0

اختيارات ،شرايط و وظايف حاكم اسلامي

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

اختيارات ،شرايط و وظايف حاكم اسلامي



اختيارات ،شرايط و وظايف حاكم اسلامي

بحث قبلي ما ((وظايف اصلي حكومت ))بود. وازهمين بحث راجع به اختيارات حكومت نتيجه گرفته مي شود، يعني وقتي براي كسي وظيفه اي تعيين مي كنند طبعاً مي بايست شرايط انجام آن وظيفه را در اختيارش قرار دهند و قدرت قانوني براي اجراي آن وظايف را داشته باشد، يعني اختيارات متناسب با وظايف به او سپرده شود.
مثلاً: وقتي دولت را موظف به حفظ امنيت داخلي كشور مي كنند، بايد آن چه را كه لازمه حفظ امنيت است، دراختيار داشته باشد، و همين طور وقتي كه دفاع از مرزهاي كشور را به عهده دولت مي گذارند بايد اختيار داشته باشد كه براي تأمين مرزها آن چه را كه لازم است عمل كند و گرنه سپردن مسؤوليت بدون دادن اختيارات لازم، كار لغووبي نتيجه اي است. پس متناسب با وظايفي كه به عهده ي دولت اسلامي گذاشته مي شود بايد اختياراتي هم براي انجام اين وظايف به او داده شود.(والبته داده شده، ما فعلاً يك بحث عقلي مي كنيم كه براساس آن چه عقل درك مي كند وبا توجه به مصالح ومفاسد زندگي اجتماعي، چگونه طرحي را بايد در نظر گرفت و دولت را بايد داراي چه وظايفي و متقابلاً داراي چه اختياراتي دانست؟) با توجه به همان وظايف مي توانيم تعيين كنيم كه دولت بايد چه اختياراتي را داشته باشد. البته تعيين دقيق اين اختيارات،به عهده ي قانون است كه باز به قوه ي مقننه برمي گردد وجزء همان مقررات متغير و قابل تغييري است كه درجامعه مورد حاجت است و بايد زير نظر وليّ فقيه و آن كسي كه در رأس قوا و ازجمله در رأس قوه مقننه است، وضع شود وبوسيله قوه مجريه به اجرا درآيد.آن چه دراين جا بيشتر مورد نياز است بحث در شرايط حاكم و متصديان امور حكومتي است كه البته با توجه به انواع وظايفي كه به عهده ي دولت و به عهده ي قواي سه گانه گذاشته مي شود نمي توان شرايط خاصي را تعيين كرد كه نسبت به همه ي متصديان حكومت يكسان و يكنواخت، معتبر باشد. مسؤوليتهاي مختلف،شرايط مختلفي را مي طلبد.
مهم اين است كه ما يك سلسله شرايط كلي را براي همه ي متصديان امور حكومت بيان كنيم وآنها را به حسب مراتب مختلف حكومت و قدرت اجرايي ازنظر شدت وضعف، درنظر بگيريم.

شرايط متصديان امور حكومتي

بطور كلي ما مي توانيم براي هركسي كه متصدي يك مقام و منصب دولتي و حكومتي به معناي عامش مي شود سه شرط كلي را ضروري بدانيم:

1- شناخت قانون

كسي كه مي خواهد قانوني را اجراء كند خواه آن قانون، مربوط به امنيت داخلي باشد و خواه مربوط به دفاع يا روابط بين المللي و ياچيزهاي ديگر، بايد شناخت كافي ازآن قانون و از اصول وارزشهايي كه قانون برآن استوار است، داشته باشد.چون گفتيم وظيفه ي دولت عبارت است از((اجراي قانون))، كسي كه مي خواهد قانون را اجراء كند يعني مصالح و مفاسدي كه قانونگذاران براي جامعه لازم دانسته اند وآن ها رادر قالب قانون هايي گنجانده اند آن ها را بايد تأمين كند بايد به آن قانونها- لااقل درحدي كه براي كارش ضرورت دارد- بيش از ديگران آگاه باشد. البته متصديان اجراي قانون درهربخشي،به آن چه كه مربوط به كار خودشان است بيشتر احتياج دارند ولي آگاهي از قانون و اصول و ارزشهايي كه مبناي قانون است درهمه ي متصديان حكومت بايد باشد و اِلاّ ممكن است كساني دلسوز جامعه بوده بخواهند خدمت كنند اما در اثر ناآگاهي، برخلاف قانون و برخلاف مصالح جامعه قدم بردارند و در واقع دوستان نا آگاهي براي جامعه باشند.
پس آگاهي از قانون واصول آن يكي از شرايط كلي براي همه كارگزاران حكومت است. البته اين، مراتب مختلفي دارد. كسي كه در رأس هرم قدرت است بايد آگاهي بيشتري داشته باشد. كساني كه در مرتبه ي متوسط هستند به همان نسبت و كساني كه در مراتب پايين هستند يعني كارگزاران جزء، نيز مسؤوليتها و وظايف مربوط به كار خويش را بايد بدانند. ولي كلمه ي جامع نسبت به همه ي اين ها ((آگاهي از قانون)) است.

2- تقوا

تقوا يك شرط كلي در فرهنگ اسلامي است ودرفرهنگ عمومي آن را ((وظيفه شناسي)) مي گويند. كسي كه متصدي امور جامعه شود و مصالح مردم را ، عهده دار مي گردد بايد در انديشه ي تأمين مصالح آنان باشد، نه آن كه با رسيدن به قدرت، درفكر برآوردن منافع شخصي و ارضاء غرايز دنيوي خويش باشد، كه در اين صورت چنين شخصي صلاحيت سپردن اموال، نفوس و اعراض مردم و نيز اجراي قانون را ندارد چرا كه او قانون را درجهت عكس و مطابق ميل خود تفسير، تأويل و يا نسخ مي كند و گاهي صريحاً مخالفت مي نمايد. پس شرط دوم براي متصدي امورحكومتي، برخورداري از صلاحيت اخلاقي يا به لسان قرآن و طبق فرهنگ اسلامي((تقوا)) است.

3- كارداني

هر كسي كاري را عهده دار مي شود بايد صلاحيت انجام آن كار را داشته باشد، چون صرف آگاهي از قانون و داشتن تقواي شخصي براي به انجام رسيدن درست كارها كافي نيست، بلكه تجربه و كارداني هم لازم است تا به كمك آن به گره گشايي ازمشكلات كوچك و بزرگي پرداخت كه هم روزه پيش پاي مسؤولين، سبز مي شود. البته اين بدان معنا نيست كه نقش اصلي در انجام كارها به عهده شرط سوم است بلكه در داستان پر رمز و راز((تعهد و تخصص))حرف ما اين است كه(( علم و ايمان و تجربه)) دريك رابطه تنگاتنگ يكديگر را مدد مي رسانند و بي هر يك ازآنها، گوشه اي از كار زمين مي ماند. وآن چه كه مطلوب ماست، داشتن اين سه شرط با هم است.
اين سه شرط در هرشخصي از كارگزاران حكومت، لازم است. فقهاء با اختلاف مراتب بايد اين شرايط را داشته باشند و اين چيزي است كه عقل هرانساني آن را مي فهمد و احتياج به دليل تعبدي ندارد، هركدام از اين ها حد نصاب و حد ايده آلي ، دارد، حد ايده آلي كه مي توان فرض كرد، اين است كه انساني درمعلومات ، تقوا و صلاحيت اخلاقي، آگاهي به موضوعات خارجي و شرايط عمل، در حد بسياربالايي باشد، چنين كسي همان است كه ما او را ((معصوم (عليه السّلام) )) مي دانيم.
اگر مي توانستيم همه متصديان را از معصومين(عليه السّلام) انتخاب كنيم، آن حكومت يك حكومت ايده آل بود،درآن جا ديگر نه هيچ ناآگاهي وجود داشت، نه هيچ اشتباهي رخ مي داد و نه هيچ اِعمال غرض مي شد ولي مي دانيم كه معصومين چند نفري بيش نيستند.آن چه بين فرق اسلامي، مورد اتفاق است شخص رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) است. ما شيعيان غير ازپيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، فاطمه زهرا(سلام الله عليه) و دوازده امام(عليهم السلام) را هم معصوم مي دانيم، ولي به هرحال از يك طرف آن بزرگواران تعدادشان كم است و از طرف ديگر خواه خود پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در رأس حكومت باشد، خواه امام معصوم(عليه السّلام)، همه ي كشورهاي اسلامي را نمي توان به وسيله يك نفر اداره كرد، پيامبر (صلي الله عليه وآله) در يك شهر و يا كشوري حضور دارد، در همه جا كه نيست، امام معصوم (عليه السّلام) دريك جا وجود دارد همه جا كه خودش متصدي كارها ي حكومتي نمي شود. زماني هم كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امير المؤمنين(عليه السّلام) بر سر كار بودند و قدرت حكومت در اختيار ايشان بود شخصاً نمي توانستند همه ي كشورهاي اسلامي را اداره كنند. ناچار بايد نمايندگاني به استانها و به شهرهاي مختلف اعزام كنند و به آنها اختياراتي بدهند.
پس، اين كه تمام متصديان حكومت معصوم باشند يك فرضي است كه نه در مذهب ما و نه در هيچ مذهب ديگر امكان وقوع ندارد. پس ناچار متصديان حكومت بايد شرايط و ويژگيهاي حاكم را درحد مطلوبي داشته باشند و سعي شود افرادي انتخاب گردند كه صلاحيت بيشتري براي كارها داشته باشند و از دانايان به قانون و مكتب، كسي انتخاب مي شود كه اعلم باشد و در بين آن كساني كه آگاه به مسايل اجتماعي هستند افرادي كه آگاهي بيشتري دارند انتخاب مي شوند، و هم چنين در بين كساني كه تجربيات فني و مهارتهايي دارند بازآنهايي كه صلاحيت و تجربه بيشتري دارند و ازعهده كار، بهتر بر مي آيند انتخاب مي گردند، به شرط اين كه همه آنها داراي تقوا و خداترسي باشند و منافع خود را بر منافع جامعه مقدم ندارند.

دليل قرآني بر اين شرايط

براي همه ي اين مطالب كه از راه عقل، اثبات مي شود، و با اندك تأملي به خوبي، براي همه قابل درك است، دلايل زيادي هم از كتاب و سنت داريم كه پرداختن به همه آنها از حوصله بحث ما خارج است و به ناچار براي نمونه، به چند آيه اشاره مي كنيم:
در قرآن كريم، از تعدادي حكومتهاي حق كه بوسيله انبياء و اولياء خدا، تحقق پيدا كرده ،نام برده شده است و درضمن داستان آنان، به شرايط حاكم و وظايف او اشاراتي شده است. اول داستان حضرت يوسف علي نبينا وآله و عليه السلام است. زماني كه حضرت يوسف در مصر بود، پدر و مادرش هنوز اطلاعي از حيات او نداشتند.عزيز مصر خوابي ديد كه هفت گاو لاغر هستند و هفت گاو چاق، ونيز هفت خوشه سبز و هفت خوشه ي خشكيده ، وحشت زده از خواب بيدار شد و تعبير كنندگان خواب را جمع كرد.آنها گفتند: اين خواب شما تعبير ندارد و بدون واقعيت است . تا اين كه يكي گفت: من كسي را درزندان به نام يوسف(عليه السّلام) سراغ دارم كه در تعبير خواب استاد است. رفتند او را از زندان آوردند و تعبير خواب عزيز مصر را از او خواستند.
حضرت يوسف گفت: درآينده شما هفت سال پياپي وفور نعمت، خواهيد داشت كه درآن سالها محصولات خوبي برداشت خواهيد كرد، به دنبال آن هفت سال خشكسالي است و براي اين كه شما در آن سالهاي خشكسالي به تنگدستي نيفتيد بايد هفت سال اول را كشاورزي كرده به اندازه ضرورت استفاده كنيد و بقيه ي محصولات را همان طور كه در خوشه است، انبار نماييد بدون اين كه از كاه جدا سازيد و يا گندم را آرد كنيد، اين حكمتي داشت كه وقتي گندم در خوشه باشد سالمتر مي ماند و رطوبت و عامل آفت به آن آسيبي نمي رساند.
اين دستورها را داد و به عزيز مصر گفت: مرا مسؤول اين كار قرار دهيد تا طوري اداره كنم كه بعداً مشكلي پيش نيايد و استدلال كرد: ((إجْعَلْني عَليٰ خَزَائِنِ الْارْضِ اِنّي حَفِيظٌ عَليمٌ))1 من كه اين پيشنهاد را مي كنم براي اين است كه از يك طرف منافع شما را حفظ مي كنم و از سوي ديگر به چگونگي انجام كار، آگاه هستم . از اين جا دو شرط اساسي بدست مي آوريم كه يكي ازآنها، قابل تحليل به دو شرط است كه برگشتنش به همان سه شرط مي شود، پس در اين داستان مي بينيم كه براي پذيرش پست ها به عنصر((آگاهي)) تكيه شده است، تا بداند چه كار بايد كرد كه مصالح مردم حفظ شود و هم چنين امين و درست كردار باشد كه وقتي منافع جامعه را بدست او مي سپارند به آن خيانت نكند. پس هم علم لازم است، هم مهارت و آگاهي از كيفيت اجرا، و هم امانت و درستكاري.
در داستان ديگري در قرآن كريم، راجع به قضاوت حضرت داوود و سليمان آمده است كه:
داوود (عليه السّلام) يكي از انبياء بني اسراييل است. خداي متعال مقام خلافت را به ايشان ،واگذار كرده است و از فروع اين مقام اين است كه ايشان ميان مردم قضاوت مي كرد و قضاوتش نافذ بود.
((يا دٰاوُودُ اِنّا جَعَلْناكَ خَلِيْفَـﺓً في الاْرَضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ الْنّاسِ بِالْحَقِّ وَلاٰ تَتَّبِع الْهَويٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ))2
(اي داود، ما تو را در زمين جانشين خود ساختيم، پس ميان مردم به حق حكومت و داوري كن واز هواي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد.)
اما براي اين كه حضرت داوود براي اين قضاوت مهيا شود ابتدا يك جرياني پيش مي آيد كه در اين حادثه، خداي متعال مقدر فرموده بود كه حضرت داوود براي انجام پست قضاوت كاملاً آماده شود.
حضرت داوود در حالي كه در معبدي مشغول عبادت بود، مشاهده كرد كه دو نفر از ديوار معبد، بالا آمدند، وحشت كرد. آن دو نفر به او گفتند: وحشت نكن ما دو برادريم كه با هم دعوا كرده ايم، اكنون به پيش تو آمده ايم كه بين ما، داوري كني.
من يك گوسفند دارم و برادرم نود و نه گوسفند، حالا برادرم مي گويد: اين يك گوسفند را هم به من بده ، حضرت داوود(ع) هم فرمود: اين پيشنهاد ظالمانه اي است كه نود و نه تا دارد، يكيِ تورا هم مي خواهد بگيرد. انسانهايي كه با هم معاشرت مي كنند زياد اتفاق مي افتد كه با هم رفتار ناروا مي كنند.(( انَّ كَثيراً مِنَ الْخطـٰأِ لَيَبْغي بَعْضُهُم عَليٰ بَعْضٍ)) اين ها رفتند و حضرت داوود(عليه السّلام) يك مرتبه به خود آمد كه من از اين مدعيان دليلي مطالبه نكردم، به چه دليل اين حكم را كردم؟
به صرف اظهاري كه يكي از آنها كرد، من قضاوت كردم، من سرعت در قضاوت كردم در اين جا حقش اين بود كه از آن ها دليل مي خواستم، و بواسطه ي اين،چهل روز گريه مي كرد كه چرا قضاوت بي جا، كرده است.
بدنبال اين تضرعات خداوند، مقام خلافت را به حضرت داوود، داد و گفت حالا شايسته اي كه خليفه شوي و اموال و نفوس مردم به دست تو سپرده شود. يعني پس از آمادگي و كسب تجربه، آن حضرت شايسته ي مقام قضاوت شد.
در اين داستان در واقع بين آن دو نفر، نزاعي نبوده بلكه آنها دو فرشته بودند كه خداوند فرستاده بود، براي اين كه حضرت داوود، متوجه باشد كه وقتي مقام خلافت را عهده دار مي شود، زود قضاوت نكند.
در داستان ديگري هست كه حضرت داود(عليه السّلام) با حضرت سليمان(عليه السّلام) با هم قضاوت مي كردند: ((وَ داودَ وَ سُليْمانُ اِذْ يَحْكُمـٰانِ في الْحَرْثِ))3 حضرت داود و سليمان نشسته بودند و مردم مي آمدند، منازعتشان را طرح مي كردند.
روزي كساني آمدند كه گله ي گوسفند كسي وارد كشتزار شخص ديگري شده و محصولات آن را خورده است.حضرت داود(عليه السّلام) در فكر بود. كه حضرت سليمان(عليه السّلام)، از پدر اجازه خواست كه دراين قضيه ي او داوري كند.پس با اجازه ي پدر، حضرت سليمان(عليه السّلام) گفت:حكمش اين است كه از شير گوسفندان بدوشند و به صاحب آن كشتزار بدهند تا جبران آن خسارتها بشود. بعضي مي خواستند گوسفندان را بگيرند، عده اي مي گفتند بايد گوسفندان را بكشند و گوشتشان را به صاحب كشتزار بدهند، ولي حضرت سليمان(عليه السّلام) گفت بايد آن قدر شير گوسفندان را به صاحب كشتزار، بدهيد تا با آن محصول از بين رفته برابري كند.
در اين جا خداوند مي فرمايد: (( فَفَهَّمْنـٰا هـٰا سُلَيْمـٰانَ)) حكم صحيح را به سليمان تنفهيم كرديم و به او فهمانديم كه چگونه قضاوت كند.
حال چه حكمتي در اين كاربود؟ در روايات آمده است به اين خاطر كه به مردم معرفي شود كسي كه بعد از داوود صلاحيت جانشيني او را دارد،سليمان است. به هرحال براي اين كه داود و سليمان براي قضاوت آمادگي پيدا كنند مقدماتي فراهم گرديد تا فراست قاضي مشخص شود، زيرا كسي كه مي خواهد قضاوت كند بايد فراست كافي براي كشف موضوع و حكم داشته باشد.
در داستان حضرت طالوت4 آمده است كه وقتي بني اسراييل از پيامبر زمان خود خواستند كه حاكمي براي آنها، مشخص كند تا به فرماندهي او مشغول نبرد با دشمنانشان شوند و اموال غصب شده شان را پس بگيرند، از طرف خداي متعال حضرت طالوت معين شد، بني اسراييل زيربار نمي رفتند و مي گفتند: اين نه آدم ثروتمندي است و نه از خانواده متعيني است. از اين رو صلاحيت فرماندهي و رياست بر ما را ندارد. خداي متعال به وسيله ي پيامبر همان زمان، كه گويا سموييل(عليه السّلام) نام داشته به مردم فرمود: ما اين مقام را به طالوت داديم و صلاحيتش را در او احراز كرديم، قبلاً صلاحيت اين كار را به او داده بوديم و صلاحيتش را در او احراز كرديم، قبلاً صلاحيت اين كار را به او داده بوديم و استعداد اين كار را دارد(( وزادَهُ بَسْطَﺓً في الْعِلْمِ وَالْجسْمِ)) اين يك موهبت الهي است كه خدا اين مقام را به او داده و شرايطش را كه هم شرايط بدني و هم شرايط فكري است به او مرحمت كرده است، او در جنگ هايي كه آن روزها كه متكي برنيروي بدني رزمندگان بود و لازم بود كه فرمانده ، قوي تر از ديگران باشد بعلاوه آگاهي لازم از فنون جنگ داشته باشد كارآزموده بود. خدا اين دوچيز را در حضرت طالوت(عليه السّلام) قرار داده بود و به اين وسيله صلاحيت وي، براي احراز اين مقام محرز بود.
درداستانهاي ديگري هم هست. در مورد پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و مقاماتي كه خداي متعال به ايشان داده و صلاحيتهايي كه براي اجراي اين مقام و اين مسؤوليتها داشتند.
اجمالاً از مجموع اين آيات و روايات فراواني كه در اين زمينه ها داريم، بدست مي آيد كه كساني بايد پستهاي حكومتي را اشغال كنند كه نسبت به ديگران، دركارخود بهترين باشند، واگر كساني متصدي كارها شوند كه از نظر معلومات ، تقوا و صلاحيت اخلاقي و هم چنين مهارت و تجربه ، ضعيفتر از ديگران باشند، بي هيچ شبهه اي اوضاع آن جامعه، به سراشيبي سقوط خواهد افتاد و ديري نمي پايد كه از صفحه ي گيتي، محو خواهند شد.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) هم فرمود:
((من أمّ قوماً و فيهم من هوأ علم منه و أفقه لم يزل أمرهم الي سفال الي يوم القيامـﺓ))
( اگر در جامعه اي كسي پيش بيفتد تا رييس و امام و رهبر شود در حالي كه داناتر از او وجود دارد.چنين جامعه اي كارش رو به پستي خواهد گذاشت، تا روز قيامت.)
يعني هرگاه بر رهبري جامعه، كه مهمترين نياز مردم است كسي كه آگاهي و صلاحيت اخلاقي او كمتر از ديگران است پيشقدم شود، طبيعي است كه در مشاغل و پست هاي ديگر هم به همين شيوه عمل مي شود و بتدريج مقدمات سقوط جامعه فراهم خواهد شد.

پي نوشت:

1. يوسف، آيه 55.
2.سوره ص،آيات 28- 21 مربوط به همين داستان است.
3. سوره انبياء، آيات79- 78.
4.بقره،آيات 247- 246.

منبع: حكومت اسلامي و ولايت فقيه، محمد تقي مصباح يزدي، شركت چاپ ونشر بين الملل،چ5، سال 1385، صص 131 تا 144

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

دوشنبه 23 اسفند 1389  1:21 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها