خلافت يا امامت
خلافت يا امامت
|
در مقاله حاضر نويسنده با استناد به منابع تاريخي و روايي، موضوع رهبري را از ديدگاه اهل سنت و شيعه مورد بررسي و مداقه قرار داده و نظرات هر يك از فريقين را در خصوص حكومت در اسلام تشريح كرده است. با هم آن را از نظر مي گذرانيم
|
پس از وفات پيامبر (ص) تا به امروز، دو مكتب در عالم اسلام وجود داشته است:
1- مكتب امامت
2- مكتب خلافت
مكتب خلافت مي گويد: پيشوا و زمامدار انتخابي است. اما مكتب امامت مي گويد: پيشوا و زمامدار امت همان اوصياء پيامبرند و اين امر انتصابي است، نه انتخابي.
آن گروه كه مي گويند تعيين پيشوا براساس انتخاب مي باشد، معتقدند كه اين انتخاب به دست مردم انجام مي گيرد و بعد از پيامبر اين مردمند كه زمامدار را انتخاب مي كنند.
اما مكتب امامت مي گويد كه تعيين پيشوا اوصياء پيامبر - از طريق انتصاب است، و اين انتصاب از طرف خداست نه از جانب پيامبر (ص) و نه از جانب مردم. خداوند متعال پيشوا را نصب مي كند، و پيامبر (ص) تعيين و انتصاب الهي را به مردم تبليغ مي نمايد.
اينك پيش از آغاز بررسي تفصيلي نظريات دو مكتب، لازم است دو نكته را در اين مقدمه يادآور گرديم:
1- دانشمندان مكتب خلافت كتاب هايي دارند كه در آن قانون و راه و روش تشكيل حكومت، واجبات اين كار، وظايف حاكم، حقوق دولت اسلامي بر مردم، و حقوق مردم بر دولت اسلامي و اينكه والي و وزير را به چه شكل بايد انتخاب كرد، امام جمعه و قاضي چگونه تعيين مي شود، ماليات به چه نحو گرفته مي شود، زكات و خراج و جزيه چه اندازه است، و چه كسي بايد بگيرد، و چگونه بگيرد، و امثال اين ها را بيان كرده اند. اين كتاب ها، نوشته هاي رسمي علماي معتبر ومشهور و مورد اعتماد مكتب خلفا - كه ما نظريات مكتب خلفا در مورد تعيين زمامدار مسلمين و چگونگي انتخاب او را، از اين گونه كتب استخراج كرده و ارزيابي مي كنيم.
2- ابن اثير گويد: خليفه به كسي گفته مي شود كه نيابت و جانشيني غير را برعهده بگيرد. (1)
و نيز راغب اصفهاني گويد: خلافت نيابت از غير است.(2)
در قرآن كريم، در برخي از آيات، الفاظ «خلائف» و «خلفا» كه جمع «خليفه »اند به همين معناي لغوي استعمال شده است. چنانكه در آيه 69 از سوره اعراف فرموده است:
«وجعلكم خلفاء من بعد قوم نوح»:
شما را پس از قوم نوح جانشينان ايشان قرار داد. دربعضي از فرمايشات پيامبراكرم(ص) نيز استعمال لفظ خليفه درهمان معناي لغوي خود مشاهده مي شود مانند اينكه مي فرمايد:
«اللهم ارحم خلفائي، اللهم ارحم خلفائي، اللهم ارحم خلفائي»:
بارخدايا خلفاي مرا مورد رحمت خويش قرار ده... «اين عبارت را سه بار تكرار فرمود).
عرضه داشتند: اي رسول خدا، خلفاي شما كيانند؟ فرمود:
«الذين ياتون بعدي؛ يروون حديثي و سنتي...»(3)
آن كساني كه بعداز من مي آيند و حديث و سنت مرا بازگو مي نمايند...
خليفه در اصطلاح مسلمين
ما در اسلام نام گذاري هايي داريم كه در زمان خود پيامبر انجام شده، كه البته يا شخص پيامبر اين نام را انتخاب كرده، يا از جانب خدا نامگذاري شده و پيامبر آن را تبليغ نموده است. اين گونه نام گذاريها را «مصطلحات اسلامي» و «مصطلحات شرعي» (4) ناميده اند. يعني اصطلاحات يا نامهايي كه به وسيله شرع و شارع انتخاب شده است. اما يك دسته از نامگذاري ها مي باشند كه مسلمان ها يا علماي اسلام كرده اند كه آن ها را «مصطلحات متشرعه» يا «مصطلحات مسلمين» ناميده اند.
خليفه در مفهوم كنوني آن- يعني حاكم و زمامدار مسلمين- يك اصطلاح شرعي نيست. يعني اين لفظ در زمان پيامبر(ص) بر اين معني قرار داده نشده است، هرچه هست از مسلمانان است و پيروان مكتب خلفا هستند كه چنين نامگذاري كرده اند. اينان در ابتداي امر كسي را كه پس از پيامبر اكرم(ص) براي زمامداري انتخاب كردند «خليفه الرسول» و بعدها به اختصار «خليفه» ناميدند. گاهي نيز برخي از پيروان مكتب خلفا از حاكم و سلطان وقت به «خليفه الله» تعبيركرده، اصطلاح خليفه را مختصر شده آن قلمداد مي نمودند.
خليفه در اصطلاح اسلامي
چنانكه از موارد كاربرد لفظ خليفه در برخي از آيات قرآن و روايات اسلامي استفاده مي شود، «خليفه الله» دراصطلاح اسلامي كسي است كه خداي متعال او را معين فرموده تا »اسلام» را به اهل زمان خويش تبليغ كند؛ اعم از اينكه اين شخص پيامبر باشد يا وصي پيامبر.
بنابراين مقصود از خليفه در آياتي مانند آيه 26 از سوره ص(5) و نيز آيه 30 از سوره بقره(6) خليفه الله به معناي مذكور است.
خلاصه آنكه «خليفه الله» امام زمان هر عصري است كه وظيفه تبليغ و حفظ و حراست دين خدا و احكام الهي را برعهده دارد و برمردم است كه خليفه منصوب از جانب خدا را بشناسند و او را مرجع و پناه خود قرار دهند.(7)
امامت در مكتب خلفا
طرح و دليل نظريه مكتب خلافت را از كتابهايي كه موسوم به «الاحكام السلطانيه» است، نقل مي كنيم.
قاضي ماوردي (م: 450هـ) و قاضي ابويعلي (م: 458هـ) كه هردو در عصر خويش قاضي القضات بوده اند، در كتابهاي خويش كه هردو به همين نام است، مسئله را بدين شكل مطرح مي كنند.
امامت كه همان خلافت بعداز رسول است به سه شكل منعقد شود:
1- خليفه اي جانشين خويش- يعني خليفه بعد از خود- را تعيين كند. به اين معني كه اگر هارون الرشيد گفت: بعداز من امين و مأمون خليفه اند، مسلمانان مجبور به پذيرش هستند و اين خليفه، خليفه شرعي واسلامي است، و پذيرش او وجوب ديني دارد. اين دو دانشمند مي گويند: «دراين زمينه هيچگونه اختلافي نيست. و پذيرش خليفه بدين شكل مورد اجماع و اتفاق است.»
استدلال اين دو در مورد اينكه معتقدشدن امامت و اصالت و صحت آن به اين است كه ابوبكر بعد از خودش، عمر را به زمامداري مردم تعيين كرد وكسي هم با اين نظريه مخالفت نكرد. پذيرش عموم مسلمانان نشان مي دهد كه اين راه و روش را صحيح دانسته اند. لذا اين نوع از انتخاب خليفه كه به دست خليفه قبل انجام مي گيرد، به دليل عمل ابوبكر و عدم اعتراض مردم صحيح است، و در اصالت و صحت اين روش در مكتب خلفا اختلافي وجود ندارد. (8)
2- خليفه به انتخاب مردم تعيين مي شود.
دراين نوع از تعيين خليفه صاحب نظران مكتب خلفا اختلاف دارند. ماوردي مي گويد: «اكثريت دانشمندان برآنند كه خليفه به وسيله پنج تن از اهل حل و عقد يعني بزرگان و عقلاي قوم انتخاب مي شود، يا اين كه يك تن انتخاب مي نمايد، و چهارنفر ديگر موافقت مي كنند.» (9)
دليلي كه ايشان براي اين نظريه نقل مي كنند، اين است كه درخلافت ابوبكر، پنج تن با وي بيعت كردند، و اين بيعت رسميت يافت، و پذيرفته شد پنج تن مزبور عبارت بودند از: عمربن خطاب، ابوعبيده جراح، سالم آزاد كرده ابو حذيفه، نعمان بن بشير، و اسيدبن حضير و بدين شكل بيعت در سقيفه انجام گرفت، و ابوبكر به مقام خلافت رسيد. آنگاه خليفه منتخب در سقيفه، به مردم عرضه شد، مردم نيز خواه ناخواه او را پذيرفتند. (10)
پس به اين دليل- يعني عمل اين چندتن- انتخاب خليفه با بيعت و رضاي پنج تن از اهل حل و عقد تماميت مي پذيرد و انجام مي يابد.
دليل ديگر اين نظريه اين است كه عمربن خطاب در شورايي كه براي تعيين خليفه پس از خويش معين كرد، گفت: اگر پنج تن از اين شش نفر يكي را به خلافت پذيرفتند، او خليفه خواهدبود.
بيشتر دانشمندان اين مكتب دراين عقيده اتفاق نظر دارند.
گروه ديگري از دانشمندان مكتب خلافت مي گويند: خلافت همانند عقد ازدواج است. همانطوري كه در عقد نكاح، يك عاقد لازم است و دو شاهد، در خلافت هم يك نفر بيعت مي كند، و دونفر اعلام رضايت مي نمايند. و همين تعداد از اهل حل و عقل براي تعيين خليفه و زمامدار كافي است. (11)
دسته سوم معتقدند: تنها اگر يك نفر با خليفه بيعت كند كافي است. انتخاب يك نفر و بيعت همان يك نفر، خليفه امت بزرگ اسلامي را برمي گزيند.
دليل اينها اين است كه مي گويند: اولا عباس بن عبدالمطلب به علي گفت: «امدد يدك ابايعك فيقول الناس: عم رسول الله(ص) بايع اين عمه، فلا يختلف عليك اثنان» (12) دست خويش را دراز كن تا با تو بيعت كنم. مردم خواهند گفت: عموي پيامبرخدا(ص) با پسرعموي وي بيعت كرده است و ديگر پس از آن، دونفر هم در كار شما مخالفت نخواهندكرد.
دليل دوم آنان اين است كه بيعت مانند حكم و فرمان حاكم شرع است، و حكم و فرمان يك حاكم شرع، نافذ مي باشد و مخالفت با آن جايز نيست.
بنابراين دو دليل، اگر حتي يك نفر با كسي به عنوان خلافت بيعت كرد، خلافت وي برپا مي شود، و رسميت و شرعيت پيدا مي كند.(13)
.3 خليفه با زور شمشير و پيروزي نظامي خلافت را به دست مي آورد. براساس اين نظر اگر حكومت بر مسلمانان به وسيله زور و غلبه نظامي بدست آمد، شخص حاكم، خليفه برحق است و خلافت او رسمي و اسلامي مي باشد، و طبق نقل قاضي ابويعلي:
«آن كسي كه با شمشير و زور بر جامعه اسلامي غلبه يافت، و خليفه گشت، و اميرالمؤمنين ناميده شد، ديگر براي هر كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد جايز و روا نيست كه شبي را به روز آورد درحالي كه او را امام نداند؛ خواه خليفه آدمي جنايتكار باشد، و خواه پاكدامن.(14)
فضل الله بن روزبهان، فقيه معتبر مكتب خلفا، در كتاب سلوك الملوك درمورد اين قسم از تشكيل خلافت مي نويسد:
«طريق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهي و امامت، شوكت و استيلا است. علما گفته اند كه چون امام وفات كند، و شخصي متصدي امامت گردد بي بيعتي و بي آن كه كسي او را خليفه ساخته باشد و مردمان را قهر كند به شوكت و لشكر، امامت او منعقد مي گردد بي بيعتي؛ خواه قريشي باشد و خواه نه، و خواه عرب باشد يا عجم يا ترك، و خواه مستجمع شرايط باشد و خواه فاسق و جاهل... و امام و خليفه بر اواطلاق توان كرد.»(15)
يكي از دانشمندان بزرگ مكتب خلفا در ذيل اين احاديث دربابي به عنوان «لزوم طاعه الامراء» مي گويد:
عموم اهل سنت يعني فقهاء و محدثين و متكلمين مي گويند كه حاكم با فسق و ظلم وزيرپا گذاشتن حقوق مردم معزول نمي شود، و نمي توان او را خلع نمود و اصولاً جايز و روا نيست كه عليه او قيام شود، بلكه واجب است كه او را پند و اندرز دهند، و او را از خداوند و قيامت بترسانند؛ زيرا در اين زمينه احاديثي از پيامبر به دست ما رسيده است كه ما را از خروج عليه زمامدار بازمي دارد.
خلاصه سخن اين كه قيام بر ضد پيشوايان و زمامداران به اجماع همه مسلمانان حرام است؛ اگر چه فاسق و ستمگر هم باشند.
بنابراين عقيده، خروج بر يزيدبن معاويه شراب خوار و سگ باز و قاتل و جاني، و قيام عليه عبدالملك بن مروان كه سربازانش خانه كعبه را در زير منجنيق خراب كردند، و جنگ بر ضد وليد كه قرآن كريم را هدف تير قرار داد، جايزنيست وحرام مي باشد!
«نووي» شارح دانشمند صحيح مسلم به دنبال سخنان بالا مي گويد:
روايات فراوان پشت در پشت هم داده و گفتار بالا را اثبات مي كنند و از آن گذشته اهل سنت اجماع كرده اند كه زمامدار با فسق و فجور ازامامت عزل نمي گردد.(16)
اين دانشمند دراين جا به آيه شريفه «اطيعواالله واطيعواالرسول و اولي الامر منكم»(نساء59.) استناد كرده و گفته است كه چون زمامداران اولياء امورند، از ايشان بايست اطاعت كرد.
امامت در مكتب اهل بيت(ع)
در مكتب اهل البيت(ع) مسئله امامت به صورت ديگري مطرح مي شود، براساس انتصاب الهي شكل مي گيرد. پيشوايان اين مكتب و دانشمندان آن به اين آيه از قرآن كريم استناد مي كنند:
«و اذابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماماً»(بقره124.)
خداوند ابراهيم را با كلماتي امتحان فرمود. او با كمك الهي از امتحان با سرافرازي بيرون آمد. در نتيجه خداوند فرمود: من ترا امام مردم قرار دادم.
كلماتي كه با آن خداوند متعال ابراهيم خليل(ع) را امتحان فرمود در چه زمينه اي بوده است؟ آيا در آن از كشتن فرزند دلبندش اسماعيل سخن رفته بود؟ يا جنگ با طاغوت بزرگ زمان نمرود؟ و يا درمورد رفتن به آتش نمرود، و سوختن با نهايت خشنودي؟ ياهمه اين ها بوده است؟ ازكلمات قرآن كريم دقيقاً روشن نيست. هرچه بوده حادثه ياحوادثي بس عظيم بوده كه براي ابراهيم خليل امتحاني بزرگ محسوب شده است.
در هر حال آنگاه كه اين پيامبر بزرگ از پيچ و خم اين امتحانات به سلامت جست، و مانند هميشه عمرش سربندگي و اخلاص به درگاه ربوبي ساييد، به مقام والاي امامت نايل شد. مقام امامت، آن هم پس از نيل به نبوت و رتبه اولوالعزمي و خلت (=دوستي خداوند) چه مقامي مي تواند باشد كه نيل بدان ابراهيم عظيم(ع) را آنچنان به وجد مي آورد كه آن را براي فرزندانش نيز درخواست مي كند!...
ابراهيم(ع) با شنيدن اين پيام الهي و رسيدن به اين مرتبت عظمي، به مقتضاي بشريت از خداي خويش تقاضا مي كند كه اين مرتبت در فرزندان وي هم باقي بماند. او به مناسبت طبيعت بشري دوستدار فرزندان خويش است و مي خواهد كه آنها هم به اين سرفرازي باطني برسند، و لذا عرضه مي دارد:
«و من ذريتي»: آيا از ذريه من نيز؟
خداوند متعال جواب مي فرمايد:
«لاينال عهدي الظالمين»(بقره124.). امامت عهد خاص من است با بنده ام، و اين عهد به اشخاص ستمكارو ظالم نمي رسد.
ظالم كيست؟ در عرف و فرهنگ قرآن، گاهي به كسي كه به خودش ظلم مي كند، ستمكار گفته مي شود. مثلاً كسي كه بت مي پرستد، يا خودكشي مي نمايد، به خود ستم كرده، بنابراين اسلام بدو ظالم مي گويد. و گاه به كسي كه ديگران را مورد ستم قرار مي دهد، و به حقوقشان تجاوز مي كند، ستمكار گفته مي شود؛ مانند كسي كه مال مردم را مي برد، يا از ايشان ربامي گيرد، يا به ناموسي تجاوز مي كند.
بنابراين به طوركلي هركسي كه به هرعنوان نافرماني خداي متعال را مي كند، در بينش قرآن و اسلام ظالم خواهد بود.(17) آن كسي كه لحظه اي در ستم به خود و ديگران بسر برده است، براساس موازين دقيق نظام ربوبي ظالم است، و سزاوار عهد خدائي- يعني امامت- نيست.
چنانكه مي بينيم، براساس اين استدلال قرآن، امام مي بايست معصوم باشد.
گذشته از اين آيه كريمه، در جاهاي ديگري از قرآن كريم نيز از امامت سخن رفته و در آنها براساس جعل و قرارداد الهي معرفي شده است؛ مانند:
«وجعلناهم ائمه يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه و كانوا لنا عابدين.» (انبياء 73.)
ايشان را امامان و پيشواياني قرار داديم كه به امر ما هدايت مي كردند و به ايشان مجموعه كارهاي خوب به ويژه برپا داشتن نماز و اداي زكات را وحي فرموديم و ايشان براي ما بندگاني مطيع بودند.
«وجعلنا منهم ائمه يهدون بأمرنا لما صبروا و كانوا بآياتنا يؤقنون»(سجده24.)
برخي از ايشان (بني اسرائيل) را اماماني قرار داديم كه به امر ما هدايت مي كردند، آنگاه كه صبر و خويشتن داري كردند، و در يقين به آيات ما پاي برجا بودند.
بنابراين امامت در مكتب اهل البيت(ع) براساس قرآن كريم بدين شكل معرفي مي گردد كه تنها براساس تعيين و جعل و قرارداد الهي امكان پذير است و بس.
مسأله دومي كه در امامت مطرح است، مسأله عصمت امام مي باشد كه درآيه 124 از سوره بقره - به هنگام سخن گفتن درباره امامت ابراهيم(ع) - بدان تصريح شده است و ما آن را به اختصار مورد بحث قرار داديم.
اينك اگر باز به قرآن رجوع كنيم اين آيه شريفه را ملاحظه خواهيم نمود:
«انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا». (18)
جز اين نيست كه خدا مي خواهد هرگونه پليدي و گناه را از شما اهل البيت دور كند، و شما را كاملاً پاك و منزه گرداند.
كلمه «اهل البيت» كه در اين آيه به كار رفته است از اصطلاحات شرعي است كه به وسيله قرآن كريم وضع شده است. پيامبر اكرم(ص) نيز با قاطعيت تمام افراد اين گروه را تعيين فرموده است.(19)
حضرتش علي و فاطمه و حسن و حسين را در زير كساء خويش جمع فرمود و اين آيه را كه درباره ايشان نازل گشته بود اعلام داشت، و بدين وسيله دقيقا معين كرد كه زنان وي در شمار اهل البيت نيستند.(20) لذا «اهل البيت» نام خاص اين گروه شد، و هرجا در اسلام سخن از اهل البيت گفته شود، اينها مقصود هستند، و همين ها معصوم مي باشند. اين دومين شرط امامت بود.
در مكتب اهل البيت چنانكه ديديم امامت انتصابي است، و اين انتصاب بايد از جانب خداوند باشد؛ و پيامبر فقط وظيفه دارد كه آن را تبليغ كند، نه اين كه صاحب مقام امامت را تعيين و يا زمامداري او را توصيه كند.
همچنانكه پيامبر اكرم نماز را تبليغ مي نمايد، و در اين كار فقط فرمانبردار خدا و پيام آور اوست؛ و حج را تبليغ مي كند و آن هم به دستور خدا است و... و در تمام اين كارها تنها پيام آور خدا مي باشد، در مسئله امامت نيز به همين شكل است. او امامت را از جانب خدا تبليغ مي كند و نصب و تعيين از سوي رب العالمين است. پس آنچه كه حضرت رسول(ص) درباره امامت بيان مي كند، مانند همان هايي است كه درباره نماز و حج و زكات و جهاد مي گويد، و بيان مي كند، و توضيح مي دهد.
او درباره نماز مي گويد: نماز را اين چنين بخوانيد، در ابتدا اينگونه وضو بگيريد، سوره حمد را در ركعت اول و دوم بخوانيد، در ركوع چنين كنيد، و در سجده چنان. و مي گويد كه نماز را چند ركعت بخوانيد، يا مقارنات و مقدمات آن را چگونه بجا آوريد و...
همانگونه كه اين موارد را پيامبر اكرم(ص) از سوي خودش نمي گويد، و از جانب خداوند بيان مي كند، و سخن او را تبليغ مي نمايد، آنچه كه در مورد مسئله امامت نيز گفته است از جانب حق تعالي مي باشد؛ «و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي» (نجم. 4)
البته احاديث و روايات بسياري از رسول گرامي(ص) در مسئله امامت در دست داريم. اين احاديث به دو دسته متمايز تقسيم مي شود. دسته اول شامل رواياتي است كه امامت اهل البيت را به طور عموم ثابت مي كند. دسته ديگر رواياتي است كه رهبر و امام پس از پيامبر را به نام معرفي مي نمايد. بسياري از روايات مزبور در كتب معتبر مكتب خلفا نيز ذكر شده كه براي آگاهي بيشتر، خوانندگان محترم را به كتب مفصل در اين باب بخصوص كتاب شريف الغدير، ارجاع مي دهيم.
پی نوشت
1- نهايه اللغه، ماده «خلف»
2- مفردات راغب، ماده «خلف».
3- معاني الاخبار ص 374 و 375، و عيون الاخبار، چاپ نجف، 36.2، و من لا يحضره الفقيه تحقيق علي اكبر غفاري .4 420، و بحار الانوار .152.2
و از مصادر مكتب خلفا مراجعه شود به: «المحدث الفاضل (رامهرمزي)، باب فضل الناقل عن رسول الله(ص)، ص .163 و قواعد التحديث (قاسمي)، باب فضل راوي الحديث چاپ دوم. ص .48 و شرف اصحاب الحديث (خطيب بغدادي) باب كون اصحاب الحديث خلفاءالرسول(ص)30، و جامع بيان العلم(ابن عبدالبر) .55.1 و اخبار اصبهان (ابونعيم).81.1 والفتح الكبير (سيوطي) به نقل از ابوسعيد 233.10، و كنزالعمال (متقي هندي). كتاب العلم، باب آداب العلم، فصل روايه الحديث و آداب الكتابه . به نقل از اميرالمؤمنين علي(ع) و ابن عباس. چاپ دوم.
128.10و 133، ح 1086 و 1127، و 181.10 و الالماع (قاضي عياض) باب شرف علم الحديث و شرف اهله، ص .11
4- آنچه كه در علم اصول فقه «حقيقت شرعي» نام مي گيرد.
5- يا داود انا جعلناك خليفه في الارض فاحكم بين الناس بالحق.
6- ... اني جاعل في الارض خليفه .
7- در جلد اول معالم المدرستين (اثر ديگر مؤلف) باب «مصطلحات بحث الامامه و الخلافه » بحث مشروحتري پيرامون اصطلاح خليفه آمده است.
8- ماوردي. 10 چاپ سوم، مصر 1393هـ. ابويعلي حنبلي. 25 چاپ دوم مصر 1386هـ. و نيز مراجعه كنيد به قاضي روزبهان: سلوك الملوك، دستور حكومت اسلامي. 44 و 55، چاپ حيدرآباد دكن 1386هـ.
9- ماوردي.7. و ابويعلي23. اصل انتخاب مردم را ياد مي كند، اما اقول مختلف را ذكر نمي نمايد و نيز نگاه كنيد به سلوك الملوك. 43 و .44
10- ماوردي. .7 براي اطلاع بيشتر در مورد سقيفه و حوادث آن نگاه كنيد به: عبدالله بن سبا 78.1-139، چاپ چهارم، تهران.
11- ماوردي: الاحكام السلطانيه و الولايات الدينيه .7.
12- طبقات الكبري ج 2 ق 38.2؛ و مسعودي
200.2؛ و الامامه و السياسه.4.1
13- همه اين اقوال را در ماوردي: الاحكام السلطانيه7.، چاپ مصر 1393هـ. ببينيد.
14- «ومن غلب عليهم بالسيف حتي صار خليفه و سمي اميرالمومنين، فلايحل لأحد يؤمن بالله و اليوم الاخران يبيت و لايراء اماما، برا كان او جائرا». ابويعلي. .23
15- سلوك الملوك، دستور حكومت اسلامي. 47، چاپ حيدرآباد دكن.
16- شرح نووي بر مسلم، باب الامر بلزوم الجماعه .12 229- و نيز مراجعه كنيد به سنن بيهقي 158.8 و 159؛ و منتخب كنزالعمال علي هامش المسند .146.2 147 و 148 و 149 و بعد؛ و مسند احمد 93.2 و 306و 381 و .488 و 114.3 و .126.4 202؛ و ابوداود
242.4 و 241، ح 4758 و 4759 و 4762؛ و ترمذي 488.4، ح .2199
17- « ومن يتعد حدودالله فقد ظلم نفسه» طلاق.1.
18- احزاب. .33 براي اطلاع از نظر مفسرين ولغويون، و تحقيق بيشتر درباره اين آيه به پيوست شماره 1 مراجعه كنيد.
19- اين افراد همان چهارده معصوم مي باشند كه عبارتند از: پيامبراكرم(ص). دختر گراميش فاطمه زهرا(ع) و دوازده امام(ع).
20- به رساله «حديث كساء» اثر مؤلف مراجعه كنيد.
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
سه شنبه 24 اسفند 1389 11:34 PM
تشکرات از این پست