0

مجله موفقیت - شخصیت

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت خود و دیگران را چگونه بشناسیم
شخصیت خود و دیگران را چگونه بشناسیمشاید شما هم از رفتارهای آدمیان به شگفت آمده باشید. اگر با نظریه تحیلی عاملی"ارک برن" آشنا شوید ، خود و دیگران را بهتر درک کرده و می توانید رفتارتان را بهبود بخشید. ضمنا کمتر نسبت به رفتار دیگران متعجب می شوید. در این نظریه شخصیت هر فردی از بخش تشکیل شده است. ولی در هرفردی یکی از این بخشها غالب هست ، لذا بیشتر کارهای فردی از بخش غالب سرچشمه می گیرد. در ادامه به توضیح مفصل این سه بخش شخصیت می پردازیم.
ارک برن می گوید رفتارها ، افکار ، احساسات و عواطف مختلف انسان از بخش های مختلف شخصیت وی سرچشمه می گیرد.
وی اجزاء شخصیت انسان را به ۳ بخش تقسیم می کند.
۱)حالت من کودک child ego stage
۲) حالت من والــد parent ego stage
۳ ) حالت من بالــغ ego stage adult
۱) حالت من کودک child ego stage
کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید . و با تامین بودن ، می خندد.... و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به انحاء مختلفی ادامه می یابد.
این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سرو کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است.
▪ سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:
ـ هرگز از لذت جویی سیر نمی شود.
ـ آینده را نمی بیند.
ـ خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد.
احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من است. این بخش از شخصیت فرد را وا می دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد.
تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و... ندارد....
۲) حالت من والد
در سالهای اولیه کودکی ( مخصوصا ۵ سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده یا یاد داده می شود.
این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سئوال در حالت من والد کودک ثبت می گردد. و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد.
این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری ، باید ها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف ، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند.
همانطور که بعدا خواهیم گفت . ۳ بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد.
شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کاراست و کار .
و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند.
این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.
اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. جلسات متعدد دارند. قرارهای متعدد دارند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند.
دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.
( فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.)
۳) حالت من بالغ
این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.
▪ این بخش شخصیت است که :
ـ تجزیه و تحلیل می کند.
ـ آینده نگری می کند.
ـ میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند.
ـ احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.
ـ فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست
در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که ۳ بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه وتحلیل متعادل نگه دارد.
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:30 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت دوری گزین‌
شخصیت دوری گزین‌هر انسانی یک ویژگی اخلاقی دارد. برخی آدم‌ها زود آشنایند، برخی دیر آشنا، بعضی درونگرا ، بعضی برونگرا و برخی هم دوری گزین. این مقاله به ویژگی شخصیت‌های دوری‌گزین می‌پردازد. خصوصیات عمده این اختلال شخصیت عبارت است از حساسیت زیاد به طرد، تحقیر یا شرمنده بودن.
با وجود میل شدید به محبت و پذیرش، احساس خود کم‌بینی شدید، باعث ترس از برقراری رابطه عاطفی و اجتماعی آنها با دیگران می‌شود؛ مگر این که به نتیجه رسیده باشند که بدون قید و شرط مورد قبول و پذیرش قرار می‌گیرند.
افراد عادی به شنیدن نظر و ارزیابی دیگران علاقه دارند، اما این بیماران، با کوچک‌ترین اشاره منفی از سوی مردم، مستأصل و بشدت متزلزل می‌شوند؛ بنابراین از برقراری ارتباط سالم و صمیمی با دیگران دوری می‌جویند و در ارتباطات محدودی که دارند نیز دائما منتظرند دیگران آنها را تحقیر و تمسخر کنند.
آنها ممکن است با یک یا دو دوست رابطه نزدیک برقرار کنند، اما تداوم این دوستی، بستگی به پذیرش بلاشرط آنان از سوی دوستان دارد.
این افراد، غالباً افسرده و مضطرب هستند و از عدم کفایت خود در برقراری روابط اجتماعی، خشمگین می‌شوند. در روابط خانوادگی، شغلی، اجتماعی و زناشویی دچار مشکلات زیادی می‌شوند.
شیوع این اختلال در مردان و زنان تقریبا به طور یکسان متداول است. علت اصلی ایجاد کننده این مشکل، اختلالاتی است که در دوران کودکی و نوجوانی بین افراد مهم خانواده در رابطه با کودک و همچنین در برقراری روابط اجتماعی و عاطفی او پیش می‌آید.
یعنی بی ارتباطی، تنهایی و نیاموختن روابط اجتماعی در خانواده سبب می‌شود زمینه این نوع اختلال شخصیت در بزرگسالی ایجاد شود. خانواده‌هایی که در ارتباط با کودکان خود بی‌تفاوت، بی علاقه، بی‌ارتباط، گوشه‌گیر و بی‌احساس هستند، اساس ایجاد این نوع اختلال را در کودک پی‌ریزی می‌کنند. این اشخاص بسیار تشنه محبت و پذیرش دیگران هستند.
یکی از ویژگی‌های اصلی اختلال شخصیت دوری گزین، رویگردانی است، از مردم، از تجربیات جدید و حتی از تجربیات قدیمی. در این اختلال معمولاً ترس از احمق به نظر رسیدن با میل شدید به پذیرش و محبت ترکیب می‌شوند.
افرادی که دچار این اختلال هستند بسیار علاقه‌مندند وارد روابط اجتماعی یا فعالیت‌های جدید شوند، اما تا وقتی قول پذیرش غیرانتقادی به آنها داده نشده باشد دوست ندارند حتی به مخاطرات جزیی اقدام کنند.
آنها خجالتی هستند. کوچک‌ترین نشانه عدم تایید توسط دیگران و کوچک‌ترین اثر شکست بالقوه موجب دوری‌گزینی آنها می‌شود. آنها رویدادهای آشکارا بی‌ضرر را تمسخر تعبیر می‌کنند.
افراد مبتلا به این اختلال از ناتوانی نسبی‌شان در برقراری رابطه بی‌دردسر با دیگران ناراحت هستند که این خود به عزت نفس کم آنها می‌افزاید و به نوبه خود آنها را نسبت به انتقاد و سرافکندگی حساس‌تر می‌کند. این احتمال هم وجود داردکه افراد مبتلا به اختلال شخصیت دوری گزین در موقعیت‌های اجتماعی مضطرب‌ترند و برای کنار آمدن با این موقعیت‌ها از مهارت‌های اجتماعی ضعیف‌تری برخوردارند.

صابر محمدی‌
 
روزنامه جام جم
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:31 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

شخصیت زنانه و شخصیت مردانه


شخصیت زنانه و شخصیت مردانههر کس ممکن است چنین فکر کند که اطرافیانش ویژگی های شخصیتی متفاوتی دارند و این ویژگی ها در طول عمر ثابت می مانند و تغییر نمی کنند. ما کلمات بسیار زیادی برای توصیف این ویژگی های شخصیتی در اختیار داریم مانند خودخواه ، کمرو ، جذاب ، خسیس و... و هر گاه از ما راجع به فردی سؤال می شود ، این توصیفات را به کار می بریم. همچنین فکر می کنیم که برخی ویژگی های شخصیتی با یکدیگر همخوانی دارند و بنابراین شخصیت انسان چیزی یکپارچه، منسجم و پایدار است. به علاوه فکر می کنیم که این شخصیت ما است که رفتارهای ما را می سازد و نه این که رفتارهای ما شخصیت ما را بسازد.
روانشناسان زمان و انرژی فراوانی برای توصیف، طبقه بندی و سنجش ویژگی های شخصیتی صرف کرده اند. به عنوان مثال ، دانشمندی ویژگی های شخصیتی را به تنها ۱۶ ویژگی تقلیل داده است و دانشمندی دیگر این ویژگی ها را در دو گروه بزرگ «درونگرایانه» و «برونگرایانه» طبقه بندی کرده است. چنین نگاهی به شخصیت بیانگر آن است که هر انسانی تا اندازه ای حاصل طبیعت و ساختار ژنتیکی است اما دیدگاهی که شکل گیری شخصیت را حاصل فرآیندی اجتماعی می بیند ، ما را به زیر سوال بردن شخصیتی واحد فرا می خواند. به عنوان مثال سوال می کند که آیا شخصیت افراد در موقعیت های گوناگون یکسان است؟ آیا ما در جمع دوستانمان «همان » شخصی هستیم که (مثلا) در محیط کار یا هنگام گفت وگو با یک مقام دولتی یا مذهبی؟ آیا ما با دوستانمان همانگونه گفت وگو می کنیم که (مثلا) با رییس مان؟ مطابق این تلقی از شخصیت ، رفتار انسان ها در موقعیت های گوناگون متفاوت است و بنابراین شخصیت آن ها نیز در موقعیت های گوناگون تغییر می کند. به این ترتیب ، چرا به جای شخصیت ، از «هویت » صحبت نکنیم؟ هویتی که ما در هر موقعیت می یابیم ، با مقاصدی که داریم شکل می گیرد و نه با «طبیعت» ما.
این نگرش ، به جای آن که میان زن و مرد تفاوتی «طبیعی » قایل شود ، «هویتی » متمایز در نظر می گیرد که با توجه به مقاصد و اهداف آن ها در موقعیت های گوناگون شکل می گیرد. به نظر می رسد که از این حیث نیز زنان و مردان دارای ویژگی های متمایزی هستند. زنان و مردان در جامعه پرورش یکسان نمی یابند و آموزش هایی که به هر کدام از آن ها داده می شود یکسان نیست. به عبارت دیگر ، روند اجتماع پذیری آن ها متفاوت است. زنان و مردان طی زندگی می آموزند که به طور متمایز فکر کنند و انتظارات جامعه از آن ها متفاوت است ، هر چند در شرایطی ممکن است خلاف انتظارات جامعه عمل کنند.
تفکر رایج آن است که افراد اعم از مرد و زن ، برای پیشرفت نیاز به انگیزه دارند. معمولا چنین انگاشته می شود که درکی که از خودمان داریم بر رفتار و کردار ما اثر می گذارد. اگر خود را فرد موفقی بپنداریم ، به گونه ای عمل می کنیم که موفقیت به همراه دارد. اگر به خود و توانایی هایمان اعتماد داشته باشیم ، موفق خواهیم شد. اگر اعتماد به نفس داشته باشیم و بتوانیم روابط و موقعیت های پیرامون خود را کنترل کنیم ، همه این ها بر رفتار ، احساسات و عملکرد ما تاثیر خواهد گذاشت.
نگاهی خوشبینانه به این اعتماد به نفس ، آن را لازمه خوشبختی و موفقیت انسان می داند. مطابق این نگرش ، هر چه اعتماد به نفس انسان بیش تر باشد ، راه های بیش تری را در مقابل خویش باز می بیند و انگیزه بیش تری برای حرکت و فعالیت خواهد داشت و خود را به دانش لازم برای رسیدن به هدفش مجهز خواهد ساخت.
روانشناسان انواع گوناگون اعتماد به نفس را مورد آزمایش قرار داده اند و تفاوت آشکاری میان زن و مرد ندیده اند؛ آن ها تنها دریافته اند که زنانی که به شغل خود اهمیت فراوان می دهند نسبت به زنانی که بیش تر به امور خانه رسیدگی می کنند اعتماد به نفس بیش تری دارند. هم چنین ، زنانی که در محیط های مردانه کار و فعالیت می کنند نیز از اعتماد به نفس بیش تری برخوردارند. با این حال ، هنگامی که به اعتماد به نفس در سطوح آکادمیک نگاه می کنیم ، زنان کم تر از مردان از آن برخوردارند. زنان همچنین ، توانایی های خود را دست کم می گیرند و نسبت به عملکرد آینده خود تردید دارند ، حتی اگر به طور عینی ببینند که کاری را بهتر از مردان انجام می دهند. اعتماد به نفس کم تر زنان معمولا سبب می شود که نتوانند در محیط هایی که مردان غالب هستند حضور چشمگیری داشته باشند.
برخی نیز بر این باورند که برای موفقیت مخلوطی از ویژگی های شخصیتی مردانه و زنانه لازم است. تا اواسط دهه ۷۰ میلادی در غرب ، مردانگی و زنانگی دو قطب مخالف یکدیگر انگاشته می شد. اگر فردی ویژگی های شخصیتی مردانه برجسته داشت ، ویژگی های زنانه اش به همان نسبت کم تر بود و بر عکس اما شاید بهتر باشد به جای آن که مردانگی و زنانگی را در دو قطب مخالف بنگریم ، هر دوی آن ها را مجموعه ای از ویژگی های متمایز ببینیم که به طور مستقل و جدا ممکن است در افراد وجود داشته باشد؛ شما می توانید ویژگی های مردانه قوی یا ضعیف داشته باشید و در مورد ویژگی های زنانگی نیز همین طور و شدت یکی به ضعف دیگری ارتباطی نداشته باشد.
● ترکیب زنانگی و مردانگی
شخصیت دوجنسیتی شخصیتی است که میان ویژگی های مردانه و زنانه در آن تعادلی برقرار است. در سال های اخیر تحقیقات زیادی روی افرادی که شخصیت دوجنسیتی دارند و افرادی که این طور نیستند انجام شده است. فردی که شخصیتی دوجنسیتی دارد معمولا دارای توانایی قضاوت بالغانه ، جسارت و قاطعیت ، اعتماد به نفس زیاد و انعطاف در رفتار ، انگاشته می شود. داشتن شخصیتی دوجنسیتی ، برای مردان نیز به اندازه زنان مفید است. آنچه مسلم است این است که طبقه بندی های فرهنگی (مردانه و زنانه ، مذکر و مونث) واقعیت اجتماعی زندگی ما را می سازند و مفاهیمی را که از طریق آن ها ما می اندیشیم شکل می دهند. بسیاری از دانشمندان امروز تفکر دو جنسیتی را چالشی در مقابل طبقه بندی های سنتی مردانه و زنانه می دانند. هر چند آن ها بر این باورند که مردانگی و زنانگی همواره برساخته فرهنگ بوده اند و به عنوان لنزی عمل کرده اند که از پشت آن واقعیت را دیده ایم و به دوقطبی کردن جنسیت پرداخته ایم.با این حال ، نگرش دوجنسیتی به شخصیت نیز با چالش هایی مواجه بوده است. برخی بر این باور بوده اند که شخصیت دو جنسیتی «هویتی پوچ و توخالی است » و نگرشی پوچ گرایانه را تقویت می کند. برخی نیز معتقدند که این نگرش هویت زنانه را در هویت مردانه مستحیل می کند. به عبارت دیگر به طرزی نمادین ، زن حذف می شود و تنها مرد باقی می ماند.
● شخصیت و کلیشه
تفاوت های جنسیتی معمولا با کلیشه های جنسیتی تقویت می شوند. باور غالب این است که زنان یاد می گیرند که مشارکت جو باشند ، در حالی که مردان رقابت کردن و قدرت خواهی و سلطه را می آموزند. آنچه ما را وا می دارد که به تفاوت های عام جنسیتی باور داشته باشیم ، آن است که زنان و مردان یاد می گیرند که آن ها را به «نمایش » بگذارند. تحقیقات نشان داده است که به عنوان مثال ، زنان مدیر ارتباط های بین فردی بهتری برقرار می کنند و سعی می کنند این ارتباط ها را حفظ کنند. در حالی که مردان غالبا نگرشی ابزاری به افراد دارند و به وظایف و کارها توجه می کنند و نه افراد. همچنین زنان به قوای شهودی و احساسات در حین کار بیش تر اهمیت می دهند.در این جا ممکن است این پرسش برای ما ایجاد شود که این تفاوت ها میان زنان و مردان تا چه اندازه «واقعی » است و آیا این تفاوت ها به شیوه تحقیق و نگرش خود ما بستگی دارد یا خیر؟

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:31 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت سالم؛ افسانه یا واقعیت
شخصیت سالم؛ افسانه یا واقعیتوجود یک شخصیت سالم در جامعه پرتنش و استرس زای امروزی از دیدگاه بسیاری از افراد، افسانه ای و غیر واقعی جلوه می کند; اما آنچه مسلم است، وجود «شخصیت سالم» واقعیتی انکارناپذیر است و شادابی، نشاط، لذت بردن از زندگی و هدفمندی در آن، مستلزم داشتن شخصیت سالم است. کسب شخصیت سالم - که آرزوی بسیاری از افراد جامعه است - چندان دور از دسترس نیست و به نظر می رسد که می توان از طریق آشنایی، معیارهای سلامت روانی و تطابق آن با ویژگی های شخصی، تعامل مثبت با افراد و محیط پیرامونی و اجرای اصول صحیح و راستین معنوی در زندگی به گونه ای عملی به آسیب شناسی پرداخت و عوامل آسیب رسان به شخصیت سالم را شناسایی کرد و با اصلاح و زدودن همه جوانب منفی احتمالی، در کسب شخصیتی سالم کوشش نمود. در واقع باید اقرار کرد که سلامت روانی و جسمانی، خواست همه انسان هاست و آرزوی داشتن شخصیت سالم، گامی به سوی رشد و تعالی معنوی نیز محسوب می گردد.
● نخستین گام
«شخصیت سالم» حاصل خیالپردازی یک رمان نویس یا توهمات یک انسان رویایی نیست; بلکه رویایی است که به راحتی در قالب واقعیت می گنجد و به بالندگی و سازندگی در زندگی کمک بسیار می کند. نخستین گام و در واقع، طلیعه تحقق یک شخصیت سالم، اراده و خواست فرد است و شخص، کافی است که تصمیم بگیرد و به آن عمل کند. در این زمینه، روان شناسان و صاحب نظران متعددی از جمله: گوردون آلپورت، اریک فروم، آبراهام مزلو، وین دایر، کارل راجرز و بسیاری دیگر، به بحث و ارائه دیدگاه های نو پرداخته اند و برخی از آنها توانسته اند با ترسیم الگویی صحیح از یک شخصیت سالم، به بسیاری از ابعاد وجودی این انسان با ثبات و با اراده پی ببرند.
● روانشناسان، چه می گویند؟
در روانشناسی معاصر، برای شخصیت سالم، ویژگی های مثبت و پایداری مطرح است که مرور این گونه ویژگی ها، خود به تقویت اراده، معنویت و بهره گیری از روش صحیح چگونه زیستن، کمک شایانی می کند. یک شخصیت سالم از بزرگ ترین خصوصیت خود یعنی «خلاقیت» استفاده فراوان می برد و توانایی خاصی در خلاقیت دارد و تنها در یک جهت و یک بعد، سیر نمی کند; بلکه در همه جنبه های زندگی و ابعاد آن، هنر نمایی می کند.
▪ او را نمی توان در یک ردیف شغلی، سطح مادی، فرهنگی، و محدوده جغرافیایی محدود کرد; زیرا او دارای خصوصیاتی است که با آنچه که عوام به آنها دل بسته اند یا در آنها دغدغه دارند، متفاوت است.
▪ او از زندگی راضی است و همه چیز زندگی را دوست دارد، ویژگی های ظاهری (فیزیکی) خویش را کاملا پذیرفته و با آنها به خوبی کنار آمده است، دنیا را بدون ظواهرش پذیرفته و از گردش روزگار، نهایت لذت را می برد، رخوت و خستگی در او جای ندارد، هم از کار و هم از تفریح، لذت می برد و به همین خاطر از کار، خسته نمی شود.
▪ او با ناملایمات زندگی برخوردی مناسب و ملایم دارد و همواره به این گونه ناملایمات به چشم تجربه می نگرد و از آنها چشم اندازی مثبت در آینده ترسیم می کند.
▪ یک شخصیت سالم، همواره آگاهانه و معقول عمل می کند، از قید و بندهای گذشته، آزاد است، کارهای عادی و روزمره را به گوشه ای کنار می زند و در کند و کاو تجربه های تازه است. با نگاهی معقول و منطقی به آینده و با در نظر گرفتن این واقعیت که در «حال» زندگی می کند، به پیش می رود.
▪ او در اطراف خود، حصاری زیبا ساخته که از ذهن او حراست می کند و در واقع، نگهبان ورودی ذهن اوست و به هر فکری اجازه ورود نمی دهد مگر این که توسط این حصار، پالایش شود.
▪ او بیشتر گوش می کند، سبک و سنگین می کند، اسیر هیجانات زودگذر نمی شود و با لبخندی ملایم و آرام با بسیاری از قضایا برخورد می کند و به همین دلایل، به سادگی در دام احساسات و هیجانات منفی خود اسیر نمی شود.
● هفت معیار
گوردون آلپورت، یکی از نخستین روان شناسانی بود که توجه خویش را به «شخصیت سالم» معطوف داشت و در این زمینه، حرف زیادی برای گفتن داشته است. از دیدگاه آلبورت: گسترش مفهوم «خود»، برقراری ارتباط صمیمانه با دیگران، رسیدن به امنیت عاطفی، داشتن ادراک واقع بینانه، شناخت مهارت ها و وظایف خود، عینیت بخشیدن به «خود» و فلسفه یگانه سازی، هفت معیار شخصیت سالم به شمار می روند. یک شخصیت سالم با وجود این که ارتباطی بسیار صمیمانه با دیگران دارد و نسبت به خانواده و اطرافیانش مهرورزانه و عاشقانه برخورد می کند، اما به استقلال خود در روابطش بسیار بها می دهد و سعی می کند که خلوت و تنهایی اختیاری و آگاهانه خود را نیز پیوسته حفظ کند; زیرا او برای دنیای درون خود، اهمیت بسیاری قائل است و به محافظت هوشیارانه از دنیای زیبای درون خویش می پردازد. او به گونه ای با وابستگی ها مخالف است و عقیده دارد که وابستگی، وی را از خلاقیت و خود شکوفایی باز می دارد. او هرگز به دنبال جلب تحسین و تمجید دیگران نیست و البته این بدان معنا نیست که آثار مثبت تشویق را در نظر نگیرد; اما هرگز به کاری که نوعی خودنمایی و خرید تحسین دیگران باشد، دست نمی زند.
● تاثیر محیط
با همه این تفاسیر نباید تاثیر اجتماع و فرهنگ رایج در آن را در فرایند تکامل شخصیت سالم نادیده گرفت. جامعه ناسالم در میان اعضای خود، دشمنی، بدگمانی، بی اعتمادی و ده ها خصلت نامطلوب به وجود می آورد که مانع از رشد بسیاری از افراد جامعه می شود.
مزلو، روان شناس انسان گرا، معتقد است که «شخص سالم» در حال خود شکوفایی یا تحقق بخشیدن ذات خود است و شخصی است که شایستگی بودن و شدن را داراست. او بارها به بررسی خصوصیات و ویژگی های شخصیت سالم می پرداخته است.
داشتن درک درست از واقعیت، توانایی گسترش روابط صمیمانه، خلاقیت و نیز برخورداری از رفتار اخلاقی مبتنی بر اصول معنوی، ویژگی های دیگری است که مزلو از آنها به عنوان مولفه ها یا عناصر سازنده شخصیت سالم، یاد می کند.
مزلو، همچنین معتقد است افرادی که خواستار «خود شکوفایی» هستند، پیش از آن، نیازهای سطوح پایین ترشان (یعنی نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام) را برآورده ساخته اند، دچار بیماری های روانی نیستند و زمینه فعلیت بخشیدن توانایی ها و قابلیت هایشان را فراهم آورده اند و به بلوغ و سلامت روان دست یافته اند. او ویژگی دیگر افراد خود شکوفا را داشتن ادراک صحیح از واقعیت های موجود و شناخت عینی اشخاص پیرامون خود (به همان گونه که هستند) می داند.
یکی دیگر از خصوصیات مورد بحث شخصیت سالم در جامعه امروزی - که درست در مقابل ویژگی های شخصیت ناسالم قرار دارد - بی تکلف بودن و بی ریایی است. او خود را بیش از آنچه که هست، بزرگ نمی کند و به قول امروزی: «خود را گم نمی کند.» او در انسان ها تفاوت های ظاهری را نمی بیند و از اظهار نظر و انفعال در مورد آنچه که برای وی مسلم نشده است، اجتناب می ورزد; در حالی که شخصیت های ناسالم، جهان را با قالب های ذهنی خویش ادراک می کنند و همیشه درصددند تا آن را با اجبار فراوان، به همان شکل ترس ها، نیازها و ارزش های خود درآورند.
یکی دیگر از خصوصیات قابل توجه «شخصیت سالم» وجود شور و شوق و عشق فراوان است که باعث می شود تا او را همواره سرحال و پر انرژی نشان دهد. او به دفع احساسات مخرب می پردازد و جای آنها را با احساسات مثبت پر می کند. او واقع بین است و مردم را همان گونه که هستند می پذیرد و هرگز از جامعه، تصویری رویا گونه نمی سازد ناهنگام مواجهه با واقعیت، با احساس حسرت، دلسردی و نفرت مواجه شود. او همواره با تعقل، عشق می ورزد و در واقع، عاشقی عاقل است.
● خود بیمارانگاری، یک بیماری خود ساخته
هیپوکندریازیس یعنی خود بیمارانگاری. هیپو به معنای پایین و کندروس به معنای غضروف دنده هاست. این بیماری اولین بار توسط یونانیان باستان مطرح شد. آنها بر این باور بودند که یک سری نشانه های بیماری درست از زیر دنده های قفسه سینه منشا می گیرد. از آن زمان برای هر بیماری ناشناخته یا غیرقابل تشخیص، واژه هیپوکندریا را بکار می بردند. در علم روانپزشکی به شخصی که از سلامت بدنی برخوردار است و درعین حال خود را بیمار می داند، هیپوکندریاک یا خود بیمارانگار می گویند. تشخیص این حالت زمانی قطعی می شود که شخص طی حداقل شش ماه ، علیرغم اطمینان خاطر از لحاظ پزشکی، خود را متقاعد کرده که بیمار است و یا می ترسد که بیمار باشد. این ترس از بیماری در روند عادی زندگی روزانه فرد تاثیر منفی دارد و نهایتا منجر به آزمایش های کلینیکی یا درمان می شود. در مطلب زیر که برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی پزشکی ایران سلامت است شما را با هیپوکندریا آشنا می کند.
● آیا هیپوکندریا نوعی بیماری است؟
هیپوکندریاک به شخصی می گویند که خیال می کند بیمار است یا لااقل تصور می کند که علائمی از بیماری را دارد اما واقعا تشخیص هیپوکندریا -خود بیمارانگاری- مانند هر تشخیص بالینی دیگری دشوار و جدی است. این حالت باید «تشخیص مثبت» داده شود، به این معنا که تنها رفع گمان بیماری جسمی کافی نیست بلکه وجود یک اضطراب اغراق آمیز هم باید در فرد تشخیص داده شود. شیوع خود بیمارانگاری در زنان و مردان یکسان است و درمیان همه گروه های سنی و طبقات اجتماعی ممکن است ظاهر شود. نوعی از خود بیمارانگاری در میان دانشجویان پزشکی شایع است تحت عنوان نشانگان دانشجویان پزشکی و علتش هم آشنایی این افراد با انواع بیماری ها ومواجه شدن با آنهاست، لذا به محض مشاهده یک نشانه شبیه نشانه موجود دریک بیماری خاص دچار اضطراب و ترس خاصی می شوند. بعضی ها ممکن است پس از مرگ یکی از نزدیکانشان در اثر سکته قلبی، مدت ها هرگونه احساس درد ناگهانی در قفسه سینه را به معنی وقوع اتفاق مشابه برای خود تصور کنند. به هرحال زمانی که انسان دچار اضطراب روحی است، نشانه های جسمانی نیز بروز خواهند کرد. این نوع هیپو کندریازیس معمولا موقتی و گذراست اما برخی افراد با نوع طولانی تر آن روبرو هستند که غالبا از زمان کودکی به آن مبتلا بوده اند. این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بودند و برای آنها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه استرس است. آنها بیماری را دستاویزی برای رهایی از کارهایی که باعث نگرانی شان می شود، قرار می دهند و زمان و هزینه زیادی را برای دیدن متخصصان پزشکی صرف می کنند.
● درمان، آری یا خیر؟
بیمار مبتلا به هیپوکندریازیس باید درک کند که دچار اضطراب است و یک بیماری جدی جسمی ندارد تا بتدریج از اضطراب خود بکاهد. اگرچه بیماران مبتلا به این بیماری با دانستن این مطلب شفا نمی یابند اما این آگاهی اولین قدم در درمان است. زمانی که خود بیمارانگاری در اثر یک رویداد مهم در زندگی فرد بروز می کند (برای مثال از دست دادن عزیزان) درمان به زمان کمتری نیاز دارد تا اینکه شخص همواره درمورد وجود یک بیماری جسمی، دچار ترس و اضطراب بوده باشد. انواع موقتی هیپوکندریا که در اثر اتفاقات ناگهانی روی می دهد معمولا با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضد اضطراب قابل درمان است. اما در مورد گروه دوم که دیرزمانی است از این ترس و نگرانی ها رنج می برند، معمولا پزشکان از روند درمان آنها رضایت ندارند چراکه دائما فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایش ها، عدم وجود بیماری مربوط به آنها راتایید می کنند و این اشخاص به هیچ وجه به مرحله اطمینان کامل از سلامت خود نمی رسند. به هر حال آنچه مسلم است در صورت بروز ناراحتی های جسمی مراجعه به پزشک متخصص ودر صورت لزوم، انجام آزمایش ها بهترین راه برای مطمئن شدن از احتمال وجود یا عدم وجود بیماری است و در صورت بروز نگرانی های افراطی و ترس از بیماری نیز کسب راهنمایی و مشاوره و احتمالا مصرف داروهای ضد اضطراب به تجویز پزشک اجتناب ناپذیر است.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:31 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت سالم؛ افسانه یا واقعیت
شخصیت سالم؛ افسانه یا واقعیتوجود یک شخصیت سالم در جامعه پرتنش و استرس زای امروزی از دیدگاه بسیاری از افراد، افسانه ای و غیر واقعی جلوه می کند; اما آنچه مسلم است، وجود «شخصیت سالم» واقعیتی انکارناپذیر است و شادابی، نشاط، لذت بردن از زندگی و هدفمندی در آن، مستلزم داشتن شخصیت سالم است. کسب شخصیت سالم - که آرزوی بسیاری از افراد جامعه است - چندان دور از دسترس نیست و به نظر می رسد که می توان از طریق آشنایی، معیارهای سلامت روانی و تطابق آن با ویژگی های شخصی، تعامل مثبت با افراد و محیط پیرامونی و اجرای اصول صحیح و راستین معنوی در زندگی به گونه ای عملی به آسیب شناسی پرداخت و عوامل آسیب رسان به شخصیت سالم را شناسایی کرد و با اصلاح و زدودن همه جوانب منفی احتمالی، در کسب شخصیتی سالم کوشش نمود. در واقع باید اقرار کرد که سلامت روانی و جسمانی، خواست همه انسان هاست و آرزوی داشتن شخصیت سالم، گامی به سوی رشد و تعالی معنوی نیز محسوب می گردد.
● نخستین گام
«شخصیت سالم» حاصل خیالپردازی یک رمان نویس یا توهمات یک انسان رویایی نیست; بلکه رویایی است که به راحتی در قالب واقعیت می گنجد و به بالندگی و سازندگی در زندگی کمک بسیار می کند. نخستین گام و در واقع، طلیعه تحقق یک شخصیت سالم، اراده و خواست فرد است و شخص، کافی است که تصمیم بگیرد و به آن عمل کند. در این زمینه، روان شناسان و صاحب نظران متعددی از جمله: گوردون آلپورت، اریک فروم، آبراهام مزلو، وین دایر، کارل راجرز و بسیاری دیگر، به بحث و ارائه دیدگاه های نو پرداخته اند و برخی از آنها توانسته اند با ترسیم الگویی صحیح از یک شخصیت سالم، به بسیاری از ابعاد وجودی این انسان با ثبات و با اراده پی ببرند.
● روانشناسان، چه می گویند؟
در روانشناسی معاصر، برای شخصیت سالم، ویژگی های مثبت و پایداری مطرح است که مرور این گونه ویژگی ها، خود به تقویت اراده، معنویت و بهره گیری از روش صحیح چگونه زیستن، کمک شایانی می کند. یک شخصیت سالم از بزرگ ترین خصوصیت خود یعنی «خلاقیت» استفاده فراوان می برد و توانایی خاصی در خلاقیت دارد و تنها در یک جهت و یک بعد، سیر نمی کند; بلکه در همه جنبه های زندگی و ابعاد آن، هنر نمایی می کند.
▪ او را نمی توان در یک ردیف شغلی، سطح مادی، فرهنگی، و محدوده جغرافیایی محدود کرد; زیرا او دارای خصوصیاتی است که با آنچه که عوام به آنها دل بسته اند یا در آنها دغدغه دارند، متفاوت است.
▪ او از زندگی راضی است و همه چیز زندگی را دوست دارد، ویژگی های ظاهری (فیزیکی) خویش را کاملا پذیرفته و با آنها به خوبی کنار آمده است، دنیا را بدون ظواهرش پذیرفته و از گردش روزگار، نهایت لذت را می برد، رخوت و خستگی در او جای ندارد، هم از کار و هم از تفریح، لذت می برد و به همین خاطر از کار، خسته نمی شود.
▪ او با ناملایمات زندگی برخوردی مناسب و ملایم دارد و همواره به این گونه ناملایمات به چشم تجربه می نگرد و از آنها چشم اندازی مثبت در آینده ترسیم می کند.
▪ یک شخصیت سالم، همواره آگاهانه و معقول عمل می کند، از قید و بندهای گذشته، آزاد است، کارهای عادی و روزمره را به گوشه ای کنار می زند و در کند و کاو تجربه های تازه است. با نگاهی معقول و منطقی به آینده و با در نظر گرفتن این واقعیت که در «حال» زندگی می کند، به پیش می رود.
▪ او در اطراف خود، حصاری زیبا ساخته که از ذهن او حراست می کند و در واقع، نگهبان ورودی ذهن اوست و به هر فکری اجازه ورود نمی دهد مگر این که توسط این حصار، پالایش شود.
▪ او بیشتر گوش می کند، سبک و سنگین می کند، اسیر هیجانات زودگذر نمی شود و با لبخندی ملایم و آرام با بسیاری از قضایا برخورد می کند و به همین دلایل، به سادگی در دام احساسات و هیجانات منفی خود اسیر نمی شود.
● هفت معیار
گوردون آلپورت، یکی از نخستین روان شناسانی بود که توجه خویش را به «شخصیت سالم» معطوف داشت و در این زمینه، حرف زیادی برای گفتن داشته است. از دیدگاه آلبورت: گسترش مفهوم «خود»، برقراری ارتباط صمیمانه با دیگران، رسیدن به امنیت عاطفی، داشتن ادراک واقع بینانه، شناخت مهارت ها و وظایف خود، عینیت بخشیدن به «خود» و فلسفه یگانه سازی، هفت معیار شخصیت سالم به شمار می روند. یک شخصیت سالم با وجود این که ارتباطی بسیار صمیمانه با دیگران دارد و نسبت به خانواده و اطرافیانش مهرورزانه و عاشقانه برخورد می کند، اما به استقلال خود در روابطش بسیار بها می دهد و سعی می کند که خلوت و تنهایی اختیاری و آگاهانه خود را نیز پیوسته حفظ کند; زیرا او برای دنیای درون خود، اهمیت بسیاری قائل است و به محافظت هوشیارانه از دنیای زیبای درون خویش می پردازد. او به گونه ای با وابستگی ها مخالف است و عقیده دارد که وابستگی، وی را از خلاقیت و خود شکوفایی باز می دارد. او هرگز به دنبال جلب تحسین و تمجید دیگران نیست و البته این بدان معنا نیست که آثار مثبت تشویق را در نظر نگیرد; اما هرگز به کاری که نوعی خودنمایی و خرید تحسین دیگران باشد، دست نمی زند.
● تاثیر محیط
با همه این تفاسیر نباید تاثیر اجتماع و فرهنگ رایج در آن را در فرایند تکامل شخصیت سالم نادیده گرفت. جامعه ناسالم در میان اعضای خود، دشمنی، بدگمانی، بی اعتمادی و ده ها خصلت نامطلوب به وجود می آورد که مانع از رشد بسیاری از افراد جامعه می شود.
مزلو، روان شناس انسان گرا، معتقد است که «شخص سالم» در حال خود شکوفایی یا تحقق بخشیدن ذات خود است و شخصی است که شایستگی بودن و شدن را داراست. او بارها به بررسی خصوصیات و ویژگی های شخصیت سالم می پرداخته است.
داشتن درک درست از واقعیت، توانایی گسترش روابط صمیمانه، خلاقیت و نیز برخورداری از رفتار اخلاقی مبتنی بر اصول معنوی، ویژگی های دیگری است که مزلو از آنها به عنوان مولفه ها یا عناصر سازنده شخصیت سالم، یاد می کند.
مزلو، همچنین معتقد است افرادی که خواستار «خود شکوفایی» هستند، پیش از آن، نیازهای سطوح پایین ترشان (یعنی نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام) را برآورده ساخته اند، دچار بیماری های روانی نیستند و زمینه فعلیت بخشیدن توانایی ها و قابلیت هایشان را فراهم آورده اند و به بلوغ و سلامت روان دست یافته اند. او ویژگی دیگر افراد خود شکوفا را داشتن ادراک صحیح از واقعیت های موجود و شناخت عینی اشخاص پیرامون خود (به همان گونه که هستند) می داند.
یکی دیگر از خصوصیات مورد بحث شخصیت سالم در جامعه امروزی - که درست در مقابل ویژگی های شخصیت ناسالم قرار دارد - بی تکلف بودن و بی ریایی است. او خود را بیش از آنچه که هست، بزرگ نمی کند و به قول امروزی: «خود را گم نمی کند.» او در انسان ها تفاوت های ظاهری را نمی بیند و از اظهار نظر و انفعال در مورد آنچه که برای وی مسلم نشده است، اجتناب می ورزد; در حالی که شخصیت های ناسالم، جهان را با قالب های ذهنی خویش ادراک می کنند و همیشه درصددند تا آن را با اجبار فراوان، به همان شکل ترس ها، نیازها و ارزش های خود درآورند.
یکی دیگر از خصوصیات قابل توجه «شخصیت سالم» وجود شور و شوق و عشق فراوان است که باعث می شود تا او را همواره سرحال و پر انرژی نشان دهد. او به دفع احساسات مخرب می پردازد و جای آنها را با احساسات مثبت پر می کند. او واقع بین است و مردم را همان گونه که هستند می پذیرد و هرگز از جامعه، تصویری رویا گونه نمی سازد ناهنگام مواجهه با واقعیت، با احساس حسرت، دلسردی و نفرت مواجه شود. او همواره با تعقل، عشق می ورزد و در واقع، عاشقی عاقل است.
● خود بیمارانگاری، یک بیماری خود ساخته
هیپوکندریازیس یعنی خود بیمارانگاری. هیپو به معنای پایین و کندروس به معنای غضروف دنده هاست. این بیماری اولین بار توسط یونانیان باستان مطرح شد. آنها بر این باور بودند که یک سری نشانه های بیماری درست از زیر دنده های قفسه سینه منشا می گیرد. از آن زمان برای هر بیماری ناشناخته یا غیرقابل تشخیص، واژه هیپوکندریا را بکار می بردند. در علم روانپزشکی به شخصی که از سلامت بدنی برخوردار است و درعین حال خود را بیمار می داند، هیپوکندریاک یا خود بیمارانگار می گویند. تشخیص این حالت زمانی قطعی می شود که شخص طی حداقل شش ماه ، علیرغم اطمینان خاطر از لحاظ پزشکی، خود را متقاعد کرده که بیمار است و یا می ترسد که بیمار باشد. این ترس از بیماری در روند عادی زندگی روزانه فرد تاثیر منفی دارد و نهایتا منجر به آزمایش های کلینیکی یا درمان می شود. در مطلب زیر که برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی پزشکی ایران سلامت است شما را با هیپوکندریا آشنا می کند.
● آیا هیپوکندریا نوعی بیماری است؟
هیپوکندریاک به شخصی می گویند که خیال می کند بیمار است یا لااقل تصور می کند که علائمی از بیماری را دارد اما واقعا تشخیص هیپوکندریا -خود بیمارانگاری- مانند هر تشخیص بالینی دیگری دشوار و جدی است. این حالت باید «تشخیص مثبت» داده شود، به این معنا که تنها رفع گمان بیماری جسمی کافی نیست بلکه وجود یک اضطراب اغراق آمیز هم باید در فرد تشخیص داده شود. شیوع خود بیمارانگاری در زنان و مردان یکسان است و درمیان همه گروه های سنی و طبقات اجتماعی ممکن است ظاهر شود. نوعی از خود بیمارانگاری در میان دانشجویان پزشکی شایع است تحت عنوان نشانگان دانشجویان پزشکی و علتش هم آشنایی این افراد با انواع بیماری ها ومواجه شدن با آنهاست، لذا به محض مشاهده یک نشانه شبیه نشانه موجود دریک بیماری خاص دچار اضطراب و ترس خاصی می شوند. بعضی ها ممکن است پس از مرگ یکی از نزدیکانشان در اثر سکته قلبی، مدت ها هرگونه احساس درد ناگهانی در قفسه سینه را به معنی وقوع اتفاق مشابه برای خود تصور کنند. به هرحال زمانی که انسان دچار اضطراب روحی است، نشانه های جسمانی نیز بروز خواهند کرد. این نوع هیپو کندریازیس معمولا موقتی و گذراست اما برخی افراد با نوع طولانی تر آن روبرو هستند که غالبا از زمان کودکی به آن مبتلا بوده اند. این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بودند و برای آنها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه استرس است. آنها بیماری را دستاویزی برای رهایی از کارهایی که باعث نگرانی شان می شود، قرار می دهند و زمان و هزینه زیادی را برای دیدن متخصصان پزشکی صرف می کنند.
● درمان، آری یا خیر؟
بیمار مبتلا به هیپوکندریازیس باید درک کند که دچار اضطراب است و یک بیماری جدی جسمی ندارد تا بتدریج از اضطراب خود بکاهد. اگرچه بیماران مبتلا به این بیماری با دانستن این مطلب شفا نمی یابند اما این آگاهی اولین قدم در درمان است. زمانی که خود بیمارانگاری در اثر یک رویداد مهم در زندگی فرد بروز می کند (برای مثال از دست دادن عزیزان) درمان به زمان کمتری نیاز دارد تا اینکه شخص همواره درمورد وجود یک بیماری جسمی، دچار ترس و اضطراب بوده باشد. انواع موقتی هیپوکندریا که در اثر اتفاقات ناگهانی روی می دهد معمولا با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضد اضطراب قابل درمان است. اما در مورد گروه دوم که دیرزمانی است از این ترس و نگرانی ها رنج می برند، معمولا پزشکان از روند درمان آنها رضایت ندارند چراکه دائما فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایش ها، عدم وجود بیماری مربوط به آنها راتایید می کنند و این اشخاص به هیچ وجه به مرحله اطمینان کامل از سلامت خود نمی رسند. به هر حال آنچه مسلم است در صورت بروز ناراحتی های جسمی مراجعه به پزشک متخصص ودر صورت لزوم، انجام آزمایش ها بهترین راه برای مطمئن شدن از احتمال وجود یا عدم وجود بیماری است و در صورت بروز نگرانی های افراطی و ترس از بیماری نیز کسب راهنمایی و مشاوره و احتمالا مصرف داروهای ضد اضطراب به تجویز پزشک اجتناب ناپذیر است.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:32 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

شخصیت شناسی


شخصیت شناسیاشكال بالا می‌توانند بسیاری از ابعاد شخصیت تان را فاش كنند. به این اشكال دقت كنید و ببینید كدامیك از آنها بیشتر مورد توجه شما قرار می گیرد، سپس توضیح مربوطه را بخوانید.
۱) شخصی هستید كه از قوانین اطاعت و به خوبی از دیگران پیروی می كنید. تا حدی محتاط و كمی خجالتی هستید و دوست ندارید مركز توجه قرار گیرید. در كارهایتان ثابت قدمید و از برنامه ریزی خوشتان می آید. ممكن است گاهی اوقات برای جلب توجه بیشتر تغییری در چهره تان ایجاد كنید.
۲) فردی آرام و دوست داشتنی هستید كه مسائل را به راحتی و بدون نگرانی می پذیرید. خونسردید و به سادگی عصبانی و یا ناراحت نمی شوید. نسبت به اطرافیانتان رفتار دوستانه ای دارید. شخصیت شما بسیار محكم است ودر عین حال صلح جو و بخشنده هستید.
۳) مستبد، خودرأی و جسور هستید. همیشه دوست دارید مركز توجه قرار گیرید. فردی اجتماعی و منطقی هستید كه دوستانتان را با دقت انتخاب می كنید. ذهن بازی دارید و از برنامه ریزی اصلاً خوشتان نمی آید.
۴) خلاقیت یكی از مشخصات بارز شخصیت شماست. اجتماعی، پرحرف و پرانرژی هستید و دوست دارید مدام به شما توجه كنند. به سادگی عاشق می شوید. در هر شرایطی آماده كمك به همنوعانتان هستید. به برنامه ریزی نیاز دارید ولی از آن خوشتان نمی آید.
۵) فردی دوست داشتنی و جذاب هستید كه به سادگی به دیگران دستور می دهید. به بودن در میان خانواده تمایل زیادی دارید و خودتان را وقف آنها می كنید. یكی از ویژگی های شما اجتماعی بودن است و نیاز دارید كه در اطراف مردم باشید. در شرح وقایع مبالغه می كنید و حتی در مسائل جزیی لجوج و سرسختید.
۶) خوش اخلاق و تا حد زیادی قابل اعتماد هستید. دوست دارید اطرافیانتان شما را تأیید كنند و به ظاهرتان بسیار اهمیت می دهید. محافظه كار و باهوش هستید و به راحتی تصمیم می گیرید، دوست دارید همواره با زندگی و تقدیر مبارزه كنید.
۷) می توانید كارآگاه خوبی باشید چون كنجكاو و ماجراجو هستید. دوستانتان را به سادگی انتخاب می كنید. علاقه به تحقیق و اكتشاف در طبیعت شما وجود دارد. فرز، چابك و شجاع هستید و به طور كلی شخصیت پیچیده ای دارید.
۸) تمایل به معنویت در شخصیت شما دیده می شود. كنجكاو، وفادار و در پاره ای موارد مرموز هستید. دوست دارید دیگران به شما توجه كنند. غرور زیادی دارید. عاشق زندگی هستید و در كارهایتان راه های ساده را انتخاب می كنید.

ترجمه: آناهیتا درودیان

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:32 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

شخصیت شناسی با اشکال هندسی


شاید شما هم جزو افرادی هستید كه در دوران تحصیل درس هندسه برایتان هیچ جذابیتی نداشته و احتمالاً از شنیدن نام آن بیزارید ولی چند لحظه این موضوع را فراموش كنید. بعد ساده ترین اشكال هندسی را به خاطر بیاورید؛ مربع، مستطیل، مثلث، دایره و منحنی. سپس خیلی سریع و بدون اینكه زیاد به مغزتان فشار بیاورید شكلی را انتخاب كنید كه بیشتر از همه می پسندید. در حقیقت یك تست روانشناسی پیش روی شما قرار دارد كه با توجه به انتخابتان بسرعت نشان می دهد شما در زندگی چه جور آدمی هستید و در چه مشاغلی احتمال موفقیتتان بیشتر است!
▪ مربع
افرادی كه شكل مربع را انتخاب می كنند كسانی هستند كه در یك محیط پایدار بیشترین احساس آرامش را دارند و مسیر كارهایشان كاملاً واضح است. چنین اشخاصی محافظه كارند و دوست دارند همه چیز مرتب و منظم باشد.
وظیفه شناس هستند و اگر كاری را به آنها محول كنید آنقدر روی آن وقت می گذارند تا تمام شود، حتی اگر كاری تكراری و طاقت فرسا باشد و مجبور شدند به تنهایی آن را انجام دهند.
▪ مستطیل
اصولگرایی مشخصه بارز این افراد است. آنها نیز نظم و ترتیب را دوست دارند ولی آن را بیشتر از طریق سازماندهی های دقیق اجرا می كنند.
این امر سبب می شود كه راه های مناسبی را انتخاب و همه قواعد و مقررات را بررسی كنند. اگر وظیفه‌ای را به این اشخاص محول كنید ابتدا آن را به خوبی سازماندهی می كنند تا اطمینان یابند كه بطور اصولی اجرا خواهد شد.
▪ مثلث
اشخاصی كه شكل مثلث را انتخاب می كنند هدف گرا هستند. آنها از برنامه ریزی قبل ازانجام كارها لذت می برند و به طرح موضوعات و برنامه های بزرگ و بلند مدت تمایل نشان می دهند، اما ممكن است جزئیات را فراموش كنند.
اگر كاری را برعهده آنها بگذارید ابتدا هدفی را برای آن تعیین و سپس با برنامه ریزی كار را آغاز می كنند.
▪ دایره
چنین افرادی اجتماعی و خوش صحبت هستند، هیچ لحن خشنی ندارند و امور را به وسیله صحبت كردن درباره آنها تحت كنترل خود در می آورند. ارتباطات اولین اولویت انها در زندگی است.
مطمئن باشید كه اگر وظیفه ای به آنها محول شود آنقدر درباره آن صحبت می كنند تا هماهنگی لازم ایجاد شود.
▪ منحنی
خلاقیت در این قبیل افراد موج می زند و اغلب اوقات كارهای جدید و متفاویت را ارائه می دهند. نظم و ترتیب برایشان كسالت آور است و اگر تكلیف را برای آنها در نظر بگیرید ایده های خوب و مشخصی را برای آنها ابداع می كنند.
به طور كلی افرادی كه سه شكل اول یعنی مربع، مستطیل و مثلث را انتخاب می كنند در جهت مسیر ویژه در حركت هستند و كارها را به طور منطقی و اصولی انجام می دهند ولی ممكن است خلاقیت كمی داشته باشند.
اما گزینش دایره و منحنی نشان دهنده خلاقیت و برون گرایی است. چنین افرادی به موقعیت های جدید وسایر افراد دسترسی پیدا می كنند ولی چندان اصولگرا و قابل اعتماد نیستند.
▪ كاربرد تست
این تست برای ارزیابی افراد نسبت به موقعیت شغلی شان كاربرد دارد و یا به منظور پی بردن به این نكته كه اشخاص مختلف تا چه حد می تواند با هم كاركنند. اگر شما بشدت علاقه مندید كه یك كار خاص و اصولی را انجام دهید یك فرد مربع دوست می تواند همكار خوبی برایتان باشد.
همچنین اینگونه افراد برای كار در دوایر حسابرسی هم كاملاً مناسبند.
اگر كارها نیاز به سازماندهی گروهی داشته باشد مثلث دوستان در پیشبرد فعالیت ها موفق خواهند بود. این افراد می توانند مجری خوبی باشند چون اهداف را مشخص و اطمینان می یابند كه دستیابی به آنها ممكن است.
برای هر نوع ارتباطات حضوری افرادی كه دایره را انتخاب می كنند، بهترین هستند. آنها می توانند یك كارمند خوب، مسؤول پذیرش یا فردی باشند كه به مشتریان خود خدمات مناسبی را ارائه می دهند.
بالاخره افرادی كه شكل مورد علاقه شان منحنی است همیشه ایده های تازه دارند و به طور مثال برای كار در شركت های تبلیغاتی مناسبند.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:33 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت شناسی با تصاویر ذهنی
شخصیت شناسی با تصاویر ذهنیابتدا مطمئن شوید که به اندازه کافی وقت دارید و می توانید فکرتان را خوب متمرکز نمائید. زیرا برای انجام این آزمون باید تصویر موقعیت های گفته شده را به ذهن بیاورید و خود را در آن موقعیت قرار دهید. حال اگر آماده اید ابتدا با «جنگل» شروع می کنیم. خود را دریک «جنگل» مجسم کنید و به سوالات زیر پاسخ دهید:
▪ آیا جنگلی که در آن هستید تاریک است یا روشن؟
الف) من خود را در جنگلی در روشنایی روز می بینم.
ب) من خود را در جنگلی در شب می بینم.
پ) من خود را در جنگلی در هنگام غروب، یا طلوع خورشید می بینم. نه کاملا تاریک و نه کاملا روشن.
▪ آیا راهی در میان جنگل وجود دارد؟
الف) بله
ب) نه
▪ حال از شما می خواهیم که به میان جنگل بروید. در آنجا فنجانی را می بینید. چه شکلی است؟
الف) فنجان به نظر من با ارزش می آید.
ب) فنجان به نظر من ارزش چندانی ندارد.
▪ با آن چکار می کنید؟
الف) رهایش می کنم و از کنارش می گذرم.
ب) ار زمین برمی دارمش و سپس دوباره به زمین می اندازمش.
پ) از آن استفاده می کنم و سپس آن را همانجا رها می کنم. ت) بر می دارمش و با خودم می برم.
▪ به راهپیمایی در جنگل ادامه می دهید تا به آبی می رسید. آبی که می بینید چه شکلی است؟
الف) گودالی است که آب باران در آن جمع شده است.
ب) برکه
پ) رود کوچک
ت) رودخانه
ث) دریاچه
ج) اقیانوس
▪ آیا آبی که می بینید جریان دارد؟
الف) بله (تند)
ب) بله (کند)
پ) نه (آرام و بی جنب وجوش)
ت) نه (کاملا راکد)
▪ آب چه عمقی دارد؟
الف) خیلی کم.
ب) می توانم در آن بایستم.
پ) از قد من بیشتر است.
ت) خیلی عمیق است.
▪ باید از آب عبور کنید، چگونه این کار را انجام می دهید؟
الف) پیاده به آب می زنم یا شنا می کنم.
ب) آن را دور می زنم.
پ) از روی پل رد می شوم.
ت) از قایق یا کشتی استفاده می کنم.
▪ به راهتان در جنگل ادامه می دهید که ناگهان یک خرس جلوی راهتان سبز می شود، چه نوع خرسی است؟
الف) یک خرس کوچولوی خوشگل.
پ) یک خرس بزرگ و واقعی.
▪ آن خرس چکار می کند؟ (نزدیکترین گزینه را انتخاب کنید)
الف) خرس متوجه من نشده است.
ب) خرس متوجه من شده و دارد با خودش بازی های قشنگی می کند.
پ) خرس متوجه من شده ولی با من کاری ندارد و سرگرم کار خودش است.
ت) خرس متوجه من شده و به نحو تهدیدآمیز و ترسناکی به من نگاه می کند.
ث) هیچکدام، صاف دارد به طرف من می آید.
▪ شما باید به راهتان ادامه دهید. با آن خرس چکار می کنید؟
الف) کار خاصی نمی کنم، خیلی کوچولو و خوشگل است و به فکر این هستم که آن را بغل کنم و همراه خود ببرم.
ب) به آن توجهی نمی کنم و راهم را ادامه می دهم.
پ) قبل از آنکه مرا ببیند از آنجا دور می شوم.
ت) بالای درخت می روم یا پنهان می شوم.
ث) می ایستم و با آن مقابله می کنم، من پیروز خواهم شد.
ج) می ایستم و مقابله می کنم، کمی زخمی می شوم.
چ) هیچکدام از این گزینه ها به انتخاب من نزدیک نیست.
▪ به راهتان ادامه می دهید تا به ساحلی می رسید، چند نفر آدم در آنجا می بینید؟
الف) صدها و شاید هزاران نفر.
ب) ۲۰ تا ۱۰۰ نفر.
پ) یک یا دونفر.
ت) هیچکس.
▪ فاصله شما از آنها چقدر است؟
الف) آنقدر نزدیک که می توان با آنها صحبت کرد.
ب) آنقدر نزدیک نیستند که بتوان با آنها صحبت کرد.
پ) یا خیلی دورند و یا هیچکس در ساحل نیست.
● پاسخ ها
▪ جنگل و مسیر:
جنگل نماد «زندگی» شماست و اینکه شما چگونه به آن نگاه می کنید. اگر شما گزینه «جنگل در روشنایی روز» را انتخاب کرده اید، این قویا نشانگر این است که به طور کلی آدم شادی هستید. هرچه نور بیشتری در جنگل ببینید به معنی این است که زندگی شما از محتوای بیشتری برخوردار است. چنانچه شما گزینه «جنگل در شب» را انتخاب کرده اید، بدین معنی است که چیز عمده ای در زندگی شما وجود دارد که می خواهید آن را تغییر دهید یا از آن ناراضی هستید. این انتخاب همچنین بیانگر این است که شما به دلایلی تحت فشار استرس قرار دارید. اگر گزینه «جنگل نه کاملا تاریک و نه کاملا روشن» را انتخاب کرده اید، نشانگر چیزی بین دو حالت فوق است. یعنی اینکه یکی دو چیز در زندگی شما وجود دارد که مایلید آن را تغییر دهید. اگر راهی در جنگل دیده اید، بدین معنی است که هنوز در زندگی خود به طور کامل جا نیفتاده اید. جوان ترها معمولا چنین راهی را می بینند. «راه»، نماد جایی است که به سوی آن در حرکت هستید. کسانیکه هنوز راه مشخصی را در زندگی خود پیدا نکرده اند به احتمال زیاد راهی را در جنگل می بینند. و از طرف دیگر، کسانیکه راه زندگی خود را یافته اند (معمولا افراد مسن تر) احتمال کمتری دارد که راهی در بین جنگل ببینند.
▪ فنجان (ثروت):
فنجان نماد «ثروت» و رهیافت شما به آن است. این سوال به شما این شانس را می دهد که هر نوع فنجانی را ببینید. در واقع، این سوال به شما فرصت می دهد تا به خودتان پاداش بدهید. اگر فنجان با ارزشی را دیده اید در این صورت چیزی که برایتان با ارزش است را به خودتان پاداش داده اید و اگر فنجانی که دیده اید ارزش چندانی نداشته، یعنی هنگامی که فرصتی پیش آمده به خودتان پاداش نداده اید. اگر فنجان را رها کرده اید، یعنی به شما شانس داده شده که پاداشی بگیرید ولی شما آن را پشت سر گذاشته اید. این بدان معنی است که یا ثروت برای شما ارزش محسوب نمی شود و یا اینکه فکر می کنید ثروت چیزی است که باید برای به دست آوردنش کار و تلاش کنید. اگر فنجان را از زمین برداشته ودوباره به زمین انداخته اید، بدان معنی است که شانس پاداش گرفتن به شما داده شده است، شما هم به قدر کافی کنجکاو بوده اید که فنجان را از زمین برداشته اید، ولی آن را پشت سر گذاشته اید. یا ثروت برای شما ارزش واقعی محسوب نمی شود و یا فکر می کنید «ثروت» چیزی است که باید برای به دست آوردنش کار و تلاش کرد. اگر از فنجان استفاده کرده و سپس آن را همان جا رها کرده اید، بدین معنی است که شانس پاداش گرفتن به شما داده شده و شما یک استفاده فوری برای آن پیدا کرده اید و فورا آن را به کار بسته اید. بسیاری از مردم یک فنجان چای یا قهوه می بینند و آن را می نوشند. شما هم چنین بوده اید؟ شما شانس پاداش گرفتن را پشت سر گذاشت اید و یک استفاده عملی برای فنجان یافته اید. رهیافت شما به سوی پاداش، «اینجا و اکنون» بوده است. اگر فنجان را برداشته و با خود برده اید، احتمالا فنجانی را دیده اید که به نوعی برایتان با ارزش بوده است. یعنی شما شانس پاداش دادن سریع به خودتان را پیدا کرده اید و از آن استفاده نموده اید.
▪ آب (رابطه زناشویی): «آب»، برای همه و به ویژه برای خانم ها، نماد رابطه زناشویی است. عمق و سرعت جریان آبی که دیده اید نشانگر طرز فکر و تمایل شما در این زمینه است. سرعت جریان آبی که دیده اید بیانگر میزان این میل در شماست. هرچند که این میزان لزوما آنچه مورد نیاز شماست نیست. سهولت رد شدن از آب، نشانگر طرز تفکر و رهیافت شما به مسائل زناشویی است. هرچه راحت تر از آب رد شوید، یعنی رهیافت و رویکرد شما به این روابط راحت تر و آزادانه تر است.
▪ خرس (استرس):
«خرس»، نماد مشکلات و چگونگی برخورد شما با آنهاست. اگر خرس کوچولوی خوشگلی را دیده باشید نشانگر این است که زندگی شما خالی از استرس است و شما به راحتی از کنار مشکلات می گذرید. همچنین نشانگر این است که شما از زندگی تان لذت می برید. اما چنانچه خرس واقعی و بزرگی را دیده باشید، حال امکان مواجه شدن با یک مشکل واقعی برایتان فراهم شده است. کسانیکه به طور دائم تحت فشارهای استرس قرار دارند، خرس های بزرگ تر و خطرناک تری را می بینند. چه شما خرس را نادیده بگیرید و چه خرس شما را، هر دو نشانگر این است که چگونه به استرس و مشکلات هنگامی که برایتان پیش می آید، می نگرید. اگر خرس شما را ندیده است و یا آنکه دیده ولی سرگرم بازی های قشنگ با خودش است، بدین معنی است که شما مشکلات واقعی چندانی در زندگی ندارید. شما تحت استرس و نگرانی های روزمره نیستید. به شما فرصت داده شد تا مشکلی را ببینید ولی این فرصت را از دست دادید! اصلا چیز بدی نیست. اگر خرس شما را دیده ولی با شما کاری نداشته و سرگرم کار خودش بوده است، این بدان معنی است که با وجودی که مشکلات متداول در زندگی شما وجود دارد، ولی شما از نظر سطح استرس یا نگرانی، در شرایط ناسالمی قرار ندارید. و بالاخره اگر خرس متوجه شما شده و به نحو تهدیدآمیز و ترسناکی به شما نگاه می کرده است، یعنی شما نیاز به مرخصی دارید! شما تحت فشارهای شدید استرس و نگرانی هستید و این می تواند شرایط ناسالمی را برای شما به وجود آورد. نحوه عبور از خرس و ادامه دادن راه، نشانگر این است که شما با مشکلات چگونه برخورد می کنید و چگونه به حل آنها می پردازید. اگر پاسخ شما این بوده که به فکر بغل کردن خرس و همراه بردن آن بوده اید، در این صورت رویکرد شما با سایر مردم بسیار متفاوت است. اغلب مردم تحت استرس بسیار بیشتری از شما قرار دارند.
▪ ساحل(ارتباط با مردم):
«ساحل»، نماد چگونگی ارتباط شما با افرادی که پیرامونتان قرار دارند است. تعداد افرادی که در ساحل دیده اید، مستقیما به تعداد افرادی که مایلند دوروبرتان باشند ارتباط دارد. افراد اجتماعی و معاشرتی در کنار عده زیادی از مردم احساس راحتی می کنند. اینگونه افراد، ساحل را مملو از جمعیت می بینند. در طرف مقابل، کسانی که هیچکس را در ساحل ندیده اند آنهایی هستند که از تنها بودن با خودشان احساس آرامش و راحتی می کنند. احساس تنهایی برای آنها مفهومی ندارد و می توانند مدت زمانی طولانی با خودشان به سر برند. اگر شما صدها نفر را در ساحل دیده باشید یعنی از بودن در مکان های شلوغ و پرجمعیت احساس ناراحتی نمی کنید. در حالیکه اگر یک یا دو نفر را در ساحل دیده باشید، بدان معنی است که شما فردی هستید که نمی خواهد زمان زیادی را در مکان های شلوغ بگذراند و ترجیح می دهد با یک نفر یا دونفر صحبت کند. البته این به معنی آن نیست که شما آدمی اجتماعی نیستید. بلکه نشانگر این است که بیشتر تمایل به محیط های آرام و کم جمعیت دارید. اغلب مردم، ساحل را با یک یا دو نفر می بینند. فاصله مردمی که در ساحل هستند با شما، نماد چگونگی ارتباط شما با افرادی است که پیرامونتان قرار دارند. اگر مردم آنقدر نزدیک بوده اند که امکان صحبت کردن با آنها فراهم بود، یعنی شما در بیشتر مواقع مایل به ارتباط برقرار کردن با دیگران هستید. اگر مردم آنقدر دور بوده اند که امکان صحبت با آنها نبوده، بدان معنی است که شما در اکثر اوقات نیازی به برقراری ارتباط با دیگران ندارید، اما دلتان می واهد کسانی را پیرامون خود داشته باشید. و بالاخره اگر مردم خیلی دور بوده اند یعنی شما در اکثر مواقع نیازی به برقراری ارتباط با دیگران ندارید و از تنها بودن با خودتان راضی هستید.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:33 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت متعادل و میانه
شخصیت متعادل و میانهروح، نفس و عقل سه عنصر از عناصر اصلی ساختار وجود انسان می‌باشند که هر کدام از این سه عنصر در مثبت و یا منفی نمودن هویت آدمی نقش مهمی را ایفا می‌کنند و هرگونه عیب و نقصی در یکی از این عناصر، موجب آشفتگی و بی‌نظمی در هویت انسان می‌شوند، دوره‌ی سنی، سطح درک و فهم، اصول فکری و فرهنگی و محیط زندگی از جمله چیزهای هستند که در ساختار عناصر سه‌گانه تأثیرگذار می‌باشند.
به همین خاطر است که در رشته‌های روان‌شناسی، اجتماعی و علوم تربیتی به این سه عنصر اصلی توجه بیشتری می‌شود و اصول، قواعد علمی و قانونی را برای آن طرح‌ریزی می‌نمایند و تمامی جوانب و صور قدرت و ضعف هویت آدمی را مورد بررسی قرار می‌دهند تا بتوانند عوامل پیشرفت و عقب افتادگی را به بیانی شیوا و رسا بیان دارند و در نهایت شخصیتی متعادل و متوازن و میانه را معرفی کنند که مورد پذیرش خدا و مردم باشد.
پس برای مسلمان آگاه و فهیم لازم است که خود را به آن صفات مزین کند و خود را در آن قوالب جا دهد و به طرف آن قدم بردارد.
اینک ویژگیهای یک هویت متعادل و میانه:
۱) تعامل و واکنش متوازن:
گذر زمان، وقایع روزگار و مواضع گوناگون، از جمله نکاتی هستند که انسان را عجول پرورش می‌کنند و او را از میانه‌روی دور می‌نمایند و در نهایت آثاری منفی را بر پیکر او به جا می‌گذارند، پس لازم است هر کس به مقتضای اوضاع و شرایط و به اندازه‌ی نیاز و طبق موضوع در میدانهای مختلف زندگی و در حین ارتباط با دیگران تعادل خویش را حفظ کند و از آن محافظت و پاسداری نماید.
و از جمله مواضعی که لازم است انسان واکنشی متعادل و میانه را در برابر آن نمایش دهد موارد زیر می‌باشند:
▪ در هنگامی که چیزهای مختلفی با هم قاطی و مخلوط و مفاهیم آنها مبهم و پیچیده می‌شود.
▪ در هنگام اجرای امور.
▪ کشش میان دو امر و تعامل میان دو واجب.
▪ در هنگام مسابقه و مبارزه.
▪ هنگام رو در رویی با مشکلات و مواضع سخت و ناگوار.
اینها مشتی از خروار در میان بسیاری از میدانها می‌باشد که لازم است انسان واکنشی میانه را در برابر آن اتخاذ نماید.
۲) تولید کننده و مولد:
این شخصیتی تولید کننده و سازنده است، زیرا طبق قوانین و برنامه‌‌‌های زندگی قدم بر می‌دارد و از تمامی عوامل خیر برای رسیدن به اهداف عالی خویش استفاده می‌کند.
تولیدات در زمینه‌‌‌های مادی، اقتصادی، سیاسی و... به همان اندازه‌ی درخواست و اهداف تحقق می‌یابد و امکان‌پذیر می‌باشد و انسان نیز متناسب با آن قدم بر می‌دارد و تولید می‌کند.
اما بهترین روش آن است که انسان طبق فقه اولویات و مقایسه و متعادل‌سازی میان تولیدات قدم بردارد و دستاورد خویش را بر عرصه‌ی زندگی به نمایش بگذارد.
۳) نرمش و انعطاف‌پذیری
نرمش صفت جذابی است که در زمینه‌‌‌های مختلف زندگی انسان را برای پذیرش صفات متعالی آماده و مهیا می‌سازد.
و از جمله قدرتهای که انسان در این زمینه کسب می‌کند نکات زیر می‌باشد:
▪ توانایی بر شکل‌گیریهای گوناگون و عادات مختلف.
▪ توانایی کامل بر برنامه‌ریزی و طراحی‌‌‌های صحیح و درست.
▪ توانایی بر تعامل با محیطهای گوناگون و شخصیتهای مختلف.
▪ توانایی بر تغییرات مثبت و متعالی.
▪ توانایی بر رویارویی با فاجعه‌‌‌ها و مشکلات.
▪ توانایی برای تحولات در میدانهای تلاش و کوشش.
▪ توانایی بر کنترل وسائل و روش استفاده از آنها.
۴) به کارگیری تجربه‌‌‌های شخصی و استفاده کردن از تجربه‌‌‌های دیگران:
شخصیتهای پیروز و نوآور و خلاق، این گزینه را بسیار مورد استفاده قرار می‌دهند و از دیدنیها و شنیدنیها و خواندنیها بهره می‌گیرند؛ به طوری که بدیها را به دیوار می‌زنند و بهترینها را دنبال می‌کنند و همچنین از تجربه‌ها و تواناییهای پیروزمندانه‌ی خویش در میدانهای مختلف زندگی بهره برداری می‌کنند.
پس شخصیت متعادل کسی است که در تمامی میدانها پا به پای ضروریات زندگی نکات زیر را دنبال می‌کند:
▪ حلال مشکلات
▪ تکمیل پروژه‌‌‌ها
▪ تسهیل فرامین
▪ چگونگی ارتباطات
و در برنامه‌ی اسلامی نیز با توجه به قرآن و سنت نبوی استفاده کردن از تجربه‌ها، مسأله ای واضح و دنبال شدنی است، زیرا مدام قرآن به ما یاد می‌دهد که تجربه‌‌‌های پیغمبران و امتهای گذشته را مورد بررسی خویش قرار دهیم و از آنها پند و اندرز بگیریم (وکلاً نقص علیک من أنباء الرسل ما نثبت به فؤادک وجاءک فی هذه الحق وموعظة وذکری للمؤمنین = این همه از اخبار پیامبران بر تو فرو می‌خوانیم، کلا برای این است که بدان دلت را بر جای و استوار بداریم. برای تو در ضمن این حق آمده است و برای مؤمنان پند و یاد آوری مهمی ذکر شده است ) ‹‹ ۱۲۰ / سورة هود ›› ( لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الباب ( و پیغمبر (ص) نیز جهت پند و اندرز و پرورش امت خویش، ضرب المثلها و داستانهای گذشتگان ( همانند سه نفری که وارد غار شدند ) را برای پیروان خویش تعریف می‌کند. و خود نیز از تجربیات عصر خویش استفاده می‌کرد و آنها را به کار می‌گرفت ؛ مسأله‌ی تلقیح درختهای خرما در کتابهای سیره مشهور و زبان زد خاص و عام است.
به طور عموم این مسأله از جانب دین حنیف و عقل سلیم مقبول و مؤید می‌باشد و شخصیتهای متعادل به صورت متوازن از این مسأله بهره می‌برند و بدون هیچ گونه افراط و تفریط و یا تعصبی با آن برخورد می‌کنند.
۵) تعامل و برخورد اجتماعی
به خاطر اهمیت داشتن این ویژگی لازم است از همه بیشتر به این مسأله اهمیت بدهیم، زیرا انسان طبیعتا موجودی اجتماعی است و داشتن این طبیعت ویژگیهای عقلانیت و روحانی بودن و تعادل درونی و رفتار با هم نوعان خویش را در انسان به وجود می‌آورد، پس شرعا و عقلا لازم است بر حسب واقعیات و نیازمندیها با دیگران رفتار نمود.
این ویژگی تمامی میدانهای زندگی را در بر می‌گیرد و در بسیاری اوقات پایه و مغناطیسی برای شهروندی و همبستگی و رهیافت متقابل می‌باشد.
پس لازم است اشخاص فهیم و دانا قوانین این ویژگی و عامل اساسی تأثیر گذاری را بپذیرد.
و اینک جهت آسان جلوه دادن مسئولیات این ویژگی پایه‌‌‌های محکم و اساسی آن را معرفی می‌نماییم:
▪ احساس به وابستگی شهروندی
▪ توجهی متعادل و میانه به دایره‌ی عاطفه‌‌‌ها
▪ اجرا کردن مسئولیتهای شهروندی
▪ ضایع نکردن حقوق شهروندی به دلیل مشکلات جانبی
▪ تقسیم کردن دائره‌‌‌های اجتماعی طبق نقشه‌ای میانه و متوازن
▪ صبر کردن در برابر مشکلات شهروندی با استفاده از روحیه‌ای متعالی و تفاهم واقعی
۶) تعادل در میان کلیه‌ی میدانهای زندگی
بدون شک هر کدام از ما از جوانب مختلفی با زندگی ارتباط و هماهنگی داریم پس انسان عاقل و منظم کسی است که با استفاده از نسبتهایی متوازن در میان کلیه‌ی میدانها، تعادل و توازنی دقیق و مدام را راه اندازی می‌کند و متعادلانه میان آنها زندگی را به سر می‌برد.
و این را هم اضافه کنم که تساوی نسبتها با هم مهم نیستند، بلکه آنچه مهم و حساس می‌باشد عبارت است از اینکه اهتمامی جدی به آن نسبتها در کلیه‌ی زمینه‌‌‌های زندگی بشود ؛ به عنوان مثال:
تاجر می‌تواند ۵۰./. از وقت خویش را مخصوص تجارت و مسایل اقتصادی نماید و تنها ۱۰./. و یا کمتر را برای کسب علم و دانش باقی بگذارد، ولی باید به طوری دقیق و جدی روی آن درصد پافشاری کند و از آن غافل نشود. و بعد دستاور موفق و عالی خود را برای دیگران بیان دارد و به نمایش بگذارد. و باید همین گونه در کلیه‌ی زمینه‌‌‌ها به درصد تعیین شده توجه و اهتمام داده شود.
و به نظر نگارنده زمینه‌‌‌های اصلی در زندگی- نه به طور کلی - حول برنامه‌‌‌های زیر می‌چرخند.
۱) برنامه‌ی تربیت فرهنگی، درونی، روانی و...
۲) برنامه و پروژه‌‌‌های امرار معاش و فراورده‌های حلال
۳) در حد نیاز آگاهی از سیاست روز، دعوت، نقشه کشی و طراحی کردن
۴) پروژه‌‌‌های اجتماعی میان زندگی خانواده و ارتباط با دیگران همراه با رعایت کردن اختلاف مقام و منزلت اجتماعی و مرحله‌ی سنی و اهتمام دادن مرحله ای برای هر جنسی بر حسب ظروف و شرایط خویش.
به این امید که همه‌ی ما بتوانیم در زندگی متعادلانه و به گونه‌ای میانه قدم برداریم و زندگی را سپری بنماییم.
 
نویسنده: اسماعیل رفندی مترجم: سردار شمامی
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:48 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت مختل، بادکنکی است از ادعا!
شخصیت مختل، بادکنکی است از ادعا!سخت ترین کاری که ممکن است یک روانشناس طی دوره درمانش با آن روبه رو شود درمان یک اختلال شخصیتی عمیق است چرا؟
روانشناسان یک ضرب المثل اعتراف وار و تلخ، بین خودشان دارند با این مضمون که اختلال شخصیت باتلاق روانشناسی است، یعنی دانشی که تاکنون پایش را از گلیم خودش درازتر کرده و دارد روی چاقی، زخم معده، دیابت و حتی سرطان کار می کند. زمانی که با بیمار اختلال شخصیت روبه رو می شود مانند آدمی که در باتلاق مانده باشد، گیر می کند مدام می کوشد اما اصلا انگار قرار نیست که درمان بشود.
بیماری به نام اختلال شخصیت: به باور همان روانشناسان وقتی انسان طی دوران زندگیش تا شکل گیری نسبی شخصیت ـ یعنی سن قراردادی ۱۸ سالگی ـ به گونه ای بزرگ شود که راه های ارتباط برقرار کردنش با دیگران یا راه های حل مشکلاتش ناجور باشد و با مواردی که همگان پذیرفته اند متفاوت باشد، می گویند طرف اختلال شخصیت دارد. این آدم ها روش های ناسازگارانه شان را در همه رفتارهایشان بروز می دهند. به عنوان نمونه یک نفر که تا پیش از ۱۸ سالگی همه مشکلاتش را با خلاف و بزهکاری حل کرده و کارش را پیش برده حتی با وجود راه های مشروع تر و سازگارانه تر، مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی است.
● من بیمار نیستم!
به نظر می رسد مشکل عمده آدم هایی که اختلال شخصیت دارند این است که اصلا نمی پذیرند بیمار هستند و به همین دلیل روانشناسان چندان کاری نمی توانند برایشان انجام دهند. مثلا اگر یک فرد مبتلا به افسردگی به سادگی می پذیرد برای تغییر دادن رویه زندگی اش نزد روان درمانگر یا روانپزشک برود اما کسی که اختلال شخصیت دارد و نسبت به همه چیز بدگمان است، به هیچ روی حاضر نیست به خاطر بدگمانی اش به یک مرکز درمانی برود. چرا؟
آن گونه که از نام این بیماری معلوم است، اختلال آن قدر عمیق است که کل شخصیت یک بیمار را در بر می گیرد. اگر یک افسرده فقط خلق و خویش ناجور است و یک بیمار وسواسی فقط از افکار اضطراب آور رنج می برد فرد مبتلا به اختلال شخصیت همه رفتارهایش در همه موقعیت ها به هم ریخته است. حال تصور کنید فردی با چنین روحیاتی بدون این که احساس بیمار بودن داشته باشد با ما در ارتباط باشد و اعصابمان را به هم بریزد. در این صورت ما می مانیم با این پرسش بی پاسخ که چرا او این گونه با ما برخورد کرد.
از خاطر نباید برد که به هر کسی نمی توان برچسب اختلال شخصیت زد. خیلی از ما ممکن است بنا به دلایلی در برخی از موقعیت ها بدگمان شویم، از شخصیت ساختگی مان بهره جوییم، عاشق تنهایی افراطی باشیم و یا بیش از حد منظم شویم اما در مجموع شخصیت سالمی داشته باشیم. کوتاه این که یک نفر را مبتلا به اختلال شخصیت دانستن نه کاری است خرد!
اختلال شخصیت ضداجتماعی: این آدم ها ممکن است بسیار دور و برمان ریخته باشند کسانی که از آفتابه دزدی گرفته تا رد کردن عامدانه از چراغ قرمز! در محل کار خلاف های مالی بزرگ مرتکب می شوند و با دوستان که می نشینند مرتب از شر و خلاف سخن می رانند و بیشتر با نمایش دادن خودشان به اصطلاح سر حال می آیند.
شخصیت ضداجتماعی وابسته است : این گونه شخصیت ها به روان و انرژی دیگران وابسته اند. در کودکی به والدینشان، در مدرسه به معلمشان و در دانشگاه نیز ( اگر ادامه تحصیل بدهند!) به دوستان اینترنتی و استادشان وابسته اند و شاید شما هم در حال حاضر سوژه آنها هستید. آنها اعتماد به نفسی از خودشان ندارند و می خواهند همه زندگیشان را با وصل بودن به شما معنا کنند. چنان چه حرفی بزنید که معنای قطع وابستگی بدهد یا چنین برداشتی از آن بشود باید شاهد یک فاجعه باشید!
▪ شاید از دماغ فیل افتاده باشند: شخصیت های خودشیفته باور دارند که از دماغ فیل افتاده اند و فکر می کنند تمام عالم و آدم باید جمع شوند و برایشان هورا بکشند. آنها فکر می کنند بهترین چهره، بهترین پوشش و سلیقه، بهترین همسر، بهترین محل کار و بهترین مدرک تحصیلی در دنیا در اختیار انهاست.
یک خودشیفته اگر خودش را هم بکشد نمی تواند خودش را جای یک آدم دیگر بگذارد.
آیا شما سوژه اید؟ روانشناسان یک توصیه دارند: تسلیم نشوید! شاید همین دو کلمه کافی باشد. شخصیت های ضداجتماعی شیفته دور زدن افرادی مانند شما هستند. اگر خودتان را مطیع و تابع نشان دهید آنها به هدفشان رسیده اند. از این آدم ها هرچه بیشتر تعریف کنید و هر چه بیشتر تحویلشان بگیرید با بادکنک گنده تری روبه رو خواهید شد که هم کنترل کردنش دشوار است و در صورت ترکیدن ادعای بادکنک با مصیبت روبه رو خواهید بود!
 
 
روزنامه جوان
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:49 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت مهرطلب
این شخصیت، باز هم در کودکی مهرناب نگرفته و به احتمال زیاد دچار عناد به‌خود و سرزنش دائم خود نیز هست؛ یعنی خودش هم خوب، خود را دوست ندارد؛ در نتیجه باز هم جام وجودش از مهر، خالی است؛ بنابراین آن را جلوی دیگران می‌گیرد تا از آنان، مهر و محبت را گدائی کند.
همواره ”چشم“ می‌گوید؛ مطیع و فرمانبردار است و بسیار کوتاه می‌آید؛ ولی با این‌حال، فردی بسیار زودرنج، حساس، احساساتی و به‌خصوص وابسته است و در بیشتر موردها به‌دلیل وابسته بودن و ترس از دست دادن، تا حد زیادی مطیع، عمل می‌کند. ولی در درون، از آنچه که انجام می‌دهد و آنچه که در ازاء آن می‌گیرد، احساس رضایت ندارد.
او به هیچ‌وجه دلش نمی‌آید کسی را بیازارد. هرکاری که از او بخواهند چه معقول و چه غیرمعقول، چه در حد توان او باشد چه نباشد، می‌خواهد انجام دهد. او زیاد، زیر بار ظلم می‌رود و اجازه می‌دهد دیگران به حقوق او تجاوز کنند؛ حتی به او بی‌احترامی یا توهین کنند. به هیچ‌وجه نمی‌تواند به کسی ”نه“ بگوید؛ اما این مهر او، یک مهر بالغ نیست، بلکه مهری از روی نیاز و احساس وابستگی است. به‌طور تقریبی در تمام امور، توافق و تفاهم نشان می‌دهد؛ این توافق‌ها و تفاهم‌ها نیز از احتیاج‌های عصبی و از عصبیت‌ها و نیازهای او برای تأییدشدن و یا طردشدن، سرچشمه می‌گیرد.
شاید به‌دلیل برتری‌طلبی، به‌سوی مهرطلبی کشیده شده باشد؛ زیرا می‌خواهد بگوید که ”من بسیار خوب هستم“ و در خوب بودن خود نیز، اغراق می‌کند تا برتر و بهتر به‌نظر آید؛ تا حدی که خود، دچار فشار می‌شود و از درون، احساس رضایت، شادی و خوشبختی ندارد.
”اریک فروم“ جامعه‌شناس و روان‌شناس معروف می‌گوید: ”اگر مهری می‌دهیم تا مهری یا تأییدی بگیریم، این مهر، یک مهر بالغ و ناب نیست، این یک نیاز است.“
این فرد، حتی میل به ابراز وجود خود را سرکوب می‌کند؛ حرف و خشم خود را فرو می‌خورد و این تمایل‌ها را حس خودخواهی خود می‌بیند، ولی در این تسلیم بودن‌ها و تحمل کردن‌ها، خشم در او شکل می‌گیرد. او کم‌کم از خود خشمگین می‌شود که چرا نمی‌تواند حق خود را بگیرد و یا حرف خود را بزند. از دیگران خشمگین می‌شود که چرا تا این‌حد، پرتوقع هستند و یا بر او و حقوق او تعدی می‌کنند و یا او را در نظر نمی‌گیرند و کم‌کم این خشم، او را به عناد به خود و عناد با دیگران می‌کشاند و سرانجام، کار به عناد با خداوند و تقدیر و سرنوشت می‌انجامد که چرا تقدیر من، این‌چنین است و چرا خداوند این همه انسان‌های بد آفریده و آنان را سر راه زندگی من گذاشته تا به حقوق من تجاوز کنند و یا مهر و محبت من را درک نکنند؛ زیرا او، آن حدی که مهر داده، مهر و محبت نگرفته؛ ولی واقعیت، این‌جاست که آنچه که داده، مهر ناب نبوده، پس امواج مهر ناب را دارا نیست، بلکه امواج وابستگی و نیاز را داراست که خود باعث می‌شود تا افراد، او را پس بزنند.
پس از گذر سال‌ها، فرد مهرطلب به‌دلیل خودتنبیهی حاصل از عناد به‌خود، دچار سرزنش مدام خود و اضطراب در ذهن می‌گردد، زیرا هر چه می‌کند، نمی‌تواند دل انسان‌های اطراف خود را به‌دست آورد و آنان را راضی نگاه‌دارد و به‌دلیل فشارهای حاصل از رفتار و کردار آنان و تحمل‌های زیاد خود و نداشتن اعتماد به‌نفس کافی که درست، نقطهٔ مقابل اضطراب است، اضطراب در او تشدید می‌گردد و پس از آن، به‌دلیل عناد به دیگران، عناد به خداوند و سرزنش دائم دیگران، تقدیر و سرنوشت به‌شکل علنی و یا ذهنی و به‌دلیل احساس عدم رضایتمندی، شادی و خوشبختی از شرایطی‌که او را احاطه کرده و به‌دلیل فروخوردن خشم و فروخوردن حرف، درد و تحمل‌های بی‌شمار و بی‌دلیل، دچار افسردگی می‌گردد؛ ولی علت این فروخوردن‌ها، سرکوب عاطفه‌ها و منفی‌کردن شخصیت واقعی خود که پر از خشم است ولی خود را مهربان و ملایم نشان می‌دهد، اغلب از خانواده و نوع تربیت ما و طرز برخورد اعضاء خانواده با ما، دیگران، آموزه‌های آنان و یا از تجربه‌های تلخ گذشته سرچشمه می‌گیرد. این‌که هربار که خواسته‌ایم حق خود را بگیریم، جنجالی به‌پا شده است و یا ما را طرد کرده و کنار گذاشته‌اند.
گاهی، افراد را تحمل می‌کنیم و ساکت می‌مانیم، ولی این فشار حاصل از آن تحمل‌ها و سکوت‌ها را به‌درون خانه و کاشانهٔ خود می‌آوریم و آن را بر سر اعضاء خانوادهٔ خود خالی می‌کنیم. گاهی نیز در ذهن خود با خود و یا افراد بیرونی دعوا می‌کنیم و این تضاد و تعارض حاصل از تحمل‌ها یعنی در ظاهر، مهربان و سرویس‌دهنده بودن در باطن، عصبانی و دشمن بودن، ما را در هم می‌شکند و دوباره سیکل باطل عناد به‌خود، خودتنبیهی و بیماری‌های مختلف حاصل از ذهن‌مان برای تنبیه خود، ما را به ویرانی می‌کشاند.
با نگاهی دوباره به شخصیت مهرطلب، مروری بر آنچه که گذشت، می‌کنیم:
▪ این افراد، اغلب تمایل‌های درونی خود را، که همان خشم حاصل از تحمل‌های بی‌شمار است، سرکوب کرده و ضد آن را در خود پرورش می‌دهند که حاصل آن، تکیه‌کردن به دیگران و احساس وابستگی و از بین بردن اعتماد به‌نفس خود است.
▪ این افراد، اغلب تظاهر به دوست‌داشتن، مهربان و رئوف بودن، متواضع بودن و از خودگذشتن می‌کنند؛ حال آن که این عشق و محبت آنان، اغلب واقعی نیست و جزء از روی نیاز و وابستگی، این رفتارها را از خود بروز نمی‌دهند.
▪ مهرطلبی، نوعی خودآزاری، دگرآزاری و یک رفتار تخریبی است.
▪ خودآزاری: همیشه به‌دلیل تحمل‌های بسیار و سرویس‌دادن‌های بیش از حد، احساس فشار داریم.
▪ دگرآزاری: به‌دلیل این‌که وقتی بیش از حد محبت می‌کنیم، سرویس می‌دهیم؛ خدمات ارائه می‌کنیم؛ طرف مقابل را شرمنده خود می‌سازیم و یا او را خراب، پرتوقع و متجاوز می‌سازیم. حال اگر در جای دیگری از ما و یا از دیگران، آن‌حد خدمت و یا محبت را نگیرد، اذیت می‌شود.
▪ به‌دلیل محبت زیاد و یا سرویس‌دادن و نگرفتن تا آن حد، همیشه احساس ناخشنودی، ناشادی و نارضایتی خواهیم داشت.
▪ این فرد، به هیچ‌وجه انتقادپذیر نیست، زیرا انتقاد را حمله‌ای بر شخصیت خود می‌داند و با هر انتقاد و یا عدم تأثیری می‌شکند.
▪ همواره در درون خود، با خود و دیگران جنگ دارد و گفت‌وگوی درونی پرخاش‌گرانه و پر از خشم، او را رها نمی‌کند. همیشه از خود و دیگران، عصبانی و خشمگین است و با سرزنش کردن دائم خود، اعتماد به‌نفس خود را به شدت کاهش می‌دهد.
● علت مهرطلبی:
۱) نگرفتن مهر ناب و نوازش کافی در دوران کودکی و خالی بودن جام وجود از مهر پدر و مادر و خانواده.
۲) خوب دوست نداشتن خود و خالی بودن جام وجود از مهر خودمان
۳) خوب قبول نداشتن خود (خودباوری و اعتماد به‌نفس پائین)
۴) سرزنش کردن و همواره رد کردن خود
۵) عناد به‌خود بر اثر احساس گناه و یا تقصیر در یک یا چند زمینه از گذشته
۶) داشتن شخصیت وابسته و نیازمند بر اثر تربیت اشتباه
۷) داشتن ترس‌ها: ترس از دست‌دادن مهر یا توجه دیگران؛ ترس از طردشدن و کنارگذاشته شدن؛ ترس از رهاشدن و تنها ماندن؛ ترس از این‌که دیگران فکر می‌کنند به‌حد کافی، انسان خوبی نیستیم؛ ترس از درگیری، سر و صدا و دعوا
۸) داشتن شخصیت متحمل که باز هم از تربیت اشتباه خانوادگی می‌آید.
همواره به ما یاد داده‌اند که ساکت بمانیم و تحمل کنیم، ولی هرگز به ما یاد نداده‌اند که چگونه حق خود را بگیریم بدون این‌که خود آسیب ببینیم و یا به کسی آسیبی برسانیم.
● راه‌حل
۱) استفاده از تکنیک خوددوست‌داری صحیح
بالا بردن احساس خوب، نسبت به‌خود و دوست داشتن خود به‌حد کافی، تا این‌که جام خالی از مهر وجود را کم‌کم پر کنیم تا به‌دلیل خالی بودن، نیازمند گدائی کردن آن از دیگران نباشیم.
۲) بالا بردن اعتماد به‌نفس خود و از بین بردن حس حقارت و خود کوچک‌بینی در خود
۳) قطع‌کردن سرزنش خود و ردکردن خود با ”تکنیک کِش“
۴) از بین بردن احساس گناه از طریق توبه و یا بخشیدن خود
۵) مواجه شدن با ترس‌ها (اگر مهرشان از من قطع شود و مرا رها کنند، چه می‌شود؟ و...) من تنها نیستم؛ خدا را دارم که کنار من و پشتیبانم است.
۶) از بین بردن شخصیت وابسته (که این شخصیت و همین‌طور ترس‌ها با بالابردن اعتماد به‌نفس، عزت‌نفس و خوددوست‌داری صحیح، خود به‌خود از بین می‌روند.)
۷) از بین بردن شخصیت متحمل (بعد از این، تحمل نمی‌کنم که دچار فشار شوم، ولی تساهل می‌کنم. می‌گویم این آدم همین است که هست و از کنار او به‌راحتی می‌گذرم.)
۸) عبادت کردن، دعا کردن، مدیتیشن و مراقبه با انرژی الهی و پر کردن خود از آن، تا کمبودهای درونی، مرتفع گشته و دیگر نیازمند گدائی از کسی نباشم.
ولی باز هم می‌گویم تنها، دیدن و شناختن خود به‌عنوان یک فرد مهرطلب، ۹۰ درصد کار را درست می‌کند و بقیهٔ ۱۰ درصد را باید از طریق تکنیک‌های مناسب و تن ندادن دوباره به مهرطلبی در خود خاموش کنیم.
در مورد مهرطلبی نیز، غیرارگانیک‌ها (ماهیت‌های فکری و احساس منفی یا شیطانک‌های درون) کار می‌کنند. چندبار، در کودکی مهرطلبی کرده‌ایم و یک تودهٔ انرژی هوشمند مهرطلبی را خود ساخته‌ایم. حال این تودهٔ انرژی هدفمند برای بقاء خود، ما را وادار می‌کند تا باز هم مهرطلبی کنیم تا او تغذیه شود؛ بنابراین با کم‌کردن مهرطلبی‌های خود و غذا نرساندن به این تودهٔ انرژی منفی، می‌توانیم آن را نابود سازیم و با تکنیک ”خوددوست‌داری صحیح“ کمبود مهر را جبران نمائیم تا در دام مهرطلبی نیفتیم.
 
ماری یحیوی محقق، مترجم و نویسنده
مجله شادکامی و موفقیت
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:49 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت نوزاد نارس
نتایج بررسی‌های اخیر پژوهشگران نشانگر آن است كه نارس بودن نوزادان متولد شده می‌تواند بر روی شخصیت آنان در سن بلوغ تأثیر بگذارد.
بر اساس گزارش منتشر شده در نشریه آمریكایی طب كودك، تحقیقات انجام شده بر روی شماری از افراد ۱۸ تا ۱۹ ساله كه به طور نارس متولد شده بودند و نیز مقایسه آنان با افراد طبیعی، نشان داد این امر بر ویژگی‌های شخصیتی آنها در سنین بزرگسالی مؤثر است. این گزارش می افزاید نوزادان نارس و به ویژه دختران، در دوره بزرگسالی بیش از دیگر همتایان خود ممكن است دچار ناهنجاری‌هایی همچون افسردگی، تشویش،اضطراب و موارد مشابه شوند.
این نتایج در پی بررسی ۱۰۸ جوانی كه در فاصله سال‌های ۱۹۷۹ تا ،۱۹۸۱ پیش از طی ۳۳ هفته زندگی جنینی متولد شده‌اند و نیز مقایسه نتایج با وضعیت ۶۸ فرد متولد شده در زمان طبیعی، به دست آمده است.
 
روزنامه ایران
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:49 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیت وابسته یا dependent
شخصیت وابسته یا dependentیکی از شخصیتهای کلاستر C شخصیت وابسته یا dependent هست.ویژگی مهمشون اینه که نیاز به حمایت دارند تو همه چی از تصمیمات گرفته تا پذیرش مسئولیت هاشون. گاهی اوقات ما اونقدر با هم مچ شدیم که ما شدیم یعنی با همدیگه تصمیم می گیریم اینجا بریم اونجا نرویم . گاهی نه ما نشدیم. یک رئیسه یک خدمتگزار. یعنی بعضی از خانمها شوهر ندارند بابا دارند و بعضی از آقایون هم همسر ندارند مامان دارند.اینها با کیا خیلی خوب مچ می شوند؟ با نارسی سیستیک ها. همسایه ها می گن ۳۰ ساله همسایه ایم یک صدا ازشون در نیومده .
صدایی نمی خواهد در بیاد اون دستور می ده اینم اجرا میکنه. درست مثل سریال بابای هانیکو و خانمش.اینها آدمهایی هستند که تا تنها می شوند احساس می کنند نمی تونند کاری بکنند فورا دنبال رابطه ای دیگه می گردند به عنوان منبع حمایت. حالا با اینها چطور برخورد کنیم. آنها خیلی خوب رفتار می کنند منتها یک مشکلی هست چون می خواهند شما رو راضی کنند خیلی زور می زنند. و می خواهند شما تو همون جلسه جواب بگیرید درمان هم که با زور زدن کنار نمی یاد. زور زدن چیه؟ تنشِ – درمان چیه؟ با آرامشِ.تو ارتباط درمانی با اینها محدودیت ها رو رعایت کنیم وگرنه به شما وابسته می شوند. و بالاخره شخصیت های دوری گزین (avoidance)اینها هم احساس بی کفایتی می کنند و برای همین از همه فرار میکنند تا مبادا مورد سرزنش قرار بگیرند. مهمون می یاد روشون نمی شه جلوی مهمون بیایند. اینقدر با انتقاد اشتغال ذهنی داره.. هر جا ممکنِ انتقاد باشه اصلانمی ره. با این افراد باید جلسات اول خیلی ساده کار کنید بگذارید اعتماد کنند بگذارید بپذیرند که اینجا انتقادی در کار نیست. اونوقت به سمت تمرینات بعدی برید.
شخصیت های OCD که خیلی شخصیت های جالبی هستنداین اختلال با اون وسواسی که تو اختلالات اضطرابی دستاشون رو زیاد می شورند فرق می کنه... این شخصیت وسواسی هست. برای اینکه بشناسیمش باید بگیم نقطه مقابل شخصیت آنتی سوشال هست. برای آنتی سوشال زندگی حد و مرزی نداره اما OCD همه چیز براش حد و مرز داره. همه چیز زندگی براش برنامه است. نظم چیز خوبیه اما این آدما به طور افراطی به نظم پای بندند. از فلان ساعت اینکار از این ساعت تا این ساعت اینکار.خیلی خوبِ که آدم قواعد رو رعایت بکنه اما این ها تو قواعد افراطی هستند. قواعد که اینجوری نیست . قواعد رو خودمون ساختیم . قواعد یک جاهایی خوبه. همه قوانین رو میشه شکست اما به جاش. مثلا چراغ قرمز رو وقتی خیابون شلوغ که ما رد نمی کنیم اما وقتی ساعت ۲ نصف شبه هیچ کس نیست شما پشت چراغ قرمز وا می ایستید؟چراغ قرمز اعتباریه برای اینکه ما با هم تصادف نکنیم... نه جایی که دیگه هیچ ماشینی وجود ندارد. آنتی سوشال وسط شلوغی چراغ قرمز رو رد می کنه آنوقت OCD وقتی ماشین نیست پشت چراغ قرمز وامی ایسته. حالا ساعت ۲ نصف شب کی می خواد از اونجا رد بشه؟ OCD ها انعطاف پذیری ندارند- نمی تونه راحت باشه.
و بالاخره آخرین شخصیت که راجع بهش صحبت می کنیم شخصیت Pasive-agresive (منفعل-مهاجم)ویژگی اینها اینه که خشم خودشون را از خودشون پنهان می کنند این آدم به کسی بر نمی گرده بگه عصبانی ام ولی عصبانیتش رو اون زیر زیرکا نشون می ده.اختلال سوماتوفرم (شبه جسمی) در اینها زیاده. مثلا خانمی که دل درد داره و تشخیص سوماتوفرم براش دادند. بعد از چند جلسه سایکوتراپی متوجه می شن که چند سال پیش که این خانم چند روز بعد از زایمانش تو خونه نشسته شوهرش از در می یاد تو یک شناسنامه تو دستش می گه برای پسرمون شناسنامه گرفتم. خانوم می گه اِ ... ما که هنوز در مورد اسمش به توافق نرسیدیم. شوهر می گه من دیگه انتخاب کردم. یکدفعه خانوم دردش می گیره این درد یعنی چی؟یعنی فریاد اعتراض. یعنی بی انصاف درد زایمان رو من کشیدم حالا من مهم نیستم. تو رفتی شناسنامه گرفتی به من نشون می دی... این فریاد اعتراض ادامه پیدا می کنه ۱ سال ۲ سال .. تا پدر شوهر رو در بیاره.. در واقع اون نتونسته خشم خودش رو ابراز کنه . خشم شده درد شکم. پدر طرف رو در آورده البته پدر خودش رو هم در آورده .
اینها گاهی احساس گناههایی دارند که با درد کشیدن احساس خوبی پیدا می کنند. بنابراین شما در ارتباطتون خیلی مهم هست که گاهی مسایل رو خیلی عمیق تر از آنچه هست بررسی کنید.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:50 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

شخصیت های ناموفق چه ویژگیهایی دارند؟


شخصیت های ناموفق چه ویژگیهایی دارند؟هر انسانی به لحاظ شخصیتی ویژگی هایی دارد که با شناخت دقیق آن می تواند موفق تر از پیش زندگی کند، چون علاوه بر این که افراد به نکات مثبت شخصیت خود پی می برد، درصدد تقویت آن بر می آید، نقاط ضعف شخصیتی خویش را نیز شناخته و برای رفع آن تلاش می کنند. در چنین شرایطی افراد می توانند در خود تحول به وجود آورده، آن را به فرزندانشان نیز منتقل کنند.
برخی از والدین به خصوص مادران همیشه به این مسأله فکر می کنند که چرا فرزندانشان موفق نیستند، در حالی که تمام امکانات رفاهی و تحصیلی را برای آنان فراهم کرده اند. وقتی از آن ها سؤال می شود که فرزندتان چه نوع شخصیتی دارد، پاسخ می دهند که سر به هوا یا خجالتی است، مؤدب یا بی تفاوت است و... .
البته گاهی آن ها از فرزندانی با سن بالای ۲۵ سالصحبت می کنند!
اما به راستی چرا بعضی ها در زندگی موفق نمی شوند؟ این سؤالی است که سال ها ذهن محققان را به خود مشغول کرده است. البته آن ها به پاسخ هایی نیز دست یافته اند که بد نیست شما هم به عنوان مادر یا همسر برخی از این پاسخ ها را بدانید.
آن ها طی مطالعاتی که در زمینه رفتار انسان انجام داده اند به سه نوع شخصیت «ناموفق» برخورد کرده اند که به رغم تلاش فراوان کمتر به هدف خود رسیده اند. ما در این مقاله شما را با مشخصات این سه تیپ شخصیتی بیشتر آشنا می کنیم.
● شخصیت خیالپرداز
خیالپردازان در سرزمین «آرزو» و «هرگز» زندگی می کنند. آن ها به خود می گویند «من هم یک روزی...». این گونه افراد تمام وجودشان نظر و ایده است. اما دریغ از ذره ای تلاش برای رسیدن به این نظرها، آن ها همیشه حرف می زنند و بهترین راه حل ها را در نظر می پرورانند، اما هرگز به هیچ کدام عمل نمی کنند چون اصولاً آستین همت بالا نمی زنند.
اغلب شخصیت های خیالپرداز افرادی باهوش هستند که در دوران کودکی و نوجوانی مسؤولیت لازم از سوی والدین به آن ها داده نشده است و یا از رسیدن به خواسته های طبیعی شان محروم مانده اند. آن ها همچنین دارای والدینی هستند که وعده های فراوانی به فرزندان خود می دهند بدون آن که به آن عمل کنند.
این گونه افراد به تدریج از دنیای واقعی جدا می شوند و نسبت به جریانات و حوادث اطراف خود اهمیت نمی دهند، در نتیجه چون در خیال خود انسان های موفقی هستند، در دنیای بیرونی یا واقعی برای کسب موفقیت تلاش جدی نمی کنند و چه بسا که موفقیت های مناسبی را هم با همین سهل انگاری از دست می دهند.
● شخصیت مضطرب
این گروه پیشرفت بسیار کمی در زندگی خود دارند، زیرا همیشه نگرانند و دوست دارند همه چیز بدون دردسر پیش برود. تنها به امروز فکر می کنند و کمتر پیش می آید برنامه ای برای فردا داشته باشند یا از گذشته پند بگیرند.
این افراد اغلب با وانمود کردن به کسب موفقیت یا پیشرفت، ترس خود را از آینده پنهان می کنند. ترس، بزرگترین عامل سازنده شخصیت های مضطرب است. به عنوان مثال والدینی که فرزندشان را به دلایل گوناگون از چیزهای مختلف می ترسانند با این رفتار، شخصیت مضطرب را در فرزندشان پرورش می دهند.
مسؤولیت ندادن به فرزند از ترس این که مبادا کار را خراب کند، ترساندن وی از تاریکی، دکتر، آمپول و حتی ترساندن فرزند از پدر (به عنوان عامل قدرت) از عوامل مهم شکل گیری شخصیت مضطرب در فرد است. ترساندن بچه ها از پدر به آن ها می آموزد که از عامل قدرت و آدم های قدرتمند دوری کنند و ترساندشان از تاریکی به آن ها یاد می دهد که از ناشناخته ها بترسند و قدم در راهی نگذارند که نمی شناسند. اینان در بزرگسالی افرادی می شوند که دوست دارند هفته ای بی دردسر را پشت سر بگذارند و زودتر به آخر هفته برسند. آن ها در هنگام وقوع حوادث و اتفاقات به جای آن که به راه حل فکر کنند، می گویند: “خدا را شکر که از این بدتر نشد.“
مسؤولیت دادن به فرزندان عاملی است که آنان را شجاع، رقابت جو، کارآمد و متکی به خود بار می آورد، زیرا آن ها در حین انجام مسؤولیت بر ترس ها و ضعف ها غلبه می کنند و خلاقیتشان رشد می یابد.
● شخصیت قربانی
این گروه افرادی هستند که ذهنشان با سوابق گذشته و چیزهای کنترل ناپذیر اشغال شده است. این عده خود را بدون یار و یاور می دانند و کسانی هستند که مرتباً خود را با هر شرایطی وفق می دهند و از عزت نفس بسیار کمی برخوردارند.
دارندگان این نوع شخصیت اغلب خانواده خود را سرزنش می کنند و در حرف هایشان می گویند که پدر و مادر خوبی نداشته اند تا از راهنمایی های آنان بهره مند شوند. وقتی بیشتر ریشه یابی کنیم، پی می بریم که به آن ها در کودکی ارزش داده نشده و معمولاً با جملات منفی با آن ها گفت و گو شده است، بنابراین آن ها نیز یاد گرفته اند که با جملات منفی با خود صحبت کنند. (منظور از صحبت با خود، همان حالت درونی است که در طول روز احساس می کنیم و بر طبق آن درباره کارهای روزانه خود به تصمیم گیری می رسیم)
شخصیت های قربانی، تصمیم گیری های مناسبی ندارند، چون همیشه کلماتی مانند «نتوانستن» و «نشدن» را تداعی می کنند. زیرا کودک در سنین پایین هر چه رفتار و کلمات آموخته شده را تکرار کند و در روابط اجتماعی به کار برد امکان این که آن را به بزرگسالی خود منتقل کند، بیش تر می شود.بنابراین، با توجه به این که والدین اولین معلم کودک هستند، نقشی اساسی و ماندگار در ساختن انسان هایی ناموفق دارند، به همین دلیل اگر به طوری جدی در پی یافتن راه های جدید جهت ارتباطات سالم و محبت آمیز در خانواده باشند، از بسیاری اختلافات زناشویی و عدم درک متقابل خود با همسر و فرزندانشان پیشگیری خواهند کرد و کانون خانواده مستحکم تر، آرامش بخش تر و دلپذیرتر می شود.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:50 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله موفقیت - شخصیت

 

شخصیتی افسانه‌ای داشته باشید
شخصیتی افسانه‌ای داشته باشیدآیا مایلید که شخصیتی افسانه‌ای داشته باشید؟!
یک شخصیت سالم و افسانه‌ای که زندگی سرشار از موفقیت و خوشبختی داشته باشد، چگونه آدمی است‌؟
ممکن است برای شما تنها یک رویا باشد، اما دست برداشتن از عادت‌های نادرست و اندیشه‌های اشتباه یک افسانه و رویا نیست‌. برای آن که انسان موفق و خوشبختی باشید و از تمام استعدادهای خود استفاده کنید، تنها کافی است که اراده کنید و تصمیم بگیرید. یک شخصیت سالم‌، در تمام جنبه‌های زندگی‌اش توانایی خلاقیت و انجام کارهای جدید را دارد و نمی‌توان آن را به شغل‌های خاص‌، موقعیت‌های اجتماعی ویژه و یا تحصیلات بالایی محدود کرد. باید هنگامی که به نمونه‌ایی این چنین برخوردید رفتارش را زیر نظر بگیرید در حالات و عاداتش دقیق شوید ببینید چه خصوصیات بارزی دارند، آیا در نهایت به نتایج که من رسیده‌ام‌، دست می‌یابید؟ در بررسی چند نمونة افسانه‌ای به این نکات مهم رسیدم که آنچه در درجة اول اهمیت بود، این است که شاهد کسی بودم که همه چیز زندگی را دوست دارد. و تقریباً آمادة انجام دادن هرکاری هست‌.
او مشتاق زندگی بود و هر آنچه را که می‌خواست از زندگی طلب می‌کرد. پیک نیک‌، فیلم‌، کتاب‌، ورزش‌، شهر، مزرعه‌، حیوان‌، کوه و تقریباً می‌توان همه چیز را دوست دارد. وقتی در کنارش بودم از آه و ناله‌، گله و شکایت و نق زدن و افسوس خوردن خبری نبود، اگر باران می‌بارید، او دوست داشت‌. اگر هوا گرم بود و یا در ترافیک گیر می‌کردیم به جای غرغر کردن‌، بحث خوبی را مطرح می‌کرد و با هم گپ می‌زدیم‌. از ظاهر و قیافة خود راضی و خشنود بود. تلاش کاذبی برای این که با آراستن معایب ظاهری خودش را بپوشاند، انجام نمی‌داد. سالها زندگیش را پیگیری کردم همیشه خشنود و خرسند بود و هرگز در آرزومندی به سر نمی‌برد. او همانند کودکی دنیا را بدون ظواهرش پذیرفته بود و از گردش روزگار لذت می‌برد.
به سادگی با شرایط روزگار سازگار است و توانایی عجیبی در پذیرفتن و لذت بردن از همه چیز را دارد. اگر از او می‌پرسیدم‌: چه چیزی را دوست نداری‌؟ جوابی برای من نداشت‌. اگر زیر باران باشد طبعش به او اجازه نمی‌داد که از آن بگریزد زیر آن را بسیار زیبا و اعجاب‌انگیز می‌دانست و بهانه‌ای بود برای شکر خدا و آن را جزیی از زندگی می‌دانست‌.
اگر شرایط بدی پیش می‌آمد مثل بیماری‌، سیل‌، زلزله و... آنها را با آغوش باز نمی‌پذیرفت اما از طرفی هم حاضر نبود یک لحظه وقت خود را صرف شکوه و شکایت کند. اگر وضعیت بدی باید برچیده شود، با تمام قوا برای ریشه‌کن کردنش تلاش می‌کرد.احساس گناه نمی‌کرد و پذیرفته بود که همة ما جایز الخطا هستیم و سعی زیادی داشت تا از رفتارهایی که او را از سازنده بودن‌، باز می‌دارد، بپرهیزد. هرگز خود را برای گذشته‌ها ملامت نمی‌کند و گریه و زاری سر نمی‌دهد. به این نتیجه رسیده است که پشیمان شدن از گذشته نه تنها چیزی را عوض نمی‌کند بلکه باعث می‌شود که تصویری که هر شخص از خودش در ذهن دارد، ضعیف و ناتوان شود. تنها درس عبرت گرفتن از سختی‌های گذشته است که در وضعیت ما در آینده تأثیر مثبت و سازنده می‌گذارد. او در شرایطی که افراد عادی از کوره در می‌روند، تنها به لبخندی اکتفا می‌کند و با عوض کردن موضوع به آرامی و خونسردی از آن می‌گذرد. او یک صافی بسیار قوی در ذهن داشت که از ورود احساسات نامطلوب به ذهنش جلوگیری می‌کرد و به همین دلیل است هرگز قربانی احساسات و هیجانات منفی نمی‌شود.
آن طور نبود که همیشه خونسرد و بی‌تفاوت باشد اما هرگز مایل نبود که یک لحظه از زمان حال را به خاطر اتفاقاتی که در آینده می‌افتد و هیچ کنترلی بر آنها نداریم‌، از دست بدهد. او هرگز دنبال تأیید و تحسین دیگران نیست به اثر تشویق آگاه است اما این گونه نبود که از هر فرصتی از مردم برای خود احترام و تکریم بخرد. بسیار ساده و صادق و بی‌تکلف بود و هرگز در گفتارش کلماتی را به کار نمی‌برد که سبب خشم مخاطبین باشد. او به آرامی با آداب و رسوم کلیشه شده که برای بسیاری از مردم حائز اهمیت است‌، مخالفت می‌ورزد. او مخالف سرسخت غیبت و صحبت کردن درباره مردم بود. وقت خود را صرف ارزیابی زندگی مردم نمی‌کرد و به جای آن که دربارة مردم صحبت کند، با مردم صحبت می‌کرد و چنان درگیر زندگی خودش بود که اصولاً وقتی برای کارهای بی‌ارزش نداشت‌.
او سرشار از انرژی و شور زندگی بود. عشق و اشتیاق این انرژی بی‌پایان را در او به وجود آورده بود. ساعت کمی را به خواب و تنبلی اختصاص می‌داد. او قادر بود احساسات مخرب را دفع کند و برعکس به هیجانات سازنده سرعت می‌بخشد. هرگز از این نمی‌ترسید که کارهای خود را برای دیگران توجیه کند و برعکس اصلاً آزرده خاطر نمی‌شد که چرا فلانی مطابق میل من عمل نکرده است‌. مردم را هر طوری که بودند می‌پذیرفت بسیار ساده و بی‌ریا بود و هرگز تلاش نمی‌کرد که دیگران را تحت تأثیر خودش قرار دهد و یا برای خوشایند آنها لباس خاصی بپوشد. سعی نمی‌کرد دیگران را متقاعد کند که حق با اوست در جواب مخالفت دیگران می‌گفت‌: «مسئله‌ای نیست‌، ما صرفاً با هم متفاوتیم‌.» او به راستی زندگی می‌کند و شادمانی پاداش اوست‌. باور کن که خیلی سخت نیست‌. تصمیم بگیر از همین حالا از لحظه‌های زندگیت استفاده کنی و او را سرمشق خود قرار بده‌!
 
نگارش یافته توسط محمود قوچانی
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 22 اسفند 1389  8:51 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها