0

قرآن، نورافكن شب هاى ظلمانى

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

قرآن، نورافكن شب هاى ظلمانى

قرآن، نورافكن شب هاى ظلمانى

درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
 
قرآن، نورافكن شب هاى ظلمانى

متن حديث:

عَنْ اِبْنِ سَعيدِ الْخُدْرى، قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) قالَ فى خُطْبَتِه: لا عَيْشَ اِلاّ لِعالِم ناطِق، اَوْ مُسْتَمِع واع. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّكُمْ فى زَمانِ هُدْنَة، وَ اِنَّ السَّيْرَ بِكُمْ سَريعٌ، وَ قَدْ رَاَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ كَيْفَ يُبْلِيانِ كُلَّ جَديد، وَ يُقَرِّبانِ كُلَّ بَعيد، وَ يَأْتِيانِ بِكُلِّ مَوْعُود. فَقالَ لَهُ الْمِقْدادُ: يا نَبِىَّ اللهِ، وَ مَا الْهُدْنَةُ؟ فَقال(صلى الله عليه وآله وسلم): دارُ بَلاء وَ انْقِطاع، فَاِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الاُْمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ، فَاِنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعُ، وَ صادِقٌ مُصَدَّقٌ، وَ مَنْ جَعَلَهُ اَمامَهُ قادَهُ اِلَى الْجَنَّةِ; وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ اِلَى النّارِ...(1)

ترجمه حديث:

از ابو سعيد خُدرى روايت شده كه گفت: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى ما خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود:
اى مردم، شما در زمان مهلت و آرامش هستيد و به سرعت مى رويد و به خوبى مى بينيد كه شب و روز چگونه هر چيز نو و تازه اى را كهنه و هر چيز دورى را نزديك مى گردانند و هر وعده اى را حاضر مى سازند.
آن گاه مقداد گفت: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، «هُدنة» چيست؟
حضرت(عليه السلام) فرمود: يعنى، دنيا سراى آزمايش و كوچ كردن است پس هنگامى كه رخدادها بر شما مانند پاره اى شب تار، مشتبه شد بر شما باد كه به قرآن بازگشت كنيد; چرا كه قرآن شفاعتگرى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود و راستگويى است كه سخنش تصديق شده است. كسى كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد (و به آن عمل كند)، او را به بهشت رهبرى مى كند و هركس آن را پشت سر بيندازد (و به آن بى اعتنايى كند) او را به جهنّم مى راند...

شرح حديث:

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: اى مردم! شما در زمان «هُدْنه» - توضيح آن مى آيد - هستيد، شما را در اين دنيا، آزاد گذارده و به شما اختيار داده اند. اين دنيا به سرعت در حال گذر است. شب و روز، هر چيز تازه اى را كهنه مى گرداند و هر دورى را نزديك مى كند و هر وعده اى را به انجام مى رساند. جاى تعجّب اين است كه ما در محيطى زندگى مى كنيم كه در آن قرار و آرامى نيست، همه چيز با شتاب در حال دگرگونى است. به قول مرحوم اقبال:
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم *** موجيم كه آسودگى ما عدم ماست
موج، حركت است و اگر آرام گردد اصلا موجى در كار نيست. وقتى انسان به حالات انسان ها مى نگرد، مى بيند كه بچّه ها به سرعت جوان و جوان ها پير و پيران رهسپار قبرستان مى شوند. اين اطلاعيّه هاى وفات، هشدارى است به همه انسان ها.
در ادامه، مقداد مى پرسد: اى پيامبر خدا! هدنه چيست؟
فرمود: دنيا، آزمايشگاه است; دورانى است كه شما را به حال خودتان گذاشته اند، خداوند به شما كارى ندارد; و در مقابل گناهان و اعمالى كه انجام مى دهيد، فوراً مجازاتتان نمى كند.(2)
بعد حضرت دستورى فرمودند كه در بسيارى از كتب، به صورت روايت مستقلّى نقل شده است:
فَاِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الاُْمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ...; اگر كارها بر شما چون شب سياه و ظلمانى مشتبه شد به دامن قرآن چنگ بزنيد، چرا كه قرآن هم شفاعت مى كند و هم شفاعتش پذيرفته مى شود; هم راستگوست و هم خدا آن را تصديق كرده. كسى كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد او را به بهشت رهنمون مى شود و كسى كه آن را پشتِ سر بيندازد او را به جهنّم مى راند.»
پيش رو داشتن و پشت سر انداختن قرآن، دو معنا مى تواند داشته باشد:
1- توجّه به قرآن و بى اعتنايى به آن;
2- قرآن استاد انسان باشد نه ابزار او; يعنى، خود را بر قرآن عرضه كند، نه قرآن را بر خود.
بعضى از افراد هستند كه وقتى پيش داورى هاى خود را كردند و تصميمشان قطعى شد، در لابلاى قرآن مى گردند كه آيه اى منطبق با فكر خودشان بيابند. آنان فقط به همان آيه اى كه يافته اند تمسّك مى جويند و آيات ديگر را رها مى كنند و با اين عمل، مصداق آيه «نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض»(3) مى شوند و مى گويند: به بعضى ايمان مى آوريم و بعضى را انكار مى كنيم. پيداست كه چنين فردى قرآن را پشت سر خود افكنده است.
بسيارى از مذاهب انحرافى - كه در اسلام پديد آمده اند، مانند: وهابيّت - به همين درد مبتلايند. انسان وقتى در عقايد آنان دقيق مى شود مى بيند آيات واضح و روشن را وا نهاده و آياتى كه معناى دو پهلو دارد و بر مقصودشان منطبق است گرفته اند.
در مقابل، دسته اى خود را شاگرد قرآن مى دانند و مى گويند: تصميم ما، همان گفته قرآن است; قرآن را راهنماى حلّ مشكلات خويش مى دانند و مصداق آيه: «فَلا وَ رَبَّكَ لايُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لايَجِدُوا فى اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً»(4) هستند; به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند; و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند; و كاملا تسليم باشند.
حتماً شنيده يا در كلمات قصار، نهج البلاغه، خوانده ايد كه، «اَلاِْسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ; اسلام همان تسليم است.»(5) و تا فرد در مقابل قرآن، تسليم محض نباشد مسلمان واقعى نخواهد شد. اين كه كسى عقيده خود را بر قرآن تحميل كند، نادرست و نوعى خودپرستى است، چون قرآن مى فرمايد: بايد، هم در ظاهر و هم در باطن، تسليم باشند.
با اين همه تأكيدهايى كه در اين زمينه وجود دارد، باز قرآن در حوزه هاى ما آن مقام بايسته و شايسته را ندارد. كاش آن مقدارى كه ما به علم معانى و بيان اهميّت مى دهيم، به خود قرآن و تفسير آن اهميّت مى داديم، براى اين كه همان گونه كه در قرآن، ما معتقديم: «... و لارَطْب وَ لا يابِس اِلاَّ فى كِتاب مُبين»;(6) و هيچ دانه اى در تاريكى هاى زمين، و هيچ تر و خشكى وجود ندارد، جز اينكه در كتابى آشكار ]در كتاب علم خدا[ ثبت است.»
عدّه اى، همچون وهّابيها فقط به الفاظ قرآن اهميّت مى دهند و در قرائت مى كوشند، امّا به محتواى آن كارى ندارند، وقتى قارى قرآن، آيات را يك نفس مى خواند، الله الله مى گويند، امّا زمانى كه آيات تكان دهنده قيامت، قرائت مى شود، چون يك نفس نخوانده الله الله ندارند.
قرآن در بين ما مظلوم است، قرآن بايد كتاب درسى ما باشد. و بايد بحث تفسيرى داشته باشيد، به عنوان اين كه قرآن چه مى گويد، نه اين كه من چه مى گويم. مهمّ اين است كه معتقد شويد، هرچه بيشتر با قرآن كار كنيد، نورانيّت، صفا و درك تازه اى نصيب شما مى شود. روشنايى فكر انسان، آن لحظاتى است كه با قرآن كار مى كند و بايد بدانيد در مورد قرآن، سه وظيفه مهم داريد: تلاوت قرآن; فهم قرآن و از همه مهمتر، عمل به قرآن.

پی نوشتها:

1. بحار، ج 74، ص 177.
2. در زمينه آزمايش الهى بحث هاى فراوانى شده است كه به اندكى از آنها اشاره مى كنيم:
الفـ چرا خدا مردم را آزمايش مى كند؟
مگر آزمايش براى اين نيست كه اشخاص يا چيزهاى مبهم و ناشناخته را بشناسيم و از ميزان جهل و نادانى خود بكاهيم؟ اگر چنين است خداوندى كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه كس و همه چيز آگاه است چرا امتحان مى كند؟ مگر چيزى بر او مخفى است كه با امتحان آشكار شود؟!
پاسخ اين مهمّ را در اين جا بايد جستجو كرد كه مفهوم آزمايش و امتحان در مورد خداوند با آزمايش هاى ما بسيار متفاوت است. آزمايش هاى ما براى شناخت بيشتر و رفع ابهام و جهل است، امّا آزمايش الهى - در واقع - همان «پرورش و تربيت» است.
در واقع امتحان خدا شبيه كار باغبانى پر تجربه شبيه است كه دانه هاى مستعد را در زمين هاى آماده مى پاشد، اين دانه ها با استفاده از مواهب طبيعى شروع به نمو و رشد مى كنند، تدريجاً با مشكلات مى جنگند و با حوادث پيكار مى نمايند و در برابر طوفان هاى سخت و سرماى كشنده و گرماى سوزان ايستادگى به خرج مى دهند تا شاخه گلى زيبا يا درختى تنومند و پر ثمر بار آيد كه بتواند به زندگى و حيات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
سربازان را براى اين كه از نظر جنگى نيرومند و قوى شوند به مانورها و جنگ هاى مصنوعى مى برند و در برابر انواع مشكلات، تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار مى دهند تا ورزيده و آبديده شوند. و اين است رزم آزمايش هاى الهى.
ب- آزمايش هاى الهى همگانى است
از آن جا كه نظام حيات در جهان هستى، نظام تكامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسير تكامل را مى پيمايند، حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با ميوه بروز مى دهند; همه مردم از انبيا گرفته تا ديگران، طبق اين قانون عمومى بايد آزمايش شوند و استعدادهاى خود را شكوفا سازند.
ج- راه هاى آزمايش
آيات قرآن نمونه هايى از امورى را كه انسان با آنها امتحان مى شود ذكر كرده است از قبيل: ترس، گرسنگى، زيان هاى مالى و مرگ، فرزندان، پيامبران، و دستورات خداوند، حتى بعضى از خواب ها و به طور كلّى از نظر قرآن «شرور و خيرها» نيز از آزمايش هاى الهى محسوب مى شوند: «وَ نَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ». (تفسير، ج 1، ص 526).
3. آيه 105، سوره نساء.
4. آيه 65 سوره نساء.
5. نهج البلاغه، كلمه قصار، شماره 120.
6. آيه 59 سوره انعام.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 24 اسفند 1389  8:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها