زن خوب و بد در اشعار شعراي ديگر
مكتب گويد:
زن پرهيزكار زاينده
مرد را دولتيست پاينده
اوحدي گويد:
زن پرهيزكار طاعت دوست
با تو چون مغز باشد اندر پوست
فردوسي گويد:
اگر پارسا باشد نيك زن
يكي گنج باشد برآكنده زن
بويژه كه باشد ببالا بلند
فرو هشته تا پاي مشكين كمند
مكتبي گويد:
زن كه مستور و نيكخو باشد
نيست عيب ار نه خوبرو باشد
اسدي گويد:
زنان را از هر خوبي دسترس
فزونتر همان پارسائيست و بس
فردوسي گويد:
آن خوب رخ رامش افزاي بس
كه زن باشد از درد فريادرس
بگيتي بجز پارسائي مجوي
زن بدكنش خواري آرد بروي
ويس و رامين :
زنان را همين بس بود يك هنر
نشينند زايند شيران نر!
سعدي گويد:
زن بد در سراي مرد نيكو
هم در اين عالم است دوزخ او
زينهار از قرين بد زينهار
وقنا ربنا عذاب النار
اوحدي گويد:
زن مستور شمع خانه بود
زن شوخ آفت زمانه بود
پارسا مرد را برافرازد
زن ز ناپارسا براندازد
اوحدي گويد:
زن چو بيرون رود بزن سختش
خودنمائي كند بكن رختش
ور كند سركشي هلاكش كن
آب رخ مي برد بخاكش كن
زن چو خامي كند بجوشانش
رخ نپوشد كفن بپوشانش
زن چو داري مرو پي زن غير
چو روي در زنت نماند خير
هرچه كاري همان در و بتوان
در زيان كارگي چه سود توان
اوحدي گويد:
زن بد را قلم بدست مده
دست خود را قلم كني آن به
زانكه شوهر شود سيه جامه
تا كه خاتون شود سيه خامه
چرخ زن را خداي كرده بحل
قلم و لوح گو به مرد بهل
كاغذ او كفن دواتش گور
بس بود گر كند بدانش زور
او كه بي نامه ، نامه تاند كرد
نامه خواني كند چه داند كرد
دور دار از قلم لجاجت او
تو قلم مي زني چه حاجت او
او كه (الحمد) را نكرده درست
ويس و رامين چراش بايد جست |
با چه كسي ازدواج كنيم |
اسدالله داستانى بنيسى |
|
برای ِ زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستاش بدارند
قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید
قلبی برای ِ من، قلبی برای ِ انسانی که من میخواهم
تا انسان را در کنار ِ خود حس کنم.
چهارشنبه 4 اسفند 1389 10:17 PM
تشکرات از این پست