0

مجله موفقیت - شخصیت

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

فال رنگی ...
فال رنگی ...در صورتیکه تاریخ تولد شما در:
ـ اول فروردین ماه باشد سیاه هستید.
ـ بین دوم فروردین تا ۱۱ فروردین باشد ارغوانی هستید
ـ بین ۱۲ تا ۲۱ فروردین باشد. شما سرمه ای است
ـ بین ۲۲ فروردین تا ۳۱ فروردین باشد نقره ای هستید.
ـ بین یکم اردیبهشت تا ۱۰ اردیبهشت باشد سفید هستید.
ـ بین ۱۱ اردیبهشت تا ۲۴ اردیبهشت باشد شما آبی هستید.
ـ بین ۲۵ اردیبهشت تا سوم خرداد باشد شما طلائی رنگ هستید.
ـ بین ۴ خرداد تا ۱۳ خرداد باشد شما شیری رنگ هستید.
ـ بین ۱۴ خرداد تا ۲۳ خرداد ماه باشد شما خاکستری هستید.
ـ بین ۲۴ خرداد تا دوم تیر ماه باشد شما رنگ خرمائی هستید.
ـ سوم تیر ماه باشد رنگ شما خاکستری است.
ـ بین ۴ تیر ماه تا ۱۳ تیر ماه باشد شما قرمز هستید.
ـ بین ۱۴ تیر ماه تا ۲۳ تیر ماه باشد شما نارنجی هستید.
ـ بین ۲۴ تیر ماه تا سوم مرداد ماه باشد شما زرد هستید.
ـ بین ۴ مرداد ماه تا ۱۳ مرداد باشد شما صورتی هستید.
ـ بین ۱۴ مرداد تا ۲۲ مرداد باشد شما آبی هستید.
ـ بین ۲۳ مرداد تا یکم شهریور باشد شما سبز هستید.
ـ بین ۲ شهریور تا ۱۱ شهریور باشد شما قهوه ای هستید.
ـ بین ۱۲ شهریور تا ۲۱ شهریور باشد شما کبود رنگ هستید.
ـ بین ۲۲ شهریور تا ۳۱ شهریور باشد شما لیموئی هستید.
ـ متولدین یکم مهر ماه زیتونی هستند.
ـ بین ۲ مهر تا ۱۱ مهر ماه ارغوانی هستید.
ـ بین ۱۲ مهر تا ۲۱ مهر ماه شما رنگ سرمه ای دارید.
ـ بین ۲۲ مهر ماه تا یکم آبان ماه شما نقره ای هستید.
ـ بین ۲ آبان تا ۲۰ آبانماه باشد شما سفید هستید.
ـ بین ۲۱ آبانماه تا ۳۰ آبانماه باشد رنگ شما طلائی است.
ـ بین یکم آذر ماه تا ۱۰ آذر ماه باشد شما شیری رنگ هستید.
ـ بین ۱۱ آذر ماه تا ۲۰ آذر ماه باشد شما خاکستری هستید.
بین ۲۱ آذر تا ۳۰ آذر باشد شما خرمائی رنگ هستید.
ـ متولدین اول دیماه نیلی رنگ هستند.
ـ بین دوم دی ماه تا ۱۱ دی ماه باشد رنگ شما قرمز است.
ـ بین ۱۲ دی ماه تا۲۱ دی ماه باشد شما نارنجی هستید.
ـ بین ۲۲ دی ماه تا ۴ بهمن ماه باشد شما زرد هستید.
ـ بین ۵ بهمن تا ۱۴ بهمن ماه باشد شما صورتی هستید.
ـ بین ۱۵ بهمن تا ۱۹ بهمن ماه باشد شما آبی هستید.
ـ بین ۲۰ بهمن تا ۲۹ بهمن ماه باشد شما سبز هستید.
ـ بین ۳۰ بهمن تا ۹ اسفند ماه باشد شما قهوه ای هستید.
ـ بین ۱۰ اسفند تا ۲۰ اسفند باشد شما کبودی رنگ هستید.
ـ بین ۲۱ اسفند تا ۲۹ اسفند باشد لیمویی هستید.
▪ قرمز
با نمک و دوستداشتنی، مشکل پسند اما همیشه عاشق.......و اینطور بنظر میرسد که مورد محبت نیز باشید. با روحیه و بشاش اما در همان زمان میتوانید بد اخلاق هم شوید قادرید با مردم بسیار خوب و با ملاطفت برخورد کنید و این همان عشقی است که میتواند در راهی که در پیش دارید همراهتان باشد آدمهایی را که راحت صحبت میکنند دوست دارید این آدمها باعث میشوند احساس راحتی بیشتری داشته باشید.
▪ شیری رنگ
اهل رقابت و بازی دوست. دوست ندارد ببازد ولی همیشه بشاش است.
شما قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون بگذرانید، با دقت عشقتان را انتخاب میکنید و بسادگی عاشق نمی شوید اما وقتی او را یافتید تا مدتهای طولانی دوستش خواهید داشت.
▪ نیلی
شما بیشتر متوجه نگاهتان هستید و استانداردهای بالائی در انتخاب عشق دارید. هر راه حلی را با دقت و تفکر انتخاب می کنید و بسیار بندرت مرتکب اشتباه احمقانه میشوید دوست دارید رهبر باشید و به راحتی می توانید دوستان جدید پیدا کنید.
▪ خاکستری
جذاب و فعال هستید، شما هرگز احساستان را پنهان نمی کنید و هر آنچه را که درونتان است آشکار می سازید. اما ضمنا میتوانید خودخواه هم باشید. می خواهید مورد توجه باشید و نمی خواهید بطور نا برابر با شما برخورد شود. میتوانید روز مردم را روشن کنید. شما میدانید در زمان مناسب چه بگویید و خوش اخلاق هستید.
▪ سبز
خیلی خوب با افراد تازه کنار می آیید. در واقع آدم خجالتی ای نیستی اما گاهی اوقات با کلماتت به عواطف مردم آسیب می رسانید. دوست دارید تا مورد توجه و علاقه کسی باشید که دوستش دارید ولی اغلب تنهایید و به انتظار فرد مورد نظرت می مانید.
▪ طلائی
شما میدانید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. آدم بشاشی هستید و زیاد بیرون میروید. بسیار سخت میتوانی فرد مورد نظرت را پیدا کنی اما وقتی او را یافتی تا سالیان متمادی دوباره عاشق نمی شوی.
▪ صورتی
شما همواره در تلاشید تا در هر چیزی بهترین باشید و دوست دارید به سایرین کمک کنید. اما بسادگی قانع نمی شوی. دارای افکاری منفی هستید و در جستجوی عشقی شورانگیز مانند آنچه در قصه هاست هستید.
▪ زرد
شما شیرین و بیگناهید ، مورد اعتماد بسیاری از مردم ، و دارای رهبریتی قوی در ارتباطاتتان هستید. شما خوب تصمیم میگیرید و انتخاب درستی در زمان مناسب می گیرید. همواره در افکار داشتن روابط عاشقانه بسر می برید.
▪ خرمائی
باهوشید و میدانید چه چیزی درست است. میخواهید همه چیز را مطابق میل خود کنید که گاهی میتواند بدلیل عدم توجه به نظر دیگران مشکل ساز باشد. اما در مورد عشق صبور هستید. وقتی فرد مورد نظرتان را یافتید برایتان دشوار است فرد بهتری پیدا کنید.
▪ نارنجی
در مقابل اعمالتان مسئولیت پذیر هستید، می دانید چگونه با مردم رفتار کنید. همواره اهدافی برای دستیابی به آنها دارید و حقیقتا برای رسیدن به آنها تلاش میکنید ، فردی آماده رقابت هستید. دوستانتان برایت بسیار مهم هستند و قدر آنچه را که دارید میدانید، گاهی اوقات واکنشتان زیادی شدید است و علت آن نیز احساساتی بودنتان است.
▪ ارغوانی
اسرار آمیز هستید، بهیچوجه خودخواه نیستید ، زود و آسان نظرتان جلب میشود. روزتان با توجه به خلقتان میتواند غمگین یا خوش باشد. بین دوستان محبوب هستید اما میتوانید دست به عمل احمقانه ای نیز بزنید ، بسادگی امور را فراموش میکنید. بدنبال شخصی هستید که قابل اعتماد باشد.
▪ لیموئی
آرام هستید، اما بسادگی عصبانی می شوید. به آسانی حسادت می ورزید و در مورد چیزهای کوچک اعتراض میکنید، نمی توانید به یک کار بچسبید اما دارای شخصیتی هستید که اعتماد و علاقه همه را جلب میکند.
▪ نقره ای
خیال پرداز و بامزه اید ، دوست دارید چیز های جدید را بیازمایید. علاقه دارید خود سازی کنید و بسادگی می آموزید، براحتی میتوان با شما صحبت کرد و شما نصایح خوبی میدهید. وقتی موضوع دوستی است متوجه میشوید نمی توان به کسی اعتماد کرد، اما وقتی دوستان واقعی خود را یافتید تا پایان عمر به آنها اعتماد میکنید.
▪ سیاه
شما یک مبارز هستید و دارای انگیزه اید. اما تغییر در زندگی را نمی پسندید. زمانی که تصمیمی گرفتید، روی تصمیمتان تا مدتها پای می فشارید. زندگی عشقی شما نیز توام با مبارزه است و مثل همه نیست.
▪ زیتونی
شما روشن قلب و آدم گرمی هستید. همراه خوبی برای فامیل و دوستانید. خشونت را نمی پسندید و میدانید چه چیزی درست است. شما مهربان و بشاش هستید اما بسادگی به مردم حسادت نورزید.
▪ قهوه ای
فعال و ورزشکارید ، برای دیگران مشکل است که به شما نزدیک شوند. زمانی که متوجه میشوید نمی توانید به چیزی که میخواهید دستیابید ،‌ بسادگی تسلیم شده آنرا رها میکنید.
▪ آبی
اتکا به نفس کمی دارید و خیلی ایرادی هستید. هنرمند هستید و دوست دارید عاشق شوید ، اما میگذارید عشقتان از دستتان برود چون در این مورد از مغزتان فرمان میگیرید نه از قلبتان.
▪ سرمه ای
شما جذابید و عاشق زندگی خود هستید ، نسبت به همه چیز دارای احساسی قوی هستید و خیلی زود گیج میشوید زمانی که از دست شخص یا اشخاصی عصبانی می شوید برایتان مشکل است آنها را ببخشید.
▪ سفید
شما آرزو و اهدافی در زندگی دارید زود حسادت می ورزید نسبت به دیگران متفاوت و گاهی اوقات عجیب هستید اما همه این حالت شما را دوست دارند.
▪ کبود
احساسات شما بسادگی و ناگهانی تغییر میکند اغلب تنها هستید ، مسافرت را دوست دارید. انسان صادقی هستید ولی حرف مردم را زود باور میکنید. یافتن عشق برای شما سخت است و گمگشته عشق هستید.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:12 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

فراشناخت
روانشناسان عموماً در پی پاسخگویی به این سؤال بوده‌اند که چرا برخی از افراد در مقایسه با دیگران توانایی بیشتری در یادگیری و یادآوری دارند؟ روانشناسان از دیدگاه‌های متفاوتی به این سؤال پاسخ داده‌اند. گروهی از روانشناسان معتقد به تفاوت هوشی افراد بوده‌اند. گروهی دیگر تفاوت‌های ژنتیکی را مهم دانسته‌اند. گروه دیگر تأثیر محیط اجتماعی افراد را برجسته دانسته‌اند. گروهی چگونگی آموزش و شیوه‌های آموزشی را مهم دانسته‌اند. اما گروه دیگری از روانشناسان که در قالب رویکرد پردازش اطلاعات می‌گنجند بیان می‌کنند که افراد از نظر دانش و آگاهی فراشناختی با یکدیگر متفاوت هستند و این مهارت‌های فراشناختی افراد است که آنها را از نظر فرآیند یادگیری و یادآوری متفاوت می‌سازد. ما در ادامه به توضیح بیشتر درباره فراشناخت خواهیم پرداخت.
● شناخت[۱]
اصطلاح شناخت به فرآیندهای درونی ذهنی یا راه‌هایی که در آن اطلاعات پردازش می‌شوند، یعنی راه‌هایی که ما به وسیله آنها اطلاعات را مورد توجه قرار می‌دهیم، آنها را تشخیص می‌دهیم و به رمز درمی‌آوریم و در حافظه ذخیره می‌سازیم و هر وقت که نیاز داشته باشیم آنها را از حافظه فرامی‌خوانیم و مورد استفاده قرار می‌دهیم گفته می‌شود(بایلر واسنومن، ۱۹۹۳ به نقل از سیف، ۱۳۸۰).
● فراشناخت[۲]
اصطلاح فراشناخت به دانش ما درباره فرآیندهای شناختی خودمان و چگونگی استفاده بهینه از آنها برای رسیدن به هدف‌های یادگیری گفته می‌شود (بایلر واسنومن، ۱۹۹۳ به نقل از سیف، ۱۳۸۰) به سخن دیگر به اطلاعاتی که فرد در مورد نظام شناختی خود دارد گفته می‌شود. با رشد و گسترش نظام شناختی در انسان مجموعه‌ای از فرآیندهای فراشناختی و نظارتی نیز شکل می‌گیرد. این مهارت‌های فراشناخت به صورت مهارت‌های آگاهی‌دهنده عمل می‌کنند که در طی یادگیری و پردازش اطلاعات مورد استفاده ذهن قرار می‌گیرد و جریان این پردازش را تسهیل می‌کند. به طور کلی کیفیت حافظه و یادگیری به فراشناخت وابسته است(کدیور، ۱۳۷۹).
نخستین بار هارلو(۱۹۴۹) مفهوم یادگرفتن یادگیری را در یک رشته آزمایش که با میمون‌ها انجام داد مطرح ساخت. در این آزمایش‌ها میمون‌ها وادار می‌شدند تا مسائلی را که به آنها داده می‌شد، حل کنند. یافته جالب هارلو این بود که میمون‌ها هرچه مسائل بیشتری حل می‌کردند در حل مسئله تواناتر می‌شدند. یعنی حیوان‌ها یاد می‌گرفتند که چگونه یاد بگیرند. روان‌شناسان پیرو رویکرد پردازش اطلاعات در دهه‌های اخیر، به جای مفهوم «یادگرفتن یادگیری» هارلو از اصطلاح فراشناخت استفاده کردند(سیف، ۱۳۸۰).
دمبو(۱۹۹۴) می‌گوید دانش فراشناخت به سه چیز اشاره می‌کند:
۱) دانش مربوط به خودیادگیرنده (مانند آگاهی از رجحان‌ها، علاقه‌ها، نقاط قوت، نقاط ضعف و عادت‌های مطالعه).
۲) دانش مربوط به تکلیف یادگیری: (از جمله اطلاعاتی مربوط به دشواری تکلیف و مقدار کوشش مورد نیاز برای انجام تکالیف تحصیلی) .
۳) دانش مربوط به راهبردها و استراتژی‌های یادگیری و چگونگی استفاده از آنها .
هرچه در مورد فرآیندهای شناختی و ویژگی‌های آنها بیشتر اطلاع داشته باشیم، تکالیف را چنان تنظیم می‌کنیم که آنها را بهتر فرابگیریم و یادآوری آن با توجه به سازمان و معنایی که به آن داده‌ایم امکان پذیرتر می‌شود. به طورکلی سه نوع اطلاعات فراشناخت تاکنون تشخیص داده شده است که ما به تفصیل در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
۱) اطلاعات فرد در مورد نظام شناختی خود
اطلاع از توانایی‌های حافظه و برآورد درست آن می‌تواند فرد را در اکتساب، نگهداری و استفاده از آنچه که یادگرفته شده است، یاری دهد. باید بتوانیم از اندوخته‌های ذهنی خود مطلع باشیم تا بین موضوعی که قصد فراگیری آن را داریم با اندوخته‌های ذهنی خود ارتباط برقرار کنیم . علاوه بر این اطلاعاتی که ما در مورد نظام شناختی خود داریم می‌تواند شامل مراحل سه‌گانه حافظه (حسی، کوتاه‌مدت، بلندمدت) و یا فرآیندهای کنترل‌کننده باشد.
فرآیند‌های کنترل: «شامل هر نوع روند یا شیوه‌ای است که پردازش اطلاعات را در نظام حافظه منظم و هدایت می‌کند»(هرمن و سیلرمن، ۱۹۹۰ به نقل از کدیور، ۱۳۸۲).
ویژگی‌های مراحل سه‌گانه حافظه با کمی تغییرات به نقل از کدیور؛ ۱۳۷۹
طبق این جدول، ابتدا محرک‌های محیطی مانند نور، صدا، حرارت، بو و غیره به وسیله گیرنده‌های مختلف چون چشم، گوش، بینی و جز اینها دریافت می‌شوند و برای مدتی کوتاه (حدود یک تا سه ثانیه) در حافظه حسی ذخیره می‌گردند. ما از طریق فرآیندهای توجه و بازشناسی از وجود این محرک‌ها آگاه می‌شویم. بخشی از این اطلاعات که بر اثر توجه به صورت الگوهای تصویر ذهنی، صداها یا معانی روزگردانی می‌شوند(به رمز درمی‌آیند) وارد حافظه کوتاه‌مدت می‌شوند. اطلاعات وارد شده به حافظه کوتاه‌مدت برای حدود ۱۵ تا ۳۰ ثانیه در این حافظه ذخیره می‌شوند. بخشی از این اطلاعات با تمرین یا مرور ذهنی، سازماندهی کردن و معنی‌دارکردن و ارتباط آنها با اطلاعات یادگرفته شده قبلی به حافظه درازمدت انتقال پیدا می‌کند. اطلاعات واردشده به حافظه درازمدت به صورت مواد سازمان‌یافته درمی‌آیند که برای مدت‌های طولانی حتی برای تمام عمر در آنجا باقی می‌ماند.
۲) اطلاع در مورد تکلیف
گفتیم که یادگیرنده باید بتواند توانایی‌های خود را ارزیابی کند و در عین حال در مورد آنچه که می‌خواهد یاد بگیرد نیز ارزیابی درستی داشته باشد. سؤال اساسی در هر تکلیف مربوط به یادگیری این است که هدف از این کار چیست؟ و چگونه می‌توان برای دسترسی به آن برنامه‌ریزی کرد؟ یعنی یادگیرنده باید از میزان دشواری تکالیف مختلف و مقدار کوشش مورد نیاز برای انجام تکالیف تحصیلی آمادگی داشته باشد(سیف، ۱۳۸۰).
۳) اطلاع از راهبردها
راهبرد شناختی به هرگونه رفتار، اندیشه یا عمل گفته می‌شود که یادگیرنده در ضمن یادگیری مورد استفاده قرار می‌دهد و هدف آن کمک به فراگیری، سازمان‌دهنده‌ها و ذخیره‌سازی دانش‌ها و مهارت‌ها و نیز سهولت بهره‌برداری از آنها در آینده است(واینستاین و هیوم، ۱۹۹۸ به نقل از سیف).
علاوه بر اطلاعات مربوط به نظام شناختی و اهداف موضوع یادگیری، اطلاع از راهبردهایی که در مراحل مختلف نگهداری و بازیابی اطلاعات به کار می‌رود مانند(سازماندهی، مرور ذهنی، بسط معنایی، توجه و غیره) می‌تواند در امر اکتساب و یادآوری مؤثر باشد. به طورکلی راهبردهای شناختی (سازماندهی، مرور ذهنی، بسط معنایی، توجه و غیره) به ما کمک می‌کنند تا اطلاعات تازه را برای ترکیب با اطلاعات قبلاً آموخته‌شده و ذخیره‌سازی آنها در حافظه درازمدت آماده کنیم(۱۹۷۹). راهبردهای شناختی و فراشناختی را باهم مقایسه کرده است و در این باره گفته است که یادگیرندگان ماهر راهبردهای شناختی (توجه، مرور، بازشناسی، سازماندهی مطالب، بسط معنایی و ...) را به خدمت می‌گیرند تا به پیشرفت شناختی دست یابند و از راهبردهای فراشناختی استفاده می‌کنند تا بر آن پیشرفت نظارت و کنترل کنند(سیف، ۱۳۸۰).
سیف به نقل از گارنر(۱۹۹۰) برای روشن ساختن تمایز بین راهبردهای شناختی و راهبردهای فراشناختی مثالی بیان می‌کند: فرض کنید دانشجویی قراراست در آینده نزدیک در امتحان روانشناسی شخصیت شرکت کند. برای آماده شدن، کتاب درسی خود را که قبلاًدر طی ترم مطالعه کرده است بازخوانی می‌کند و درباره نکات مهم کتاب، برای مرور کردن در شب امتحان یادداشت برمی‌دارد. بازخوانی مطالب کتاب و یادداشت برداری دو نوع راهبرد شناختی هستند. حال اگر دانشجوی مورد نظر ما پس از خواندن و یادداشت‌برداری بکوشد تا با جواب دادن به سؤال‌های آخر فصل‌های کتاب آموخته‌های خود را ارزشیابی کند، این ارزشیابی شخصی یک راهبرد فراشناختی به حساب می‌آید. اگر نتیجه این ارزشیابی نشان دهد که دانشجو برای امتحان آمادگی کامل ندارد، همان راهبردهای شناختی یا راهبردهای دیگری را به کار خواهد بست تا بالاخره به آمادگی لازم برای امتحان برسد. بنابراین برنامه‌ریزی کردن صحیح، کنترل و نظارت بر فرآیند یادگیری و اصلاح غلط‌ها و درصورت لزوم تغییر راهبردها، از جمله دانش فراشناخت محسوب می‌شوند.
با توجه به ویژگی‌های نظام حافظه و دانش فراشناخت می‌توان توصیه‌هایی را به منظور بهبود پردازش اطلاعات و کارایی حافظه ارائه نمود :
- به منظور یادگیری درست، ابتدا بر مطالب مروری کلی داشته باشید. به موضوع بیندیشید و ببینید که تکلیف مورد نظر چه هدفی را دنبال می‌کند.
- میزان آشنایی خود با موضوع را بسنجید، اطلاعاتی را که در مورد موضوعی است که قصد یادگیری آن را دارید، مرور کنید.
- مطالب را مطالعه کنید و مطابق زمانی که به آن داده‌اید یادداشت بردارید. سعی کنید که یادداشت‌ها را به زبان خودتان بنویسید، اگر یک بار مطالعه کافی نبود، مجدداً مرور کنید و برای اطمینان از پیشرفت خود چند سؤال مطرح و جواب دهید.
- گفته شد که اولین مرحله پردازش اطلاعات پس از بازشناسی توجه است. بنابراین کلیه عواملی را که می‌تواند مخلّ توجه کامل بر موضوع باشد، از بین ببرید، مخصوصاً از مطالعه مطالب مشابه به دنبال هم خودداری کنید.
- هرقدر مطالب برای ذهن آشناتر و با زندگی و اطلاعات قبلی فرد ارتباط بیشتری پیدا کند، پردازش اطلاعات ساده‌تر می‌شود. بنابراین مطالب را با یکدیگر پیوند دهید تا مطالب از ساخت و سازمان بهتری برخوردار شود.
- گفته شد که مرور ذهنی یکی از راهبردهای عمده تحکیم اطلاعات و رفتن اطلاعات به حافظه بلندمدت است، بنابراین مهم‌ترین و مشکل‌ترین موضوعات را در ابتدای برنامه مطالعه کنید. در این صورت ذهن برای مرور مطالب مشکل فرصت کافی خواهد داشت.
- یکی از روش‌های موفق مطالعه و یادگیری روشی است که در فارسی «پس ختام» نام‌گذاری شده که تشکیل شده است از حروف اول: (پیش‌خوانی- سؤال کردن- خواندن- از حفظ گفتن- مرور کردن). از این روش استفاده کنید. این روش شامل پنج مرحله است که به ترتیب ذکر شده است.
- اضطراب یکی از عوامل عمده کاهش تمرکز و مزاحم پردازش صحیح است. شب امتحان موقع مناسب برای یادگیری مطالب جدید نیست. فقط رئوس مطالب و یادداشت‌های خود را شب امتحان مرور کنید
 
نام نویسنده : مجید پورسینا کارشناس ارشد روانشناسی [۱]- Cignition [۲]- Metacognition
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:13 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

فرد جدی نمی تواند بخندد
فرد جدی نمی تواند بخنددمشرب خوش، در حكم مغناطیسی است كه همه‎ی گوش‎ها و اذهان را به خود جلب می‎كند. و خنده، زبانی جهانی است كه وقتی كلمات از عهده بر نمی‎آیند، از موانع فرهنگی عبور می‎كند. مسلماً «كوزینس» اولین كسی نبود كه از مشرب خوش به عنوان روشی مقابله‎‎ای استفاده نمود. انسان از روزی كه احساس كرد اگر خودش را غلغلك بدهد خنده‎اش می‎گیرد، از مشرب خوش استفاده كرده است. یونانیان قدیم، مشرب خوش را یك فضیلت می‎دانستند. از جمله افلاطون معتقد بود كه مشرب خوش، پرورش دهنده‎ی روح و روان است و آن را به عنوان عاملی التیام بخش توصیه می‎كرد. از یونان باستان بود كه تئاتر و از جمله كمدی شكل گرفت كه تا به امروز نیز ادامه دارد. در بسیاری از مذاهب و ادیان الهی، به مشرب خوش تأكید شده است. در واقع مشرب خوش به عنوان دارویی التیام بخش در تمامی فرهنگ‎های روی زمین ریشه دوانده است، از بومیان آفریقا گرفته تا سرخپوستان آمریكا، همگی به مشرب خوش بها می‎دادند. چنین به نظر می‎رسد كه مشرب خوش و ویروسی كه در اثر این مشرب نابود می‎شود، هر دو واگیردار هستند.دكتر «ریموند مودی»، تحت تأثیر قدرت التیام بخشی مشرب خوش و بذله در سال ۱۹۷۸ اقدام به مطالعه كتاب‎های مختلفی در همین زمینه نمود. از جمله اطلاعاتی كه به دست آورد مطلبی است كه در ادامه شرح داده‎ایم. در سال ۱۲۶۰، یك پزشك روشنفكر و پیشرفته‎ی فرانسوی به نام «هانری دوموندویل» به رابطه‎ی مهمی میان احساسات مثبت و سلامتی پی برد. او به بستگان و دوستان و بیمارانش توصیه می‎كرد كه برای آن‎ها لطیفه بگویند، با آ‎ن‎ها مزاح كنند و آن‎ها را بخندانند. پادشاهان اروپایی نیز در سال‎های دور، همیشه كسانی را در قصر خود داشتند كه آن‎ها را می‎خنداندند. شاید مشهورترین این بذله‎گویان، «ریچارد تارلتون» بود كه در دربار ملكه الیزابت اول خدمت می‎كرد و می‎گویند كه او بیش از گروه پزشكی ملكه، به سلامتی او كمك كرد.
گونه‎های مشرب خوش و شوخ طبعی
به رغم بررسی‎های مختلفی كه درباره‎ی مشرب خوش به عمل آمده، هنوز میان كارشناسان، بر سر این‎ كه مشرب خوش به راستی چیست، وحدت نظری وجود ندارد. در واقع هنوز تعریف واحد و جامعی از آن ارائه نشده است. به اعتقاد اغلب صاحب‎نظران، مشرب خوش، به خودی خود یك احساس مثبت نیست، اما می‎تواند منجر به احساسات خوب شود كه از جمله‎ی آن‎ها می‎توان به شادی، سعادت، خوشی، عشق، امید، ایمان و قدرت اراده اشاره كرد مشرب خوش یك رفتار نیست، گر چه می‎تواند اقدامات و رفتارهایی از قبیل تبسم و خنده را به وجود آورد. با این حال می‎توان گفت كه مشرب خوش و بذله، یك ادراك و تصور است؛ به این علت كه ممكن است كسی از یك حرف بامزه خنده‎اش بگیرد و دیگری به همان حرف نخندد. با این حال، با توجه به بعضی از تعاریفی كه درباره‎ی مشرب خوش ارائه شده، می‎توان گفت كه مشرب خوش دارای دو جنبه‎ی اصولی است كه به زبان ساده نوعی بده و بستان هستند. یكی آن‎ كه بذله و مشرب خوش را می‎توان جذب نمود یا آن را تجربه كرد و دیگر این كه می‎توان آن را ابراز كرد و با دیگران در میان گذاشت. هر كسی به گونه‎ای دارای مشرب خوش است، هر چند ممكن است كسی با توجه به تجارب خود منكر این كیفیت باشد. در میان كسانی كه درباره‎ی مشرب خوش مطالعه كرده‎‎اند. «مك گی» به سه عاملی اشاره می‎كند كه باید وجود داشته باشند تا مشرب خوش شكل بگیرد:
۱- منبعی كه بتواند محرك بالقوه‎‎‎ای به حساب آید.
۲- شناختی كه بتواند این بذله یا مشرب را درك كند.
۳- پاسخی كه خنده‎‎دار بودن رفتار یا گفتار را نشان دهد.
انواع بذله و مشرب خوش
بذله‎گویی و زدن حرف‎های بامزه و نشان دادن مشرب خوش، انواع مختلفی دارد كه در بسیاری از موارد با یكدیگر همپوشی‎هایی پیدا می‎كنند. در ادامه‎ی مطلب، به انواع بذله‎ها اشاره كرده‎ایم.
۱- تقلید و ادای كسی را درآوردن: می‎‎توان با تقلید از كسی یا چیزی سبب خنده شد. ثابت شده است كه این رفتار می‎تواند در برخورد و مقابله با استرس مفید واقع گردد، مشروط بر آن كه به عزت نفس خدشه‎ای وارد نكند. برخورد مبالغه‎آمیز با رفتارها و ویژگی‎های شخصیتی، نمونه‎هایی هستند كه می‎توان به آن اشاره كرد.
۲- طنز: در حالی كه تقلید و طنزگویی وجوه مشترك فراوان دارند، طنز معمولاً حالت نوشته دارد كه اشكالات اجتماعی و شخصی را بیان می‎كند.
۳- دلقك‎بازی: در روزگار گذشته، بسیاری از بازیگران سینما با ادا درآوردن و با دلقك‎بازی درصدد خنداندن اشخاص بودند. سر خوردن روی پوست موز، پرتاب كردن بشقاب خامه و بستنی به صورت دیگران نمونه‎هایی بود كه برای خنداندن دیگران از آن استفاده می‎شد.
۴- مسخره‎بازی: نوع دیگر مشرب خوش و بذله، مسخره‎بازی و رفتارهای چرند است. مثل این كه فیلمی تهیه كنیم كه در آن مثلاً پلنگ بستنی بفروشد، یا گاوها پشت فرمان اتومبیل رانندگی كنند.
۵- رویدادهای شگفت‎انگیز، طنز و طعنه: اشاره به دو رویدادی است كه به اتفاق، بذله‎‎ای را می‎سازند. مثل این كه كسی برای شما پاكتی بفرستد، آن را باز كنید و ببینید كه یك اسكناس یك صد دلاری به شما هدیه كرده است و لحظه‎ای بعد پاكت دیگری به دستتان برسد كه نشان بدهد مبلغ یك صد دلار از حساب بانكی شما برداشت شده است.
۶- ایهام و جناس: صحبت‎ها و رفتارهای بامزه‎ای هستند كه به شكلی مدبرانه، در قالب ایهام بیان می‎شوند. استفاده از یك كلمه با معانی مختلف، نمونه‎ای است كه می‎توان به آن اشاره كرد.
۷- زخم زبان و تمسخر: زخم زبان، نوعی بذله‎گویی است كه با خود، نیشی به همراه دارد و در واقع خشمی را بیان می‎كند. در واقع می‎توان گفت كه زخم زبان نوعی انتقام كلامی است. كسی كه زخم زبان می‎زند، می‎خواهد به طرزی اجتماع پسند، منظور و ناراحتی خود را بیان كند. خیلی‎ها پس از آن كه حرفشان را در قالب زخم زبان زدند، می‎گویند: «شوخی می‎كنم.»
۸- طنز تلخ: و بالاخره می‎توان به طنز تلخ اشاره كرد كه معمولاً به شكلی با حادثه‎ی مرگ در ارتباط است. بعضی‎ها به طنز تلخ «لاس زدن با موضوع مرگ» می‎گویند. توجه داشته باشید كه مرگ، یكی از هراس‎های انسان است و معمولاً سعی می‎شود با حرف‎‎های خنده‎دار با آن برخورد شود تا از شدت نگرانی‎ ناشی از آن بكاهد.شوخ طبعی
درست همان طور كه صاحب‎نظران به انواع مختلف مشرب خوش و بذله‎ توجه كرده‎اند، می‎توان به انواع مختلف شوخ طبعی‎ها نیز اشاره كرد. همه به شكلی و در زمینه‎ای شوخ طبعی دارند، اما یاد دادن شوخ طبعی به دیگران ساده نیست. دكتر «ریموند مودی» در كتاب «خنده بعد از خنده» به چهار نوع شوخ طبعی اشاره كرده است:
۱- مرسوم و سنتی: در نظام شوخ طبعی مرسوم و متعارف، دو یا چند نفر موضوع مضحك و خنده‎داری پیدا می‎كنند، به اتفاق درباره‎اش حرف می‎زنند و می‎خندند.
۲- شوخی و شوخ طبعی در مهمانی‎ها: در بسیاری از مهمانی‎ها كسانی پیدا می‎شوند كه نقل محفل می‎شوند و با حرف‎ها و حركات خنده‎دار خود دیگران را می‎خندانند. لطیفه و مزاح‎گویی در مجالس و مهمانی‎ها، نمونه‎ای است كه می‎توان به آن اشاره كرد.
۳- شوخ طبعی خلاق. نمونه‎اش را در كسانی می‎یابیم كه كارشان نوشتن بذله و لطیفه است. این اشخاص اغلب بسیار بانمك، خوش مشرب وبه شدت خلاق هستند. این‎ها می‎توانند در هر مطلب و هر موضوعی نكته‎‎ی بامزه‎ای پیدا كنند.
۴- آزاده و ورزشكار: و بالاخره به كسانی بر می‎خوریم كه می‎توانند به كارهای خودشان بخندند و از انسان بودن خودشان لذت ببرند. آن‎ها با خندیدن به اشكالات و عیوب خود، اغلب در موقعیت شادی به سر می‎برند.
مراحل استفاده از مزاح درمانی
۱- بیاموزید كه زندگی را بیش از اندازه جدی نگیرید: سرپرستار بخش سرطان یكی از بیمارستان‎های بزرگ، به كمك بنیاد “هایت”، مأموریت یافت تا در بخش سرطان بیمارستانی كه در آن كار می‎كرد از مشرب خوش برای كمك به درمان بیماران سرطانی استفاده كند. او می‎گوید: «در طبقه‎ای كه من در آن كار می‎كنم، از سیاست به خصوصی پیروی می‎كنیم. ما می‎گوییم كارتان را جدی بگیرید اما به خودتان سخت نگیرید.» او معتقد است كه باید به خودتان بیش از كارتان بها بدهید.
۲- برای هر روز خود یك موضوع فرح بخش در نظر بگیرید: اگر خوب نگاه كنید، می‎بینید همواره در پیرامونتان موضوع‎های مضحك و خنده‎دار هست كه می‎توانید به آن‎ها بخندید. البته مواقعی هست كه خندیدن درست و مطلوب نیست. در لحظات و مواقع جدی، خنده‎ و مزاح می‎تواند بی‎ادبی تلقی شود. از این رو به هنگام خندیدن و مزاح كردن، رعایت احتیاط را بكنید.
۳- قوه‎ی تخیل و خلاقیت خود را افزایش دهید: مشرب خوش و مزاح كردن و لطیفه گفتن، همیشه اقدامی خلاق است. به این موضوع توجه كافی داشته باشید.
الف_ برای افزایش قوه‎ی تخیل خود بیشتر كتاب بخوانید و كمتر تلویزیون تماشا كنید.
ب_ هر زمان كه می‎توانید داستان یا لطیفه‎ای بنویسید
ج_ با بچه‎ها بازی كنید. بچه‎ها از قوه‎ی تخیل بسیار زیادی برخوردارند. ممكن است برخی از تخیلات آن‎ها به شما هم منتقل شود.
د_ به سیاحت و كشف و اكتشاف بها بدهید. كارهای شجاعانه بكنید. به موزه بروید و هنرهای زیبا را تماشا كنید.
ه_ چیزی از خود خلق كنید. كتاب آشپزی بخرید و آشپزی كنید. برای روز تولد امسالتان، شخصاً هدیه‎ای بسازید. برنامه بریزید و به اكناف دنیا سفر كنید. سرگرمی و تفریح جدیدی را شروع كنید. دنیا را به مكان بهتری برای زندگی تبدیل كنید.
۴- به هنگام توصیف یك ماجرا، یا یك حكایت، از روش‎های مبالغه‎آمیز استفاده كنید: از استعاره‎ها استفاده‎ی كنید. استفاده مبالغه‎آمیز از استعاره می‎‎تواند تولید خنده بكند.
۵- یك كتابخانه از مزاح‎ها و شوخی‎ها تهیه كنید: یكی از لازمه‎های مقابله، استفاده از منابع موجود است كه می‎‎تواند شامل همه چیز بشود. برای لطیفه‎ درمانی، منابع، شامل استفاده‎ی همه جانبه از كتاب‎ها، نوارها، ویدیوها و حتی اسباب‎بازی‎ها و مثلاً تفنگ‎های آب‎پاش می‎شود. بخشی از اتاق یا منزلتان را به كتابخانه‎ای برای شوخی درمانی اختصاص دهید. می‎توانید دفترچه‎ای بخرید و درآن هر لطیفه‎ای را كه به نظرتان جالب می‎رسد یادداشت كنید. سوای مطالب نوشتنی، می‎توانید از كارتون‎ها، نوشته‎های جالب، روزنامه‎ها، اشعار عاشقانه و عكس‎های مختلف استفاده نمایید.
۶- از انواع مشرب‎های خوش استفاده كنید: لطیفه گفتن و بذله‎گویی، تنها یك اقدام برای داشتن مشرب خوش است، هر چند اولین مطلبی است كه با شنیدن موضوع مشرب خوش به یاد آن می‎افتیم. اما مشرب خوش، تنها محدود به گفتن لطیفه نیست. هر چه دسترسی به انواع مطالب شوخ طبعانه بیشتر باشد، بهتر می‎توان از این ابزار برای مقابله با استرس استفاده نمود. از جمله سایر روش‎های رسیدن به مشرب خوش می‎توان به سینما، تئاتر، كتاب‎ها، موسیقی، تلویزیون و كمدی اشاره كرد. مشرب خوش و سرگرمی، در ضمن بسیار سازگار هستند، هر چند ممكن است همیشه با هم یكی نباشند. سعی كنید و گوش به زنگ باشید تا انواع اشكال شوخ طبعی را به زندگیتان راه دهید.
۷- به شبكه‎ی شوخ طبعی دسترسی داشته باشید: بارها اتفاق می‎افتد كه در جریان زندگی روزانه، روحیه‎تان را از دست می‎دهید. به این لحظات توجه داشته باشید. اغلب آن‎ها زودگذر هستند و می‎توانید فكری به حالشان بكنید. اما اگر افسردگی و احساس كسالت طولانی‎تر شد،‌ احتمالاً لازم است كه از افراد دیگر و كسانی كه می‎توانند در این زمینه به شما كمك كنند، مساعدت بگیرید. همه‎ی ما، كسانی را می‎شناسیم كه می‎توانند ما را بخندانند. حتی گاه، وقتی اسم این اشخاص را می‎‎شنویم و یا به زبان می‎آوریم، خنده‎مان می‎گیرد. از سوی دیگر تا حد امكان از معاشرت با اشخاص بدبین و بدخلق خودداری نمایید. مجبور نیستید با كشتی آن‎ها به اعماق دریاها بروید.
۸- بر عزت نفس خود بیفزایید: خندیدن در شرایطی كه عزت نفس پایین است، دشوار می‎نماید. مواقعی هست كه همه‎ی ما خودمان را چاق، زشت، یا احمق و خرفت ارزیابی می‎كنیم. در این مواقع مسلماً خندیدن و مزاح كردن دشوار می‎شود. در این‎جا بد نیست كه به قانون اینشتین توجه كنید كه همه چیز را نسبی می‎داند. حقایق را از افسانه‎ها جدا كنید. همه روزه به خودتان تأییدهای مثبت بدهید. خودتان را دوست بدارید و بر توان‎مندی‎های خود ارج بگذارید.

نویسنده: دكتربرایان لوك سی‎وارد
مترجم: مهدی قراچه‎داغی
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:14 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

فعالیت مغزی خطر ابتلا به دیوانگی را نصف می‌کند


فعال بودن مغز و جسم در طول دوران زندگی بهترین راه هوشیار نگه داشتن مغز و كاهش خطر ابتلا به بیماری جنون و دیوانگی است. تحقیقات نشان می‌دهد فعال نگه داشتن مغز از ابتلا به بیماری آلزایمر جلوگیری به عمل می‌آورد و این خطر را تا ۴۶ درصد كاهش می‌دهد. تحصیلات، كار و استفاده از مغز و حافظه به طور همزمان نقش مهمی در فعالیت مغز و جلوگیری از بیماری‌های مربوط به آن ایفا می‌كند.
تحقیقات دیگر نشان می‌دهد در افراد مسنی كه ۳ تا ۴ وعده در هفته ورزش می‌كنند ۳۰ تا ۴۰ درصد خطر ابتلا به بیماری آلزایمر كاهش پیدا می‌كند. حتی ورزش‌های سبك مثل پیاده روی نیز بسیار مؤثر است.
علاوه بر جلوگیری از فراموشی و دیوانگی، ورزش و فعالیت بدنی و مغزی، باعث افزایش حوصله در افراد افسرده و بهبود حافظه در افراد پیر می‌شود.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:16 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

قلدرها و حقه بازها همیشه بد نیستند
قلدرها و حقه بازها همیشه بد نیستندآقای بازنشسته ۶۴ساله ای را در نظر بگیرید که نمی تواند خشمش را از اصرار خانمش بر سر موضوعی مهار کند. خانم هم پس از ۳۴ سال زندگی مشترک دیگر تاب تحمل رفتار شوهرش را ندارد چون او تمام مدت به خانم، بچه ها، فامیل، دوستان و آشنایان غر می زند. حرف زدن آقا همیشه آمیخته با سرزنش است و آن قدر بلند و مرعوب کننده حرف می زند که خانم همیشه می ترسد. خانم همیشه احساس می کند دختر کوچولویی است که کار بدی کرده و حالا دارند سرزنش اش می کنند. آقا پشت سر هم دستور می دهد و اصلاً به احساسات خانم یا دیگران توجه ندارد. اگر هم خانم مطابق میلش رفتار نکند آقا لب و لوچه اش آویزان می شود و از خانم حتی کوچک ترین نیازهای مالی اش را دریغ می کند. خانم عقیده دارد آنها به علت رفتار بد شوهرش هیچ دوستی ندارند و حتی مدیران محل کار آقا به همین علت خواستار بازنشستگی زودهنگام او شده بودند.
● روش های قلدری در بزرگسالان
همان طور که در مثال بالا نشان داده شد، قلدری احساسی وقتی اتفاق می افتد که کسی بخواهد با عصبانی کردن یا ترساندن دیگران بر آنها مسلط بشود. این کار معمولاً با رفتارهایی نظیر داد و فریاد کردن، فحاشی کردن، طعنه زدن، خیط کردن، بی اهمیت جلوه دادن، معذب کردن یا ترساندن همراه است.
● قلدری اختلال شخصیت است
کسانی که قلدری می کنند معمولاً دچار اختلال شخصیت هستند. این افراد درون خود حس عمیقی از ناامنی را تجربه می کنند، کاملاً عاری از حس همدردی هستند و توانایی درک تاثیر منفی رفتارشان را بر دیگران ندارند.
در مثال بالا آقا اصلاً متوجه نیست که اشکال از خود اوست که وقتی دیگران از رفتار او رنجیده خاطر می شوند، مایوس می شود. این آقا دچار اختلال شخصیتی «خودشیفتگی» است. او فقط می تواند وقایع را از دیدگاه خودش تعبیر و تفسیر کند. او که تمام فکر و حواسش مشغول خودش است، کمتر قادر به درک احساسات دیگران است بنابراین نمی تواند به احساس دیگران احترام بگذارد.
● آیا قلدرها عوض می شوند
تحقیقات روانشناسان نشان می دهد بیشتر قلدرها نمی توانند تغییر عمقی در شخصیت خود ایجاد کنند اما به هرحال گاهی اوقات می توانند رفتار خود را تا حدی تغییر بدهند که دیگران بتوانند آنها را تحمل کنند. معمولاً انگیزه تغییر تاثیرات بیرونی مانند رفتار همسر، فرزندان یا همکاران است.
در مثال بالا آقا پس از مدتی ناامیدانه می خواهد همسرش همان طور که پیشترها دوستش داشت، باشد. بعضی قلدرها هم چون رفتار بدشان باعث شده شغل شان را از دست بدهند، به فکر تغییر می افتند. مثلاً در کارخانه ای مدیری میانی را در نظر بگیرید که معمولاً برای ترغیب کارگران به تولید بیشتر داد می زند و آنها را می ترساند. او فکر می کند مدیران ارشد رفتار او را مثبت ارزیابی می کنند اما بیشتر کارگران از او شکایت دارند در نتیجه او را به کارگزینی می فرستند تا مدتی منفصل از خدمت شود. بعد معلوم می شود او نمی خواسته قلدری بکند و نمی دانسته به چشم دیگران این گونه می آید و مهمتر از همه اینکه نمی خواسته شغلش را از دست بدهد. چنین فردی انگیزه بسیاری دارد تا مهارت های لازم برای گفت وگو با کارگران را کسب کند طوری که در عین حال تولید کارخانه هم در بهترین سطح حفظ بشود.
راه حل مشکل او فراگیری مدیریت خشم و ابزارهای آن بخصوص همدلی است که باعث می شود آگاهی اجتماعی او بیشتر شود و بفهمد چطور به دل دیگران می نشیند و نسبت به احساسات دیگران حساس بشود. اما متاسفانه انفصال از خدمت برای همه افراد کارساز نیست. بسیاری از قلدرها همچنان قلدر باقی می مانند چون فکر نمی کنند مشکل از آنهاست. اگر شما با چنین کسی طرف هستید چاره ای ندارید جز اینکه یاد بگیرید چطور با رفتار او کنار بیایید. اگر او تغییر نمی کند شما باید فکری برای بقای خودتان بکنید.
● کنار آمدن با قلدرها
۱) بر ویژگی های مثبت او متمرکز بشوید و سعی کنید به خصایص منفی او بی توجه باشید.
مثلاً ممکن است همان آقای ۶۴ ساله بازنشسته وقتی که قلدری نمی کند بسیار دست و دلباز و خوش صحبت باشد. همسرش باید یاد بگیرد وقتی دلخور می شود بیشتر بر این جنبه ها تمرکز کند.
۲) اعتماد به نفس داشته باشید و مستقیماً به چشمان قلدر زندگی تان نگاه کنید، با صدایی آرام و کلامی شفاف به رفتاری که نمی پسندید اشاره کنید و قاطعانه بگویید چه رفتاری به جای آن انتظار دارید.
۳) وقتی طرف شروع به قلدری می کند سعی کنید حواس او را پرت یا موضوع را عوض کنید. شوخی کنید یا عبارت مناسبی بگویید تا قلدر خلع سلاح شود.
۴) به قلدر آنچه را نفس اش نیاز دارد بدهید. مثلاً در مورد آقای ۶۴ ساله بازنشسته همسرش باید یاد بگیرد او را تحسین کند و به کارهایی که او درست به پایان رسانده اعتبار بیشتری بدهد. شاید این روش فریبکارانه به نظر برسد و البته تعداد دفعات قلدری آقا را هم کاهش نمی دهد اما برای اینکه خانم همان یک بار جان سالم از آن شرایط سخت به در ببرد کاملاً موثر است.
آقای ۳۳ساله به همسرش قول می دهد بلافاصله پس از کار به خانه بازگردد تا او را به جلسه هفتگی اش با خانم های طرفدار محیط زیست برساند. خودروی خانواده دست آقاست و خانم کاملاً در چنگال قول آقا گیر افتاده است. همان طور که شاید حدس می زنید آقا تا دیروقت به خانه بازنمی گردد و خانم هم آنقدر منتظر مانده که اگر خودش راه بیفتد اصلاً به جلسه نمی رسد. وقتی آقا به خانه بازمی گردد معذرت خواهی می کند و توضیح می دهد که تقصیر او نبوده چون ماشین همکارش خراب شده بوده و می بایست به او کمک می کرد. او اظهارتاسف می کند و می گوید؛ «چطور می توانستم او را ول کنم. او شاهد عقدمان بود.» خانم واقعاً برآشفته است.
آیا خشم خانم در چنین شرایطی بی دلیل است؟ به هر حال آقا به دوست مشترک شان کمک کرده اما اگر در ماجرا عمیق بشویم، شاید متوجه شویم که آقا اصولاً شرکت در چنین جلسه ای را برای خانم ضروری نمی دانسته است. او که در شأن خودش نمی د انسته خانم را از رفتن به جلسه منع کند طوری زیرزیرکی کار را خراب می کند که خانم به جلسه نرسد و در ضمن آقا همچنان متین و خوب به نظر برسد. در نهایت آقا می تواند بگوید؛ «کدام آدم منطقی از دست کسی که برای کمک به یک دوست دیر رسیده ناراحت می شود؟»
● کالبد شناسی پرخاشگری غیرفعال
پرخاشگری غیرفعال مکانیسم روانی برای ابراز مخالفت یا خصومت به صورت پنهانی یا موذیانه است طوری که دیگران نتوانند آن را ثابت کنند. پرخاشگر غیرفعال گاهی به کاری که انجام می دهد آگاه است و گاهی خودش هم از آن اطلاع ندارد اما به هر حال نتیجه یکسان است. پرخاشگر غیرفعال کارها را خراب می کند در حالی که به نظر بعضی ها او تقصیری ندارد. پرخاشگر غیرفعال خیلی خوب آن قدر حقه باز و کلک است که با دلیل آوردن و توجیه کردن هایش کاری می کند که همه چیز برعکس به نظر برسد. ممکن است فرد پرخاشگر غیرفعال مستقیماً و در عمل کاری نکند و فقط با کلمات یا شوخی به هدفش برسد. طعنه ای که با خشونت همراه است معمولاً ابزار دست فرد پرخاشگر غیرفعال است. آنها همچنین شوخی های معنی دار علیه دیگران را به همین منظور به کار می برند. این مثال ها همگی نمونه هایی از رفتار پرخاشگرانه غیرفعال هستند؛
▪ پشت سر یک همکار بدگویی یا غیبت او را می کنند.
▪ اشتباهات همسرتان را پشت سر او پیش والدین تان بزرگ جلوه می دهند در حالی که در حضور همسرتان با او رفتار ملایمی دارند.
▪ هنگامی که راجع به کسی که از دست شما عصبانی است صحبت می کنید اطلاعات مهمی را از شما پنهان می کند که باعث می شود شما برداشت نادرستی نسبت به شخص سوم داشته باشید.
▪ خود را خرفت و کودن نشان می دهند تا شما را به سر حد جنون برسانند یا از شما امتیاز بگیرند.
سروکله زدن با کسی که رفتار پرخاشگری غیرفعال را در پیش می گیرد بسیار دشوار است زیرا کسی که چنین رفتاری دارد بسیار حقه باز است. گاهی اوقات حتی خود آدم هم نمی فهمد که قربانی رفتار پرخاشگرانه غیرفعال شده است. ممکن است عصبانی یا ناراحت بشوید اما لزوماً مطمئن نیستید که مورد چنین رفتاری واقع شده اید، از کجا می توان این رفتار را تشخیص داد؟
یکی از روش های تشخیص رفتار پرخاشگرانه غیرفعال دقت در کل الگوی رفتاری فرد مورد نظر و نه فقط یک مورد خاص رفتار اوست. در مثالی که گفته شد اگر آقا معمولاً مورد اطمینان بود و به موقع به خانه می آمد تا خانم را به جلسه ا ش برساند یک بار دیرآمدنش دلیلی بر رفتار پرخاشگرانه غیرفعال نبود. اما اگر معمولاً برای حضور همسرش در جلسه خلل ایجاد کرد و از طرفی این کارش را انکار می کرد الگوی رفتاری پرخاشگری غیرفعال به وضوح دیده می شد. اما اگر چنین رفتاری را در کسی تشخیص دادید چطور باید با آن کنار بیایید؟ سه توصیه زیر را در مواجهه با افراد پرخاشگر غیرفعال به کار ببندید؛
۱) مستقیماً با این رفتار برخورد کنید و بپرسید که آیا آن شخص با شما مشکلی دارد.
مثلاً اگر کسی شما را با لفظ ناشایستی خطاب کرد که اتفاقاً خودتان می دانید چنین اشکالی در شما وجود دارد، به او بگویید؛ تو مرا... صدا کردی آیا با این ویژگی من مشکلی داری؟
۲) احتیاط به خرج بدهید و به هرچه طرف مقابل تان می گوید یا قول می دهد اعتماد نکنید. همیشه نقشه دومی هم در سر داشته باشید. در مثال بالا خانم می توانست هماهنگ کند که اگر آقا به موقع به خانه نرسید یکی از دوستانش دنبالش بیاید تا با هم به جلسه بروند.
۳) با مهارت ارتباطی که می آموزید جملات قاطعی به کار ببرید تا طرف مقابل تان بداند چگونه کاری که می کند روی شما و احساسات تان تاثیر می گذارد. مثلاً بگویید؛ «حرف محرمانه ای را که به تو گفته بودم از زبان فلانی شنیدم. این موضوع مرا خیلی ناراحت کرد، خواهش می کنم دیگر این کار را تکرار نکن چون دلم می خواهد بتوانم به تو اعتماد کنم.»
 
نوشین دیانتی
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:22 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

کاوش محیط برای یافتن سرنخ ها
کاوش محیط برای یافتن سرنخ هامشخصه صفت و اختلال شخصیتی بدگمان، شکاکیت و بی اعتمادی دیرپا به همه افراد است. مسوولیت این احساسات از نظر آنها نه به عهده خود آنها، بلکه بر دوش دیگران است. افراد پارانوئید اغلب متخاصم، تحریک پذیر، پرخاشگر و خشمگین هستند.
افراد متعصب و جزم اندیش، افرادی که مدارکی دال بر تخلف دیگران از قانون گردآوری می کنند، کسانی که به همسر خود سوء ظن مرضی دارند و اشخاص بدعنقی که اهل دعوا و مرافعه اند و... اغلب دچار اختلال شخصیت پارانوئید هستند.
این گونه بیماران تقریباً هرگز خود درصدد درمان برنمی آیند و اگر هم صاحبکار یا همسرشان آنها را برای درمان روانه سازد، اغلب می توانند رنجیدگی خویش را پنهان سازند. این اختلال (و صفت) در مردان شایع تر از زنان است و به نظر نمی رسد که الگویی خانوادگی داشته باشد. در گروه های اقلیت، مهاجران و ناشنوایان بیشتر از جمعیت عمومی است. بیماران دچار صفت پررنگ و نیز اختلال شخصیت پارانوئید ممکن است هنگام معاینه روانپزشکی، رسمی و بسیار متشخص و منطقی به نظر برسند و از اینکه آنها را مجبور ساخته اند که از روانپزشک کمک بگیرند، گله داشته و ناراحت باشند.
تنش عضلانی، ناتوانی از آسوده بودن، نیاز به کاوش محیط برای یافتن سرنخ ها و... از ویژگی های این بیماران است. حالت عاطفی آنان اغلب جدی و غیرمطایبه آمیز است. برخی از پیش فرض های آنها در بحث و جدل هایشان ممکن است نادرست باشد اما گفتاری منطقی و گاه بسیار شیوا دارند. در محتوای فکر آنها شواهدی از برون فکنی، پیشداوری و گاه افکار انتساب به خود دیده می شود.
ویژگی بنیادین شخصیت پارانوئید، میل نافذ و فراگیری برای تفسیر کردارهای دیگران به رفتاری است که گویا به قصد تحقیر یا تهدید بیمار انجام شده است. این تمایل در آغاز بزرگسالی شروع شده و در زمینه های گوناگونی نمایان می شود. بنابراین دوستان چنین افرادی نباید در میان جمع با آنان شوخی کنند و بهتر است از ورود به دنیای شخصی ایشان به طور جدی خودداری کنند ولو این کار با نیت نیک و به قصد حل مشکلات و دشواری های زندگی آنها باشد. یک بار جرقه زدن بدبینی در ذهن این گونه افراد به آتش شعله وری می انجامد که بسیار بعید است تا پایان عمر آنها خاموشی گزیند.
افراد دچار این اختلال، تقریباً همیشه منتظر آن هستند که دیگران به شیوه یی آنها را استثمار کرده یا به آنها زیان برسانند. آنها در بسیاری از اوقات بدون هیچ توجیهی، در وفاداری یا راستی (صداقت) و امانتداری دوستان و همکاران خود تردید می کنند. این افراد در زندگی زناشویی و جنسی خود نیز اغلب به «حسادت بیمارگونه و مرضی» دچار می شوند و بالاخره روزی این شک و بدگمانی بدون دلیل و مدرک خود را نسبت به وفاداری همسر یا شریک جنسی شان بیان می کنند و از فردای آن روز زندگی را به کام او و خانواده اش زهر می کنند. بنابراین توصیه می شود چنانچه طی دوران آشنایی و نامزدی و حتی عقد همسر متوجه غیرت (بخوانیم حسادت) بسیار و بیش از اندازه منطقی شود، حتماً در نخستین فرصت برای ارزیابی همسر مشکوک به اختلال شخصیت پارانوئید مراجعه کند. باید دانست چنین غیرت پرآب و رنگی در دوران پرشور آشنایی و نامزدی می تواند برای افراد دارای شخصیت های وابسته؛ پرهیز گرا و مردم گریز و برخی شخصیت های کلاستر B- به ویژه نمایشگر (هیستریونیک)، مرزی، آشفته و آشوبناک (بوردرلاین) و حتی خودشیفته (نارسی سیستیک)- بسیار دلچسب، دوست داشتنی، رویایی و شیرین جلوه کند در حالی که در کمتر از پنج سال این احساسات زودگذر با ترس، هراس، کابوس و بیزاری جایگزین می شوند.
بیماران دچار شخصیت پارانوئید در واقع احساسات خودشان را برون سازی و فرافکنی می کنند یعنی تکانه ها و اندیشه های غیرقابل قبول و دردناک برای خودشان را به دیگران نسبت می دهند.
افکار انتساب به خود و خطاهای ادراکی که به گونه یی منطقی قابل دفاع است، در این بیماران شایع بوده و آنها در واقع از اینکه مستدل و عینی می اندیشند، به خود بسیار می بالند، حال آنکه چنین نیست، بیماران مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید، مانند دیگر شخصیت های کلاستر A (اسکیزوئید واسکیزوتایپال) و نیز بیماران دچار اختلالات طیف در خودمانده (اوتیستیک)- از جمله اختلال آسپرگر- حالت عاطفی محدودی دارند، زیاد اجتماعی و خونگرم نبوده و به نظر می رسد بدون هرگونه احساس و هیجانی باشند. اینها نه تنها آدم های گرم و راحت و آرامی نیستند، بلکه قدرت، منزلت و کامیابی دیگران آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. در واقع، این گونه افراد اگر کسی را ناتوان، بیمار یا دچار مشکل ببینند به وی به دیده تحقیر می نگرند.
افراد دچار اختلال شخصیت پارانوئید ممکن است در موقعیت های حرفه یی، تحصیلی و اجتماعی دقیقاً مانند شخصیت های نظام مند- چارچوب مدار (وسواسی- جبری)، آدم هایی بسیار دقیق، منظم، منضبط، توانمند، کوشا و کارا به چشم آیند، حال آنکه بیشتر می خواهند دیگران را بترسانند یا به جان یکدیگر بیندازند، نه اینکه چون افراد دچار اختلال یا صفات پررنگ شخصیت مرزی (بوردرلاین) روابط بیش از حد مداخله جویانه و آشفته با دیگران داشته باشند. این افراد در ساختار «منش» خود، خودراهبری و خودفراروی بالا ولی همکاری اندک دارند. در سامانه «سرشت» اینان، نوخواهی (تنوع طلبی) اندک، وابستگی به پاداش اندک، آسیب گریزی فراوان و پشتکار بسیار به چشم می آید. از این رو می توان این افراد را در دسته بندی مجازی- تشبیهی «آتشدان شخصیتی متوسط (رو به بالا) » قرار داد؛ آتشدانی که با زغال سنگ و آتش خلق و اضطراب و روان پریشی و دیگر اختلالات و صفات محوری خود را آشکار و چشمگیر می سازد. اختلال شخصیت بدگمان (پارانوئید) می تواند بسیار شبیه به اختلال شخصیت قانون مند و چارچوب مدار (وسواسی-جبری)، درخودمانده و تنهایی گزین (اسکیزوئید)، مرزی، آشفته و آشوبناک (بوردرلاین)، شگفت انگیز و خرافاتی (اسکیزوتایپال)، نمایشگر (هیستریونیک)، مردم گریز- پرهیزمدار، ضداجتماعی و جامعه ستیز (آنتی سوشیال) و خودشیفته (نارسی سیستیک) نمایان شود؛ از این رو تشخیص و جدا کردن آن از این شخصیت ها ضروری است.
برخی از این افراد با پخته تر شدن، افزایش سن یا کاهش تنش ها و فشارهای روانی شان، صفات بدگمانانه خود را «واکنش سازی» کرده و به این ترتیب ظاهراً به افرادی تبدیل می شوند که توجهی در خور ستایش به اخلاقیات و نوعدوستی و همنوع پروری از خود به نمایش می گذارند.
اما در واقع، بیماران دچار اختلال شخصیت پارانوئید، روی هم رفته، تا پایان عمر در کار و زندگی با دیگران مشکل دارند. مشکلات شغلی و زناشویی در این بیماران شایع است. به ویژه آنکه افراد پارانوئید- همچون دیگر شخصیت های کلاستر A (گروه شخصیت های جدا و تنها، خاص، دارای زندگی خصوصی، عجیب و غریب و سرد از نظر هیجانی- عاطفی)-اسکیزوئید و اسکیزوتایپال- احتمال فراوانی دارد که به قصد جبران ناداشته های خود و کوشش در راستای پندار ذهنی خویش در به تعادل رساندن خانواده پیش رو برای ازدواج به سراغ شخصیت های دارای ویژگی های پررنگ و کم رنگ شخصیتی نمایشگر (هیستریونیک) رفته و آنها را برگزینند که چنین پیوند زناشویی در آینده مشکلات فراوانی را برای دو همسر، خانواده و اجتماع پیرامون شان پدید می آورد. تهمت زدن های افراد دچار اختلال شخصیت بدگمان (پارانوئید) می تواند آشکارا روان پریشانه و هذیانی و دور از منطق و واقعیت باشد که در این موارد باید برای رفع آنها از داروهای ضداضطراب و ضدجنون (آنتی سایکوتیک ها) بهره جست. هرچند روان درمانی بلندمدت نیز لازم است. به طور کلی پاسخ به درمان این دسته بیماران خوب نیست.
معیارهای تشخیصی DSM - IV -TR برای اختلال شخصیت پارانوئید عبارت است از؛
الف) بی اعتمادی و شکاکیت ژرف و فراگیر نسبت به دیگران، به گونه یی که انگیزه های دیگران را شرارت آمیز برداشت کند. این حالت باید از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینه های گوناگون به چشم بخورد که نشانه اش دست کم چهار تا از موارد زیر است؛
۱) بدون دلیل کافی، شک داشته باشد که دیگران دارند او را استثمار می کنند، به او زیان می رسانند یا سرش کلاه می گذارند.
۲) مشغولیت دائم ذهنی اش، شکی اثبات نشده در مورد وفاداری یا قابل اعتماد بودن دوستان و اطرافیانش باشد.
۳) به دلیل ترسی ناموجه از اینکه اطلاعاتی را که به دیگران می دهد، مغرضانه ضد خودش به کار ببرند، از اطمینان کردن به دیگران اکراه داشته باشد.
۴) در پس اظهارنظرهای بی غرضانه دیگران یا رخدادهای بی خطر، معنی های تحقیرکننده یا تهدیدآمیز پنهانی بیابد.
۵) همیشه دلخور و ناخشنود باشد. یعنی اگر حتی یک بار کسی توهین کرده، آسیبی رسانده یا بی احترامی کرده باشد، هرگز او را نبخشد.
۶) با کوچک ترین نکته و چیزی احساس کند به شخصیت یا اعتبارش لطمه وارد شده است (حال آنکه دیگران چنان معنایی را در آن چیزها و نکات نیابند) و شتابان واکنشی خشمگینانه نشان دهد یا به ستیز بپردازد.
۷) مکرراً و بدون هیچ دلیل به وفاداری همسر یا شریک جنسی اش شک کند.
ب) حالت مذکور منحصراً در سیر اسکیزوفرنی، اختلال خلقی با ویژگی های سایکوتیک یا یک اختلال سایکوتیک (روان پریشانه) دیگر پیدا نشده باشد و ناشی از اثرات جسمی مستقیم یک بیماری طبی عمومی نباشد. (چون تهمت زدن های افراد دچار اختلال شخصیت پارانوئید می تواند آشکارا هذیانی و روان پریشانه باشد.) اگر این معیارها پیش از اسکیزوفرنی وجود داشته باشد، قید «پیش مرضی» را باید افزود.
 
دکتر بهنام اوحدی روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  10:24 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

کدام نیمکره مغزتان برتری دارد؟
درباره نیمکره مغز حتماً زیاد شنیده‌اید در سال‌های اخیر تفکر درباره عملکرد مغز و غلبه نیمکره‌های مخ افزایش یافته است. به طور اجمال تاکنون ثابت شده که فعالیت‌هائی همچون تفکر منطقی، استدلال، کلام و محاسبات پیچیده مربوط به نیمکره چپ و فعالیت‌هائی چون تخیل، توهم، درک فضائی اجسام و موسیقی در نیمکره راست قرار دارد. اما مرکز هیجانات که هوش هیجانی از آن تولید می‌شود در کجای مغز قرار دارد؟
هوش هیجانی، مبنع هیجانات از قسمت بادامک مغز که خود دارای حافظه دائمی است صادر گردیده و توسط قسمت متفکر مغز که در هر دو نیمکره قرار دارد پالایش و کنترل می‌گردد. فرض بر این است که کلید خاموش کننده هیجان‌های ناگوار در قسمت چپ قطعه پیش پیشانی است و مانند یک ترموستات عصبی عمل می‌کند. جایگاه احساسات منفی مانند ترس یا تهاجم در قسمت راست قطعه‌های پیش پیشانی قرار دارند.
سنجش اندازه‌گیری هوش هیجانی مستلزم کاری تخصصی است که علاقه‌مندان به دانستن میزان EQ خود باید به مراکز خاص رجوع کنند. که خوشبختانه اخیراً این امکان در بخش آزمون‌های روانی مجله موفقیت بازگشائی شده است اما رادولف واگنر و کلی ولز (۱۹۸۵) فهرستی برای تعیین برتری نیمکره‌های مغز تهیه کرده‌اند.
این آزمون به طور کلی برتری یکی از نیمکره‌ها را نسبت به دیگری نشان می‌دهد به عنوان اولین قدم در بررسی توانائی‌های مغزمان ابتدا لازم است بدانیم برتری نسبی کدام طرف مغزمان نسبت به دیگری بارز می‌باشد سپس به آزمون‌های جزئی خواهیم پرداخت.
▪ برتری نیمکره‌های مخ
دستورالعمل: موضوعات زیر را با دقت بخوانید. ۱۲ موضوع نوشته شده که هر یک دارای ۴ گزینه است. در مقابل گزینه‌ای که انتخاب می‌کنید یک علامت ضربدر بزنید. فقط یکی از گزینه‌ها را علامت بزنید. گزینه‌ای را انتخاب کنید که ترجیح می‌دهید. لازم نیست. که حتماً بتوانید آن را انجام دهید.
اگر انتخاب یک گزینه برایتان مشکل است. گزینه‌ای را که بیشتر ترجیح می‌دهید انتخاب کنید.
۱. الف: تحصیل منطق
ب: نوشتن یک نامه
ج: انجام دادن کارهای منزل
د: تحصیل در هنر
۲. الف: نقد فیلم
ب: یادگیری لغات جدید
ج: افزایش مهارت شما در یک بازی
د: ابداع یک اسباب‌بازی جدید
۳. الف: پیشرفت استراتژی شما در یک بازی
ب: یادآوری نام افراد
ج: ورزش کردن
د: نواختن یک ابزار موسیقی
۴. الف: دوره یک کتاب
ب: نوشتن یک مقاله برای مجله
ج: ساختن قفسه‌های جدید برای منزل
د: نقاشی منظره صحرا یا دریا
۵. الف: تحلیل روند بازار
ب: نوشتن یک فیلمنامه
ج: نجاری کردن
د: طرح یک بازی جدید
۶. الف: تحلیل شیوه‌های مدیریت
ب: قراردادن لغات در فرهنگ لغت
ج: گذاشتن تکه‌های پازل در کنار هم
د: نقاشی رنگ و روغن
۷. الف: به عهده گرفتن برنامه‌ریزی کامپیوتر
ب: مطالعه ریشه لغات و معنای آنها
ج: وقت خود را به بطالت گذراندن
د: ساختن یک ابزار مکانیکی جدید
۸. الف: تحلیل ارزش تولید
ب: توصیف یک محصول جدید با کلمات
ج: فروش یک محصول جدید در فروشگاه
د: کشیدن تصویر یک محصول جدید
۹. الف: توضیح منطق یک نظریه
ب: طرح یک آگهی تجاری
ج: کار با چوب و سفال
د: ساختن یک داستان
۱۰. الف: خرید کردن از بازار
ب: مطالعه درباره مردان و زنان مشهور
ج: اداره یک برج کنترل ترافیک
د: قالب‌گیری با سفال و گچ
۱۱. الف: بررسی و تحلیل درآمد و مخارج (دخل و خرج)
ب: مطالعه و ادبیات
ج: تجسم و دوباره آراستن مبلمان
د: هنرپیشه شدن
۱۲. الف: برنامه‌ریزی یک سفر و محاسبه هزینه آن
ب: نوشتن یک رمان
ج: ساختن یک خانه یا کلبه
د: ساختن صنایع دستی برای سرگرمی
امتیاز دادن: تعداد پاسخ‌هائی را که برای هر گزینه (الف، ب، ج، د) انتخاب شده است حساب کنید.
هر مربع از چهار خانه فوق به صورت زیر طبقه‌بندی می‌شود. الف: نیمکره چپ، منطقی ب: چپ، کلامی ج: راست مهارت علمی ـ فضائی د: راست، خلاقیت
برای به دست آوردن امتیاز: نمره‌های الف و ب را جمع کرده تا امتیاز نیمکره چپ به دست آید. با جمع نمره‌های ج و د امتیاز نیمکره راست را به دست آورید.
واگنر و ولز خاطر نشان کردند که دست کم ۳ امتیاز باید بین راست و چپ تفاوت وجود داشته باشد تا اختلاف شایان توجهی را میان دو نیمکره راست و چپ نشان دهد. در غیر این صورت هر دو یکسان و برابر هستند.
واگنر و ولز گزارش دادند که در آزمایش‌های انجام شده با گروه‌های معیار، برتری نیمکره‌های مخ پیش‌بینی شده است. این گروه‌ها، شامل دانشجویان رشته منطق (چپ، منطقی، الف) نویسندگان خلاق (چپ، کلامی، ب) و (راست، خلاق، د) معلمان دبیرستان فنی و حرفه‌ای (راست، عملی، ج) پرستاران (راست، عملی، ج) و نقاشان (راست، خلاق، د) بودند. آنها در پیش‌بینی خود نسبت به عملکرد و سنجش مخ موفقیت کمی داشتند و اعلام کردند که این تقسیم‌بندی ممکن است بسیار خام و ناپخته باشد.
جدول تحلیل فوق، اگرچه نیاز به تحقیق بیشتری دارد. ممکن است اطلاعات مفیدی برای راهمائی مشاغل در اختیار ما قرار دهد.
علاقه تحصیلی فعلی (اصلی) شما چیست؟ تونائی‌ها و ضعف‌های تحصیلی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چگونه نتایج این آزمون در تصمیم‌گیری شغلی به شما کمک می‌کند؟
 
مجله موفقی
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:29 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

کمال‌گرایی از کجا آب می‌خورد؟
کمال‌گرایی از کجا آب می‌خورد؟روان‌شناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت روان را به خطر می‌اندازد.
«سنگ بزرگ نشانه نزدن است». نیاکان ما سال‌ها پیش با استفاده از عقل جمعی‌شان و آفریدن همین ضرب‌المثل، پرده از یک یافته قرن‌بیستمی روان‌شناسی برداشته‌اند.
دانشمندان علوم رفتاری دریافته‌اند که بعضی افراد جوری بزرگ شده‌اند که معیارهای موفقیت‌شان را دست بالا می‌گیرند. آنها اسم این ویژگی شخصیتی را گذاشته‌اند کمال‌گرایی. کمال‌گرایی بستری را آماده می‌کند که آنها اضطراب زیادی را تجربه کنند. گرفتید؟ قرار نیست با ۴ خط لید همه چیز را بگیرید که! مطلب را بخوانید.
از همان اول قرن بیستم روان‌شناس‌ها گیر دادند به مفهوم کمال‌گرایی. البته آنها واژه‌ای را که برای این ویژگی در نظر گرفتند، مثل ترجمه فارسی‌اش این‌قدر مبهم و مثبت‌نما(!) نبود. شنیده‌اید استادان زبان وقتی که یک متن را خیلی خوب می‌خوانید، چی می‌گویند؛ perfect یعنی عالی بود؛ درست و بی‌عیب و بی‌نقص.
روان‌شناس‌ها هم از همین واژه استفاده کردند و به این ویژگی گفتند Perfectionism؛ یعنی گرایش افراطی به بی‌عیب و نقص‌بودن. روان‌شناسان ایرانی اما واژه درست و درمانی در برابرش نداشتند؛ بعضی‌ها گفتند «کامل‌گرایی» که چندان مطلب را نمی‌رساند، بعضی‌ها هم گفتند «بی‌نقص‌گرایی» که یک ملغمه نازیبا از واژه‌های عربی و فارسی است.
این بود که همه، بی‌خیال وجه مذهبی، عرفانی و کلا وجه مثبت کلمه «کمال» شدند و الان کمال‌گرایی ترجمه جا افتاده Perfectionism است. اینها را گفتیم که «کمال عرفانی» یا پسر عمو کمالتان را با این کمال قاتی نکنید.
به هر حال اولین کسانی که روی کمال‌گرایی کار کردند آن را این‌جور تعریف کردند: «گرایش افراطی فرد به بی‌عیب و نقص بودن، کوچک‌ترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شکست را کشیدن». همان‌طور که گفتیم، افراد کمال‌گرا معیار‌های خیلی‌خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر می‌گیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خود‌شان را شکست خورده می‌دانند.
آنها نسخه همه اتفاق‌های دنیا را با قانون «همه یا هیچ» می‌پیچند. برای کمال‌گراها نتیجه هر کاری یا شکست کامل است یا موفقیت کامل. دانش‌آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی، فقط دانشگاه تهران (فنی‌ها بخوانند صنعتی‌شریف) را وارد برگ انتخاب رشته می‌کند، ورزشکار یا مربی‌ای که همه مساوی گرفتن‌ها را یک شکست مفتضح می‌داند، نقاشی که آن‌قدر نمایشگاه برگزار نمی‌کند تا موزه هنرهای معاصر بیاید سراغش و روزنامه‌نگار جوانی که فقط نوشتن در همشهری جوان (آنها که شوخی سرشان نمی‌شود بخوانند لوموند) راضی‌اش می‌کند؛ همه و همه نمونه‌های افراد کمال‌گرا هستند.
ته تمام این آرمان‌های بالابلند، یک ترس ظریف از شکست‌خوردن خوابیده است؛ ترسی که موجب می‌شود فرد همیشه در حالت تنش و اضطراب باشد.
● کمال‌گرایی از کجا آب می‌خورد؟
برای اینکه در روان یک آدم، یک ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم می‌دهند. کمال‌گرایی هم طبق تعریف روان‌شناس‌ها، یک ویژگی شخصیتی است.
البته این به آن معنی نیست که کمال‌گراها تا آخر عمرشان نمی‌توانند هیچ تغییری در این ویژگی‌شان به وجود آورند؛ اگر این‌طور بود که ما مرض نداشتیم این مطلب را توی صفحه کاربردی موفقیت بنویسیم، فوقش می‌گذاشتیم قاتی یادداشت‌ها و از این‌جور آدم‌ها حسابی می‌نالیدیم! و اما مواد لازم برای طبخ یک کمال‌گرا:
۱) والدین قدرت‌طلب:
آدم‌هایی که بیش از حد کمال‌گرا هستند، در کودکی والدینی داشته‌اند قدرت‌طلب؛ پدر و مادری که توی کله بچه‌شان فرو کرده‌اند «همیشه ما درست می‌گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می‌کنیم». این والدین نه‌چندان محترم، تفاوت توانایی‌های خودشان و بچه‌های نازنینشان را درک نمی‌کنند، به همین خاطر سعی می‌کنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیار‌های والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آن‌قدر غیرواقع بینانه‌اند که در کمتر موردی بچه‌ای می‌تواند به آنها دست یابد. روان‌شناس‌ها به این سبک به اصطلاح «تربیت‌بچه» می‌گویند: «سبک والدینی قدرت‌ طلبانه».
۲) والدین کمال‌گرا:
از قدیم و ندیم گفته‌اند «گندم از گندم بروید، کمال‌گرا هم از کمال‌گرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال‌گرا هم بچه‌های کمال‌گرا تحویل جامعه می‌دهند. والدینی که خودشان کمال‌گرا هستند، نه تنها موفقیت‌های کودکانشان را کوچک می‌شمارند بلکه حتی موفقیت‌های خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچ‌وقت احساس خوبی نسبت به موفقیت‌هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ‌وقت نتوانسته‌اند والدینشان را خشنود کنند.
۳) باورهای فردی:
بعضی باورهای افراد که موجب کمال‌گرایی می‌شوند عبارتند از:
الف. نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه‌ها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند».
ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینه‌ها با کفایت نباشم فرد بی‌ارزشی هستم».
ج) مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند».
د) نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم».
ه‍) پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
● کمال‌گرایی خوب، کمال‌گرایی بد
البته همه نظر‌ها در طول سال‌ها معتدل‌تر می‌شود. روان‌شناس‌ها هم دیدند نه بابا، کمال‌گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان‌شناسی به نام «هاماچک»، کمال‌گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که کمال‌گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار‌های بالایی را برای خود در نظر می‌گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار‌ها برایشان مهم باشد، نفس تلاش‌کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال‌گرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می‌برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی می‌کنند آن را به بهترین نحوی که می‌توانند انجام دهند.
کمال‌گرایی بهنجار نه‌تنها موجب مشکلی نمی‌شود بلکه باعث می‌شود که فرد استعداد‌های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع کمال‌گرایی، کمال‌گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛ کمال‌گرایان نابهنجار یا روان‌رنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ‌وقت کاملا احساس پیروزی نمی‌کنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمی‌کنند. این افراد هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش می‌کنند و هدف بالاتری را در نظر می‌گیرند. آنها در این زنجیره بی‌انتها گیر می‌کنند و همیشه با خودشان درگیرند.
● چه انواعی دارد؟
روان‌شناسان با توجه به علت‌‌های کمال‌گرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کرده‌اند:
۱) کمال‌گرایی خودمدار
این همان نوع است که در تعریف‌های اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست می‌ترسد.
۲) کمال‌گرایی دیگرمدار
این نوع از افراد کمال‌گرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت می‌کنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان کمال‌گرا، چطور عزت‌نفس اعضای تیم را له و لورده می‌کند یا یک استاد کمال‌گرا با دانشجویانش چه می‌کند.
۳) کمال‌گرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی وقت‌ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش‌های جامعه القا می‌کند که همه افرادش باید به بهترین‌ها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی می‌رود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
● چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمال‌گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به خاطر می‌آورد ورزش است. می‌شود حدس زد که کمال‌گرایی در ورزشکاران خیلی شیوع داشته باشد. روان‌شناسان دانشگاه تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد تاثیر کمال‌گرایی بر ورزشکاران انجام داده‌اند، به نتیجه‌های جالبی رسیده‌اند.
آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه‌ای؛
۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث می‌شود که آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه کنند.
۲) اگر فقط و فقط مربی کمال‌گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می‌کنند.
۳) قضیه فقط در قالب یک دپرس یا مضطرب‌شدن معمولی که تمام نمی‌شود؛ توقعات بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث می‌شود که ورزشکاران نسبت به ورزشکاران دیگر هم احساس خشم و خصومت کنند.
● ۴ گام برای تغییر کردن
خیلی سخت است، ما هم می‌دانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سال‌ها با آن زندگی کرده‌اید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما می‌کنیم، چند توصیه هم به آنهایی که در کمال‌گرا شدن شما مؤثر بوده‌اند:
۱) باور کنید که می‌شود تغییرش داد.
خیلی از آدم‌ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری‌روان‌شناختی» می‌آید و حس می‌کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت می‌کنند و به عالم و آدم اعلام می‌کنند که «من این‌جوری‌ام و دیگه کاری نمی‌شه کرد». آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیت‌شان ربط می‌دهند و نه خودشان. تا وقتی این برچسب‌زدن‌ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی‌آید؛ آنها تغییر نمی‌کنند چون باور دارند که تغییر نمی‌کنند.
۲) علت کمال‌گرایی‌تان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بوده‌اند یا کمال‌گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط بچه‌هایی که ۲۰ می‌گرفتند را دوست داشت. همین دانستن‌ها، باعث می‌شود که بهتر خودتان و کمال‌گرایی‌تان را بشناسید و این کمک‌کننده است.
۳) باورهای غیرمنطقی‌تان را بازسازی کنید.
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه‌لقمه می‌کنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم. ما که نمی‌توانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمال‌گرایی» را یکهو تغییر دهیم، پس می‌رویم سراغ باورهای تشکیل‌دهنده‌اش. یک بار دیگر بخش سوم علت‌های کمال‌گرایی را بخوانید؛ می‌بینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شده‌اند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سال‌ها با آنها زندگی کرده‌اند در ناخودآگاه‌شان حک شده است.
این باورها وقتی که می‌خواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم به گمان خودتان - شکست می‌خورید، حسابی توی ذهنتان وول می‌خورند. آنها را شناسایی کنید. همان موقع یادداشت‌شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذره‌ای منصفانه‌تر است. تکرار این کار باعث می‌شود که کم‌کم ذهنتان یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه‌تر فکر کند و نه باورهای کمال‌گرایانه.
۴) والدین‌تان را آگاه کنید.
این گام احتمالا بیشتر وظیفه ما مطبوعات‌چی‌ها و روان‌شناس‌های خانواده است. اگر والدین آگاه باشند که تربیت‌کردن بچه‌هایشان به شیوه ارباب‌منشانه، تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچه‌هایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را کنترل خواهند کرد.
این مطلب را می‌شود از طریق همان مشاوره‌های پیش از ازدواج یا در قالب مشاوره‌های روان‌شناختی هنگام بارداری یا بزرگ‌کردن بچه، آموزش داد؛ چیزهایی که ما هنوز به این شکل در ایران نداریم.
شمایی که کمال‌گرایید و الان جوان رشیدی شده‌اید می‌توانید لااقل به پدر و مادر احتمالا دیکتاتور یا کمال‌گرایتان بگویید که دارند با بچه‌های دیگرشان چه کار می‌کنند یا خودتان که پدر و مادرهای آینده‌اید بدانید که اگر این ویژگی را تغییر ندهید و همیشه از بچه‌هایتان ۲۰ بخواهید، چه نوع کودکانی را پرورش می‌دهید.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:32 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

کم‌حرف‌ها، پرحرف‌ها یا خارپشت‌ها، شما جزو کدام دسته‌اید؟
کم‌حرف‌ها، پرحرف‌ها یا خارپشت‌ها، شما جزو کدام دسته‌اید؟در دنیایی كه رقابت در آن موج می‌زند، والدین از فرزندانشان انتظار دارند خودی نشان دهند اما زندگی برای خجالتی‌ها آن‌قدرها هم كه گمان می‌كنید ،آسان نیست. كم‌رویی گاهی در دورانی خاص به ویژه كودكی، نوجوانی و جوانی جزئی از شخصیت هر انسان است كه به مرور زمان نیز برطرف می‌شود. اما گاهی همین پدیده به ظاهری بی‌اهمیت، تبدیل به نقصی اجتماعی‌ می‌شود و جلوی پیشرفت فرد را در اجتماع می‌گیرد.
خجالتی‌ها انواع و اقسامی دارند:
۱) خجالتی‌های كلاسیك كه جرات حرف زدن ندارند و با گوشه نگاهی سرخ می‌شوند
۲) خجالتی‌هایی كه برای پوشاندن كم‌رویی خود مدام حرف می‌زنند
۳) خجالتی‌هایی كه مثل خارپشت خود را در حصاری دفاعی مخفی می‌كنند تا آنها را آن‌گونه كه هستند، نبینند.
۴) خجالتی‌های عصبانی كه مدام داد و هوار می‌كنند تا دیگران متوجه‌ ترسشان نشوند.
۵) بعضی افراد تنها در شرایطی خاص خجالتی‌اند و در دیگر موارد شجاع و نترسند.
گاهی به جای واژه كم‌رویی از اصطلاح "ترس از اجتماع" استفاده می‌شود. بسیاری از روان‌شناسان بر این عقیده‌اند كه هیچ مرز واضح و مشخصی بین "كم‌رویی" و "ترس‌ از اجتماع" وجود ندارد. ماهیت هر دو یكسان است وتنها از نظر شدت باهم متفاوت‌اند.
در نظرسنجی‌ها، بیشتر جوانان و نوجوانان ادعا می‌كنند كه خجالتی هستند، چون مثلا سركلاس درس، پای تخته یا سالن‌های كنفرانس دانشگاه زبانشان می‌گیرد و سرخ می‌شوند.
مثلا در فرانسه ۶۰ درصد افراد ادعا می‌كنند از كمرویی رنج می‌برند. در حالی كه تنها ۲ تا ۳ درصد افراد واقعا از كمرویی به عنوان یك بیماری روانی كه معمولا همراه با افسردگی نیز هست، رنج می‌برند. كمرویی در نوجوانان پدیده‌ای بسیار پیچیده است. گرچه بدن نوجوان رشد كرده ولی او هنوز اعتماد به نفس لازم را در خود حس نمی‌كند. به محض آنكه به او نگاه كنید سرخ می‌شود و معمولا قادر نیست با جنس مخالف خود سر صحبت را بگشاید..
● آسیب‌پذیری ژنتیكی:
گرچه تاكنون ژن كمرویی شناخته نشده است، ولی محققان معتقدند تمامی افراد استعدادی طبیعی برای مبتلا شدن به كمرویی دارند. به طور حتم بعضی افراد حساس‌تر از دیگرانند. مشكل واقعی خجالتی‌ها این است كه نمی‌توانند سنگینی نگاه دیگران را تحمل كنند.
● محیط خانوادگی:
به طور حتم خانواده و محیطی كه فرزندمان در آن رشد می‌‌كند در خجالتی بودن یا نبودن وی موثر است. در صورتی كه والدین فردی كمرو باشند به طور حتم این خصوصیت را به فرزند خود نیز انتقال می‌دهند. از سوی دیگر والدین عصبی و سخت‌گیر نیز فرزندانی خجالتی دارند. فروید، دلیل كمرویی را ترس از رها شدن می‌داند. این ترس در دوران كودكی و به ویژه نوجوانی بسیار عادی است. اما اگر در دوران جوانی و بزرگسالی نیز ادامه یابد، مطمئنا نقصی اجتماعی است كه باید درمان شود.
● فرهنگ:
تحقیقات نشان داده است كه كمرویی با فرهنگ یك جامعه رابطه مستقیم دارد. به نظر می‌رسد ژاپن نسبت به دیگر كشورهای جهان، جمعیت خجالتی‌تری داشته باشد. ۹۰ درصد مردم این كشور ادعا می‌كنند خجالتی‌اند. در توكیو، فروتنی، خویشتن‌داری، رازداری، جزء‌نگری و مهربانی ارزش‌هایی مقدسی‌اند كه مجریان آن خجالتی خوانده می‌شوند. در كشور ما نیز به عنوان مثال از نظر فرهنگ اسلامی و سنتی یك زن ایده‌آل زنی است كه هنگام صحبت با غریبه‌ها چشم به زمین بدوزد و سرخ شود، اما در حال حاضر با پیشرفت جامعه چنین خصوصیاتی به خجالتی‌ها نسبت داده می‌شود.
● وقایع زندگی:
گاهی در زندگی هر فرد اتفاقاتی رخ می‌دهد كه مسببات گوشه‌گیری و كمرویی فرد را فراهم می‌كند: تحقیر، تمسخر، شكست .‌
 
سمیه مقصودعلی
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:33 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

کوچک ترین آتشدان شخصیت
کوچک ترین آتشدان شخصیتاگر تشبیه آدمیان به لوکوموتیو، شخصیت به «آتشدان» و خلق (مود) به «سوخت» را بپذیریم، آنگاه می توان کوچک ترین «آتشدان شخصیت» را برای افراد دچار اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار (AVOIDANT) دانست. اختلالی که در دسته (کلاستر) شخصیتی C قرار می گیرد؛ دسته یی که آن را با تابلویی که من آن را «پنج میم؛ مضطرب، منضبط، محتاط، میانه رو (معتدل) و محافظه کار» نامیده ام، می توان به خاطر سپرد.
شخصیت دیگری که آن را هم می توان دارای آتشدان شخصیتی کوچک برآورد کرد، شخصیت وابسته است که همانند شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار در گونه های «اختلال» کوچک تر از گونه های «تریت (ویژگی)های پررنگ و کمرنگ» است. ویژگی (تریت)های پررنگ و اختلال این دو شخصیت را می توان آینه و مصداق آشکار راهبرد «آسه برو، آسه بیا تا گربه شاخت نزنه» دانست و البته نگرانی، هراس و دوراندیشی فراوان اینان سبب می شود پیش از برگزیدن و به کار بستن این راهبرد همیشگی، دیرپا و ماندگار، حتی برای لحظه یی بدین واقعیت نیندیشند که گربه از بنیاد شاخی ندارد که آن را به نشیمنگاه دیگری فرو برد.
در افراد دچار اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار، حساسیت بیش از اندازه یی به طرد شدن دیده می شود که ممکن است باعث گوشه گیری و انزوای آنها از جامعه شود. هرچند این افراد شرمگین و خجالتی اند، اما غیرمعاشرتی نیستند و حتی دلبستگی فراوانی به داشتن رابطه با دیگران دارند، اما دلشان می خواهد دیگران ضمانت های استوار و پایداری به آنها بدهند که از آنها خرده گیری و انتقاد نکرده و آنان را بدون سرزنش یا بازخواست می پذیرند. کم رویی و شرمگینی ویژگی شخصیتی بارز آنهاست.
اینان از گرمی و امنیتی که در روابط انسانی وجود دارد، خوششان می آید، اما پرهیز و گریز خود از برقراری رابطه با دیگران را با ترسی که ادعا می کنند از طرد شدن دارند، توجیه می کنند. هنگامی که با کسی سخن می گویند، نبود قطعیت و اطمینان به خود در آنها دیده می شود و با فروتنی و شکسته نفسی حرف می زنند. از سخنرانی در میان جمع یا تقاضا کردن از دیگران می هراسند چرا که به طرد شدن از سوی دیگران بسیار حساس هستند.
بسیاری از اوقات ممکن است بیان دیدگاه های دیگران را به گونه یی تفسیر کنند که گویی تحقیر یا توهینی به آنها بوده است. هنگامی که از کسی تقاضایی می کنند و پاسخ رد می شنوند، از دیگران کناره گیری می کنند و دچار احساس رنجش و دل آزردگی می شوند.
در محیط کار اینان اغلب به حرفه های حاشیه یی روی می آورند. پیشرفت چندانی در کار خود نمی کنند و به دنبال اقتدار بیشتری هم نمی روند. آدم های کم رو، شرمگین و دارای حجب و حیایی به چشم می آیند که دوست دارند همه از دست شان راضی و خشنود باشند. اغلب دلبستگی به برقراری رابطه با دیگران ندارند، مگر آنکه تضمین های بسیار مطمئن و استواری به آنها داده شده باشد که بی هیچ خرده گیری و انتقاد پذیرفته می شوند؛ از این رو اغلب هیچ دوست صمیمی یا قابل اعتمادی ندارند.
نمایی که از «آقای حکمت» -آن مرد شرمگین، نیک گفتار، راست کردار و دوست داشتنی فیلم «رگبار»، با بازی هنرمندانه و از یادنرفتنی شادروان «پرویز فنی زاده»- می توانیم پیش چشم و ذهن آوریم، شاید بهترین و هویداترین تصویر از آدمی دارای ویژگی های پررنگ و شاید حتی اختلال شخصیت های مردم گریز-پرهیزمدار و نظام مند- قانون مدار (وسواسی- جبری) باشد.
این فیلم بر پایه مکتب فیلم درمانی که همان شتاب بخشیدن به روان درمانی با سود جستن از سینما است، می تواند درمانگر را در به «بینش» رساندن مراجعان دچار اختلال شخصیت یا دارای ویژگی های شخصیتی پررنگ «مردم گریز- پرهیزمدار» به خوبی یاری دهد.
آدمیان مردم گریز- پرهیزمدار، در بخش «سرشت»، دارای «آسیب گریزی» و «پاداش مداری» فراوان و چشمگیر اما «نوجویی» و «پشتکار» اندک هستند. در ساختار «منش» اینان، «خودراهبری» اندک و «خودفراروی» و «همکاری» اندک تا متوسط به چشم می آید. اختلال شخصیت مردم گریز-پرهیزگرا می تواند با اختلالات خلقی و اضطرابی و نیز اختلال شخصیت های درخودمانده- تنهایی گزین (اسکیزوئید)، بدبین- کینه توز (پارانوئید)، وابسته- پناه جو (دیپندنت)، شگفت انگیز- خرافه گرا (اسکیزوتایپال) و مرزی- آشوبناک (بوردرلاین) همراه و همبسته شود.
ویژگی های پررنگ و نیز اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار را باید از ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت های درخودمانده-تنهایی گزین (اسکیزوئید)، بدبین-کینه توز (پارانوئید)، وابسته- پناه جو (دیپندنت) و شگفت انگیز- خرافه گرا (اسکیزوتایپال) باز شناخت.
شمار فراوانی از آدمیان در هنگامه های بسیاری از زندگی شان، به ویژه برای رها شدن از اضطراب و دلشوره در ایستار (موقعیت)های دشوار و رخدادها یا گزینه های ناگوار از پرهیز (اجتناب) و کناره گیری (انزوا) سود می جویند، اما آنها که دارای ویژگی های پررنگ یا دچار اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار هستند، پرهیز (اجتناب) و کناره گیری فراگیر رفتاری، هیجانی و شناختی دارند. اینان پرهیز و دوری گزینی ژرف و گسترده خود را حتی به بهای گزاف از دست رفتن آرزوها و آماج شان رها نمی کنند.
چنین افرادی در آرزوی پذیرش از سوی دیگران و داشتن دوستی و برهمکنش با آنان هستند، اما حتی ممکن است این خواست درون ذهنی شان را در جلسات درمانی برای روان درمانگر هم هویدا نسازند. این تنهایی، اندوهگینی و اضطراب در روابط بین فردی با هراس همیشگی آنان از طرد شدن پاس داشته می شود.
بردباری و شکیبایی اندک اینان در برابر ملال و اندوه، ممکن است آنها را به وادی سوءمصرف مواد بکشاند تا دست کم بدین شیوه ذهن و اندیشه شان از هیجانات و شناخت های منفی رهایی یابد.
افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت مردم گریز-پرهیزمدار همانند دیگر شخصیت ها ممکن است با شکایت از مشکلات محور یک همچون افسردگی، اختلالات اضطرابی (وسواس و...)، سوءمصرف مواد، اختلالات خواب و اختلالات روانی-کارکردی (سایکوفیزیولوژیکال) وابسته به تنش و استرس برای مشاوره و درمان مراجعه کنند.
واژه شخصیت مردم گریز-پرهیزمدار برای نخستین بار از سوی «میلون» در ۱۹۶۹ به کار برده شد، هرچند «کارن هورنای» در بیان یک مورد از مراجعان خود، بیش از ۴۰ سال پیشتر از شناسایی آن از سوی بازبینی سوم کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی انجمن روان پزشکی امریکا، از آن با عنوان «پرهیزگرا (اجتنابی) در روابط بین فردی» نام برده بود.
در تشخیص این شخصیت، جدا ساختن (افتراق) آن از اختلالات روانپزشکی دیگری که نما و چهره یی همانند و همسان (مشابه) پدید می آورند، جایگاه و اهمیت فراوان دارد. از این رو، کوته وار به بیان شیوه جدا ساختن این نماهای نزدیک به یکدیگر می پردازم. یکی از اختلالاتی که ممکن است بسیار همانند اختلال شخصیت مردم گریز-پرهیزمدار پیش چشم و ذهن نشیند، «ترس و هراس اجتماعی فراگیر» (ژنرالیزه) است؛ اما در این اختلال اغلب اضطراب ایستارهای ویژه و شمارپذیر (معدود)ی مانند سخنرانی در میان گروهی از مردمان رخ می دهند.
اختلال هول (پانیک) و گذرهراسی (آگوروفوبیا) نیز ممکن است نمایی همانند اختلال شخصیت مردم گریز-پرهیزمدار داشته باشند؛ اما حتی در همزمانی این دو اختلال، مشکل فرد ترس فراوان او از رخ دادن یورش هول و دلهره (پانیک) در ایستارها و جاهایی است که فرد از جایگاهی ایمن یا یارانی که می توانند او را از فاجعه های شخصی (پیکری یا روانی) رهایی بخشند، به دور است. در حالی که در شخصیت مختل و نیز مختل مردم گریز- پرهیزمدار مساله ترس و هراس فرد از نقد و پرسشگری یا طرد اجتماع است.
دیدگاه های شخصی از گونه «من ناشایست (بی کفایت) هستم» در هر دو اختلال شخصیت وابسته و نیز مردم گریز- پرهیزمدار چشمگیر هستند؛ اما آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وابسته، دیگران را نیرومند و توانا برای انجام پشتیبانی خویش می بینند، در حالی که افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار به دیگران به گونه انتقادگران و طردکنندگان بالقوه می نگرند.
از این رو مردم گریز-پرهیزمدارها بر خلاف وابسته ها که همواره در جست وجوی روابط بین فردی نزدیک و صمیمانه هستند از برقراری چنین روابطی می ترسند و خود را در برابر دیگران آسیب پذیر می بینند؛ هرچند در واقع پذیرفته شدن شان از سوی دیگران و داشتن روابط نزدیک گرم و صمیمانه از آمال و آرزوهای ذهنی آنها بوده و هست.
این در حالی است که افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت در خودمانده- تنهایی گزین (اسکیزوئید) و شگفت انگیز- خرافه گرا (اسکیزوتایپال)، کناره گیری و جدایی از اجتماع را پسندیده و گرایش و خواستی درونی برای وانهادن این شیوه زندگی ندارند. ایشان در تاریکخانه های شکوهمند و دوست داشتنی خود، شهریارانی تک اما کامروایند.
اسکیزوئیدها به طور کلی در برابر انتقاد یا طرد شدن از سوی دیگران بی تفاوت اند. اسکیزوتایپال ها نیز هرچند ممکن است به کنش ها و دیدگاه های منفی از سوی دیگران واکنش نشان دهند، اما اغلب بیشتر دچار بدبینی می شوند تا اینکه همانند مردم گریز- پرهیزمدارها به نکوهش خویش بپردازند.
همچون دیگر اختلالات روانپزشکی محور یک، هر چند ناشایع تر، اختلالات شبه پیکری (سوماتوفرم) و اختلالات تجزیه یی نیز ممکن است اختلال شخصیت مردم گریز-پرهیزمدار را همراهی کنند.
اختلالات شبه پیکری ممکن است هنگامی رخ داده و پیشرفت کند که مشکلات پیکری دلیلی برای پرهیز و دوری گزینی از اجتماع پدید می آورد. اختلالات تجزیه یی نیز هنگامی پدیدار می شوند که الگوهای پرهیز و کناره گیری هیجانی و شناختی بیماران به اندازه یی شدید، ژرف و گسترده هستند که در آنها ناهماهنگی و آشفتگی را در هویت، حافظه یا هشیاری و آگاهی شان پدید می آورد.
افراد دارای ویژگی های پررنگ و نیز اختلال شخصیت مردم گریز-پرهیزمدار (اوویدنت) با وجود اینکه به گونه معمول، روابط اجتماعی اندکی با دیگران دارند، در آرزوی نزدیک و صمیمی بودن با آنها هستند. آنها از این روی از برقراری روابط با دیگران یا پاسخ دادن به کوشش های دیگران برای آغاز برهمکنش های دوسویه پرهیز می کنند که می پندارند بی گمان در این گونه روابط طرد خواهند شد؛ چنین طرد و پس زده شدنی برای آنها تحمل ناپذیر است. پرهیز و کناره گیری اجتماعی آنها نمایان و آشکار است. تحمل اندک آنان برای رنج و ملال همچنین آنها را وادار می کند تا با سرگرم شدن به کنش ها و کردارهای دوست داشتنی شان، حواس خود را از چنین شرایط ناخوشایند و منفی پرت کرده و ذهن خویش را از نگرانی رها سازند. آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت مردم گریز -پرهیزمدار باورهای بنیادین (مرکزی) ناکارآمدی پایدار و ماندگاری دارند که با کارکرد اجتماعی آنها رویارویی دارد. این باورها ممکن است آشکارا از سوی ایشان بر زبان آورده نشوند، اما به هر روی درک و باور شخص از خویش و دیگران را باز می نمایاند.
در روزگار کودکی، آدمیان مردم گریز-پرهیزمدار ممکن است فرد مهم و برجسته یی همانند پدر، مادر، آموزگار، همشیر ( خواهر یا برادر) و همتایی داشته اند که برای آنها بسیار منتقد، نکوهش گر و طردکننده بوده باشد. در چنین ایستارهایی طرح واره های ذهنی- شناختی ویژه یی از برهمکنش (تعامل) دوسویه فرد آدم گریز-پرهیزمدار با آن فرد مهم برمی آید که از آن جمله می توان به مواردی همچون «من ناشایست (بی کفایت) هستم»، «من دارای کاستی (نقص) هستم»، «من دوست داشتنی نیستم»، «من متفاوت هستم»، «من بهنجار و سازگار نیستم» اشاره کرد. همچنین در آنها باورهای منفی درباره دیگر مردمان رشد و پیشرفت می کند مانند «مردم به من اهمیتی نمی دهند»، «مردم مرا نکوهش کرده و پس خواهند زد». البته باید یادآور شد همه کودکان دارای فرد مهم و برجسته منتقد، نکوهش گر یا طردکننده دچار شخصیت پررنگ و مختل مردم گریز-پرهیزمدار نخواهند شد.
مردم گریز-پرهیزمدارها در سنجش و ارزیابی کنش و واکنش دیگران در برابر آنها دچار این خطای شناختی می شوند که گویی همه کس با آنها به شیوه نقد، نکوهش و پس زدن فرد مهم و برجسته روزگار کودکی شان برخورد می کند. آنها از این هراس دارند که نتوانند رنج و ملالی را که از این نقد، نکوهش و طرد برمی آید تحمل کنند. بنابراین آنها از ایستارها و روابط اجتماعی پرهیز و کناره گیری می کنند. گاه تا آنجا که به شدت زندگی خصوصی شان را محدود و تنگ می کنند تا از دردی که (به باور و قضاوت آنان) در روابط با دیگران گریزناپذیر خواهد بود، به دور و ایمن بمانند. پیش بینی درباره طرد و پس زده شدن، رنج و ملال پدید می آورد که به خودی خود برای هر آدمی به شدت دردناک است، اما از آن دردناک تر در انتظار و چشم داشت طرد و پس زده شدن است.
چرا که آدم مردم گریز- پرهیزمدار واکنش های منفی دیگران در برابر خودش را با تفسیرهای بسیار شخصی از این دست که «او مرا بدین روی طرد کرد که من ناشایست (بی کفایت) هستم» توجیه پذیر می پندارد. او در این پس زده شدن، تنها کم داشت های خود را سبب ساز طرد برمی شمارد. چنین باورهای منفی شخصی به خودی خود دیگر باورهای ناکارآمد را نیرومندتر کرده و به احساس های بیشتر ناشایستگی (بی کفایتی) و ناامیدی می انجامد. حتی برهمکنش (تعامل)های اجتماعی مثبت نیز یک پناهگاه امن برای دور ماندن از طرد و پس زده شدن از سوی دیگران پدید نمی آورد؛ «اگر یک نفر مرا دوست دارد بدان سبب است که او واقعیت مرا نمی بیند؛ آنگاه که او بتواند واقعیت مرا دریابد، مرا بی درنگ پس خواهد زد.» بنابراین، مردمان دارای ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار به دنبال آن هستند که با کنار کشیدن از روابط اجتماعی منفی و نیز مثبت از رنج و ملال طرد شدن خود را دور نگه دارند. مردم گریز-پرهیزمدارها یک سری فکرهای خودکار خودپرسش (انتقاد)گرانه دارند که هم در ایستارهای اجتماعی و هم هنگامی که در انتظار برخوردهای آینده هستند، از سوی فرد آزموده می شوند. همین فکرها هستند که رنج و ملال پدید می آورند؛ هر چند به آسانی از سوی فرد هنگام ارزیابی روانشناختی بیان نمی شوند. از جمله افکار خودکار (اتوماتیک) منفی معمول آنان می توان به مواردی همچون «من گیرا (جذاب) نیستم»، «من کسل کننده هستم»، «من کودن هستم»، «من یک بازنده هستم»، «من بهنجار و سازگار نیستم» اشاره کرد.
افزون بر آنچه پیشتر گفته شد، مردم گریز- پرهیزمدار (اوویدنت)ها جریانی از فکرهای خودکار دارند که در سمت و سوی منفی، آنچه رخ خواهد داد را پیش بینی می کنند؛ «من هیچ چیز برای گفتن نخواهم داشت»، «من یک ابله از خودم خواهم ساخت»، «او مرا دوست نخواهد داشت»، «او به نقد و نکوهش من خواهد پرداخت». ایشان ممکن است از این فکرها کاملاً آگاه باشند یا نباشند. آنها ممکن است از رنج و ملالی که این فکرها برمی انگیزد، خبردار و هشیار باشند؛ با این وجود شرایط از سوی شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار پذیرفته می شود و به جای آنکه درستی شرایط به آزمون نهاده شود، فرد به گونه یی کنش مند (فعال) از آن گونه ایستارهای اجتماعی که می پندارد در آنها فکرها و اندیشه های خودپرسش (انتقاد)گرانه و رنج و ملال سر بر می آورند، می گریزد.
باورهای شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار به ارزیابی های ناکارآمد درباره روابط با دیگران می انجامد. این گونه مردمان چنین باور دارند که از بنیاد دوست داشتنی نیستند اما چنانچه بتوانند «خود واقعی»شان را پنهان کنند، ممکن است این توانایی را پیدا کنند که دیگران را دست کم برای اندکی، ولو یک لحظه، فریب دهند. آنان می پندارند نمی توانند به هیچ کسی اجازه دهند به آن اندازه به آنها نزدیک شود که بفهمد آن چنان که خودشان می دانند، ناشایست (بی کفایت)، دوست نداشتنی و مانند آن هستند. پنداشت های زیرساختاری اینان مواردی همچون «من باید یک نمای بیرونی دلچسب برای دیگران بیارایم تا مرا دوست داشته باشند»، «اگر دیگران واقعاً مرا می شناختند، دیگر مرا دوست نمی داشتند»، «آن هنگام که آنان مرا بشناسند، خواهند دید که من واقعاً فرومایه (حقیر) هستم» و « نزدیک شدن به من و دیدن واقعیت من برای مردمان خطرناک است» را دربرمی گیرد.
پنداشت های معمول اینان درباره آنچه ایشان باید برای نگاه داشتن روابط دوستانه انجام دهند، چنین درونمایه هایی دارد؛ «من باید او را همه گاه راضی و خشنود نگاه دارم»، «او مرا تنها در صورتی دوست خواهد داشت که من هر آنچه او می خواهد انجام دهم»، «من نمی توانم نه بگویم».
از این رو اینان ممکن است به گونه یی پایدار و ماندگار از جسارت و قاطعیت ورزیدن خودداری کنند؛ «اگر من حتی یک اشتباه کنم، او همه آن نمایی را که از من در ذهن دارد، به چالش خواهد کشید»، «چنانچه من ناخشنودی او را برآورم، او به دوستی مان پایان خواهد داد»، «او متوجه هرگونه کاستی (عیب و نقص) من شده و مرا طرد خواهد کرد».
مردم گریز- پرهیزمدارها در ارزیابی واکنش های دیگران دشواری دارند. آنها ممکن است واکنش های طبیعی و حتی مثبت دیگران را بد برداشت کرده و پاسخ هایی منفی بپندارند.
همانند بیماران دچار ترس و هراس های اجتماعی، برخی آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار مستعد آن هستند که بر فکرهای منفی، احساس ها و واکنش های فیزیولوژیک درونی خودشان بیشتر از حالت و بیان چهره و زبان پیکری دیگران تمرکز کنند. برای آنان بسیار مهم است که هیچ کس درباره شان به گونه یی بد نیندیشد چرا که اینان چنین باوری دارند؛ «چنانچه کسی درباره من دید و قضاوت منفی داشته باشد، دیدگاه و انتقاد او باید واقعیت داشته باشد.»
ماندن در ایستارهایی که ممکن است در آن ارزیابی شوند، خطرناک به نظر می رسد چرا که واکنش های منفی یا حتی طبیعی دیگران باورهایی مبنی بر اینکه آنها دوست داشتنی نبوده یا دچار کاستی هستند را تایید کرده و قطعی می سازند. آنها معیاری برای آنکه خودشان را به شیوه یی مثبت ارزیابی کنند، ندارند.
حتی آن گاه که با شواهدی روبه رو می شوند که نشان از این دارد که با دیگران در کشمکش و ستیز نیستند، باز هم پرهیزمدارها چنین شواهدی را کاستی (تخفیف) می بخشند. فکرهای خودکار معمول اینان مواردی همچون «او می پندارد من شایسته و توانمند هستم، اما به واقع من او را فریب داده ام»، «اگر او واقعاً مرا می شناخت، هرگز مرا دوست نمی داشت»، «او به من نزدیک شده است تا دریابد که من واقعاً خیلی دلچسب نیستم» را دربرمی گیرد.
پرهیزمدارها اغلب برخورد ناکارآمدی در برابر احساس ها و هیجان های ملال آور دارند؛ «من نباید اضطراب داشته باشم»، «من همواره باید احساس خوبی داشته باشم»، «دیگران به ندرت دستپاچه، شرمسار یا هراسناک می شوند و احساس بدی پیدا می کنند».
پرهیزمدارها چنین می پندارند که چنانچه اجازه دهند احساس رنج و ملال پیدا کنند، در این احساس ها آنچنان گیر می کنند که دیگر هرگز از آن به در نخواهند آمد؛ «اگر اجازه دهم احساس هایم رها شود، فرو خواهم پاشید»، «اگر احساس بدی پیدا کنم، از کنترل رها شده و دیگر کارآمد نخواهم بود»، «اگر اضطرابم آغاز شود، به بدترین نقطه ام خواهم رسید».
آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار (اوویدنت) کشش و خواستی نیرومند برای دستیابی به آماج درازمدت خود یعنی داشتن روابط بین فردی نزدیک تر دارند. این تفاوت بنیادین اینان با شخصیت های درخودمانده - تنهایی گزین (اسکیزوئیدها) است که نبود نزدیکی و صمیمیت، برایشان همخوان با خودساره (ایگو)شان است.
مردم گریز- پرهیزمدارها خود را تهی و تنها می پندارند و می خواهند دوستان نزدیک تر و حرفه (شغل) بهتر داشته باشند و زندگی خود را دگرگون سازند.
با وجود آنکه اینان به ظاهر برای دست یافتن به آماج خود تلاش می کنند، اما در عمل از به دوش کشیدن احساس ها و هیجان های منفی خودداری کرده و حاضر به پرداخت هیچ هزینه گرانی نیستند. در این راستا آنها آغاز به پوزش آفرینی می کنند تا این شانه خالی کردن را توجیه کنند؛ «من از انجام آن لذت نخواهم برد»، «من بیش از اندازه خسته و کوفته خواهم شد»، «چنانچه آن را انجام دهم، احساس بدتری خواهم داشت»، «بعداً آن را انجام خواهم داد»، «دوست ندارم آن را هم اکنون انجام دهم».
آنگاه که این «بعداً» سر می رسد، باز دوباره از پوزش هایی دیگر سود خواهند جست و کردار پرهیزمدارانه شان را ادامه خواهند داد. افزون بر این، مردم گریز - پرهیزمدارها ممکن است هرگز باور نداشته باشند که شایستگی و آمادگی لازم برای دست یافتن به آماج شان را دارند. اینان پنداشت ها و گمان های نمایانی را پدید خواهند آورد؛ «کاری نیست که من بتوانم برای دگرگون ساختن وضعیت خودم انجام دهم»، «فایده و فرجام کوشش چه خواهد بود؟ من به هر حال توانایی انجام آن را ندارم»، «از دست دادن از سر کوتاهی، بهتر است تا اینکه کوششی بی فرجام و از پیش شکست خورده داشته باشی».
آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار (اوویدنت) ممکن است اندیشه های آرزومندانه یی درباره آینده خود داشته باشند. آنها ممکن است باور داشته باشند که بالاخره روزی، بی هیچ کوشش و رنج و دشواری، ناگهان دست نهان (غیب) برایشان روابطی کامل و کار و حرفه یی بی کاستی به ارمغان خواهد آورد. در واقع آنها اغلب چنین نمی پندارند که تنها در پرتو رنج و کوشش خودشان به آماج شان دست خواهند یافت؛ «یک روز من بیدار خواهم شد و همه چیز آن روز خوش و خرم خواهد بود»، «من نمی توانم خودم زندگی ام را درست و دگرگون کنم»، «همه چیز بهتر و درست خواهد شد، اما نه از گذر رنج و کوشش خودم».
از این رو زندگی افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار درست همانند آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت درخودمانده -تنهایی گزین، دور از توده پرفراز و فرود اجتماع، اما برخلاف اسکیزوئیدها در پرهیز و گریزی ناخوشایند ادامه خواهد یافت. اینان شرمگین و شناور در اندیشه های منفی و پنداشت های ناگوار خود روز و شب زندگی را کناره جویانه سپری کرده و به جایگاهی که شایستگی و توانایی ذهنی آن را دارند، دست پیدا نمی کنند.
اینان توان ستاندن حق خود را در رویارویی با دیگران، درست همان گاه که باید و شاید، ندارند و به ویژه از سوی مردمان دچار اختلال شخصیت کلاستر (دسته) B مورد بدرفتاری و بهره کشی قرار می گیرند. بردباری و شکیبایی آنان در این وضعیت ناگوار، شگرف و شگفت انگیز است تا آنجا که آدم مردم گریز و پرهیزمدار تا مدت ها (ماه ها، سال ها و حتی دهه ها) این درماندگی و بیچارگی را بی گله و شکایت بر دوش می کشد؛ اما فراوان دیده شده است که بالاخره یک روز، آدم مردم گریز - پرهیزمدار (اوویدنت)، درست همانند فرد درخودمانده-تنهایی گزین (اسکیزوئید / آسپرگر) فیلم «سگ های پوشالی» (با بازی هنرمندانه و ماندگار داستین هافمن در نقش دیوید سامنر ریاضیدان) توان تحمل این بار گران و گرد هم آمده را از دست داده و کاسه صبرش لبریز می شود.
درست همین هنگام است که آتشفشان به ظاهر آرام، خاموش و شکیبای فرد مردم گریز - پرهیزمدار به ناگاه منفجر شده و گدازه های آتشین، سوزان و ویرانگرش بر دامان او و پیرامونیانش فرو می نشیند. پرخاشگری و خشونتی که چنین آدمی در این هنگامه توفان آتشفشان در رویارویی و ستیز با دیگران روا می دارد، اغلب بسیار فراتر از اندازه لازم و هماهنگ با رخداد و ایستار ناگوار و دلهره آور بوده و می تواند به پیامدهای قانونی (کیفری و حتی جنایی) دشوار و بدفرجامی بینجامد. آیا می توان چنین پرخاشگری نابجا و بیش از اندازه یی را برآمده از روان پریشی (سایکوز) ناگهانی و گذرا دانست؟
گویی یک عمر پرهیز و گریز همیشگی همچون انبان آتشفشانی به ظاهر خفته و خاموش روی هم گرد آمده و به زرادخانه یی ویرانگر و آماده انفجار تبدیل شده است.
آموزگار پرهیزگار و درست کردار فیلم ماندگار و فراموش ناشدنی «رگبار»، با هنرنمایی استادانه شادروان «پرویز فنی زاده» نمونه یی هویدا از ویژگی های پررنگ و شاید تا مرز و اندازه اختلال شخصیت مردم گریز و پرهیزمدار (اوویدنت) است؛ اما نمای آن سرباز امریکایی ریزپیکر مغلوب و مضطرب فیلم «شیرهای جوان» حتی بر بالای کالبد بی جان افسر شکست خورده، ناکام و پشیمان آلمانی (با بازی مارلون براندو) نیز به خوبی می تواند ویژگی های پررنگ (و نه اختلال) شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار را پیش چشم و ذهن ما آورد. تصویری که در دیگر فیلم های واقع نگرانه ژانر جنگی (همچون فیلم های «جوخه»، «غلاف تمام فلزی»، «فارست گامپ»، «نجات سرباز رایان»، «خط سرخ باریک»، «ما سرباز بودیم»، «رمز (باد)گویان»، «نامه های ایوو» و...) بارها تکرار شده است. آنچه در برابر زن جوان و شورشی فیلم «و خداوند زن را آفرید» با بازی زنده، زیرپوستی و هنرمندانه «بریژیت باردو» به عنوان همسر ناخواسته و خسته و ناکام کننده رخ می نمایاند نیز مردی است که ویژگی هایی از شخصیت کلاستر (دسته)C و از جمله شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار را آشکارا داراست.
روانپزشک، روانشناس و مشاور در فرآیند تخصصی «مشاوره و روان درمانی» می تواند به خوبی از فیلم «رگبار» «بیضایی» برای به بینش رساندن مراجع مردم گریز- پرهیزمدار خود نسبت به ویژگی ها یا اختلال شخصیتش بهره گیرد. برای روان درمانگر باورمند به مکتب تازه (سه دهه) از راه رسیده «فیلم درمانی (سود جستن از سینما در شتاب بخشیدن به روان درمانی شناختی یا تحلیلی)»، فیلم خوش ساخت و ماندگار «شیرهای جوان» می تواند جنبه های ارزشمند و گرانبهای فراوانی داشته باشد؛ از آن جمله می توان به پدید آوردن انگیزه برای درمان و تغییر در مراجعان دچار ویژگی های پررنگ یا اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار (اوویدنت) و استوار کردن خواست (اراده) ایشان برای پیگیری تغییر در گذر رفتاردرمانی شناختی یا روان درمانی تحلیلی (روانکاوانه) اشاره کرد. یکی از ساخته های گرانمایه سینما که می تواند بنا بر مکتب «فیلم درمانی» در روان درمانی شناختی- رفتاری این گونه مراجعان نقش درمانی در خور تاملی داشته باشد، همانا کارتون نام آور و دوست داشتنی «شرک» است. «شرک» به خوبی می تواند «نماد پذیرش خویشتن (خودپذیری؛Self acceptance)» باشد. این غول زمخت نازیبای سبزفام اما دلنشین و دوست داشتنی به گونه یی اثرگذار می تواند از سوی روان درمانگر باورمند به مکتب فیلم درمانی برای درمان زخم کهنه «پاشنه آشیل» مراجعان دچار ویژگی های پررنگ و نیز اختلال شخصیت مردم گریز-پرهیزمدار (اوویدنت) به کار گرفته شود. پس از نیرومندسازی «پذیرش خویشتن (خودپذیری)» و در فرآیند آموزش «مهارت های زندگی اجتماعی»، به گونه روزافزون و همیشگی باید «بردباری، شکیبایی و مدارا» مراجع را در «برخوردها و رویارویی (مواجهه)های اجتماعی» استوار و پایدار ساخت تا فرد نخست کم کم بیاموزد که خود به آسانی از خود پرسشگری (انتقاد) کند و سپس آهسته اما پیوسته بتواند شنیدن و پاسخ گفتن به پرسشگری ها و موشکافی های دیگران را در زمره مهارت هایش درآورد.
دیگران پیش چشم و ذهن اوویدنت ها، خرده گیر و سوءاستفاده گر اما شایسته و ارزشمند هستند. برهمکنش سرد، پرهیزمدارانه و گریزگرایانه اوویدنت (مردم گریز- پرهیزمدار)ها در روابط زناشویی همچون شخصیت های پررنگ و نیز مختل کلاستر A (اسکیزوئیدها، پارانوئیدها و اسکیزوتایپال ها) در برابر شخصیت های پررنگ و مختل کلاستر B و به ویژه هیستریونیک (نمایشگر)ها، از دردسرهای سخت و سترگ زوج درمانگران بوده است.
● معیارهای تشخیصی DSM-IV-TR برای اختلال شخصیت مردم گریز- پرهیزمدار
مهارشدگی در اجتماع و احساس بی کفایتی و پرحساسیتی نسبت به ارزیابی منفی دیگران به گونه الگویی ژرف و فراگیر که از اوایل بزرگسالی آغاز شده باشد و در زمینه های گوناگون به چشم آید؛ به گونه یی که نشانه اش وجود دست کم چهار تا از موارد زیر است.
۱) از کنش های حرفه یی که نیازمند تماس بین فردی چشمگیری باشد، به دلیل ترس از خرده گیری و انتقاد، تایید نشدن یا طرد شدن پرهیز کند.
۲) خواستار رابطه و برخورد با افراد نباشد، مگر با برخی از کسانی که دوست شان دارد.
۳) در روابط صمیمانه هم از ترس تحقیر یا ریشخند شدن، خوددار و حساب شده و محدود رفتار کند.
۴) همواره ذهنش درگیر و گرفتار این مساله باشد که مبادا در ایستار (موقعیت)های اجتماعی بر او خرده گرفته شده یا طرد شود.
۵) به دلیل احساس بی کفایتی در ایستار (موقعیت)های بین فردی نوین، مهار شده باشد.
۶) خود را از دیدگاه اجتماعی، ناتوان و از چشم انداز فردی، بی کشش و ناگیرا (جاذبه) یا نزد دیگران فرومایه بداند.
۷) به گونه یی نامعمول از خطر کردن شخصی یا درگیر شدن در هر کنش نوین پرهیز داشته باشد چرا که ممکن است در این ایستار (موقعیت)ها شرمگین یا دستپاچه شود.
 
دکتر بهنام اوحدی روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی زناشویی و خانوادگی
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:35 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

گذر از سلطه پذیری و قاطعیت
گذر از سلطه پذیری و قاطعیتآیا احساس می کـنـید دیگران مـدام حـق و حقوق شما راتضـیـیع کـرده و شـمـا را مورد اجحاف قرار می دهند؟
آیا از دسـت افراد سلطه گر به ستوه آمده اید؟
آیا اجازه میدهید دیـگـران از شـمـا بـهـره کشـی کنند و شما اغلب اوقات در مـقابشان کوتاه می آیید؟
و آیا در موقعیت برد-باخت شما بازنده میـشـوید؟
نحوه برخورد دیگران با شما دقیقا همان گونه ای است که شما اجازه می دهـیـد بـاشـد، بــنابراین کـافیـست نـگرش و رفـتـار خـود را اصـلاح کنید تا به تبع آن رفتـار دیـگران بـا شمـا تـغییر یابد.
۴ نوع رفتار و یا موضع گیری نقش تعیین کننده و عمده ای در روابط بین فردی بازی میکنند.
۱) رفتار منفعل (PASSIVE BEHAVIOUR): افراد منفعل و یا سلطه پذیر معمولا خیلی نجیب و مودب میباشند-از طرد شدن هراس دارند-مطیع و سر بزیر هستند-از جریحه دار شدن احساسات دیگران و یا برانگیختن خشم آنان هراسانند-مدام در پی خوشنود سازی دیگرانند-از تعارضات، برخورد و رویارویی ها گریزانند-معمولا دیدگاهها، احساسات و خواسته های خود را بیان نمیکنند -اغلب اوقات نیازهایشان برآورده نمیشود-معمولا به اهداف خود نایل نمیگردند- اعتماد بنفس پایینی دارند-دیگران بدرستی نمیدانند که اینگونه افراد خواهان چه چیز هستند و به چه چیز علاقه مند میباشند-اظهارات اینگونه افراد معمولا پوزش آمیز، فاقد اعتماد بنفس، مبهم، غیر مستقیم و کنایه آمیز است-به دیگران اجازه میدهند برایشان تصمیم بگیرند و تعیین تکلیف کنند-حق انتخاب را به دیگران میدهند-به حقوق فردی خود ناآشنا بوده و یا در احقاق و مطالبه آنها ناتوانند-برای خود ارزش و حرمتی قائل نیستند -قدرت "نه" گفتن ندارند-در تصمیم گیری مستقل ناتوان و درمانده هستند-دیگران به آسانی حقوق آنان را نادیده گیرفته و پایمال میکنند-در درون خود احساس ناکامی و خشم دارند و معتقدند دیگران آنطور که باید آنها را درک نکرده و یا به آنها توجه نمیکنند-زود تسلیم شدن، طفره رفتن، کمرویی و بی قراری از دیگر خصوصیات افراد منفعل است-افراد منفعل در برابر انتقادات دیگران مضطرب و آشفته میشوند-افراد منفعل خود را دست کم میگیرند و بیشتر به دیگران بها میدهند تا به خودشان-افراد منفعل ارزش خود را کمتر از دیگران میدانند و براحتی تسلیم خواست دیگران میشوند.
▪ افراد منفعل چنین می اندیشند:
ـ دیگران مهمتر، باهوشتر و بهتر از من هستند.
ـ دیگران من را دوست ندارند، چرا که من لایق دوست داسته شدن نیستم.
ـ دیدگاهها و عقاید من بی ارزش و بی اهمیت هستند.
ـ من بایستی درهر کاری که انجام میدهم کامل و بی نقص باشم و گرنه یک شکست خورده مطلق هستم.
ـ آسایش و امنیت در سکوت کردن، مخالفت نکردن و عدم بروز احساسات و افکار است.
نحوه صحبت کردن و وضعیت بدنی افراد منفعل:
ـ افراد منفعل هنگام صحبت کردن از برقراری تماس چشمی اجتناب میکنند.
ـ در حضور دیگران حالت بدنی سست، خمیده و قوز کرده دارند.
ـ لحن صدای آنها خیلی آرام، آهسته، منقطع و مردد بوده و با مکث زیاد همراه است.
▪ احساسات افراد منفعل:
ـ اضطراب-درماندگی-خشم از دست خود و دیگران-ناکامی-افسردگی.
ـ تاثیر گذاری افراد منفعل بروی دیگران:
ـ احساس گناه، برتری و ترحم دیگران را برمی انگیزند. افراد منفعل نزد دیگران از احترام و اعتماد برخوردار نمیباشند.
تداوم موضع منفعل منجر میگردد به:
▪ افسردگی: خشمهای فروخورده فرد، خود را بصورت افسردگی بروز میدهد. احساس درماندگی و عدم کنترل بر زندگی.
▪ نفرت و بیزاری: فرد از دست افرادی که وی را مورد سوء استفاده و بهره جویی قرار داده اند خشمگین و منزجر میشود.
▪ ناکامی: چقدر من بی عرضه هستم؟ چرا اجازه میدهم دیگران اینگونه من را طعمه و قربانی خود سازند؟ چه آسان دیگران از من سوء استفاده میکنند.
▪ خشونت:خشمهای انباشته شده بطور انفجاری خود را بروز میدهند.
▪ تضعیف روابط-اضطراب-کناره گیری فرد-ناراحتی های جسمی مانند: سردرد، زخم معده و فشار خون بالا.
۲) رفتار پرخاشگر-منفعل(PASSIVE-AGGRESSIVE): اینگونه افراد بطور منفعل و غیر مستقیم پرخاشگری میکنند-از برخورد و رویارویی مستقیم اجتناب می ورزند-اما تمام تلاش خود را میکنند تا بطریقی رفتار غیر منصفانه دیگران را تلافی کنند- و یا بطور غیر مستقیم با دیگرا ن لجبازی کرده و نافرمانی میکنند-به این سناریو توجه کنید: خانمی هنگام خروج از منزل به شوهر خود میگوید که لباسها را اتو بزند، مرد نیز با پاسخ: "باشه حتما" می پذیرد. اما پس از ترک منزل مرد لباسها را اتو نمیزند. و یا رییس اداره با کارمند خود بد رفتاری میکند، کارمند خشمگین که قادر نیست رودررو مقابل رییس خود بایستد، در غیاب رییس خود از انجام وظایف محوله خود سرباز زده و یا به اموال اداره و یا رییس خود خسارت وارد میسازد.
۳) رفتار پرخاشگرانه(AGGRESSIVE): افراد پرخاشگر خودمحور، بی ملاحظه، خودخواه و سلطه گر میباشند-افراد پرخاشگر منحصرا به حق و حقوق، احساسات و نیازهای خود تمرکز داشته و توجه میکنند و حقوق دیگران را نادیده میگیرند-این افراد تهدید کننده، زورگو، پر توقع و مغرور میباشند-افراد پرخاشگر ظاهری فریبنده و اغوا گر داشته و نیاز مبرمی به حفظ قدرت و جایگاه خود دارند-قلدری، آزارگری، ارعاب گری از دیگر خصوصیات افراد پرخاشگر است-افراد پرخاشگر بصورت کلامی ویا فیزیکی با قدرت نمایی و تهدید به خشونت و انتقام جویی بر دیگران تفوق و تسلط می یابند-افراد پرخاشگر ممکن است در کوتاه مدت به خواسته های خود دست یابند اما در بلند مدت از تعداد دوستان آنها کاسته و به تعداد دشمنان آنان افزوده میگردد-فریاد کشیدن، به هم کوفتن درها، ناسزاگویی، تمسخر کردن، پوزخند زدن، قطع مکرر صحبت دیگران، تکان دادن مشتها حین صحبت کردن، انداختن تمام تقصیرات به گردن دیگران، از دیگر خصوصیات اینگونه افراد است-از نظر افراد پرخاشگر هیچ کس حق ندارد با آنها مخالفت کند-افراد پرخاشگر از واژه های "من" و باید" بسیار استفاده میکنند-افراد پرخاشگر ارزش خود را بیشتر از دیگران میدانند.
▪ نحوه صحبت کردن و وضعیت بدنی افراد پرخاشگر:
ـ با صدای بلند صحبت میکنند.
ـ به دیگران خیره میشوند و چشم غره میروند.
ـ محکم و استوار و دست به سینه مقابل دیگران می ایستند. و معمولا به فضای شخصی دیگران تجاوز میکنند.
▪ احساسات افراد پرخاشگر:
ـ برتری-کنترل گر-همیشه حق بجانب-شاکی و معترض.
ـ تاثیر گذاری افراد پرخاشگر بروی دیگران:
ـ دیگران در مقابل افراد پرخاشگر حالت دفاعی بخود میگیرند، میرنجند و تحقیر میشوند و احساس خشم، ترس وانتقا مجویی آنان بر انگیخته میگردد.
۴) رفتار قاطع و یا جراتمندانه(ASSERTIVE): قاطعیت یعنی بیان احساسات، دیدگاهها، نیازها و خواسته ها بطور مستقیم، صادقانه، غیر مبهم و صریح-قاطعیت یعنی احترام به حقوق دیگران و خود بطور برابر-قاطعیت یعنی دستیابی به موقعیت "برد-برد"-افراد قاطع ارزش خود را برابر با دیگران میدانند. قاطعیت یعنی:
ـ دفاع از حقوق مشروع خود با وجود انتقادها، مقاومتها و پرخاشگریها.
ـ بیان عقاید و دیدگاههای خود در ضمن محترم شمردن نظرات دیگرن بدون احساس گناه، خجالت و مرعوب شدگی.
ـ داشتن مهارت ابراز وجود.
ـ رد درخواستهای نابجا بدون رودربایستی و احساس خجالت.
ـ قدرت "نه " گفتن بدون احساس گناه و شرمساری.
مطرح کردن درخواستها و یاری طلبیدن.
ـ شناخت حقوق فردی و چگونگی دستیابی و احقاق آنها.
ـ رعایت انصاف و عدالت متقابل.
ـ رد کردن دعوت دیگران با قاطعیت و بدون رودربایستی و احساس خجالت و شرمساری.
ـ توانایی اعتراض کردن و انتقاد کردن بطور سازنده و سالم.
ـ توانایی تحسین و تمجید کردن از دیگران بدون چاپلوسی و صادقانه.
ـ توانایی آغاز کردن، تداوم بخشیدن و خاتمه دادن به گفتگو با قاطعیت.
ـ صراحت، صلابت، صداقت و احترام متقابل شالوده رفتار قاطعانه است.
ـ دریافت و دادن بازخوردهای صادقانه.
ـ ابراز خشم و دیگر احساست منفی بطور سالم.
▪ نحوه صحبت کردن و وضعیت بدنی افراد قاطع:
ـ لحن صدای آرام، قاطع و محکمی دارند.
ـ تماس چشمی مناسبی برقرار میکنند.
ـ ژستی ریلکس و دوستانه و در عین حال با صلابت دارند.
▪ احساسات افراد قاطع:
ـ اعتماد بنفس
- احترام به خود
- هدف گرا
- کامیاب
- آرامش خاطر.
▪ اثر گذاری افراد قاطع بروی دیگران:
ـ دیگران در حضور افراد قاطع احساس ارزشمندی بیشتری دارند. و در مقابل، دیگران نیز برای افراد قاطع احترام قائل بوده و به آنان اعتماد بیشتری دارند.
ـ یک تفاوت عمده افراد قاطع با افراد منفعل و پرخاشگر، قابل پیش بینی بودن رفتار آنهاست.
ـ فرد قاطع در می یابد که بطور طبیعی با برخی افراد ناسازگار و با برخی افراد سازگار است. بنابراین از طرد شدن نمی هراسد. از منظر وی طرد شدن برسمیت شمردن همین ناسازگاری اجتماعی با یک فرد خاص بوده و نه بازتابی از ارزشهای وی بعنوان یک انسان.
▪ حقایقی در باره قاطعیت:
ـ هنگامی که از حقوق خود دفاع میکنید در واقع به خود و دیگران بها میدهید و احترام دیگران را بیشتر نسبت به خود بر می انگیزید.
ـ زندگی کردن به گونه ای که هیچگاه دیگران را نرنجانیم، دست آخر هم خودمان و هم دیگران، رنجیده خاطر خواهیم شد.
ـ گذشتن و دست کشیدن از حقوق خود، به دیگران می آموزد که به حقوق شما احترام نگذاشته و با شما بد رفتاری کنند.
ـ هنگامی که شما به دیگران نمی گویید که رفتار نامناسب آنها چه تاثیر منفی ای بر شما می گذارد، در واقع فرصت تغییر و اصلاح را از آنها سلب میکنید.
ـ تا زمانی که حقوق دیگران را نقض نکرده باشید، شما حق دارید ابراز عقیده کنید.
ـ قاطعیت نیز نوعی مهارت است که به تمرین و ممارست نیاز دارد. قاطعیت نیز دارای محدودیتهای خاص خود میباشد برای مثال شما نباید با یک فرد بیمار و ناخوش
با قاطعیت برخورد کنید بلکه بایستی با مراعات حال وی از برخی از حقوق خود بگذرید.
▪ چگونه قاطع باشیم:
ـ در وهله نخست از حقوق فردی خود آگاهی یابید.
ـ خود فاش سازی سالم و صحیح را بیاموزید.
ـ پافشاری و سماجت لازمه قاطعیت میباشد. ممکن است تقاضاهای معقول و بحق شما با مقاومت روبرو شده و بی پاسخ باقی بمانند. یک راهکار مناسب در این مواقع پافشاری قاطعانه است به این صورت که بدون آنکه عصبانی شوید،برنجید و یا صدای خود را بلند کنید با خونسردی و صلابت مکررا در خواست خود را تکرار کنید. صرفنظر از شگردهایی که افراد برای منصرف کردن شما بکار میبندند، تا اجابت تقاضاهای خود و دستیابی به حقوق مشروع خود بجنگید.
ـ وضعیت بدنی و زبان جسمانی (بدن) شما دو مولفه بسیار مهم در برخورد قاطعانه شما با دیگران میباشند. زبان بدن شما میبایست مطمئن و توام با آرامش باشد. تماس چشمی مستقیم با مخاطب خود برقرار کنید اما خیره نشوید. هنگامی که به چشمان فرد مقابل خود نگاه نمیکنید، خود را آسیب پذیر و سلطه پذیر مینمایانید. حالت چهره شما بایستی با پیام ارسالی شما همخوانی و هماهنگی داشته باشد. لحن و آهنگ صدای شما نیز به همین ترتیب. با ژستی ریلکس، محکم و پذیرنده در مقابل دیگران بایستید. خود را از موقعیتهای منفعلانه رهایی بخشید، مثلا هنگامی که شما نشسته و طرف مقابل شما ایستاده باشد، فرد مقابل شما در موقعیتی برتر و مسلط تر نسبت به شما قرار خواهد داشت. هنگام صحبت کردن با دیگران از تکان دادن بی مورد دستها و پاهای خود که اضطراب، تردید، ترس و عدم اعتماد بنفس شما را آشکار میسازند جدا خودداری کنید. جدیت بایستی در چهره شما موج بزند.
ـ لحن و آهنگ صدا نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. لحن صدای شما بایستی خنثی باشد و بار احساسی نداشته باشد. قاطع، محکم و آرام صحبت کنید. لرزش صدا یک عامل منفی در برقراری ارتباط قاطعانه است. با صدای رسا و شمرده صحبت کنید. مکث ها را هنگام صحبت کردن حذف کنید. مانند " اِ اِ.." و یا "اوم...". با تردید و بلاتکلیفی صحبت نکنید .واژه های "نمیدانم.." و"فکر کنم..." را کمتر بکار برید.
ـ مواضع سست اتخاذ نکنید. پوزش خواستن مکرر از اقتدار شما میکاهد.
ـ بدون احساس شرم، خجالت و بی کفایتی تعریف و تمجید دیگران را بپذیرید. با متانت و وقار تنها با عبارت"متشکرم" تعریف و تمجید دیگران را پاسخ گویید. هرگز خود را کوچک و بی اهمیت فرض نکنید. مثلا وقتی که کسی از لباس شما تعریف میکند که "چه لباس قشنگی پوشیدی" پاسخ ندهید که "این لباسو من ۳ ماه که دارم" و یا هنگامی که فردی از زحمات شما قدردانی میکند به وی پاسخ ندهید که"نه کاری نکردم" و یا "وظیفم بود".
ـ از متهم کردن و ملامت دیگران بپرهیزید و همواره سعی کنید با تمرکز بر مشکلات راه حل مناسبی برای آنها بیابید. بجای محکوم کردن، تشویق کنید و پیشنهاد ارائه دهید.
ـ طوری درخواست نکنید که پاسخ منفی بشنوید. جای اینکه بگویید "چرا پنجره رو باز نمیکنی" بگویید"ممکن لطفا پنجره رو باز کنی".
ـ از قضاوت کردن بپرهیزید و به حقایق بپردازید. بجای اینکه بگویید: "متنی که تایپ کردی خیلی مزخرفه" بگویید: "تایپ شما نیاز به بازنگری دارد".
ـ قاطعانه و مصمم"نه" بگویید. اگر مایل بودید توضیح مختصری از علت رد تقاضای خود بدهید، اما بیش از حد خود را توجیه نکنید. توجیه کردن، بهانه تراشی و عذر خواهی بیش از حد و بی مورد از اقتدار شما میکاهد.
ـ بمنظور اجتناب از تعارض و برخورد با لبخند زدن، سر تکان دادن و تائید طرف مقابل، تظاهر به توافق نکنید.
ـ از فرضیات و پیش داوریها اجتناب ورزید. گمان نکنید که از پیش میدانید فرد مقابل شما چه میخواهد بگوید و یا انگیزه هایش چه چیزهایی میباشند.
ـ از دیگران انتظار نداشته باشید بدون آنکه کلامی دم بزنید افکار شما را بخوانند.
ـ هرگز کسی را با پیامدهای خاصی تهدید نکنید. تنها پیامد رفتار وی را گوشزد کنید. چرا که اگر تهدیدات خود را عملی نسازید از اعتبار و اقتدار شما کاسته خواهد شد.
ـ تا میتوانید روشن، مشخص، صریح و خاص تقاضاها، افکار و احساسات خود را مطرح سازید.
ـ چنانچه مطلبی را میخواهید با کسی در میان بگذارید، مستقیما و بدون واسطه با همان فرد خاص صحبت کنید. اگر میخواهید به"علی" حرفی را بزنید به "محمد" نگویید که پیغام شما را به "علی" بدهد. از طفره رفتن نیز خودداری کنید.
ـ هیچگاه در حضور جمع از فردی انتقاد نکنید. هیچگاه در حضور دیگران کسی را نصیحت نکنید.
ـ پیام های خود را مالک گردید. جملات خود را با ضمیر "من" آغاز کنید.
ـ اگر ایده و پیشنهادی دارید بدون ترس، شرمساری و خجالت داوطلبانه آن را مطرح سازید.
ـ از عقاید و حقوق خود دفاع کنید، حتی اگر دیگران با شما هم عقیده نباشند. اجازه ندهید دیگران عقیده خود را به شما تحمیل کنند. مگر اینکه از استدلال منطقی برخوردار باشند.
ـ درخواستهای نابجا و غیر منطقی را رد کنید.
ـ در صورت نیاز از دیگران تقاضای کمک کنید.
ـ اگر احساس کردید قانون و یا سنتی غیر منصفانه و نا معقول است، از زیر سوال بردن آن بیم نداشته باشید.
ـ به دیگران فرصت اظهار عقیده بدهید و به عقایدشان احترام بگذارید.
ـ بجای اینکه بگویید: "شما اشتباه میکنید". بگویید: "من با شما موافق نیستم".
ـ جای اینکه بگویید: "فکرت خیلی احمقانه است" بگویید: "تو فکرهای عجیبی در سر داری اما من تصور نمیکنم که عملی باشند".
ـ از رفتار دیگران انتقاد کنید و نه از خودشان. بجای اینکه بگویید: "تو خیلی شلخته و بی نظمی" بگویید: "این پرونده ها را چرا درست سر جایشان قرار ندادی"
ـ از عبارت "تو باید" استفاده نکنید و جای آن بگویید:"من فکر میکنم بهتر باشد که.."
▪ مراحل فرایند قاطعیت:
۱) توصیف رفتار: "وقتی تو دیر به خانه بازمیگردی"
۲) توصیف تاثیر رفتار بر شما: "من خیلی ناراحت میشوم و حوصلم سر میرود"
۳) همدلی کردن: "میدونم که برات سخته و خیلی سرت شلوغه اما.."
۴) بیان خواسته های خود: "ازت میخوام وقت بیشتری را با من بگذرانی"
۵) ارائه راه حلهایی برای مسئله: "بهتر یک جوری برنامه کاری تو تنظیم کنی که زودتر به خانه برگردی"
۶) نشان دادن پیامدها: "دیر به خانه بازگشتن تو ما را از هم دور میکند" و "اگر ببینم باز هم دیر به خانه برمیگردی من هم در رابطه یمان تجدید نظر خواهم کرد"
▪ قاطعیت به ما کمک میکند تا احساس بهتری نسبت به خود داشته باشیم.
▪ قاطعیت به ما کمک میکند تا اعتماد بنفسمان را رشد دهیم.
▪ قاطعیت به ما کمک میکند تا روابط صادقانه و سالمی داشته باشیم.
▪ قاطعیت به ما کمک میکند تا بر موقعیتهای روزمره کنترل و تسلط بیشتری داشته باشیم.
▪ قاطعیت به ما کمک میکند تا از سلطه جویی ها و سوء استفاده های دیگران پیشگیری بعمل آوریم.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:36 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

گروه خونی و شخصیتها
گروه خونی و شخصیتها● گروه خونی O:
این یک گروه خونی کلی و اصیل است و افرادی که این گروه خونی را دارند در سرتاسر جهان وجود دارند. به همین دلیل نیز اهداکنندگان عمومی هستند، چرا که گروههای دیگر از آن مشتق می شوند. پس همه می توانند دریافت کننده آن باشند.
افرادی که این گروه خونی را دارند از نظر ویژگی های روانشناسی و شخصیتی افرادی اجتماعی و سالم بوده ، تمایل به خوردن غذاهای گوشتی و میوه ها دارند و میل چندانی به گروه غلات ندارند. چنین افرادی می توانند سیاستمدار، وزیر، سرمایه گذار یا ورزشکار خوبی باشند.
● گروه خونی A:
گروه خونی بعدی گروه خونی Aاست که دومین رتبه را از نظر فراوانی به خود اختصاص می دهد.
چنین گروه خونی در افرادی که در آسیا و خاورمیانه زندگی می کنند، بیشتر دیده می شود. این افراد توانایی بیشتری برای مقابله با بیماری های عفونی دارند.
البته در مناطق مدیترانه ای نیز به اندازه منطقه هند و اروپایی گستردگی دارند. این افراد بیشتر به غلات و کمتر به گوشت علاقه دارند.
افرادی عموما خوشبین هستند و در کارهای گروهی سازمان دهنده ، مطیع و در عین حال نیرومند هستند. انعطاف پذیر، تودار و بدون اعمال خشونت هستند و برای کارهای حسابداری ، امور اقتصادی و مالی ، برنامه نویسی ، مهندسی کامپیوتر و نویسندگی شایسته هستند، همچنین کتابداران خوبی نیز هستند.
● گروه خونی B:
افرادی که گروه خونی B دارند، علاقه مند به محصولات لبنی و گوشتی هستند و به طور کلی به محصولات کشاورزی نیز تمایل دارند. در جنوب چین بسیاری از افراد دارای این گروه خونی هستند.
این گونه افراد می توانند خود را با شرایط گوناگون وفق دهند. افرادی رک ، حساس ، دارای پشتکار، ناشکیبا و غیرقابل پیش بینی هستند.
رازدار خوبی نیستند و نمی توان اسرار خود را به آنها گفت. این افراد شایسته نویسندگی ، روزنامه نگاری ، هنر و کارهای فکری هستند و می توانند مجری یک برنامه تلویزیونی ، یک بازیکن گلف و آرایشگر خوبی باشند.
● گروه خونی AB:
چنین افرادی ویژگی های مابین گروه های خونی A وB را دارند و در اروپای شرقی بسیار دیده می شوند. به انواع غذاها گرایش دارند.
در بیشتر شرایط و موقعیت های پیچیده ، صحبت خود را به آرامی می گویند. افرادی منطقی ، حسابگر و صادق ، محافظه کار و روراست هستند.
اگر عصبانی شوند براحتی کسی را نمی بخشند. چنین افرادی برای مدیریت ، قضاوت ، نمایندگی ، کارمندی و کارفرمایی ، هر دو مناسب هستند.
بسیاری از آنها نیز ویژگی های لازم برای معلم بودن و تدریس را دارند. البته مقایسه هایی نیز میان گروه های خونی گوناگون مطرح می شود.
افرادی که گروه خونی O دارند علاقه بیشتری به تکروی و مشاغل مدیریتی از خود نشان می دهند و خواهان استقلالند، در حالی که افرادی با گروه خونی A تمایل به فعالیت های گروهی دارند و از هماهنگی لذت بیشتری می برند.
به طور کلی گروههای خونی گوناگون موجب پرداختن یا مقاومت در برابر کارها شده ، گروهی در برابر استرس و فشارهای روحی مقاوم تر و برخی حساس تر هستند و از آنجا که بسیاری از دانشمندان زیست شناسی نیز تاثیر گروه خونی بر رفتار و کردار افراد را تایید می کنند، این مساله بتازگی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در بسیاری از کشورها بویژه کشورهای صنعتی برای پستهای اجرایی و مدیریتی ، هنگام استخدام به نقش گروههای خونی اهمیت داده و بسیاری از جوانان بویژه خانمها نیز هنگام انتخاب همسر به گروه خونی طرف مقابل توجه می کنند تا از نظر پرداختن به کارهای گروهی ، ترجیح دادن مکانهای شلوغ به تنهایی و جاهای خلوت و تحمل استرس ، شخصی را که تناسب بیشتری با ویژگی های روحی خودشان دارد انتخاب کنند
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:38 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

گره‌های درونمان را باز کنیم
● مقدمه
هر کدام از ما با بینش و دیدگاه خاص خودش به جهان و اتفاقات آن می‌نگرد و هر کس هم فکر می‌کند که دیدگاه خودش بهترین و درست‌ترین است. مثلا وقتی کسی با ما حرف می‌زند که نظر و عقیده‌ای متفاوت از ما دارد، با او مخالفت می‌کنیم و سعی بر آن داریم که درستی عقیده خودمان را ثابت کرده، حرفمان را به کرسی بنشانیم. اگر شما هم مانند بعضی از مردم اینطور هستید و از طرفی نمی‌خواهید این‌گونه رفتار کنید، مطالب خوب و مفیدی را در این جا آورده‌ایم که می‌توانند به شما و افرادی چون شما کمک کنند.
● برای حل مشکل از نوشتن استفاده کنید.
درباره یک حادثه که خود و دوستانتان شاهدش بوده‌اید. مطلبی بنویسید و دیدگاه‌ها و برداشت‌های خودتان و دوست‌تان را در آن بگنجانید. اگر بتوانید سخنان گوناگون را کنار هم قرار دهید،‌ دیگر آنقدر در پی اثبات درستی یا نادرستی آنها برنخواهید آمد. زمانی که ما با کسی صحبت می‌کنیم و به مخالفت با او برمی‌خیزیم، موضوع مورد تعارض ، نه خود حادثه یا موضوع بلکه باورها ، برداشت‌ها ، نگرش‌ها و نظرات ما راجع‌ به مطلب و حواشی آن هستند که بحث و تعارض بین ما را شکل می‌دهند. به خاطر داشته باشید که احساسات هر کس متعلق به خود اوست و هیچ قانونی نیست که بگوید طرف مقابل شما مثل خودتان احساس و تجزیه و تحلیل کند.
پس مسئول و مالک احساسات خودتان باشید و کس دیگری مجبور نیست مانند شما فکر کند و در ضمن حق ندارد که باورهای خودش را بر شما تحمیل نماید. روش تفکر و احساس کردن او به یک شکل است و شما نیز طرز تفکری را برگزیده‌اید که منحصر به خودتان است. آن موضوع ، ‌حادثه ، رفتار یا هرچیز دیگری می‌تواند گستره وسیعی از تلقیات و برداشت‌ها را شکل دهد که هر کسی گزینه ویژه‌ای را برای خود انتخاب می‌کند. باید در فکر کردن مراقب باشید تا در میان خیل انبوه این برداشت‌ها و ایده‌ها ، از محور اصلی به حواشی مطلب سوق پیدا نکنید.
● من فکر همه رو می‌خوانم.
تعارض‌ها و عقاید مبهم و گنگ ما راجع به افراد فقط هنگام گفتگو یا بر سر یک موضوع دیگر بوجود نمی‌آیند. معمولا‌ بسیاری از ما فکر می‌کنیم که از مقاصد و نیات دیگران باخبریم و می‌دانیم که می‌خواهند با ما چه کار کنند و چه رفتاری نشان دهند. به واقع آن چه که ما به تمامی درباره‌اش می‌دانیم، نه رفتار دیگران بلکه واکنشی است که در مقابل رفتار او نشان داده‌ایم.
بدانید که ممکن است آن فرد اصلا قصد نداشته به شما توهین کند، ناراحت‌تان کند، یا تحت فرمان خودش بگیرد. در این جا کمی هم به رفتار خودتان دقت کنید. بله شما منظور بدی نداشته‌اید ولی نیت خوب ، به تنهایی برای عکس‌العمل خوب طرف مقابل کافی نیست. شاید رفتار شما به قدر کافی تاثیرگذار یا مناسب نبوده و نتوانسته‌ در مخاطب‌تان احساسی مثل احساس مطبوع تجربه‌های مشابه ایجاد نماید.
● به جای اعتراض‌کردن ، درخواست کنید.
مسئله سوم اینست که برای پرهیز از تعارض و تنش به جای اعتراض‌کردن ، درخواست کنید. اینطور بدانید که هر اعتراضی در واقع تقاضا و درخواستی است که به شکلی نامناسب و نازیبا بیان می‌شود. زمانی که ما در موقعیتی دشوار قرار می‌گیریم که نیازهایمان برآورده نمی‌شوند و حس می‌کنیم که عاجز و درمانده‌ایم، اعتراض می‌کنیم و به سرزنش دیگران برمی‌آییم.
دفعه بعد که خواستید اعتراض و شکایت کنید، کمی صبر کرده به خود بگویید «خب من از این شرایط ناراضی‌ام، ولی اگر این اوضاع تغییر می‌کرد و بهتر می‌شد آن وقت چه؟ حالا این تغییر چه باید باشد؟ آن عامل موثر را بیابید و از کسی که مسئول آن امر است درخواست کنید تا این تغییر و اصلاح انجام شود. به خاطر بسپارید که اعتراض‌کردن یا درخواست‌کردن از شخصی که مصدر آن کار نیست، گره‌ای از مشکلات شما باز نخواهد کرد.
● مهارت ارتباطی
مواقع دیگری هم هستند که این تعارض و تنش‌ها به دلیل نبودن مهارت ارتباطی کافی یا رد و بدل شدن سخنان گنگ و دو پهلو پدید می‌آیند. گاهی پیش می‌آید که می‌خواهید حرفی بزنید، ولی انگار کلمات در مغزتان چرخ می‌خورند و نمی‌توانید کلمه‌ای که مناسب است را پیدا کنید. نمی‌توانید حرف بزنید و انگار که دهانتان را از خمیر پرکرده باشند، ساکت مانده‌اید. در بسیاری از این حالات ما از ترس واکنش‌های طرف مقابل حرف نمی‌زنیم و به واقع می‌ترسیم که او از حرفمان ناراحت و خشمگین شده ما را سرزنش کند.
در این مواقع از همان جاییکه زبانتان گیر کرده شروع کنید. مثلا اینطور بگویید که: «می‌خواهم چیزی بگویم ولی می‌ترسم که....» در این حالت شما ترس و آسیب‌پذیریتان را به مخاطب می‌گویید و تعجب خواهید کرد که چقدر این روش تاثیرگذار است و میزان پذیرش او برای گفته‌هایتان را بیشتر خواهد نمود. علاوه بر این کلمات صادقانه‌ای که شما بر زبان می‌رانید به راحتی قفل زبانتان را خواهند شکست و قادر خواهید شد که آن حرف مهم را به گوش مخاطب برسانید.
● مطمئنید که خودتان مقصر نیستید؟
اگر به مشکلی اعتراض می‌کنید، ممکن است خودتان هم در پدید آمدنش مقصر باشید. معمولا پذیرش این مسئولیت کار دشواریست و مردم ترجیح می‌دهند که تقصیر را برگردن این و آن بیندازند و بگویند که «اگر او توجه می‌کرد....» ، «فقط لازم بود که او . . .» ، «کارمندان آن بخش آنقدر تنبلند که . . .» آماده پذیرش این مسئولیت باشید و کاری کنید که اشکال موجود هرچه زودتر برطرف گردد.
● خود و دیگران را ببخشید.
مسئله مهم و آخر اینست که خود و دیگران را ببخشید. اشتباه نکنید، بخشیدن به معنای این نیست که شما به طرف مقابل حق مسلم خطاکاری و سهل‌انگاری می‌دهید. نه، این عمل درونی فقط خشمتان را فرو می‌نشاند و به هیچ‌وجه مهر تایید بر کار آنها نیست. علاوه بر بخشیدن دیگران ، بخشش خود نکته مهمتری ‌است. بدانید که اگر نتوانید خودتان را ببخشید از خطای دیگران هم نمی‌توانید بگذرید. نباید هنگامی که مرتکب اشتباه می‌شوید، خود را تا ابد گناهکار بدانید.
این خطا را نه یک گناه بلکه یک تجربه تلقی کنید. هر کسی هرقدر هم که در کارش ماهر باشد، نمی‌تواند از همه اشتباهات اجتناب کند. به جای این که تا مدت‌ها نزد خود شرمسار باشید و با احساس گناه و با ترس ارتکاب مجدد به خطا ، سرکارتان حاضر شوید، نکات ارزشمند آن تجربه تلخ را به خوبی بیابید و از آنها بیاموزید. اگر همان روش اول را در پیش گیرید، مطمئن باشید که باز هم اشتباه خواهید کرد.
● نتیجه
تمامی تعارضات بیرونی از تعارض‌های درونی سرچشمه می‌گیرند و اگر به درستی مدیریت نشوند، به کشمکش‌های درونی دیگری منتهی خواهند شد. علت اصلی شکل‌گیری درگیری‌های بیرونی مهارت‌های ضعیف هوش هیجانی و برقراری ارتباطات اجتماعی است که با خلق پیش‌داوری ، احساسات گنگ و مبهم و ناپیدایی مرز حقایق و تصورات ، رفتارهای نابهنجاری را سبب می‌شوند.
شخصی که رفتار نابجا و غیرمنطقی از او سرزده ، سرزنش و تنبیه می‌شود و چون علت این شکست کوچک یا بزرگ را نمی‌داند، ریشه کشمکش‌های درونی‌اش نیز تقویت می‌شوند و... این سیکل معیوب ادامه خواهد داشت. پس گره‌های کوچک درون را پیش از آن که به چرخه معیوب گره‌های بزرگتر درآیند، باز کنید.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:39 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

گیج‌ترین آدم های روزگار
گیج‌ترین آدم های روزگارشخصیت های بیکار گیج کننده ترین آدم هایی هستند که ممکن است به آنها برخورد کنیم. آنها به راحتی با دیگران رابطه برقرار می کنند. در ابتدا خیلی راحت با آنها رابطه برقرار می کنید. ولی اگر با یکی از آنها صمیمی شوید و ازدواج کنید، روز به روز آزرده تر می شوید. زن ها نیز می توانند چنین شخصیتی داشته باشند ولی کمتر به چشم می آیند چون کار نکردن زن و حمایت از او در جامعه ما هنوز قابل قبول نیست.
آدم بیکار برخلاف شخصیت ضداجتماعی که ماهیت خودش را زود نشان می دهد، آرام آرام دستش را رو می کند. شما ممکن است بی آنکه خودتان متوجه باشید، عمیقا با او درگیر شوید. در ضمن شخصیت بیکار به صورت مستقیم شما را عذاب نمی دهد؛ او با کارهای که نمی کند بیش از کارهایی که می کند، ناراحت تان می کند. امازندگی چند ساله شما با شخصیت بیکار، بیش از ماجراجویی های یک ساله یا کوتاه تر شما با شخصیت ضد اجتماعی (البته اگر زنده بمانید) عذاب آور است. به این دلیل نام این شخصیت ها را بیکار گذاشته ام که کار نمی کنند. چنین شخصیتی اگر چه معمولا مواد مخدر مصرف نمی کند ولی برای زنده ماندن به حامیانی چون زن، بستگان و دوستانش احتیاج دارد.
شخصیت بیکار ظاهرا کار دارد و ممکن است مدتی هم کار کند خصوصا در دوران جوانی، ولی هیچ کاری را بیش از چند سال ادامه نمی دهد. او معمولا اخراج می شود. گاهی اوقات نیز خودش کارش را ول کند. معمولا بعد از چهل وچند سالگی دنبال کار ثابت نمی رود. او برای مراقبت از خودش محتاج دیگران است.
به نظر من آدم بیکار در مقایسه با شخصیت ضد اجتماعی نیاز کمی به بقا دارد و مثل ضداجتماعی ها نیاز به قدرت در او بالاست. ولی سخت کوشی برای زنده ماندن را ندارد. در نتیجه به ندرت می تواند نیاز خود را به قدرت ارضا کند. نیاز کم به بقا و زنده ماندن، انگیزه چندانی برای شخصیت بیکار باقی نمی گذارد تا کارهایش را خودش انجام بدهد، چه رسد به اینکه برای دیگران یا حتی کارفرمایش که به او پول می دهد کار کند. نیاز شدید او به قدرت، خود پنداره اش را چنان متورم می کند که انجام هر کاری را دون شأن خود می داند. ولی رابطه این دو نیاز یعنی قدرت زیاد و انگیزه کم برای رسیدن به آن، بخش بسیار مهم نیم رخ نیازهای چنین شخصیتی است. او حرف می زند و رویاهای بزرگی دارد ولی عملش کم است.
نیاز شخص بیکار به آزادی هم درحد متوسط یا کمی بیش از متوسط است. او دائم به این در و آن در می زند ولی به نظر من این کار را بیشتر برای آزادی انجام می دهد نه برای اینکه کاری بکند. او سرگردانی، آشنا شدن با غریبه ها و صحبت کردن درباره خودش را دوست دارد. شخصیت بیکار با شما حرف نمی زند، برای شما حرف می زند. علاقه ای هم به حرف های شما ندارد. او جز خودش به هیچ کس علاقه ندارد. خودش هم متوجه نیست که چطور آدمی است خصوصا متوجه نیست که کار نمی کند.
بیکار عشق را می پذیرد، چیزی که شخصیت ضداجتماعی با آن غریبه است. او دوست دارد معشوق و حتی مهمتر از آن، محبوب باشد. بیکار، برخلاف شخصیت ضد اجتماعی، مشکلی در رابطه با برقرار کردن و ادامه دادن روابط ندارد به شرط آنکه رابطه به ادامه دادن کارش مشروط نشود. وقتی از او خواسته می شود کارهایی را انجام دهد که معمولا در یک رابطه صمیمی مثل رابطه زناشویی انجام می شود، وظیفه اش را انجام نمی دهد.
اگر با چنین آدمی ازدواج کنید در واقع با کودکی رشد نیافته ازدواج کرده اید. تا وقتی به او عشق می ورزید و با او دوست هستید، خشنود است و خیلی قدردانی می کند ولی با این قدردانی، شما را گول می زند. پدر و مادرش هم فکر می کنند فرزندشان می تواند جواب عشق و دوستی دیگران را بدهد درحالی که نمی تواند چون اصولا اهل جواب دادن نیست. اما شخصیت بیکار نیاز شدیدی به تفریح به معنای کودکانه اش دارد.
او تحصیل را دوست دارد و دوستان دوران تحصیل زیادی دور خودش جمع می کند. گاهی درسش را تمام می کند ولی معمولا ترک تحصیل می کند. او تا انتهای تحصیل می رود و بعد آن را ول می کند. او می ترسد تحصیلش تمام شود و مجبور شود سرکار برود.
وقتی هم شاغل می شود، هیچ کاری نمی کند. او طوری رفتار می کند که گویی نمی داند باید چه کار کند یا چه انتظاری از او دارند. شخصیت بیکار تماس کمی با واقعیات دنیا دارد؛ او با واقعیت خودش زندگی می کند. شخصیت بیکار، عادی به نظر می رسد و تا وقتی کسی از او انتظاری ندارد می تواند مثل یک آدم عادی رفتار کند گرچه عادی نیست. اگر با چنین آدمی ازدواج کنید تا وقتی از او حمایت کنید و هر کاری برای او بکنید و از او چیزی نخواهید، زندگی خوبی خواهید داشت. ولی اگر از او بخواهید ذره ای از وظایف خودش را انجام بدهد این کار را نمی کند و در صورت ادامه پیدا کردن اصرارتان ممکن است آدم پدرسوخته و سوء استفاده گری شود. وقتی هم کاری می کند، آن کار را بیشتر به خاطر خودش انجام می دهد نه به خاطر دیگران.
به طور کلی اگر آدم بیکار به واسطه نفوذ خانواده اش وارد مشاغل رده بالا شود، مثل آدم های فلج یک جا می نشیند و دستورات بی معنایی می دهد که کسی آنها را جدی نمی گیرد. چنین آدمی در گذشته و در این خیال زندگی می کند که قبلا آدم با کفایتی بوده و اوضاع روبه راه بوده است. او درباره پیشرفت های خیالی خودش و درباره دوران تحصیلش که ممکن است عملکردش خوب بوده سخن می راند.
وقتی چند روز کار می کند درباره آن چند روز طوری حرف می زند که گویی چند ماه کار کرده است. گذشته، همیشه برای او خاطرات خوبی دارد. با آینده نیز طوری برخورد می کند که گویی یک دنیا فرصت در برابر اوست.
کاری که نمی خواهد انجام بدهد و انجام نمی دهد، زندگی در زمان حال و کارکردن، مسوولیت پذیری و به سرانجام رساندن کارها می باشد. زندگی برای او، گذشته و آینده است نه حال.
شخصیت بیکار ازدواج می کند و بچه دار می شود البته در ژن های او نهفته است. این نوع شخصیت ها می گویند فرزندان خود را دوست دارند ولی در واقع آنها را دوست ندارند. وقتی فرزندان شان خردسال هستند از بازی های کودکانه با آنان لذت می برند. فرزندان آنها در نوجوانی، پدران خود را دقیق تر زیر نظر می گیرند. در این مقطع بسیاری از نوجوانان علاقه خود به پدرشان را از دست می دهند. این نکته مثبتی است که فرزندان این آدم ها علاقه خود را از دست می دهند چون در غیر این صورت دمغ و سرخورده خواهند شد.
 
مترجم: مهرداد فیروزبخت
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:41 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

لجباز، کارشکن و غرغرو٭۲
لجباز، کارشکن و غرغرو٭۲ویژگی افراد دچار اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل (پسیو- اگرسیو) عبارت است از؛ مانع تراشی و کارشکنی، تعلل و مسامحه، لجبازی و ناکارآمدی به گونه و شیوه یی پنهانکارانه.
این کردار بیان یک پرخاشگری بنیادین و زیرساختاری است که به شیوه یی منفعلانه ابراز می شود. در
DSM-IV-TR، این اختلال را به نام اختلال شخصیت منفی کار نیز خوانده اند. نسبت جنسیتی، الگوی خانوادگی و میزان شیوع این اختلال در اجتماع به اندازه کافی ارزیابی نشده است.بیماران دچار اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل (پسیو- اگرسیو) به گونه یی چشمگیر اهل تعلل، مسامحه و کارشکنی هستند. لازمه ها و پیش نیازهای دارا بودن کارکردی شایسته را برنمی تابند. به کوچک ترین عذر و بهانه یی در کار خود تاخیر می کنند و درباره کردار کسانی که خود به آنها وابسته اند، عیب جویی می کنند و نق می زنند. در عین حال هیچ گاه هم دل شان نمی خواهد از شر این گونه روابط مبتنی بر وابستگی رها شوند. اینها جرات مندی و توانایی ابراز وجود ندارند و نیازها و خواسته های خود را رک و پوست کنده بیان نمی کنند. در این باره که دیگران چه انتظاری از آنها دارند، نمی توانند پرسش های لازم را بکنند. بنابراین اگر وادار به انجام کاری شوند یا اگر دفاع معمول شان را که معطوف و متوجه ساختن خشم بر ضد خویش است، از آنها گرفته شود، ممکن است مضطرب و دچار تشویش و دلشوره شوند.
بیمار دچار اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل (پسیو- اگرسیو) در روابط بین فردی کوشش می کند خود را در ایستار و جایگاه وابسته قرار دهد اما دیگران اغلب این کردار منفعلانه و خودآزارانه او را گونه یی کیفر و فریبکاری بر ضد خودشان می بینند. بیمار انتظار دارد دیگران جور او را بکشند و وظایف روزمره او را بر دوش بگیرند.
آدم دچار اختلال شخصیت پرخاشگر-منفعل از بس شکایت می کند که با او درست، منصفانه و عادلانه برخورد نمی شود، دوستان و درمانگرانش ممکن است خود را به سود او درگیر مشکلات و مسائلش سازند، بلکه شاید اندکی از نق زدن ها و غرغر کردن های او کاسته شود،
روابط صمیمانه این گونه بیماران تقریباً هیچ گاه آرام یا شاد نیست. آنها بیشتر به ناراحتی ها و دلخوری های خود توجه می کنند، نه به آن چیزهایی که برایشان خشنودی و رضایت پدید می آورد. بنابراین ممکن است هیچ گاه خودشان هم نفهمند برای خوش بودن و لذت بردن چه چیزهایی کم دارند. این گونه افراد به خود اطمینان ندارند و به آینده نیز به گونه یی بدبین هستند.
هرچند نیم رخ اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل (پسیو- اگرسیو) می تواند همانند اختلال شخصیت خودشیفته (نارسیسیستیک) باشد، اما اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل می تواند بسیار شبیه به اختلال شخصیت نمایشگر (هیستریونیک) و مرزی - آشوبناک (بوردرلاین) نمایان شود. از این رو لازم است از این دو تشخیص داده و جدا شود. البته کردار افراد دچار اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل کمتر از رفتار بیماران دچار اختلال شخصیت های نمایشگر (هیستریونیک) و مرزی -آشوبناک (بوردرلاین)، پرزرق و برق، نمایشی، احساسی-هیجانی (عاطفی)، متظاهرانه و همراه با پرخاشگری آشکار است. تشخیص و جدا کردن افراد دچار اختلال شخصیت افسرده یا اختلالات خلقی همانند افسردگی ژرف (ماژور)، افسرده خویی (دیس تایمیا) و نیز افزوده شدن این دو به یکدیگر (افسردگی دوگانه) از اختلال شخصیت پرخاشگر - منفعل (پسیو- اگرسیو) ممکن است در مواردی دشوار و نیازمند تیزبینی و نکته سنجی در طی زمان باشد.
باید دانست این شخصیت، چه در اندازه ویژگی (تریت) و چه در قواره یک اختلال جدی، می تواند با دیگر ویژگی ها و اختلالات شخصیت آمیخته و همراه شود.
ویژگی های شخصیتی پرخاشگر - منفعل، یک الگوی فراگیر نادیده انگاشتن نیازهای بیرونی برای کارکردهای حرفه یی و اجتماعی لازم و کافی را پدید می آورد. این شیوه کرداری ستیزه جویانه و مقاومت منفی منفعلانه، دربردارنده طفره رفتن های عمدی و مغرضانه، در پیش گرفتن بحث، جدل و اعتراض است. پشت سر نهادن واپسین هنگامه های پایان کارها چیزی است که اغلب رخ می دهد و تعیین تاریخ برای ارائه تکلیف ها برای اینان تقریباً امکان ناپذیر است. در بیشتر موارد چنین شیوه یی به فراموشی نسبت داده می شود یا اینکه چنین بیان می شود که از او چشمداشت های ناواقع بینانه دارند یا آنکه در برگزیدن هنگام انجام تکلیف ها نرمش پذیری و انصاف ندارند. سرشت عمدتاً منفعل این کردارهای مقاومت گرایانه، ناکامی های سترگی برای دیگران پدید می آورد که بر روابط شخصی، حرفه یی و اجتماعی شان فشار وارد می کند. الزامات و انتظارات برآورده نشده، اغلب مواردی هستند که دیگران را برمی انگیزانند با آدمیان دچار ویژگی های پررنگ و مختل شخصیت پرخاشگر- منفعل برخورد کرده و آنان را با کاستی هایشان روبه رو سازند. آنچه شرایط را بدتر می کند، این است که آدمیان دچار اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل ممکن است برای یاری و راهنمایی گرفتن از دیگران، دست نیاز و التماس به سوی دیگران دراز کنند، در حالی که در عمل همه این یاری ها و راهنمایی ها را ناکام و بی ثمر گذاشته و در به کار بستن پیشنهادهای ارائه شده، کارشکنی کنند. ساختاری که میلون در سال ۱۹۹۶ از شخصیت منفی کار (نگاتیویستیک) ارائه کرد، پهنه های زیست شناسانه، درون روانی و پدیدارشناسانه را به تشخیص افزود. این پهنه های بالینی افزوده شده ویژگی های ریز و ظریفی اند که به گونه معمول با اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل در ارتباط هستند و برای نمونه، مواردی همانند بی میلی، شیوه واژگونه رفتار کردن بین فردی، نمایی از شک و تردیدگرایی شناختی، تصویر شخصی ناخوشایند، ابژه های دودلانه، دفاع های فرومایه همراه با جابه جایی، آشفتگی واگرا و یک خلق نا آرام و برانگیزش پذیر را دربرمی گیرد. در ارتباط با این پهنه ها، احساس درست درک و فهمیده نشدن، تردید و دودلی شدید و ترشرویی رخ می دهد. رویکرد چندبعدی به این اختلال، امکان جداسازی تشخیصی بهتر و ارزیابی همسونگری را پدید می آورد که کلیدی برای نقشه های درمان بالینی هستند. کاستی اجتماعی چشمگیر و برجسته یی در شیوه رفتار بین فردی واژگون، ستیزه جویانه، خشمگینانه، ناپایدار و البته حق به جانب برشمرده اینان نمایان است. اینان ممکن است در جست وجوی یاری و همکاری دیگران باشند، اما به سبب تردید و دودلی شدیدشان، بسیاری از مشارکت ها و همکاری های دیگران را در عمل پس زنند. آنها ممکن است خشم شان را فعالانه یا منفعلانه نشان دهند. برای نمونه، آنها ممکن است با یک ساعت تاخیر سر قرار بیایند و اینکه همانند آدمیان دچار اختلال بیش کنشی (فعالی)- کم توجهی بزرگسالان، به گونه یی ماهرانه و مزورانه تر همواره ۱۵ دقیقه در آغاز کار دیر کنند. اینان ممکن است چنین پیشنهاد کنند که ۱۵ دقیقه بیشتر بر سرکار خواهند ماند و در شگفت شوند که مشکل چیست که دیگران این توافق را نمی پذیرند. بیماران دچار اختلال شخصیت پرخاشگر- منفعل ممکن است تردید و دودلی را در روند درمان، از طریق بی اعتنایی، به چالش و کشمکش کشیدن، طفره رفتن، بحث و جدل های زبانی و مشارکت نجستن در تکالیف روان درمانی و مصرف داروها نشان دهند.
 
دکتر بهنام اوحدی روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی ناشویی و خانوادگی
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  11:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها