0

مجله موفقیت - شخصیت

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

دار و دسته برره یی ها


  دار و دسته برره یی هاگروه شخصیت های B را می توان با صفاتی همچون نمایشی، احساساتی، جسور، گرم، هیجانی و بی ثبات توصیف کرد. نکته مهم و قابل توجه این است که در هر یک از این چهار شخصیت زیرساخت های نیرومند و استوار از سه شخصیت دیگر حضوری پیدا و پنهان دارند. از این رو تشخیص افتراقی و جدا ساختن این چهار شخصیت از یکدیگر می تواند بسیار دشوار باشد؛ به ویژه آنکه در اغلب موارد از این چهار شخصیت، دو یا سه تا به گونه یی آمیخته و مختلط با یکدیگر وجود دارند.
آنچه در داستان هایی همچون «حاجی بابای اصفهانی»، «علویه خانوم»، «دایی جان ناپلئون» و روایت «شب های برره» شاهد بوده ایم، همانا چیرگی فراوان ویژگی های پررنگ و اختلالات شخصیتی گروه B است. از این رو برای فهم بیشتر و درک نزدیک تر این صفات و اختلالات، همواره در کارگاه های آموزشی آزاد و تخصصی خود این گروه شخصیتی B را «کلاستر برره» نام داده ام.
بسیاری از روانپزشکان در کار بالینی و درمانی خود به جدا کردن یک شخصیت از این چهار شخصیت چندان اهمیت نمی دهند و در عمل فرد را در زیر گروه کلاستر B دسته بندی می کنند. الگو و انگاره یی تمثیلی و تشبیهی را برای آشنایی با برهم کنش شخصیتی در هر اجتماع می توان به کار برد تا به شناخت بیشتر چیستی و چگونگی کنش ها و واکنش های آدمیان در هرم قدرت جامعه بینجامد. بدین گونه که کشف ها و آفرینش ها را دانشمندان اسکیزوئید (تنهایی گزین- درخودمانده) انجام می دهند؛ سپس قدرتمندان و خودکامگان نارسی سیستیک (خودشیفته)، آنتی سوشیال (ضداجتماعی) و بوردرلاین (مرزی-پرآشوب) این اکتشافات و اختراعات را در راستای اهداف، بلندپروازی ها و جاه طلبی های خود، به هر شیوه و ترفند ممکن، از آن خود ساخته و به کار می گیرند. پس از آن این شخصیت های کلاستر C و به ویژه شخصیت نظام مند- قانون مدار (وسواسی- جبری) و همچنین شخصیت های افسرده (دپرسیو) هستند که همه توان، کوشش، پویش، نظم و انضباط سرشتی و منشی خویش را به کار می بندند تا وظیفه شخصی و حرفه یی خود را درست و بی کم و کاست، در راستای آن اهداف، بلندپروازی ها و جاه طلبی ها به انجام و سرمنزل گماشته شده برسانند.
شخصیت های پارانوئید (بدبین و سرنخ جو) نیز به خوبی و با کمال میل و اشتیاق، وظیفه پاسداری و حراست از این «چرخه برهم کنش انسانی» در هرم قدرت اجتماعی را بر دوش می گیرند. در این بین تکلیف و نقش شخصیت های منفی گرا و لجباز پرخاشگر- منفعل (پاسیو- اگرسیو) نیز هویداست؛ اینان بی هنر دست بر دست نهاده، از کنار گود کژاندیشانه و کاست نگرانه فقط و فقط به سرزنش، خرده گیری، عیب جویی و انتقاد مغرضانه می پردازند و تنها غر و نق می زنند.
فال بینی و نهانگویی هم بر دوش شخصیت های خرافه مدار اسکیزوتایپال است. هر آدم و جاندار زنده یی-جانور یا گیاه- نارسیسیسم (خودشیفتگی) ویژه و ضروری خود را دارد که همان مایه و سرچشمه زنده نگه داشتن و بقای او در چرخه برهم کنش موجودات و جهان هستی است. اگر آن جوانه یی که از دانه برون می جهد و آن نونهالی که از زمین سر بر می آورد، از نارسیسیسم (خودشیفتگی) دست پایین و لازم بی بهره و نابرخوردار باشد، عمرش چون گلبرگ های شقایق های وحشی بیابان ها و شبنم های سیم گون دشت ها گذرا و ناماندگار است.
آدمی نیز از این قاعده مستثنی نیست. اندک نارسیسیسمی برای پاسداشت و نگهبانی از گوهر بی تای زندگی لازم و ضروری است. در اینجا ناسودمند نیست که به مرز جدایی و افتراق خودشیفتگی مثبت و کارآمد از خودشیفتگی زیانبخش و بیمارگونه نیز اشاره کنیم. نارسیسیسم سازنده و سودمند در عین حال که دغدغه پیشرفت، شکوفایی، کارآمدی، توانگری و نیرومندی خویشتن را دارد، در همان هنگام به بهروزی، کامیابی، سربلندی و شادمانی دیگر مردمان اجتماع نیز می اندیشد. خودشیفتگی سالم و سودمند تنها به خرده گیری و نکته سنجی از پیرامون نمی پردازد؛ در ستایش از کوشش های ماندگار و رنج های نوآفرین نیز پشتکاری همیشگی و استوار دارد اما خودشیفتگی بیمارگونه چنین منش و رویکردی ندارد.
نارسیسیسم بیمارگونه، درونمایه و بنیان های پررنگ و نیرومندی از ویژگی های شخصیتی آنتی سوشیال (ضداجتماعی) و بوردرلاین (مرزی-پرآشوب) را داراست.
مایه هایی از شخصیت نمایشگر نیز در هر جاندار و آدمی وجود دارد و دست کم حضور کمرنگ این ویژگی ها برای کامیابی بهتر و بیشتر آدمیان- به ویژه زنان- در زندگی اجتماعی و زناشویی سودمند و گاه سرنوشت ساز است.
بنابراین صرف وجود درونمایه ها، زمینه های نارسیسیستیک یا نمایشی، نباید سبب برچسب سازی و انگ زنی شده و همبستگی اجتماعی را دچار کاستی و نیستی سازد. مردمان هر اجتماع، ناهمگون و گونه گون اند و همین ناهمگونی و تفاوت های انسانی، جانوری، گیاهی و جمادی زندگانی را زیبا، گیرا، دوست داشتنی و دلنشین می کند. به تفاوت ها از آن لحاظ که هنر آفرینش و دست پرورده پروردگارند، باید احترام گذاشت.     دکتر بهنام اوحدی روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی زناشویی و خانوادگی
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:03 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

در ستایش افسردگی


  در ستایش افسردگیهمین اول کار باید به این اشاره کنم که منظور بنده از واژه افسردگی، آن مفهوم مذموم و ناخوشایندی نیست که روانشناسان و آدم های مثبت و علمی با شنیدن آن کهیر می زنند و از آن قویاً اعلام انزجار کرده و تبری می جویند. بلکه مراد بنده از این افسردگی نوعی کنار کشیدن از ابتذال عمومی و فرو رفتن در لاک و انزوای فاخر و تنهایی- گاهی چند نفره- و خلوت گزینی و اینها است و مجموعه خلقیاتی که آدم را از جریان سطحی روزمرگی، لختی متمایز می کند و به اعماق بی کران خود می برد. البته نباید این نکته را هم ناگفته بگذارم که حضور قاطع و آدم های به اصطلاح مثبت و تکثیر تاسف برانگیز این صادرکنندگان سخاوتمند انرژی های مثبت و این جماعت چاکراگشاده چاکراگشای و این پنیر قورت دادگان و کاشفان اسرار خوشبختی در بیست و چهار ساعت و این الکی روانشناسان که مثل قارچ هر ساعت و از هر گوشه سر بر می آورند و روانشناسی غیرعلمی شان را توی حلق آدم فرو می کنند و... تا چه اندازه مرا مصمم کرد تا در ستایش آنچه در برابر این فرمایش های گرانقدر قرار می گیرد، چند سطری را سیاه کرده و خاطر خوانندگان عزیز را در ستایش افسردگی بیالایم.
فقط تاملی کوتاه در احوال مردان بزرگ و تاثیرگذار تاریخ، چه در حوزه های فلسفه و ادبیات و چه در حوزه علم کافی است تا دریابیم این مردان بزرگ تا چه اندازه با مردمان عادی عصر خود تفاوت های اساسی داشته اند و نحوه زندگی آنها و ارتباطات شان چقدر متفاوت از رفتارهای اجتماعی سایر مردم بوده است. غالب این مردان بزرگ قائل به حضور در جمع و شرکت در جلسات و مهمانی های سطحی نبوده اند و غالباً ترجیح شان بر این بود تا به جای حضور در جمع های آنچنانی در خلوت و انزوای خود یا در میان حلقه کوچک دوستان محدود به خلق اندیشه های بزرگ و ایده های تکان دهنده مشغول باشند تا به کارهای دیگر. شاید دوستان مثبت اندیش ما بگویند که این آدم های بزرگ که بنده به آنها اشاره می کنم سردمزاج هستند تا افسرده چرا که میزان مشارکت آنها در روابط اجتماعی دلیلی بر افسردگی نیست. اینکه آدم دوست داشته باشد در دفتر کار خود یا خانه اش بنشیند و کار کند تا اینکه به مهمانی و جلسات دوستانه برود و چرت و پرت بگوید و بخندد، دلیل افسردگی نیست. بنده هم با این دوستان موافقم و خیلی اوقات حتی با ایشان بحث کرد ه ام که خلوت گزینی و میل به انزوا و گوشه گیری نشانه افسردگی نیست. پس تا اینجای کار مشکلی نیست. اما این دوستان طبع غالباً تلخ و تقدیرگرای این مردان بزرگ را چه می گویند. خلق تنگ و بی حوصله مثلاً داستایوفسکی یا بداخلاقی های نیچه یا سخت گیری های ادیسون و... را به چه حسابی می گذارند؟ وقتی در شمردن نشانه های بیماری مهیب افسردگی، با تاکید روی نشانه های خلقی، بی حوصلگی، بداخلاقی، نداشتن قوه تحمل دیگران و... روی همه این نکات انگشت می گذارند.
افسردگی شاید چیز خوشایندی نباشد و چه برای خود آدم افسرده و چه برای اطرافیان او دردسر ایجاد کند، اما جان کلام بنده این است که همه ما روی بنیان هایی قدم می گذاریم که افراد به ز عم ما گوشه گیر و افسرده در خلوت خویش بنا نهاده اند. با چوب روانشناسی افراد را به سبب افسردگی شان می زنیم و تحقیر می کنیم، حال آنکه پایه گذاران همین علم روانشناسی خود افرادی بوده اند که در دایره همین واژه مطرود و مذموم قرار داشته اند. پس انصاف آن است که به این بدخلقی ها و گوشه نشینی ها احترام بگذاریم و روش های فرار از این نوع زندگی سخت و مشکل را به دیگران تسری ندهیم.
آنچه را که ما افسردگی می نامیم و افسردگی می خوانیم همیشه بد نیست. بگذارید مثالی از نوجوانان بیاوریم و از دوره یی یاد کنیم که معروف است شخصیت آدم شکل می گیرد. رفتارهای عجیب و غریب نوجوانان را همه در این سن و سال دیده ایم و تجربه کرده ایم: چه سرخوشی ها و شیطنت ها و جلب توجه دیگران را با انجام کارهای
پر سر و صدا و توسل به رفتارهای وحشتناک، مثل نوجوانی که برای این کار دیوار راست را می گیرد و بالامی رود، یا در مهمانی ها شکلک درمی آورد و شلوغ می کند و برای رسیدن به خواسته های پر سر و صدایش پدر و مادر و عمه و خاله و دایی و خلاصه همه را ذله می کند. اما با نوع دیگری از رفتارهای توجه برانگیز هم حتماً مواجه شده ایم.
نوجوانی که برای تمایز خود از جمع همسن و سالانش ترجیح می دهد یک گوشه ساکت بنشیند و خود را با کتابی یا چیزی مشغول کند. به جای آنکه توی کوچه فوتبال و الک دولک بازی کند یا سر کوچه با بچه های همسایه و همکلاسی ها بی خودی بایستد و برای خنده دست به حرکات ژانگولر بزند و مردم آزاری کند، از مدرسه به خانه می آید و خود را به کتاب خواندن و موسیقی گوش دادن و فیلم دیدن و حتی صحبت با دوستان خود مشغول می کند. به جای اینکه در این گونه موارد نگران شویم و حتی فرزندان خود را به مراکز مشاوره و پیش روانشناس ببریم که به ضرب هزار مشاوره و این چیزها از او یکی مانند هزاران بچه دیگر بسازد، کتاب خوب در اختیار او قرار دهیم و خوراک مناسب فکری برایش تهیه کنیم. اصلاً بیاییم به جای این کار گاهی فرزندان بیش فعال خود را پیش روانشناس و مراکز مشاوره ببریم و از آنها بخواهیم تا نوع دیگری از زندگی را به آنها بیاموزد و مثلاً به آنها یاد بدهد که فکر کردن یعنی چه و کتاب خواندن چیست و لذت بردن از چیزی جز شیطنت و مردم آزاری چگونه است.
پیش از آنکه بنده را به ترویج چیزهای ناپسند متهم کنید، کمی در این باب تامل کنید و به این گزاره ساده توجه کنید که آنچه تلقی عمومی و سطحی از افسردگی است، همواره چیز بدی نیست و حتی می تواند موجب رشد و تعالی آدم شود. تردیدی در مذمت بیماری افسردگی(تاکید روی کلمه بیماری) نیست، اما بیاییم نگاه خود را به این مساله تغییر دهیم و با دیدی بازتر با رفتارهای متفاوت دیگران روبه رو شویم.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:03 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

درمان اختلالات عاطفی و روانی


  درمان اختلالات عاطفی و روانی
برای درمان اختلالات عاطفی و روانی جوانان، بهتر است از یک تیم درمانی استفاده شود. تیم درمان شامل روانپزشک، روانشناس، مددکار اجتماعی و مشاور خانواده می‌شود. تیم درمانی زیر نظر و با مسئولیت روانپزشک کار می‌کند. سیر درمان با معاینه روانپزشکی شروع شده و شامل طرق درمانی زیر می‌گردد:
۱. دارو درمانی: تجویز دارو باید به‌وسیله روانپزشک صورت گیرد در این زمینه، روانپزشک از تخصص حرفه‌ای و تجارب خود بهره می‌برد تا بیماری را درست تشخیص داده و نوع و مقدار دارو را تعیین نماید و ضمناً از عادات بد داروئی جلوگیری کند.
۲. روان درمانی: از روان درمانی ‌که عبارت از کاربرد اصول و یافته‌های روانشناسی برای کمک به حل مشکلات عاطفی و روانی است، در درمان اختلالات استفاده فراوان می‌شود. در جامعه ما که دارای زیربنای ارزشی گوناگون و مشکلات متنوعی است بهتر است از یک روش ترکیبی روان درمانی استفاده شد. این روش درمان می‌تواند ابتدا محیط را برای مراجع امن و عاری از تهدید سازد و سپس به تغییر محتواهای فکری و تصحیح ارتباطات فرد بپردازد و در آخر روش‌های درست رفتاری را آموزش بدهد.
۳. رفتار درمانی: برخی از اختلالات فرا گرفته و برخاسته از شرایط خاصی است و برای فرد بازدهی دارد. برای تغییر اینگونه اختلالات، می‌توان از رفتار درمانی استفاده کرد رفتار درمانی بر مبنای یافته‌ها و تحقیقات روانشناسی یادگیری قرار دارد و از اصول یادگیری در تغییر رفتار بهره می‌برد. اگر بپذیریم که برخی از رفتارها را به غلط یاد گرفته‌ایم می‌توانیم مجدداً روش صحیح برخورد رفتاری را فرا گیریم و این کاری است که رفتار درمانی انجام می‌دهد.
۴. گروه درمانی: گروه درمانی فضای ایمنی را برای افراد جهت ارائه مشکلات ایجاد می‌کند در گروه نظریات و راه‌حل‌های متنوعی پیشنهاد می‌شود. فرد در گروه می‌فهمد که وجود اشکالات اختصاص به او ندارد و سایرین هم در برخی از این اشکالات سهیم هستند. پذیرش گروهی، احساس تنهائی و سرخوردگی را در افراد تقلیل می‌دهد. گروه عامل تقویت برای ابزار خویش است و می‌تواند به رفع احساس خجالت افراد کمک کند.
۵. خانواده‌ درمانی: از خانواده‌ درمانی برای تصحیح ارتباطات در درون خانواده‌ها استفاده می‌شود در خانواده‌ درمانی تمام اعضاء خانواده شرکت دارند و سعی می‌شود تا ارتباطات مبهم و نامفهوم کم شود و رابطه باز و صادقانه ایجاد گردد و اعضاء خانواده به تفاهم مشترک برسند. ایجاد یک خانواده گرم که در آن روابط باز و راحت و قواعد انسانی و ارتباط با مردم خوب باشد هدف خانواده درمانی است.
۶. کار درمانی: اگر مشکلات جوانان به‌وسیله دارو درمانی و روان درمانی و سایر شیوه‌ها رفع شدند و سپس جوان کار شایسته‌ای نیابد، احتمال بیماری مجدد او می‌رود لذا لازم است در هر برنامه درمانی کار درمانی گنجانده شود.
در کار درمانی مهارت‌های لازم به فرد آموزش داده می‌شود تا ضمن کسب مهارت‌ها به ارزش خود پی‌ببرد و به‌صورت مثبتی خود را ببیند.
البته کار درمانی در صورتی موفق است که به‌وسیله سیستم مددکار اجتماعی بیمار به‌کار متناسبی رهنمود گردد. کاریابی و اشتغال از جمله مسائلی است که از وظایف مددکاران اجتماعی و از مسئولیت‌های مهم اجتماعی است.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:05 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

درونگرایی


  درونگرایی● مقدمه
از دیدگاه یونگ (۱۹۱۳) پدیده‌های برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introversion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشكیل می‌دهند. هنگامی كه توجه به اشیا و امور خارج چنان شدید باشد كه افعال ارادی و سایر اعمال اساسی آدمی نتیجه ارزیابی ذهنی نباشد، بلكه معلول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده می‌شود. (سیاسی، علی‌اكبر، ۱۳۷۱، ص ۸۲). افراد درون گرا از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر از حد طبیعی هستند و این امر سبب می‌‌شود كه افراد درون‌گرا به قوای محركه (Stimulation) كمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درون‌گرا دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خود داری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان می‌دهند.
این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و كمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند. (بنزیگو، ۱۹۹۹).
از سوی دیگر افراد برون‌گرا دارای سرعت فعالیت مغزی پایین‌تر از حد طبیعی هستند و از این رو این افراد برای اداره امور زندگی خویش به قوای محركه بالاتر از حد طبیعی نیاز دارند. افراد برون‌گرا بیشتر دارای دیدگاه عینی و خارجی بوده و دارای فعالیت عملی عالیتری هستند (سیاسی ـ علی‌اكبرـ همان منبع). ولی میزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا كمتر است. این افراد مایلند كه بر محیط افراد خود تأثیر گذارده و به رقابت با دیگران پرداخته و در مجامع عمومی بیشتر ظاهر می‌شوند. (بنزیگر ـ ۱۹۹۹).
بنابراین اگر درونگرایی و برونگرایی در حد كمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار می‌دهند كه اولی به صورت اختلال اسكیزفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود.
اسکیزو فرنی -----درونگراتر---درونگرا---- متعادل---برونگرا--— برونگراتر------هیستری
تعداداین افراد البته بسیار كم است و اكثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عده‌ای نزدیكتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیكتر به قطب نهایی برون‌گرایی هستند. و عده كثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا می‌باشند كه اصطلاح آمبی‌وِرت (ambivert) به آنها اطلاق می‌‌شود. (سیاسی علی‌اكبر به نقل از یونگ (۱۹۱۳)).
از سوی دیگر اضطراب(ANXIETY) یك ترس درونی شده است از اینكه مبادا تجارب دردآور تكرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هسته مركزی روان نژندی است و علامت اخطاری است به «خود».
● فیزیولوژی
زمانی كه افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار می‌گیرند، سیستم‌های عصبی رتیكلوآندوتلیال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونه‌ای خود را تنظیم می‌نمایند كه فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان می‌دهد. این امر طبیعتاً سبب می‌شود كه نیاز به محرك خارجی در آنها كمتر شده و تا زمانی كه منبع اضطراب كشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل می‌شوند. (بنزیگرـ ۱۹۹۹).
با توجه به موارد فوق مشاهده می‌شود كه وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برون‌گرایی آنها دارد. به گونه‌ای كه ممكن است یك فرد برون‌گرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درون‌گرا تبدیل شود و در صورتیكه این فشار همچنان ادامه داشته باشد ممكن است در افرادی كه با مشاغل اجتماعی سر و كار دارند و باید در تعامل دایم با جامعه باشند سبب كاهش شدید كارآیی آنها بشود. این موضوع در جامعه معلمان بسیار حائز اهمیت است.
براساس دیدگاه آیزنگ (EYSENEK) نظریه یونگ مبنی بر اینكه «درونگرایی به عنوان یك حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است» كاملاً صحیح می‌باشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیكی بدن است و به عنوان یك واكنش طبیعی در برابر اضطراب تلقی می‌شود.
از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی كه جامعه‌شان افراد برون‌گرا مورد تقدیر و ستایش قرار می‌گیرند، دچار خجالت زدگی شده و احساس كم ارزشی می‌كنند (آرون ـ ۱۹۹۶).
همچنین بسیاری از افرادی كه در معرض اضطرابهای مداوم قرار می‌گیرند ممكن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود كه اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است كه آنها برای ادامه زندگی خویش انجام داده‌اند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممكن است آنها را با مشكلات مواجه كرده باشد. اما نكته مهم این است كه تمایل افراد به درون‌گرایی در زمان رویارویی با اضطراب‌های ممتد این توانایی را به آنها می‌دهد كه با تمركز بیشتری به مشكل خود توجه نموده و نهایتاً درحل آن مشكل كوشش نموده و موفق شوند.
در این موارد افراد درون‌گرا با دقت هر چه تمام‌تر كه به جمع‌آوری اطلاعات در خصوص علل بروز مشكلات و چگونگی رفع آنها می‌پرازند.(Aron, Elaine w. )و آنقدر كوشش می‌كنند تا نهایتاً با حل مشكلات مورد نظر به طور طبیعی به دیدگاه مثبت نسبت به زندگی دست می‌یابند.
دراینجا باید به نظریه آیزنك اشاره نماییم كه بروز درون‌گرایی و برون‌گرایی در افراد همیشه حالت نسبی داشته و در ارتباط با وقایع خارجی زندگی آنها می‌باشد به صورتی كه در شرایط مناسب افراد دارای یك حد تعادل در رفتارهای درون‌گرا و برون‌گرای خویش بوده و براساس شرایط زندگی خویش ممكن است بیشتر به سوی درون‌گرایی و یا برون‌گرایی متمایل شوند.
به طور مثال فردی كه درحالت عادی برون‌گرا است ممكن است پس از تماس طولانی مدت با اضطراب مزمن تبدیل به یك فرد درون‌گرا بشود و پس از رفع اضطراب می‌تواند دوباره به شخصیت برون‌گرای خویش برگشت نماید. (آیزنك Eysenek- ۱۹۸۱).
بنابراین با توجه به روابط پویا و دینامیك ما بین دو بعد رفتاری درونگرایی و برون‌گرایی و ارتباط آن با اضطراب، اهمیت این امر مشاهده می‌‌شود.
● اضطراب: anxiety
تعریف نظری: اضطراب یك ترس درونی شده است از اینكه مبادا تجارت دردآور گذشته تكرار شوند. از دیدگاه فروید فروید كششهای غریزی نامطلوب موجب اضطراب می‌شوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با این تفاوت كه ترس منشاء خارجی دارد ولی اضطراب منشاء درونی دارد. (شفیع‌آبادی ـ ۱۳۷۸ ص ۵۲).
● درون گرایی: Introversion
تعریف نظر رفتاری است كه با دیدگاه درونی ذهنی همراه بوده و فرد درون گرا آمادگی بیشتری برای خود داری و تسلط بر نفس از خود نشان می‌دهد. این افراد كمتر تمایل به حضور در جمع دارند و و بیشتر دقت خود را به مطالعه و فعالیتهای ذهنی انفرادی می‌گذرانند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
● برون گرایی: (Extraversion)
تعریف نظری: رفتاری است كه با دیدگاه عینی و خارجی مشخص شده و با فعالیت عملی بالاتری همراه است، افراد برون‌گرا (آمادگی كمتری برای تسلط بر نفس خویش برخوردارند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
از پرسشنامه (MBTI) (Myers-Briggs) برای ارزیابی میزان برون‌گرایی ـ درون‌گرایی و از پرسشنامه اضطراب (State-Trait) برای ارزیابی میزان اضطراب استفاده خواهد شد.
در پرسشنامه ۱۶PF كه توضیح داده شد هر چهار موضوع درون‌گرایی ـ برون‌گرایی، اضطراب خفیف و شدید با هم قابل محاسبه هستند.    
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:06 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

دکتر دابیچ و مستر کارادزیچ


  دکتر دابیچ و مستر کارادزیچداستان واقعی استاد روانپزشکی که سردار خونریز و بی رحم جنگ شد و بعد در خفا به هیبت درویشی اندرزگو درآمد داستان جالبی است. نه از آن رو که داستان نادری است بلکه از آن رو که همیشه و در همه جا به اشکال دیگر امکان تکرار دارد و از این رو این داستان مدرن اما واقعی دکتر «جکیل» و «مستر هاید» به نکات آموزنده یی در وجود خود ما اشاره دارد.
در اولین نگاه و با توجه به چهره های بسیار متنوعی که او از خود نمایش می دهد، می توان این طور برداشت کرد که اساساً چیزی به نام «من» یعنی شخصیتی با عناصر پایدار و ثابت وجود خارجی ندارد. «ما» ملغمه یی هستیم از صداهای مختلف آدم های مختلفی که همواره در ما وجود دارند و هرکدام زمانی عنان اختیار این ارابه چندسویه را برعهده می گیرند. تبارز نهایی چنین رویکردی اختلالات تجزیه و بیماری «چندشخصیتی» است که در ظاهر هم، هرچند ساعت یا هرچند روز بیمار شخصیت متفاوتی است، شخصیت هایی که گاه از یکدیگر بی خبرند، اما در نگاهی عمیق تر متوجه ریسمان باریکی می شویم که چهره های مختلف «رادوان» را به یکدیگر وصل می کنند و اتفاقاً همین جنبه های مشترکند که بیشتر قابل توجه هستند. همان خصوصیات بالقوه یی که در بطری جادو نهاده شده اند تا هر زمان به گونه دیوی سر برآورند. راستی چگونه خمیرمایه یی باید در «رادوان» وجود داشته باشد که یک روز استاد متشخص دانشگاه، آن هم در رشته روانپزشکی باشد، فردا در جایگاهی که بتواند فرمان قتل عام صادر کند و پس فردا در عزلتکده یی در انزوا به تعالی روح اندرز دهد و ظاهراً در هر سه کار نیز حداقل در همان «گفتمان» موفق باشد. شاید درک چنین دستمایه یی دشوار باشد، اما آنچه که درک آسان تری دارد و باید به آن اشاره کرد همان «گفتمان»های متفاوتی است که خصوصیات ذاتی او را برجسته ساخته اند. یعنی شرایط اجتماعی و فرهنگی و گفتمان عمومی که در هر زمان نیک و بد رفتار را تعیین می کنند. یک روز شرایط تثبیت شده دوران زمامداری «تیتو» که استاد متشخص روانپزشکی است، یک روز دوران جنگ های دهشتناک قومی که او یکی از موثرترین این جنگ افروزان است و روز دیگر در شرایط صلح آمیزی که همه آرام آرام زیر چتر اتحادیه اروپا فرو می روند. در چنین شرایطی البته نمی توان کسی را به دلیل شرایط، مبرا از مسوولیت دانست چرا که بسیاری از مردم در همان شرایط نیز بر نیک و بد این افعال آگاه بوده اند، اما نمی توان از نظر دور داشت که بسیاری دیگر هم که به این اعمال دست نزده اند عقیده مخالفی نداشتند اما به اندازه «رادوان» موفق نبوده اند، در واقع در چنین مواردی آنچه محاکمه می کنیم یک دوران است و آن که را محاکمه می کنیم قهرمان آن دوران و البته در بسیاری از موارد ما حق داریم آن دوران و آن گفتمان و آن قهرمان را محاکمه کنیم، اما ورای محاکمه، اندرزی که می توان گرفت آنکه در هر گفتمان خاص باید کوشید قفس آن گفتمان را درید و به افق های جدیدی دست یافت. آیا تقارن مرگ قهرمان این پرواز و این پرده دری «سولژنیتسین» و دستگیری قهرمان «قفس» کارادزیچ را باید واجد معنایی خاص دانست؟ قطعاً خیر. «سولژنیتسین» آنقدر پیر شده بود که باید می مرد و بیهوده است اگر بینگاریم با مرگ این و دستگیری آن اساساً دوران گفتمان های خاص به پایان رسیده است. باز هم همچنان در شرایط خاص گفتمان هایی وجود خواهند داشت. باز هم برخی قهرمان آن گفتمان و برخی قهرمان دریدن آن خواهند بود.
اما چرا «رادوان» نه در قدرت و نه در عزلت به کار اصلی خود که کاری علمی و بسیار مفید بوده است این قدر بی علاقه بود. چرا اساساً روانپزشکی را رها کرد و به پیشه جنگ سالاری رو آورد و آنگاه که مخفی شده بود هم مدارکی جعلی به عنوان یک روانپزشک برای خود فراهم نیاورد و به طب حاشیه رو آورد. چیزی در وجود او حوصله کارهای «بیخود» روزانه را نداشت. ویزیت تک تک بیماران حداکثر می توانست به تعدادی بیمار کمک کند یا تحقیق محدودی درباره تاثیر داروهای مختلف باشد. او می خواست به یکباره باعث تغییرات بزرگی شود که زندگی عده زیادی از مردم را تغییر دهد. آرمان های بزرگ را محقق سازد و وقتی هم که به عزلت و خفا درغلتید باز هم به دنبال نوعی خیالپردازی غیرواقعی رفت. اگرچه با تک تک افراد روبه رو می شد اما دیگر به دنبال جنبه های جزیی زندگی آنان نبود. می خواست زندگی آنان را به نحوی معجزه آسا و بی نهایت عمیق مورد تاثیر قرار دهد. نگاه تحقیرآمیز به کار و وظایف روزانه و عدم تعمق در این وظایف یکی از مسائلی بود که «رادوان» را در شرایطی قرار می داد که بتواند قهرمان گفتمان دوران خود باشد. آیا این احساسی نیست که همه ما گاه و بی گاه داریم؟ احساسی که گاه تحسین هم می شود. آیا بسیاری از ما در حالی که از کار روزانه خود غافلیم در سطوحی پایین تر به دنبال اختراع های خارق العاده و اعمال محیرالعقول نیستیم؟ آیا بسیاری از ما در این وسوسه که دنیا را یک شبه دگرگون کنیم، نبوده ایم؟ آیا از غور و تعمق در کار روزانه خود از معجزه روز، معجزه کار و بار روزانه این آسیاب دهشتناک، غفلت نکرده ایم و در جایی نابجا گندی به بار نیاورده ایم؟ نمی توانم این را هم ناگفته بگذارم که شاید «رادوان» و بسیاری از ما تاب و توان این آسیاب دهشتناک را نمی آوریم که سر به صحرا می زنیم،اما «رادوان» شاید معیوب به نقصی دیگر هم باشد. آن هم نقیصه یی که اگرچه عمومیت ندارد، اما بسیار شایع است (رگه هایی از اختلال شخصیت هیستریونیک). او برخلاف بسیاری از مردم نیازمند دیده شدن، به حساب آمدن و برجسته و محبوب بودن است.
در دوران اختفا هم با آن نام جدید و آن هیبت درویشی همچنان نیاز دارد که بر دیگران تاثیر بگذارد و مرکز توجه باشد، بنابراین در جلسه های متعدد رسانه یی شرکت می کند و همچنان به گونه یی دیگر باز هم به شهرت می رسد. مشهور بودن و شناخته شدن انگیزه یی است که بسیاری آن را دون شأن خود می دانند. بسیاری، یعنی همان مردمی که نمی شناسیم شان و هر روز سنگ آسیاب زندگی را آرام آرام و با وقار بر دوش خود حمل می کنند.
به نظر می رسد دوران جدید دوران قهرمانی نوع جدیدی از انسان باشد، قهرمانی که دیگر در فکر کارهای بزرگ و در برابر نورافکن نیست. او فردی ناشناس در میان جمع، مهره یی محکم در یک دستگاه پیچیده و سنگی قابل اطمینان در کاخی باشکوه است،     دکتر بابک زمانی متخصص مغز و اعصاب

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:07 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

دنیای اسرارآمیز عقده های روانی


  دنیای اسرارآمیز عقده های روانیهنگام سفر به دالا ن هزار توی «ماهیت آدمی» هیجان انگیزترین زمان، لحظه های مواجهه با عقده های درونی انسان است. لحظه هایی که بارقه های امید و نومیدی نسبت به مقام آدمی توامان درخشش می کنند. در این لحظه هاست که گیج و منگ به قضاوت کوچکی یا برعکس عظمت و پیچیدگی مفهوم شگرف «انسان» می نشینیم. سرزمین عقده های درونی که ترجمان تنهایی ها و دغدغه ها و التهاب ها و نگرانی ها و مخفی کاری های همه ماست، قلمرو نابی است برای شناخت ماهیت پیچیده انسان.
● تعریف عقده روانی
عقده ها (complex) موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند بلکه مجموعه های رفتاری پیوسته حاضری هستند; همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان خارجی آشنایی که در ما وجود دارند و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند و در «من» آدمی ادغام نشده اند و به صورت گستره پررنگی از «علا یق» خود را نشان می دهند. ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است. ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست. برای مثال بودن (Boubouin) روانکاو سوئیسی می نویسد: «این عقده ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود». وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روح» هستند.
از نظر وی عقده های عادی همان تمایلا ت و گره های علا یقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند:
الف) علا قه به شی» (که با رفتارهای مربوط به آن شی» خاص مشخص می شوند مثل وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن).
ب) علا قه به «من» و اعتبار آن (از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و...).
ج) علا یق شخصی ویژه (نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش - واکنش ها).
عقده های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالا ت مرضی در آیند برای مثال «کنجکاوی» یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است. ولی ممکن است با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده آورده اند. لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و احاطه گر برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط به جنسیت به طور اخص است. لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و نمایشی پیدا می کند وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است و «محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر می پروراند... بنابراین عقده ای در وی شکل می گیرد که بودون آن را عقده خودنمایی لقب داده است. بنابراین عقده یک گرایش عادی است ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین می برد و آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که یونگ معتقد می شود «هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم... یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور می سازد...».
● شیوه های عملکرد عقده ها
چهار عملکرد اصلی وجود دارد که مستقیما در تغییر شکل عقده ها دخیل هستند:
۱) اعتلا
در اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه و حتی ارزش (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی) درمی آید. برای مثال اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد. اما اگر همان عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را دربرمی گیرد. عقده خودنمایی مثال دیگری است. عقده خودنمایی (نشان دادن خود، به نمایش گذاشتن خود و بدن، جلب توجه دیگران، ایفای یک نقش در برابر دیگران، خود را مورد تحسین قراردادن و...) از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می گیرد; از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای. همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد.
۲) تلافی
از کوششی برای انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست; رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است. مثلا راه رفتن با گام های صدادار و نظامی ضمن زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس بسیار از تاریکی دارد! این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلا فی است. به خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات دهد! این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال اگر یک مجرم قدیمی و کهنه کار است که به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاها یا یک پیرو آرمان ها و ارزش های اخلاقی به صورت جزمی در می آید.
۳) جبران
این عملکرد که بسیار شبیه تلافی است عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثلا کودک ۱۰ ساله ای که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال ها توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد کرد و از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی از این دو زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد.
۴) توجیه دفاعی
توجیه دفاعی یا توجیه عقلانی عبارت است از خنثی کردن کامل عقده یا بهتر بگوییم انکار فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد توجیه دفاعی عقده احساس گناه در فرد کمال طلب افراطی است: این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به صورت افراطی در پی کمال است. در توجیه عقلانی فرد دیگر از عقده خود رنج نمی برد زیرا آن را انکار کرده
● ویژگی های رفتار عقده ای
واکنش یا رفتار عقده ای دارای خصایص زیر است:
۱) رفتار عقده ای افراطی، حد ناشناس و اغراقآمیز است; بدین معنی که با کوچکترین نشانه ای به راه می افتد. مثلا مرد یا زنی که به یک عقده طردشدگی مبتلا شده است و فرمول تکراری «من طرد شده ام» یا «هیچ کس مرا دوست ندارد» ورد زبان اوست، دارای واکنشی شدید است; یعنی دارای واکنش شدید عاطفی و فاصله گیری خشن از دیگری، فقط به این بهانه که شیوه استقبال شما از وی به هر دلیلی همراه با محبت، خوشحالی و ظواهر مثبت مورد انتظار آن مرد یا زن نبوده است.
۲) خود مختاری عقده ویژگی دیگر واکنش عقده ای است به این معنا که می تواند علیرغم خواست ارادی «من» فرد به حرکت درآید و رفتار او را تعیین کند. یونگ در این زمینه می نویسد: «عقده ها دارای گونه ای خودمختاری بارز هستند و شباهت به موجودات مستقلی دارند که در درون روح ما گونه ای زندگی انگلی را طی می کنند.»
۳) خود شخص نسبت به عقده داشتن خودآگاهی ندارد یعنی نمی داند کدام عقده را دارد مگر در یک صورت و آن هنگامی است که در برخی از موقعیت ها یا شیوه کلی زندگی خود، احساس ممانعت، مزاحمت یا رکود کند.
۴) باید میان عقده و یک عادت تمایز قایل شد. عادات نیز همانند عقده ها به نحوی استقلال پیدا کرده اند و از من ارادی خارج هستند; چنان که جویدن ناخن، وسواس، کندن مو، سیگار کشیدن و... به خودی خود عقده شمرده نمی شوند. عقده فقط در پاسخ به یک موقعیت واقعی پدیدار می شود و یک واکنش «عاطفی و اخلاقی» نسبت به یک موقعیت خاص است. «ناتوانی در تحمل کمترین سرزنش یا کمترین شوخی» نشانه ای از یک عقده است حال آنکه تیک هایی مانند «پلک زدن» از نشانه های داشتن عقده نیستند.
● سرزمین اسرارآمیز عقده ها
هنری مورای فهرستی از عقده ها را معرفی کرده است که به شرح زیر هستند. وی معتقد است این عقده ها نابهنجار نیستند مگر زمانی که به صورت افراطی آشکار شوند و اجازه ندهند که شخصیت به صورت انعطاف پذیر رشد کند:
۱) عقده مهرطلبی دهانی (complx aggression oral):
این عقده ترکیبی از فعالیت های دهانی، تمایلات پذیرا و نیاز به حمایت و حفظ شدن را نشان می دهد. نمودهای رفتاری این عقده شامل مکیدن، بوسیدن، خوردن، نوشیدن، تشنه محبت بودن، همدردی، حفاظت و عشق است.
۲) عقده پرخاشگری دهانی (complx aggression oral):
رفتارهای دهانی و رفتارهای پرخاشگرانه را به صورت توام شامل می شود از جمله گاز گرفتن، تف انداختن، فریاد کشیدن و پرخاشگری زبانی مثل ریشخند و طعنه.
۳) عقده طرد دهانی (Complex rejection oral):
رفتارهایی مثل استفراغ کردن، ایرادی بودن افراطی در مورد غذا، کم خوردن، ترسیدن از آلودگی دهان (مثلا ترس از بوسیدن)، میل به انزوا و اجتناب کردن از وابستگی به دیگران را شامل می شود.
۴) عقده طرد مقعدی (Complex rejection anal): پرخاشگری غالبا بخشی از این عقده است ودر رفتارهای خصمانه و آزارگرانه، بی رحمی، ویرانگری، قشقرق، انداختن و پرت کردن اشیا، شلیک کردن تفنگ و منفجر کردن مواد منفجره نشان داده می شود.
۵) عقده نگهداری مقعدی (Complex retention anal):
در انباشتن، پس انداز کردن و جمع کردن اشیا به صورت وسواسی یا افراطی، پاکیزگی، آراستگی، نظافت، لجبازی و خساست خود را نشان می دهد.
والدین بیش از حد پرتوقع و کنترل کننده که آموزش توالت رفتن را خیلی زود یا خیلی شدید تحمیل می کنند احتمالا موجب شکل گیری این عقده در کودک می شوند.
۶) عقده انزوای ساده:
این عقده به صورت میل به بودن در مکان های کوچک، گرم و تاریک که امن و پرت باشد تجربه می شود. برای مثال فرد ممکن است آرزو کند که به جای اینکه صبح از رختخواب بلند شود، زیر پتو بماند.
افراد دارای این عقده به وابسته بودن به دیگران، منفعل بودن، گرایش داشتن به رفتارهای امن و آشنایی که در گذشته کارساز بوده اند، متمایل هستند.
۷) عقده میزراهی (Complex urethral):
عقده میزراهی که منحصر به نظریه مورای می باشد، به جاه طلبی مفرط، حس تعریف شده عزت نفس، خودنمایی، شب ادراری و خودشیفتگی مربوط می شود. این عقده با اقتباس از مظهر افسانه ای یونان که به قدری به خورشید نزدیک شد که موم نگهدارنده بال های او ذوب شد، گاهی اوقات عقده ایکاروس نامیده می شود. اشخاص دارای این عقده هدف های بلندپروازانه دارند و رویاهای آنها با شکست بر هم می خورد!
به غیر از هنری مورای روانکاوان دیگری نیز به برخی از عقده ها اشاره کرده اند. برای مثال «بودون» به توصیف عقده های زیر پرداخته است:
۱) عقده ادیپ:
عقده ادیپ پیش از هر چیز گرهی در احساسات شدید است، احساساتی که زندگی عاطفی کودک بین ۳ تا ۵ سالگی را تشکیل می دهد و به طور کلی در بردارنده امیال عاشقانه کودک نسبت به ولی جنس مخالف خود از یکسو و رقابت حسودانه همراه با آرزوی مرگ نسبت به ولی هم جنس از سوی دیگر می باشد. نام عقده ادیپ از داستان ادیپ شاه اثر سوفوکل گرفته شده است. این عقده در دختران عقده الکترا نامیده می شود.
از لابه لای تعبیر و تفسیر خلق و خو های تکراری زندگی روزمره، عشق ها و «تعهدات» می توان به شکل بروز یافته این عقده پی برد. مثلا یک فرد پرخاشجوی انقلابی موجودی است که نتوانسته است بر عقده ادیپ خود فایق آید و پرخاشگری خود (که در اصل در مسیر مخالفت با پدرش است) را به پرخاشگری علیه قدرت حاکم بدل ساخته است و این مطلب به منظور به اثبات رساندن خود به عنوان یک قدرت است...
۲) عقده قابیل:
این عقده که صورت بیمارگونه طرد و پرخاش نسبت به موضوعی مزاحم و نامطلوب است، همان عقده حسادت برادری است، عقده ای که به صورت رفتارهای طرد، منع، بی اعتبار ساختن و پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی درآمده است.
۳) عقده تخریب:
این عقده تمایل به خراب کردن، ضایع ساختن، کثیف کردن، به هدر دادن و از دیدگاه فرهنگی، خراب کردن و عیب جویی کردن و بی اعتبار ساختن دیگران و عقاید است. این عقده می تواند در حد سادیسم (یعنی لذت بردن از رنج دادن دیگران، صدمه زدن و تنبیه کردن) یا خودآزاری (یعنی لذت بردن از آزارخود در پی چیزی که موجب رنج فرد می شود و خوش آمد از درد کشیدن) پیش رود.
۴) عقده خودنمایی:
شامل میل مفرط به دیدن و دیده شدن، شناختن و دانستن، تحسین و توجه دیگران را تحریک کردن، در جریان اسرار و رموز قرار گرفتن و... می شود.
۵) عقده تولد:
این عقده تغذیه کننده تردیدهایی درباره اصل یک مطلب یا چیز یا هویت است و مبدا تردیدهای شخصیتی است که حتی ممکن است چهره ای روشنفکرانه و تعمیم گرایانه به خود بگیرد و به صورت پرسش هایی درباره منشا پیدایش انسان یا تصورات مربوط به تولد دوباره (مثل تناسخ) در آید.
۶) عقده دیان (Diane):
یا عقده دختری که می خواست پسر باشد: عقده ای که منشا حق طلبی های زنان، طرد زن بودن، مادر بودن، رفتارهای ظریف زنانه و وظایف زنانه است.
● سایر عقده ها
همچنین بسیاری از نظریه پردازان دیگر به توصیف و نامگذاری عقده ها پرداخته اند که در اینجا فقط نمونه هایی از آنها ارائه می شود:
۱) عقده ژوناس (Jonas):
این عقده به معنی گرایش به در امان نگه داشتن خویش است و برگشت خیالی به داخل شکم مادر و پناه بردن به یک حامی به محض آنکه مشکلات اعلام خطر می کنند.
۲) عقده لوهنگرین:
مبنی بر سعی در تامین سعادت دیگران و خانواده خود، ضمن چشم پوشی از لذات زندگی برای خویشتن و سپس با رسیدن به این هدف ناپدید شدن، است. (لوهنگرین قهرمان افسانه ای آلمان بود که دعوت به نجات شاهزاده خانم برابانت می شود. او شاهزاده را از دست دشمنانش نجات می دهد و با او ازدواج می کند. اما از دختر می خواهد که هرگز راز مربوط به اصل او را نپرسد، چون به قول خود وفا نمی کند، لوهنگرین با همان زورق سبدی که به وسیله قویی کشیده می شد، دختر را ترک می گوید).
۳) عقده پرومته (Promethee):
یا عقده ادیپ در عرصه حیات معنوی عبارت است از تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم و انتقام آنها. (پرومته نخستین موجد تمدن جهان به شمار می رود و چون به جای گوشت گاو، استخوان های آن را به زئوس هدیه کرد و آتش را از آسمان ربود و به انسان هدیه کرد، مورد خشم او قرار گرفت).
۴) عقده امپدوکل (Empebocle):
مبنی بر آنکه آتش بزرگترین پاک کننده است و بنابراین این فرض «به آتش انداختن خود» و خودسوزی باعث تغییر مدار دنیایی می شود که می خواهیم «کانون» روشنگر آن باشیم.
۵) عقده ژوکاست (Jocaste):
در بین زنان عبارت است از نیاز به حفظ پسر خود در نزد خویش و خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به اثبات مرد بودن پسر خود از طریق محبت افراطی. نتیجه این وضع مردان بزرگسال وابسته ای است که به همسر خویش به چشم مادر خود نگاه می کنند.
۶) عقده کرونو (Kronos):
عقده پدری است که به فرزندانش ستم می کند، با شخصیت خود آنها را خرد می کند یا از استقلال طلبی آنها جلوگیری می کند. این عقده از آن «پدران آزارگر» است.     نویسنده : محمدامین شریفی کارشناس رشد روانشناس بالینی

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:09 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

دیدگاه کال راجرز در مورد عزت نفس


  دیدگاه کال راجرز در مورد عزت نفسراجرز از با نفوذترین و کارآمدترین روان شناسان است. روش او پدیدار شناسی و دیدگاهش انسان گرایی است. اصولاً نام وی با مفهوم "خود" قرین می باشد, پدیدار شناسان بر خلاف روان کاوان بر انگیزه های نا خودآگاه تکیه می نمودند بر دیدگاه ذهنی فرد و درباره آنچه تاکنون در جال وقوع است تاکید می ورزند. در پدیده شناختی اعتقاد بر این است که اگر چه دنیای واقعی ممکن است دنیای واقعی ممکن است موجود باشد ولی موجودیت آن را نمی توان شناخت و یا تجربه کرد بلکه می توان بر اساس ادراکات فرد, از این میان موجودیت را تصور و دریافت کرد. از اینرو انسان فقط بر اساس ادراکاتش از اشیا و بر اساس تصوری که از آن دارد رفتار خواهد کرد (شفیع آبادی و ناصری, ۱۳۶۵. ص۱۵۱). راجرز خود درباره رویکرد پدیدارشناختی می گوید:
"چارچوب درونی داوری هر انسانی مناسب ترین زاویه دید برای فهم و درک رفتار اوست" (اتکینسون, ۱۳۷۸, ص ۱۰۱).
اعتقاد و اعتماد به تجربه های شخصی و گرایش فطری به حرکت در جهت رشد, بالندگی و کمال, راجرز را به ارائه روش درمانی "مراجعه مدار[۱] یا درمان "بی رهنمود" وا داشت که موفقیت های بسیاری را به دنبال آورد. تا بدانجا که نظریه های راجرز درباره شخصیت با روان درمانی چنان آمیخته و یگانه است که قابل تفکیک نمی باشد. هسته مرکزی شخصیت به نظر راجرز "خود" است که مفاهیم دیگر پیرامون آن قرار می گیرند. خود با خویشتن شامل تمام افکار, ادراکات , ارزش هایی است که من را تشکیل می دهد. من شامل "آنچه هستم" و "آنچه می توانم اتجام دهم", می شود این خویشتن ادراک شده به نوبه خود بر ادراک فرد از جهان م هم بر رفتار او تاثریر می گذارد. فرید که از یک خود پنداره قوی و مثبت برخوردار باشد در مقایسه با فردی که خودپنداره ضعیف دارد نظر گاه کاملاً متفاوتی نسبت به جهان خواهد داشت (اتکینسون, ۱۳۷۸, ص۱۰۰). تشکیل خود پنداره حاصل و پیامد ارزیابی تجربه هاست و افراد اساساً میل دارند به نحوی رفتار کنند که باخهود انگاره آنان همخوان و همساز باشد و تجربه ها و احساساتی که با خود پنداره شخص همسازی ندارند تهدید کننده اند.
جنبه دیگر خویشتن, خویشتن آرمانی است یعنی آن تصوری که می خواهیم باشیم بنابراین هر چه خویشتن آرمانی به خویشتن واقعی نزدیک تر باشد, اضطراب بالقوه کاهش می یابد. و فرد راضی تر و خشنود تر خواهد بود. راجرز نظریه اش را در زمینه شخصیت و رفتار بر اساس خود پدیده ای بر فرضیه هایی مبتنی می نماید:
الف) هر فرد موجودی بی همتا است و تنهای کسی است که می تواند بفهمد تجارب او گونه ادراک شده و برایش چه ممعنایی دارد؟ کسی است که مطابق همان معنا و ادراک رفتار خواهد کرد.
ب) ارگانیسم یک تمایل ذاتی و اصلی دارد, آن تمایل به تحقق بخشیدن و حفظ و تعالی خویشتن است و این پایه و اساس فعالیت های او را تشکیل می دهد. تحت تاثیر این تمایل ارگانیزم در جهت رشد ”خود کفایی[۲]، بقا و تعالی نفس، خود رهبری[۳]، خود نظمی[۴]، خود مختاری[۵]، استقلال، مسؤلیت و تسلط بر نفس[۶] حرکت می کند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۷۵، ص ۱۵۲).
با رشد فرد پرورش خود آغاز می شود که فعالیت بخشیدن آن از جنبه های فیزیولوژیکی متوجه جنبه های روانی می شود به عبارتی آن گاه که بدن و اندامها شکل خاص خود را یافته و کامل شد، رشد و کمال متوجه شخصیت می شود و این گرایش تحقق خود (از قوه به فعل رساندن) بیانگر روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای یکتای فرد است و مبین میل ذاتی وی بسوی آفرینندگی است (شولتس، ۱۳۷۶، ص ۱۱۹). راجرز که نماینده برحسته روان شناسی انسانی است برای رشد و پرورش نوزاد آدمی به خانواده و محبتی که کودک باید دریافت نماید تأکید خاص دارد. تصور کودک از خود (خود واقعی وخود آرمانی) حاصل تعامل او با دیگران است که در وهله اول خانواده اهمیت زیادی پیدا می کند. کودک محتاج توجه مثبت[۷] و محبت بلا شرط است که این نماینده نیازی فراگیر است که کیفیت آن در روابط مادر و کودک متبلور می شود. اگر مادر، کودک خود را نپسندد (حتی اگر متوجه یک حنبه رفتار باشد) این عدم تأیید نشانه نپذیرفتن و نپسندیدن همه جنبه های وجود خود از جانب کودک تلقی می شود و چنانچه نیاز توجه مثبت در کودک ناکام ماند کودک برای دریافت توجه مثبت تلاش می کند. در این حالت راجرز آن را ”توجه مثبت مشروط[۸]“ می خواند. در این وضعیت عشق و محبتی که کودک دریافت می کند به رفتار درست توست و لذا کودک باید از رفتار یا تفکری که پسند مادر نیست پرهیز نماید. انجام دادن رفتارهای ممنوع باعث می شود که کودک احساس گناه و حقارت کند (چون خلاف انتظار مادر عمل کرده است) و احساس حقارت، حالت تدافعی را در کودک پی می ریزد و در نتیجه آن محدود شدن آزادی فرد و عیان نشدن کامل ماهیت خود یا حقیقتی است (شولتس، ۱۳۷۶، ص ۱۱۹). بنابراین اولین شرط پرورش و رشد خود، توجه مثبت، مشروط، در دوره شیر خوارگی است و سخصیت سالم اصولاً زمانی شکل می گیرد که مادر بدون توجه به چگونگی رفتار کودک، به او عشق و محبت نشان می دهد. کودکانی که با احساس توجه مثبت نامشروط پرورش می یابند در هر شرایطی خود را ارزشمند می دانند البته معنای توجه مثبت نامشروط این نیست که کودک آزاد باشد، هر چه می خواهد انجام دهد و باز داشتم و مانعی در کار نباشد. به اعتقاد راجزز مادر می تواند رفتار های خاصی را مورد تأیید قرار ندهد بدون اینکه برای دریافت عشق و محبت قید و شرطی بگذارد بنابراین اگر کودک توجه مثبت غیر مشروط را تجربه و احساس نماید هیچ گونه شرایط ارزش در او بوجود نمی آید و در نتیجه توجه و احترام به خود نیز بدون قید و شرط خواهد بود. در فرایند تحقق خود، اساسی ترین نیروی برانگیزنده رفتار آدمی، بنظر راجرزر خودشکوفایی است و آن گرایش و تمایل به تحقق بخشیدن، شکوفا ساختن و بالفعل نمودن استعدادها و نیروی بالقوه می باشد. این تمایل به تحقق ”خود“ موجب افزایش خود محتاری و خودکفایی برای خلاق بودن می شود. تمایل به تحقق خودر معیتری است که بدان وسیله تمام تجربایت مورد ارزش یابی قرار می گیرد. در این فایند تمام تجاربی که در جهت تعالی وبقای خود هستند بطور مثبت ارزش گذاری و فرد در پی آن بر می آید و این خود موجب رضایت خاطر می شود و تجاربی که در جهت خلاف اتعالی است ارزش گذاری منفی و فرد از آنها می گریزد و در نهایت انیکه امایل به تحقق، کلید اصلی نظریه شخصیت راجرز است که به تشکیل سازمان ”خود“ منجر می شود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۶۵، ص ۱۵۶). اصول و یافته های مشاور غیر مستقیم در درمان، وارد حیطه آموزش کلاس و تدریس نیز گردیده است. الگوهای تدریس فردی که در آن دانش آموز را محور قرار می دهد از نظرات راجرز الهام می گیرد که در آن بر سلامت عاطفی و اقلی هر چه بیشتر دانش آموز از طریق خود پنداری، وافع گرایی، اعتماد به نفس و ابزار عکس العمل هایی همدردانه و همدلانه به دیگران، تدارک آموزشی که مبتنی بر نیازها و آرزوهای خود دانش آموزان باشد و نیز مسؤل و تصمیم گیرنده در فرایند یادگیری تأکید می شود که منظور از آن، آموزش به روش غیر مستقیم می باشد از این نوع آموزش می توان برای توجه به کیفیات و احساسات فردی دانش اموزان و ایجاد فرصت هایی برای شرکت دادن آنان و بر قرار کردن ارتباط مثبت با آنان استفاده کرد (جویس، ۱۳۷۹، ص ۳۴۸). معلم و نقش وی در جریان یادگیری، غیر مستقیم و تسهیل کننده است که دارای روابط فردی با دانش آموزان می باشد و رشد آنان را هدایت می کند الگوهای آموزش غیر مستقیم، تسهیل یادگیری را در کانون توجه خود قرار می دهد و هدف آن کمک به دانش آموزان در حصول یکپارچگی فردی اثر بخش و ارزیابی واقعی خود است. راجرز، گرایش فعلی در آموزش و پرورش را که تبدیل افراد به اشخاص همرنگ و متحجری که تحصیلات شان ”تکمیل شده است“ نه افرادی که دارای آفرینندگی آزاد بوده را به باد انتقاد می گیرد و آموزش و پرورش را متهم می کند که نتوانسته قدرت آفرینندگی را تعالی بخشد.
از دیدگاه راجرز، فرد نه تنها تمایلی به حفظ خود[۹] و ارتقای خود[۱۰]، بلکه نیاز به تحقق خویشتن دارد به عبارتی خواهان آن است که خویش را درجهت، تمامیت، وحدت، کمال و خود مختاری سوق می دهد.
انگیزه اصلی آفرینندگی نیز همان گرایش انسان در به فعلیت در آوردن خویش، تا نیروهای بالقوه ”خود بشود“ می باشد و این مستلزم این است که هر کس بر تجربه های خویش تکیه کند چرا که اعتماد به اینکه مفهوم اولیه و نخستین راجرز، سازواره (ارگانیزم) است که محل همه تجربه است که تشکیل ”میدان – پدیداری[۱۱] را می دهد. میدان پدیداری چارچوب و مرجع فرد است که چگونگی رفتار به آن بستگی دارد و هدف آن نیز شکوفا ساختن خود است لیکن دو نیاز ویژه دارد:‌
الف) نیاز به توجه مثبت:
این نیاز می تواند مشروط یا غیر مشروط باشد همانطور که ذکر شد لازمه رشد خود، تأمین توجه مثبت غیر مشروط است که در سال های اولیه زندگی، اهمیت بیشتری دارد.
ب) نیاز به توجه خود:
منظور این است که فرد، خویشتن را خوب تصور نماید و احساس ارزشمندی کند و خود را بپذیرد. توجه به خود در وهله اول نخست مستلزم دریافت توجه مثبت از جانب دیگران است ولی سرانجام خود باید مسقل از آنچه دیگران فکر می کنند بر ارزش های شخصی متکی شود و به یک قضاوت درونی نسبتاً ثابت و پایداری از خویشتن برسد (همان منبع ص ۳۰۵).     [۱]. Client- centred- therapy [۲]. Self- actualization [۳]. Self- direction [۴]. Self- regulation [۵]. Autonomy [۶]. Self- arrangement [۷]. Positive regard [۸]. Conditional positive regard [۹]. Self- maintenance [۱۰]. Self- enhancement [۱۱]. Phenomental field

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:11 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

دیگرشناسی در دو دقیقه


  اعصاب و روان
الگوهای شخصیتی با هدف طبقه بندی افراد به دسته های متمایز از یكدیگر در علم روانشناسی مورد استفاده فراوان قرار می گیرند. یكی از این الگوهای شخصیتی كه توسط ویلیام شلدون ابداع شده است شخصیت افراد را براساس ساختار جسمانی و جثه بدنشان به سه دسته اصلی كه سوماتوتیپ نامیده می شوند، طبقه بندی كرده است.شما می توانید با به كارگیری این الگوها به شخصیت افراد مورد نظر خود تا حدودی پی برده و با آنان بهتر و موثرتر ارتباط برقرار كنید.
۱- آندومورف :(endomorph) آندومورف ها از نظر فیزیك بدنی معمولاً دارای دور كمر پهن و شانه های باریك و كم عرض هستند. گوشتالو، فربه و گلابی شكل هستند ولی قوزك پاهایشان و مچ دست هایشان باریك و لاغر است كه سبب بیشتر به چشم آمدن دیگر نواحی بدنشان می شود. خصایص شخصیتی: لذت گرا، خوش مشرب، بردبار، راحت طلب، صلح جو، شوخ طبع، خیره سر، آسوده خاطر، خواب سنگین و طولانی مدت، عاشق خوراكی، محتاج محبت، خونسرد و كارها را پشت گوش می اندازند.
۲- اكتومورف ectomorph)): اكتومورف ها نقطه مقابل آندومورف ها هستند. از لحاظ فیزیكی دارای شانه ها و دور كمر باریك، صورت لاغر و پیشانی بلند و كشیده، قفسه سینه لاغر و باریك و دست و پاهای نحیف بوده و چربی اندكی در بدنشان موجود است. هرچند ممكن است به اندازه آندومورف ها غذا بخورند اما چنین به نظر می آید كه هیچ گاه اضافه وزن پیدا نمی كنند (بزرگترین دغدغه آندومورف ها).
خصایص شخصیتی: متفكر، آرام و ساكت، شكننده، خجالتی، حساس، كناره گیر، درون گرا، دلواپس، عدم ابراز احساسات، هنرمند، غیرقابل پیش بینی، خلاق، قوه تخیل بالا، بدخلق، كارها را خوب شروع كرده اما درست به پایان نمی رسانند.
۳- مزومورفmesomorph)): مزومورف ها بین آندومورف ها و اكتومورف ها جای دارند. از لحاظ فیزیكی دارای تركیب مطلوبتری بوده و به اصطلاح دارای تناسب اندام هستند. دارای سر بزرگ، شانه های پهن(چهار شانه) و میان تنه باریك همراه با بازوها و زانوهای نیرومند و چربی خیلی كمی در بدنشان هستند. مستطیل شكل بوده و اغلب سر بزرگی دارند.
خصایص شخصیتی: عمل گرا، فعال، نیرومند، ستیزه جو، ماجراجو، بی باك، بی تفاوت نسبت به عقاید دیگران، گستاخ، سلطه جو، عاشق ریسك كردن، قدرت طلب، طعنه زن، علاقه مند به فعالیت های بدنی، تغذیه و خواب منظم.توجه داشته باشید كه الزاماً تقسیم بندی فوق همیشه برای همه صادق نبوده و این احتمال وجود دارد كه مثلاً فردی دارای جثه و اندام اكتومورف بوده اما برخی از خصوصیات شخصیتی آندومورف ها و یا مزومورف ها را از خود بروز دهد. بنابراین از آنجایی كه هیچ چیز ۱۰۰درصد نیست، از پیش داوری ها و قضاوت های زودهنگام اشخاص خودداری كنید.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:45 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

رابطه شخصیت و خرج‌کردن


  از الگوهای درمانی که برای اختلالات ”پولی پیشنهاد می‌شود می‌توان به رفتار درمانی شناختی (بررسی عقاید و افکار منفی و تغییر آنها)، آرامش درمانی منظم، جرأت‌آموزی (کمک در نپذیرفتن تقاضاهای نامعمول و نامعقول پولی)، توقف فکر، بازی کردن نقش و... اشاره کرد. البته اغلب نشانه‌های بالینی آسیب‌شناسی پول به نوعی با سایر اختلالات مربوط می‌شود. یعنی پول می‌تواند به نمادی مبدل شود که نیازهای روان‌شناختی مانند امنیت، عشق و قدرت را برآورده کند. در حالی‌که شاید پول بتواند برخی نیازهای بیرونی را ارضا کند با وجود این نمی‌تواند این ویژگی‌های روانی را که انسان در جستجوی آن است بخرد.
پس الگوی رفتاری مردم در زمینه اینکه چگونه چرا و کی خرید کنند به ندرت از الگوی منطقی اقتصاددانان پیروی می‌کند. پژوهش‌های بسیاری گویای آن است که مردم درباره کیفیت کالا بر اساس قیمت آن قضاوت می‌کنندنه بر اساس حواس خود. کالای ارزان نشانه کیفیت زیر استاندارد آن است.     سمیه سادات مکیان

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:48 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

راست مغز هستید یا چپ مغز


  راست مغز هستید یا چپ مغزدانشمندان نظریه هایی راجع به دو نیمکره مغز دارند که نشان می دهد عملکرد و روش فرمان دادن به بدن در هر یک متفاوت است. فکر می کنید شما راست مغز باشید یا چپ مغز؟ پژوهش های اخیر نشان می دهد راست مغزها و چپ مغزها روش های متفاوتی در پردازش اطلاعات و واکنش به آنها دارند. بر همین اساس روش درس خواندن در هر یک از آنها نیز باید متفاوت باشد.این نظریه ها نشان می دهد افراد راست مغز بیشتر با نیمکره هیجانی و شهودی راست هدایت می شوند و چپ مغزها به روش منطقی و ترتیبی عکس العمل نشان می دهند که نیمکره چپ مغز آن را هدایت می کند. شخصیت هر فرد هم تا حد بالایی از روی نوع مغز او شکل می گیرد و این مساله تاثیر چشمگیری روی مهارت های مطالعه، عادات انجام تکالیف و نمرات شخص دارد. مثلاً ممکن است بعضی دانش آموزان یا دانشجویان با یک نوع خاص از امتحان یا تکلیف مشکل داشته باشند و مشکلشان هم هیچ ربطی به درس خواندن یا نخواندن نداشته باشد. بلکه موضوع فقط به نوع خاص مغز آنها برمی گردد. اگر بدانید راست مغز هستید یا چپ مغز می توانید روش های مطالعه مناسب خود را برگزینید و برنامه ریزی درسی خود را براساس شخصیت و نوع مغزتان تنظیم کنید تا نتیجه بهتری عایدتان شود.
آیا سر کلاس مدام به ساعتتان نگاه می کنید یا وقتی زنگ می خورد تعجب می کنید که چه زود گذشت؟ آیا به شما ایراد می گیرند که زیادی همه چیز را تحلیل می کنید یا می گویند خیال باف هستید؟ این ویژگی های شخصیتی به نوع مغز بستگی دارند. معمولاً رفتار چپ مغزها سازمان یافته تر است، گاهی به ساعت نگاه می کنند، اطلاعات را پردازش می کنند و این کار را به ترتیب انجام می دهند. این دسته از افراد معمولاً هوشیارند و قوانین و برنامه ها را دنبال می کنند. دانش آموزان چپ مغز در ریاضی و علوم قوی هستند و می توانند سریع به پرسش ها پاسخ بدهند. چپ مغزها رقیب های ریسک پذیری هستند. راست مغزها خیال پرداز هستند. ممکن است خیلی باهوش و متفکر باشند که البته محتمل است که در دنیای کوچک خیال خود گم بشوند. این دسته در علوم اجتماعی و هنر خیلی خوب نتیجه می گیرند. راست مغزها خودانگیخته تر از چپ مغزهای همیشه هوشیارند و بیشتر دوست دارند احساس های ناخودآگاه خود را دنبال کنند.
راست مغزها بسیار شهودی هستند و مهارت بسیاری دارند که در دام دروغ یا نیرنگ نیفتند. اینها رقیب های جاودان هستند.اما اگر کسی درست در میان این دو تیپ شخصیتی باشد چه؟ افراد با هم متفاوتند و همه ویژگی هایی از هر دو نوع مغز را در خود دارند. بعضی ها واقعاً ویژگی های برابر و یکسانی دارند. جهت گیری مغز این دانش آموزان و دانشجویان میانه است و ممکن است در کارورزی عملکرد بسیار خوبی داشته باشند، چون این افراد خصلت های قوی هر دو نیم کره را در خود دارند بنابراین منطق را از نیمکره چپ و شهود را از نیمکره راست در اختیار دارند که فرمول بسیار مناسبی برای موفقیت در تجارت است.
● ویژگی های دانش آموزان راست مغز
آیا وقتی معلم یا استاد زیاد حرف می زند خسته می شوید؟ آیا احساس می کنید می توانید مردم را به راحتی و فقط با نگاه کردن ارزیابی کنید. اگر این طور باشد امکان دارد که راست مغز باشید.
ـ جزوه برمی دارید اما آنها را گم می کنید. دنبال کردن تحقیق برایتان کار سختی است.
ـ سخت می توانید حواستان را جمع کنید.
ـ با مردم راحت هستید.
ـ مثل بعضی مردم راحت دستاویز مسخره بازی دیگران نمی شوید.
ـ به نظر خیالباف می آیید اما در واقع به فکر عمیق فرو می روید.
ـ مردم می گویند ماورایی هستید و علم غیب دارید.
ـ به نوشتن رمان، نقاشی یا نواختن موسیقی علاقه دارید.
ـ ممکن است ورزشکار باشید.
ـ از داستان های پررمز و راز خوشتان می آید.
ـ زمانی را به تامل و تعمق اختصاص می دهید و فکر می کنید هر اتفاقی دوجنبه دارد.
ـ ممکن است گذر زمان را فراموش کنید.
ـ خودجوش و خودانگیخته هستید.
ـ بذله گو و بامزه هستید.
ـ نمی توانید دستورالعمل ها را کلمه به کلمه دنبال کنید.
ـ پیش بینی ناپذیر هستید.
ـ راحت گم یا سرگردان می شوید.
ـ هیجانی هستید.
ـ دوست ندارید دستورالعمل ها را بخوانید.
ـ ممکن است موقع درس خواندن موسیقی هم گوش بدهید.
ـ دراز می کشید و مطالعه می کنید.
ـ ممکن است ناشناخته ها برایتان جالب باشد.
ـ آدم معقول و وارسته ای هستید.
▪ راست مغزها در کلاس
ـ در کلاس تاریخ بیشتر از جنبه های اجتماعی لذت می برید. دوست دارید اتفاقاتی را که در تاریخ افتاده کشف کنید.
ـ اگر روش خودتان را به کار بگیرید ممکن است عملکرد رضایت بخشی در کلاس ریاضی داشته باشید اما از حل مساله های طولانی خسته می شوید.
ـ علوم؟ خسته کننده است.
ـ در کلاس ادبیات موفق هستید به خصوص هنگام روخوانی و انشا.
▪ توصیه هایی برای راست مغزها
ـ تنهایی تحقیق بنویسید.
ـ مراقب خیال پردازی های خود باشید و آنها را مهار کنید.
ـ بگذارید قوه تخیلتان شما را در هنر پیش براند.
ـ بگذارید شهودتان در موقعیت های اجتماعی برایتان کار کند.
ـ بگذارید تفکر عمیقتان در آزمون های تشریحی برایتان کار کند، اما در آن غرق نشوید.
ـ در تحقیق ها خلاق باشید. می توانید از زبان شورانگیزتان خوب استفاده کنید.
ـ هنگام درس خواندن از تصویر و نمودار کمک بگیرید.
ـ دستورالعمل ها را بنویسید.
ـ سعی کنید برنامه ریزی شده تر عمل کنید.
ـ بیش از حد به دیگران مشکوک نباشید.
ـ برای سازماندهی افکارتان نکات عمده را مشخص کنید.
ـ در تکالیف ادبیات، ادبیات داستانی را انتخاب کنید.
ـ استادانی را که زیاد حرف می زنند انتخاب نکنید، به سراغ آنهایی بروید که در کلاسشان فعالیتی انجام می گیرد.
ـ شما خوب داستان می گویید؛ بعضی از آنها را بنویسید.
ـ اطلاعات را دسته بندی کنید تا آنها را بهتر بفهمید.
ـ در پاسخ به سوالات با فکر کردن به تمامی احتمالات درنمانید.
ـ کارها را تمام کنید. شما خیلی باهوش هستید اما همیشه کارها را نیمه تمام رها می کنید.
شم و غریزه و مهارت های کلامی شما بی نظیر است. اگر خوب درس بخوانید ممکن است روزی شاگرد اول شوید.
● ویژگی های دانش آموزان چپ مغز
آیا خیلی سازمان یافته عمل می کنید؟ آیا عقیده دارید برای انجام هر کاری یک راه درست و یک راه غلط وجود دارد. اگر این طور است احتمالاًî چپ مغز هستید.
ـ احتمالاً از روی فهرست کارهایتان را انجام می دهید.
ـ دوست دارید سر کلاس انتقاد کنید.
ـ در ریاضیات و علوم قوی هستید.
ـ منطقی و اهل استدلال هستید.
ـ تحقیق شما دقیق و کاملاً مستند است.
ـ برای خود هدف معین می کنید.
ـ می توانید اطلاعات را خوب تعبیر و تفسیر کنید.
ـ اتاقتان منظم است.
ـ می توانید به سوالات بدون فکر جواب دهید.
ـ دستورالعمل ها را اجرا می کنید و کلاً دستورالعمل ها را می خوانید.
ـ احساساتی نیستید.
ـ بدون اینکه کاسه صبرتان لبریز شود می توانید به سخنرانی های طولانی گوش بدهید.
ـ اجازه نمی دهید احساسات به درونتان رخنه کنند.
ـ از فیلم های اکشن خوشتان می آید.
ـ نشسته مطالعه می کنید.
ـ کلماتتان دقیق هستند.
▪ چپ مغزها در کلاس
ـ در کلاس تاریخ می توانید تاریخ ها و روند امور را به یاد بیاورید.
ـ در کلاس ریاضی از حل کردن مساله های طولانی لذت می برید.
ـ از نظم علوم خوشتان می آید.
ـ در ادبیات درک مناسبی از دستورزبان و ساختار جمله دارید.
▪ توصیه هایی به دانش آموزان چپ مغز
ـ در اتاق آرام درس بخوانید.
ـ می توانید مساله های ریاضی را حل کنید اما اگر بخواهید آن را برای کسی که نمی فهمد توضیح بدهید از کوره درمی روید بنابراین برای درس دادن به دیگران پیشقدم نشوید مگر این که از خودتان مطمئن باشید.
ـ دوست دارید رهبر گروهی برای درس خواندن باشید؛ برای این کار داوطلب شوید.
ـ عضو یک گروه مباحثه یا رقابت درسی شوید.
ـ در نمایشگاه های علمی شرکت کنید. شما می توانید برنده مسابقه باشید.
ـ از مهارت خود در ریاضی و علوم بهره بگیرید.
ـ ادبیات غیرداستانی را انتخاب کنید.
ـ شما سوالات و تکالیف مبتنی بر واقعیت را ترجیح می دهید؛ سراغ سوال های نامحدود نروید.
ـ می توانید جزوه هایتان را خوب سروسامان بدهید؛ این کار را بکنید.
ـ اتاقتان را منظم نگه دارید.
ـ زیاد با معلم یا استاد بحث نکنید.
ـ تحقیق های تحلیلی را انتخاب کنید.
ـ هر وقت امکان دارد تنهایی کار کنید چون کسانی که مسخره بازی درمی آورند شما را خیلی خسته می کنند.
ـ اگر استادانی که موضوع بحث یا درس را آزاد می گذارند شما را سردرگم می کنند با آنها کلاس نگیرید.
ـ بیشتر خطر کنید. از خلاق بودن نترسید.    

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:53 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

رانندگی و شخصیت اجتماعی


  «فرهنگ رانندگی» حتماً این اصطلاح را بارها در جملات دیگران شنیده‌اید یا خودتان به کار برده‌اید. در سال‌های اخیر فرهنگ رانندگی در جامعه ما اندک اندک نمود پیدا کرده است و از سطح روشنفکر و قانونمند اجتماعی فراتررفته ودر میان تمامی اقشار اجتماعی، در حال توسعه است. در دنیای امروز، اتومبیل یکی از وسایلی است که نیاز انسان را به خود هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌کند و انگیزه برخورداری از آن میان خانواده‌ها روز به روز افزایش می‌یابد.
بسیاری از ما انسانها خواهان اتومبیل‌های مدل بالا و گران‌قیمت هستیم و در رویاهایمان آن‌ها را جستجو می‌کنیم یا دستکم سعی می‌کنیم تا در اولین فرصت ممکن، در حد توانایی خود اتومبیلی تهیه کنیم از رانندگی با آن لذت ببریم. نیاز به داشتن یک اتومبیل زیبا و مناسب از جانب خانواده‌ها به علت سهولت در رفت و آمد، ایجاد راحتی و رفع سختی و مشکلات تردد به وجود می‌آید، اما برخورداری از یک اتومبیل گران‌قیمت و پیشرفته در تصور برخی افراد، نوعی افتخار و سربلندی محسوب می‌شود و اغلب آن را نشانه شخصیت و ارزش اجتماعی خود می‌دانند. این آدم‌ها افتخار خود را در دارایی‌هایشان می‌بینند، غافل از این که موفقیت و ارزش اجتماعی انسان، تنها داشتن دارایی یا یک اتومبیل گران‌قیمت نیست. در فرهنگ رانندگی و اتومبیل داری، نحوه رانندگی و روش استفاده افراد از اتومبیل است که شخصیت اجتماعی آن‌ها را رتبه‌بندی می‌کند.
● رابطه رانندگی با شخصیت فردی
همان طور که گفته شد برخلاف تصور برخی از آدم‌ها، نحوه رانندگی با اتومبیل بیش از ظاهر آن می‌تواند فرهنگ و سطح اجتماعی فرد را نمایان سازد، زیرا چگونگی رانندگی با اتومبیل، به خوبی نشان‌دهنده وجوه مختلف شخصیتی و رفتاری و درک اجتماعی یک انسان است. در واقع نحوه رانندگی نمونه‌ای بارز از اخلاق اجتماعی افراد است، چرا که رعایت قانون و مقررات، احترام به حقوق دیگران، کنترل اعصاب فردی در مقابل محرک‌های ترافیکی و میزان پاکیزگی و سلامت اتومبیل و ایجاد فضای آرام برای سرنشینان و رانندگان دیگر، همگی نمونه‌هایی از رفتار اجتماعی راننده است که هنگام رانندگی ناخودآگاه از شخصیت واقعی او منعکس می‌شود و میزان رعایت موارد مختلف اجتماعی توسط وی را مشخص می‌کند.‏
● ضعف فرهنگ
اخیراً با افزایش توجه افراد به اتومبیل، رفتارهایی از رانندگانی که سعی دارند با اتومبیل یا شیوه رانندگی خود نظر دیگران را جلب کنند، سر می‌زند. آنها معمولاً با سرعت و سبقت غیرمجاز و هراس انگیز و انجام حرکات نمایشی در محل‌هایی که رانندگان معمولی و خانواده دیگران در آن رهگذرند، سعی بر جلب توجه اطرافیان دارند. اما این کار نه تنها جذاب و شاهکار نیست بلکه نشانه ضعف فرهنگی و نداشتن‌کنترل فردی نیز به شمار می‌رود.‏
در هیچ کجای قوانین رانندگی یا اجتماعی درج نشده است که استفاده از عینک دودی یا سیستم صوتی پرقدرت با صدایی فراتر از مافوق صوت و همچنین استفاده از شیشه‌های تیره، پرده عقب خودرو یا لامپ‌های غیرمجاز، سرعت و سبقت‌های حادثه‌آفرین و خطرناک، نصب بوق‌های گوشخراش و استفاده عمدی و بی‌مورد از آنها، اتومبیل و رانندگی افراد را به نوعی هنر و افتخار تبدیل می‌کند.
بوق زدن‌های بی‌مورد و متوالی، استفاده غیرمجاز از نوربالا، لجبازی با دیگر رانندگان، مسدود کردن راه، سبقت از سمت راست، استفاده نکردن از چراغ راهنما، توقف در محل‌های غیرمجاز یا در عرض خیابان، تجاوز به خط عابرپیاده، رعایت نکردن فاصله قانونی با اتومبیل جلویی، انجام حرکات نمایشی، نوربالا زدن‌های پیاپی، ایجاد وحشت و استرس در رانندگان دیگر و بیرون انداختن زباله از مواردی هستند که بی‌توجهی به آن‌ها نشانه ناآشنایی با فرهنگ صحیح رانندگی و ضعف شخصیتی راننده محسوب می‌شود.
درست است با انجام این موارد می‌توان توجه دیگران را به خود جلب کرد، حتی برخی این کارها را شاهکار یا جرات و جسارت خارق‌العاده می‌پندارند و از شما تعریف و تمجید می‌کنند اما این توجهات در ذهن افراد قانونگرا و دارای اعتبار اجتماعی بار منفی دارد و در نظر اغلب آدم‌ها نشانه بی‌فرهنگی و ضعف اخلاقی به شمار می‌آید.‏برخلاف تصور این افراد، احترام به قانون و مقررات رانندگی و رعایت آن‌ها، نوعی هنر و خودنمایی است که شخصیت رانندگان را نزد دیگران زیبا و کامل جلوه می‌دهد و معتبر می‌سازد. بی توجهی به فرهنگ رانندگی موجب بروز اشتباه‌های متعددی از سوی ما می‌شود که جوانب مختلف رفتاری را خدشه دار می‌کند.
مثلاً فردی که به قانون و مقررات رانندگی توجه نمی‌کند، در واقع ضعف فرهنگی و تربیت غلط اجتماعی خود را به نمایش می‌گذارد. عدم رعایت حقوق دیگر رانندگان و تجاوز به حریم آنها یا ایجاد وحشت و اضطراب در بین دیگران نشانه خشونت و بدرفتاری فرد است و او را شخصی گستاخ و متجاوز معرفی می‌کند. رانندگی، در دو جمله یعنی رعایت مقررات و رعایت حقوق و حریم دیگران.
● رانندگی سالم
اگر می‌خواهید هنگام رانندگی همچنان شخصیت والای شما نزد اطرافیان حفظ شود، سعی کنید با متانت رانندگی کنید، بر اعصاب خود مسلط باشید و نسبت به محرک‌های ترافیکی و رانندگی ضعیف دیگران واکنش نشان ندهید، تا آن جا که امکان دارد از بوق زدن اجتناب و، فاصله مجاز را رعایت کنید و بدون در نظر گرفتن موقعیت اتومبیل‌های جلویی برای آن‌ها پیاپی چراغ نوربالا نزنید، وضعیت و موقعیت اتومبیل‌های دیگر را درک کنید و بی‌مورد از آن‌ها توقع نداشته باشید تا به خواسته شما عمل کنند، اتومبیل خود را تمیز، خوشبو و سالم نگاه دارید، هنگام حرکت و رانندگی از خودرو چیزی به خارج نیندازید، سیگار نکشید و با تلفن همراه صحبت ویا، به رانندگان دیگر توهین نکنید، سد راه دیگران نشوید، از سرعت مجاز تجاوز نکنید، به علایم راهنمایی و رانندگی و مأموران توجه کنید و به آن‌ها احترام بگذارید، صدای سیستم صوتی خود را در حد عادی نگاه دارید و موجب آزار دیگران نشوید، به گونه‌ای رانندگی کنید که سرنشینان احساس امنیت و آرامش کنند.
در هنگام رانندگی پیوسته به یاد داشته باشید که رانندگی سالم، نشان‌دهنده شخصیت ارزشمند است، نه اتومبیل گران قیمت و مدل بالا.    

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:58 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

راه کارهای مقابله با ترس از زبان یک روانشناس


  راه کارهای مقابله با ترس از زبان یک روانشناسناگهان همه چیز به طرز پیش بینی نشده ای خراب می شود. چراغ های نئون حالتی تهاجمی می یابند و گازهایی که از اگزوز ماشین ها خارج می شود خفه کننده و کشنده به نظر می رسد.
تعداد ضربان قلب افزایش یافته و تنفس متوقف می شود. گاهی اوقات حتی تا حد از دست دادن هوشیاری به پیش می رود. البته زندگی ادامه خواهد یافت اما از این به بعد ورود به تونل، آسانسور یا هر فضای بسته، غیرممکن خواهد بود... ترس از عنکبوت، سوسک، هواپیما، آتش، دندانپزشک و... امروزه روانکاوان ترس ها را به طرق مختلف طبقه بندی می کنند ترس از فضای بسته، فضاهای بزرگ ترس اجتماعی مثل ترس از صحبت کردن در جمع، ترس از خجالت کشیدن، ترس از تلفن، غذاخوردن در جمع...
گاهی اوقات این نوع از اضطراب های بی اساس موجب خنده می شود اما باید گفت که شاید بیش از نیمی از مردم از این ترس های بی اساس رنج می برند.
شکرابی از دانشجویانی است که هیچ علاقه ای به شرکت در فضاهای باز و روبه رو شدن با یک تریبون آزاد را ندارد. وی می گوید: در دانشگاه فرصت های بسیار زیاد -برای شرکت در جمع های دانشجویی و تبادل نظر و فعالیت های جمعی است اما- احساس و نگرانی های بی اساس همیشه مانع پیشرفت در کارها بوده و به نوعی فعالیت هایم را مختل کرده است.
وی می افزاید: ترس از جمعیت برای افرادی مثل ما به گونه ای پررنگ است که با حضور در یک کلاس یا فضای بزرگ تر میخکوب شده و تمام وجودمان از اضطراب لبریز می شود. یکی دیگر از شهروندان که از کودکی از باد می ترسد عنوان می کند: از کودکی با صدای باد و تکان خوردن درخت سرو حیاط به زیرزمین خانه پناه می بردم و با این که چندین سال از آن دوران گذشته و درخت سرو هم به دلیل ترس های بی اساسم بریده شده اما هنوز با صدای باد علائم ترس و دلهره در چهره ام هویدا می شود.
به گفته یک روانشناس برای ترس هایی که احتیاج به درمان دارند سه ویژگی را مشخص کرده اند.
اسلامی توضیح می دهد: احساس اضطراب باید عمیق و به همراه نشانه های خارجی مثل افزایش ضربان قلب، احساس جسم کروی در گلو و عرق سرد باشد. همچنین ترس باید به مدت طولانی وجود داشته و بر خلاف ترس های بی اساس که به مرور زمان ناپدید می شود استمرار یابد.
ویژگی سوم این که فرد مبتلا روزانه با شیء مورد ترس مواجه شده و شیء موجب نگرانی و مانع فعالیت او شود.
وی می افزاید: ترس بی اساس دیوانگی یا جنون نیست وارتباطی با اختلالات شدید روانی ندارد اما در صورت داشتن این ۳ویژگی فوق مشورت با روانپزشک ضروری به نظر می رسد.
این کارشناس مثال می زند: افرادی که از آب می ترسند به هیچ قیمتی حاضر به فرو کردن سر خود در آب نیستند و این اضطراب عموما در کنار استخرها در هنگام آموزش مربی به شاگردان بیشتر محسوس است.
به گفته وی منشاء این گونه ترس همیشه در خطرهایی است که وجود واقعی داشته و ریشه آن در مکانیسم های دفاعی می باشد.
وی میراث ژنتیک ما را مسئول ترس های موجود درونی عنوان می کند و می گوید: در سیر تکامل نوع بشر انسان همواره ترس را با خود داشته و برخی از انواع این ترس های بی اساس در همه افراد وجود داشته اما در اشخاص مختلف درجات متفاوتی را دارد.
این روانشناس در خصوص ترس از فضاهای بسته نیز توضیح می دهد: افرادی که به این ترس مبتلا هستند راهروی پشت بام و اتاق تاریک برایشان غیرقابل تحمل است و صرف فکر کردن در مورد آن علائم دلهره را ظاهر و اضطراب را شکل می دهد، به طوری که فرد دارای حراس بی اساس و در آرزوی فرار بوده و میخکوب بر جای می ماند.
وی در خصوص داروهای دارای اثر درمانی می گوید: داروهای ضد افسردگی اثر درمانی خود را در مرحله خاصی که مربوط به حالت افسردگی و یا اضطراب است اعمال می کنند و زمانی که این مرحله سپری شد به آسانی و بدون نگرانی از ایجاد وابستگی می توان مصرف آن ها را قطع کرد ضمن این که به رغم موثر بودن درمان دارویی این نوع درمان شانس عود را کاهش نمی دهد.
وی همچنین به ریشه ترس در فرضیات ژنتیکی اشاره می کند و می گوید: حواس یک نوع بیماری ارثی است که از والدین منتقل شده و ریشه در آشفتگی های روانی و اضطراب آنان در نزد فرزندان دارد. طبق مثال وی مادری که از خیابان ترس دارد فرزند خود را به همراه خود برده و به او قوت قلب می بخشد اما رفتار نامتعادل مادر شرایطی غیرطبیعی را برای کودک به وجود آورده به طوری که کودک ترس پنهانی مادر را درک می کند.
این کارشناس روانشناسی در خصوص فضای باز اجتماعی می افزاید: اصولا ترس از جمعیت و مکان های بزرگ برای فرد بیمار نوعی زندان محسوب شده به طوری که عواقب این اضطراب می تواند به چشم پوشی از دنیای بیرون و به نوعی انزوا و گوشه نشینی بینجامد.
اسلامی با اشاره به این که این گونه افراد هیچ گاه بدون همراه از منزل خارج نشده و همیشه بهانه های مختلفی برای خارج نشدن از خانه دارند می گوید: این ترس ها از سوی پزشکان جدی بوده و در صورت عدم کنترل می تواند زندگی فرد را مختل کند.     روزنامه خراسان
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  4:59 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

راه هایی برای کشف شخصیت آدم‌ها


  راه هایی برای کشف شخصیت آدم‌هابعضی افراد سعی می کنند به خیال خودشان با مهارت هرچه تمام تر طوری صحبت کنند که افکار و نیات قلبی و ‌درونی شان مشخص نشود. مثلاً نزدیک به یک ساعت از دوستی، محبت و یکرنگی صحبت می کنند اما کوچکترین ‌آشنایی با آن ندارند! با کمی دقت و منطق به راحتی می توان تفاوت بین یک صحبت صادقانه و غیردوستانه را دریافت. اگر زبان در ‌خدمت افکار نادرست قرار گیرد سایر اجزای بدن نمی توانند چندان فریب دهنده باشند. برای تک تک ما، بارها و ‌بارها پیش آمده که بگوییم: "حرف قشنگی زد، اما نمی دانم چرا به دلم ننشست؟"! درحقیقت "زبان بدن" پیام ها و حرف های زیادی برای گفتن دارد که بعضی از افراد سعی می کنندبا مهارت آن ‌را هم مخفی کنند، برای همین در یک مکالمه تلفنی موفق تر از ملاقات رو در رو عمل می کنند. ‌اما شاید برای این گروه تعجب آور باشد اگر بدانند که یک محقق انگلیسی به نام پروفسور CHRIS‌ ‌‌IDZIKOWSKI اعتقاد دارد از روی نوع خوابیدن افراد هم می توان پی به شخصیت آنان برد! او حالات ‌مختلف بدن در هنگام خواب را به شش گروه تقسیم می کند و براساس آن نوع شخصیت فرد را بررسی و بیان می‌کند.
‌راستی شما چگونه می خوابید؟!
‌۱) خواب جنینی: در این وضعیت شخص به حالت جنینی، بدن خود را جمع می کند وبه خواب می رود. آمار نشان می دهد که ‌۴۱%‌ افراد در موقع خواب چنین وضعیتی را در بدن خود نشان می دهند و جالب است که زنان ۲برابر مردان در ‌این حالت به خواب می روند. افراد این گروه حتی اگر به ظاهر افرادی خشن و بی احساس بـه نـظـــر بـــرسـنـــد، امـــا قـلـبـــی ‌مـهــربــان و حـســاس دارنــد. آنهـادر برخوردهای اجتماعی خود در ملاقات های نخست، به علت خجالت و شرم زیاد ‌نمی توانند به راحتی و خوبی رفتار کنند، اما در کمال تعجب،این مشکل به راحتی در ارتباطات بعدی آنها با غریبه دیروز از بین می رود.
۲) ۱۵%‌ از افراد ترجیح می دهـــنـــــــد در هـــنـــگــــــام خــــــوابـــیــــــدن بــــــه پـــهـــلــــــو بـــخــــــوابـــنــــــد و دو دست خود را در کناره های بدن قرار دهند. ‌این افراد از بودن در اجتماع و میان سایرین لذت می برند و در بیشتر مواقع داوطلبانه در کارهای گروهی ‌مسئولیت می پذیرند.با توجه به علاقه و اشتیاق زیاد آنها به ارتباط با سایرین، می توان گفتبه راحتی به غریبه ‌ها اعتماد می کنند و متاسفانه در بسیاری مواقع فریب هم می خورند.
‌۳ ) ۱۳% افراد تمایل دارند به پهلو بخوابند و دست های خود را در جلو به سمت ‌خارج قرار دهند (عمود بر بدن.) این گروه بیشتر نیمه خالی لیوان را می بینند و نسبت به سایرین بدگمان هستند. ‌در تصمیم گیری بسیار کُند عمل می کنند و مدت ها طول می کشد تا موفق شوند خود را به انجام دادن یا ندادن ‌کاری راضی کنند. اما نکته مثبت این است که ســـرانــجام پـــس از تـصـمـــیــم گیــری، سخت می توانند از آن دست بردارند ‌و در آن تغییری ایجاد کنند. (البته باید دعا کرد که تصمیم های درستی گرفته باشند)
‌۴) به پشت خوابیدن : این گروه به پشت مــــــی خــــــوابـــنــــــد و دســــــت هــــــا را در کــنـــــار پــهــلـــــو و چــســبــیـــــده به بدن نگه می دارند. افراد این دسته معمولاً ‌آرام و محافظه کار هستند. آنها سر و صدا و اعتراض را دوست ندارند و سعیمی کنند کارهای خود و سایرین را ‌قانونمند و اصولی ببینند.
۵ ) ۱۷%‌ از نفرات مورد بررسی، صورت خود را به بالش می چسبانند و با دستهایشان اطراف بالش را می گیرند و ‌سر را به یک سمت می چرخانند. این افراد اکثراً عجول هستند و می توان قدرت درونی خوبی در انجام کارها از ‌آنان دید. آنها تمایل دارند بیشتر در میان جمع باشند، هرچند از انتقاد شنیدن دل خـوشـی نـدارنـد و گاه در اثر عدم ‌تــحــمـــــل، شـــــرایــطـــــی نـــــاخــــوشــــایــنــــد بــــرایــشــــان پــیــــش مــــی آیــــد.
۶) گروه آخرگروهی هستند که به پشت می خوابند و هر دو دست خود را بالا می برند و اطراف بالش می گذارند. از نظر شخصیتی ، ‌اکثراً شنوندگان خوبی هستند و با صبر و حوصله به حرف ها و سخنان دیگران گوش می دهند وگرچه همیشه ‌برای کمک و امداد به نیازمندان در شتاب هستند، اما اغلب ترجیح می دهند در مرکز توجه قرار نگیرند.    
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  5:02 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

راهی به سوی موفقیت


  راهی به سوی موفقیت«احساس كهتری» از جمله احساس‌هایی است كه تقریباً تمامی افراد با شدت و ضعف، با آن درگیرند.
این احساس از یك سو، گران‌بهاترین انگیزه‌ای است كه انسان را وادار می‌كند تا به تكامل خویش و راهكارهای رسیدن به كمال بیندیشد تا آن‌جا كه مبنای حركت و موجب گذر از كهتری به مهتری می‌گردد و از سوی دیگر، می‌تواند نقشی مخرب و ویرانگر داشته باشد و به‌صورتی دردناك در وجود فرد رسوخ یابد و به‌جای حركت و گذر به مهتری، موجب رفتارهای نامطلوب و غیرعادی شود.
احساس كهتری همچون سكه دورویی است كه یك روی آن ارجمندی انسان را در پی دارد و روی دیگرش سقوط او را. بنابراین، موفقیت و عدم موفقیت انسان وابسته به چگونگی مواجهه با این احساس است.
● تحلیل مفهومی احساس كهتری
اصطلاحاتی نظیر «حس حقارت» و یا خود كم‌بینی» و حتی «حس پستی» و نظایر آن، كه در برخی از نوشته‌ها به چشم می‌خورد بار معنایی منفی دارد و در آن‌ها هیچ جنبه مثبتی لحاظ نمی‌گردد. برخلاف واژه «كهتری» كه در آن فقط بار معنایی منفی لحاظ نشده است. بدین روی، هم می‌تواند مخرب و ویرانگر باشد، هم می‌تواند محرك و سازنده.
ربر (۱۹۸۵، A. Reber) و الحفنی (۱۹۹۴، A. M.Alhefny) معتقدند كه احساس كهتری احساس ضعف و ناتوانی‌ای است كه از كودكی با فرد همراه است و با نقص بدنی یا روانی تشدید می‌گردد و فرد را دچار یأس و ناكامی می‌سازد. ریموند (۱۹۸۵، J.Raymond) آدلر (۱۹۲۷، A.Adler) و برخی دیگر از روان‌شناسان احساس كهتری را گران‌بهاترین انگیزه‌ای می‌دانند كه انسان را وامی‌دارد تا به تكامل خویش بپردازد.
به‌طور خلاصه، می‌توان گفت: احساسی كه در نتیجه شكست‌ها، طرد شدن‌ها، ناكامی‌ها و نامقبول شدن‌ها پیش بیاید كه فرد همه را برتر از خود و خود را فاقد استعداد بیابد، «كهتری منفی» است و احساسی كه مبنای حركت و گذر از موقعیت كهتری به مهتری گردد، «كهتری مثبت» و مفید می‌باشد.
● كهتری ذاتی
نوعی كهتری از تولد تا مرگ با انسان همراه است. این كهتری موجب می‌گردد كه انسان همواره كمال‌جو و استقلال‌طلب باشد. آدمی در دل و قلب، به كمال عشق می‌ورزد و دایم آن را آرزو می‌كند. این كهتری ذاتی سبب می‌شود كه انسان در هیچ مرتبه‌ای از مراتب كمال، رحل اقامت نیفكند.
بدین روی، انسان آگاهانه یا ناآگاهانه (خواسته و ناخواسته) عاشق كمال مطلق است و همیشه در مقایسه كمال با كمال مطلق، خود را ضعیف و ناقص می‌شمرد. در نتیجه، شعله عشقش فزون‌تر می‌گردد و حركت مضاعفی آغاز می‌كند.
این كهتری ذاتی پیوسته در انسان وجود دارد و او را وامی‌دارد تا در جست‌وجوی چیزی باشد كه تصور می‌كند كمال است. علم‌جویی، زیبایی‌خواهی، قدرت‌طلبی و صفاتی مانند آن از همین حس كمال‌خواهی او سرچشمه می‌گیرد.
اما از همان نخستین روزهای زندگی، موانعی غلبه نایافتنی سد راه توسعه وجود او می‌شود و دسترسی به هدف را تقریباً غیرممكن می‌سازد. كسانی كه دارای عزت‌نفس بالایی هستند و از كهتری عضوی یا بدنی یا روانی رنج می‌برند، احساس كهتری در آنان به منزله منبعی تحریكی است كه غریزه جنگنده آنان را به حركت درمی‌آورد. گویی به ضعف خود می‌گویند: «فكر می‌كنی بر من چیره خواهی شد؟
اشتباه می‌كنی، من بر تو غلبه خواهم كرد!» و برای آن‌كه بر ضعف خود غالب آیند، تنها به تلافی رضا نمی‌دهند، بلكه به «جبران مضاعف» می‌پردازند؛ بدین معنا كه در راه این پیروزی، تمام نیرو و پشتكار خود را به‌كار می‌اندازند تا نه‌تنها ضعف همان عضو را از میان بردارند، بلكه آن را به‌صورت عضوی بیش از حد معمول نیرومند درآورند.
نمونه بارز این جبران مضاعف، وضع دموستن (Demosten)، خطیب مشهور یونانی، است. وی در نوجوانی الكن و كم‌رو بود، بعدها نه‌تنها بر این نقایص خود فایق آمد، بلكه بزرگ‌ترین ناطق عصر خود شد.
آلفرد آدلر در یك بررسی نشان داده است كه ۷۰ درصد نقاشان مشهور به یكی از نقایص بینایی مبتلا بوده‌اند. بدین روی، حس غلبه یافتن بر كهتری در بسیاری از موارد، موقعیت و شاهراه به‌دست آوردن قریحه و استعداد در آنان است.جبران كهتری با صفاتی عالی‌تر از نوعی كه فقدان آن انسان را رنج می‌دهد، در واقع بهترین و عالی‌ترین راه جبران شكست است. اما همواره وضع بدین‌گونه نیست؛ زیرا موانع متعدد و علل گوناگونی در مسیر تحول انسان خودنمایی می‌كند و راه‌ تحول را ناهموار می‌سازند. در چنین زمانی است كه احساس كهتری در انسان تشدید می‌گردد و آن را در وجودش به نوعی كهتری از تولد تا مرگ صورتی جانگداز مستقر می‌سازد. حال باید دید كه فرد در برابر این رنج جانكاه چه واكنشی از خود نشان می‌دهد. چگونه می‌كوشد تا خود را از گریز آنان مصون بدارد؟
همان‌گونه كه گفته شد افراد با عزت نفس بالا در چنین مواقعی، اقدام به جبران مضاعف نموده و بر كهتری خود غالب می‌گردند. اما برخی نمی‌توانند با كهتری خود به مبارزه برخیزند و برآن چیره شوند تا به تعادل دست یابند. به عبارت دیگر، آنان نقص خود را پذیرفته و دچار ناتوانی و یأس می‌گردند. در این صورت، دچار كهتری مرضی می‌گردند. آدلر روان تحلیل‌گر اتریشی و بنیانگذار روان‌شناس فردی بر این باور است كه بیش‌تر رفتارهای نابهنجار و غیرعادی ریشه در این احساس كهتری دارد.
● عوامل ایجاد كننده احساس كهتری
الف) معلولیت‌های جسمی:
احساس كهتری ممكن است به دلیل نقص بدنی و نارسایی جسمی باشد. یك نقص عضوی موجب می‌شود كه فرد خود را ناقص‌تر از دیگران یافته، احساس كمبود كند.
شخص عاجز و یا ناقص در برابر نارسایی خود، در واقع، دو بار رنج می‌برد: یك بار وقتی خود را در محیط خویش در موقعیت كهتری می‌بیند و بار دیگر وقتی مورد تمسخر و استهزای دوستان و اطرافیان قرار می‌گیرد.
افرادی كه دچار كهتری مرضی هستند، مراقبت اطرافیان از آن‌ها، این انتظار را ایجاد می‌كند كه مورد توجه و ترحم دیگران نیز واقع شوند و چنین افرادی هرگز توانایی‌های خود را به بوته آزمایش نمی‌گذارند و همین سبب می‌شود كه یك ارزیابی منفی از خود داشته باشند.
ب) عوامل خانوادگی:
محیط خانوادگی به دو گونه احساس كهتری را، كه در ابتدا چیزی عادی است، به صورت نامطلوبی تشدید می‌كند:
۱ ) غوطه‌ور كردن كودك در موقعیت‌های آسان، نازپروردگی، محبت بیش از حد، چرخیدن پروانه‌وار والدین گرد فرزند و برآورده ساختن همه خواسته‌های او سبب می‌شود تا او فقط در فكر ارضای نیازهای اولیه زیستی باقی بماند و از شناخت نیازهای عالی و وجودی‌اش عاجز گردد. امتحانات الهی و مصایب می‌تواند رشدآفرین و موجب شكوفایی و به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته باشد وگرنه در صورت نازپروردگی و عدم آمادگی در مواجهه یا نگرانی‌های شدید، فرد ناتوان گردیده و مشكلش بیش‌تر و كهتری در وی تشدید می‌گردد.
۲ ) بدرفتاری و طردشدگی از سوی والدین نیز موجب می‌شود تا برخی از كودكان هرگز محبت را تجربه نكنند، به معنای مثبت ارتباط با دیگران دست نیابند و در نتیجه، دچار انزوا و سرگردانی شوند. این افراد در مواجهه با مشكلات، به بزرگ كردن بیش از اندازه مشكل خود و نادیده گرفتن توانایی‌های خویش تمایل دارند تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی كنند.
ج) عوامل تربیتی
۱ ) سرزنش در حضور همسالان: سرزنش كودك توسط برخی از مربیان در حضور همسالان، انتظار بیش از حد توانایی از فرد، واگذار كردن تكلیف طاقت‌فرسا به او و تعیین اهداف بزرگ و دست نایافتنی موجبات احساس كهتری را فراهم می‌سازد.
۲ ) مقایسه‌های بی‌جا (كودك و نوجوان با افراد دیگر): یكی از عوامل تشدید كننده كهتری مقایسه‌های بی‌جاست. مسئولان آموزشی و تربیتی باید به این نكته توجه كنند كه مقایسه شخص با دیگری در حضور وی، حقارت و ناتوانی او را مضاعف می‌سازد و چنان اندوهی بر وی وارد می‌سازد كه او را به واماندگی و جمود و انزوا سوق می‌دهد.سختگیری اولیای كودكان و توقعات نادرستی كه فوق طاقت آن‌هاست موجبات احساس كهتری را فراهم می‌سازد. سطح مطالبات و خواسته‌ها باید با سن كودك، توان و استعداد او و با فضایی كه در آن زندگی می‌كند مناسبت داشته باشد. بسیارند كسانی كه كودك را بزرگسال می‌پندارند و مطالباتی در سطح بزرگسال از او دارند.
همان‌گونه كه توقعات بیش از حد توان، شخص را حقیر می‌سازد، اقدام به كارهای فوق طاقت نیز حقارت‌آور است. افراد در حالت‌های عاطفی منفی، تمایل دارند به جنبه‌های قابل انتقاد و نشانگر بی‌كفایتی خود توجه داشته باشند، در حالی كه در همین زمان، نقاط قوت جزیی دیگران را بزرگ می‌نمایند. این افراد معمولاً میزان موفقیت خود را بسیار كم‌تر از حد واقعی خود برآورد می‌كنند، در حالی كه میزان موفقیت دیگران را زیاده از حد واقعی برآورد می‌نمایند.
● پیامدهای احساس كهتری
زمانی كه احساس كهتری در فرد شدت می‌یابد، برای كاهش آن و پیشگیری از خطرهای احتمالی، به راهكارهای دفاعی جبران متوسل می‌شود. گاهی جبران واقعی و حقیقی است و موجب كاهش احساس كهتری و دستیابی به تعادل می‌گردد، ولی در بسیاری از موارد، جبران‌ها، انحرافی و كاذب است. در این صورت، كهتری در یك دور باطل، نه تنها كاهش نمی‌یابد، بلكه به صورتی ویرانگر و مخرب تشدید می‌گردد. راهكارهای دفاعی كاذب و انحرافی عبارت است از:
الف ) گریز از مسئولیت :
در این صورت، انسان خود را دستخوش ناتوانی و شكست می‌سازد، نسبت به خود شك می‌كند و كمبود نیرو و جرات در وی احساس می‌گردد. در این صورت، در وادی شكست‌های پی در پی و متعدد درمی‌غلتد و شكست‌های بعدی، احساسات نخستین را تحكیم می‌كنند. در چنین مواردی، نقشه زندگی برپایه گریز از مسئولیت و امتناع ناآگاهانه از هر نوع سعی و كوشش طرح‌ریزی می‌شود.
ب) جبران خیالی :
این نوع جبران، گریز در خیالبافی و حالات رویایی است. انسان از زندگی رویایی و خیالی آن اقتدار و توانایی را می‌خواهد كه در زندگی واقعی نمی‌تواند به آن دست یابد. كدامیك از ما اگر در كودكی احساس خواری و سرافكندگی كرده‌ایم و نیروی جوابگویی به آن را در خود نیافته‌ایم، آرزو نكرده‌ایم كه آن‌قدر نیرومند باشیم كه حریف خود را مثل موم در چنگ خود بیابیم و آنچه برای كیفر وی می‌اندیشیم، در موردش اجرا كنیم؟ بسیارند كودكان و نوجوانانی كه در عالم خیال، آرزو می‌كنند انسانی نامرئی باشند.
ج ) كتمان كهتری و خودنمایی:
وقتی بیمار از كهتری رنج می‌برد و نمی‌تواند با آن به مبارزه برخیزد و تعادلی در خود به وجود آورد، سعی می‌كند با كتمان كهتری و خودنمایی و ریاكاری، اطرافیان خود را نسبت به نظری كه درباره وی دارند، فریب دهد؛ مثلا، زمانی كه فاقد كمالات و خوبی‌هاست، با ریاكاری سعی می‌كند خود را واجد آنها نشان دهد؛ همچون ترسویی كه اگر مجبور باشد در محل دورافتاده‌ای در تاریكی و تنهایی شب ره سپرد، سوت می‌زند تا خود را با شهامت و بی‌باك نشان دهد.
چنین افرادی با لاف‌زدن یا دورغ‌سازی، به هر نسبت كه احساس ناچیزی می‌كنند، می‌كوشند تا خود را درخشان‌تر و جالب‌تر جلوه دهند. جوانان شكست‌خورده‌ای كه نتوانسته‌اند به تحصیلات عالی برسند یا یك موقعیت اجتماعی كسب كنند، از این خودنمایی بی‌بهره نیستند.
در دختران، این جلب توجه و خودنمایی به صورت‌هایی همچون لباس‌های تجملی، آرایش، روی آوردن به مد، حضور در اجتماعات جنجال‌برانگیز، حفظ چند اصطلاح علمی و غربی و به كار بردن آنها در انتقادها و مخالفت‌ها، تغییر در صدا و در راه رفتن و مانند آن بروز می‌كند.
پسران ناكام مانده نیز با روی آوردن به تصاویر قهرمانان، آرایش شكل و موی خود به صورتی متفاوت با دیگران، پوشیدن لباس شهرت، تقلید از چهره‌های فوتبال و سینما، انجام كارهای متهورانه و ماجراجویانه در رانندگی، روی آوردن به دخانیات و ادای روشنفكران را درآوردن و انتقاد و مخالفت و شبهه‌افكنی توجه دیگران را به خود جلب می‌كنند.
د) تخریب دیگران :
وقتی كسی نمی‌تواند خود را مسلط و برتر سازد، در این صورت از كاربرد ابتدایی اصل نسبیت استفاده می‌كند؛ دیگران را پایین می‌آورد، بخصوص آنهایی كه نسبت به او شك می‌كنند و یا به عكس، نسبت به آنها كدورتی در دل احساس می‌كند.
در این صورت، همواره در كمین رفتار و جزئیات زندگی آنهاست و اگر كوچك‌ترین خطایی از آنها سرزند، آن را با تمسخر بزرگ می‌كند و آنان را در برابر دیگران مورد استهزا قرار می‌دهد. گاهی حتی اگر این افراد هیچ عیب و نقصی هم نداشته باشند، برای آنها عیوبی می‌تراشد و اینجاست كه زبان بهتان و افترا باز می‌شود.
هـ ) خودباختگی:
افرادی كه از كهتری رنج می‌برند، فاقد اعتماد به نفس‌اند و دارای وابستگی شدید، فردیت باختگی، عدم استقلال و بی‌هویتی هستند.
در بسیاری از موارد، روی آوردن به تمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر شكلی از جبران كهتری است. آنان به دلیل اینكه خود را در فرهنگ و جامعه خویش ناتوان و شكست خورده می‌پندارند، ادعا می‌كنند كه جامعه پاسخگوی نیازهایشان نیست. در نتیجه، به جامعه و فرهنگی فراتر از جامعه خود می‌اندیشند. این بی‌هویتی معمولا در كردار و گفتارشان به خوبی پیداست.
بسیاری از این بیگانه‌پرستی‌ها نشان از بی‌هویتی و خودباختگی و عدم اعتماد به خویشتن است كه با شنیدن وصف دیگران شیفته آنها می‌گردند و بر این باورند كه بدون اتكا به آنها نمی‌توان زندگی كرد.
و) ریاست طلبی :
یكی از ابزارهای دفاعی كه فرد كهتر به كار می‌برد، تلاش برای به دست آوردن و چنگ‌زدن به كرسی ریاست است. بسیارند كسانی كه ریاست و قدرت را جبران كهتری می‌دانند و این صدرنشینی و بالا رفتن ظاهری را پوشش كتمان پستی و حقارت درون خود می‌دانند. می‌توان واكنش‌های دیگری را نیز كه به صورت جزیی‌تر از افراد كهتر بروز می‌كند مطرح كرد.نكته قابل توجه اینكه واكنش‌هایی كه آدمی در برابر كهتری خود انجام می‌دهد خواه ‌ناخواه در تخفیف یا تقلیل كهتری وی موثر واقع می‌شود، ولی همیشه وضع بر این منوال نیست و زندگی را نمی‌توان مانند یك معادله ریاضی دانست؛ زیرا گرچه نمی‌توان دوام احساس كهتری را توجیه كرد، اما باید پذیرفت كه حتی كهتری احساس شده در خردسالی در دل انسان باقی می‌ماند و رهنما و رهبر دایمی رفتار او می‌گردد.     لادن نیك‌پور

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  5:05 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

رمز گشایی شخصیت افراد ( ریخت شناسی )


  رمز گشایی شخصیت افراد ( ریخت شناسی )الگوهای شخصیتی با هدف طبقه بندی افراد به دسـتـه های متـمـایـز از یکدیـگر در علم روانشناسی مورد استفاده فراوان قرار می گیرند. یـکـی از ایـن الـگوهـای شخصیتی که توسط ویلیام شلدون ابداع گردیده است شخصیت افـراد را بـر اساس ساختار جسمانی و جثه بدنشان به ۳ دسته اصلی که سوماتوتیپ نامیده می شوند، طـبـقـه بـنـدی کرده است.
شما می تـوانـیـد بـا بـکارگـیـری ایـن الـگوهـا بـه شخصیت افراد مورد نظر خود تا حدودی پی برده و با آنان بهتر و موثرتر ارتباط برقرار کنید.
سوماتوتیپ ها بدین قرار می باشند:
▪ آندومورف ( فربه )
▪ اکتومورف ( لاغر )
▪ مزومورف ( عضلانی )
▪ اکنون یک به یک به تشریح آنها میپردازیم:
۱) آندومورف(endomorph):
آنـدومورف ها از نـظر فـیـزیک بدنی معمولا دارای دور کمر پـهن و شانه های باریک و کم عرض هستند (گلابی شکل). چـربـی فـراوانـی سـرتـاسـر بدنشان را فراگرفته است بـخصوص در نواحی زانوها وبازوها. امـا قـوزک پـاهـایشان و مچ دستهایشان باریک ولاغر می باشند که سـبـب بـیشتر به چشم آمدن دیگر نواحی چاق بدنشان می گردد.
شکل ظاهری: گوشتالو، فربه، اجزاء احشایی رشد یافته، گلابی شکل.
خصایص شخصیتی: لذت گرا، خوش مشرب، بردبـار، راحـت طـلـب، صلح جـو، شـوخ طبع، خیره سر، آسوده خاطر، خواب سنگین و طولانی مدت، عاشق خوراکی، مـحـتاج محبت، خونسرد، کارها را پشت گوش می اندازند.
خصایص فیزیولوژیکی: موهای چرب، رنگ پوست رنـگ پـریده، مـتـابـولیـسـم پایـیـن، مستعد عوارض کلسترول بالا، چاقی مفرط، آلرژی و ناراحتی های سینوسی .
۲) اکتومورف(ectomorph):
اکتـومـورفها نقطه مقابل آندومورفها می باشند. از لحاظ فیزیکی دارای شانه ها و دور کمر باریک، صورت لاغر و پـیـشانی بلند و کشـیـده، قفسه سینه لاغـر و بـاریـک و دسـت و پـاهـای نـحـیـف بـوده و چـربی اندکی در بدنشان موجود میباشد. هرچند ممکن است به اندازه آندومورف ها غذا بخورند اما چـنین بنظر میاید که هیچگاه اضافه وزن پیدا نمیکنند (بزرگترین دغدغه آندومورف ها).
شکل ظاهری: لاغر و نحیف، ظریف، عضلات ضعیف، قـفـسه سیـنـه صـاف و مسطـح، بلند قامت، مغز بزرگ، اجزاء صورت و رگهای بیرون زده و برجسته.
خصایص شخصیتی: متفکر، آرام و ساکت، شکننده، خجالتی، حسـاس، کنـاره گیـر، درون گرا، دلواپس، عدم ابراز احساسات، هنرمند، غیر قابل پـیـش بـیـنـی، خـلاق، قـوه تخیل بالا، بد خلق، کارها را خوب شروع کرده اما درست به پایان نمـی رسـانند.
خصایص فیزیولوژی: پوست خشک و سرد، متابولیسم بالا، مستعد عوارض اظطراب، بی خوابی، دردهای قاعدگی (در زنان) و یبوست.
۳) مزومورف(mesomorph):
مـزومـورف هـا بـیـن آنـدومـورف هـا و اکـتومورف ها جای دارند. از لحاظ فیزیکی دارای ترکیب مطلوبتری بـوده و بـه اصـطـلاح دارای تـنـاسـب انـدام می باشند. دارای سر بزرگ، شانه های پهن(چهار شانه) و مـیـان تـنـه بـاریـک هـمراه با بازوها و زانوهای نیرومند و چربی خیلی کمی در بدنشان هستند.
▪ شکل ظاهری: عضلانی، مستطیل شکل، پوست کلفت، سر بزرگ.
▪ خـصایص شخصیتی: عمل گرا، فعال، نـیـرومـند، سـتـیـزه جـو، مـاجـراجـو، بـی بــاک، بیتفاوت نسبت به عقاید دیگران، گستاخ، سلطه جو، عاشق ریسک کردن،قدرت طلب، طعنه زن، علاقه مند به فعالیت های بدنی، تغذیه وخواب منظم.
▪ خصایص فیزیولوژیکی: تعرق زیاد، احساس عطش، مستعد عـوارض مـعده، بواسیـر، تبخال.
تـوجه داشـته باشـید که الزاما تقسیم بندی فـوق همیشه برای همه صادق نبوده و این احتمال وجود دارد که مثلا فردی دارای جثه و اندام اکتومورف بوده اما برخی ازخصوصیات شخصیتی آندومورف ها و یا مزومورف ها را از خود بروز دهد.
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 21 اسفند 1389  5:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها