0

امام حسين(علیه السلام) در زمان معاويه به قيام نكردند

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

امام حسين(علیه السلام) در زمان معاويه به قيام نكردند

امام حسين(علیه السلام) در زمان معاويه به قيام نكردند

امام حسين(علیه السلام) در زمان معاويه به قيام نكردند
امام حسين (علیه السلام) در دوران يازده ساله امامت خود) 60- 49 ق) همزمان با حكومت معاويه، تنش‏هاى فراوانى با او داشت كه مواردى از آن را مى‏توانيم در نامه‏هاى امام حسين (علیه السلام) مشاهده كنيم. امام (علیه السلام) در اين نامه‏ها گوشه‏هايى از جنايات معاويه (همانند كشتن بزرگان شيعه همچون حجر بن عدى و عمرو بن حمق) را متذكّر شده و حكومت معاويه بر مسلمانان را بزرگ‏ترين فتنه دانسته است(1)
و بدين ترتيب مشروعيت حكومت او را زير سؤال برده است. آن حضرت برترين عمل را جهاد در مقابل معاويه دانسته و ترك آن را موجب استغفار از درگاه الهى مى‏داند.(2)
اما اينكه چرا امام (علیه السلام) در مقابل معاويه اقدام به قيام نكرد، ريشه در امورى دارد كه تنها برخى از آنها را مى‏توانيم در عبارات امام (علیه السلام) ببينيم و براى دستيابى به علل ديگر، ناچار بايد به تحليل‏هاى تاريخى روى آوريم:

يك. وجود صلحنامه

امام (علیه السلام) در يكى از جواب‏هاى خود به نامه‏هاى معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن (علیه السلام) معرفى كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است.(3)
اما سؤال اينجا است كه مگر معاويه پس از ورود به كوفه و در حالى‏كه هنوز جوهر صلح‏نامه خشكيده نشده بود، آن را زير پا نگذاشت و خود را غير ملتزم به آن معرفى نكرد؟(4) پس چگونه امام حسين (علیه السلام) خود را پايبند به صلحنامه‏اى مى‏داند كه در همان آغاز از سوى طرف مقابل، بى‏اعتبار معرفى شده است؟
جواب اين پرسش را مى‏توان از مناظر گوناگونى ارائه كرد:
1. اگر در عبارات معاويه دقت كنيم، در عبارت نقل شده از او صريحاً نقض صلح‏نامه فهميده نمى‏شود، بلكه مى‏گويد: «انى كنت منيّت الحسن اشياء و اعطيته اشياء» يعنى، «من به [امام‏] حسن (علیه السلام) چيزهايى را وعده دادم.» كه ممكن است اين امور وعده داده شده خارج از مفاد صلح‏نامه باشد كه معاويه خود را به آنها پايبند نمى‏داند. بنابراين خود را ناقض اصل صلح‏نامه به حساب نمى‏آورد و يا لااقل مى‏تواند ادّعاى عدم نقض از سوى خود را توجيه كند.
2. بايد ميان شخصيت سياسى معاويه و امام حسين (علیه السلام) تفاوت اساسى قائل شد، همچنان‏كه اين تفاوت ميان شخصيت سياسى معاويه و امام على (علیه السلام) وجود داشت.
معاويه اصولًا عنصرى سياسى كار بود كه حاضر است در راه رسيدن به اهداف خود، هر ننگ و نيرنگى را به كار برد چنان‏كه نمونه‏هاى فراوانى از اين نيرنگ‏ها را مى‏توانيم در زمان درگيرى او با امام على (علیه السلام) مشاهده كنيم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحريك طلحه و زبير، قرآن بر سر نيزه كردن در جنگ صفين و شبيخون به شهرهاى تحت تسلّط حضرت على (علیه السلام) به منظور فشار بر حكومت علوى و تنها اندكى از آن موارد است. اما در مقابل، امام حسين (علیه السلام) عنصرى ارزشى، مكتبى و اصولى است كه حاضر نيست از هر وسيله‏اى براى پيروزى و موفقيت ظاهرى خود استفاده كند چنان‏كه حضرت على (علیه السلام) با جمله «و لن اطلب النصر بالجور»(5) (من هرگز حاضر نيستم با جور و ستم به پيروزى دست يابم) به اين اصول‏گرايى خود اشاره مى‏كند.
بنابراين طبيعى است كه امام (علیه السلام) نتواند تعهدى را كه برادرش امام حسن (علیه السلام) به معاويه داده است- حتى با وجود نقض معاويه- پايمال كند.
3. بايد شرايط آن زمان را در نظر گرفت و به پيامدهاى عدم تعهد امام (علیه السلام) به صلح‏نامه دقّت كرد. معاويه در آن زمان حاكم بلا منازع جامعه اسلامى بود كه گستره حكومت او سر تا سر مملكت اسلامى- از شام گرفته تا عراق و حجاز و يمن- را در بر مى‏گرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سياست‏هاى او تبليغ و دفاع مى‏كردند.
او كه در زمان درگيرى‏اش با امام على (ع)، توانست كوتاهى‏هاى خود را در يارى رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان كرده بلكه براى شاميان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بديهى است كه در اين زمان- كه هيچ قدرتى در مقابل او وجود ندارد- به راحتى مى‏تواند در صورت عدم پايبندى امام حسين (علیه السلام) به صلح‏نامه، او را در سرتاسر مملكت اسلامى به عنوان عنصرى سست پيمان، خارجى و ناقض عهد معرّفى كند و افكار عمومى جامعه را عليه امام (علیه السلام) شكل دهد. در اين ميان آنچه به گوش جامعه نخواهد رسيد، فريادهاى امام (علیه السلام) و ياران او است كه تلاش ناموفّقى در معرفى معاويه به عنوان اولين طرف ناقض عهد دارند.

دو. موقعيت معاويه

شخصيت معاويه در نزد مردمان آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه‏اى مثبت تلقى مى‏شد كه همين امر قيام عليه او را مشكل مى‏ساخت زيرا آنان او را به عنوان صحابى پيامبر اكرم (ص)، كاتب وحى و برادر همسر پيامبر (ص) مى‏شناختند و به نظر آنان، معاويه نقش فراوانى در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشته است.
همچنين تجربه حكومت‏دارى او و افزونى سنّش بر امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (ع)، دو عامل ديگرى بود كه خود در نامه‏هايش به امام حسن (علیه السلام) به عنوان عواملى براى اثبات بيشتر شايستگى‏اش مطرح مى‏كرد(6) و طبيعتاً مى‏توانست در مقابله با امام حسين (ع)، مانور بيشترى روى آنها بدهد.

سه. سياست‏مدارى معاويه

پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتى براى ضربه زدن به بنى هاشم- به ويژه خاندان علوى- استفاه مى‏كرد و در اين راه حتى تا مسموم كردن و به شهادت رساندن امام حسن (علیه السلام) پيش رفت(7) اما در ظاهر چنين وانمود مى‏كرد كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان- به ويژه شخص امام حسين (ع)- مدارا مى‏كند و حرمت آنان را پاس مى‏دارد. در اين راستا مى‏توانيم ارسال هداياى فراوان ماهانه و سالانه از سوى معاويه براى شخصيت‏هايى چون امام حسن (ع)، امام حسين (علیه السلام) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. آنان با توجّه به اينكه خود را در بيت المال ذى حق مى‏دانستند و نيز به جهت آنكه موارد مصرف مناسبى براى خرج آن سراغ داشتند، اين هدايا را مى‏پذيرفتند.(8)
اين مدارا تا آنجا بود كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام (علیه السلام) را نموده و ضمن پيش‏بينى قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند.(9)
علّت در پيش گرفتن اين سياست روشن بود زيرا معاويه با انعقاد صلح با امام حسن (ع)، حكومت خود را از بحران مشروعيت نجات داد و در بين مردم به عنوان خليفه مشروع، خود را معرفى كرده و نمى‏خواست با آغشته كردن دست خود به خون امام (ع)، در جامعه اسلامى چهره‏اى منفور از خود به جا گذارد. بر عكس سعى داشت تا با هر چه نزديك‏تر نشان دادن خود به اين خاندان، چهره‏اى وجيه براى خود فراهم آورد. علاوه بر آنكه به خيال خود با اين سياست، آنان را وامدار خود كرده و از هر اقدام احتمالى آنان پيشگيرى مى‏كند چنان‏كه در يكى از بخشش‏هاى كلان خود به امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (ع)، در مقام منّت‏گذارى بر آن دو گفت: اين اموال را بگيريد و بدانيد كه من پسر هند هستم و به خداوند سوگند كه هيچ‏كس قبل از من به شما چنين هدايايى نداده و بعد از من نيز چنين نخواهد شد».
امام حسين (علیه السلام) براى آنكه نشان دهد كه اين بخشش‏ها نمى‏تواند قابل منّت‏گذارى باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگند كه نه قبل از تو و نه بعد از تو هيچ‏كس نمى‏تواند چنين بخششى را به دو مردى داشته باشد كه با شرافت‏تر و با فضيلت‏تر از ما دو برادر باشد».(10)
همچنين از سوى ديگر معاويه مى‏دانست كه در پيش گرفتن سياست خشونت، نتيجه عكس خواهد داد زيرا توجه مردم را به اين خاندان بيشتر جلب خواهد كرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حكومت معاويه را فراهم خواهد آورد و به طور طبيعى ياورانى را به دور اين شخصيت‏ها جمع خواهد كرد. مهم‏تر اينكه معاويه در آن زمان، از ناحيه امام حسين (ع)- با توجه به شرايط زمانه- احتمال خطر جدّى نمى‏ديد و سعى داشت تا با در پيش گرفتن اين سياست، ريشه‏هاى خطر را براى دراز مدت بخشكاند. در نقطه مقابل امام حسين (علیه السلام) از هر فرصتى براى زير سؤال بردن حكومت معاويه، بهره مى‏گرفت. نمونه آشكار آن نگاشتن نامه به معاويه و يادآور شدن جنايات و بدعت‏هاى او(11) و نيز مقابله شديد با ولايت عهدى يزيد بود.(12) البته امام (علیه السلام) خود به خوبى مى‏دانست كه در صورت قيام عليه معاويه- به ويژه با توجه به اين سياست‏هاى معاويه- افكار عمومى او را يارى نكرده و با توجه به ابزارهاى تبليغاتى حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.

چهار. شرايط زمانه

هرچند عدّه‏اى از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن (ع)، به امام حسين (علیه السلام) نامه نگاشته و ضمن عرض تسليت به او، خود را منتظر فرمان امام (علیه السلام) معرفى كردند(13) اما آن حضرت مى‏دانست كه با توجّه به عواملى همچون ثبات و استحكام قدرت مركزى در شام،
تسلّط كامل باند اموى بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام على (علیه السلام) و امام حسن (ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامى و در صورت قيام احتمال موفقيت در حدّ نزديك صفر خواهد بود و چنين قيامى به جز هدر دادن نيروهاى اندك، معرفى شدن به عنوان ياغى و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامى و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اى در بر نخواهد داشت.
در حالى‏كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملًا بر عكس اين شرايط بود.

پي نوشتها  :

(1) الامامة و السياسة، ج 1، ص 180:» و انى لا اعلم لها] للامة [فتنة اعظم من امارتك عليها «.
(2) همان:» و انى واللَّه ما اعرف افضل من جهادك فان افعل فانه قربة الى ربّى و ان لم افعله فأستغفر اللَّه لدينى «. در بحارالانوار) ج 44، ص 213)،» استغفراللَّه لذنبى «آمده است.
(3) موسوعة كلمات الامام الحسين) ع (، ص 239:» و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخى الحسن) ع («.
(4) الارشاد، مفيد، ص 355:» الا و انى كنت منيّت الحسن أشياء و اعطيته اشياء و جميعها تحت قدمىَّ لا أفى بشى‏ء منها له «.
(5) نهج البلاغه، خطبه 126.
(6) مقاتل الطالبيين، ص 40:» و لكن قد علمت انى اطول منك ولاية و اقدم منك لهذه الامّة تجربة و اكبر منك سنّاً فادخل فى طاعتى «.
(7) الارشاد، ص 357.
(8) موسوعة كلمات الامام الحسين) ع (، ص 209 و 210.
(9) الاخبار الطوال، ص 227 تجارب الامم، ج 2، ص 39.
(10) تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين) ع (، ص 7، ح 5.
(11) بحارالانوار، ج 44، ص 212.
(12) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228 الامامة و السياسة، ج 1، ص 186.
(13) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228.

 


کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 25 اسفند 1389  1:22 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها