معرفت (خودشناسی و خداشناسی) از آنجا كه دانشمندان علم اخلاق، هدف نهایی این علم را تهذیب نفس و خوشبختی و سعادت انسان می دانند و رسیدن به این هدف امكان ندارد جز از را ه خودشناسی، از این رو، توجه شما را به اهمّیت این موضوع از دیدگاه اسلام جلب میكنیم.
لیكن قبل از شروع بحث این سؤال مطرح می شود: كدام نفس است كه معرفت آن مقدّمه تهذیب و تزكیه و وسیله شناخت پروردگار متعال است؟
آیا همان نفخه الهیه است كه ملاك برتری انسان بر فرشتگان است و از آن تعبیر به «روح الله» می شود؟[1]
آیا نفس مُلهَمَه[2] است كه خدا به آن سوگند یاد فرموده و فجور و تقوا را به آن الهام كرده است؟
آیا نفس امّاره به سوء[3] است كه همواره انسان را به بدی می خواند؟
آیا نفس لوّامه[4] است كه انسان را از فساد و تباهی باز می دارد و انسان بزهكار را همواره سرزنش می كند؟
آیا نفس مطمئنّه[5] است كه به ندای «ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» مفتخر می شود؟
آیا نفس فانیه[6] است كه سرانجام طعم مرگ را می چشد؟
و آیا فطره الله است[7] كه خداوند انسان را بر آن سرشته است؟
خلاصه این كدام نفس است كه شناخت آن شناخت خدا است؟
ـ پاسخ:
پاسخ این است كه مقصود همه آنها است، یعنی آن مجموعه ای كه شخصیت انسان را می سازد و او را جامع نشأتین (ملكوت و ناسوت) و حاوی عالمین (غیب و شهود) می كند.
نفس انسان از بُعد ملكوتی اش نفخه الهیه است كه در سیر صعود، به مقام نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه می رسد و تا آنجا بالا می رود كه به مرتبه « قاب قوسین او ادنی» مشرّف می شود، چنانكه قرآن می فرماید:
«ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَكانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی».[8]
سپس نزدیك شد و بسیار نزدیك شد تا (در مقام تمثیل) فاصله او به اندازه دو كمان یا كمتر بود.[9]
و از بُعد ناسوتی اش تا آنجا سقوط می كند كه می فرماید:
«... أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ...»[10]
آنها همچون چارپایانند بلكه گمراه تر....
و آنقدر پست می گردد كه می فرماید:
«ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ».[11]
سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم.
خلاصه، این مجموعه به ظاهر كوچك بحدّی بزرگ و وسیع است كه جمیع عوالم وجود را در خود جمع كرده آن گونه كه در اشعار منسوب به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ آمده است:
دوائُك فیك و ما تشعر ودائك منك و ما تبصر
وتحسب أنّّك جرم صغیر و فیك انطوی العالم الأكبر
و أنت الكتاب المبین الّذی بأحرفه یظهر المضمر
فلا حاجه لك فی خارجٍ یخبّر عنك بما سطّر[12]
دوای تو در وجود خودت نهفته است و تو نمی فهمی
بیماریت نیز از خودت سرچشمه گرفته و تو نمی بینی.
و تو فكر می كنی كه موجود ضعیفی هستی
در صورتی كه جهانی بزرگ در وجود تو پیچیده شده است.
و تو آن كتاب درخشانی هستی
كه با حروف آن پنهانها آشكار می گردد.
بنابراین تو نیازی نداری كه از بیرون دایره وجودت
از سرنوشتت چیزی بگویند.
همه دردها از تو و خود نبینی همه نسخه ها در تو و خود نخوانی
تو یك لفظی امّا طلسم عجایب دریغا كه معنای خود را ندانی
در این ذرّه بنهفته كیهان اعظم چو در سیم تار مغنّی ، اغانی
تویی آن كتاب مقدّس كه در وی نبشته همه رازهای نهانی
به گنجینه آفرینش بیندیش كدام است گنجی بدین شایگانی
زمین و زمانی برون از تو ، حاشا تو جان جهانستی و جاودانی
تو انسانی و خود خدا در تو مخفی ملك در تو محو و فلك در تو فانی[13]
با توجه به این عرض عریض و آگاهی از آن همه استعدادهای عیان و نهان می توان آئینه دل را با تزكنه و تصفیه، مظهر جلوات غیب الغیوب نمود و مصداق این كریمه واقع شد كه می فرماید:
«ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی».[14]
دل او (پیامبر) آنچه را كه دید دروغ نپنداشت و در آن تردید نكرد.
رسد آدمی به جایی كه بجز خدا نبیند بنگر كه تا چه حدّ است مقام آدمیّت
نكته لازم
در اینجا ذكر این نكته لازم است كه انسانها در وجدان ناخودآگاه خویش از این معرفت (خودشناسی) كم و بیش بی بهره نیستند كه فرمود: «فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»[15] ولی اكثریت مردم در وجدان خودآگاه از آن غافل اند كه «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»[16] یعنی بیشتر مردم آگاهی به وجدان و احساس فطری خویش ندارند، و به اصطلاح علم به علم ندارند. بدیهی است آنچه موضوع تكلیف و منشأ ثواب و عقاب است معرفت تفصیلی و آگاهانه است، و به عبارت دیگر، آنچه مهم است آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسئولیتهای انسانی و الهی راه یابی. آری، این گونه معرفت است كه در آیات و روایات در تحصیل آن تأكید اكید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها عبادت مقبول و مفید، عبادتی است كه توأم با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است كه به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد، اما عبادت تكوینی در همه چیز موجود است كه فرمود:
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماوات وَ ما فیالْأَرْضِ...»
[17]
آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا سجده می كنند....
و نیز می فرماید:
«... وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...»
[18]
... هیچ چیزی دراین عالم نیست جز آنكه خدای را تسبیح و ستایش می كند لكن شما تسبیح آنها رانمی فهمید....
حال كه موضوع تا حدّی روشن شد به اصل بحث توجه كنید.
روایات خودشناسی
همان گونه كه یادآور شدیم برای اهمیّت خودشناسی تغییرات جالب و تكان دهنده ای از ائمّه معصومین ـ علیهم السّلام ـ رسیده است كه برخی از آنها از نظرتان می گذرد:
پیامبر اكرم ـ صل الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه»
.[19]
كسی كه خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.
و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«أفضل المعرفه معرفه الإنسان نفسه»
.[20]
برترین معرفت آن است كه انسان نفس خود را بشناسد.
در انجیل آمده است كه خدای متعال فرمود:
«إعرف نفسك أیها الإنسان تعرف ربّك»
.[21]
ای انسان! خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی
تو كه از نفس خود زبون باشی عارف كردگار چون باشی
ای شده در نهاد خود عاجز كی شناسی خدای را، هرگز
در مورد این شناخت، هر كسی راهی را برگزیده است: فیلسوفان با عصای استدلال و برهان فلسفی و عقلی به میدان شناخت گام نهاده و به مراحلی از معرفت راه یافته اند، روان شناسان از طریق تجربه با ابعادی از آن آشنا شده اند، عارفان از طریق ریاضت و مكاشفه حقایقی را كشف نموده اند، زاهدان و عابدا ن از طریق زهد و عبادت مدارجی را طی كرده اند، مجاهدان و جانبازان از طریق جهاد و ایثار و فداكاری به مراتبی والا رسیده اند، نیكوكاران از طریق خدمت به بندگان خدا در وادی تقرّب و معرفت گام نهاده اند و خلاصه هر كس از هر راهی به دنبال گمشده اش می گردد كه فرمود:
«... وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً كَثِیراً...»
[22]
... به هر كس كه حكمت و معرفت دادند از خیر فراوانی برخورداد شده است...
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«ألحكمه ضالّه المؤمن...»
[23]
حكمت و معرفت گمشده مؤمن است... .
از رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است:
«أعرفكم بنفسه، أعرفكم بربّه»
.[24]
دانا ترین شما نسبت به خدا كسی است كه به نفس خود داناتر باشد.
در حدیث دیگری از آن بزرگوار می خوانیم:
«أعلمكم بنفسه، أعْلَمَكُمْ بربّه»
.[25]
آگاه ترین شما نسبت به خدا كسی است كه به نفس خود آگاه تر باشد.
از این رو، امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ سرانجام كسانی را كه در این وادی گام ننهند و به خودشناسی نپردازند هلاكت قطعی دانسته و می فرماید:
«هلك امرؤ لم یعرف قَدره.»
[26]
آن كس كه قدر خود را نشناخت هلاك خواهد شد.
و در جای دیگر ثمره عدم توجه به خودشناسی را ضلالت و گمراهی می داند كه:
«من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النّجاه و خبط فی الضّلال و الجهالات»
[27]
كسی كه خود را نشناسد از راه رستگاری و نجات دور شده و به وادی جهل و گمراهی كشیده می شود.
بنایراین، كسی كه برای رسیدن به خودشناسی گامی برندارد و توجّهی به آن نداشته باشد برای خویش ارزشی قائل نشده و به گفته ملای رومی خود را ارزان فروخته است، آنجا كه می گوید:
خویشتن نشناخت مسكین آدمی از فزونی آمد و شد در كمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت[28]
در جای دیگر امیر مؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ برترین شناخت ها را شناخت نفس می داند كه فرمود:
«افضل المعرفه معرفه الإنسان نفسه»
[29]
آنگاه شگفتی خود را از كسی كه دنبال خودشناسی نمی رود چنین ابراز می دارد:
«عجبت لمن ینشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها».[30]
در شگفتم از كسی كه گمشده اش را می جوید، در حالی كه نفس خود را گم كرده و در جستجوی آن نیست.
و نیز می فرماید:
«عجبت لمن یجهل نفسه، كیف یعرف ربّه»
.[31]
شگفتا كسی كه خود را نمی شناسد، چگونه پروردگار خویش را می شناسد!
پی نوشتها:
[1] . اشاره به این آیه است كه می فرماید: «ثُمَّ سَویّهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن روحِهِ...»: بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید ( سجده/9). در مورد دیگر می فرماید: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...»: هنگامی كه كار آن را به پایان رسانیدم و در او از روح خود دمیدم... (حجر/29 و صفحه 72).
[2] . اشاره به آیات 7 و 8 سوره شمس است كه می فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سوّاها فألهَمهَا فُجُورَها وَ تَقْواها».
[3] . مقصود این آیه است كه می فرماید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»: من هرگز نفس خویش را تبرئه نمیكنم كه نفس (سركش) بسیار به بدیها امر می كند مگر آنكه پروردگارم رحم كند، كه پروردگارم غفور و رحیم است (یوسف /53).
[4] . اشاره به این آیه شریفه است: «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ»: سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر (قیامت / 1 و 2).
[5] . منظور این آیات است: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»: ای نفس مطمئن و آرام! بازگرد به سوی پروردگارت كه هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو خشنود است، و داخل در زمره بندگان خاص من شو و در بهشتم... گام نه (فجر/ 27 ـ 30).
[6] . اشاره به این آیه شریفه است: «... كُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ»: هر كس مرگ را می چشد (آل عمران/ 185).
[7] . مقصود این آیه است كه می فرماید: « ... فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ...»: ... این دین قویم همان فطرتی است كه خداوند انسانها را بر آن سرشته است... (روم/ 30).
[8] . نجم/ 8 و 9.
[9] . این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس به منظور مجسم كردن نهایت درجه نزدیكی است، و گرنه خداوند لامكان است و بُعد مكانی برای او وجود ندارد.
[10] . اعراف/ 179.
[11] . تین/ 5.
[12] . دیوان منسوب به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ ، چاپ سنگی تبریز، سال 1270، صفحه 39.
[13] . كلیات دیوان مرحوم شهریار، ج 5/ صفحه 246.
[14] . نجم/ 11.
[15] . روم/ 30.
[16] . اعراف/ 187 و موارد دیگر.
[17] . نحل/ 49.
[18] . اسراء/ 44.
[19] . محجّه البیضاء، ج 1/ صفحه 68؛ الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، صفحه 94. این روایات به همین عبارت از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (چاپ مصر، ج 20/ صفحه 292) و فهرست غرر ( صفحه 387، شماره 7946) با اندك تفاوتی نقل شده است. بعضی در تفسیر این حدیث راه خطا پیموده و گفته اند كه گفتار رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلم ـ در مسأله عرفان خدا از باب تعلیق بر محال است، یعنی مقصود پیامبر اكرم ـ صل الله علیه و آله ـ آن است: چنانكه شناخت نفس ناممكن است عرفان خدا نیز امكان ندارد. اما با توجه به مضامینی كه در این مورد مكرر نقل شده نادرستی این برداشت كاملاً روشن می شود. مثلاً جمله «إعرف نفسك تعرف ربّك» یا جمله «أعرفكم بنفسه أعرفكم بربّه» بطلان این مفهوم را بخوبی نشان می دهد.
[20] . فهرست غرر، صفحه 387، شماره 2935.
[21] . الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، صفحه 94.
[22] . بقره/ 269.
[23] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حكمت 77.
[24] . الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، صفحه 94.
[25] . امالی سیّد مرتضی، ج 2/ صفحه 329.
[26] . نهج البلاغه صبحی صالح، حكمت 149.
[27] . فهرست موضوعی غرر، صفحه 387.
[28] . مثنوی معنوی، دفتر سوم، صفحه430.
[29] . فهرست موضوعی غرر، صفحه 387.
[30] . همان، صفحه 212.
[31] . همان، صفحه 387.