گسترش تشیع در عصر امویان
با وجود همه اختناق ها و ظلم و ستم هایی كه در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلك شیعیان در می آمدند. این مطلب در اواخر دولت اموی كاملاً مشهود است. توسعه تشیع در عصر اموی مقاطعی داشته است كه هر مقطع مشخصه ویژه خود را دارد كه به سه عصر و مرحله كلی می توان تقسیم كرد:
الف: از سال 40 هـ تا 61 هـ ، عصر امام حسن و امام حسین ـ علیه السّلام ـ .
ب: از سال 61 هـ تا حدود 110 هـ ، عصر امام سجاد و امام باقر ـ علیه السّلام ـ .
ج: از سال 110 هـ تا 132 هـ ، تا پایان حكومت امویان، عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ .
الف ـ عصر امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ
از زمان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، به تدریج شیعه شكل حزبی و گروهی به خود می گیرد و صف شیعیان كاملاً مشخص می شود.
بدین جهت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در صلح نامه، یكی از موارد صلح را تأمین امنیت شیعیان پدرش قرار می دهد و این كه نباید متعرض آنان شوند.[1] شیعه به تدریج تمرین می كند كه اطاعت از امام، منوط به حاكمیت بالفعل امام نیست، لذا هنگام بیعت با امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، آن جناب شرط می كند كه باید در جنگ و صلح از ایشان اطاعت كنند.
همچنین مشخص می شود لزوماً مساوی با حاكمیت نیست و حاكم جوری چون معاویه نمی نواند امام و واجب الاطاعه باشد چنان كه امام در خطبه ای كه بعد از صلح در مسجد كوفه، به اصرار معاویه و در حضور او ایراد كرد، فرمود:
«خلیفه كسی كه به كتاب خدا و سنت پیامبر عمل كند و كسی كه كارش ظلم است، نمی نواند خلیفه باشد بلكه پادشاهی است كه ملكی به دست آورده، مدت كمی بهره مند می شود بعد لذتش قطع می گردد، ولی باید حساب پس دهد».[2]
از دیگر خصوصیات جامعه تشیع در این مقطع، اتحاد و یك پارچگی شیعه است كه از موقعیت رهبران شیعه ناشی می شود. تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ هیچ انشعابی در شیعه نمی بینیم. حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان مسلمانان دارای موقعیتی بودند كه هیچ یك از ائمه طاهرین بعد از آنها، جایگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اینان تنها ذریه پیامبر بودند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین هنگامی كه دید امام حسن ـ علیه السّلام ـ با سرعت پیش می رود، فرمود:
«به جای من شما این جوان را نگه دارید(از پیكار او جلوگیری كنید) تا مرا در هم نریزد، كه من حریص هستم این دو جوان (حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ ) كشته نشوند؛ زیرا با مرگ آن دو نسل پیامبر قطع می شود».[3]
حسنین ـ علیه السّلام ـ در میان صحابه پیامبر نیز احترام خاصی داشتند. این مطلب در بیعت مردم با امام حسن ـ علیه السّلام ـ روشن می شود كه صحابه پیامبر خلافت آن حضرت را پذیرفتند و هیچ اعتراضی نكردند؛ لذا در خلافت امام حسن ـ علیه السّلام ـ جز از طرف شام مشكلی نمی بینیم. آنگاه كه حضرت صلح كرد و خواست از كوفه خارج شود و به مدینه برگردد، مردم به شدت می گریستند، در مدینه نیز از گزارشی كه یكی از قریشیان به معاویه می دهد جایگاه آن حضرت روشن می شود؛ مرد قریشی در گزارش خود به معاویه چنین نوشته بود:
«یا امیرالمؤمنین! حسن نماز صبح را در مسجد كوفه می خواند و بر سجاده اش می نشیند، تا این كه خورشید طلوع كند. آنگاه به ستونی تكیه می دهد، هر كس در مسجد باشد، به خدمتش می رسد و با او گفت و گو می كند تا آفتاب بالا آید، و دو ركعت نماز می گزارد و بر می خیزد و می رود و از حال همسران پیامبر جویا می شود و بعد به منزلش می رود...»[4]
امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز مانند برادر بزرگوارش از احترام بالایی برخوردار بود. به طوری كه حتی عبدالله بن زبیر، دشمن یر سخت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ، نمی توانست اما حسین ـ علیه السّلام ـ را انكار كند. تا آن جناب در مكه بود، مردم توجهی به ابن زبیر نداشتند و كار او بالا نمی گرفت، لذا دوست داشت كه امام هر چه زودتر از مكه برود. از این رو به امام حسین ـ علیه السّلام ـ عرض می كرد:
«اگر من نیز مثل تو جایگاهی در عراق داشتم، به سرعت به آن جا می رفتم».
موقعیت آن حضرت طوری بود كه با بیعت نكردنش، حكومت یزید زیر سؤال می رفت؛ بدین سبب آنان این قدر در بیعت ایشان اصرار داشتند.
این دو بزرگوار در میان بنی هاشم احترام و جایگاه ویژه ای داشتند، طوری كه هیچ یك از بنی هاشم در زمان آنان نه تنها داعیه رهبری نداشت، كه حتی سروری بنی هاشم را نیز هیچ وقت ادعا نمی كرد. هنگامی كه امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر اثر سم معاویه از دنیا رفت، ابن عباس در شام بود. معاویه به او گفت:
«ابن عباس، حسن وفات كرد و تو سرور بنی هاشم شدی». ابن عباس گفت:«تا زمانی كه حسین هست نه».[5]
حتی ابن عباس با آن موقعیت علمی و سیاسی كه داشت و حبرالام؟؟؟ه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سنی هم از اما حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ بزرگ تر بود، به آنان خدمت می كرد. مدرك بن ابی زیاد نقل می كند:
«ابن عباس مركب حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ را آماده كرد و ركاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا ركاب آنان را می گیری، در حالی كه از آنان مسن تر هستی. گفت: احمق! نمی دانی اینها چه كسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدا یند. آیا نعمت بزرگی نیست كه خدا به من توفیق داده تا ركاب آنان را بگیرم».[6]
تأثیر نهضت كربلا در روند توسعه تشیع
پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعیان به جهت از دست دادن مهم ترین تكیه گاه خود، به شدت مرعوب شدند و از حركت مسلحانه در مقابل دشمن، ناامید شدند. با وقوع حادثه دلخراش عاشورا، در كوتاه مدت، ضربه خرد كننده ای بر نهضت شیعه وارد شد. با انتشار خبر این حادثه در سرزمین های اسلامی آن روز، به ویژه در عراق و حجاز، رعب و وحشت شدیدی بر محافل شیعه حكم فرما شد؛ زیرا مسلم شد كه یزید آماده است حتی با كشتن فرزند پیامبر و اسیر كردن زنان و فرزندان او حكومت خود را استحكام بخشد و در راه تثبیت پایه های حكومت خوش از هیچ جنایتی دریغ نمیكند.
آثار این رعب و وحشت در كوفه و مدینه نمایان بود و با بروز«فاجعه حره» و سركوبی شدید و بیرحمانه نهضت مردم مدینه توسط نیروهای یزید، شدت یافت. اختناق شدیدی در عراق و حجاز مناطق سكونت شیعیان به ویژه كوفه و مدینه حاكم شد و تشكل و انسجام شیعیان از هم پاشید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در ترسیم این وضع اندوه بار می فرماید:
«پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، مردم از اطراف خاندان پیامبر پراكنده شدند، جز سه نفر: ابوخالد كابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم».[7]
مسعودی مورخ نیز در توصیف این عصر میگوید:
«علی بن الحسین امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار، عهده درا شد».[8]
این وضع تا پایان حكومت یزید ادامه داشت. بعد از مرگ یزید نهضت های شیعی شروع شد كه تا زمان تثبیت حكومت امویان درزمان خلافت عبدالملك، دوام داشت. این مدت فرصت خوبی برای توسعه تشیع بوده است.
یكی از مهم ترین تأثیراتی كه نهضت كربلا داشت، از بین رفتن مشروعیت حكومت امویان در افكار عمومی بود. بدنامی حكومت به جایی رسید كه جایگاه خلافت به پایین ترین درجه، تنزل یافت و دیگر مردم به عنوان نهادی مقدس به آن نمی نگریستند. شعر زیر خطاب به قبر یزید در حوارین، حاكی از این بدنامی است:
ایها القبر بحوارینا قد ضمنت ش الناس اجمعینا.[9] [10]
در این زمان مسلمانان، به جز مردم شام، اعم از شیعه و سنی با حكومت امویان مخالف بودند و شورشهای شیعی و سنی زیادی به وقوع پیوست.[11] یعقوبی می نویسد:
«عبدالملك بن مروان به فرماندارش حجاج بن یوسف نوشت، مرا به ریختن خون آل ابی طالب مبتلا نكن؛ زیرا سفیانیان را دیدم كه در نتیجه كشتن آنان به چه سرنوشتی دچار شدند.»[12]
بالاخره نیز خون امام حسین ـ علیه السّلام ـ كاخ امویان را واژگون كرد. مقدسی می گوید:
«چون خداوند ستم و بیداد بنی امیه را بر خاندان پیامبر بدید، لشكری را كه از بخش های گوناگون همین خراسان گرد آمده بود، به سیاهی شب تاریك بر یر ایشان فرستاد»[13]
از طرف دیگر، مظلومیت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و شهیدان كربلا، محبت خاندان پیامبر را در قلب مردم نشاند و جایگاه آنان را به عنوان اولاد پیامبر و تنها متولیان اسلام مستحكم كرد. اكثر قیام های عصر اموی به نام و برای خون خواهی آنان صورت می گرفت و انقلابیون با شعار«یا لثارات الحسین» جمع می شدند. حتی قیام شخصی چون ابن اشعث در سیستان،[14] به نام حسن مثنی (فرزند امام حسن ـ علیه السّلام ـ ) شكل گرفت.[15] بدین جهت احادیث مهدی به عنوان منتقم آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ شیوع یافت.[16]و مردم در انتظار انتقام گیرندگان از بنی امیه به سر می بردند[17] و از شدت بی صبری و اوج انتظار گشایش، كاهی نام مهدی را با نام رهبران نهضت ها و قیام ها تطبیق می دادند.[18] از سوی دیگر ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و خاندان پیامبر، یاد و خاطره شهیدانت كربلا را زنده نگه می داشتند. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ هر وقت، می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشك از چشمانش سرازیر می شد.
[1] . ابن آشوب شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 33.
[2] . ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم 1416 هـ ، ص 82،
[3] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 168، ص 660.
[4] . بالذری. انساب الاشراف، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1394 هـ ، ج 3، ص21.
[5] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 9.
[6] . ابن آشوب . مناقب آل ابیطالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 3، ص 400.
[7] .شیخ طوسی. لختیار معرفه الرجال معروف به رجال كشی، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم 1404 هـ ج1، ص 338.
[8] . اثبات الوصیه، المطبعه الحیدریه، نجف، ط4، 1373 هـ، ق ص 167.
[9] . ای قبری كه در شهر حوارین هستی! بدترین همه مردم را در برگرفته ای.
[10] . مسعودی، علی بن الحسین.مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اول، 1411 هـ ج 3، ص65.
[11] . همان، ص 81 ـ 99.
[12] . ابن واضح. تاریخ الیعقوبی، منشوران الشریف، قم، 1414 هـ ج ص 304.
[13] . مقدسی. احسن التقاسیم، ترجمه منزوی، شركت مولفان و مترجمان ایران، ج 2، ص 426 و 427.
[14] . عبدالرحمن بن محمدبن اشعث از سوی حجاج حاكم سیسان بود. سیستان مرز مسلمانان با هندیان به شمار می رفت و درآنجا مسلمانان با حاكمان هند درگیر بودند. به جهت خصومتی كه حجاج با عبدالرحمن داشت، برای از بین بردن او نقشه می كشید. عبدالرحمن با آگاهی از این موصوع در سال 82 هـ علیه او قیام كرد. چون عامه مردم از حجاج نفرت داشتند، افراد زیادی از اهل بصره و كوفه به او پیوستند؛ عده ای كثیری از قاریان كوفه و شیعیان همراه قیام كنندگان بودند. بدین ترتیب او از سیستان به سوی عراق روانه شد؛ ابتدا هدفش متوجه خلع حجاج بود، سپس عبدالملك را نیز از خلافت خلع كرد و سپاهیان حجاج را شكست داد. و تا كوفه پیش آمد، خطر او جدی بود، عبدالملك سپاه عظیمی را از شام به یاری حجاج فرستاد، سپاهیان شام در محلی به نام «دیرالجماجم» ـ در هفت فرسنگی كوفه ـ ابن اشعث را شكست دادند. او به سوی هند گریخت و به یكی از امرای آنجا پناهنده شد؛ ولی بالاخره توسط عمال حجاج به قتل رسید. (مسعودی: همان مأخذ: ج3، ص148 و یاقوت حموی،شهاب الدین ابی عبدالله. معجم البلدان، دراحیاء التراث العربی، بیروت، ط1، 1417هـق ،ج 4، ص 338.)
[15] . ابن عنبه. عمده الطالب، فی النساب آل ابی طالب، انتشارات الرضی، قم، ص 100.
[16] . ابو الفرج اصفهانی. مقاتل الطالبییین، منشورات الشریف الرضی، قم، ط دوم، 1416 هـ .ق ، ص 216.
[17] . یعقوبی نقل میكند: عمر بن عبدالعزیز در عصر خلافتش،در جواب اعتراض شخصی به نام عامر بن وائله كه مقرری او از سوی حكومت قطع شده بود گفت: به من خبر داده اند،كه تو شمشیرت راصیقل داده ای، نیزه ات را تیز كرده ای و كمانت را آماده نموده ای و منتظر امام قائم هستی، تاقیام كند؛ منتظر باش كه هر وقت خروج كرد، مقرری تو را بپردازد (تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، 1414 هـ .ق ،ج 2، ص 307.
[18] . ابو الفرج اصفمانی. همدان، ص 210.
غلامحسين محرمي- تاريخ تشيع٬ ص95
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب