0

مجله موفقیت - شخصیت

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

نقاشی و کشف حقایق درونی کودکان


نقاشی و کشف حقایق درونی کودکانبهترین راه برای پی بردن و كشف دنیای درونی كودكان، توجه به نقاشی‌های آنها است. كودكان با بازی كردن و قصه گویی شناخته می‌شوند و از طریق نقاشی صحبت می‌كنند. نقاشی به ما كمك می‌كند تا كودكان را بیشتر بشناسیم و از نیازهای درونی آنها آگاه شویم، فقط كافی است به آنچه آنها روی كاغذ می‌كشند توجه كنیم و مفهوم نقاشی‌هایشان را بفهمیم.
۱- خورشید و ماه: در اغلب نقاشی‌های كودكان خورشید دیده می‌شود. خورشید نشانه امنیت، خوشحالی، گرما، قدرت و از نقطه نظر روان شناسان به معنی پدر است. وقتی رابطه كودك و پدر خوب است، كودك خورشید را در حال درخشیدن می‌كشد و وقتی رابطه آن دو مطلوب نیست، خورشید را پشت كوه و ناپدید می‌كشد. ترس كودك از پدر به رنگ قرمز تند و یا سیاه در نقاشی دیده می‌شود. ماه در نقاشی‌های كودكان به مفهوم نیستی و مرگ است.
۲- آسمان و زمین: آسمان به معنی الهام و پاكی است و زمین، ثبات و امنیت معنی می‌دهد. كودكان كوچك هرگز خطی برای نشان دادن زمین ترسیم نمی‌كنند وی در سنین بالاتر یعنی ۵ و ۶ سالگی كه آغاز به درك دلایل منطقی می‌كنند به كشیدن زمین نیز می‌پردازند.
۳- ماشین: ماشین نشانه قدرت است، به همین دلیل در نقاشی پسربچه‌ها ماشین زیاد دیده می‌شود.
۴- حیوانات: اگر در نقاشی كودك شما تصاویر حیوانات دیده می شود، ممكن است، دلایل مختلفی وجود داشته باشد كه شما با صحبت كردن با كودك پی به آن می‌برید. كودكی كه در روستا زندگی می‌كند و یا حیوانات خانگی دارد و یا عاشق حیوانات باشد و یا حتی زیاد به باغ وحش برود، طبیعی است كه حیوان بكشد. اما اگر كودك به نوعی با حیوانات رابطه نداشته باشد و در نقاشی‌هایش اغلب تصویر حیوان بكشد اهمیت خاصی پیدا می‌كند. گاهی ممكن است كودك احساس گناه و تقصیری را كه تجربه كرده و جرات ابراز آن را نداشته در نقاشی‌هایش در قالب حیوان نشان دهد.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  2:50 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نقاشی های ناخودآگاه ، شخصیت شما را آشکار می کند
نقاشی های ناخودآگاه ، شخصیت شما را آشکار می کندمطمئنا ً تا به حال این تجربه را داشته اید که در کلاس درس و یا یک جلسه و سمینار حوصله تان سر رفته باشد ، آن ‌وقت با خودکاری که در دست دارید بر روی کاغذ مقابلتان بی هدف نقاشی هایی را می کشید. ممکن است این ‌خطوط درهم و مبهم ، در نگاه اول چیز جالبی بــرای گـفـتـن نـداشـتـه باشند ولی به اعتقاد بسیاری از روانشناسان، این ‌نوع نقاشی های ناخودآگاه نمایانگر درون و افکار ما هستند که به دور از محدودیت های ذهـنآگـاهمان پدید می آیند ‌واسرار ناگفته ای از شخصیت ما را به تصویر می کشند ؛ آرزوها ، امیال ، ترس ها و رویاهای نهفته ای که هیچ ‌گاه نتوانسته ایم آنها را بر زبان بیاوریم . ‌بنا به گفته بسیاری از خط شناسان و روانشناسان ، افراد در موقعیت های متفاوتی این نقاشی‌ها را می کشند، به ‌عنوان مثال وقتی تلفنی صحبت می کنند یا به سخنرانی گوش می دهند و یا یادداشت بر می دارند، در هنگام ‌کشیدن چنین نقاشی هایی به چیز دیگری می اندیشند و ابداً متوجه حرکت قلم بر روی کاغذ نیستند. ‌روانشناسان، تجزیه و تحلیل های زیادی را بر روی این نقاشی ها انجام داده اند و معتقدند که همانند دست خط ها، این خـطوط درهم و مـبـهــم نـیــز از الـگــوی خــاص و مـنـحـصــربــه فـردی برخوردارند . ولی باید گفت که روانشناسی ‌نقاشی های ناخودآگاه به اندازه دست خط افراد، دارای قطعیت و اطمینان نیست و به عوامل بسیاری بستگی دارد ‌که به اعتقاد اسپنسر خط شناس معروف ، همین امر سبب می شود تا ارزیابی صحیح آنها دشوارتر گردد. اسپنسر می نویسد: "اگرچه اثبات درستی و صحت نقاشی های ناخودآگاه ، سخت و دشوار است، اما این نقاشی ‌های مبهم نمای جالب و ارزشمندی از افکار و شخصیت افراد را به دست می دهد." ‌پیشنهاد می کنیم اگر این بار شما نیز چنین نقاشی‌هایی را کشیدید ، آنها را دور نیندازید . می توانید نقاشی هایتان ‌را با نمونه های زیر مقایسه کنید و ببینید چه خصوصیات و روحیاتی دارید.
۱) اشکال هندسی: ‌مثلث، مربع و اشکال هندسی دیگر، نماد ذهنی سازمان یافته است و نشان می دهد که شما به گونه‌ای روشن و ‌آشکار می اندیشید و دارای مهارت های برنامه ریزی هستید. در برنامه ها و طرح هایتان بسیار دقیق عمل می کنید ‌و کفایت و کارآیی بالایی دارید. ‌
۲) ‌ اجرام فضایی: ‌ماه و خورشید و ستارگان و یا اجرام آسمانی دیگر، نماد جاه طلبی و بلند پروازی است. شما فرد خوشبینی هستید و ‌این نیاز را در خود می بینید که تایید شوید و یا مورد تشویق دیگران قرار گیرید.
‌۳) اشکال درهم: ‌نشانه هیجان و تنش هستند و نشان می دهند که شما در تمرکز دچار اشکال می شوید و همیشه چیزی هست که ‌مزاحم تمرکزتان شود. ‌
۴) بازی ها: بازی هایی نظیر نقطه بازی ، دوز یا شطرنج ، حس رقابت را در شما به تصویر می کشند و شما دوست دارید ‌همیشه در بازی ها پیروز باشید و اصلاً برای برنده شدن بازی می کنید. ‌
۵) ‌ چهره های خندان و زیبا: کشیدن چنین تصویرهایی مویداین است که شما به مردم و دیگران عشق می ورزید و همواره جنبه های مثبت افراد و شرایط را می بینید. فرد خوشبینی هستید و با دیگران دوستانه برخورد می کنید و علاقه مند به فعالیت های ‌اجتماعی هستید. خصوصیاتی نظیر انسانیت، نیک سرشتی، دلسوزی و همدردی در شما وجود دارد. نسبت به ‌دوستانتان حساس هستید. ‌
۶) چهره های درهم و زشت: ‌نشانه حس سوءظن و بدگمانی در وجود شماست، سعی می کنید رفتاری تلخ و طعنه زننده داشته باشید، با مردم ‌میانه خوبی ندارید و در واقع پرخاشگر و طغیانگر هستید، اعتماد به نفس کافی ندارید و در کارهای گروهی ‌همکاری نمی کنید. تندخو هستید و همیشه احساس رنجش و محرومیت می کنید. ‌
۷) فلش ها و نردبان: ‌نمادی از جاه طلبی در شماست. میل زیادی به تایید و اثبات خود دارید ، در تصمیمات، یکدنده و سمج عمل می ‌کنید و همیشه سعی در تصدیق توانایی ها و استعدادهایتان دارید. ‌
۸) خانه و کلبه ها: ‌به دنبال خانه و خانواده هستید و نیاز به داشتن خانواده را در خود حس می کنید. میل دارید در خانواده‌تان سرمایه گذاری کنید، در جستجـوی سـرپنـاه روحـی و معنـوی هستیـد ودر جستجوی خود گمشده تان. احساس ‌ناامنی دارید.
‌۹) نــت هــای مــوسـیقی: ‌عاشق آهنگسازی و موسیقی هستید. ‌
۱۰) اشکال تکراری و دنباله دار: ‌نماد صبر و استقامت در شماست، در رفتارهایتان پایبند شیوه و اسلوب هستید و در تمرکز توانمندید. قادرید ‌کارهایتان را به راحتی سازماندهی کنید و با هر چیزی کنار بیایید. ‌
۱۱) گل، گلدان، گیاه و درخت: ‌شما فردی احسـاسـاتـی هستیـد و دوسـت داریـد همیشه در رویاهایتان بمانید، روحیه مهربانی دارید و با دوستانتان ‌دوستانه رفتار می کنید، فردی اجتماعی هستید. ‌
۱۲) حیوانات: ‌شما به حیوانات علاقه دارید و به حمایت از دیگران مشتاقید ، حساس و ملاحظه کار هستید و نیاز به آرامش فکر دارید، احساس می کنید که می توانید از دیگران حمایت کنید. ‌
۱۳) قلب: ‌فرد احساساتی هستید. کسی را دوست دارید و رویایی هستید. آرزو داریدبه شخص خاصی تعلق داشته باشید. ‌
۱۴) آجرها و کتاب هایی که روی هم قرار گرفته اند: زیر فشار و استرس زیادی قرار دارید و احساس می کنید که با کوچک ترین لرزشی نابود می شوید و فرو می‌‌ریزید. ‌
۱۵) ‌ غذا و میوه: ‌خوردن را دوست دارید احتمالا در رژیم به سر می برید. ‌
۱۶) ‌ خطـوط متقاطع: ‌احساس خفگی و اختناق دارید و نیاز به فرار و آزادی را در خود حس می کنید. این سدی است که میان خود و ‌دیگران قرار داده اید و از بروز احساساتتان گریزانید، سعی می کنید عواطفتان را پنهان نمایید تا فرد مناسبی پیدا ‌شود که شایستگی احساس شما را داشته باشد. ‌
۱۷) چـاقو، اسلحه و شمشیر: نشانی از خشونت و عصبانیت در شماست و حتی گاهی تمایلات روانی، حس رقابت و نیاز به اثبات مردانگی در ‌شما را نشان می دهد. ‌
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  2:51 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نقش مدرسه در تکوین شخصیت
نقش مدرسه در تکوین شخصیتبا توجه به اینكه اولین محیطی كه كودك با آن در ارتباط است خانواده می باشد، لذا محیط خانواده عامل مؤثر در تكوین و تحول شخصیت كودك است و حكم كانالی را دارد كه به وسیله آن، كودك با فرهنگ اجتماع خود مأ نوس می شود و عادات و عواطفی را در او ایجاد می كند كه شخصیت او را تحت تأثیر قرار می دهد .به طور كلی طرز تفكر والدین یا سایر اعضای خانواده به هر شكلی كه باشد كم و بیش در فرزندان آنها تأثیر می گذارد.دكتر كامبیز كامكاری، روان شناس معتقد است: كودكی كه در محیط خانوادگی خود پدر و مادر دلسوز و متعهدی ندارد، طبعاً احساس عدم تعهد نموده و سعی می كند خود را حتی المقدور ازكانون خانوادگی دور ساخته و هویت گمشده خود را در محیط بیرون از خانه بیابد. پس از خانواده، مدرسه نقش بسیار مهمی درزندگی اجتماعی كودك و نوجوان بر عهده دارد و از عوامل مهم تربیتی و سازنده معیارها و ارزش های ذهنی و تفكر و راه و روش كودكان و نوجوانان در جامعه به شمار می رود، زیرا دانش آموز بیشتر اوقات زنده و فعال خود را در مدرسه می گذراند و حال اگر مدرسه نتواند به وظایف تربیتی و پرورشی خود عمل كند یكی از عوامل انحراف و بزهكاری محسوب می گردد. تجارب طفل در مدرسه همراه با تجارب او در محیط خانوادگی شكل دهنده شخصیت و منش كودك است. امروزه مسئله بزهكاری اطفال و نوجوانان به صورت یكی از حاد ترین و پیچیده ترین مسائل اجتماعی جوامع مختلف انسانی درآمده است؛ هر چند وقوع جرائم، پدیده ای نوظهور در اجتماع بشری تلقی نمی شود.پیدایش جوامع و ارتكاب جرم با یكدیگر قرین و همزاد بوده اند، اما از آغاز پیدایش جوامع تا به امروز شاید هیچ گاه آدمی تا بدین حد با معضلی به نام «بزهكاری» در جامعه خویش مواجه نبوده است و هنگامی كه این معضل در میان اطفال و نوجوانان امروز كه سازندگان اجتماع فردا هستند ریشه می دواند موجب نگرانی و بیم بیشتر می شوند. لذا این مشكل توجه و حساسیت بیشتری را برای یافتن راه حل های مناسب می طلبد.این روانشناس می گوید: از آنجا كه همواره، پیشگیری مقدم بر درمان است باید ابتدا به بررسی و شناسایی علل بزهكاری پرداخت. سپس آنها را ریشه كن ساخت. نكته دیگری كه به صورت خاص با جامعه ما مربوط است. ساختار جمعیت كشور می باشد. كشور ما از نظر ساختار جمعیتی، دومین كشور جوان جهان می باشد. صرف جوان بودن با وقوع جرم و بزه مرتبط می باشد كه آن را به عواملی مانند فقدان تجربه، هیجان خواهی و عدم رشد ذهنی كافی جوان نسبت می دهند.به عقیده جامعه شناسان، انسان از هنگام تولد در شبكه ای از روابط متقابل اجتماعی قرار می گیرد و از میان كنش های متقابلی كه با دیگران دارد، میراث جامعه را به خود جذب كرده، هیئتی اجتماعی می یابد و در تمامی مدت حیات خود در این شبكه روابط متقابل، به فراخور دگرگونی این روابط دگرگون می شود و همواره از جامعه سرمشق می گیرد. بدون تأثیر محیط بیرونی تأمین نیازهای مادی و معنوی برای انسان امكان پذیر نیست. شخصیت انسان امری ثابت و مادرزاد نیست و شكل گیری آن ناشی از نقش هایی است كه جامعه در برابر فرد ایفا می كند و نقش هایی كه بر عهده وی می گذارد.
علل و بزهكاری نوجوانان و جواناندكتر كامكاری در خصوص تقسیم بندی علل و عوامل بزهكاری می گوید: علل بزهكاری شامل دو گروه،
- عوامل بزه زای شخصی (فردی) شامل: علل هایی غیرارثی و اختلالات روانی و علل اجتماعی بزهكاری كه شامل شرایط خانوادگی، محیط آموزشی، نقش همسالان و وضعیت اقتصادی- اجتماعی می شود. شرایط خانوادگی نظیر: از هم گسیختگی، اعتیاد، سابقه محكومیت و تعدد زوجات.
انواع جرائم ارتكابی نوجوانان و جوانان را به ۳ گروه بدین شرح تقسیم می كند:
الف- جرائم برضد اشخاص همانند اعمال منافی عفت، ایراد ضرب و جرح عمدی و یا غیرعمدی.
ب- جرائم بر ضد اموال: میزان و نوع آن در هر اجتماع نسبت به اجتماع دیگر متفاوت می باشد. به طور كلی تعداد سرقت كودكان و نوجوانان نسبت به سایر جوامع اطفال به اندازه ای زیاد است كه می توان حتی مبحث جرایم كودكان و نوجوانان را به سرقت های ارتكابی آنان اختصاص داد.
ج) جرائم بر ضد نظم عمومی جامعه: هر اجتماعی طبق آداب، سنن، رسوم، معتقدات اخلاقی و دینی، وضع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارای اصول و قواعدی است و اگر فردی از افراد جامعه، اصول و قواعد مزبور را رعایت نكند و بخواهد نظم عمومی جامعه را مختل نماید مجرم محسوب می شود و تحت تعقیب و مجازات قرار می گیرد. از جمله این اعمال عبارتند از: اعتیاد به مواد مخدر و توزیع آن، ولگردی، گدایی و جرایم منكراتی.تحقیقات نشان می دهد كه، بین شكست تحصیلی، فرار از منزل و مدرسه مددجویان و میزان آسیب های اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد و دانش آموزانی كه در یكی از مقاطع تحصیلی با شكست مواجه شدند شانس آنها برای موفقیت های بعدی زندگی كاهش می یابد و معمولاً افراد شكست خورده و ناكام شده مدرسه به افراد بیكار و باطل جامعه مبدل می شوند و درصد احتمال روی آوردن این افراد به بزه زیاد می باشد.روان شناسان به ۱۹ عامل خطرزای رفتارهای مسئله ساز اشاره كرده اند از جمله: رفتار سوء مصرف مواد، بزهكاری، بارداری طی دوره نوجوانی، ترك تحصیل، شكست تحصیلی در دوره دبستان و راهنمایی، فقدان تعهد نسبت به مدرسه، بدرفتاری در مدرسه، فرار از مدرسه، جابجایی مدرسه كه دانش آموز به دلیل عدم تطابق خود با محیط جدید به سمت انجام بزه كشیده می شود، تنبیه نمودن كه ۹۵ درصد می تواند قضاوت نمود كه كسانی كه در معرض تنبیه قرار می گیرند زودتر به طرف رفتارهای خطرآفرین سوق داده می شوند، عدم وجود رابطه عاطفی و برخوردهای شكننده و شكست زا، كودك را به سمت سقوط سوق می دهد و این سقوط مترادف است با بزهكاری. در ارتباط با عامل از هم گسیختگی خانواده می توان گفت كه نوجوانانی كه با یك والد حمایت كننده زندگی می كنند در مقایسه با كودكانی كه با هر دو والد كه دائماً با هم در نزاع هستند زندگی می كنند از آرامش بیشتری برخوردار هستند. این نوجوانان كمتر به طرف بزهكاری می روند. بنابراین می توان به عوامل همچون تنش خانواده، شرایط اقتصادی- اجتماعی، روابط معیوب عاطفی، طرد و عدم پذیرش به عنوان زمینه سازهای بزهكاری اشاره نمود.
پیشنهادات
تثبیت یك برنامه ایمن برای آموزش مهارت ها به دانش آموزان،القاء و آماده نمودن زمینه مناسب برای آموزش خلاق، تثبیت برنامه های كار آموزی و آموزش حرفه ای براساس علایق و استعدادها، ایجاد و تقویت روشهای یادگیری مشاركتی، آموزش به والدین جهت جلب اعتماد نوجوان، افزایش احساس تعلق بین مدرسه و خانواده از راهكارهایی به شمار می روند كه در صورت به كارگیری آنها می توان از بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی جلوگیری نمود و زمینه های رشد و ارتقای تربیتی فرزندان را فراهم كرد.
مریم غفاری
 
 
روزنامه همشهری
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  2:51 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نقش واقعی منتقد درون
نقش واقعی منتقد درونآیا شما به‌طور مداوم خود را کوچک می‌کنید؟ آیا هرگز به خودتان جملات تحقیرآمیزی مانند: ”تو نمی‌توانی آن‌کار را انجام دهی“، ”تو استحقاق هیچ چیز را نداری“، ”تو خیلی گیجی“، گفته‌اید. آیا وقتی کارهای بی‌ضرری را مثل ریختن یک لیوان آب یا انداختن یک بطری روی زمین انجام می‌دهید احساس گناه می‌کنید؟ اگر چنین است یک منتقد درونی فعال در وجود شما وجود دارد.
منتقد یا قاضی درون جنبه‌ای از شخصیت شماست که منعکس‌کننده صدای بزرگ‌ترهای دوران کودکی است. معلم کلاس چهارم من همیشه دانش‌آموزان کلاس را با گفتن ”شما خیلی احمقید“ سرزنش می‌کرد به‌طوری‌که بسیاری از ما این دروغ را باور کردیم. از اینکه بارها پدر یکی از دوستانم به او کلمه بی‌عرضه را گفته بود، وی متقاعد شده بود که فردی بی‌ارزش است.
اینها هم عقاید غیرواقعی هستند که به‌علت قدرت گوینده، توسط شخص پذیرفته می‌شوند. ما در روند بزرگ شدن به‌تدریج این نظرات را درونی می‌کنیم و به این ترتیب منتقد درون شکل می‌گیرد. منتقد درون نقش اشخاص منتقد دوران کودکی ما را برعهده می‌گیرد و پیام‌های آنها را بارها و بارها تکرار می‌کند. در بزرگسالی نیز، نزدیکان و عزیزان ما ممکن است از ما انتقاد کرده و به آن پیام‌ها بیفزایند.
منتقد درون، شما را عقب نگه‌می‌دارد، باعث می‌شود نسبت به‌خود شک داشته باشید، سعی در بی‌ارزش کردن شما دارد و اعتمادبه‌نفس شما را کاهش می‌دهد. او رفتار شما را با معیارهای شخص دیگری مورد قضاوت قرار می‌دهد و تأکید می‌کند که شما در خور انتظارات نامعقول آنها نیستید و باعث می‌شود احساس گناه کنید. بعضی از مراجعان به من می‌گویند آنها احساس ”کافی بودن“ نمی‌کنند و هیچ‌یک از کارهای آنها به اندازه کافی خوب نیست یا نمی‌توانند آنچه را از آنان انتظار می‌رود، برآورده کنند.
چه باور کنید یا نه، این جنبه از شخصیت شما در واقع سعی در حمایت شما دارد. او این نوع رفتار را از کسانی‌که به آنها وابسته بوده‌اید کسب کرده تا شما را از عدم پذیرش آنها حفظ کند. اگر کودکی شیر خود را به زمین بریزد و از ترس تنبیه گریه کند عموماً مادر او وی را دلداری می‌دهد و فقط زمین را تمیز می‌کند. او مسئولیت خود را پذیرفته زیرا ندامت خود را نشان داده است پس دیگر لزومی ندارد مادر او را تنبیه کند. او با احساس گناه، خود را از مجازات حفظ می‌کند.
کودک رفتار بزرگ‌ترهای محیط خود را تقلید می‌کند تا تأیید آنها را به‌دست آورد. زیرا اگر او توسط خانواده تأیید نشود، تنها می‌ماند، چه به‌صورت فیزیکی چه به‌صورت احساسی، و این برای کودک خیلی دردناک است. حتی اگر کودک رفتار بزرگ‌ترهای خود را نامعقول بداند، باز هم آن رفتار را جذب می‌کند تا زمانی‌که به اندازه کافی بزرگ شود و ناروائی آنها را تشخیص دهد.
پس منتقد درون هنوز سعی می‌کند شما را ایمن نگاه دارد. او سعی می‌کند شما را از محیطی که مدت‌ها قبل آن‌را ترک کرده‌اید حفاظت کند. شما دیگر برای بقای خود محتاج تأیید مراقبت‌کنندگان خود نیستید. شما توانائی ”نه“ گفتن را دارید. اگر در محیط غیردوستانه‌ای قرار دارید می‌توانید آنجا را ترک کنید. حتی اگر مشکل باشد باز هم می‌توانید آنجا را ترک کرده و زنده بمانید. منتقد درون به شرایط دوران رشد شما واکنش نشان می‌دهد ولی قادر به تشخیص آن نیست.
به‌جای جنگیدن با منتقد درون یا تسلیم شدن به آن، می‌توانید شروع به آموزش مجدد او کنید. نقش اصلی او کمک، محافظت، تشویق و بارور کردن شماست. اگر او تشخیص دهد که شما شخص بزرگسالی هستید که در محیط متفاوتی زندگی می‌کنید و می‌توانید مسئولیت خود را به‌عهده بگیرید، انتقادهای خود را کاهش خواهد داد. می‌توانید اجازه دهید او بداند که لازم است واکنش‌های خود را تغییر داده به‌طوری‌که در شرایط فعلی به شما کمک کند.
وقتی او شروع به درک نقش واقعی خود کند و انرژی خود را برای کمک به شما در شرایطی فعلی مورد استفاده قرار دهد، شما بهبود قابل ملاحظه‌ای را احساس خواهید کرد. اعتمادبه‌نفس بیشتری خواهید داشت، نسبت به‌خود احساس بهتری خواهید داشت و بسیار خلاق‌تر خواهید بود، زیرا دیگر هر کار کوچکی را که انجام می‌دهید مورد انتقاد قرار نخواهید داد. دیگر علیه خود نخواهید جنگید و کل وجود درون شما، در کنارتان خواهد بود.
● عبارات تأکیدی
دیگر لازم نیست منتقد درون من به همان روش دوران کودکی از من حمایت کند. اکنون من مجهز به دانش حمایت از خودم هستم. اکنون منتقد درون من این را تشخیص می‌دهد و روش حمایت خود را به ترتیبی بهبود می‌بخشد که مناسب زندگی فعلی من باشد. اکنون او نقش واقعی خود را در حمایت از من ایفا می‌کند.
 
معصومه حق‌ویردی / لیندا استوارت
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  2:52 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نگاه به خود
نگاه به خودتوصیه می‌کنم گاهی به جلو آینه بروید و در خلوت خود به چشم‌هایتان نگاه کنید و سپس لبخند بزنید و با صدای بلند بگوئید:
سمن خودم را دوست دارم، چون برتر از فرشته‌ها هستم.
من خودم را دوست دارم، چون تجلی کائنات هستم.
من خودم را دوست دارم، چون روح خدا در من جاری است.
من شایستهٔ ستایش هستم. چون خداوند ستوده، مرا آفریده است“.
در حقیقت این خودباوری، عزت‌نفس است که در درون و دنیای تنهائی، چه‌قدر برای خود بهاء و ارزش قائل هستی و چه‌قدر خود را دوست‌ داری و این در حقیقت، خودباوری فرد نسبت به خود و خودشناسی است.
شرایط زندگی و نیاز به غذا، آب، خواب و ... برای برآورده شدن نیازها، ناگزیر هستی شرایط اجتماعی را بپذیری و با گردن نهادن به شرایط اقتصادی، به کار و فعالیت بپردای، ولی نباید چنین تصور کرد که نیازهای والاتر تو مانند عشق، زندگی زیبا، خودشکوفائی و خودآگاهی که سبب تمایز انسان‌ها از همدیگر می‌شوند، زیرا نفوذ سود شخصی قرار بگیرد. انسان با دور شدن از خود و تسلیم زندگی روزمره شدن، هویت واقعی خود را از دست داده ”چون در حقیقت زندگی بازتاب هویت توست به دنیای بیرون“ و تحت‌تأثیر آگهی‌های تبلیغاتی و اخبار منفی روزانه نمی‌تواند رابطهٔ منطقی بین این مطلب‌ها را دریابد و به‌تدریجی عادت می‌کند که همه اینها را ببیند و بشنود و زمان را بگذارند و ندانند که خواسته‌ٔ واقعی خودش چیست. شاید کسانی بدانند که خواسته‌ٔ حقیق انها کدام است. ولی در واقع، این تجزیه و تحلیل وجود ندارد که مطمئن شوند آنچه را که طالب هستند، همان خواستهٔ واقعی خودشان است. آیا خود آنها می‌خواهند این کار یا آن کار با بکنند یا اینکه به آنها تلقین شده است چه‌کار کنید! آیا خودشان می‌خواهند به جائی‌که مسافرت می‌کنند بروند یا تحت‌تأثیر تبلیغات به آنجا می‌روند! در موارد زیادی، افراد اطمینان ندارند که می‌خواهند چه نوع غذائی بخورند، شاید اثر تبلیغ، آنها را وادار به خوردن آن غذا می‌کند آیا با میل و علاقهٔ واقعی با کسی ازدواج می‌کنند یا اینکه براساس تعریف و اندیشه و احساس دیگران، تن به ازدواج می‌دهند. تقلید و مُدخواهی در مواردی، فرصت اندیشیدن را به فرد نمی‌دهد و شعار ”خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو“ کسانی را وامی‌دارد که آزاده و استقلال فکر را کنار گذاشته و براساس اندیشه و خواسته‌ٔ دیگران عمل کنند. اینجا است که فرد دچار ترس و اضطراب درونی می‌شود و از خود دور شده و هر چه سن بالاتر می‌رود با توجه به اندوخته‌های مالی و ... بیشتر احساس نگرانی می‌کند. ”ویلیام جیمز“ می‌گوید: ”بزرگترین کشف نسل ما این است که انسان می‌تواند با تغییر دادن نگرش خود، زندگی‌اش را تغییر دهد“ این در حقیقت همان خودآگاهی است که انسان را به سمت خودشناسی و خداشناسی می‌برد.
ناخودآگاهی با خطرهائی همراه است. بدون آگاهی نمی‌توان اراده را جهت داد و راه زندگی را مشخص کرد، در توجیه این نقش می‌توان به یکی از سخن‌های حضرت علی (غ) وجه داشت که فرموده است: ”درست به گوسفندهائی می‌مانید که چوپانی آنها را به چراگاه و آبشخوری گندیده و لجن‌آمیز می‌برد و این زبان بسته‌ها نمی‌دانند که به زودی گیر قصاب می‌افتند و او هم کارد روی گلویشان نهاده تا سرشان را بیخ تا بیخ ببرد“. دادن پند و اندرز و درس و توصیه، آسان است. اما پذیرش آنها برای همه آسان نیست. به قول ”امام محمد غزالی“ یکی از بزرگان و دانشمندان ایرانی که در زمان خود، در حکمت عالی بی‌نظیر بوده، ”نصیحت کردن و نصیحت خواستن، هر دو آسان است، ولی قبول کردن، دشوار می‌باشد“ به‌طور معمول، طمع، حرص و زیاده‌خواهی، پذیرش بندهای ساده را نیز دشوار می‌کند.
می‌گویند: ”مردی در راه گنجشکی گرفت. گنجشک گفت: ”از جثهٔ کوچک من، تو را چه سود است؟ اگر مرا آزاد کنی، سه پند سودمند به تو یاد می‌دهم که یکی را در دست تو خواهم گفت و دیگری را پس از آزادی بر شاخ درخت خواهم گفت و سومی را پس از اینکه به بالای کوه رسیدم“ مرد گفت: ”پند اول را بگو“ گنجشک گفت: ”بر آنچه از دستت رفت، تأسف مخور“ مرد گنجشک را رها کرد و گنجشک پرواز کرد و بر بالای شاخی نشست و گفت: ”پند دوم آن است که اگر سخن غیرممکنی شنیدی، آن را باور نکنی“، پس از آن به سوی کوه پرواز کرد و گفت: ”ای بیچاره، تو ندانستی که در شکم من دو گوهر گرانبهاء است که هرکدام بیست مثقال وزن دارد، اگر مرا کشته بودی، آن دو گوهر مال تو می‌شد“ مرد بسیار تأسف خورد گفت: ”پند سوم را بگو“
گنجشک گفت: ”تو به زودی آن دو پند را فراموش کردی و به چیز از دست رفته، تأسف خوردی و سخن غیرممکن را باور کردی، زیرا من که بیش از دو مثقال گوشت ندارم، چگونه دو گوهر بیست مثقالی می‌تواند درون شکم من جا بگیرد؟ پس پند سوم به چه درد تو می‌خورد“ این را گفت و به سر کوه پرید و مرد را در افسوس و اندوه به حال خود گذاشت.
پس بدیهی است که با خود آگاهی و نگاه به خود، نیازی به پند و نصیحت نیست و این خود شما هستید که باور و نگاه به خود را تغییر می‌دهید.
 
دکتر حمیدرضا ترابی متخصص بیماری‌های مغز و اعصاب
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  2:53 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نور درمانی
نور درمانیهنرمندان و صوفیان ادعا كرده‌اند كه از روزگاران كهن شاهد نور درمانی (استفاده از مغناطیس مرئی برای درمان بیماری‌ها) بوده و آن را نشان داده‌اند. در این میان می‌توان به موارد و مصادیقی نظیر تنوع كارها و آثار هنری نظیر هنر مجسمه سازی، هنر باستان، نقاشی‌های بومی روی صخره و سنگ در استرالیا و مراكز توتم سرخپوستان آمریكا اشاره كرد كه افرادی را نشان می‌دهد كه از سوی مناطق نوری یا لنزهای ناشی از بدن احاطه شده‌اند. همچنین عقیده بر این است كه « هاله» در آثار هنرمندان غربی نیز از نوعی نور طلایی ناشی می‌شود كه در اطراف سر فرد مورد آزمایش می‌درخشد.
• اساس روش نوردرمانی: درمانگران روش نوردرمانی می‌گویند هر چند به این روش درمانی وقوف كامل ندارند، اما نور واكنش‌های اولیه ما را در قبال مردم و موقعیت‌ها تعیین می‌كند و معیار ارزیابی قضاوت سریع‌تر و حساس‌تر از بسیاری از استعدادها و توانایی های عقلانی است. آنها اظهار می‌دارند ناآرامی‌ای كه ما گاهی در برخی از گردهمایی‌های انسانی احساس می‌كنیم ممكن است از نوعی نور ناشی شود كه از هماهنگی و همگامی با درون خود ما انسان‌ها سر بر می‌آورد و احساس نوعی آرامش در شرایط خاص احتمالاً به این معنا است كه شما از سوی نورهای همگون و هماهنگ احاطه شده‌اید. گفته می‌شود نور گیاهان، حیوانات و مواد معدنی به عنوان بخشی از نظام واحد هستی همواره با همدیگر در ارتباط و تعامل هستند. تصور می‌شود كه نور هر شخص از تمامی نورهای منعكس شده از سلول‌ها و مواد شیمیایی در بدن فرد و همچنین از تعامل این نورها شامل می‌شود. گفته می‌شود نور مرئی شبیه حالت بیضی است كه از چند اینچ تا چندین پا دور بدن فرد احاطه دارد و گاهی در ناحیه سر احاطه بیشتری دارد. این نور از هفت اشعه رنگی مختلف تركیب می یابد كه هر كدام از آنها با عنصر خاصی از بدن همانند كار و نقش پیچیده‌تر آنها ارتباط دارند. همچنین گفته می‌شود كه اشكال، رنگ‌ها و استحكام و پایداری این اشعه از شخصی به شخص دیگر فرق می كند و نشانگر ساختار منحصر به فرد هر كس است.
•روش استفاده از نوردرمانی: یك درمانگر، مراحل درمان را با مشاهده یا خیلی به ندرت و عینی‌تر از طریق لمس نور بیمار برای تفسیر وضعیت سلامتی وی آغاز می كند. مثلاً یك نور كدر و تیره، می‌تواند سلامتی ضعیفی از شخص یا نیاز به تغییر وضعیت او را نشان دهد. این حالت بیمار را هر روز ضعیف می‌كند. همچنین گفته می‌شود حاشیه تاریكی روی برخی از اعضای بدن نشانگر وجود بیماری است. درمانگران معتقدند از طریق نور می‌توان شخصیت، احساسات و عواطف افراد را نیز مورد بررسی قرار داد. مثلاً نور دارای لبه‌ها و حاشیه‌های نرم و چین‌دار را می‌توان به عنوان شاخص تاثیرپذیری فرد در قبال سایرین تلقی كرد، در حالی كه كناره‌های سخت و متحرك به معنای اجتماعی بودن، نه آسیب پذیر بودن، است و طرح و نمای سخت و برجسته می‌تواند نشانگر گرایش دفاعی فرد و وجود این احساس باشد كه جهان ماهیت خصومت آمیز دارد، احساسی كه از ناامنی عمیق فرد ریشه می‌گیرد. گفته می‌شود رنگ‌ها نیز دارای اهمیت هستند. باور بر این است كه وجود تركیبات رنگ قرمز در حد زیاد در نور شاخص عصبانیت و وجود رنگ آبی به معنای داشتن شخصیت كمال گرا (ایده آلیست) است.
• نور قرمز : نور این رنگ به عنوان رنگ زندگی و قدرت فیزیكی، نشانگر قدرت، انرژی و حساسیت انسان است كه به معنای انسجام هماهنگی فرد به صورت یك كل محسوب می‌شود. عصبانیت یا اضطراب در نور قرمز روشن، در حالی كه عصبانیت یا حساسیت در نور قرمز تیره تجلی پیدا می‌كند. وجود بیش از حد تركیب رنگ قرمز در نور نشانگر خودخواهی، خودپسندی یا توجه بیش از حد به مادیات است. از نظر درمانی، نور قرمز با پایانه‌های عصبی فعالیت‌های شدید بدنی و غدد تناسلی قرین و توأم است.
• رنگ نارنجی : این رنگ موید انرژی و سلامتی است و نشان از شخصیت قوی فرد دارد كه برای سایرین نیز اهمیت قائل می‌شود. اما وجود تركیب بیش از حد رنگ نارنجی نشان دهنده تاكید افراطی روی اهداف و جاه طلبی‌های خودخواهانه فرد است. نمود آدرنال نیز به رنگ نارنجی است و غدد تناسلی و طحال نیز همین رنگ را به خود می‌گیرند. این رنگ همچنین می‌تواند حاكی از وجود ترس، توهم یا فقدان توهم در فرد باشد.
• رنگ زرد : هوش و خوش بینی فرد یا در برخی از موارد، اضطراب یا نگرانی وی در قالب این رنگ تجلی پیدا می‌كند. رنگ زرد خیلی روشن احتمالاً نشانگر ضعف یا نداشتن قاطعیت فرد و زرد طلایی نشان تعالی روحی و بینش فرد است. رنگ زرد همچنین موید وجود ناراحتی در لوزالمعده، سیستم گوارشی، باروری و وضع حمل است.
• رنگ سبز : به عنوان رنگ طبیعت، پویایی و شكوفایی نشان از یك شخصیت با نشاط و سازگار و ذهن تنوع گرای فرد دارد. این رنگ با غده تیموس، قلب و سیستم گردش خون ارتباط دارد.
• رنگ آبی : ایده آل گرایی، انسجام و پر هیجانی بودن فرد در رنگ آبی تظاهر پیدا می‌كند. آبی روشن موید استعداد و توان یادگیری روح كاوش در فرد است. رنگ آبی از نظر فیزیكی نشانگر غده تیروئید است و با گوش‌ها، حلق، تنفس و سخن گفتن فرد ارتباط دارد.
• نور نیلی : این نور شاخص گرایش به اقدام و فعالیت براساس درك شهودی و كاوش برای پی بردن به حقیقت روحی تلقی می‌شود. این نور نشانگر ارزش های اخلاقی و مذموم و بی اهمیت بودن جهان مادی است. وجود بیش از اندازه تركیب نور نیلی در نور نشانگر آرامش و نوع پرستی یا اگر از توازن و تعادل خوبی برخوردار نباشد، نشانگر رنجور بودن فرد است. رنگ این نور همچنین با غدد مخاطی و سیستم لنفاوی فرد ارتباط دارد.
• نور بنفش : این نور به عنوان رنگ شكوفایی و نشاط روح، بینش درونی و عشق تلقی می‌شود. رنگ این نور نشانگر اندامی كشیده، سیستم عصبی و انسجام و هماهنگی كل بدن است.
• نور سیاه و خاكستری: این رنگ‌ها نشان می‌دهند كه نور فرد در اثر تفكرات و عواطف منفی، اضطراب، یماری یا در اثر بیهوشی آسیب دیده است.
•نور سفید : كمال، ایده آل بودن و حقیقت با این رنگ تظاهر و تجلی می‌یابند. این رنگ متعادل كننده رنگ سیاه و خاكستری موجود در تركیب نور محسوب می‌شود.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  3:05 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نوزده ویژگی اخلاقی برای ایجاد شخصیت سالم سازمانی
نوزده ویژگی اخلاقی برای ایجاد شخصیت سالم سازمانی۱) پیوسته از میان ادبیات دینی، علمی ، این پرسش مطرح است که یک شخصیت سالم سازمانی، چه مشخصاتی دارد؟ معیارهایی وجود دارد که دستیابی ، به آن ها خیلی مشکل نیست ، کافی است از ابتدا به سازنده بودن ، مثبت بودن ونتیجه نیک، بیندیشید ،(شخصیت سالم سازمانی OR Gani ZATIONAL HEALTH S PERSONALITY)OHP(
پیوسته و البته تقریبا ، همه چیز زندگی را دوست دارد ، او مشتاق زندگی است و هر آنچه را که باور داشته باشد ، اززندگی طلب می‌کند ، موسیقی حقیقی ، فیلم ، ورزش، گردش در شهر، پیک نیک، کتاب ، دعا، کوهها، دره ها، تقریبا همه چیز را دوست دارد.
۲) وقتی در کنار شخصیت سالم سازمانی )OHP( هستید، متوجه خواهید شد که از آه و ناله، شکوه و شکایت و نق زدن و غر زدن و افسوس خوردن، خبری نیست.
شرایط ناگوار، نابسامانیها، ناملایمات را می پذیرد وسعی می‌کند برای همه آنها جوابی و مسئولیتی، برای خود پیدا کند، از ظاهر و قیافه خود خشنود است و ناله وتضرع نمی کند. اگر قدش، بلند ویا کوتاه است، برایش ، مسئله ای نیست، ، هیچگاه در آرزومندی های غیرواقعی به سرنمی برد، شخصیت سالم سازمانی ، مانند کودکی ، دنیا را بدون ظواهرش پذیرفته است و از گردش روزگار، لذت می برد، به سادگی با شرایط روزگار، سازگار است و هنر لذت بردن از زندگی را در هر شرایطی ، دارا می باشد.
۳) اگر از شخصیت سالم سازمانی ، بپرسید چه چیز اورا عصبانی می کند ، به سختی می تواند، جوابی پیدا کند و یا اگر بپرسید چه مشکلی دارد، به سختی موردی پیدا می کند، ساعات کار و ساعات تفریح، برایش فرقی ندارد، چون کارش برایش عین تفریح است.
۴) گذر از معابر و خیابان ها و کوچه های گل آلود زندگی ناشی از باران مشکلات و شنیدن شلپ شلپ موانع و بهانه ها را به عنوان جزئی از زندگی واقعی، می پذیرد و همه این ها را در راه رسیدن به هدف و آرمان تحمل می کند و تلاش می نماید.
۵) شخصیت سالم سازمانی )OHP( ، مسلما بیماری ها ، میکرو بها ، خشکسالی ها ، سیل ، گرسنگی و نظایرآن را، با آغوش باز می پذیرد و از طرفی هم حاضر نیست ، یک لحظه ، وقت خود را صرف شکوه و شکایت کندو یا فقط، آرزوی غیر واقعی پی در پی برای و ضعیت بهترکند، نه، نه، بلکه بلافاصله دست به کار می شود وبا تمام قوا و تلاش و کار، برای ریشه کن کردن آن، باز هم تلاش می کند.
۶) شخصیت سالم سازمانی)OHP(، با در گیری تازه، تجربه های جدیدی را کشف می کند، شخصیت سالم سازمانی ، در لاک خود فرو نمی رود، شخصیت سالم سازمانی، پذیرفته است که انسان جایزالخطاء است و فقط ، سعی می کنداز تکرار رفتاری که اورااز سازنده بودن، باز می دارد، دوری کندو از نارسایی ها و ناملایمات گذشته، میآموزد که در حال و آینده ، تاثیر مثبت بگذارد.
۷) شخصیت سالم سازمانی ، با رویدادهای نامطلوبی که افراد عادی را ، از کوره به در می برد، با ملایمت و نرمی بر خورد می کند و تنها، به لبخندی اکتفا می کند.
۸) شخصیت سالم سازمانی یک صافی یا فیلتر در ذهن و یک نگهبان در مدخل ذهنش دارد، به طوری که هر فکری را اجازه ورود نمی دهد، ذهنش بسیاری از افکار را ، از جنبه سازنده اش مورد توجه، قرار داده و آن هارا توسط ذهنش ، پالایش نموده و بنابراین اجازه ورود به این نوع افکار را می دهد و به این دلیل هرگز و سیله و آلت دست این وآن نمی شود و قربانی هیجانات منفی نمی گردد.
۹) شخصیت سالم ساز مانی)OHP ( ، خوشبختی و سعادت فردی و اجتماعی را نه در زمان آینده، بلکه در زمان حال جستجو می کند، خوشبختی را هرگز به طور مطلق به ردیف شغلی بالاتر، به سطح مدرک بالاتر ، به سطح مقام وپست بالاتر ، به مال و دارایی بیشتر ، به متولد شدن در محدوده جغرافیایی خاص ، منوط نمی کند، بلکه بر این باور و اعتقاد است و با تمام وجود ، به آن یقین پیدا می کند و معتقد است که هیچ چیز نه کم و نه زیاد است ، بلکه همان قدر است که در آن لحظه باید باشد و همان قدر ، محترم است که قابل شکر گزاری است.
۱۰) شخصیت سالم اگر چه عشق، محبت و فداکاری فراوانی را نثار خانواده اش در مرحله اول می کند، اما در روابطش با دیگران، برای استقلال خود، هم بهای بسیاری قایل است و آزادی عمل خودرا ، در برابر توقعات دیگران ارج می نهد، به استقلال در محیط اجتماعی زندگی خود، شدیدا نیازمند است، زیرا می داند وابستگی افراطی ، وی را از خلاقیت و خود شکوفایی دور می‌کند، به همین دلیل مایل است، گهگاهی ، خلوت گزینی و تنهایی اختیار کند، اگرچه مردم عادی، این کار او را غیر عادی و ناسازگارانه، تلقی می کنند و فکر می کنند مورد بی توجهی شخصیت سالم سازمانی ، قرار گرفته اند، اما شخصیت سالم سازمانی)OHP( برای جهان درون خود، ارزش بسیاری قایل است. به هر حال گاهی برای مردم عادی مشکل است که اورا دوست بدارند، زیرا شخصیت سالم سازمانی، در برابر آزادی عمل در زندگی‌اش، بسیار سرسخت و مصر است، او دوست دارد مستقل باشدو راه زندگی را همان طوری که خودش تصور می کند و توانایی شکوفایی اش را دارد ، بر گزیند، اگر حس کند در امور زندگی اش دخالت شده، نخست از نظر احساسی و درونی و هیجانی و سپس از نظر فیزیکی و جسمانی ناپدید می شود.
۱۱) شخصیت شاد وسالم سازمانی )HAPPINESS HEALTH( ، هرگز جویای تایید و تحسین دیگران نیست، اگر چه نسبت به تاثیر تایید و تشویق آگاه است مایل به خریداری آن نیست تادیگران به تایید و تشویق او بپردازند و شخصیت سالم سازمانی بر توان تلاشش پیوسته افزونی می دهد.
۱۲) شخصیت سالم سازمانی به طورشگفت انگیزی مستقل از عقاید دیگران ، عمل می کند و اهمیت نمی دهدکه گفتار و اعمالش لزوما مورد پسند مردم قرار گیرد، رضای خداوند را در رضای مردم در نظر می گیرد، شخصیت سالم سازمانی ، رو باز عمل می کند وبی تکلف و بی ریاست، متظاهرو مصنوع و مقلد افراطی نیست، خود را گم نمی کند، اگر فرصتی برای عرض اندام برایش پیش نیاید از حرکت عادی ، باز نمی ماند، مومن بودن، فعال بودن و سلیم بودن،سه صفت پیوسته همه وجودش خواهد بود، شخصیت سالم سازمانی ، )OHP( شخصیتی است که اتکای درونی داردو آرامش حقیقی خود را از درون می طلبد، شخصیت سالم سازمانی ، شادی و شوخ طبعی خود را، در هر شرایطی حفظ می کند و میتواند در جدی ترین مو قعیت ها ، باز هم لبخند را بر روی لبان خود، حفظ کند و شیفته آن است که به طریقی شادی و خنده را به لب دیگران نیز بیاورد، در حقیقت، مسائلی که بسیاری از مردم رااز حرکت باز می دارد، اغلب در نظر شخصیت سالم سازمانی، یک مسئله جزئی و پیش پا افتاده است و معمولا ‌راه حلی برای آن پیدا می کند، این عدم آشفتگی در برابر مسائل و مشکلات، موجب می شودکه شخصیت سالم سازمانی، موانعی را پشت سر بگذاردکه برای بسیاری از دیگر مردمان، به صورت مانع و موانع غیر قابل عبور، باقی می ماند، اما در شخصیت سالم سازمانی ، تهدید، جایی نداردو معمولا، دیگران را هم از تهدیدنا امید می سازد.
۱۳) شخصیت سالم سازمانی ، به هیچ وجه، مشاجره و مجادله بدون نتیجه و انرژی زدا، انجام نمیدهد ولی همیشه به عنوان خادم و خدمت کننده در صف مقدم فعالیت ها اجتماعی انسانی، قرار می گیرد و همیشه سعی می کند ، کار هایی را انجام می‌دهد که زندگی خود و دیگران را سرشار از شور و شادی کند وبه همه زندگی ها ، صفا و رونق بخشد.شخصیت سالم سازمانی ، در انسان ها تفاوت ظاهری را می بیند اما تفاوت ها را ، به تبعیضات تبدیل نمی کند، بلکه محتوا و جنبه و عرضه و حقوق انسانی افراد را می سنجد . شخصیت سالم سازمانی ، مریض احوال نیست، حتی اگر مریض جسمی هم باشد، به هنگام بیماری، احساس ضعف به خود راه نمی دهد، بلکه جسم و روح و روان خودرا تقویت می کند تا بیماری ، شکست بخورد ودیگر سراغ او نیاید، گفتارش دو پهلو و خود گول زننده و توام بازبان بازی و ارادت افراطی کاذبانه نیست و خود را در پس تملق افراطی انواع نقاب ها و نقش های اجتماعی دروغ و تزویر و ریا، پنهان نمی کند، زیرا می داند، این ها بزرگترین ضربه رابه عزت نفسش می زند، حتی اگر موفقیت نسبی، از این راه و با این ترفندها و کلک ها، به دست آورد، خود را در نهایت بازنده می بیند. هرگز سلیقه شخصی استبدادی خود را در زندگی دیگران دخالت نمی دهدو و وقت خود را، صرف ارزیابی زندگی مردم نمی‌کند و به جای آنکه در پشت سرشان درباره مردم صحبت کند، با خود مردم صحبت می‌کند، با مردم صحبت می‌کند و به جای مقصر شمردن همه آنها، کمکشان می‌کند تا کاستی‌هایشان را رفع کنند و مسئولیت‌هایشان را، بشناسند، بخصوص موقعی که خودشان هم بخواهند.
۱۴) شخصیت سالم سازمانی، چنان مشغول کار خود و کارهای سازنده خویش است که مجالی برای شایعه‌پراکنی و عیب‌گویی )BITE-BACK( ندارد و معتقد است که بی‌هنران به عیب‌ها، می‌نگرند، اگرچه این کار خود را، نشانه هنر و دانایی می‌دانند، شخصیت سالم سازمانی، کاری را که انجام می‌دهد، سعی می‌کند به بهترین نحو ممکن و با عشق، انجام دهد، ولو تمیزکردن یک میز همکار و یا آوردن چای برای همکار دیگر یا اینکه کمک به نوشتن یک یادداشت یا تهیه یک گزارش کاری باشد و همیشه در کنار استفاده از منابع جدید علمی، هنری، اخلاقی، نظر دیگران، خلاقیت خود را، در راس قرار می‌دهد و معتقد به جوهره و قدرت شکوفایی ذاتی خاص خویش است.
۱۵) نیروی شخصیت سالم سازمانی، از دیگران بیشتر نیست، ولی شور و شوق و عشق است که شخصیت سالم سازمانی را، پر انرژی نشان می‌دهد، شور زندگی و کار، در وجودش، موج می‌زند، همچون موج دریا، تا زمانی که هست، باز نمی‌ایستد و ساعات کمی را به خواب اختصاص می‌دهد، وقت خود را کمتر تلف می‌کند و ساعات زیادی را به سرگرمی و خوش‌گذرانی افراطی، اختصاص نمی‌دهد.
۱۶) شخصیت سالم سازمانی اگر در محیط بسته و حتی اگر در زندان هم باشد، فکر خود را به صورت خلاق و بدیع، به کار می‌اندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوق و شادیش، در زندگی خویش، جلوگیری کند، شخصیت سالم سازمانی، عاشق واقعیت و حقیقت است و جسورانه در جستجوی حقیقت است (بجای منفعل بودن و بجای ضد اجتماع بودن، جرئت ورزاست)، شخصیت سالم سازمانی اگر گاهی توقف هم می‌کند، توقفش، برای وقوف است، او هرگز به اندازه کافی خود را دانای مطلق نمی‌داند، پیوسته می‌کوشد تا بیشتر بداند، بطوری که، مردم عادی هم از ایستادگی و سرسختی شخصیت سالم سازمانی برای یافتن واقعیت و حقیقت، خسته می‌شوند و می‌گویند، بابا، دست بردار !!! اما شخصیت سالم سازمانی، پیگیر و دنبال کننده همه مسائل تا نایل شدن به حقیقت است، مسیر و متدولوژی رسیدن به حقیقت را دنبال می‌کند. برای جستجوی حقیقت و در راه رسیدن به حقیقت، بطور مستقل و با استفاده از اصل پرسشگری از شاعر می‌پرسد که از سرودن فلان شعر، منظورش چه بوده است؟ از سلمانی، از آرایشگر آشنای با سابقه هم می‌پرسد! از مدیران با سابقه هم می‌پرسد، عکس‌العمل افراد در برابر سپیدشدن موهایشان، چگونه است؟ حاصل مدیریت چندین ساله‌شان چه بوده؟ و به چه نتایجی رسیده‌اند؟ حتی تلاش می‌کند از بچه‌ها و حیوانات و از همه طبیعت هم، چیزی بیاموزد، شخصیت سالم سازمانی، همیشه دانش پژوه است تا استاد !! شخصیت سالم سازمانی، نه تنها از شکست نمی‌ترسد، بلکه به استقبال آن می‌رود، زیرا آن را جزئی از پیروزی می‌داند، محرک او شور و شوق و شادی است و به پاداش‌ها و نمره‌های درونی ناشی از تعالی درونی، دل‌خوش است و تلاش می‌کند و به همین علت، سخنان و اعمال بازدارنده دیگران، تاثیری در او ندارد، شعار اصلی سر در زندگی یک شخصیت سالم سازمانی این است که:
ترس از که و بیم از برای چه، کلوخ ها به اندک رطوبتی،متلاشی شده و می‌شود و خواهد شد.
۱۷) شخصیت سالم سازمانی )OHP(، احساسات مخرب را، دفع می‌کند و احساسات سازنده را جایگزین می‌کند، او سعی در توجیه کار خود برای دیگران نیست، هرگز از اینکه دیگران طبق میلش ظاهر نمی‌شوند، آزرده ندارد. شخصیت سالم سازمانی، افراد را همان‌طوری که هستند، می‌پذیرد، نفرت را با عشق، جواب می‌دهد، خشم را با محبت و دشمنی را با دوستی و تندخویی را با ملایمت و در عین حال، نظرش را ابراز می‌دارد، شخصیت سالم سازمانی )OHP( هیچگاه حسادت نمی‌ورزد زیرا الحسد یاکل الجسد (حسد، فیزیک جسمانی را می‌خورد و تخریب می‌نماید) خلاقیت و شکوفایی استعدادهای خود و همچنین نشانه‌ای از تکبر و خودمحوری و عامل فسادی برای فکر می‌داند، شباهت‌های خود را با دیگران درمی‌یابد و به تفاوت‌ها، وقعی نمی‌نهد، به همین دلیل خود را پیوسته در تمام جهان و جهانیان می‌بیند، در هیچ جا و هیچ زمان، احساس تنهایی و جدایی نمی‌کند، دوستی و عشق نسبت به همه را از هر عقیده، نژاد و رنگ را در خود می‌بیند و محبت الهی انسانی وجهانی را به همه، ابراز می‌کند، امتیازات دیگران را شایسته آنها می‌داند و پیروزی خود و رقبا و همکاران را می‌خواهد، به طوری‌که با بازی خوب، سعی می‌کند بر رقیبش تاثیر بگذارد و پیروز شود و از طرفی دوست دارد که رقیبش نیز خوب بازی کند و از بازی خوب رقیب، لذت می‌برد، به حذف مطلق رقیب به عنوان پیروزی خود توجه ندارد (رقابت و همکاری، هر دو با هم) ، از اشتباه رقیب، در بازی، خوشحال نمی‌شود، و بطور خلاصه پیروزی عمومی و جمع محیطی و کشوری و جهان بشری را بر پیروزی فقط شخصی، مقدم می‌داند و گاه آبرو و عزت و پیشرفت‌های تحصیلی و مالی، حتی جان خویش را با خدا معامله می‌کند و دست به ایثار و جانفشانی می‌زند.
۱۸) شخصیت سالم سازمانی، هر روزش، سرشار از شوق و شادمانی است و اگر غمی پیش آید، آن را به عنوان یک مهمان ناخوانده، تلقی کرده و نمی‌گذارد، جاخوش کند، بلکه بلافاصله برمی‌خیزد، غبار از دل می‌شوید، فکر را از آلودگی‌های ذهنی پاک کرده، آن را جلا داده و تمیز می‌کند و درس لازم را از غم می‌آموزد و حرکت را از نو می‌آغازد و در همین لحظه است که شادی در می‌زند و غم و حزن گورش را گم می‌کند و می‌رود، براستی باور دارد که انسان برای غمگینی و افسردگی، آفریده نشده و اگر غم و حزنی پیش آید، پیامی است برای شادی بیشتر در حال و در آینده و هیچ دلیلی برای غم و افسردگی، وجودندارد. می‌داند که لازم نیست، درپی شادی بدوی و آن را تعقیب کنی، بلکه با اعتقاد و با باور به شادی، شادی به عنوان مهمان، فراخوانده شده، سراغت خواهد آمد و همیشه، خواهد ماند، شخصیت سالم سازمانی می‌داند که شادی راهی ندارد بلکه خود شادی، راه است، که ابتدا و انتهای این راه در ذهن شخصیت سالم سازمانی است، بیرون از ذهن، دنبال شادی حقیقی، نمی‌گردد، شخصیت سالم سازمانی، اگر کلیدش را در منزل گم کرده باشد و به علت قطع برق درون منزل، چاره پیدا کردن کلید را، درگشتن دنبال کلید در خیابانی که برق دارد و چراغ‌های نورانی دارد، نمی‌گردد، چون خوب می‌داند که کلید را در منزل گم کرده است، خنده‌دار است که همه کوشش را در بیرون از ذهن انجام دهد!! این کار خنده‌دار شخصیت غیرسالم سازمانی است که دائما و بطور مطلق، گردشگری و جستجوگری بیرونی انجام می‌دهند و از چراغ درون ذهن و دل و برق خرد و قلب، به دورند، چراغ دلمان و برق ذهنمان را روشن کنیم تا به شخصیت سالم سازمانی شاد و خوشبخت برسیم.
۱۹) اگر بتوانی کنترل خود را، به عنوان شخصیت سالم سازمانی حفظ کنی، زمانی که اطرافیانت آن را از دست می‌دهند و تو را برای همه چیز مقصر می‌دانند، اگر بتوانی شخصیت سالم سازمانی، به خود اعتماد کنی و هنگامی که همه به تو شک می‌کنند و مع‌هذا، بتوانی شک آنها را تخفیف دهی، اگر بتوانی صبور باشی و از صبر و انتظار خسته نشوی، شکیبا باشی، اگر درباره تو، دروغ می‌گویند، تو چنین نکنی و یا مورد تنفر واقع شوی، اما نسبت به هیچ کس، احساس نفرت نکنی، اگر بتوانی با شادی و غم هر دو، روبه‌رو شوی، و با این هر دو یکسان برخورد کنی، اگر بتوانی، شنیدن حقیقت را تحمل کنی و آن‌را تحریف نکنی، اگر بتوانی از پیروزی‌هایت، پشته‌سازی و خطر از دست دادن آنها را بپذیری و دوباره از اول آغاز کنی و هرگز آهی برای از دست دادن آنها نکشی، اگر بتوانی با جمعیتی، سخن بگویی و تقوای خود را، حفظ کنی یا با فرد بزرگی قدم بزنی و خود را گم نکنی، زمین و هر آنچه در آن است متعلق به توست و از آن بالاتر تو شخصیت سالم سازمانی خواهی بود که شایسته عنوان شخصیت سالم و انسان کامل هستی، پس؛
طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی
یا همتی که از سر عالم، توان گذشت
اینک تو، با رمز همین حالا و با نام خداوند مهربان، همین حالا، تصمیم بگیر و تولدی دیگر بیاب، یعنی شخصیت سالم سازمانی شو، پیشاپیش، تولد ثانی ‌تان را تبریک می‌گویم.
 
دکتر احسان الله محمدی
روزنامه رسالت
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:48 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

نوشتن خاطرات راهی برای رسیدن به عمق درون من و توست


نوشتن خاطرات راهی برای رسیدن به عمق درون من و توستبرای نوشتن موثر خاطرات روزانه به سه عنصر احتیاج است: (۱) دفترچه‌‌ای كه صرفاً به نوشتن خاطرات اختصاص داده شود, (۲) یك قلم یا یك مداد و شاید از همه‌ی این‌ها مهم‌تر (۳) محیطی آرام كه بتوانید حواستان را جمع كنید. و بعد آن چه در سر دارید روی كاغذ بیاورید. به نظر می‌رسد كه نتوانیم بهترین زمان نوشتن خاطرات روزانه را مشخص سازیم. واقعیت این است كه برای هر كسی این ساعت فرق می‌كند.پایان روز ممكن است عالی به نظر برسد, اما ممكن است آنقدرها هم خوب نباشد. با آن كه زمان نوشتن خاطرات روزانه می‌تواند تغییر كند, بهتر است در شروع روزی ۱۵ تا ۲۰ دقیقه را صرف نوشتن بكنیم.نوشتن هفته‌‌ای سه نوبت هم كافیست. با این حال بسیاری از كسانی كه خاطرات یا یادداشت‌های روزانه می‌نویسند بیشتر به جای توجه به ادراك و برداشت خود از حوادث اتفاقیه, به درج خود حادثه اكتفا می‌كنند.اما اگر به برنامه ادامه دهیم, مطالب بیشتری می‌نویسیم و به جنبه‌های شخصتیی بیشتری از نویسنده اشاره می‌كنیم. با توجه به باورهای جاری, قاعده به خصوصی برای نوشتن خاطرات روزانه وجود ندارد. با این حال از آن‌جایی كه خاطره‌نویسی یكی از شیوه‌های موثر مقابله با استرس است. نكاتی است كه باید آن‌ها را در ذهن داشته بایشم. نوشته‌ها باید در برگیرنده‌ی مطالب مربوط به حوادث استرس آمیز و نیز تجربیات مثبت باشند. زندگی از فراز و نشیب‌های تشكیل می‌شود و به مرور نوشته‌های شما باید جوانب امر را نشان دهد. از آن گذشته نوشتن یادداشت‌های روزانه نباید صرفاً به ابراز احساسات و اندیشه‌ها در قالب كلام محدود شود. نقاشی وسیله‌‌ای بسیار موثر برای نشان دادن احساسات و افكار و خاطراتی است كه كلمات اغلب نمی‌توانند آن‌ها را به خوبی توصیف كنند. طراحی نیز وسیله جالبی برای رسیدن به این خواسته است. توجه داشته باشید كه شما برای خودتان و نه برای راضی كردن دیگران مطلب می‌نویسید.در واقع بهترین خاطره‌نویسی‌ها آن‌هایی هستند كه محرمانه تلقی می‌شوند.با آن كه شیوه‌ی خاصی برای نوشتن خاطرات وجود ندارد, معیارهایی هست كه می‌تواند به نویسنده كمك كند تا برای برخورد موثرتر با استرس و ارتباط با عمق درون از این راهكارها استفاده كند. از جمله‌ی این ملاك‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره كرد:
۱_ به مسائل و مباحثی بپردازید كه بیشترین ناراحتی, اندوه و تنش را برای شما ایجاد می‌كند. شناسایی محرك‌های تنش‌زا و اولویت بخشیدن به آن‌ها درفرآیند خودآگاهی نقشی مهم دارد. برای شروع نوشتن خاطرات روزانه می‌توانید با پرسشی شروع كنید. مثلاً امروز من چگونه بود و چگونه گذشت؟ یا در حال حاضر چه اندیشه‌‌ای در سر دارم؟
۲_ از خود بپرسید وقتی با این محرك‌های تنش‌زا روبه‌رو می‌شوید, چه احساسی پیدا می‌كنید. دو احساس مهم مرتبط با استرس خشم و هراس هستند, اما سایه‌های مختلفی از این احساسات هم وجود دارند كه از جمله آن‌ها می‌توان به ناشكیبایی, حسادت, ناراحتی, اندوه, غم, سوگ, احساس گناه و نگرانی اشاره كرد. پس از شناسایی حالات احساسی خود, برای شناسایی مبدا احساساتتان باید از پرسش چرا؟استفاده نمایید. (چرا ناراحت هستم؟ چرا نومیدم؟ چرا احساس می‌كنم كه مظلوم واقع شده‌ام؟)از نوشته‌ها برای استفاده از ذهن خلاق خود استفاده كنید. وقتی توانستید محرك‌های تنش‌زا را بشناسید و احساساتی را كه در مورد هر كدام به وجود می‌آید در نظر بگیرید, در مرحله‌ی سوم باید راه حلی به منظور پایان دادن به آن پیدا كنید. در زمینه‌ی تهیه یادداشت‌های روزانه كتاب‌های متعددی به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند كه هنر نوشتن یادداشت‌های روزانه را نشان می‌دهند. در ادامه مطلب برای هر چه بهتر برگزار كردن این برنامه توصیه‌هایی ارائه داده‌ایم:
۱_ توجه به مركز. قبل از این كه شروع به نوشتن بكنید, دقایقی را در حالت آرامش قرار بگیرید. چشمانتان را ببندید, چند نفس عمیق بكشید, بگذارید تا در حالت آرامش قرار بگیرید. تمركز كردن و توجه به مركز بدین معناست كه به لحظه‌ی اكنون و به این جا بیشتر توجه می‌كنید. گاه گوش دادن به نوارهای آرامش بخش و یا نوشیدن چای داغ می‌تواند به رسیدن به تمركز كمك كند.
۲_ تاریخ نوشته‌های خود را مشخص كنید. هر یك از نوشته‌های خود را با تاریخ روز و ماه و سال مشخص نمایید. ممكن است در مواقعی بخواهید نوشته‌های گذشته خود را بخوانید و وقتی این اطلاعات درباره آن‌ها را یادداشت می‌كنید, به سهولت بیشتری می‌توانید شرایط پیرامونی حوادث گذشته را درك نمایید.
۳_ سانسور نكنید. آن چه را به ذهنتان می‌رسد, بدون ویرایش اندیشه به روی كاغذ بیاورید. ذهنیات خود را سانسور نكنید, بگذارید به همان شكلی كه هستند از نوك قلم شما به روی كاغذ بیایند.
۴_ خودانگیختگی. بگذارید افكارتان آزادانه به هر سمت كه می‌خواهند جاری شوند. مجبور نیستید كه همیشه عبارات خود را به شكل جملات كامل و بندهای مشخص بنویسید. آن چه را در ذهن دارید به روی كاغذ بیاورید و بعد آن‌ها را به هر شكلی كه می‌خواهید دسته‌بندی كنید.
۵_ مكان خلوت. به لحاظ نظری مطالب دفترچه خاطرات را می‌توانید در هر جایی بنویسید. اما داشتن مكان دنج و خلوت سببی است تا خودافشایی بیشتری بكنید. مكانی بیابید كه بتوانید آن جا را مكان ویژه خود در نظر بگیرید. فضاهای باز نیز فرصتی است تا ذهن انبساط پیدا كند. اگر هوا به گونه‌‌ای است كه می‌توانید مدتی در فضای بیرون بنشینید, درختی پیدا كنید, ساحلی, دامنه‌ی كوهی, روی چمن‌ها و علف‌ها بد نیست. این مكان را از آن خود بدانید. در مواقعی می‌توانید این مكان را با موسیقی درمانی تركیب كنید. این گونه ذهن آزادتری پیدا می‌كنید.۶_ دفترچه خاطرات خصوصی. به گفته‌ی متخصصان و صاحبنظران, دفترچه خاطرات و یادداشت‌های روزانه, دفترچه‌‌ای مختص شماست. اگر عادت كنید كه ذهنیات به رشته‌ی تحریر درآمده‌ی خود را با دیگران در میان بگذارید, سوگند وفاداری نسبت به خودتان به مخاطره می‌افتد. اگر با كسان دیگری زندگی می‌كنید, بهتر این است كه دفترچه خود را به دور از چشم‌های دیگران قرار دهید. دفترچه خاطرات یا یادداشت‌های روزانه برای همه به جز نویسنده در حكم جعبه پاندوراست. باید از تمامی كسانی كه با شما زندگی می‌كنند بخواهید كه نوشته‌های شما را نخوانند.
۷_ غلبه مانع روانی نویسنده. بسیاری از اشخاص از برملا كردن آن چه در ذهنشان می‌گذرد با دشواری روبه‌رو هستند. در بسیاری از مواقع آن چه در ذهن ما می‌گذرد با آرمان‌های ما همخوانی ندارد. وقتی افكار و ادراكات ما با آرمان‌ها و انتظاراتی كه برای خود در نظر می‌گیریم همخوانی ندارند, مشكلاتی بروز می‌كند. اما توجه داشته باشید كه فرانكل معتقد بود كه رنج كشیدن بخش ضروری از فرآیند رشد شخصی است.در شروع درج یادداشت‌های روزانه و خاطره‌نویسی یك كاغذ سفید, حالا به یك دفترچه یادداشت خالی كاری نداریم, می‌تواند به شدت هول‌انگیز به نظر برسد. بعضی‌ها در نوشتن خاطرات و یادداشت‌های روزانه خود با دشواری فراوان روبه‌رو هستند زیرا گمان می‌كنند كه در هر صفحه از نوشته‌شان باید مطلبی جدی و بی كم و كاست نوشته شود. توجه داشته باشید كه درج خاطرات روزانه اقدامی به منظور تقویت رابطه شما با خود شماست. روابط با مقدمه, اطلاعات پس زمینه و پرسش و پاسخ شروع می‌شود. نوشتن خاطرات روزانه هم از همین كیفیت برخوردار است. ایجاد موانع روانی برای نویسنده، برای همه اتفاق می‌افتد. بسیاری از اشخاص را می‌شناسیم كه به هنگام برخورد با موانع روانی دست از كار می‌كشند. اما در این میان بعضی‌ها پس از مدتی دوباره به سراغ این كار می‌آیند. جیمی پنه بیكر معتقد است كه نوشتن دفترچه خاطرات وسیله‌‌ای برای خودابرازی است اما همان‌طور كه نوشتن خاطرات روزانه فواید فراوانی دارد, بعید نیست كه از آن به اشتباه استفاده كنیم. به هنگام نوشتن خاطرات و یادداشت‌های روزانه نكات زیر را در نظر بگیرید:
۱_ نوشتن خاطرات و یادداشت‌های روزانه نباید جایگزین اقدامات مقابله‌‌ای كارآمدتر با استرس شود. توجه داشته باشید كه یادداشت‌های روزانه البته وسیله‌‌ای مناسب برای روبه‌رو شدن با استرس هستند. اما طنین ناشی از این نوشته‌ها باید دعوتی باشد از شخص تا راه‌حل‌های مناسبی برای مقابله با استرس پیدا كند. وقتی از نوشتن یادداشت‌های روزانه به جای روش‌های موثرتر برای برخورد با استرس از قبیل برقراری ارتباط موثر با دیگران یا مهندسی عوامل اجتماعی برای بهتر كردن شرایط محیطی استفاده شود, بعید است كه حاصل آن‌قدر‌ها مطمئنی داشته باشد.
۲_ یادداشت‌های روزانه و خاطره‌نویسی باید مشوق احساسات صادقانه باشد. به عنوان روشی مقابله‌‌ای, نوشتن خاطرات روزانه نویسنده را تشویق می‌كند تا روح و روان خود را بیازماید و اندیشه را متوجه درون انسان بكند. در حالی كه بسیاری از مضامین كتبی, مفاهیم و فلسفه‌ها می‌توانند وسیله‌ای در خدمت بررسی و وارسی جستجوی روح و روان باشند, این‌ها نباید كانون خاص توجه نوشته‌ها باشند. مضمون اصلی نویسنده است. خاطرات روزانه باید محرمانه نگهداری شوند, هر چند بعضی‌ها از روی میل بخش‌هایی از نوشته‌های خود را با دیگران در میان می‌گذارند. اما اگر قرار باشد كه خاطرات روزانه به جای خودتان برای دیگران نوشته شود, احتمال صادقانه بودن مطالب كاهش می‌یابد.
۳_ فلج شدن ناشی از تحلیل. گاه اگر اشخاص بیش از اندازه مجذوب بیان احساسات و اندیشه‌های خود شوند, آگاهی مكدر می‌شود و اثر بخشی ابراز خود و تعمق در خویشتن كاهش می‌یابد. در این شرایط فرایند مقابله با استرس نه تنها بهتر نمی‌شود, بلكه با مشكلاتی مواجه می‌شود. پنه بیكر با مطالعه اشخاصی كه خاطرات روزانه خود را می‌نوشتند به نتایجی جالب توجه رسید. نخست آن كه تنها ۳ درصد اشخاص تحت مطالعه همه روزه خاطراتشان را یادداشت می‌كردند و در حالی كه در مقایسه با مردان, زنان بیشتری خاطراتشان را می‌نوشتند, تفاوت موجود آن‌قدرها معنی‌دار نبود. دوم, نوشته‌ها بیشتر از احساس به واقعیت‌ها توجه داشتند و این روشی است كه ممكن است آن قدرها موثر و ثمربخش نباشد. و سرانجام, او به این نتیجه رسید كه خاطره‌نویسان به دو دسته عمده تقسیم می‌شوند. گروه اول كسانی هستند كه تنها در شرایط بروز بحران‌های روحی و ناراحتی اقدام به نگارش می‌كنند. در این شرایط نوشته‌ها قرار است كه از شدت بار اضطراب بكاهند. اما گروه دوم تقریباً همه روزه یادداشت می‌كنند. و سرانجام پنه بیكر به گروه سومی برخورد كه به جای نوشتن خاطرات روزانه نامه‌نویسی می‌كردند. با آن كه این كار ممكن است مشابه نوشتن خاطرات و یادداشت‌برداری‌های روزانه به نظر برسد. نامه‌ها كمتر به احساسات درون اشخاص توجه دارند. خود من در برخورد با بیماران مختلف به گروه چهارمی برخورد كرده‌ام كه لزوماً مرتب یادداشت‌برداری نمی‌كنند, شاید هفته‌‌ای یك بار یا دو بار, اما نوشته‌هایشان میان تجارب مثبت و منفی حد تعادلی را رعایت می‌كند. تجربه‌های مثبت بیشتر مبتنی بر حقایق هستند و حتی می‌توانند با حكایتی خلاق در ارتباط باشند. اما نوشته‌های تجربه‌های منفی دربرگیرنده‌ی احساسات درونی هستند كه دلایل این احساسات را بیان می‌كنند.

نویسنده: برایان لوك سی‌وارد
مترجم: مهدی قراچه داغی

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:50 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نیمهٔ تاریک وجود
نیمهٔ تاریک وجودبیشتر ما انسان‌ها زمانی که از موقعیتی که در آن هستیم، متنفر می‌شویم یا در جائی قرار داریم که ناراضی هستیم، در راه رشد و تکامل و کمال گام برمی‌داریم و سعی می‌کنیم تغییری را به‌وجود آوریم. آیا تا به‌حال با خود فکر کرده‌اید که چرا دچار رنج و درد و عذاب می‌شوید؟ چرا روابط شما به بن‌بست می‌رسد؟ چرا در حل مسائل خود با مشکل رو به رو هستید؟ و ...
جواب همه این چراها و چراهای دیگر این است که شما نیمه تاریک وجود خود را نمی‌شناسید و بر روی بخشی از شخصیت خود پرده‌ای کشیده‌اید که باعث می‌شود روابط شما به بن‌بست برسد، در کارهایتان با مشکل مواجه شوید و هزاران مسئله دیگری که در زندگیتان به‌وجود می‌آید.
ما نیمه تاریک وجود را ‌”سایه‌“ می‌نامیم. ‌”سایه‌“ شامل همه آن ویژگی‌های شخصیتی ماست که سعی می‌کنیم آن‌ها را پنهان و یا کتمان کنیم. در واقع ما به جهان درون خود بی‌توجه هستیم و آن را باور نداریم. آقای ‌”جان ولوود‌“ در کتاب ‌”عشق و بیداری‌“ جهان درون ما را به کاخی تشبیه کرده است. کاخی باشکوه با هزاران اتاق و سرسراهای بزرگ که هرکدام از این اتاق‌ها یکی از جنبه‌ها و ویژگی‌های ما می‌باشد، اعم از مثبت یا منفی و بد یا خوب ...
شما در دوران کودکی اتاق به اتاق این کاخ را می‌گردید و بی مهابا تک تک اتاق‌ها را بدون ترس، بدون خجالت و با شهامتی مثال‌زدنی جستجو می‌کنید تا این که یکی به سراغ شما می‌آید و می‌گوید که فلان اتاق نقصی دارد و شایسته این کاخ نیست. اگر می‌خواهی کاخی بی نقص داشته باشی، در آن اتاق را ببند. این گونه شما در تک تک اتاق‌های کاختان را می‌بندید و آن‌ها به تاریکی فرو می‌روند و به این ترتیب چرخه‌ای آغاز می‌شود.
با مثال زیبای ‌”جان ولوود‌“ به این نتیجه می‌رسیم که ما انسان‌ها خصوصیت‌ها و ویژگی‌های خود را بر اساس ستایش دیگران تغییر می‌دهیم و پایه‌ریزی می‌کنیم. بسیاری از ما خصوصیت‌های اخلاقی خود را به فراموشی سپرده‌ایم و از یاد برده‌ایم که روزی کاخی باشکوه و زیبا بوده‌ایم، کاخی با اتاق‌های باشکوه. یکی از اتاق‌ها، عشق بود و دیگری شجاعت. یکی وقار بود و دیگری شهامت. یکی بی مهری بود و دیگری نفرت. یکی خودخواهی بود و دیگری حسادت. همه این اتاق‌ها در اصل، ویژگی‌های ما هستند. در واقع، هریک از این جنبه‌ها دارای موهبتی هستند که ما را به‌سوی روشن‌بینی و یگانگی رهنمون می‌سازند. اگر بیشتر فکر کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که آن چه در درون ما است، هزاران ویژگی و خصلتی است که هر انسانی را شکل می‌دهد. خصوصیت‌هائی که هم خوب هستند و هم بد، هم مثبت هستند و هم منفی. حال آن که ما انسان‌ها خصوصیت‌های منفی و بد خود را به‌جای این که با آغوشی باز پذیرا باشیم و پی به موهبت آن ببریم، به سایه خود تبدیل می‌کنیم و هرچه بزرگ‌تر می‌شویم، آن‌ها را به لایه‌های پائین‌تر وجود خود می‌رانیم. یکی می‌گفت: ‌”از آن جائی که تلاش میکنم ویژگی‌های بد خود را بپوشانم، طاقت افرادی را که کاستی‌هایشان را می‌پذیرند، ندارم‌“.
آخر چرا با خود چنین می‌کنید؟
بیائید از امروز انسان کاملی باشید. انسان کامل یعنی انسانی با ویژگی‌های خوب و بد.
بیائید سایه خود را بپذیریم ویژگی‌های مثبت خود را پرورش دهیم و هر روز آن‌ها را شکوفاتر کنیم. ویژگی‌های بد خود را بشناسیم. آن‌ها را بپذیریم و برای خوب شدن و خوب بودن، تلاش کنیم.
سعی کنیم موهبت هر ویژگی خود را بیابیم. سعی کنیم که انسان کاملی باشیم.
در آخر به این جمله زیبا فکر کنید که: ‌”ما در جهان نیستیم، جهان در درون ماست‌“.
جهان درون ما به کاخی تشبیه شده است. کاخی باشکوه با هزاران اتاق و سرسراهای بزرگ که هرکدام از این اتاق‌ها یکی از جنبه‌ها و ویژگی‌های ما می‌باشد، اعم از مثبت یا منفی و بد یا خوب ...
 
نویسنده: دبی فورد مترجم: فرناز فرود
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:52 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

نیمه گمشده من
خجالت یا کمرویی از احساس خودکم‌بینی سرچشمه می‌گیرد و در برخی موارد آنقدر شدت می‌یابد که تمامی شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به‌طوری که چنین فردی از انجام اعمال روزمره زندگی اجتماعی باز می‌ماند و بسیاری از موقعیت‌ها و فرصت‌های اجتماعی خود را به سادگی از دست می‌دهد. چنین فردی از حضور در جمع دچار ناراحتی می‌شود که این حالت در وضعیت جسمانی او نیز اثر می‌گذارد.
به دیگر سخن کمرویی به یک مشکل روانی، اجتماعی و آزاردهنده شخصی مربوط می‌شود که همواره به صورت یک ناتوانی یا معلولیت اجتماعی ظاهر می‌گردد. به کلام ساده، خجالت (کمرویی) یعنی ترس از رویارویی با افراد ناآشنا. زیرا کمرویی نوعی ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از روبرو شدن با افراد ناآشنا و ارتباطات اجتماعی می‌گریزد. کمرویی، مخفی شدن از انظار و احساس عجز در عین توانمندی است. احساس کمرویی افرد همیشه در برابر انسانها متبلور می‌شود نه حیوانات، اشیا و موقعیت‌های طبیعی و جغرافیایی.
● آیا خجالت یک نوع بیماری است؟
بدون هیچ تردیدی می‌توان گفت که خجالت یک نوع بیماری است. این حالت همچنین علامتی است بر بیماری روانی. افراد خجالتی در برابر آنان که به طور واقعی شهامت دارند، کمرو و احمق به نظر می‌رسند. بسیاری از افراد کمرو با دیگران دوستی نمی‌کنند و گروهی دیگر در تمام زندگی ازدواج نمی‌کنند و مجرد باقی می‌مانند. فراموش نکنید که خجالت واقعی‌ اگر به‌خاطر بیم از ناتوانی و سستی روانی باشد، عذاب دائمی را به دنبال خواهد داشت.
شخص خجالتی، تسلیم حوادث می‌شود و خجالت تمام نقشه‌های او را برای زندگی نقش بر آب می‌کند. شخصی خجالتی در تماس با دیگران شخصیت خود را از دست می‌دهد. کمرویی و شرم دو عارضه مهم هستند که شخص خجالتی را آزار می‌دهد. شرم همیشه با سرخی صورت و سردرگمی همراه است. حالا این سؤال پیش می‌آید که چرا شرمنده هستند؟ شاید به این خاطر شرمسار هستند که به طور ناخودآگاه خود را گناهکار می‌دانند. شخص کمرو به این دلیل احساس شرمساری دارد که خود را از دید دیگران بی‌ارزش می‌داند.
● انواع خجالت
خجالت به دو نوع تقسیم می‌شود:
۱) خجالت کاذب
۲) خجالت موقتی
▪ خجالت کاذب
جملات زیر گفته‌های برخی از افرادی است که مبتلا به خجالت کاذب هستند:
-‌ من خجالتی هستم، چون لکنت زبان دارم. (ولی در حقیقت به خاطر خجالتی بودن لکنت زبان ایجاد می‌شود)
- این گوش‌های برجسته هستند که مرا خجالتی ساخته‌اند.
- من به خاطر کوتاهی قد خجالتی شده‌ام، ما فقیر هستیم اما چون در مدرسه‌ای که فرزندان افراد ثروتمند در آن بودند، درس خواندم خجالتی شدم، پیشانی من پر از جوش و پوست بدنم زشت است و...
در واقع این دلایلی که افراد برای کمرویی خود ارائه می‌کنند، واقعی نیستند.
▪ خجالت موقتی
از بین رفتن خجالت موقت، بستگی به عادت کردن شخص با محیط دارد و آشکار است که چنین فردی پس از دو یا سه بار شرکت در این محیط که برایش خجالت ایجاد می‌شود، خجالت را کنار خواهد گذاشت.
● علائم خجالت
خجالت علائم زیادی دارد که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:
-‌ تنگی نفس یا منقبض شدن عضلات
- لرزش دست‌ها، لبها و پاها
- خشک شدن بزاق در دهان
- عرق کردن زیاد از حد
- دودل بودن و افسردگی و شک دائم
- دلتنگی، نفرت داشتن از خجالت و از خود عصبانی بودن
- کمبود اعتماد به نفس که باعث می‌شود انسان حمایت شدن از سوی دیگران را آرزو کند
- اشتیاق زیاد برای تنها بودن به منظور پنهان ماندن از دید دیگران
● علائم فیزیولوژیکی خجالت
مهمترین علائم فیزیولوژیکی خجالت به شرح زیر است:
ـ تشدید ضربان قلب
ـ سرخ شدن چهره
ـ حالتهای اضطرابی
ـ اختلال در ریتم تنفسی
ـ تنش عضلانی
ـ تغییر در تن صدا
ـ اختلال در کنش‌های بعضی از غدد درون و برون‌ریز و ...
▪ علائم روانی
علائم روانی زیررا می‌توان به وضوح در افراد کمرو مشاهده کرد:
ـ گریه کردن
ـ روبرگرداندن از غریبه‌ها و چسبیدن به افراد آشنا که بیشتر در کودکان کمرو دیده می‌شود
ـ کم ‌حرف زدن
ـ بیشتر عبوس بودن و کمتر لبخند زدن
ـ مضطرب و دستپاچه شدن
ـ گوش خود را کشیدن
ـ با انگشتان خود بازی کردن
ـ از این پا به آن پا شدن
ـ سر را خم کردن و زیر چشمی‌ به غریبه‌ها نگاه کردن
ـ غرق در افکار خود شدن
ـ بیزاری از دعوت کردن و دعوت شدن
ـ گرفته و نگران بودن
ـ ضعف اعتماد به نفس
ـ بی‌جرأت و بی‌شهامت بودن در عین توانایی و قدرت
ـ تمایل به تنها بودن
ـ شخصیت انفعالی داشتن و...
● چرا بعضی‌ها خجالتی هستند؟
خجالت ممکن است علت‌های گوناگونی داشته باشد که از جمله آنها عبارتند از:
۱)‌ فرد ممکن است اراده ضعیفی داشته باشد. به اینگونه افراد باید گفت: اراده شما ضعیف نیست. تنها مشکل این است که شما اراده خود را به اندازه کافی رشد نداده‌اید یا این که نمی‌دانید چگونه از آن به شکل آگاهانه استفاده کنید.
۲) فرد ممکن است دچار عقده حقارت باشد. یعنی همیشه خود را کم‌ارزش‌تر از دیگران احساس می‌کند و از پدر و مادر و افراد مافوق دیگر می‌ترسد. غالباً تصور می‌کند افرادی که در اطرافش حضور دارند، در حال استهزا و تمسخر او هستند.
۳) فرد می‌ترسد. او از اقرار گرفتن در یک محل سرپوشیده یا در میان جمع می‌ترسد. او از یک ترس برانگیزنده رنج می‌برد. او خود را درست نشناخته و از توانایی‌های واقعی خود خبر ندارد.اینها فقط چند دلیل خجالتی بودن هستند که در عین سادگی بسیار عمیق و پیچیده هستند. این مسائل ممکن است ریشه در کودک و تربیت خانوادگی، وارد آمدن یک شوک احساسی- هیجانی یا شخصیت یک فرد داشته باشد. بی‌شک می‌توان خجالت را درمان کرد.
همانطوری که در بالا ذکر شد، عوامل گوناگونی در کمرویی یک فرد دخالت دارند که یکی از آنها نقش اولیا است. پدر و مادری که در خانه به جای به وجود آوردن محیط محبت و صفا، محیط رعب و وحشت ایجاد می‌کنند، کمرویی را به فرزند خود تلقین می‌کنند.
همچنین اگر توقع‌های پدر و مادر بیش از حد توان افراد باشد و فرزند نتواند این توقعات را برآورده کند، فرزند را با عقده حقارت و خود کم‌بینی مواجه می‌سازد. یکی دیگر از عوامل کمرویی، مراقبت‌های افراطی اولیا و مربیان است. امر و نهی بیش از حد اولیا و مراقبت‌های افراطی آنان موجب می‌شود که کودک همیشه احساس ترس کند، خود را انسانی ضعیف بداند و تصور کند که اگر کاری را انجام دهد با اعتراض، تنبیه و اهانت روبرو می‌شود و از خواسته‌هایش محروم می‌شود.
اولیا باید به کودکان خود اعتماد به نفس را تلقین کنند.
یکی دیگر از عوامل کمرویی، خود انسان است. انسان کاری می‌کند که به واسطه این رفتار نمی‌تواند در بین مردم ظاهر شود و با دیگران معاشرت داشته باشد. بیش از حد شخصیت و ظرفیت و بیش از آنچه هست، ادعا می‌کند و از ادعاهای باطل و ناحق نیز چشم‌پوشی نمی‌کند.
چنین افرادی که ادعاهای دروغ و باطل می‌کنند و دوست ندارند شخصیتشان زیر سؤال برود و دروغ بودن ادعاهایشان بر دیگران آشکار می‌شود از مجالست کناره‌گیری می‌کنند و ترجیح می‌دهند با کسی حرف نزنند و اظهار نکنند.
یکی از عوامل دیگر کمرویی، محیط و جامعه است؛ اگر در محیطی که کودک رشد می‌کند، استبداد حاکم باشد و کودک نتواند اظهارنظر کند دچار کمرویی می‌شود.
اگر کودک در مدرسه‌ای تحصیل کند که بچه‌های دیگر از او در دروس قوی‌تر باشند و او در سطح پایینی باشد، دچار کمرویی می‌شود، نمی‌تواند آرامش فکری داشته باشد و درست درس بخواند، معلم باید ضعف‌های شاگرد را درک کند، او را در زدودن ضعفها یاری دهد و کاری نکند که ضعفهای کودک نه تنها جبران نشود، بلکه تشدید هم بشود. یکی از عوامل دیگر، ترس است. از جمله عوامل ترس، تهدید و تنبیه زیاد فرزند توسط اولیا و مربیان است. کودک باید هدایت شود و اگر این هدایت همراه با تهدید زیاد و تنبیه‌های مکرر باشد، کودک را ترسو می‌کند و ترس عامل کمرویی است. اگر کودک مرتکب اشتباهاتی می‌شود، نباید او را ترساند و در دلش رعب ایجاد کرد.
از دیگر عوامل کمرویی، گناهان و انحرافاتی است که فرد داشته است. برخی افراد که مرتکب گناه یا خلافی می‌شوند به جای جبران خطاها، دچار گوشه‌گیری و انزوا می‌شوند و دائم خود را سرزنش می‌کنند که چرا چنین کاری را انجام داده‌اند.
انزواطلبی و گوشه‌گیری و دوری از معاشرت‌های اجتماعی از دیگر عوامل کمرویی است، وقتی انسان معاشرتش با افراد کم است، نمی‌تواند با دیگران ارتباط برقرار کند. وقتی فردی مرتب تحقیر شود، در وجودش عقده حقارت شعله می‌گیرد و او را از جمع دوستی‌ها دور می‌کند.
● نقش خانواده‌ها
خانواده‌ها ممکن است به دلایل مختلفی موجب خجالتی بارآمدن فرزندشان شوند.
در زیر به برخی از این خانواده‌ و نحوه رفتارشان اشاره می‌شود:
▪ خانواده‌هایی که در بحران به سر می‌برند:
در چنین خانواده‌هایی، سازگاری اندکی برقرار است، قوانین ناپایدارند و حس درماندگی و ناتوانی در کودک تقویت می‌شود. در این خانواده‌ها کودکان مدام سرزنش می‌شوند. کودکان این خانواده‌ها احساس می‌کنند مورد علاقه نیستند و به علل مختلف برای خانواده‌ها مشکل‌آفرین هستند. این کودکان می‌آموزند که خشمشان متوجه خودشان باشد. پیامهای خانواده چنین است: سؤال نکن، به کسی اعتماد نکن، هرکسی برای خودش، تو برای ما زیادی هستی، از تو متنفرم، کاری را بکن که من می‌کنم و ...
▪ خانواده‌هایی که بیش از حد حمایتگرند:
در این خانواده‌ها کودک به والدین متصل است و با احساس ترس و بی‌لیاقتی بزرگ می‌شود.
● اثرات خجالت
خجالت می‌تواند زندگی را متزلزل سازد و از رشد زندگی افراد جلوگیری کند.
خجالت مانع از تجلی افکار عالی است و تلاش افرادی را که می‌تواند تا بالاترین مراتب اجتماعی صعود کنند، بی اثر می‌سازد. خجالت از پیشرفت افراد باهوش که شایستگی مدیریت و رهبری را دارند، جلوگیری می‌کند. کمرویی باعث می‌شود عقاید مطرح نشود.
▪ اثرات جسمی
ترس، مهمترین عامل در خجالت است. افراد کمرو به طور معمول از ناراحتی تنفسی رنج می‌برند. بعضی از آنها لکنت دارند یا سخن گفتن آنها نامعلوم است.
افرادخجالتی چون اعتقاد دارند که به او نگاه می‌کنند، پاهایشان سفت و سخت شده و آنها را به زحمت روی زمین می‌کشند و همچنین انگشتانشان می‌لرزند.یک شخص کمرو پس از هر بار احساس ترس از حضور در جمع دچار خستگی زیاد می‌شود که ناشی از حالت کلی انقباض عضلانی است. انقباض و انبساط رگهای بدن باعث سرخی پا و پریدگی رنگ چهره افراد کم روست و این خود یکی از دلایل ناراحتی آنهاست. با توقف ترشح بزاق، دهان و لبهای آدم خجالتی خشک می‌شود و دستها و زیربغل او فوق‌العاده عرق می‌کند.
● اثرات روانی
آدم خجالتی از شکست در اجتماع می‌ترسد. همیشه از اینکه دیگران او را حقیر بشمارند در هراس است.
مثل این است که اعصاب پاهایش را قطع کرده‌اند و او فلج شده و قادر به حرکت نیست بنابراین نمی‌تواند موقعیت خود را حفظ کند.
● نتایج منفی
کمرویی باعث مشکلات اجتماعی می‌شود. برخورد و ملاقات با افراد جدید را دشوار می‌کند و مانعی برای پیدا کردن دوست جدید می‌شود.
کمرویی عواقب منفی عاطفی و هیجانی به دنبال دارد. باعث بروز احساس تنهایی، افسردگی و احساس طرد شدگی می‌شود . کمرویی مانع ارزیابی مثبت دیگران می شود (مثلاً توانمندیها و قابلیتهای کمرو به خاطر کمرویی‌اش ظاهر نمی‌شود.) کمرویی باعث می‌شود که فرد نتواند به موقع حرف بزند یا در مورد موضوعات مختلف اظهارنظر و از فرصتهای مطلوب استفاده کند. کمرویی باعث مشکلات شناختی و بیانی می‌گردد و سبب می‌شود فرد به هنگام رویارویی با دیگران نتواند در حد ظرفیت و توانایی خود، فکری صریح و روشن داشته باشد و ارتباط موثری با آنان برقرار کند.
کمرویی باعث اختلال در ریتم تنفسی، ضربان قلب، لرزش، لکنت زبان، اتکا به آشنایان، انزواطلبی، فرار از فعالیتهای اجتماعی، استرس و اضطراب و ... می‌شود. کمرویی باعث می‌شود حق انسان پایمال شود. این موضوع موجب سوءاستفاده از افراد فرصت‌طلب می‌شود و برای او زیان اقتصادی را نیز به همراه می‌آورد. فرد کمرو نمی‌تواند از حق خود دفاع کند کمرویی موجب می‌شود که انسان از سعادت دنیا و آخرت محروم شود. کمرویی فرو ماندن در جهالت و نادانی را بار می‌آورد. فرد کمرو از پرسیدن مجهولات خود روی گردان است و از طرح سئوالات خجالت می‌کشد و لذا جاهل و نادان باقی می‌ماند.
● پیشنهاد
یکی از راههای درمان خجالت و کمرویی، افزایش اعتماد به نفس است. تعیین هدف می‌تواند در بهبود روابط شما با دیگران، وضعیت بهتر زندگی و در نهایت افزایش اعتماد به نفس کمک شایانی باشد. در هر مرتبه تمرین روی یک هدف که افزایش اعتماد به نفس و کاهش خجالت است، کار کنید.
به طور کلی روشهای درمان کمرویی و خجالت به شرح زیر است:
۱‌) آگاه کردن: یکی از راههای درمان کمرویی این است که فرد کمرو را با عوارض ناشی از کمرویی آشنا کنیم. با او دوستانه صحبت و در محیطی دور از عصبانیت و خشم بیماری او را تشریح کنیم. آگاهی فرد نسبت به بیماری، نیمی از درمان است.
۲‌) ارائه الگو و نمونه: یکی از راههای درمان مفید و بازپروری فرد کمرو، ارائه الگوهاست و ارائه الگو به معنای مقایسه کردن نیست.
۳‌) فرصت دادن برای حرف زدن: یکی از راههای درمان مفید و بازپروری فرد کمرو این است که به او فرصت بیشتری برای حرف زدن بدهیم. اولیا و مربیان وقت بیشتری در برخورد با فرد کمرو باید صرف کنند و به او بیشتر فرصت دهند، تا حرف بزند. هرگز نباید از حرف زدن و اظهار نظر کردن او جلوگیری کرد، بلکه باید به او میدان عمل داد.
۴‌) تلقین شهامت: باید شهامت را به وجود فرد کمرو تلقین کرد تا به مرور قدرت بیان و اظهار کردن بیابد.
۵‌) ایجاد اعتماد به نفس: اعتماد به نفس فرد را از داشته‌های درونی، استعدادها و توانایی‌هایش آگاه می‌کند و همین اعتماد به نفس در معالجه کمرویی مفید است.
۶‌) تغییر محیط: زمانی که اولیا متوجه می‌شوند کودک در محیطی قرار گرفته است که زمینه و موقعیت ابراز نظر برایش وجود ندارد، باید محیط او را تغییر دهند. فرد کمرو را همیشه باید به مهمانی ببرند، مهمانی رفتن تاثیر بسزایی در از بین بردن کمرویی دارد. برای معالجه کمرویی توصیه می‌شود که زمینه‌های رابطه و رفت آمد را تا مدتی که کمرویی از بین نرفته است، برای فرد کمرو به وجود آوریم و محیط او را تغییر دهیم.
۷‌) اجرای مراسم همگانی: فرد کمرو را باید به اجرای سرود، شعر، یا دکلمه تشویق کرد، اگر چه برنامه‌ای که اجرا می‌کند از روی نوشته باشد. این کار باعث می‌شود که قدرت استخراج مطالب از مغز به راحتی انجام شود و کم کم حالت خجالت از بین برود.
۸‌) مباحثه و قدرت مانور: از فرد کمرو بخواهیم کتابی را بخواند و مطالب کتاب را برای افراد دیگر توضیح دهد. مباحثه ضعفهای انسان را از بین می‌برد و قدرت بیان را زیاد می‌کند.
خیلی‌ها می‌پرسند: آیا خجالت‌ درمان قطعی دارد؟
باید پاسخ داد: آری به شرط آنکه به منشا آن حمله کنیم و آن را ریشه‌کن سازیم.
شخص خجالتی باید شکست و انتقاد را بپذیرد، باید یاد بگیرد که از زندگی به خاطر ترس از شکست خوردن نباید بگریزد. باید بداند هر شکست می‌تواند تجربه‌ای برای پیروزی در آینده باشد و باید احساس مسئولیت کردن را فراگیرد. آنچه در بالا ذکر شد صورتی کلی برای درمان خجالت است. در برنامه کار و درمان خجالت را در سه هفته به شکل زیر می‌توان اجرا کرد:
۱‌) شناخت دقیق خود
۲‌) تحت تاثیر قرار دادن رفتار
۳‌) انجام تمرین‌های عملی و موثر
▪ هفته اول
در هفته اول به تقویت اراده پرداخته می‌شود. چند تمرین ارائه می‌شود که شخص، دارای اراده قویتر نسبت به قبل شود. در تمرین اول ابتدا چند برگه تهیه می‌کنیم که روی آنها جملاتی نوشته شده است. مثلا روی یکی از آنها نوشته می‌شود: من به آنچه انجام می‌دهم فکر می‌کنم یا آیا تایید شدن از طرف دیگران تا این اندازه مهم است؟ برخی بزرگان مانند سقراط، کوپرنیک، گالیله و بسیاری از دانشمندان در زمان خود مورد تایید دیگران نبوده‌اند. بزرگ بودن، یکی از شروط اولیه برای تایید نشدن از طرف توده مردم است. برگه‌ها را روزی چند بار با صدای بلند و به آرامی تکرار کنید. اگر تصور می‌کنید معنای یکی از جملات را به خوبی نفهمیده‌اید، کار را متوقف کرده و وقت کافی در مورد تعمق در مورد آن صرف کنید. این تمرین را چندین بار در روز و حدود ۱۲ بار در مقاطع مختلف انجام دهید. یعنی در طول هفته اول این تمرین را ۴ بار صبح پس از بیدار شدن، ۴ بار در طول روز و ۴ بار قبل از خواب در رختخواب تکرار کنید. شما از تاثیر این تمرین که براساس اصل تلقین به خود استوار بوده و به صورتی کاملاً عملی ارائه شده است، تعجب خواهید کرد.
▪ هفته دوم
در هفته دوم از بین بردن عقده حقارت پرداخته می‌شود. یکی از عللهای خجالت، عقده حقارت است که بی‌شک مهمترین علت آن نیز است. کهتر یا بهتر بودن نسبت به دیگران به خودی خود نه پیروزی بخش است و نه مایه ضعف. عقده حقارت از این وضعیت ایجاد نمی‌شود، بلکه به قول آدلر از تفکر منفی فرد نسبت به آن احساس به وجود می‌آید. اولین کار در این هفته هم مانند هفته اول تهیه کارتهایی با جملاتی در این زمینه است که باید فرد بارها تکرار کند: بعد در این هفته ما جستجو می‌کنیم که علت عقده حقارت فرد چیست که می‌تواند معلول یکی از علت های زیر باشد:
الف‌) حقارت جسمی: قبل از بیان هر مطلبی، باید بگوییم اینگونه حقارت‌ها دارای اهمیت بسیارکمی بوده و در اغلب موارد بیشتر تخیلی است تا واقعی و همیشه اگر نه به صورت جسمی، حداقل از نظر روانی قابل جبران است.
مثلاً اگر چاقی علت آن است که پزشک می‌ تواند معالجه مناسبی را تجویز کند و حتی اگر راهی برای جبران آن نداشته باشد باید این اندیشه را در مغز خود پرورش داده و به خود بگوید که حتی نقص عضو جمی نیز نمی‌تواند مانعی برای موفقیت شخص باشد.
ب‌) اجبارهای دوران کودکی: بهترین کار، برخوردی منطقی با مسئله است تا علل این اجبار مشخص و توجیه شود. مسلماً شما خیلی حساس و تحریک‌پذیر هستید و به همین دلیل اثرات آن دوران در شما باقی مانده است.
ج‌) حقارت‌های محیطی: عوامل احساس حقارت نسبت به محیط نیز متنوع است و البته می‌توان بر مانع به وجود آمده فائق شد.
شما می‌توانید با تفکر و تعمق در این مورد، آن را کنار بگذارید.
● هفته سوم
در اینجا به سومین و آخرین هفته می‌رسیم که از فرد خجالتی، انسانی دیگر خواهد ساخت و او را به موفقیت نهایی خواهد رساند.
او شناخت ویژه‌ای از خود و جنبه واقعی خویش به دست آورده است. بنابراین از نظر تئوری دیگر دلیلی برای ترسیدن ندارد. در اینجا کلمه تئوری را به کار بردیم، زیرا در واقع حساس‌ترین مشکل هنوز حل نشده است. مشکل این است که او در بطن جامعه‌ای زندگی می‌کند که تصور می‌کرد با او برخوردی خصمانه داشته یا بیش از حد برتر از اوست و در واقع به خوبی آن را ارزشگذاری نکرده است. در این هفته نیز روش کار این گونه است، یعنی کارتهایی را آماده می‌کنید و با صدای بلند تکرار می‌کنید. یکی از مهم‌ترین عناصر برای ایجاد اعتماد به خود، خوشبینی است. خوشبینی اکتسابی است، بنابراین شما می‌توانید آن را کسب کنید.
عامل موفقیت در کارها و شکست دادن خجالت، لبخند زدن است. آنکه لبخند می زند تمام افراد مثبت را به سوی خود جذب خواهد کرد، بنابراین یاد بگیرید که لبخند بزنید، جلوی آینه بایستید و سعی کنید لبخندی واقعی بزنید که با صورت شما هماهنگ باشد و در تمام طول روز (در هفته سوم) سعی کنید به هنگام تنهایی لبخند بزنید، این کار برای نرم کردن و عادت دادن گروهی از عضلات صورت که باعث ایجاد لبخند می‌شود، به کار می‌رود. به محض برخورد با هر فردی سعی کنید قبل از صحبت کردن لبخند بزنید.
بعد از تمرین لبخند برای انجام دادن کارهای خود که معمولاً از انجام آنها وحشت می‌کردید، قبل از اقدام به عمل در ذهن خود انجام آن کار را با آرامش و خونسردی مجسم کنید. در خیابان یک عابر را متوقف کرده و از او سئوال کنید. مثلاً بپرسید ساعت چند است. به یک فروشگاه لباس بروید و چند لباس را انتخاب کنید و بعد برای هر کدام دلیل بیاورید که برای شما مناسب نیست.
با کسانی که زندگی می‌کنید چه در خانه، چه در محله و چه در محل کار، روابط صمیمی جدید ایجاد کنید. از دشمنان خود دوست ساختن، بزرگترین موفقیتی است که می‌توانید به دست بیاورید.
در یک کلوپ ورزشی ثبت‌نام کنید. در آنجا با افرادی از طبقات مختلف آشنا می‌شوید، این کار به شخصیت جدید شما امکان شکوفایی خواهد داد.
از تنهایی بگریزید، سعی کنید تمایل به نزدیک شدن، شناخت و درک بهتر دیگران را در خود ایجاد کنید.
 
عبدالعظیم شکاری‌بادی مدیر مدرسه شهید طحانی‌کاشانی
روزنامه اطلاعات
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:53 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

ویژگی های انسان سالم
ویژگی های انسان سالماین ویژگی ها دیدگاه های روانشناسان مختلف در باره انسان سالم، کامل یا بالغ است که پاره ای از آن ها در من و شما کم و بیش وجود دارد که با کمی تلاش می توان آن ها را تقویت کرد و آنهایی که در ما نیست را می توان ایجاد نمود. کار مشکلی نیست فقط کمی سعی و تلاش می خواهد.
۱- انسان سالم امکانات، خواسته ها، توانایی ها و اهداف و علائق خود را می شناسد.
ما چقدر اهداف و علائق خود را می شناسیم، آیا می دانیم در چه زمینه هایی توانایی و استعداد بیشتری داریم، چقدر امکانات و خواسته های خود را می شناسیم؟ آیا می دانیم برای چه زندگی می کنیم؟ برای چه کار و می کنیم و شغلی را انتخاب کرده ایم، یا دانشگاه رفتیم و این رشته ایی که در آن مشغول تحصیل هستیم را انتخاب کرده ایم، چرا ازدواج می کنیم، یا کرده ایم و برای چه دارای فرزند می شویم؟
بیشتر مردم نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه از زندگی خود می خواهند. انسان سالم برای خود و شناخت خود وقت می گذارد تا توانایی ها، استعداد ها، اهداف و علائق خود را بشناسد. ما چقدر وقت می گذاریم.
با خود عهد کنیم و ماهی یک بار با خود یک ساعت خلوت کرده و در مورد اهداف خود و مسیری که طی یک ماه گذشته رفته ایم را بررسی کنیم و مراقب باشیم که از مسیر خارج نشویم. هر قدمی که می خواهیم برداریم از خود بپرسیم برای چه؟ و چه می خواهم؟
۲- انسان سالم در برابر وقایع و اتفاقات سخت زندگی احساس یأس و ناامیدی نمی کند.
انسان سالم می داند که هیچ زندگی آرمانی برای هیچ ابوالبشری وجود ندارد، لکن از تلاش و کوشش باز نمی ایستد و اگر زمانی هم با مانع روبرو شود ضمن اینکه دچار یأس و ناامیدی نمی گردد، آن را مانع ندیده بلکه آن را تنگنایی تلقی می کند که با کمی دایت می توان از آن گذشت.
تمرین کنیم تا هنگام مواجه با تنگناها ضمن تقویت توکل در خود، در کمال آرامش راه کار منطقی و عملی اتخاذ کنیم.
۳- انسان سالم از زندگی بیشتر احساس رضایت و خوشی می کند و کمتر گرفتار نارضایتی و ناخوشی می شود. به عبارتی دیگر انسان سالم قسمت پر لیوان را هم می بیند.
واقعیت این است که ما در زندگی خودمان نکات مثبت و ارزندۀ بسیاری داریم که می توانیم به اونها ببالیم و با فکر کردن بدانها احساس ارزشمند و خوشایندی بکنیم.
طبیعت ما انسان آن است که معمولا نکات منفی را بیشتر می بینیم و مورد توجه قرار می دهیم و باید تمرین کنیم تا بتوانیم بخش مثبت و خوب زندگی خودمان را ببینیم. حتی اغلب اوقات ما در مورد فرزندانمان هم بیش از آنکه نکات مثبیشان را ببینیم، نکات منفی آنها را مورد توجه قرار می دهیم.
ندیدن نکات مثبت زندگی خود و دیگران و دیدن و بازگو کردن نکات منفی باعث شده تا به مرور ما تبدیل به انسان های شاکی شویم که دائما در حال نق زدن و قر زدن هستیم (که اسم آن را فرهنگ نق زدن و نالیدن گذاشته ام) و در حال حاضر این فرهنگ را ما به وضوح در جامعه خود شاهدیم و جالب آنکه فقط هم می نالیم و هیچ گاه برای آن کاری نمی کنیم.
بنابراین بیاییم از این پس نکات مثبت زندگی خود و دیگران را هم ببینیم و مورد توجه فرار دهیم تا انشاالله مثبت اندیشی عادتمان شود که البته واقعیت زندگی ما این است به هر حال از جسم سالم، روان سالم، پدر و مادر خوب، فرزندان سالم و صالح یا شغلی که از طریق آن امرار معاش می کنیم و هزاران مواهب دیگر برخورداریم که ممکن دیگران آن را هم نداشته باشند. پس ما از داشتن آنها خرسند و شاکر باشیم.
۴- انسان سالم قادر به برقراری ارتباطات و مناسبات دوستانه و صمیمانه با دیگران است.
کسی که نتواند با دیگران ارتباط برقرار کند، انسان سالمی نیست. انسان سالم به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کرده و روابط عمیق و صمیمی و بلند مدت برقرار کند.
ما چقدر قادریم با دیگران ارتباط مؤثر برقرار کنیم و این ارتباط را تداوم ببخشیم. برقراری ارتباط مؤثر تکنیکی آموختنی است و هر کس به راحتی می تواند آن را آموزش ببیند و به راحتی هم به کار ببندد.
۵- انسان سالم خود عهده دار زندگی خویشتن است.
انسان سالم ضمن اینکه با دیگران مشورت می کند ولی خود مسئولیت عواقب آن را می پذیرد. ما چه می کنیم؟ آیا دیگران را در ناموفقیت های خود مقصر می دانیم یا خود مسئولیت آن را می پذیریم؟
باید توجه داشته باشیم هر آنچه در پی مشورت با دیگران برای اهداف ما رخ می دهد، تصمیم گیرنده نهایی خود ما هستیم و انتخاب خود ما بوده نه زور و اجبار دیگران، پس خود ما باید عواقب آن را بپذیریم.
۶- انسان سالم خود و دیگران را دوست می دارد و از محبت كردن به آنها لذت می برد.
انسان سالم دیگران را صمیمانه دوست دارد و بدانها عشق می ورزد، انسان سالم از هر اقدامی برای کمک به دیگران فروگذاری نمی کند.
آیا تا به حال شده در خیابان دست نابینایی را برای عبور از خیابان گرفته و به او کمک کرده باشید؟ چه احساسی داشتید؟! مطمئنا احساس خوشایندی بوده، آیا او در مقابل به شما چیزی داد که اینگونه خرسند شدید؟ مطمئنا خیر.
پس چرا تا مطمئن نباشیم از طرف مقابل چیزی به ما می رسد یا نه، گامی برای او بر نمیداریم.
دوستان، همراهان بیاییم دست در دست هم به یکدیگر عشق بورزیم و همدیگر را دوست بداریم. بدانیم که این لحظات دیگر برنمی گردد، این لحظات با هم بودن و به هم عشق ورزیدن را غنیمت شمرده و تا می توانیم دست یکدیگر را در گذر از این دنیا گرفته و یار و یاور هم باشیم.
توجه داشته باشیم که ما در هیچ جا زندگی نمی کنیم، ما حتی بر این کره خاکی هم زندگی نمی کنیم، ما در قلب کسانی زندگی می کنیم که دوستشان داریم و به آن ها عشق می ورزیم.
۷- انسان سالم پی به ماهیت وجودی خود برده و بد و خوب خود را می شناسد و قبول دارد.
ما تا چه اندازه در خود تفکر کرده و نسبت به خود شناخت داریم و یا هنگامی دیگران به ما بازخوردی از رفتارمان می دهند می پذیریم. پس ضمن اینکه در رفتار خود تفکر و تدبر می کنیم در صورتی اطرافیان رفتار ما را مورد نقد قرار می دهند به این توجه داشته باشیم که ممکن است درست می گویند و حتی اگر فکر می کنیم درست تشخیص نداده اند باید این را در نظر داشت که ما چگونه رفتار کرده ایم که نمود بیرونی آن برای دیگران و اطرافیان چیزی غیر از تصور و خواست ما بوده، پس هنگامی که دیگران رفتار ما را مورد انتقاد قرار می دهند در قدم اول حق را به آن ها داده و از زاویه دید آنها خود را بنگریم، به احتمال قریب به یقین آنچه آنها دیده اند درست خواهد بود (البته اگر منصفانه خود را بنگریم)
۸- انسان سالم آشفتگی ها و ناراحتی های خود را به نحو قابل قبول و جامعه پسند آشکار می کند.
ما اعتقاد نداریم و نمی گوییم که انسان سالم هیچگاه دچار ناراحتی نمی شود یا نباید بشود، بلکه آنچه مسلم است هر کسی در برهه ای از زندگی خود ممکن است ناراحتی ها و آشفتگی هایی برایش پیش آید، آنچه مهم است این است که فرد بتواند به شیوه ای معقول و منطقی ناراحتی خود را بروز دهد نه با ایجاد مشکل برای دیگران.
توجه داشته باشیم که با هیاهو و غیر و قال دیگران را متوجه مشکل کردن رفتار ناپسندی بوده و فقط یک ذهن ناسالم ممکن است دست به چنین کاری بزند. پس ما به عنوان یک انسان سالم در هنگام آشفتگی آن را به نحو جامعه پسند بروز دهیم.
۹- انسان سالم توانایی خود کنترلی خوبی دارد.
یعنی در برابر عوامل بیرونی زود واکنش نشان نمی دهد و رفتارهایش بستگی به عوامل بیرونی ندارد و آنچه را که انجام می دهد متاثر از عوامل بیرونی نیست بلکه انتخاب خود اوست.
برای مثال دانش آموزی که دیر به مدرسه می رسد و دلیل آن را دیر آمدن اتوبوس عنوان می کند، یا هنگامی که معلم، یا والدینش حضور دارند درس می خواند و زمانی که آنها نیستند مطالعه نمی کند. همچنین افراد شاغلی که با تاخیر به محل کار می رسند دلیل آن را رفتن سرویس مطرح می کنند یا در حضور افراد مافوق کار و وظایف شغلی خود را به خوبی انجام می دهند، بیانگر اشخاصی است که خود کنترلی پایینی دارند به عبارتی کانون کنترل آنها بیرونی است.
ولی آن دسته از دانش آموزان که دلیل دیر رسیدن را دیر آمدن خود به ایستگاه اتوبوس مطرح می کنند یا اینکه بدون نیاز به حضور دیگران تکالیف خود را انجام می دهند و آن دسته از کارکنانی که دیر رسیدن به سرکار را نرسیدن به سرویس عنوان می کنند و بدون نیاز به حضور افراد ارشد وظایف شغلی خود را به نحو احسن انجام می دهند بیانگر اشخاصی است که کانون کنترل آنها درونی است.
به عبارت دیگر هنگامی که انجام دادن یا ندادن کاری در فردی منوط به وجود یا عدم وجود عوامل بیرونی باشد، این دسته از افراد کانون کنترل بیرونی دارند و خود کنترلی آنها ضعیف است. و آن در دسته از افراد که انجام دادن یا ندادن کاری بستگی به وجود یا عدم وجود عوامل بیرونی نداشته باشد کانون کنترلشان درونی است و خود کنترلی خوبی دارند.
با تمرین و ممارست می توان کانون کنترل را درونی کرد و خود کنترلی را قوی نمود و کمتر در برابر ناملایمات بیرونی تکانشی عمل کرد و مشکلات درونی را به عوامل بیرونی نسبت داد.
۱۰- انسان سالم هم در تنهایی، هم در جمع احساس شادی و خوشی می کند.
به هر حال مواقعی پیش می آید که تنها هستیم یا در جمع قرار می گیریم، در این لحظات چگونه احساسی داریم، آیا در هر دو صورت خرسند می شویم و حداکثر لذت را از آن می بریم یا احساس ناخوشایندی به ما دست می دهد؟
انسان سالم هر دو صورت، چه در جمع، چه در تنهایی احساس کسالت نکرده و حداکثر بهره را می برد. برای تنهایی خود برنامه دارد و وقتی هم که در جمع قرار می گیرد از بودن در جمع خرسند بوده و لذت می برد.
۱۱- انسان سالم واقعیت ها را همانگونه که هست می پذیرد.
ما چقدر آمادگی پذیرش واقعیات زندگی خود را داریم، و با آن کنار می آییم، یا آنکه دائم در حال جنگ با واقعیت های زتدگی خود هستیم.
آیا این یک واقعیت نیست که ما در ایران زندگی می کنیم و به جای نق و ناله کردن، این واقعیت را بپذیریم و اگر می توانیم برای بهبود شرایط زندگی در ایران قدمی برداریم، اگر نه حداقل دائماً از کمبودها و نابسامانی ها شکایت نکنیم بلکه برای اصلاح آن قدم مثبتی برداریم.
۱۲- انسان سالم دیگران را تحقیر نمی کند و برای خود مزیتی قائل نمی شود.
این است که انسان سالم دیگران را کوچک نپنداشته و حقیر جلوه نمی دهد و خود را بر دیگران برتر و والاتر نمی داند و خود را ارجح نمی داند، این مورد به خصوص در مورد مدیران مصداق پیدا می کند.
بنابراین مراقب باشیم که با رفتار خود دیگران را تحقیر و ذلیل نکنیم و مواهب دنیا را فقط مختص خود ندانیم.
۱۳- انسان سالم اجازه نمی دهد تحت تسلط دیگران قرار گیرد و دیگران را هم تحت تسلط خود در نمی آورد.
انسان سالم نه به دیگران زور می گوید، نه حرف زور را می پذیرد، این بدان معنی نیست که انسان سالم مدیر نمی شود تا دیگران را تحت تسلط خود در نیاورد، بلکه مقصود به زور دیگران را به کار واداشتن است. مدیران هم باید بگونه ایی رفتار کنند که کارکنان از روی میل و رغبت کار کنند.
۱۴- انسان سالم از هر فرصتی برای شادی و دوری از نگرانی استفاده می کند به گونه ای که بذله گویی او موجب آزار و اذیت دیگران نمی شود.
انسان سالم تلاش می کند خود و دیگران را به هر صورتی که شده (البته بدون آزرده کردن فردی) شاد کند و از شاد کردن دیگران دریغ نمی کند. مراقب است شادی او منجر به ناراحتی و پریشانی دیگری نشود. همچنین با تمسخر کردن دیگری فضای شاد برای دیگران فراهم نمی کند.
ما برای شاد کردن خود و دیگران چه می کنیم؟ آیا با تمسخر کردن دیگران شادی می کنیم یا با شاد و خرسند کردن دیگران احساس شادی می کنیم؟ به عبارتی شادی خود را در شادی دیگران می بینیم؟
۱۵- انسان سالم اجازه تقویت به حالت هایی نظیر بدبینی، سوءظن، غرور، نخوت، رشک، حسد، خودخواهی و هیجان های منفی از این قبیل را در خود نمی دهد.
هیجان های منفی بدون خواست فرد برایش پیش می آید لکن انسان سالم با تمرکز بر آنها و تکرار آن افکار این هیجان ها را تقویت نمی نماید. یعنی دست فرد نیست که دچار این گونه هیجان ها نشود، ولی فرد می تواند با تمرین و ممارست افکار مرتبط با این هیجان ها را از خود دور می نماید و نشخوار فکری (تکرار در ذهن) موجبات تقویت این هیجان ها را فراهم نمی آورد و بلافاصله این افکار را از خود دور می کند.
۱۶- انسان سالم دیگران از دست و دل و زبان و پندار و کردارش در امان هستند.
آخرین ویژگی انسان سالم همان فرموده معروف زرتشت پیامبر است: «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک». انسان به این نکته توجه دارد که رفتار او یا بیان او و حتی افکار او موجب رنجش دیگران نگردد و منجر به آزار و اذیت آن ها نگردد. به عبارتی توجه به بازی «برنده- برنده» دارد و مراقب است که اطرافیان او با رفتار و کردار و گفتارش بازنده نباشند.
● ما چگونه هستیم؟
انشاالله همیشه برنده بوده و دیگران را هم برنده نماییم.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:55 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

ویژگی های شخصیت بوردرلاین


ویژگی های شخصیت بوردرلاینیکی از بحث برانگیزترین و چالش سازترین اختلالات روانپزشکی، بی گمان اختلال شخصیت مرزی (بوردرلاین) است که به ویژه در حوزه روان درمانی جایگاهی ویژه داشته و دارد.
در همه جوامع جهان (از پیشرفته تا در حال رشد) این اختلال در هر دو جنبه فردی و اجتماعی، معضلی بزرگ و زیانبار بوده و هست. اختلال شخصیت مرزی را از آن رو «مرزی» نامیده اند که بیماران مبتلا به آن را در مرز روان نژندی (نوروز) و روان پریشی (سایکوز) می دانند. این اختلال را «منش روان پریشانه» (سایکوتیک)، «شخصیت نصفه نیمه» و «اسکیزوفرنی گذرا» نیز نام نهاده اند، اما شاید برای ما ایرانیان بهترین و گویاترین واژه بیانگر اختلال شخصیت مرزی (بوردرلاین) همان واژه «خفن» باشد. شخصیتی که ثابت ترین ویژگی اش «بی ثباتی عاطفی، خلقی، رفتاری، روابط بین فردی» و نیز ماجراجویی، رفتار تکانشی و بی اندیشه و مشکل در ارتباط برقرار کردن با عینیت و خودانگاره (SELF IMAGE)شان است.
هر چند شیوع واقعی این اختلال کاملاً مشخص نیست اما به نظر می رسد بر خلاف نخستین گمان در زنان دو برابر مردان باشد. اختلالاتی چون اختلال افسردگی شدید، اختلال مصرف الکل و سوءمصرف دیگر مواد (مخدر و محرک) در سابقه بستگان درجه نخست این بیماران شایع تر است. این بیماران تقریباً همیشه در بحران به نظر می رسند. چرخش های پرشتاب خلقی در اینان شایع است؛ یعنی یک لحظه شاد و خوش و سرحال، یک لحظه ستیزه جو و پرخاشگر و لحظه دیگر کاملاً بدون احساس هستند. این چیزی است که خانواده، دوستان، بستگان و دیگر افراد پیرامون فرد مبتلا را دچار سرگردانی و بلاتکلیفی می کند. بر این پایه، بسیاری از روانپزشکان این اختلال را گونه یی از «پیوستار خلق دوقطبی» و «اختلال خلقی دوقطبی نرم» در نظر می گیرند و از دسته داروهای تثبیت گر خلق در کنار روان درمانی سود می جویند.این اختلال می تواند بسیار شبیه به اختلال شخصیت نمایشگر (هیستریونیک) جلوه کند، اما به ویژه در رابطه با ستیزه جویی، پرخاشگری، بی ثباتی، کردار تکانشی و احساس پوچی از شخصیت نمایشگر پررنگ تر است. اگر سرشت و منش فرد دارای ویژگی های پررنگ یا اختلال شخصیتی نمایشگر (هیستریونیک) آنگونه است که همواره با دست پس بزند و با پا پیش بکشد، فرد دارای ویژگی های شخصیتی پررنگ یا مختل مرزی (بوردرلاین) است که بنا بر حال لحظه یی بی ثبات خود به ناگاه با دست یا پا پیش می کشد و به ناگاه با یکی از آن دو پس می زند،
در بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی (بوردرلاین)، حملات کوتاه مدت روان پریشانه (دوره های میکروسایکوتیک) شایع است، اما حملات تمام عیار روان پریشی (سایکوز)های ماژور و جنون مداوم دیده نمی شود. بیشتر کردارهای غیرمنطقی این بیماران در همین حملات رخ می دهد، هرچند به طور کلی رفتار این بیماران بسیار غیرقابل پیش بینی است و از همین رو آنها تقریباً هیچ گاه به آن اندازه توانایی و کارایی که پتانسیل آن در سرشت شان است، دست نمی یابند.دردناک بودن ذاتی زندگی آنها در خودزنی های مکرر آنها مشهود است که شمار و شدت آنها در بیماران گوناگون متفاوت است. این بیماران برای جلب کمک دیگران، ابراز خشم یا کرخت کردن خود در برابر حالات عاطفی سنگین و سخت شان ممکن است به اشکال گوناگون (از جمله زدن رگ دست) خودزنی کنند.احساس وابستگی و ستیزه جویی همزمان آنها نسبت به دیگران باعث می شود تا روابط بین فردی آنها آشفته و به هم ریخته باشد. اینان به ویژه پس از سرخوردگی از دوستان و اطرافیان خود بسیار خشمگین و پرخاشگر می شوند اما از آنجا که توانایی تحمل تنهایی را ندارند، از این رو به جست وجوی مکرر بر ای ایجاد رابطه های گوناگون دوستانه و حتی لاابالی گرایانه دست می زنند؛ ولو این رابطه ها برای او کاملاً ارضاکننده نباشند. اینگونه است که آن فرزند استاد دانشگاه که دچار اختلال شخصیت بوردرلاین است، آهسته اما پیوسته شأن و جایگاه اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی دوستان و یارانش افت می کند تا در آغاز دهه چهارم عمر همدم و همنشین فرومایه ترین فرومایگان باشد؛ چرا که تا دیروز فلان دوست از نظر او بهترین و نازنین ترین آدم روی زمین بوده، اما به ناگاه و به دلایل واهی ناگهان و به یکباره پست ترین و پلیدترین موجود در کل هستی شده است،
اینان اغلب از احساس مزمن پوچی و بی حوصلگی و نداشتن «هویتی یکپارچه و هماهنگ» شکایت دارند و دچار ابهام در هویت (IDENTITY DIFFUSION) هستند؛ هویتی که به طور طبیعی در پایان دوره نوجوانی و جوانی و آغاز بزرگسالی به دست آمده و چیره می شود.هراس، اضطراب، دودلی فراگیر، روابط بین فردی بی ثبات و رفتار جنسی آشوبناک از ویژگی های اصلی این اختلال است.
افراد دارای اختلال شخصیت مرزی-آشوبناک (بوردرلاین) یا ویژگی های پررنگ آن در طول زمان تغییر چندانی نمی کنند، اما به طور کلی اختلال پس از چهل سالگی کمی کمرنگ تر می شود.
افراد دچار اختلال یا ویژگی های پررنگ شخصیتی مرزی-آشوبناک (بوردرلاین) دو دفاع روانی مشکل ساز و ویژه دارند؛
۱) همانندسازی برون فکنانه که توسط آن، فرد جنبه های غیرقابل تحمل پندار و کردار خود را به فردی دیگر برون فکنی می کند و به این ترتیب او را وادار به ایفای نقشی می کند که به او برون فکنی شده است. پس بدین ترتیب دیگران نیز همانند او رفتار می کنند.
۲) دو نیمه سازی که توسط آن، افراد بوردرلاین همه افراد و اشیا و واقعیت های پیرامون خود را به دو دسته خوب خوب (خوب مطلق) یا بد (بد مطلق) تقسیم می کنند. یعنی دیگران به نظر آنها صد (سپید) یا صفر (سیاه)اند و فرد متوسط (خاکستری) وجود ندارد. بنابراین فرد دارای ویژگی های پررنگ و مختل مرزی- آشوبناک (بوردرلاین)، افراد خوب را برای خویش «آرمانی» ساخته و افراد بد را به کلی «بی ارزش، پست و پلید» ارزیابی می کنند. گام نهادن بر میان بام، مهارت و هنری است که اینان از آن برخوردار نبوده و نیستند؛ از این رو یا از این سوی بام -فروگزینی (تفریط)- فرو می غلتند یا از آن سوی بام- فرازگزینی (افراط)- سرنگون می شوند. بدبختانه چون فرد بوردرلاین احساس وابستگی و کینه توزی را همزمان نسبت به یک فرد دارد، چه بسیار رخ می دهد که او دوستان دلبند پیشین را به ناگاه در زمره دشمنان خونینش قرار می دهد. پس نباید مایه شگفتی شود که آن را که همین دیروز با درود بدرقه می ساخته است، امروز بی درنگ و شتابان مرگ را برایش از ژرفای گلو فریاد دهد، این اختلال گاه همراه با اختلال یا صفات شخصیتی اسکیزوتایپال در یک بیمار وجود دارد که این همراهی می تواند حتی به مواردی چون شیطان پرستی، قربانی کودکان و نوجوانان برای شیطان یا ارواح، خودزنی و نوشیدن خون خود یا هم کیشان در این گونه مراسم و کردارهای پریشان و آشفته خرافه پرورانه دیگر بینجامد و پیش آگهی و احتمال درمان اختلال را کاهش دهد.خودکشی های بیماران دچار اختلال شخصیت بوردرلاین برخلاف رفتارهای خودکشی نمایشی شخصیت های نمایشگر (هیستریونیک)، می تواند شدید، خطرناک و حتی مرگبار باشد.
اما خودزنی کرداری است که در اینان بسیار پرشمارتر از خودکشی رخ می دهد؛ خودزنی که بر دست، ساعد، بازو، دیگر جاهای بدن و حتی کشاله ران و گردن با تیغ، شیشه شکسته، آتش سیگار و... انجام می شود. کرداری که گاه با نیرنگ بیگانه و نادانی خویش به شبه ارزش خرده فرهنگ های عوام فریبانه تبدیل می شود تا به گونه یی گروهی و در هنگام های ویژه فرق سر به تیزی قمه سپرده شود. تنش های گرانبار شده فرد دچار اختلال شخصیت بوردرلاین بی درنگ به دنبال تماشای بیرون جستن خون و آسیب، فرومی نشیند و آرامشی ژرف برای او پدید می آید چرا که افزون بر تغییر اندازه های نوروترنسمیترهای (پیام رسان های عصبی) مغز، افیون های طبیعی درون زاد پیکر- همچون اندورفین ها و نورانکفالین ها- نیز ترشح شده و در رگ های سراسر تن رها می شوند. بدین سان تماشای خون (به ویژه چنانچه از پیکر خود بیمار سرچشمه گیرد) به او آرامشی ژرف همراه با لذت می بخشد. گهگاه بیمار این تکانه ها را با فرآیند دفاعی جابه جایی به جاندار زنده دیگری (آدم یا جانور) منتقل کرده و با آسیب رساندن، خونین کردن و حتی شکنجه و کشتن او به آرامش و شور دست پیدا می کند. همانند آن بیمار دختر جوان دانش آموخته اسکیزوتایپال-بوردرلاینی که هر هفته دو بار، روزهای یکشنبه و چهارشنبه، هر بار یک مرغ زنده را خود به دست خویشتن در حمام برای دور کردن سم به پایان خبیث آتش سرشت سر می برد و سپس آن را با نام و عنوان نذر به قصاب محل ارمغان می دهد.خودزنی ها لزوماً نباید بر پیکر انجام شود؛ این کرداری است که می تواند همچون برخی کردارها و گفتارهای شبه سادومازوخیستیک همچون «سنگی بر گوری» فقط بر روان فرود آورده شود بلکه افیون های درون زاد تن افزون شود تا بیمار به اندکی آرامش دست یابد.به ویژه اگر فرد به جای دچار بودن به اختلال شخصیت مرزی- آشفته (بوردرلاین)، دارای ویژگی های پررنگ شخصیتی آن باشد، باید بیشتر انتظار این خودزنی های روانی (و نه لزوماً پیکری) را داشت. خودزنی هایی که در کردار روزمره اینان الگویی همیشگی و تکرارشونده است و از جمله در پوشش و آرایش گزافه آمیز و شگفت انگیز آنها بروز می کند.
ساختار سرشتی شخصیت های پررنگ و مختل بوردرلاین با نوجویی فراوان، پاداش مداری اندک، پشتکار پایین و آسیب گریزی بالا شناسانده می شود. بدین ترتیب برخلاف آنچه پیشتر بیان می شد، افراد دارای ویژگی های پررنگ و مختل مرزی- آشوبناک همزمان با انجام کردارهای تنش زا و آتش افروزانه (که به سبب نوجویی بالا از آنها سرمی زند) دارای تنش و تشویش هستند. این درست برخلاف روند و فرآیندی است که در افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت نمایشگر (هیستریونیک) و جامعه ستیز (آنتی سوشیال) دیده می شود که آسیب گریزی اندک همراه با نوجویی فراوان دارند.
ساختار منش در شخصیت های پررنگ و مختل مرزی- آشوبناک دربردارنده خودراهبری اندک، خودفراروی بسیار و همکاری بالا است. هر چند این همکاری بالا با دیگران در پرتو فرآیندهای دفاعی «دو نیمه سازی» و «همانندسازی برون فکنانه» دچار بی ثباتی می شود به گونه یی که گاه از سوراخ ته سوزن گذر می کنند و چه فراوان از در فراخ دروازه برون نمی آیند،
اینان درست هنگامی که به درک یک هدف نزدیک می شوند، خود دچار افت می شوند. به دلیل اختلال گسترده حوزه روابط بین فردی افراد دارای ویژگی های پررنگ و نیز مختل مرزی-آشوبناک (بوردرلاین) همچون شخصیت های تنهایی گزین و درخودمانده (اسکیزوئید) گرایش بدان دارند که با ابژه های غیرانسانی (همانند حیوانات خانگی دست آموز و اشیای بی جان) ایمنی بیشتری در مقایسه با روابط بین فردی آدمیان احساس کنند.
بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی- آشوبناک در برابر تنش و استرس دچار عوارضی همچون نشانه های شبه روان پریشانه (توهم های گوناگون، آشفتگی تصویرپیکری، پدیده هیپناگوژیگ و باورهای انتساب به خویش)، مرگ زودرس، معلولیت جسمانی، خودکشی و ژست های خودکشی و خودزنی های گوناگون می شود. این اختلال در این افراد می تواند همراه و همزمان با اختلالات روانی دیگر همچون افسردگی ژرف (ماژور)، سوء مصرف و وابستگی (اعتیاد) به مواد گوناگون، اختلال خوردن (به ویژه پرخوری روانی)، اختلال فشار روانی آسیب زاد، اختلال بیش فعالی، کم توجهی و بیشتر اختلالات شخصیتی دیگر باشد. بدین ترتیب این اختلال می تواند به کاستی های مکرر و شدید همچون از دست دادن حرفه، قطع روند تحصیل و شکست زناشویی بینجامد.
رخدادهایی همچون بدرفتاری های جنسی و جسمی، غفلت، تعارض های کینه توزانه، از دست دادن والدین و جدا افتادن از آنها و مشکلات دستیابی به هویت یکپارچه و هماهنگ در پایان نوجوانی از جمله مشکلاتی است که در پیشینه کودکی و نوجوانی این بیماران دیده می شود.
این اختلال را باید از اختلالات خلقی همانند اختلال کژخلقی (دیس تایمی) و به ویژه اختلال خلق ادواری (سیکلوتایمی) تشخیص داد. از آنجا که اختلال شخصیت بوردرلاین نماهای گوناگون داشته و همراه و همزمان با بسیاری از دیگر اختلالات شخصیت ظهور پیدا می کند، از این رو جدا ساختن آن از دیگر اختلالات شخصیت (به ویژه اختلال شخصیت های کلاستربی) می تواند بسیار دشوار باشد. هر یک از دیگر شخصیت های «آتشدان بزرگ» کلاستر بی -یعنی شخصیت های نمایشگر (هیستریونیک)، خودشیفته (نارسیسیستیک) و جامعه ستیز (آنتی سوشیال)- دارای دیگر ویژگی های کم رنگ و پررنگ کلاستربی و از جمله زیرساخت های نیرومند و سرشار مرزی- آشفته (بوردرلاین) هستند.
به تازگی بیان شده که این اختلال در زنان بسیار شایع تر دیده می شود. به گونه یی که گفته می شود ۷۵ درصد موارد مبتلا به اختلال شخصیت بوردرلاین را زنان تشکیل می دهند. اگر «مرلین مونرو» به عنوان نماد اختلال شخصیت نمایشگر (هیستریونیک)- با زیرساخت های سرشار مرزی (بوردرلاین)- شناسانده شده است، «مدونا» و به ویژه «بریتنی اسپیرز» را می توان نشان ناب اختلال شخصیت مرزی-آشوبناک (بوردرلاین) دانست.
تیپ ظاهری بیماران مبتلا به گونه های شدید «اختلال» شخصیت (بوردرلاین) همان است که نسل سوم ایرانیان آن را «خفن» نام نهاده اند. موهای شاخ شاخ و پریشان با مدل ها و نام های گوناگون همچون فشن، پوشش های چشم آزار عرف ستیز که بسان دست و ساعد و بازوی برخی دارندگان آنها پاره پاره و جر خورده است، آرایش های چهره تند و گزافه آمیز که در دیگر کشورها پرچم برخی زنان ویژه است، ابروهای تراشیده و با مداد نقاشی شده، زیرابروهای بوتاکس زده شده، خالکوبی های گذرا و دائمی گوناگون، حلقه ها و فلزهای گوشه ابرو، بینی، لب، زبان، چانه، گوش، زنجیرهای سنگین و دراز آویزان از جیب شلوار، انگشترها و گردن آویزهای هنجارگریز و گاه فرهنگ ستیز همانند نمادهای گروه های شیطان پرست یا برخی نشان های ایدئولوژیک (همچون صلیب شکسته آلمان نازی و...) که در سرزمین ما ناخوشایند برشمرده می شوند و مانند آنها نمایی به فرد می بخشد که «خفن» نامیده می شود و به تناسب برخورداری از یک یا چند تای آن از خفیف تا متوسط و شدید دسته بندی می شود. البته مصرف سیگار، الکل، گرس، اکس و مواد محرک و مخدر گوناگون به دنبال یا همراه و همزمان با یکدیگر، روابط جنسی- آمیزشی حساب نشده و لاابالی گرایانه، رانندگی های آشفته و آشوبناک قانون گریزانه و هنجارستیزانه، ولخرجی ها و خریدهای منطق ناپذیر و ناخردمندانه، بی ثباتی های عاطفی- هیجانی و دشواری در چیره شدن بر خشم و کینه، بدگمانی، بخل و حسادت به دیگران از دیگر ویژگی های کرداری، گفتاری و پنداری شخصیت های «خفن» است.
بوردرلاین ها، به ویژه مردان، از لحاظ جنسی و زناشویی برای دیگران گیرایی فراوانی دارند. شاید بیراه نباشد اگر شخصیت بوردرلاین را آینه نرینگی و آنیموس بدانیم. بوردرلاین ها به سبب الگوی کارکردی پرهیاهو، هیجان مدارانه و سرشار از افت و خیز خود به دیدگان دیگران باحال، پرشور، نیرومند و در یک کلام جذاب می آیند و دل از کف شان می ربایند. شاید تنها دون ژوان ها و شخصیت های جامعه ستیز (آنتی سوشیال) در این عرصه از بوردرلاین ها پیشی گیرند. به باور من می توان شخصیت های پررنگ و مختل «دسته (کلاستر) بی»- به ترتیب اهمیت؛ جامعه ستیز (آنتی سوشیال)، مرزی-آشوبناک (بوردرلاین)، خودشیفته (نارسیسیستیک) و نمایشگر (هیستریونیک)- را در کنار شخصیت های پررنگ و مختل بدگمان (پارانوئید) و درخودمانده (اسکیزوئید) «باتلاق زناشویی دختران» دانست. آنچنان که شخصیت های پررنگ و مختل «دسته (کلاستر) بی»- و به ویژه نمایشگر (هیستریونیک) و مرزی-آشوبناک (بوردرلاین) - «باتلاق زناشویی پسران» واقع می شوند.جذابیت و کشش شخصیت های مرزی-آشوبناک، به ویژه آن هنگام که با ویژگی هایی از دیگر شخصیت های کلاستر بی باشد، بسیار عیان تر و نمایان تر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد. این واقعیت را از هر بامداد تا هر شامگاه می توان آشکارا و بی پرده در کوی و گذر دید و شنید. پرسشی که همواره برای درک بهتر و کامل تر مخاطب در کارگاه های آموزشی تخصصی و عمومی ام پرسیده ام را اینجا مطرح می کنم؛
به نظر شما، در هر طبقه اجتماعی و با هر باور و ایده فرهنگی، چند درصد از خانم ها ممکن است سریال ماندگار «دایی جان ناپلئون» و فیلم گیرا و زیبای «بر باد رفته» را به تماشا بنشینند و به جای «شازده اسدالله میرزا»، «سعید» و به جای «رت باتلر»، «اشلی» را بپسندند؟
من به جز خانم های دارای شخصیت های پررنگ یا مختل «پرهیزگرا- مردم گریز (اوویدنت)»، «درخودمانده-مردم گریز (اسکیزوئید)»، «بدگمان (پارانوئید)» و برخی «نمایشگر (هیستریونیک)ها» که با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند یا برخی خانم های مبتلا به برخی «وسواس های کمال گرایانه و اخلاق مدارانه فکری-کرداری» یا شدیداً جزم اندیش و متعصب دیگر خانمی ندیده ام که چنان گزینشی انجام دهد، واقعیت نمایان و آشکاری است که این کشش و گرایش غریزی چندان تحت تاثیر ویژگی های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی قرار نمی گیرد.ساختار غریزی مغز و روان آدمی (شاید تا اندازه یی با همان فره مولین مترشحه مغز پستانداران) دست به گزینشی می زند که همسر مطلوبی را نوید می دهد که در عین پدید آوردن فرزندان بیشتر، سالم تر و توانمندتر در راستای بقای نسل، امکان پاسداری و نگهبانی بهتر و نیز فراهم کردن غذای فراوان تر را دارا باشد.
معیارهای تشخیصی DSM - IV - TR برای اختلال شخصیت مرزی-آشفته (بوردرلاین)؛
بی ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره و حالات عاطفی و نیز تکانشی بودن به صورت الگویی فراگیر و گسترده که از آغاز بزرگسالی شروع شده و در زمینه های گوناگون به چشم آید. دست کم ۵ مورد از ۹ مورد زیر برای تشخیص اختلال شخصیت مرزی لازم است؛
۱) انجام کوشش های مضطربانه همراه با سرآسیمگی در راستای ترک و طرد نشدن واقعی یا خیالی
۲) بی ثبات و شدید بودن روابط فردی با دیگران به گونه یی که ویژگی آن تناوب بین دو قطب افراطی آرمان نمایی و بی ارزش نمایی است.
۳) اختلال و اشکال در هویت، بی ثبات بودن واضح و دائم خودانگاره یا احساس فرد درباره خودش
۴) تکانشی بودن دست کم در دو تا از حوزه های بالقوه آسیب رسان (مانند بی ملاحظه رانندگی کردن، روابط جنسی زیاد و گوناگون یا لاابالی گری جنسی، ولخرجی پولی، سوءمصرف متعدد و متفاوت مواد مخدر و محرک و الکل، شکم بارگی بدون ملاحظه و...)
۵) رفتار و گشتار (ژست) خودکشی،خودزنی و تهدید مکرر به انجام آن
۶) بی ثباتی در حالات عاطفی به صورت واکنش پذیری آشکار خلق مانند ملال، تحریک پذیری، اضطراب شدید حمله یی.
۷) احساس پوچی مزمن
۸) نامتناسب و شدید بودن خشم یا دشواری در چیره شدن بر آن به صورت تندخویی های پیاپی، خشمگین بودن دائمی، ستیز و نزاع مکرر
۹) بروز افکار گذرای بدگمانانه یا علائم شدید اما گذرای تجزیه یی (هنگام استرس و تنش و فشار روانی).

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:56 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

ویژگی‌ها و برچسب‌های انسان متحول‌شده و خودشکوفا
ویژگی‌ها و برچسب‌های انسان متحول‌شده و خودشکوفا● تکنیک‌های علمی تهذیب نفس و خودسازی
یکی از بهترین روش‌های برنامه‌ریزی ضمیر ناخودآگاه، استفاده از برچسب‌ها برای القاء صفت‌های زیبا به خود و در نهایت ساختن نظام باورهای جدید است. از آنجائی که برچسب بر روی هر شیء نشان‌دهنده ویژگی و یا کیفیت و کمیت آن شیء است، بنابراین، ما برای خود به‌عنوان یک انسان زیبای دیگر که ویژگی‌های خاص خود را دارد، یک سری برچسب‌هائی را برمی‌گزینیم تا بدین‌وسیله در خود این باور را ایجاد کنیم که آری ما اینچنین هستیم. به‌عنوان نمونه ما خود را انسان متبسم می‌نامیم، به این معنا که برچسب تبسم، بیانگر نوع هویت و شخصیت ما است و ما انسان متبسمی هستیم. این برچسب در ما این باور را ایجاد می‌کند که ما نباید انسان عبوس و گرفته‌ای باشیم، بلکه انسان گشاده‌روئی باشیم که مرتب لبخند بر چهره داریم و احساس شادی و نشاط می‌کنیم.
این موضوع در تعلیم و تربیت فرزندان و فرآیند شخصیت‌سازی در انسان‌ها هم بسیار مهم است. به‌عنوان نمونه، اسم فرزندان و افراد، نقش مهمی در ساختن شخصیت و اعتمادبه‌نفس در وجود آنها دارد.
وقتی برچسب ”تنبل“ را پسوند اسم انسانی بکنید و مرتب او را ”... تنبل“ بنامید، او به مرور زمان باور می‌کند که فردی تنبل است و در نتیجه هیچ‌قوت توانائی‌های ذاتی و بالقوهٔ او شکوفا نمی‌شود و او همواره در جامعه به‌صورت یک شخص تنبل، بی‌تلاش و بی‌انگیزه خواهد ماند و به هیچ دستاوردی نخواهد رسید. برعکس، آنجا که انسانی را زیبا، توانمند، مهربان و قوی بنامیم، به‌طور طبیعی این کلمه‌ها و برچسب‌ها آن چنان باورهای او را عالی می‌کند که به‌طور دقیق شما به مرور او را صاحب چنین خصلت‌هائی خواهید دید. پس چه خوب است که هم خودمان و هم عزیزانمان را با اسامی زیبا و برچسب‌های عالی صدا بزنیم تا زیباترین شخصیت را در آنها بسازیم و آنها را به هویتی مستحکم و عالی برسانیم.
آری، برچسب‌ها، باورآفرین و شخصیت‌ساز هستند. ما در مسیر کمال، از این تکنیک برای تهذیب نفس، ساختن هویت، شخصیت جدید و باورهای عالی، استفاده می‌کنیم، حال به پاره‌ای از این برچسب‌ها صدا بزنید و محتوای آن را به خود القاء کنید تا به هویت جدید برسید و این در واقع سیستم عملی و اجرائی تهذیب‌نفس و خودسازی است.
● انسان متبسم
از آنجائی که تبسم، نماد رضایت خاطر، آرامش باطن و نهذیت اعتمادبه‌نفس است و این صفت‌ها نشانهٔ یک انسان عارف است (انسان زیبای دیگر)، بنابراین، خوب است این برچسب‌ها را برای خود انتخاب کنیم و همواره خود را انسان متبسم بنامیم. هنگامی‌که خود را با برچسب انسان متبسم یاد کنیم، ناخودآگاه این باور در ما ایجاد می‌شود که در اصل ما انسان متبسمی هستیم. این خصلت، ما را همواره به سمت و سوئی می‌برد که تمام بسترهای لازم به‌عنوان یک انسان متبسم در ما ساخته شود. به‌عنوان نمونه اگر لازمه‌ٔ تبسم، احساس رضایت، آرامش و اعتمادبه‌نفس است، باورها و هویت ما به‌گونه‌ای ساخته می‌شود که ما انسانی آرام و راضی از زندگی و در نهایت صاحب اعتمادبه‌نفس عالی بشویم. یک انسان متبسم، ویژگی‌های دیگری هم دارد که به‌طور دقیق این ویژگی‌ها در یک انسان عارف به‌شرح زیر مشهود است:
۱) اصل نگاه
یکی از دلیل‌های تبسم یک انسان عارف، نوع نگاه او است! او همواره نیمه پر لیوان زندگی را می‌بیند. او به‌عنوان یک انسان مثبت‌اندیش و مثبت‌نگر هنگامی که در کنار پنجره زندگی می‌ایستد، فقط به تمیز نبودن شیشهٔ پنجره نگه نمی‌کند تا همواره رنج بکشد و غصه بخورد، بلکه به ماوراء شیشه نظر می‌افکند و منظره‌های زیبای طبیعت زندگی را می‌بیند و از هر لحظه‌اش لذت می‌برد. به همین دلیل او با وجود همه ناملایمت‌های زندگی، همواره یک انسان متبسم است و در نهایت شادی و نشاط زندگی می‌کند. به‌عنوان نمونه، هنگامی‌که او به زندگی خود نظر می‌افکند، بر نداشتن و کمبودهایش تمرکز نمی‌کند تا غصه بخورد و آه بکشد، بلکه بر همهٔ آنچه که دارد، تمرکز می‌کند و خدا را سپاس می‌گوید و این شکر نعمت، نعمت او را می‌افزاید و هر دو لبخند رضایت بر چهره زیبا و آرامش، هویدا می‌شود. آری او انسان عارف و عاشق است، زیرا او اینگونه می‌اندیشد و اینگونه نگاه می‌کند. حال هنگامی‌که شما خود را انسان متبسم می‌نامید، خود به خود این باورها، خصلت‌ها و این نگاه‌ها در شما ایجاد می‌شودو آنچنان بستری برای کل‌گیری هویت زیبای شما ساخته می‌شود که ویژگی‌های زیبای یک انسان عارف و عاشق را پیدا می‌کنید و به انسان زیبای دیگری تبدیل می‌شوید. تکنولوژی فکر اینگونه به شما کمک می‌کند تا در مسیر کمال گام بردارید و یک انسان خداگونه شوید.
۲) اصل پذیرش
یکی از دلیل‌های احساس رضایت مستمر در وجود یک انسان عارف، قبول اصل پذیرش است. این اصل می‌گوید: ”یک انسان عارف هم خود را و هم زندگی و شرایط و محیط را آنگونه که هست، پذیرفته است و هرگز آه و افسوس سر نمی‌دهد و هیچ‌کس را سرزنش نمی‌کند، بلکه خود را مسئول کیفیت زندگی خود می‌داند و با پذیرش پدیده‌هائی که در شکل‌گیری آنها نقشی نداشته است، تلاش می‌کند تا شرایط موجود را به شرایط مطلوب تبدیل کند و از لحظه‌های زندگی‌اش لذت ببرد. به همین دلیل همواره احساس رضایت را در سیما و چهرهٔ متبسم یک انسان عارف می‌بینید. هنگامی که شما خود را یک انسان متبسم می‌نامید، این برچسب، خودبه‌خود در شما این حالت پذیرش را به‌وجود می‌آورد و شما هم همین خصلت و شخصیت را پیدا می‌کنید و به‌طور دقیق، هویت شما، هویت یک انسان عارف ملکوتی می‌شود که به خاطر این احساس زیبا، تبسم در چهرهٔ شما موج می‌زند و شما یک انسان نورانی می‌شوید که همگان از دیدن چهرهٔ منور شما به‌ وجد می‌آیند.
۳) اصل آرامش و اعتمادبه‌نفس
در اصل تبسم، نمادی از آرامش درون، شخصیت زیبا و اعتمادبه‌نفس یک انسان خود شکوفا است. بازتاب زیبائی درون در دنیای بیرون، به‌صورت لبخند و یک چهرهٔ آرام تجلی پیدا می‌کند. بنابراین، وقتی ما خود را یک انسان متبسم می‌نامیم، این برچسب که در واقع باید نمایانگر درون آرام و اعتمادبه‌نفس عالی ما باشد، باورها، روحیه و در نهایت هویت ما را آنچنان عالی می‌کند تا ما مظهر این ویژگی‌ها بشویم و بازتاب آن در سیمای ما، تبسم و چهره‌ای آرام و بانشاط خواهد بود.
 
دکتر علیرضا آزمندیان
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:57 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

ویژگی‌های شخصیت نرمال
ویژگی‌های شخصیت نرمال«ارایه بلیت نشانه شخصیت شماست!» البته احتمالا غیر از بلیت دادن موارد دیگری را هم می‌توان پیدا کرد که نشان‌دهنده شخصیت شما باشد. مواردی از قبیل اینکه وقتی به دیگران می‌رسید چگونه رفتار می‌کنید یا موقع عصبانیت چه‌طور واکنش نشان می‌دهید یا مثلا وقتی کسی به شما محبت می‌کند از رفتار او چه برداشتی می‌کنید و چگونه به آن پاسخ می‌دهید همگی با نوع شخصیت شما ارتباط دارد. پس به عبارت دیگر می‌توان گفت که شخصیت ما از مجموعه‌ای از افکار، احساسات، هیجانات، رفتارها و واکنش‌ها تشکیل شده است که از نوجوانی و جوانی در ما شکل می‌گیرد و تاثیرات آن بر تمام جنبه‌های زندگی سایه می‌افکند و در طول زندگی‌مان تقریبا الگوی ثابتی دارد...
اما شخصیت سالم واقعا چگونه است، چه خصوصیاتی دارد یا باید چه کیفیتی داشته باشد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است دوباره به تعریف بالا درباره شخصیت نگاهی بیندازیم و به چند نکته دقت کنیم. اول اینکه فراگیر بودن و تاثیرگذاری بر جنبه‌های مختلف زندگی از شرایط اصلی شخصیت است. به این معنی که شخصیت یک فرد تقریبا در همه برخوردها و شرایط مختلف زندگی او تاثیرگذار است.
نکته دوم ثبات نسبی این خصوصیات در طول زندگی است. به این شکل که پس از شکل‌گیری در اوایل دوران جوانی، ادامه می‌یابند و با گذشت سالیان تفاوت کمی می‌کنند. به همین علت است که نمی‌توان انتظار داشت افراد پس از ازدواج، زیاد تغییر کنند. نکته دیگر اینکه شخصیت هم شامل افکار، عقاید و برداشت‌های فرد است، هم شامل هیجانات، عواطف و احساسات و هم توانایی کنترل و مدیریت این هیجانات و احساسات. بالاخره اینکه رفتار و برخوردهای ما در شرایط گوناگون نیز بخش مهمی از شخصیت‌مان را تشکیل می‌دهند.
پس شخصیت من را در صورتی می‌توان سالم دانست که اولا صفات اخلاقی‌ام باعث شود تا بتوانم روابط مناسب و پایداری با بیشتر افراد برقرار نمایم، بتوانم هیجانات و احساسات شدید و ناگهانی خود را کنترل کنم یا آنها را به شکلی جامعه‌پسند بروز دهم و رفتارم با هنجارهای جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم تفاوت اساسی نداشته باشد یا به عبارت دیگر بتوانم به شکل مناسبی خودم را با این هنجارها وفق بدهم. افراد دارای شخصیت سالم می‌توانند حتی در شرایطی که برایشان دلخواه نیست خود را کنترل کنند و به شکلی از خود انعطاف نشان دهند یا برای تغییر شرایط محیطی اقدام لازم را بکنند. خوب اگر شما هم مثل من همه این خصوصیات را ندارید، لازم نیست خیلی نگران یا از خود ناامید شوید. اگر حتی برخی از اینها را هم داشته باشید به احتمال زیاد شما اختلال شخصیت ندارید!

دکتر سیدوحید شریعت
روا‌ن‌پزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:58 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

هزارتوی ناشناخته شخصیت آدمی
هزارتوی ناشناخته شخصیت آدمیروانشناسی به عبارتی دانش کارکردهای ذهن شامل شناخت هوش و... به روشی علمی و مبتنی بر تحقیقات علمی است و به عبارتی دیگر روانشناسی دانش سنجش این کارکردها در بالین بیماران و در افراد سالم است. از آنجا که روانشناسی از یک سو به ادبیات و فلسفه و از سوی دیگر به پزشکی پهلو می زند دانشی دشوار، جذاب و به غایت مفید به شمار می رود، اما در واقعیت زندگی معنای روانشناسی به این دو حیطه محدود نمی ماند و معانی و کاربردهای بسیار گوناگونی به خود می گیرد که مقصود حقیر نیز در این یادداشت شکافتن این معانی و کاربردهاست نه آن تعاریف علمی و استاندارد مثلاً وقتی آقای روانشناس در مشاجره یی با همسرشان (که صدالبته برای روانشناسان نیز افتد و دانی) فریاد می زنند «ای نارسیسیست (خودشیفته) نابکار این درآمد من و لباس به این قیمت؟» روانشناسی کاربردی شبیه فحش پیدا می کند. وقتی که در کلاس روانشناسی نشسته اید و آرام آرام گچ دیوار را با ناخن می سایید و معلم کم کم صحبت را به شخصیت آنتی سوشیال (شخصیت ضداجتماع) می کشاند و شما دست پس می کشید، روانشناسی چون یک ابزار اعمال قدرت به کار رفته است. همچنین وقتی که دارید با مردی مصاحبه می کنید که می گوید؛ «من خودم روانشناسم. می توانم روان آدم ها را بخوانم. چندین کتاب روانشناسی خوانده ام. وقتی دو نفر بیرون در راجع به من حرف می زنند، می توانم بفهمم که چه می گویند» به نظر می رسد روانشناسی علامت یک بیماری روحی باشد. البته روانشناسی کاربردهای دیگری هم دارد. وقتی می شنوید که مثلاً «رفع مشکلات روحی در نیم ساعت» یا «با مهندسی ذهن فکر خود را در یک روز بسازید» به نظر می رسد روانشناسی کاربردی تجاری یافته باشد.
موضوع این نیست که روانشناسی اضافه بر دو تعریف علمی فوق چنین معانی و کاربردهایی هم دارد. این موضوع اظهر من الشمس است. موضوع این است که چگونه می توان فارغ از این معانی به آن دو موضوع علمی پرداخت؟ مساله این است که چگونه می توان در رشته یی که ذهنی به ذهنیتی مطلق می پردازد، به عینیتی علمی دست یافت؟ چگونه می توان به حقیقت در تکاپوی روابط انسانی دست یافت و بر فرض دست یافتن به این حقیقت با کدام روش می توان بر آن تاثیر گذاشت؟ چگونه می توان مشکلات جوانان را بررسی کرد بدون اینکه به مداخله یی سیاسی و بنا بر مصلحت خانواده یا اجتماع دست زد؟ چگونه می توان درباره مشکلات انسان ها در ارتباط با یکدیگر مشاوره کرد و یک سویه به قاضی نرفت؟ زندگی انسان، آن هم در دنیای مدرن برنده یی است که هر آن هر چارچوبی را می درد و نه تنها از زوایای مختلف جلوه های گوناگونی دارد بلکه همواره منحصر به فرد و هر لحظه تازه است و در چنین شرایطی از فرمول ها و برچسب های از پیش پرداخته کاری برنمی آید، بنابراین همیاری و کمک نمی تواند خارج از چارچوب چندهزارساله دوستی و انسانی باشد. در دنیایی که کلیه احتیاجات جسمانی بشر در چند دقیقه با پست به در منزل فرستاده می شود آیا با نیازها و مشکلات روحی او نیز می توان اینگونه برخورد کرد؟
اما راستی این تمایل به روانشناسی از کجا سرچشمه می گیرد؟ آیا داشتن یک نمونه از این دستگاه (روح) می تواند توجیه گر شناخت آن باشد؟ بی تردید این احساس تمایل به روانشناسی و میل به مداخله و مشاوره که در بسیاری از مردم وجود دارد، از همین احساس آشنای قیاس به نفس سرچشمه می گیرد و بیهوده نیست که بسیاری از مشاوران بلافاصله از خود مثال می آورند، غافل از اینکه مفید بودن هر فنی بسته به علمی بودن آن است و علمی بودن آن فن نیز به میزان عینیت موجود در آن وابسته است و دانش روانشناسی دقیقاً در اجتناب از این احساس آشناست که شکل می گیرد و نه در متابعت آن و چه کاری دشوارتر از این اجتناب.
داستان های زیبای فروید شاید تنها دریچه یی باشند بر وجود پیچیده دنیای درون و اینکه چنین دنیایی وجود دارد، اما تعبیر و تفسیر این دنیا و اینکه با آن چه باید بکنیم، تحت تاثیر ذهنیات دوران است. شباهت روانکاوی با اعتراف کلیسایی یعنی «درمان از طریق ابراز» شاهدی بر این مدعاست. اگرچه سنگ و چوب سرد و سخت «کابین اعتراف» به تخت چرمی و نرم روانکاو تبدیل شده است اما هسته مرکزی این تفکر چندان تغییری نکرده.
اما تاریخ روانشناسی آن هم از نوع مداخله گر و به شدت انسانی آن بسیار طولانی است. می توان گفت به تعبیری تاریخ ادبیات، تاریخ روانشناسی است و نه تنها ادبیات که تاریخ هنر، موضوعی جز انسان نداشته است و انسان (بخوان روح انسان) همان قدر عمیق، پیچیده و زیباست که تاریخ هنر، تنها در این حیطه است که زندگی و انسان به همان شکل نامتعین خود جلوه گر می شوند. در هنر انسان به نوعی بی واسطه و بدون هیچ قضاوت اخلاقی و گاه حتی بی واسطه کلام مطرح می شود و حالا براساس تئوری های مدرن نقد ادبی حتی روانشناسی هنرمند نیز تعبیر راز هنر نیست و حوادث هنری چون آب رودخانه زندگی که هیچ گاه دوباره نمی گذرد، هربار که اثر هنری خوانده، دیده یا شنیده می شود دوباره و چندباره به کمک ذهن ناظر رخ می دهند. می توان در یک اثر هنری دوباره و چندباره امکانات گوناگون زندگی را زیست و برای زندگی نیرویی واقعی گرفت.
اگر انسان قرن پیش برای تعمق در مسائل عاطفی خود در رمان «باباگوریو» غرق می شد یا ذهن خود را به دست «مارسل پروست» می داد، اگر تفال به حافظ می زد تا در تلالو نامتعین غزل نقشی از خود ببیند یا در مکتب مولوی غوطه می خورد، حالا کافی است با چند صد تومان از اولین روزنامه فروشی مجله «روانشناسی ارزان و آسان برای همه» را بخرد و ساعتی در ترافیک مطالعه کند یا حداکثر می تواند به یک مشاور مراجعه کند، نیم ساعتی را به گفت وگو بنشینند و مشاور براساس فرمول هایی که از پیش درباره زندگی انسان ها دارد به او بگوید چه باید بکند. راستی چه اتفاقی افتاده؟ آیا دانش مدرن مساله روحی انسان را این قدر آسان حل کرده که با همان سرعتی که خود را برای هپاتیت واکسینه می کنید، می توانید مساله عاطفی خود را هم حل کنید؟ آیا مسائل انسانی آسان تر شده اند؟ یا شاید غنای زندگی از بین رفته، شاید فقط رویه یی از زندگی را تجربه می کنیم،
اینکه روانشناسی و مشاوره از چنین پیچ و خم ها و دشواری هایی برخوردار است، به هیچ وجه به این معنی نیست که چنین دانشی اساساً یاوه است یا ما بدان نیازی نداریم، بلکه به این معنی است که رسیدن به یک خلوص علمی در کار روانشناسی کار بسیار دشوار و در نتیجه ارزشمندی است. دشواری کار نه تنها از اهمیت یک رشته علمی نمی کاهد بلکه ارج او را بالاتر می برد. هر شناختی در این حیطه نیازمند تجربه کافی در زندگی واقعی و احاطه کامل بر مسائل انسانی است، اما توصیه و مشاوره براساس این شناخت تنها در طول زندگی به دست می آید. آن که می خواهد به دیگری در زندگی یاری برساند چاره یی ندارد جز آنکه با او زندگی کند.
در یک کلام، روانشناسی و مشاوره نباید و نمی تواند خارج از چارچوب روابط متعارف انسانی و بدون اتکا به تاریخ فرهنگی بشر شکل بگیرد.
 
دکتر بابک زمانی متخصص مغز و اعصاب
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  4:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها