شام، غلام سر گيسوي توست
ماه، که خم کرده سر خويشتن
بوسه زن گوشه ي ابروي توست
اي سمن باغ خداوندگار
سرو، غلام قد ناژوي توست
صبح ازل، پرتو پيشاني ات
شام ابد، طره ي دلجوي توست
آنچه ز گل نيک تر آمد به باغ
باغ گل خلق تو و خوي توست
زمزمه ي زندگي کاينات
همهمه ي شور و هياهوي توست
عقل تو سرمايه ي سنگين وحي
عقل جهان، کم به ترازوي توست
عقد ثريا به کف آسمان
پيشکش گردن بانوي توست
کاش که فرياد دلم مي شنيد
حلقه ي آن در که سر کوي توست
شاخه ي طوبي ندهد در بهشت
آنچه در آن چنبر بازوي توست
هي هي از اين عشق خوش احمدي
ذکر لبم، ناله ي «هو هو»ي توست