حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در کلام مقام معظم رهبری قسمت هشتم
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در کلام مقام معظم رهبری
قسمت هشتم
|
اولاً من به شما بگويم كه الگو را نبايد براى ما معرفى كنند و بگويند كه اين الگوى شماست. اين الگوى قراردادى و تحميلى، الگوى جالبى نمىشود. الگو را بايد خودمان پيدا كنيم؛ يعنى در افق ديدمان نگاه كنيم و ببينيم از اين همه چهرهاى كه در جلوِ چشممان مىآيد، كدام را بيشتر مىپسنديم؛ طبعاً اين الگوى ما مىشود. من معتقدم كه براى جوان مسلمان، بخصوص مسلمانى كه با زندگى ائمّه و خاندان پيامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنايى داشته باشد، پيدا كردن الگو مشكل نيست و الگو هم كم نيست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهرا سلاماللَّه عليها اسم آورديد. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه زهرا سلاماللَّهعليها چند جمله بگويم؛ شايد اين سررشتهاى در زمينه بقيه ائمّه و بزرگان شود و بتوانيد فكر كنيد.
شما خانمى كه در دوره پيشرفت علمى و صنعتى و فنآورى و دنياى بزرگ و تمدّن مادّى و اين همه پديدههاى جديد زندگى مىكنيد، از الگوى خودتان در مثلاً هزاروچهارصد سال پيش توقّع داريد كه در كدام بخش، مشابه وضع كنونى شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگيريد. مثلاً فرض كنيد مىخواهيد ببينيد چگونه دانشگاه مىرفته است؟ يا وقتى كه مثلاً در مسائل سياست جهانى فكر مىكرده، چگونه فكر مىكرده است؟ اينها كه نيست.
يك خصوصيات اصلى در شخصيت هر انسانى هست؛ آنها را بايستى مشخّص كنيد و الگو را در آنها جستجو نماييد. مثلاً فرض بفرماييد در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پيرامونى، انسان چگونه بايد برخورد كند؟ حالا حوادث پيرامونى، يك وقت مربوط به دورهاى است كه مترو هست و قطار هست و جت هست و رايانه هست؛ يك وقت مربوط به دورهاى است كه نه، اين چيزها نيست؛ اما حوادث پيرامونى بالاخره چيزى است كه انسان را هميشه احاطه مىكند.
انسان دوگونه مىتواند با اين قضيه برخورد كند: يكى مسئولانه، يكى بىتفاوت. مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحيهاى، با چه نوع نگرشى به آينده. آدم بايد اين خطوط اصلى را در آن شخصى كه فكر مىكند الگوى او مىتواند باشد، جستجو كند و از آنها پيروى نمايد.
من اين موضوع را يك وقت در سخنرانى هم گفتهام. در اين سخنرانيهاى ما هم گاهى حرفهاى خوبى در گوشه كنار هست؛ منتها غالباً دقّت نمىشود و همينطور ناپديد مىگردد! ببينيد؛ مثلاً حضرت زهرا سلاماللَّهعليها در سنين شش، هفت سالگى بودند - اختلاف وجود دارد؛ چون در تاريخ ولادت آن حضرت، روايات مختلف است - كه قضيه شعب ابىطالب پيش آمد. شعب ابىطالب، دوران بسيار سختى در تاريخ صدر اسلام است؛ يعنى دعوت پيامبر شروع شده بود، دعوت را علنى كرده بود، بتدريج مردم مكه - بخصوص جوانان، بخصوص بردهها - به حضرت مىگرويدند و بزرگان طاغوت - مثل همان ابولهب و ابوجهل و ديگران - ديدند كه هيچ چارهاى ندارند، جز اينكه پيامبر و همه مجموعه دوروبرش را از مدينه اخراج كنند؛ همين كار را هم كردند. تعداد زيادى از اينها را كه دهها خانوار مىشدند و شامل پيامبر و خويشاوندان پيامبر و خود ابىطالب - با اينكه ابىطالب هم جزو بزرگان بود - و بچه و بزرگ و كوچك مىشدند، همه را از مكه بيرون كردند. اينها از مكه بيرون رفتند؛ اما كجا بروند؟ تصادفاً جناب ابىطالب، در گوشهاى از نزديكى مكه - فرضاً چند كيلومترى مكه - در شكاف كوهى ملكى داشت؛ اسمش «شعب ابىطالب» بود. شعب، يعنى همين شكاف كوه؛ يك درّه كوچك. ... جناب ابىطالب يك بازه يا يك شعب داشت؛ گفتند به آنجا برويم. حالا شما فكرش را بكنيد! در مكه، روزها هوا گرم و شبها بىنهايت سرد بود؛ يعنى وضعيتى غيرقابل تحمّل. اينها سه سال در اين بيابانها زندگى كردند. چقدر گرسنگى كشيدند، چقدر سختى كشيدند، چقدر محنت بردند، خدا مىداند. يكى از دورههاى سخت پيامبر، آنجا بود. پيامبر اكرم در اين دوران، مسئوليتش فقط مسئوليت رهبرى به معناى اداره يك جمعيت نبود؛ بايد مىتوانست از كار خودش پيش اينهايى كه دچار محنت شدهاند، دفاع كند.
مىدانيد وقتى كه اوضاع خوب است، كسانى كه دور محور يك رهبرى جمع شدهاند، همه از اوضاع راضيند؛ مىگويند خدا پدرش را بيامرزد، ما را به اين وضع خوب آورد. وقتى سختى پيدا مىشود، همه دچار ترديد مىشوند، مىگويند ايشان ما را آورد؛ ما كه نمىخواستيم به اين وضع دچار شويم!
فاطمهی زهرا(سلام الله علیها) مثل یک مادر، مشاور، پرستار برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
البته ايمانهاى قوى مىايستند؛ اما بالأخره همه سختيها به دوش پيامبر فشار مىآورد. در همين اثنا، وقتى كه نهايت شدّت روحى براى پيامبر بود، جناب ابىطالب كه پشتيبان پيامبر و اميد او محسوب مىشد، و خديجه كبرى كه او هم بزرگترين كمك روحى براى پيامبر بهشمار مىرفت، در ظرف يك هفته از دنيا رفتند! حادثه خيلى عجيبى است؛ يعنى پيامبر تنهاى تنها شد.
من نمىدانم شما هيچ وقت رئيس يك مجموعه كارى بودهايد، تا بدانيد معناى مسئوليت يك مجموعه چيست!؟ در چنين شرايطى، انسان واقعاً بيچاره مىشود. در اين شرايط، نقش فاطمه زهرا سلاماللَّهعليها را ببينيد. آدم تاريخ را كه نگاه مىكند، اينگونه موارد را در گوشه كنارها هم بايد پيدا كند؛ متأسفانه هيچ فصلى براى اينطور چيزها باز نكردهاند.
فاطمهی زهرا سلاماللَّهعليها مثل يك مادر، مثل يك مشاور، مثل يك پرستار براى پيامبر بوده است. آنجا بوده كه گفتند فاطمه «امّابيها» - مادر پدرش - است. اين مربوط به آن وقت است؛ يعنى وقتى كه يك دختر شش، هفت ساله اينگونه بوده است. البته در محيطهاى عربى و در محيطهاى گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى مىكنند؛ مثلاً به اندازه رشد يك دختر ده، دوازده ساله امروز.
فاطمهی زهرا(سلام الله علیها) الگویی برای تمام دوران
فاطمهی زهرا(س) احساس مسئوليت دارد. آيا اين نمىتواند براى يك جوان الگو باشد، كه نسبت به مسائل پيرامونى خودش زود احساس مسئوليت و احساس نشاط كند؟ آن سرمايه عظيم نشاطى را كه در وجود اوست، خرج كند، براى اينكه غبار كدورت و غم را از چهره پدرى كه مثلاً حدود پنجاه سال از سنش مىگذرد و تقريباً پيرمردى شده است، پاك كند. آيا اين نمىتواند براى يك جوان الگو باشد؟ اين خيلى مهمّ است.
نمونهی بعد، مسئلهی همسردارى و شوهردارى است.... شما ببينيد شوهردارى فاطمه زهرا سلاماللَّهعليها چگونه بود. در طول ده سالى كه پيامبر در مدينه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت اميرالمؤمنين عليهماالسّلام با همديگر زن و شوهر بودند. در اين نُه سال، جنگهاى كوچك و بزرگى ذكر كردهاند - حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده - كه در اغلب آنها هم اميرالمؤمنين عليهالسّلام بوده است. حالا شما ببينيد، او خانمى است كه در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مىماند - اين قدر جبهه وابسته به اوست - از لحاظ زندگى هم وضع روبهراهى ندارند؛ همان چيزهايى كه شنيدهايم: «و يطعمون الطّعام على حبّه مسكيناً و يتيماً و اسيراً انّما نطعمكم لوجه اللَّه»؛( انسان: 8 و 9)
يعنى حقيقتاً زندگى فقيرانه محض داشتند؛ در حالى كه دختر رهبرى هم هست، دختر پيامبر هم هست، يك نوع احساس مسئوليت هم مىكند.
ببينيد انسان چقدر روحيه قوى مىخواهد داشته باشد تا بتواند اين شوهر را تجهيز كند؛ دل او را از وسوسه اهل و عيال و گرفتاريهاى زندگى خالى كند؛ به او دلگرمى دهد؛ بچهها را به آن خوبى كه او تربيت كرده، تربيت كند. حالا شما بگوييد امام حسن و امام حسين عليهما السّلام، امام بودند و طينت امامت داشتند؛ زينب عليهاسلام كه امام نبود. فاطمهی زهرا سلاماللَّهعليها او را در همين مدت نُه سال تربيت كرده بود. بعد از پيامبر هم كه ايشان مدّت زيادى زنده نماند.
اينطور خانهدارى، اينطور شوهردارى و اينطور كدبانويى كرد و اينطور محور زندگى فاميل ماندگار در تاريخ قرار گرفت. آيا اينها نمىتواند براى يك دختر جوان، يك خانم خانهدار يا مُشرف به خانهدارى الگو باشد؟ اينها خيلى مهم است.
حالا بعد از قضيه وفات پيامبر، آمدنِ به مسجد و آن خطبه عجيب را خواندن، خيلى شگفتانگيز است! اصلاً امثال ما كه اهل سخنرانى و حرف زدن ارتجالى هستيم، مىفهميم كه چقدر اين سخنان عظيم است. يك دختر هجده ساله، بيست ساله و حداكثر بيستوچهار ساله - كه البته سنّ دقيق آن حضرت مسلّم نيست؛ ؛ چون تاريخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نيست و در آن اختلاف است - آن هم با آن مصيبتها و سختيها به مسجد مىآيد، در مقابل انبوه جمعيت، با حجاب سخنرانى مىكند كه آن سخنرانى، كلمه به كلمهاش در تاريخ مىماند.
فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار صمیمانه با جوانان به مناسبت هفته جوان 1377/2/7
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
چهارشنبه 25 اسفند 1389 2:14 AM
تشکرات از این پست