محبت خداوند قسمت اول
محبت خداوند
قسمت اول
|
بدون شك جاذبهها و دافعههای انسان تحت تأثیر محبتها و نفرتهای او شكل میگیرد. آدمی در حالی كه محبت وعشق می ورزد، احساس لذت و خوشبختی می كند و در هنگامی كه در حال كراهت و نفرت است، احساس گرفتگی و درد و رنج دارد. شاید به همین دلیل است كه برخی از حكیمان بزرگ و فیلسوفان اخلاق غایت انسان و هدف اخلاق را سعادتمندی، یعنی زندگی لذت بخش و بدون درد و رنج دانسته اند و تحقق این هدف را فقط در سایه زندگی محبت آمیز به خصوص مرحله عالی آن یعنی حیات عاشقانه میسّر می دانند. می توان سرّ این همه ارزشمندی برای واژگان «محبت» و «عشق» را در همین حقیقت جُست. امّا آنچه از اصل محبت و عشق مهم تر است، شأن و منزلت محبوب و معشوق است. میزان سعادتمندی انسان وابسته به درجه محبت او است و سطح محبت و عشق او را در اندازه های كمال و جمال محبوب باید جست و جو كرد و دوام و قوام آن را نیز ظهور و غروب جمال محبوب رقم می زند.
اكنون سؤال اصلی آن است كه سر و جان را در هوای جمال و جلال كدام حقیقت باید سودا كرد، تا محبت ابدی و عشق متعالی ثمر دهد، و لذت پایدار و خوشبختی ماندگار به بار آورد؟
خدا باوران را زیبنده آن است كه پاسخ این پرسش را از پروردگار خویش طلب كنند. از نگاه اخلاق اسلامی آن وجودی كه شایسته چنین محبتی است، جز خداوند نیست. محبت او توجیه گر خلقت عالم و تحقّق بخش آمال آدم و اهداف عالم است. از این رو خداوند می فرماید: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حبّاً لله.[1] «ولی كسانی كه ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشتری دارند». و اعلام می دارد: یحبّهم و یحبّونه.[2] «خدا آنان را دوست می دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند».
از سوی دیگر، محبت پرودگار پاداشی است كه خداوند در قرآن به خواص بندگان خویش بشارت می دهد؛ همانند مجاهدان كه سر و جان را فدای او می كنند،[3] و محسنین، توابین، مطهرین، مقسطین، صابرین و متوكلین كه در قرآن كریم محبوب پروردگار قرار گرفته اند. البته محور سخن ما در این جا محبت انسان به خداوند است، ولی چون در واقع نوعی ملازمه میان محبت بندگان نسبت به پروردگار خویش با محبت خداوند به آنان وجود دارد، ناگزیر باید از هر دو منظر به موضوع نگریست.
یك. محبت بندگان به خداوند
الف) خدا تنها محبوب حقیقی: در واقع تنها خداوند شایسته محبت حقیقی و عشق ورزیدن است. اشیا و اشخاص دیگر به میزان تناسبی كه با او دارند، محبوب واقع می گردند.
اسباب پیدایش محبت
عالمان اخلاق معتقدند كه محبت و مراتب شدید آن یعنی عشق، در نتیجه اسباب و موجبات زیر پدید می آید:
1 . آنچه سبب بقا و كمال آدمی می شود
بر همین اساس، انسان وجود نفس خود را دوست دارد و به دوام و بقای آن علاقه مند است و هر آنچه به این امر كمك كند، مورد محبت او است و نسبت به مرگ و موجبات آن كراهت و نفرت دارد.[4]
2 . لذّت
لذّت اعم از مادی و معنوی موجب محبّت می گردد. یعنی انسان آنچه را كه موجب لذّت گردد، به دلیل لذتآور بودن دوست دارد نه برای ذات آن. لذت مادی؛ مانند محبّت انسان به خوردنی ها و آشامیدنی ها و آنچه موجب ارضای سایر غرایز او می شود. این نوع محبت به آسانی به دست می آید و به سرعت نیز از میان می رود. همچنین این قبیل محبت ها به دلیل پستی و مادی بودنِ سبب آن و سرعت زوالش، پایین ترین درجه محبت است.[5] و لذت معنوی؛ مانند محبت انسان به یك سرباز فداكار؛ به دلیل لذتی كه از دیدن جنگاوری ها و شجاعت های او می برد و به یك هنرمند و ورزشكار؛ به دلیل لذتی كه از صحنه های هنرنمایی او می چشد و به امانت و پاكدامنی؛ به دلیل لذتی كه آدمی از احساس پاكی و امانت می برد و به یاد خداوند و مناجات با او؛ به دلیل لذت سرشاری كه از این امر به او دست می دهد. محبت آفرینی این قبیل لذتها بر آنان كه به جرعه ای از آن سیراب گشته اند، امری آشكار و بی نیاز از استدلال است. این نوع لذایذ، عمری دراز دارند. اگرچه از این جهت خودداری مراتب و درجاتند، ولی جویندگان محبت ماندگار در هوای نیل به آن، لذایذ مادی و محبت های آنی و فانی را یكسره سودا می كنند.
3 . احسان
انسان، بنده و اسیر نیكی و احسان است و به طور طبیعی هر كه را به او احسان كند، دوست دارد و از كسی كه به او بدی كند، می رنجد. بنابراین منفعت و نیكی سبب محبت آدمی به عامل آن می شود.[6]
4 . حُسن و جمال ظاهری و باطنی
ادراك زیبایی و جمال موجب محبت می گردد؛ یعنی انسان زیبایی ها را اعم از مادی و معنوی دوست دارد و این محبت به ذات زیبایی تعلّق می گیرد، نه به آثار و لوازم آن و منشأ درونی و فطری دارد.
5 . تناسب و مسانخت باطنی و روحی
گاهی انسان نسبت به دیگری محبت می ورزد، ولی نه به دلیل حُسن و جمال او و نه به سبب چشمداشت و طمع در مقام و مال او بلكه به صرف مجانست و تناسب باطنی و معنوی كه با روح و جان او دارد.
6 . اُلفت و اجتماع
اجتماع افراد با یكدیگر و زندگی در كنار هم موجب محبت و اٌنس آنان به یكدیگر می گردد. اُنس و اُلفت ریشه در طبیعت و سرشت آدمی دارد. بر همین اساس است كه گفته می شود واژه «انسان» از ماده «اُنس» است، نه «نسیان».[7]
7 . شباهت در اوصاف ظاهری
اشتراك در یك یا چند ویژگی ظاهری باعث پیدایش محبت می شود. علاقه كودكان به یكدیگر و پیران به همدیگر و افراد هم شغل و همكار با یكدیگر از همین قبیل است.
8 . رابطه علیّت
چون معلول ناشی از علت و متناسب و هم سنخ با آن است، پس محبوبِ علت واقع می گردد؛ زیرا به منزله بعضی از اجزای علت و پاره ای از آن است. معلول نیز علت را از آن رو دوست دارد كه در واقع علت اصل آن است. بنابراین هر یك از آن دو در محبت نسبت به دیگری، در حقیقت به خویش عشق می ورزند.[8]
با صرف نظر از این كه آیا همه اسباب ایجاد محبت در موارد یاد شده خلاصه می شود یا خیر، و با چشم پوشی از تداخل یا استقلال هر یك از اسباب مذكور، همه اسباب و موجبات محبت آفرین به طور حقیقی فقط در خداوند وجود دارد و تصوّر وجود آن در غیر او توهّم و تخیّلی بیش نیست. در بیان این حقیقت می توان گفت: وجود هر كسی فرع وجود خداوند است و هستی مستقلی از وجود خداوند ندارد، و كمال وجودش از خداوند، به وسیله او و به سوی او است، و سرچشمه لذت و احسان خداوند است. خالق احسان او است و هر احسانی بیانگر حُسنی از حَسَنات قدرت و فعل او است. بدون تردید جمال و كمال بالذات فقط در او وجود دارد. شكی نیست كه جمال معنوی برای اهل بصیرت دوست داشتنی تر و زیباتر است. همچنین روح و جان آدمی با پروردگار خویش رابطه ای مخفی و رمز و رازی درونی دارد و شاید آیه قل الرّوح من امر ربّی[9] «بگو: روح از (سنخ) فرمان پروردگار من است». اشاره به همین رابطه باطنی دارد.وجود رابطه علیّت بین خدا و انسان آشكار و بی نیاز از توضیح است، ولی دو سبب دیگر یعنی «اجتماع مادی» و «اشتراك در اوصاف ظاهری»، اولاًً در محبت آفرینی نقش ضعیفی دارند و ثانیاً نسبت دادن آنها به خداوند موجب نقص می شود و در واقع محال است. بنابراین همه اسباب محبت به طور حقیقی و در بالاترین درجات خداوند وجود دارد و چون هیچ شریكی در اوصافش ندارد، هیچ گونه شریكی را نیز در محبت بر نمی تابد.[10]
پی نوشتها:
[1] . سوره بقره، آیه 165.
[2] . سوره مائده، آیه 54.
[3] . انّ الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفّاً كأّنَّهم بنیانٌ مرصوصٌ. (سوره صف، آیه 4).
[4] . ر.ك: فیض كاشانی، محسن: المحجّه البیضاء، ج 8، ص 9 ـ 11؛ نراقی؛ محمدمهدی: جامع السعادات، ج 3، ص 134 ـ 135.
[5] . نراقی، محمدمهدی: جامع السعادات، ج 3، ص 136.
[6] . همان.
[7] . ر.ك: راغب اصفهانی: مفردات الفاظ قرآن، ص 94.
[8] . همان، ج 3، ص 139.
[9] . سوره اسراء، آیه 85.
[10] . ر.ك: فیض كاشانی، محسن: المعجه البیضاء، ج 8، ص 16 ـ 27؛ نراقی، محمدمهدی: جامع السعادات، ص 142 ـ 146.
احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني- اخلاق اسلامي، ص 80
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
سه شنبه 24 اسفند 1389 5:22 PM
تشکرات از این پست