0

پيام سالار شهيدان امروز با استفاده از بیان نورانی خود سیدالشهداء(ع)، هم اهمیت نهضت کربلا را به عرضتا

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پيام سالار شهيدان امروز با استفاده از بیان نورانی خود سیدالشهداء(ع)، هم اهمیت نهضت کربلا را به عرضتا




پيام سالار شهيدان امروز با استفاده از بیان نورانی خود سیدالشهداء(ع)، هم اهمیت نهضت کربلا را به عرضتان می رسانیم، هم رسالت جامعه اسلامی را تبیین می کنیم. ش
در جریان کربلا سخن در این نیست که یک مظلومی شربت شهادت نوشید، یا آزادی خواهی را کشتند، یا بی گناهی را شهید کردند یا مهمانی را کشتند و مانند آن! همه اینها بود، ولی حسین بن علی و جریان نهضت کربلای آن حضرت(ع) فوق اینهاست. چون مهمان کشی بد است، ولی در تاریخ زیاد اتفاق افتاده؛ مظلوم کشی بد است، ولی زیاد اتفاق افتاده؛ غریب کشی بد است، ولی بسیار اتفاق افتاده؛ اینها در هاضمه تاریخ هضم شده و در کتابهای تاریخ دفن شده است.

راز تفاوت نهضت کربلا با سایر نهضت های آزادیبخش

جریان حسین بن علی همان است که در کربلا و روز عاشورا خودش را معرفی کرد و نهضتش را تبیین کرد و فرمود: مردم! ما عرشی ها را در فرش و زمین نبینید. اگر خواستید ببینید امامت یعنی چه، ما حرفمان چیست، از کجا پیام می آوریم، شما را به کجا دعوت می کنیم، به محکمه قرآن کریم مراجعه کنید. در قرآن کریم اسرار راد مردان عالم مطرح است، با آنها نسنجید. سلحشوران جنگجو در قرآن نامشان کم نیست، ما را با آنها نسنجید. آزادیخواهان و عدالت طلبانی که قرآن داستان آنها را نقل می کند، ما را با آنها نسنجید. مردانی که برای رفاه جامعه قیام کردند و شربت شهادت نوشیدند، ما را با آنها نسنجید؛ زیرا همه اینها جزء شعاع های فرعی نهضت من است.


امام؛ ولی منتصب خدا، نه وکیل منتخب مردم

اگر خواستید جریان کربلا را تبیین و وضع مرا بررسی کنید، چون من خلیفه تام ذات أقدس اله ام؛ مسأله امامت و رهبری ما از جای دیگر آمده. ما رهبر مردم ایم براساس نصب ذات أقدس اله و انتصاب الهی، نه براساس انتخاب مردم! آنکه منتخب مردم است، وکیل مردم است. آنکه منتصب من الله است، ولی مردم است. ما با انما ولیکم الله(1) آمدیم، ما با الیوم اکملت(2) آمدیم، ما با بلغ ما انزل الیک(3) آمدیم؛ ما را در این فاز و فضا بسنجید.


مردم! خدای سبحان سه بار غضب کرد و می کند. دو بارش مربوط به گذشته است، یک بارش مربوط به عاشورای من! فرمود: اشتد غضب الله سبحانه و تعالی علی الیهود اذ قالوا عزیر ابن الله، و اشتد غضب الله علی النصارا اذ قالوا ثالث ثلاثه، و اشتد غضب الله علی قوم اجتمعوا علی قتل ابن بنت نبیهم(4). فرمود: مردم! دو کار تلخ تاریخی را دیگران کردند، سومی را شما! یهود مورد غضب خدا شد، برای اینکه برای خدا پسر قائل شد؛ گفت: عزیر معاذالله پسر خداست. نصارا مورد غضب خدا قرار گرفت، برای اینکه گفت: عیسی و خدا و روح القدس ثالث ثلاثه است.


وجود مبارک أبی عبدالله فرمود: نصارا مورد غضب خدا واقع شدند، برای اینکه توحیدشان مشکل جدی داشت. یهودی ها مورد خشم الهی اند، چون توحید آنها مورد خدشه و نقد علمی است. آنها در توحید مشکل جدی دارند، مبتلا به تثنیه اند. مسیحیان در توحید مشکل جدی دارند، مبتلا به تثلیث اند. شما مشکل جدی دارید، دارید حسین بن علی را می کشید!! این حرف از عرش می گذرد؛


قیام سالار شهیدان و احیای فطرت خاموش شده انسانها

من به عنوان یک رهبر آزادیخواه قیام نکردم که بگوئید از اینها در عالم زیادند! من به عنوان یک عدالت خواه و اقتصاد طلب و رفاه طلب عادی مبارزه نمی کنم تا بگوئید از این آزادیخواه ها زیادند. ما از جای دیگر آمدیم و به جای دیگر می رویم، سعی می کنیم آن پیام جای دیگر را به شما برسانیم و شما را به آن جای دیگر آشنا کنیم. آنکه با شماست و شما حرف او را نمی شنوید، در درون درون شما سروش غیب است؛ ما چون بلندگو و تریبون آن حرفیم، از درون شما به گوش شما می رسانیم؛ ما شما را به ابد آشنا می کنیم.


سخن از 10 میلیارد سال نیست، سخن از میلیارد میلیارد سال نیست! این مجموعه روزی تاریخ مصرفش می گذرد؛ زمین و آسمان بساطش برچیده می شود، این راههای کهکشانی و راههای شیری، همه بساطش برچیده می شود. ولی انسانیت انسان یک موجود مجرد ابدی زوال ناپذیر است؛ مائیم و ابدیت ما! ما از آنجا خبر آوردیم، شما را به آنجا دعوت می کنیم. فرق من با رهبران دیگر این است که من در سیاق توحید خدایم.


تبیین مسئله امامت در تفکر شیعی

مساله امامت در نزد ما شیعه ها یک مسأله کلامی است، نه مسأله فقهی. نه تنها بر ما واجب است که امامت آنها را بپذیریم که بشود یک مسأله فقهی؛ بلکه ما معتقدیم نصب و تعیین و تبیین امام مستقیماً از ناحیه ذات أقدس اله است؛ زیرا ما با کل جهان، ارتباط تنگاتنگ داریم. ما از عمق دریاها تا اوج سپهرها رابطه علمی داریم. چه بخواهیم، چه نخواهیم بشر درگیر با این مجموعه است؛ ثانیا : بسیاری از این اسرار عمق دریا تا اوج کهکشانها و راه شیری را ما نمی دانیم. همچنین بعد از اینکه این مجموعه برچیده شد، کجا می رویم، نمی دانیم؛ سه. آنجا از ما چه می خواهند، نمی دانیم. آن ره توشه ابدی زوال ناپذیر که ما را تامین بکند چیست را هم نمی دانیم پنج. اینها را یک رهبر ملکوتی باید برای ما مشخص کند.


این است که وجود مبارک أبی عبدالله فرمود: جریان امامت مثل جریان توحید و نبوت جزء اصول است. منتها امامت جزء اصول مذهب است، نبوت جزء اصول دین. یک مسأله کلامی مطرح است، یک مسأله فقهی.


مسأله ای که موضوع آن، فعل خداست، این در فقه و حقوق و اخلاق نمی گنجد؛ این جایگاه رفیعش در علم کلام است که خدا چه کرد، چه می کند، چه دستور داد، چه دستور نداد. مسأله ای است که موضوع آن کار خداست. این در قالب فقه و اخلاق و حقوق و علم کلام و علوم دیگر می گنجد. یک مسأله ای است که موضوعش فعل ماست؛ وظیفه ما چیست! این در اخلاق و در فقه و در حقوق می گنجد. آن علومی که موضوع مسائل آنها فعل مردم است؛ می شود اخلاق، فقه، حقوق. آن مسائلی که موضوعش فعل خداست؛ می شود حکمت، کلام و مانند آن.


سالار شهیدان فرمود: غضب خدا بر یهودی ها برای این روا شد که آنها در توحید مشکل پیدا کردند، گفتند: عزیر ابن الله(5). غضب خدا بر نصارا روا شد، چون آنها هم در توحید مشکل جدی پیدا کرده اند؛ لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه(6). شما امویان و مروانیان و کوفیان مورد خشم اله هستید؛ برای اینکه جمع شدید، دارید پسر پیغمبر را می کشید! دارید با امامت و عصمت و ولایت و معجزه و علم غیب می جنگید.


راهنمائی بشر به باطن و حقیقت عالم

امام می فرماید آنهائی که حرف های آزادیخواهی می زنند، در عالم قبل از ما هم بودند، بعد از ما هم هستند. اما آنها دو متری خود و پشت دیوار را نمی بینند! ما از ابد و ازل خبر داریم، با هم می رویم. وقتی این قافله به آن مقصد رسید، آنگاه می فهمید که حرف ما چیست؛ آنگاه می فهمید ما چه می گفتیم! جناب حافظ می گوید: مقصد و منزل برای ما معلوم نیست، این قافله کجا می رود هم برای ما معلوم نیست، ولی آنقدر هست که بانگ جرسی می آید! کس ندانست که منزلگه و مقصود کجاست. اینها می روند، کجا می روند نمی دانیم. ولی اینقدر را من می شنوم که اینها قافله اند، مقصدی و مقصودی و منزلگاهی دارند؛ صدای زنگ شترهای اینها را من حافظ می شنوم.


دریافت تعالیم احیاگر معصومان توسط انسان های هوشیار

آن کسی که خواب است، کر است، صدائی را نمی شنود. او خیال می کند انسان که می میرد، می پوسد. شهرداری این پوسیده ها را در گورستان دفن می کند و دیگر هیچ! آنکه صدای زنگ را می شنود، می گوید: انسان که می میرد، از پوست به در می آید، نه بپوسد! این مرغ باغ ملکوت است، از عالم خاک نیست؛ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم. اینها را که در درس و بحث نمی شود دید، اینها جزء علوم تجربی نیست، معرفت شناسی حسی و تجربی نسبت به اینها کارآمد نیست! حسین بن علی فرمود: ما را در عرش بیابید، امامت من را در کنار توحید تلقی کنید. غضبی که خدا بر شما می کند نظیر غضب بر یهودی هاست، نظیر غضب بر ترساهاست؛ این می شود «کربلا».


تفاوت مردم سالاری دینی با غیردینی

از اینجا تفاوت مردم سالاری با مردم سالاری دینی مشخص می شود. این مردم سالاری را خیلی ها داشته و دارند، خیلی ها هم تعقیب می کنند. اما «مردم سالاری دینی» یعنی چه؟! مردم سالاری غیردینی یعنی مردم آزادانه، هر که را بخواهند انتخاب می کنند، به هر که بخواهند رأی می دهند که عصاره افکار آنها را بفهمد و پیاده کند. نتیجه آراء آنها را بفهمد و اجراء کند، خواسته های آنها را درک کند و مطالبات آنها را پیاده کند و دیگر هیچ، این می شود مردم سالاری!


اما مردم سالاری دینی این است که یک جامعه ای بگوید: ما یک مکتبی را پذیرفتیم به نام قرآن؛ وحی را قبول داریم، مرگ را قبول داریم، مردن را از پوست به در آمدن می دانیم، نه پوسیدن؛ مردن را آن پر کشیدن مرغ باغ ملکوت از قفس تن و طبیعت می دانیم، نه خاموش شدن چراغ عمر و زندگی. مردن برای ما هجرت است، مردن برای ما دیدار دوست را دریافتن و تلقی کردن است و مانند آن.


چون بعد از مرگ خبری هست، با دست خالی و روی سیاه نمی توان رفت؛ کاری باید بکنیم که هم در دنیا راحت باشیم، سلطه پذیر و سلطه گر و ذلیل نباشیم، عزیز و شریف باشیم؛ هم بعد از مرگ راحت باشیم. این در مکتب های بشری و ایسم ها و ایست های انسانی نیست!! این را آن خدائی که دنیا را آفرید، روح و بدن میرا را به انسان داد، روح نمیر را به انسان داد، او می داند که ما از کجا به کجا سفر می کنیم و بعد از سفر، ره توشه ما چیست آنجا چه خبر است، اینجا چه ببریم که آنجا سودمند باشد؛ این می شود (مردم سالاری دینی). قهرا به کسی رأی می دهیم که مسلمان باشد، متدین باشد، با بیگانه در ستیز باشد، پنهانی کشوری را نفروشد، مطالبات مردم را در دنیا حفظ بکند، معقولات و مقبولات جامعه را درک کند و مانند آن.


غیرممکن بودن نابودی معارف نورانی عاشورا

حضرت سیدالشهدا در کربلا فرمود: آن رسالتی که خداوند به ما داده؛ همیشه زنده است، طبق بیان نورانی زینب کبری که در شام فرمود: این نام فراموش شدنی نیست، این مثل نور است. هر کس روی نور پا بگذارد، این نوراز پای او بالا می آید؛ اینچنین نیست که دفن بشود! این نظیر سنگ نیست که اگر کسی روی سنگ پا گذاشت، آن سنگ بشود مستور! خاک نیست که اگر کسی روی خاک پا گذاشت، آن خاک بشود محجوب! شما در فضای باز و روز روشن، هر جا که روشن است؛ اگر روی نور پا گذاشتی، آن نور می آید بالای پای شما، نه اینکه برود زیر پای شما! فرمود: این نور است، این نور خاموش شدنی نیست، این در دسترس کسی نیست که خاموش بکنید. فوالله لاتمحو وحینا و لا تمیت ذکرنا.(7) فرمود: قسم به خدا آن قدرت اموی توان آن را ندارد که نام ما را فراموش کند.


در آن روزگار قدرت اموی در شام یعنی قدرت خاورمیانه! امپراطوری قدر قدرت ایران و روم تسلیم شده بود. آن روز در خاورمیانه کسی حکومتی نداشت. هم ایران فتح شده بود، هم روم؛ تمام این خاورمیانه در اختیار حجاز بود. نماینده های اینها در دورترین نقطه شرق و غرب در شام حضور پیدا می کردند. آن طرف آب، یعنی اقیانوس اطلس که در دسترس نبود، این طرف آب هم که کشف نشده بود! نه خاور دور در دسترس بود، نه باختر دور کشف شده بود. دنیای آن روز یعنی خاورمیانه که الآن در حدود 50 کشور است.


آنها مقتدرانه خیال می کردند که می توانند با کشتن حسین بن علی، وحی و امامت و نبوت را به دست نسیان بسپرند! زینب کبری آن سخنرانی حاد را در شام ایراد کرد. فرمود: قسم به خدا حسین برای همیشه زنده است، قسم به خدا این نهضت زنده است! این از جان مردم برخاست، اینکه نظیر آزادیخواهی نیست؛ این از درون درون برخاست.


اگر دل ز یاد تو غافل نشیند


خدنگ بلا بر دل دل نشیند


«خدنگ» از آن چوب های پردوامی بود که از آن تیر، درست می کردند. این درخت خدنگ معروف بود؛ آن روزها، تلاش می کردند درخت خدنگ بکارند که از آهن با دوامتر بود. چوب های تیر را هم از این درخت خدنگ می تراشیدند. وقتی تیر تراشی و آن تیرهای چوبی رخت بربست، غرس اشجار خدنگ هم کم شد؛ خدنگ بلا بر دل دل نشیند. این بیان نورانی زینب کبری است، در کنار سر بی بدن أبی عبدالله گفت، در کنار حجت خدا امام زین العابدین گفت، در کنار حجت خدا امام باقر گفت. که گفتند امام باقر بچه 3 یا 4 ساله بودکه در کربلا حضور داشت.


ابلاغ رسالت کربلا توسط سالار شهیدان در ظهر عاشورا

وجود مبارک أبی عبدالله که نهضتش زنده است، رسالتش را در ظهر عاشورا به همه ما ابلاغ کرد. بعد از اینکه شهداء را از نزدیک مشاهده کرد که همه شان شربت شهادت نوشیدند؛ با صدای رسا فرمود: هل من ناصر ینصرنی، هل من ذاب یذب عنا حرم الرسول، هل من موحد فینا ینصرنا و یذب عنا(8)؟ این بیان رسالتی است که سالار شهیدان تدوین کرد. فرمود: آیا کسی هست که دین ما را یاری کند؟! چون وجود مبارک أبی عبدالله ناصری نمی خواست، بر فرض چهار نفر هم به نصرت او قیام می کردند! او که ان الله شاء ان یراک قتیلا(9) را قبلا به همه ابلاغ کرده بود.


فرمود: اینها دست از من برنمی دارند؛ اگر در تمام دنیا جایی برای من نباشد، من اهل تسلیم نیستم. لولم یکن لی فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویه (10). فرمود شما به من می گوئید یمن آشوب است، شرق بروم، غرب بروم، عراق بروم، حجاز بروم؛ این پیشنهادها را می دهید، یعنی چه؟


استقامت حضرت امام خمینی (ره)؛ محصول مکتب عاشورا

این حرف بعد از هزار و چهارصد سال یک روح اللهی را تربیت می کند که همان حرف حسین(ع) را می زند. وقتی فشار صدام باعث شد امام راحل از نجف بیرون برود. با وزارت امور خارجه کویت مذاکره کردند، آنها موافقت کردند که امام از نجف به کویت بیاید. این سید جلیل القدر، پیرمرد بزرگوار از عراق تبعید شد تا به مرز کویت رسید؛ آنجا گفتند: ما شما را راه نمی دهیم! حالا کجا برود؟ سید است، پیرمرد است، بین 70 و 80 سال سن دارد. آنها از قبل موافقت کردند که وارد کویت بشود؛ ولی اینجا آوردند، گفتند راه نمی دهیم!


وجود مبارک امام راحل همان حرف ابی عبدالله را زد. فرمود: اگر ما را راه ندهید، ما از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر بخواهیم سفر بکنیم، حرف ما همین است؛ این همان حرف حسین بن علی است. حضرت حسین (ع) فرمود: من دست زن و بچه ام را بگیرم، از شهر به شهر ناچاراً مسافرت کنم، تسلیم نمی شوم. همین حرف را بعد ازهزار و چهارصد سال، پسر پیغمبر گفت! گفت: از فرودگاه به فرودگاه، از کشتی به کشتی، از هواپیما به هواپیما؛ کل عالم را بگردم، من دودمان پهلوی و صدام را به رسمیت نمی شناسم، این آمریکای جنایتکار خونخوار را من به رسمیت نمی شناسم. نفت و گاز و منابع ایران، مال ایران است؛ دین ایرانی باید زنده بشود. این راه حسین بن علی است.


جوانان عاشورایی، حافظ دین و مملکت

وجود مبارک حسین(ع) فرمود: آیا کسی هست که من را یاری کند؟ این هل من ناصر، رسالت حسینی است.


اینهاست که کشور را حفظ می کند؛ اینهاست که در روز خطر اگر خدای ناکرده کسی خیال بکند اینجا هم مثل افغانستان است ، همین جوانها حفظ می کنند، نه آن کسی که گرفتار آهن سرد ]علم های آهنی[ است!!


آنی که سینه می زند، پابرهنه است، در روز خطر، کشور را حفظ می کند. آن را باید تقویت و تایید کرد، به دنبال آن شعار باید رفت که شرع ما و شرف ما را حفظ بکند؛ ما یک چنین جوانی را می طلبیم که به لطف الهی روزافزون است، اینها کم نیستند؛... این جوانها سرمایه های این مملکت اند؛ اینها را باید تقویت کرد، اینها را باید دعا کرد. اگر اهل نماز شب اید، اینها را دعا کنید. پدر و مادر اینها هستید، بعد از نماز اینها را دعا کنید.


توقع نداشته باشید که اینها یک شبه ره صد ساله بروند! اگر پدرید و مادرید؛ اگر دلتان شکسته است، به جای عصبانی شدن و تشر زدن، دعا کنید. خیلی فشار نیاورید که چرا اینجور لباس و شلوار می پوشی! اینها که حلال است. بگذارید آن نمازش را بخواند، حسینی باشد؛ دعا کنید که خوب است، خوب تر بشود. به است، بهتر بشود. اینها هم انقلاب را اداره کردند در زمان تظاهرات، هم جنگ و آن دفاع مقدس را اداره کرده اند.


مخالفت با امام (ع) فسق و جنگ با او کفر است

محقق طوسی، خواجه نصیر (ره) یک بیان لطیفی دارد که : مخالف علی فسق به و محاربه کفره. آنکه با علی بن ابیطالب مخالف است؛ مسلمان است، ولی فاسق. اما آنکه با علی بن ابیطالب درگیر است، به جنگ علی بن ابیطالب می رود؛ او بت پرست و کافر است، او که اهل بهشت و مسلمان نیست! برای اینکه رسول خدا فرمود: سلمک سلمی، حربک حربی(11). کسی با تو بجنگد، با من جنگیده است. جنگ با پیغمبر، کفر است؛ معصیت عادی نیست! جنگ با حسین بن علی کفر است، معصیت نیست. اینها مسلمان فاسق نیستند، اینها کافرند؛ به هیچ وجه اینها اهل سعادت نیستند.


بنابراین وقتی سالار شهیدان امامت خود را جزء مسایل کلامی معرفی کرد، اهمیت عصمت کبرا و حجت بالغه الهی بودن را همتای توحید قرار داد، فرمود: یهودی ها مورد خشمند، برای اینکه توحیدشان درست نیست. مسیحیان مورد خشمند، برای اینکه توحیدشان درست نیست. شما هم مورد خشم اید، برای اینکه دارید امام زمانتان رامی کشید، آنگاه عظمت نهضت کربلا مشخص می شود و اینکه آن شعار رسمی که آیا کسی هست من را یاری کند، آیا موحدی هست که ما را یاری کند، رسالتی است که به عهده ما گذاشته است.


پیام مستقیم سالار شهیدان به شیعیان

مطلب دیگر آنکه وجود مبارک ابی عبدالله در عاشورا یک دیدار خصوصی با زین العابدین(ع) داشت.


در آن دیدار فرمود: تو زنده ای، تو را شهید نمی کنند و ائمه فراوان از نسل تو به دنیا می آیند. به اهل حرم فرمود: امام زمان شما، امام زین العابدین است. فتاوا را از زین العابدین سوال کنید، بدون دستور حجت خدا حرکت نکنید. چه حلال است، چه حرام است، کجا قیام کنید، کجا قیام نکنید؛ به دستور امام زمانتان که امام سجاد است حرکت کنید. بعد به علی بن الحسین فرمود: زین العابدین! سلام مرا به شیعیانم برسان، این دو جمله را هم به شیعیان بگو؛ این غیر از آن جریانی است که به سکینه خاتون (س) فرمود. فرمود: زین العابدین! تو امام زمانی،اینها می آیند پیش شما. این دو جمله را به شیعیان بگو؛ بگو :پدرم غریبانه رحلت کرد، شما به حال او ندبه کنید. پدرم مظلومانه شهید شد، شما برای او اشک بریزید.


انواع اشک و نوع شایسته آن برای ماتم سید الشهداء (ع)

این اشک آن قلب را تلطیف می کند. اشک یک وقتی «فیزیکی» است، یک وقتی «عاطفی» است، یک وقتی «عقلی» است. این مارش عزا که می زنند، خیلی ها می گریند؛ خنده هم همین طور است. خنده گاهی فیزیکی است، گاهی عاطفی است، گاهی هم عقلی؛ البته کم است. گاهی کسی را قلقلک می دهند، این می خندد. گاهی یک طنزی می گویند،می خندد. گاهی یک نکته لطیف ادبی نصیبش می شود، لبخند می زند. خنده یکسان نیست، سه قسم است؛ گریه هم همین طور گاهی مارش عزا می زنند، انسان در اثر تحریک اعصاب، اشک می ریزد؛ اواصلاً نمی فهمد اینجا چه هست! اما مارش، اشک آور هست، اما این اشک ثوابی ندارد!! گاهی اشک، اشک عاطفی است. انسان یک مظلومی را می بیند، غریبی را می بیند، بطور عاطفی گریه ای می کند. یک وقت اشک، اشک «عقلی» است. می بیند دارند ولایت و امامت و معنویت و علوم وحیانی و انسانیت را آسیب می رسانند؛ اینجا خود ابی عبدالله(ع) گریه می کند، زینب کبری(س) گریه می کند؛ این گریه غیر ازگریه های دیگر است، این هم فضیلت دارد. این گریه «عاقلانه» است، نه گریه عاطفی.


اینجا وجود مبارک ابی عبدالله به علی بن الحسین (ع) فرمود: پسرم! به شیعیان من بعد از اینکه سلام مرا ابلاغ کردی، بگو: مضی ابی غریباً فاندبوه، و مضی ابی شهیداً فابکوه. ندبه کنید، با صدای بلند گریه کنید. این گریه، گریه معقول است که شما را با آن روح امامت آشنا می کند، بسیاری از مشکلات شما را حل می کند. این گوشه ای از رسالت و آن هم گوشه ای از مسئولیت ما...


سخنرانی آیت الله جوادی آملی (دام ظله العالی) در دیدار با اقشار مختلف مردم در حسینیه ارشاد آمل - دوم اسفند 1383


پی نوشت ها :

(1) مائده. 55
(2) مائده. 3
(3) مائده. 67
(4) برداشت از: بحارالانوار. .45 12
(5) توبه. 30
(6) مائده. 73
(7) بحار الأنوار. .45 135
(8) همان . .45 46
(9) همان. .44 364
آیت الله جوادی آملی

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 26 اسفند 1389  3:22 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها