زندگی ما را عادت داده تا برای هر کاری وقت خاصی را کنار بگذاریم.
وقتی برای کار کردن اختصاص میدهیم و زمان مشخصی را برای استراحت و تفریح. وقتی برای خرید داریم و زمانی را برای خوابیدن تعیین میکنیم.
ما از زمانی که وقتشناس شدیم و قدر و ارزش وقت و زمان را درک کردیم، به یک استاد تقسیم زمان تبدیل شدیم. از صبح تا شب دایم به ساعت نگاه میکنیم تا مبادا وقت مناسب را از دست بدهیم.
در حقیقت ما برای چیزهایی که میخواهیم وقت میگذاریم و برای چیزهایی که برایمان جذاب و خواستنی نیست وقت اختصاص نمیدهیم. خوب دقت کنید: "اگر چیزی را در زندگی نخواهیم برایش وقت کنار نمیگذاریم."
و این اصل مهمی است که همه آدمها به خوبی از آن آگاهاند.
بنابراین اگر فرزندتان با التماس از شما میخواهد زمان بیشتری با او باشید و شما با بیحوصلگی شانه بالا میاندازید و میگویید وقت ندارم،
در حقیقت به او پیام میدهید که برایش اهمیتی قایل نیستید! همینطور اگر همسرتان از شما میخواهد زمان بیشتری در کنارش باشید و شما دایم به ساعت خیره میشوید و میگویید تمام وقتتان پر است، خیلی ساده به او پیام میدهید که سهمی از وقت خود برای او کنار نگذاشتهاید و چیزهای مهمتری را به او ترجیح میدهید!
اما این ظاهر کار است و در حقیقت بخش عمده اوقات مفید ما را افکار پریشان و نگرانیهای رنگ و وارنگی به خود اختصاص میدهند که نه احساس خوبی به ما منتقل میکنند و نه فایدهای برای ما دارند. ولی انگار چیزی نامریی و غیرقابل توصیف ما را وادار میسازد تا وقت ارزشمند خود را که میتوانیم برای همسر و فرزند و عزیزان خویش کنار بگذاریم، به این افکار و نگرانیهای مزاحم و بیفایده ببخشیم.
گویی نگران بودن و دلشوره داشتن و پرداختن به افکار و احساسات منفی یک کار و فعالیت واجب و دایمی است که باید حتما در طول روز، زمانهای خاصی را برای آنها کنار بگذاریم.
اما همه ما میتوانیم با یک ترفند ساده به راحتی از دست افکار ناخواسته و ناراحتکننده راحت شویم و وقت بیشتری برای آرامش و رفاه خود و عزیزانمان کنار بگذاریم و این ترفند ساده و طلایی اختصاص زمانی خارج از محدوده 24 ساعت شبانهروز برای افکار و احساسات منفی و ناخوشایند است.
این کار بسیار ساده است. وقتی کاری را نمیخواهیم انجام دهیم چه میکنیم؟ خیلی ساده آن را پشت گوش میاندازیم و با استفاده از کلمه جادویی "بعدا" انجام آن را به زمانی گنگ و مبهم در آینده پرتاب میکنیم.
وقتی مهارت استفاده از کلمه "بعدا" را تا حد استادی بلدیم، خوب پس چرا نباید با استفاده از همین کلمه سحرآمیز، نگرانیها و دلشورههای روزمره زندگی خود را به ساعتی مشخص مثلا ساعت 25 محول کنیم. ساعتی در "بعدا" که تا وقتی شبانهروز 24 ساعت است هرگز با آن روبهرو نخواهیم شد.
به شیوه زندگی آدمهای موفق و بهخصوص مدیریت وقت و زمان آنها دقت کنید.
آنها هم مثل من و شما سهمشان از شبانهروز 24 ساعت بیشتر نیست، اما به شکلی معجزهآسا برای همه کارهایشان وقت کافی پیدا میکنند و از همه مهمتر بیشترین زمان قابل تصور را در کنار همسر و فرزندان و خانواده خویش به سر میبرند.
راز موفقیت این اشخاص همان ساعت جادویی 25 است که تمام افکار مزاحم و احساسات ناخوشایند در آن ساعت فرصت عرضاندام پیدا میکنند. ساعتی که همیشه قرار است بعدا بیاید و هیچوقت فرصت آمدن پیدا نمیکند. شما هم یکبار ساعت 25 را امتحان کنید. از قدرت شگفتآور آن حیرت خواهید کرد.
سهیلا ثقفی