آثار غفلت از خدا
زمین:
انسان مثل این زمین است. زمین منهای نور خورشید تاریك است. از خودش نوری ندارد. سرد است، و حیاتی هم ندارد، هر جای زمین كه نور نیست حیات نیست. قطب شمال و قطب جنوب نور خورشید كم میتابد، آثار حیات هم كم است. در مناطق استوایی نور عمودیتر میتابد، درختها قوی هیكل بزرگ، انواع مختلف جانوران و از هر نمونه حیات كه بخواهید در آنجا میباشد.
انسان هم در هر ساعتی از زندگیش كه در توجه به خداست حیات دارد، فظیلت و كمال دارد. خوبیهایی كه از انسان سر میزند مثل آثار حیاتی است كه در زمین است. و آثار حیات زمین از نور خورشید است. خوبیهای انسان از آثار توجه به خداست. انسان به یاد خدا میافتد احسان میكند به یاد خدا میافتد انصاف میدهد، خدمت میكند و هر جا كه در زمین حیات نیست در اثر این است كه تابش آفتاب نیست. انسان هم در هر زمانی كه از خدا غافل شود انصاف از یاد او میرود، هوای نفس بر او غالب میشود، شهوت، غضب، فسادها كه از انسان سر میزند در نتیجه غفلت از خداست. پس اگر از انسان خوبی سر زد باید بداند كه این خوبی از خود او نیست، بازتاب تشعشع نور الهی بر قلب است. روشنی انصاف، خیر، خدمت و هر چه از انسان سر بزند مبدأش خداست نه انسان. قرآن میفرماید:
هر خوبی كه از تو سر میزند از خداست:«مااصابك من حسنه فمن الله» هر كار خیری كه میكنی خدا مالك و صاحب آنست، فاعل و عامل آنست و مربوط به خدا میشود «وما اصابك من سیئه فمن نفسك» هر بدی كه از تو سر میزند از خود توست. زمین اگر تاریك میشود از خود اوست، اگر روشن میشود از خورشید است. ظلمتها از سایه زمین است و نور از خورشید است. قساوتها، سیاهدلیها از نفس انسان است و خوبیها از خداست.
مثال بزنم: توی هواپیما نشستن با توی خانه نشستن فرق می كند. توی خانه كه هستی همین سرجای خودت هستی، توی هواپیما كه هستی سیر می كنی، مشهد و مكه می روی. كسی كه به خطرات هواپیما آشنا نیست می آید توی هواپیما می نشیند، می خوابد تا وقتی كه هواپیما نشست، بیدار می شود. آن یك حساب دیگر دارد. یكی هست كه چند بار سانحه هوایی برایش اتفاق افتاده و در هواپیما برایش مسأله ایجاد شده است، یا موتوری خاموش شده و به یك شكل معجزه آسایی نجات پیدا كرده و می داند كه چیز زیادی نیست، اتفاقات می افتد، این فرد در هواپیما چه حالتی دارد؟ از یك سو این هواپیما او را به مكه میبرد وبه آرزویش میرسد، یا به مشهد می برد و دارد به آرزویش میرسد، از سوی دیگر این هواپیما چیز مطمئنی نیست، وضع حساب شدهای ندارد، حال این هواپیما مطمئن است. هواپیمایی كه درجه اطمینان آن پنجاه درصد است و شما در چنین هواپیمایی هستید، چه حالی دارید؟ دلتان می خواهد هر چه زودتر بنشینید. برای سوار شدن به این هواپیما از یك سو دلهره دارید، از یك سو می بینی راه رسیدن به مشهد همین سوار شدن و پریدن است.
دنیا مثل هواپیمایی است كه انسان هم ممكن است با آن پرواز كند وبه مقصد برسد، هم ممكن است هواپیما سقوط كند و انسان از بین برود. حیات دنیا یك پرواز بیشتر نیست. یا این پرواز به سلامتی انجام می گیرد یا این پرواز دچار سانحه می شود. اگر انسان با تقوا بود، این پرواز به سلامتی انجام میگیرد، اگر انسان تقوایش را از دست داد هواپیمای حیات او دچار سانحه شده است. قرآن می گوید:
«و من یشرك باالله فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الرّیح فی مكان سحیق» [1]
هر كس مشترك شود، هركس توحید خودش را از دست بدهد، مثل این است كه از آسمان سرنگون شود كه یا نصیب پرندگان هوا می شود یا اینكه تند بادی او را به درهای عمیق پرتاب می كند. پس مؤمن تا زنده است، مضطرب و نگران است، آرامش ندارد، خودش را در خطر می بیند، می بیند نفس اماره دارد، این نفس در كالبدش هست. در وجودش هست، در كنارش هست، برای همه هست، در هر لحظه هست. می بیند عبادت كه می كند بعدش ممكن است نفس، عجب پیدا كند، علم و تقوای او، خدماتی كه می كند بعدش در خطر اینست كه مبادا عجب پیدا كند و سقوط كند.
پی نوشت:
[1] . سوره حج، آیه 31.
آیت الله حائري شيرازي ـ تمثيلات ج 1