گفتگوي خبري
احمدمهرانفر :
مي ترسم بگويم درباره الي ، شاهكار است
اهل تئاتر احمد مهرانفر را به واسطه بازي در نمايش هايي چون فنز، شليك و قهوه تلخ بيشتر از سينما مي شناسند، اما خودش اعتقاد دارد اين ماجرا به اين دليل است كه هنوز فيلم هاي «كلبه» ، «تسويه حساب» و «استشهادي براي خدا» اكران نشده است. شايد در نگاه اول اين همه فيلم به نمايش درنيامده براي كسي كه تازه از تئاتر راهي به سينما باز كرده ، بدشانسي به نظر برسد اما انگار سينما خيلي هم با اين تازه وارد بدرفتار نيست، بعد از بازي در فيلم «درباره الي» ، قرعه يكي از نقش هاي اصلي فيلم«عصر روز دهم» به كارگرداني مجتبي راعي به نام او افتاد و مهرانفر اين روزها بيش از گذشته در سينما سرگرم است.
به خاطر نخستين فيلم اكران شده اش به سراغش رفتيم كه تاكيد كرد به موفقيت درباره الي ايمان داشته اما چون مي ترسيده توقع ها بالا برود، حس خود را بيان نمي كرده است.
زماني كه قرار شد در اين فيلم بازي كنيد، فكر مي كرديد با چنين موفقيتي روبه رو شود؟
اولين حسي كه هنگام خواندن فيلم نامه برايم ايجاد مي شود، خيلي مهم است. دفعه اول كه آقاي فرهادي ، متن را برايم خواند به نظرم يك داستان بسيار زيبا آمد و حس كردم فيلم بسيار زيبايي مي شود . اين حس در تمام مدتي كه در فيلم بازي مي كردم، وجود داشت ، تمام مدت فكر مي كردم ، فيلم خيلي خوبي از آب در مي آيد. منتهي مي ترسيدم اين حس را به ديگران بگويم. وقتي به تهران برگشتيم و جشنواره فيلم فجر شروع شد، شنيديم كه فيلم هايي از كارگردان هاي خوب ديگري مانند بهرام بيضايي و حميد نعمت الله هم در اين دوره شركت دارند. با همه اين ها فكر مي كردم باز هم درباره الي جايگاه خود را پيدا مي كند و مورد پسند منتقدان قرار مي گيرد . ولي باز هم مي ترسيدم بگويم، فيلم ما شاهكار است.
چه چيزي باعث اين ترس مي شد؟
يكي از واهمه هاي من اين بود بگويم فيلم ، خوب است و توقع ها بالا برود . وقتي فيلم در جشنواره به نمايش در آمد ، ايران نبودم اما از خبرهايي كه منتشر مي شد ، فهميدم مورد استقبال قرار گرفته است. واقعا ايمان داشتم ، درباره الي فيلم خوبي مي شود چون درباره تك تك ديالوگ ها و ميزانسن ها كار شده بود
شما در تئاتر شناخته شده هستيدو حضورتان در سينما كمتر به صورت جدي حس مي شد . اما حالا به عنوان يكي از نقش هاي اصلي در فيلم«عصر روز دهم» به كارگرداني مجتبي راعي بازي مي كنيد. آيا درباره الي در اين ورود همه جانبه به سينما مؤثر بود؟ وضعيت در تئاتر به گونه اي پيش رفته كه توانسته ام نقش هايم را انتخاب كنم، اما در سينما هنوز اين اتفاق نيفتاده است . با اين حال ، تلاش مي كنم اين شرايط در سينما رخ دهد و حق انتخاب داشته باشم. به هر حال به عنوان بازيگر، تابع كارگردان هستم و زماني كه نقشي ايفا مي كنم ، نمي توانم آن را هر طور كه دوست دارم، تغيير دهم. سه فيلم اكران نشده ام راه هم دوست دارم. شايد اگر اين فيلم ها اكران شده بود. حضورم در سينما بيشتر و جدي تر حس مي شد .
گويا تمرين هايتان در فيلم درباره الي كمي متفاوت تر بوده و قبل و بعد از اتفاقاتي را هم كه در صحنه تصوير مي شده، تمرين مي كرديد.
تمرين و بازي در اين فيلم منحصر به فرد بود. همه حواشي فيلم نامه تمرين مي شد. موضوع اصلي داستان را مي دانستيم ولي عين ديالوگ ها را در اختيارمان قرار نمي دادند بلكه رفته رفته هو تنها با ديالوگ هاي هر سكانسي كار را پيش مي برديم . به اين دليل كه حواشي سكانس ها را هم در زمان تمرين بازي مي كرديم ، زماني كه فيلم برداري شروع مي شد ، تازه مي فهميديم سكانس اصلي كدام است، كدام اتفاق ها قرار نيست ، فيلمبرداري شود. من فقط يك بار فيلم نامه را خواندم و در طول كار ، بخش هايي از فيلم نامه براي تمرين كه به صورت روزانه در اختيارمان قرار مي گرفت. وقتي آقاي فرهادي بازي در اين فيلم را به من پيشنهاد داد، به جاي اين كه اول متن فيلم نامه را بخوانم، او تمام داستان را برايم تعريف كرد و همان توضيح ، به تنهايي برايم كافي بود.
درباره ديالوگ ها هم همين اتفاق مي افتاد؟
ديالوگ ها دقيق نوشته نشده بود و چون حواشي را هم تمرين مي كرديم، زماني كه قرار بود فيل برداري را شروع كنيم، دقيقا به همان ديالوگي كه بايد در آن وضعيت بيان مي شد، رسيده بوديم.
اين كار را نتيجه تمرين حواشي فيم بود و باعث شد بدون اين كه از ابتدا ديالوگ ها را حفظ كنيم ، به دليل قرار گرفتن در چنين فضايي، خودمان به اصل ديالوگ ها برسيم. ديالوگ هاي متن بي نظير بود و به نظر من ، بهترين ديالوگ ها نوشته شده بود. زماني كه فيلم نامه را مي خوانديم ، مي فهميديم چه ديالوگ هاي شاهكاري براي اين فيلم نوشته شده است. وقتي ديالوگ ها گفته شود. يكي از خوبي هاي ديگر فيلم اين بود كه زمان تمرين و بخصوص گفتن ديالوگ ها ، ما به عنوان بازيگران اين امكان طرح پيشنهادهايمان را داشتيم كه در صورت مناسب بودن ، پذيرفته مي شد. اين كار باعث مي شد اشتياق از سوي بازيگران بيشتر شود و فضاي صميمانه تري بين ما و كارگردان به وجود بيايد كه به اعتقاد من كاري زيركانه از سوي فرهادي بود.
بيشتر كارهاي قبلي شما به نوعي تيپ سازي بود اما اين ويژگي در «درباره الي» وجود نداشت. انتخاب هايتان تفاوت كرده است؟
سينما يك جريان عظيم است كه راه خود را ادامه مي دهد و همواره هنرمند و بازيگران زيادي را معرفي مي كند. من در اين جريان سعي مي كنم ، در انتخاب هايم دقت بيشتري داشته باشم . دوست دارم در سينماي هنري و روشنفكري فعاليت كنم .آينده ، غير قابل پيش بيني است ولي اميدوارم سهم بيشتري در اين نوع سينما داشته باشم. برايم مهم است كه كارهايم متفاوت باشند و نقش شخصيت هايي را بازي كنم كه وجوه مختلفي دارند. دوست دارم باز هم فيلم هايي مانند درباره الي ساخته شوند و من هم سهمي در آن ها داشته باشم.
بازي ، بدون واكنش بيروني
بازيگران هميشه دوست دارند نقش هايي بازي كنند كه از نظر شمايل و شخصيت با آن چه در اطرافشان مي گذد ، تفاوت داشته باشد. شايد شايد فكر مي كنند در اين بستر مي توانند توانايي هاي خود را بيشتر از ساير همكارانشان به رخ بكشند . اما مريلا زارعي در دو فيلم آخرش «دعوت» و «درباره الي» نشان داد مي توان نقش هايي واقع گرايانه را از همين زندگي معمولي هم بازي كرد و موفق بود و ديده شد. او در اين دو فيلم به انسجامي مثال زدني در كارنامه اش رسيده است بحث ما هم با از همين نقطه آغاز شد. شهره ، زني تحصيلكرده اما به شدت پايبند به آداب زن خانه دار ايراني است. با اين توجه كه نشانه هاي جزيي نگرانه فرهادي و زارعي آن را به يادماندني كرده است.
كار نامه شما را كه مرور مي كردم متوجه تغييراتي در جنس بازي تان شدم . فكر مي كنم با نقش بهار در فيلم دعوت و شهره در درباره الي به نوعي پختگي رسيده ايد. خودتان چه قدر به اين تغيير اعتقاد داريد؟
هميشه كارهايم را از ديد مخاطب نگاه كرده ام. اين پختگي كه شما اشاره مي كنيد آرزوي من در ارائه نقش بوده ، هست و خواهد بود. اما در اين دو كار اخير كه نام برديد، به حتم علاوه بر تلاش هاي خود مديون كارگردان هاي اثر بوده ام. به ويژه در فيلم درباره الي كه نقش آقاي فرهادي در ارائه شخصيت مورد نظر را نمي توان ناديده رفت. اما در ارتباط با تلاش خودم بايد بگويم؛ سعي كرده ام كارهاي انجام شده را بارها و بارها ببينم و نواقص آن را براي خودم برشمرم. ضمن اين كه در فيلم دعوت و درباره الي به خصوص با استفاده درست از فيلم نامه و اطلاعات داده شده توسط صاحبان اثر و همچنين استفاده از تجربيات كارگردان هاي فيلم هاي، به تمركز بيشتري دست پيدا كرده ام كه اين حضور جدي در كار ثمره قابل دفاعي خواهد داشت.
جديتي كه مي گوييد توسط فضاي موجود در كار ايجاد مي شود يا اين كه خودتان از بيرون داشته هايي را به همراه مي آوريد؟
آن چه با من در اثر حضور دارد ، حاصل تمريني كاملا شخصي است. سعي مي كنم نقش در درون روح و روان خودم بسازم و تا آن جا كه مي توانم از نظر دروني شبيه نقش بشوم. اين نكته به من توانايي مي دهد كه سر صحنه بتوانم متمركز شوم.
اين تمرين ها چه منبعي دارند؟
بيشتر از طريق مخاطب به اين دريافت ها مي رسم. به طور مثال مي گويند شما در فلان نقش خوب بوديد . يا جاي ديگر خوب نبوديد .سعي مي كنم دقيق شوم و ببينم چرا آن ها از من خوششان يا بدشان آمده است.
گاهي سر صحنه ، ما فقط به تكنيك بسنده مي كنيم و بعد از آن در برخورد با مخاطب مي فهميم چه قدر موفق يا ناموفق بوده ايم. سعي مي كنم نقاط قوت را تقويت كنم. كه اين خود راه هاي مختلفي دارد. حتما در مصاحبه بازيگران خوانده ايد كه بازيگر براي رسيدن به نقشي خاص ، مدت ها در جنگل ، كوه يا محلي خاص زندگي مي كنند. مي دانم اين حرف ها شايد با ابعاد سينماي ما همخوان نباشد، اما به هر حال راهي است براي رسيدن به نقش. فرض كنيد يك بازيگر در وجودش براي نقشي نياز به سكوت دارد. بعد سر صحنه كه مي آيد اين سكوت هم اضافه مي شود به همه آن چيزي كه سر صحنه در اختيارش قرار مي گيرد.
پيشنهاد درباره الي چگونه مطرح شد؟ ظاهرا كارگردان براي هر نقش با چند نفر صحبت كرده بود. از اين مساله خبر داشتيد؟
نمي دانم در ارتباط با نقش من هم اين گونه بوده يا نه. اما مي دانستم در بعضي موارد نقش ها را به چند نفر پيشنهاد داده بودند. من به حساسيت نقش ها و خود فيلم واقف هستم. اين وقوف خيلي از مسايل را حل مي كرد. هر چند كه اصولا در اين رابطه بسيار حساس هستم و معمولا زماني كه سناريويي به دستم مي رسد درباره آن تحقيق مي كنم كه قبل از من به همكار ديگري پيشنهاد شده يا نه. از تهيه كننده و كارگردان مي خواهم صادقانه به من بگويند . چرا كه همين مسأله خيلي از مطالب را قبل از خواندن فيلم نامه برايم روشن مي كند. اما در مورد فيلم درباره الي هرگز از كارگردان نپرسيدم . براي من مهم بود كه در لحظه نقش شهره به من پيشنهاد شده و از اين بابت بسيار خوشحال بودم.
چه قدر برايتان اهميت دارد نقشي كه بازي مي كنيد حتما نقش اول باشد؟
من از ابتداي ورودم به سينما هم اين ديدگاه را نداشتم. زماني كه هركدام از ما وارد سينما مي شويم، مشاوراني داريم كه به ما توصيه هايي مي كنند. دوستانم كه در تلويزيون با آنها كار كرده بودم، به من هشدار مي دادند مبادا در سينما نقش هاي كوچك بازي كني . دليل آن ها هم حرفه اي بود. مي گفتند در اين نقش ها تثبيت مي شوي و ديگر براي رل اصلي سراغت نمي آيند. اما در شروع كار بسيار دوست داشتم تجربه كنم. بنابراين طول نقش چندان برايم اهميت نداشت . بيشتر دوست داشتم بدانم كيفيت كل كار چگونه مي شود. در نتيجه وقتي طول نقش را فراموش كردم ف ملاك هاي ديگري برايم اهميت پيدا كرد . مثلا زماني كه قرار شد در «سربازهاي جمعه» بازي كنم، مسايل ديگري برايم مهم شد. اين كه من در كنار كارگرداني مثل مسعود كيميايي قرار مي گيرم با كوله باري از تجربه و مي توانم از او بياموزم. هميشه فكر مي كردم اگر پله را به ترتيب بالا بروم ، امكان سقوطم بسيار كمتر است . در مورد درباره الي هم با صداقت مي گويم كه شهره را خيلي دوست داشتم ، حتي اگر نقش ديگري بود كه جاي كار بيشتري داشت، باز هم شهره را انتخاب مي كردم. البته بعضي از فيلم ها هستند كه شما مي بينيد خود نقش اول هم آن قدر مايه ندارد كه شما بخواهيد نقش دوم آن را بازي كنيد. طبيعي است كه در آن كارها ترجيح مي دهم نقش اول باشم.
خستگي شهر نكته اي بودكه از بازي شما در ذهن من باقي مانده است. باقي شخصيت ها در فيلم كمتر درگير هستند. اما شهره دائم بايد حواسش به بچه ها باشد. در يك لحظه گويا حواسش به چندجاست . تمركز ندارد و... شهره بيشتر از بقيه خانم هاي فيلم زن خانه دار است.
من شهره را همان طور خوانده ام كه روي پرده ديدم. جزئيات شخصيتي او كاملا در نوشته مستتر بود. حتي آقاي فرهادي فاصله و سكوت ميان ديالوگ ها را نيز مشخص كرده بود. حتي آواهايي را كه تكه كلام برخي شخصيت ها بود نيز در فيلم نامه موجود است . تمام ريزه كاري هاي شخصيتي شهره را هم با كمك آقاي فرهادي ساختيم . اين كه او چه علايقي دارد؟ چه قدر درس خوانده ؟ با شوهرش چه اختلاف هايي دارد و... ما در مورد همه اين ها به نتيجه رسيده بوديم. حتي اين كه شهره چگونه بايد بچه هايش را صدا كند. چه طور به آنها غذا بدهد. همه و همه را ديده بوديم.
تعدد شخصيت ها در فيلم زياد است. طبيعي است كه زمان كافي براي اين كه همه بخواهند خود را به طور كامل براي مخاطب معرفي كنند ، وجود ندارد. شما هر يك فرصت كوتاهي داشتيد تا بتوانيد تاثير خود را بر ذهن مخاطب بگذاريد . چه طور لحظات مفيد و دراماتيك را در بازي خود انتخاب مي كرديد كه بتواند بر ذهن و احساس تماشاگر بنشيند.
ما در سينما تربيت شده ايم و هر كدام يك جنس مشخص از بازيگري داريم. اما آقاي فرهادي از ما مي خواستند اين جنس هميشگي را فراموش كنيم. ايشان مي خواستند تمام اتفاقات درون شهره رخ بدهد اما ما كمترين واكنش بيروني را از او ببينيم . بنابراين بازي من كاملا كنترل شده بود. شايد اگر موقعيتي مشابه در فيلمي ديگر داشتم شما از من حركات بيشتري مي ديديد. ام اين جا كمترين واكنش ها وجود دارد. گاهي اندازه حضور من در يك پلان در حد يك پلك زدن ، سربرگرداندن و حركاتي اين چنين بود. بنابراين زماني كه به من پرداخته مي شد ، كوتاه بود. حركات اضافي را هم كه حذف كرده بودند، پس مي بايست نقش را آن قدر در درونم مي پروراندم كه اين نكات را جبران كند و همان حركات كوتاهي هم بيان كننده كل درونياتم باشد گاهي در اين نماي فول شات ايستاده ام در كنار ديگران و به نقطه اي خيره شده ام. اين خيره شدن در نمايي اين چنين با اين همه آدم اصلا ديده نمي شود . اما چون مغناطيس درستي اطراف بازيگران وجود داشت، صحنه ها تأثير مثب خود را بر بيننده مي گذاشت.
بارها براي بازيگران مختلف پيش آمده فيلم نامه را مي خوانند، نقش را هم دوست دارند اما سر يك صحنه بخصوص هر چه تلاش مي كنند، نمي توانند به حس لازم برسند. آيا چنين اتفاقي براي شما رخ داد؟
طبيعي است. اما در اين فيلم براي ما با هدايت خوب آقاي فرهادي كمتر پيش آمد. به جز يك صحنه كه بسيار سخت بود. صحنه هاي آشپزخانه را با يكي ، دو روز گرفتيم و قرار شد اگر خوب درنيامد آن را حذف كنيم. در صحنه اي كه من به دنبال مدارك الي مي آيم، بايد در حين اين كه صحبت مي كردم ، دستم هم لاي در مي ماند. اين صحنه را چند بار تمرين كرديم و البته در نهايت هم قابل قبول شد.
گفتيد قرار شد شهره درون گرا باشد. اين درون گرايي بر پايه چه تحليلي شكل گرفت؟
اين تحليل ها از سوي كارگردان فيلم به من انتقال مي يافت . انگيزه انجام همه حركت هاي شهره ، منبعي دروني داشت. يعني هيچ حسي بدون علت و پشتوانه نبايد منتقل مي شد. حتي جنس صدا و نحوه برقراري ديالوگ ها در شرايط مختلف حاصل تعريفي بود كه از اين نقش ها داشتيم. مثلا اين كه زندگي شهره و پيمان پيش از سفر چه كيفيتي داشته يا اصلا آن ها به چه منظور با ديگران همراه شده اند. در گفت و گوهايي كه با آقاي فرهادي داشتم، شناسنامه شهره كامل شد و همين ، كنش ها و واكنش هاي آدم هاي قصه را واقعي تر جلوه مي دهد . درباره الي فيلمي بود كه زندگي شد و اين زندگي حاصل تلاش يك گروه خوب و دوست داشتني بود.
شهاب حسيني :
كار زياد به خاطر عشق به ديده شدن نيست...
«سوپراستار»، سيمرغ بلورين بهترين بازيگر جشنواره فيلم فجر را بر شانه شهاب حسيني نشاند. اما بسياري از كارشناسان معقتد بودند ، اين جايزه بايد براي «درباره الي» به او تعلق مي گرفت. حسيني در اين سال ها تجربه هاي مختلفي از سر گذرانده است، اما درباره الي جايگاه ويژه اي در كارنامه اش دارد. او توانسته بر خلاف هميشه درون گرا باشد و بازي كنترل شده اي را ارائه دهد. با او از اين سال ها، درباره الي و سوپر استار گفته ايم.
شهاب حسيني بازيگر پركاري است. سال گذشته در هر دوره اكران تقريبا فيلمي بر پرده داشتيد. به نظرم كوتاهي يا بلندي نقش خيلي برايتان مهم نبوده، اين پركاري زياد چه تجربه اي براي شما داشته است؟
قبل از هر چيز اعتراف مي كنم، در پايان سال گذشته ، آن قدر فشار كاري روي من زياد شده بود كه كاملا از تعادل خارج شدم و اين مساله كم كم باعث آزارم شد.
از چه نظر؟
وقت و انرژي زيادي صرف كارهاي مختلف كردم. نقطه اوجش هم پايان سال 87 بود كه همزمان دو فيلم سينمايي و يك تئاتر را با هم كار كردم. به خاطر شرايط سخت آن روزها از اول امسال تا حالا كار نكردم تا بتوانم دوباره خود را پيدا كنم.
دليل اين پركاري چه مي تواند باشد؟
به طور حتم اين پركاري به خاطر عشق به ديده شدن و هميشه در صحنه نيست. اين انتخاب ها دو دليل داشت؛ يكي اين كه هميشه از بين كارهايي كه پيشنهاد مي شد، بهترين ها را انتخاب مي كردم و در يك دوره تعداد كارهاي خوب پيشنهادي بالا رفت. دليل دوم هم مساله اقتصادي است كه اغلب بازيگرها با آن مواجه هستند. چرا كه از اين راه ارتزاق مي كنند . من هم ترجيح مي دهم تناسبي ميان كار خوب ودستمزد خوب پيدا كنم، چون هر دو يك جا و با هم نمي شوند.
با بررسي كارنامه شما در سال هاي اخير ، متوجه شدم هيچ وقت پرسوناي ثابتي از خودتان ارائه ندايد. هم نقش مثبت داشتيد و هم منفي. بعضي ها معتقدند در سينماي ايران اين مساله براي بازيگران جوان مي تواند خطرناك باشد. اين تغيير پرسونا در كارنامه تان در چه طور ارزيابي مي كنيد؟
اگر اين اتفاق افتاده باشد ، خدا را شكر مي كنم. چون به واقع اين انتخاب عامدانه بود. با مطالعه و تحقيقي كه نسبت به بازيگران بزرگ و مورد علاقه ام داشته ام ، متوجه شدم اين كاري بوده كه آن ها هم انجام داده اند. شايد يكي از دلايل رسيدنشان به جايگاه قابل توجه، ريسك پذيرش نقش هاي متفاوت از هم بوده است . من به عنوان يك بازيگر ، تعريفي كه مي توانم از بازيگري ارائه بدهم اين است كه بازيگر شخصيت قصه اي است كه ما با مواجه شدن با او توجهمان به حرف نهفته در قصه جلب مي شود و بازيگران و كارگردان و تمام عوامل فيلم كمك مي كنند تا قصه به بهترين شكل ممكن روايت بشود. بازيگر عضوي از يك تيم بزرگ است و بايد به اين فكر كند كه كارش را درست انجام بدهد و مطرح كردن خويش در الويت بعدي قرار مي گيرد. من هميشه دنبال اين بودم كه بتوانم خودم را محك بزنم و اندازه هاي خودم را پيدا كنم و سوالي كه همواره از خودم مي پرسم اين است كه بعد از يك دوره كاري چه چيزهايي براي خودم به جا گذاشتم.
با اين تعريف هم اكنون تا چه اندازه از راه آمده ، راضي هستيد؟
ما نمي توانيم صددرصد به آن چه انتخاب مي كنيم ، برسيم. انتخاب هاي متعدد، شرايط متعددي را ايجاب مي كند. قبول دارم كارهاي قوي و ضعيف متنوعي در كارنامه ام وجود دارد، اما در همه كارهايم خوراك فكري براي تماشاگر وجود داشته ، البته مي پذيرم كه دراين ميان روايت بعضي ها قوي روايت بعضي ها ضعيف است . كارنامه من فراز و نشيب هاي بسياري دارد و با اين فراز ونشيب ها زندگي كرده ام و احساس مي كنم از هر كدامشان چيزي آموخته ام . درست است كه شرايط سخت در كارهايم وجود داشته اما هيچ وقت به خاطر چيزي جز اعتقاد كاري خودم ، نقشي را بر عهده نگرفته ام. به خاطر پول يا رابطه با آدم هاي خاص و قرار گرفتن در شرايط ويژه نبوده كه كارهاي متعددي را قبول كنم.
سال گذشته يك مكث خوب هم داشتيد . نمايش كرگدن براي شهاب حسيني تجربه هاي خوبي بود. تماشاگر شما فهميد بايد قابليت هايي جدا از كليت يك فيلم را در شما جست و جو كند.
تئاتر كرگدن بي شباهت به يك اردوي تداركاتي خوب نبود.
چه چيز در كرگدن براي شما خوشايند بود؟
اشتياق در كار هميشه حرف اول را مي زند ، ما بايد سعي كنيم هميشه تحت هر شرايطي اشتياق و روحيه مان را با بر عهده گرفتن كارهاي خوب ، حفظ كنيم. خيلي وقت ها در سينما اشتياق در الويت هاي بعدي قرار مي گيرد و متاسفانه اين مساله باعث مي شود كار سينما خيلي روتين به نظر برسد و هنرمند از كارش لذت آن چناني نبرد. در صورتي كه لذت ، ماده اوليه و اساس كار هنرمند است. دنبال كار متفاوتي بودم كه اتفاق نويني در آن نهفته باشد، ضمن اين كه در دوران دانشجويي تجربه هاي متعددي هم داشتم و اولي جرقه هاي علاقه به بازيگري در همان دوران در زمينه تئاتر اتفاق افتاد. سال گذشته ناگهان دلم براي آن فضا تنگ شد. چند سال گذشته با فرهاد اصلاني در تمرين هاي نمايش «خر از دست رفت» شركت كردم اما نشد در اجراها حضور پيدا كنم. دوبار دورخيز كردم كه با خانم چيستا يثربي همكاري كنم اما به دلايلي نشد، اما اين بار همه چيزمهيا بود . بودن كنار فرهاد آئيش فرصت مناسبي برايم به وجود مي آورد و همين طور مهدي هاشمي كه هميشه اولين انتخابم در ميان بازيگران مرد ايران است. يادم مي آيد آن دوران دقيقا دو روز متفاوت براي من روي صحنه پيش آمد. يك شب كه به خاطر اجراي بدي كه داشتم هر لحظه از خدا مي خواستم قلبم بايستد و ديگر كار را ادامه ندهم. از طرفي شبي را تجربه كردم كه كاملا سبكبال در سالن اصلي لذت مي بردم . اين تجارب متفاوت در تئاتر معمولا زياد اتفاق مي افتد.
حضورتان در فيلم درباره الي با فيلم هاي ديگر به طور مثال سوپراستار تفاوت داشت. در فيلم درباره الي بازي كنترل شده اي از شما مي ديدم. اما در فيلم هاي ديگر برون گرايي زيادي در بازي تان داريد . شما از تلويزيون به سينما آمديد، بازيگر تلويزيون هم عموما بر عادت تماشاگر سوار است. اين تفاوت در انتخاب نقش را با توجه به جنس بازي كارنامه تان چگونه توضيح مي دهيد؟
هنرمند مادامي كه پيرو سليقه مخاطبان است ، نمي تواند تاثيرگذار باشد چون سليقه مخاطب بي نهايت گسترده است و پيدا كردن خطي واحد ، كار خيلي سختي است. به خاطر همين ما هيچ وقت رصايت صددرصد مخاطب را نمي گيريم. از طرفي مخاطب هم دنبال تفكرات و نوآوري هايي مي گردد كه حاصل كشف و شهودهاي يك سري از آدم هاست. هر قصه اي كه آدم را دعوت به همراهي مي كنند، قلمرويي است كه قانون خودش را دارد . هر قصه اي شرايط خاصي را طلب مي كند، اين شرايط از پشت صحنه شروع مي شود تا جلوي دروبين. بنابراين يكي از كارهاي مهم ، تشخيص ما بر شناسايي شرايط مختلف است. من در كاري مثل «قتل آن لاين» بازي اغراق شده اي داشتم چون آن جا اين جنس بازي را مي طلبيد ، اما خيلي مواقع هم اين نوع بازي ها از بافت فيلم بيرون مي زند. دعوت به هر پروژه اي مثل دعوت شدن به ميهماني مي ماند كه بايد لباس مخصوص به همان ميهماني را بپوشي و خودت را با شرايط حاكم بر آن جا تطبيق بدهي .در سوپراستار ، منطق شخصيت پردازي ايجاب مي كرد نقابي از نخوت را روي صورت كورش ببينيم. چون معمولا نخوت و غرور در زندگي بازيگرها پيدا مي شود و زرهي براي خودشان درست مي كنند تا به واسطه آن آسيب پذيري را به حداقل برسانند. كورش زند كسي است كه در ارتباط برقرار كردن با آدم ها دچار مشكل است و همين مسأله باعث شده ديگران را به ستوه بياورد. وقتي ما اصولي براي ارتباط هايمان نداشته باشيم، ناخودآگاه دچار تناقض هايي مي شويم. وقتي تعداد اين تناقضات زيادي مي شود ، احساس مي كنيم داريم از هم مي پاشيم . مثلا اوايل كه تازه پا به عرصه سينما گذاشته بودم ، خيلي اهل شوخي و خنده سر صحنه بودم. اين رفتار محاسن و معايبي داشت؛ محاسنش اين بود كه با آدم ها صميمي مي شدم اما عيبش اين بود كه تمركزم به عنوان يك بازيگر از دست مي رفت. از همان جا متوجه شدم شلوغ و شوخ طبع بودن تا اين اندازه سر صحنه به كار لطمه مي زند، بنابراين سعي كردم روشم را عوض كنم و به يك ارتباط منطقي و سالم با اطرافيانم برسم. به نظرم كورش زند از اين نقاب استفاده مي كند و رفتارش وتقي با دختر در رستوران است با زماني كه سر صحنه با دوستانش است ، كاملا تفاوت دارد. همين مساله باعث بروز رفتارهاي متناقضي از او مي شود. البته خانم ميلاني مي گفت براي صحنه اي كه زير سيني در درست آبدارچي مي زند يا با گريمور آن طور درگير مي شود، مثال هاي عيني دارم. اوايل كه با خانم ميلاني صحبت مي كردم ، بارها پرسيده بودم اين آدم واقعا منفي است يا اداي آدم منفي ها را در مي آورد . بعد به اين نتيجه رسيديم كه اداي آدم منفي را در مي آورد.
و سعي كرديد اين ادا را در بازي نشان بدهيد؟
بله كاملا.
فيلم هاي تهميه ميلاني به دليل جنس شعارهايي كه در فيلم نامه دارند ـ و البته امروز اين ميل به شعارزدگي در كارهايشان كمتر شده ـ بازيگر را به سمتي سوق مي دهند كه به جاي بازي ادا در بياورد. حالا بد نيست بگوييد تكليف بازيگر در اين شرايط چيست . بايد حرفه اي عمل كند و تن به خواسته كارگردان بدهد و يا سعي كند كه كارگردان را براي ارائه درست نقش توجيه كند؟
هميشه نياز داشته ام همه چيز برايم روشن بشود . لحن گويش و چالش و بده بستان فكري بايد برايم واضح و آشكار باشد. خيلي از اين اغراق ها ي كورش در صحبت ها ودور خواني هاي قبل از فيلم برداري كم شد. ما آدم ها در زندگي هاي معمولي مان هم گاهي دچار اغراق مي شويم و خيلي وقت ها نمي توانيم احساسات خودمان را بروز بدهيم. كورش زند اصلا به اين فكر نمي كرد كه ممكن است رفتارهايش در نظر ديگران چه قدر بزرگ و زشت بيايد. دقيقا اين حرف را دختر در صحنه اي از فيلم به او مي زند كه تو براي خودت ارزش قائل نيستي ، چون اگر كسي براي روح و روانش اهميتي قائل نباشد ، كم كم ديگر خودش را دوست ندارد و اين باعث مي شود حرف و حديث هاي ديگران درباره او هم برايش اهميتي نداشته باشد. فكر مي كنم با حضور دختر ، ميزان غلوهاي رفتار كورش زند كمتر شد.
چگونه در جريان پروژه درباره الي قرار گرفتيد؟
حميدرضا قرباني ، دستيار اصغرفرهادي با من تماس گرفت و من هم با اشتياق رفتم. اصغر فرهادي را از دوران دانشجويي مي شناختم و هميشه كارهايش را دوست داشتم . من و اصغر فرهادي هم سن هستيم و اين مساله كه يك كارگردان هم سن در سينما دارم كه اين قدر موفق است ، همواره خوشحالم مي كرد. زماني كه پيشنهاد درباره الي پيش آمد، قرار بود با محمدعلي سجادي در يك سريال كار كنم. اين قضيه را با آقاي فرهادي مطرح كردم. او ل به نتيجه اي نرسيديم، آقاي فرهادي هم شروع به تست گرفتن از بازيگرهاي ديگر كردند تا اين كه كارم با آقاي سجادي منتفي شد و خودم با آقاي فرهادي تماس گرفتم و در چندين جلسه دورخواني شركت كردم. دوباره وقفه اي در همكاري ما پيش آمد چون اصغر فرهادي شناخت زيادي روي من نداشت و زماني سر اين كه براي اين نقش بايد از يك بازيگر استفاده كنند يا نابازيگر ، دچارترديد شد. راستش فكر مي كنم نوع بازي اغراق آميز من و ترديد ايشان را بيشتر مي كرد. اما من درصدد بودم به او ثابت كنم اگر در برخي فيلم ها ، غلو زياد در بازي داشته ام ، به دليل شرايط آن فيلم بوده و مي توانم اين گونه هم نباشم. زماني كه كاملا از همكاري در اين فيلم نااميد شده بودم، با من تماس گرفتند و بعد از آن در خدمتشان بودم.
در تمرين ها به اين نگاه نااميدانه رسيده بوديد؟
من آخرين نفري بودم كه به جمع اضافه شدم. نقش هم حساس بود و از طرفي با هيچ كدام از اعضاي فيلم جز خانم زارعي همبازي نبودم. ما همانند يك تئاتر تمرين مي كرديم . كارگردان بشتر دوست داشت ، فضاهايي را تمرين كنيم كه در فيلم نامه نبود.
مشخصا درباره احمد، چه چيزهايي را خارج از فضاي فيلم نامه تمرين كرديد.
تلفن كردن احمد از آلمان به سپيده تا خبر بدهد زندگي اش از هم پاشيده است و مي خواهد با دختري ايراني زندگي تازه اي تشكيل دهد. همين طور قرار شد يكي ، دو كتاب آلماني بخوانم. يكي از آن ها «دوست بازيافته بود» بود كه جغرافيا و تصور اقليمي خوب از آلمان به من داد. در اتودها تا جايي كه امكان داشت سعي كرديم به سبك نابازيگراي نزديك بشويم. در حالي كه همه جا ياد گرفته بوديم بازي كنيم و برايمان سخت بود كه اين جا نابازيگر گونه رفتاركنيم.
شخصيت احمد تفاوتي با شخصيت هاي ديگر دارد. جاهايي مي تواند از جمع فاصله بگيرد و عاقلانه فكر كند. او شخصيتي است كه برخي اتفاقات برايش در سكوت و درونش رخ مي دهد. تفسير خود شما از نقش چه بود؟
فكر مي كنم اين بار به خاطر سال ها زندگي احمد در آلمان است . من اين قضيه را درباره كساني كه مدت ها در كشوري ديگر بوده اند، ديده ام. فكر مي كنم اين قضيه به ميزان زيادي به احساسي بودن ما ايراني ها بستگي دارد. تفاوت هاي فرهنگي بعد از مدت ها زندگي كردن در يك محل ديگر روي هر شخصيتي تاثير مي گذارد . ما در يك جامعه ديگر نمي توانيم با مقررات خودمان زندگي كنيم. اگر احمد در ايران ازدواج كرده بود، برداشتش از دعواي بين زن و شوهر بسيار متفاوت بود. احمد نسبت به بقيه تازه وارد است و از فضاي كلي جمع جداست. احمد در آن جمع جز با خواهرش، خيلي نمي توانست با ديگران ارتباط برقرار كند، چرا كه خواهرش در جريان امور زندگي او بود.
در فيلم هايي كه تعدد شخصيت زياد است، بازيگر بايد بارحسي خود را طوري در فيلم تقسيم كند كه درهمان دقايق مقابل دوربين تير خود را به ذهن بازيگر بزند. بخشي از اين طراحي به نوينسده و كارگردان باز مي گردد و بخشي ديگر هم به بازيگر. زندگي دراماتيك احمد را چگونه روي صحنه تقسيم كرديد؟
ما زياد نمي توانستيم روي اين وجه كار كنيم، چون فكر مي كنم كار ما نبود. باورپذيركردن شخصيت ها بر عهده اصغر فرهادي بود كه خوب از عهده كار برآمده است. او كاپيتال كشتي اي بود كه من از سفر درياي اش كاملا لذت مي بردم. در فيلم ترجيح مي دادم ، به دوربين و جايگاهش فكر نكنم، چون تمركزم از بين مي رفت. در طول فيلم احساس مي كردم ، روياي صادقي است كه آن را تجربه مي كنم. يك روز در حال فيلم برداري صحنه جست و جو براي جسد الي بوديم ، فرهادي به خانم عليدوستي توصيه كرده بود سر صحنه نيايد تا عدم حضورش احساس بشود. بعد از اتمام سكانس ها زماني كه همه با هم به كمپ برمي گشتيم ، سكوتي بر همه مان حاكم شد. به خاطر تاثيرات آن صحنه ها حال و روز خوبي نداشتيم، اما يك دفعه خانم عليدوستي به جمع ما اضافه شد و من ناخودآگاه بلند خدا را شكر كردم كه اين اتفاق ها واقعي نبوده اند. اين جا بود كه ما فارغ از تكنيك هاي سينمايي ، آدم هاي خود قصه شده بوديم. به همين دليل از اين كه تيرم به خطا برود و نتوانم از عهده واقعي پذير كردن بر بيايم، مي ترسيدم چرا كه ممكن بود اعتماد تماشاگر از بين برود.
چرا احمد در نهايت همان تصميمي را مي گيرد كه ديگران گرفته اند؟ درباره اين از آقاي فرهادي سئوال نكرديد؟
احمد از لحاظ طبقه چندان از بقيه جدا نيست. چون او هم برخاسته از طبقه متوسط است. در طبقه متوسط آدم ها ، فقر و دارايي را با هم تجربه مي كنند. براي من هم اين اتفاق افتاده چون از همين طبقه هستم. بعيد است ، حتي زماني كه ساكن كانادا باشم ، علايق و طبقه اي كه در آن زندگي مي كردم را فراموش كنم. فكر مي كنم اگر احمد مخالفتي داشت ، بيان مي كرد، در هر حال هر جا لازم بود راي ونظري گرفته بشود، احمد نظر خود را ابراز كرده و فكر مي كنم هيچ چيز دال بر مخالفت يا همراهي عمدي او با گروه باشد، اصلا وجود نداشته است.
شهاب حسيني بعد از دريافت سيمرغ بلورين جشنواره قرار است مسير قبل را همچنان ادامه دهد و ما همچنان يك شهاب حسيني پركار را خواهيم ديد يااين كه از اين به بعد گزيده تر كار خواهد كرد؟
حتما گزيده تر كار مي كنم . اما نه به اين معنا كه لذت پرواز كردن در آسمان كاري را كه دارم انجام مي دهم از دست بدهم. نمي خواهم اين بال هاي سيمرغي كه روي دوش من نشست، از سراب و آهن باشد و من را زمين گير كند كه در اين صورت ترجيح مي دهم اين بال ها را قيچي كنم و مثل گذشته به گشت و گذار و تجربه اندوزي و عشق كردن با فضاي كاري كه دارم انجام مي دهم، بپردازم چرا كه پويا نبودن منجر به راكد بودن مي شود و اين تصور كه به جايي كه بايد برسم، رسيده ام باعث مي شود از ادامه راه بازبمانم. تا قبل از اين اتفاق، انتخاب كارهايم بر اساس حدسيات و يك سري خوش بيني هاي مفرط بود و به همين خاطر حتي كاركردن با كارگرداني كه اولين تجربه اش بوده ، در كارنامه ام بسيار است. اين طور بود كه اگر فقط احتمال موفقيت كار از پنجاه درصد بالاتر بود، من وارد كار مي شدم. مسلما الان كمتر مي توانم اين كار را انجام بدهم و بايد بر اساس تكيه بر تجربه و شناخت مخاطب و تمام شرايطي كه براي رسيدن به موفقيت لازم به نظر مي آيد و در نظر گرفتن همه اين نكات ، كارهاي بعدي ام را انتخاب كنم. اندكي از وجه احساسي انتخاب نقش هايم كمرنگ تر و وجه تعقلي اش را بيشتر كنم.اما اين مساله را براي خودم جا انداخته ام كه ميل به ديده شدن و حضور دائمي مقدمات سقوط را فراهم مي كند ولي ميل به بودن و حركت كردن در من وجود دارد.
يعني حتي اگر پيشنهاد نقش اول نداشته باشي و پيشنهاد نقش دوم بدهند؟
من هيچ وقت نقش هايم را با وجب و متر اندازه نمي گيرم چون كيفيت نقش از كميت آن خيلي برايم مهم تر است.