انقلاب اسلامي نظريههاي ماديگرايانه غرب را به چالش كشيد
خبرگزاري فارس: انقلاب اسلامي ضربه بسيار سنگيني به پوزيتوسيم حاكم مخصوصاً در علوم اجتماعي و در جامعهشناسي سياسي و انقلاب وارد كرد و ناتواني نظريهپردازان تئوري انقلاب را برملا ساخت.
به گزارش خبرنگار آئين و انديشه باشگاه خبري فارس «توانا»، شايد وقوع انقلاب اسلامي را بتوان نقطه عطفي در نظريهپردازيهاي انديشمندان علوم سياسي و اجتماعي دانست كه بسياري از آنان را به بازانديشي در نظريههاي خويش وادار نمود و بعضي آشكارا به ضعف نظريههاي خود در مواجهه با انقلاب اسلامي ايران اعتراف كردند.
انقلاب اسلامي ايران به عنوان يكي از انقلابهاي برجسته قرن بيستم، آثار متعددي را دنبال داشت و توجه بسياري از انديشمندان انقلاب را به خود جلب نمود، شايد هيچ انقلابي در چنين مدت كوتاهي به اندازه انقلاب اسلامي مورد توجه انديشمندان قرار نگرفته باشد.
انقلاب اسلامي در زماني اتفاق ميافتد كه ميتوان گفت نظريههاي پوزيتويستي تدريجاً زير سوال رفته و خود انقلاب اسلامي هم ضربه بسيار سنگيني به اين پوزيتوسيم حاكم مخصوصاً در علوم اجتماعي و در جامعه شناسي سياسي و انقلاب وارد ميكند.
از سوي ديگر اين جريان همزمان با شرايط تاريخي و شروع چرخش فرهنگي و پست مدرنيسم در غرب است،اين عوامل دست به دست هم داده و باعث شده است كه انقلاب اسلامي اثرات بسيار مهمي را در روند تحقيقات ايجاد كند.
خانم اسكاچپول كه از نظريهپردازان برجسته انقلاب بود، در آن زمان سعي نمود تا با نظريه ساختارگرايي انقلاب اسلامي را تبيين نمايد. وي در مقالهاي كوشش كرد تا انقلاب اسلامي را تحليل نمايد، اما خود به ناتواني نظريه خويش واقف بود و به همين دليل در مقاله ديگري به ضعف پاسخگويي نظريه خود در تبيين انقلاب اسلامي ايران اذعان نمود و سعي كرد تا با بازنگري در نظريه خويش انقلاب اسلامي را در چارچوب نظريهي خود تبيين نمايد.
در نوشتار ذيل سعي شده است با نگاهي اجمالي در تئوري هاي انقلاب به بررسي تعاريف در خصوص انقلاب اسلامي ايران پرداخته شود:
* «ارسطو» اولين نظريهپرداز انقلاب
انقلاب از واژه Revoletion اخترشناسي گرفته شده است،ارسطو اولين كسي بود كه انقلاب را بيان كرد و نظريهپردازي كرد. هانتيگتون در كتاب «نظم سياسي درجوامع در حال تغيير» چنين بيان مي كند، «انقلاب عبارتنداز؛ بيثباتي و تغييرات و تحولات كه سريعا در جوامع روبه رشد كه به سمت مدرنيته پيش ميروند، ايجاد ميشوند.»، ميشل فوكو، تئوري مذهب در رابطه با انقلاب اسلامي بيان ميكند، مذهب نقش اصلي را ايفا كرد و به عنوان قلب تپنده انقلاب مطرح است.
بنابراين انقلاب عبارتند از: نارضايتي كه اقشار مردم به حاكميت دارند. از عواملي كه باعث ميشود يك انقلاب به وجود آيد، ميتوان به:
الف) نارضايتي مردم از شرايط موجود از وضع حاكميت؛ كه شرايط اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي و... را در بر ميگيرد به حدي ميرسد كه؛
1- اين شرايط براي مردم غير قابل تحمل است.
2- نخبگان جامعه حاكميت فاصله ميگيرند كه در اثر آن انقلاب به وجود ميآيد، درهمه انقلابها طبقه متوسط جامعه زمينه ساز انقلاب هستند كه دانشگاهيان و فرهنگيان در اين دسته قرار ميگيرند.
ب) وجود رهبري؛ كه بتواند انديشههايي كه سبب انقلاب شده است را رهبري كند، كه در اين راستا سه نوع رهبري وجود دارد ؛بسيجگرا، ايدئولوگ،مديرومدبر.
ت) انديشه و ايدئولوژي؛ انديشه جديد جايگزين ايدئولوژي قبلي ميشود و انديشه جديد را گسترش ميدهد.
ث) روحيه انقلابي در بين مردم
* «ابنخلدون» اسراف دولتمردان را زمينهساز سقوط آنها ميداند
در خصوص آنچه كه باعث ظهور و سقوط يك دولت ميشود، «ابن خلدون» انديشمند مسلمان مراحلي را بر ميشمرد؛
1- الظفر: در طي آن يك رژيم با يك ايدئولوژي وارد ميشود.
2- الاستبداد: خود كامگي كه سعي ميكند همه رقبيان سياسي خود را از بين ببرد و عواملي مربوط به خودش را در سند بنشاند.
3- الفراغ: دوره آسودگي خاطر كه در اين مرحله سعي مي كند با كشورهاي ديگر رابطه برقرار كند.
4- المسالمة: سعي مي كند با دولتهايي كه هم انديشه و هم طرازش است، ارتباط برقرار كند.
5-الاسراف: از خزانه مردم اسراف را انجام ميدهد كه زمينه اعتراض و سقوط دولتش را فراهم ميكند.
امام محمد غزالي در قرن 7 آنچه را كه باعث زمينه اعتراض مردم و سقوط دولت ميشود را اينگونه تحيلي ميكند؛
1-زماني كه فرمانروايان از مردم دوري كنند؛
2- عدم توزيع قدرت؛
3- عدم گسترش علامت؛
4- عدم توجه به منافع ملي؛
5- عدم توجه به ارزشهاي اخلاقي؛
تعاريفي كه درباره انقلاب بيان شده است، در سه دسته جاي ميگيرد.
1- كساني كه انقلاب را بر اساس نيات خود مطرح مي كنند، كه سر دسته آنها جالمزجانسون است كه انقلاب را اينگونه تعريف ميكند «تلاشهاي موفق يا ناموفق براي ايجاد تغييراتي در ساختار جامعه»
2- كساني كه انقلاب را از نتايح آن مطرح ميكنند، در اين قسمت دانشمندان انقلابي را پيشبيني نميكنند و مدلي ارائه نميدهند.
خانم اسكاچپول در كتاب «تئوريهاي اجتماعي» انقلاب را اين گونه مطرح ميكند«تحول سريعي كه ساختارهاي طبقاتي جامعه مخصوصا از پائين به بالا تغيير ميكند، هرگاه در ساختارهاي طبقاتي شورش يا حركت از طبقه پايين به بالا صورت گيرد، انقلاب اتفاق افتادهاست.»
3 – كساني كه بر اساس مدل يا فرآيند مطرح مينمايند؛ در اين دسته، تفكر و انديشههاي ماركس غالب است كه با ارائه مدل انقلابي درشيوه توليد بحث ميكنند كه ساختارها را مشخص ميكند
* شاخصههاي يك انقلاب بزرگ
آنچه انقلابهاي بزرگ را از ساير انقلابهاي ديگر متمايز ميسازد عبارتند از؛
1- دگرگوني ارزشها
2- دگرگوني ساختارها
3- تغيير نهادهاي سياسي كه تغيير ساختار حكومت يا تحول نهادهاي سياسي انواع مختلفي دارد؛
الف) تغيير سلطنت
ب) منسوخ شدن سلطنت
ج) ايجاد و تدوين قوانين جديد
د) تغيير قانون اساسي
4- تغيير نخبگان، كه بشتر بر روي نوع رهبري يا ماهيت آن متمركز است.
از تئوريهاي رايج در نظريه انقلاب مي توان به موارد زير اشاره كرد:
تئوري ماركس، تئوري لنين، تئوري مائو، تئوري توقعات فراينده، تئوري كاركرد گرايانه، تئوري توسعه نامتوازن، تئوري يكنواختي، نظريه قدرت، تئوري گردش نخبگان يا تئوري رابطه، تئوري سركوب غرايز، تئوري ناكامينسبي، تئوري رفتاري اوپ، تئوري تعادل قدرت ، تئوري چند علتي
لذا تعاريفي از انقلاب از سوي متفكران اسلامي تاريخ معاصر ارائه شده است كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
آيت الله حميد زنجاني «انقلاب اسلامي عبارت است از دگرگوني ارزشهاي بنيادي در ساختار كلي جامعه و نظام سياسي منطبق بر جهان بيني و موازين و ارزشهاي اسلامي و نظامامامت و بر اساس آگاهي و ايمان مردم و حركت پيشگام متقيان و صالحان و قيام قهرآميز تودههاي مردم»
شهيد مطهري در تئوري خود انقلاب را اين گونه تعريف كردند؛ «طغيان، عصيان و شورش مردم بر عليه وضع موجود كه به دنبال آن ايجاد وضعيت بهتر و مطلوب تر براي آينده»، از ديدگاه ايشان هر انقلاب معلول يك نارضايتي است كه مردم از وضع موجود دارند وآرزوي وضع بهتري از حال دارند كه آرمان وهدف زمينه را براي انقلاب فراهم مي كند وي ظلم ستيزي را عامل شعله ور شدن روحيه انقلابي براي رسيدن به وضع مطلوب ميدانست.
دكتر شريعتي انقلاب را همل اكثريت مردم تلقي ميكند كه به صورت تجلي ارده جامعه اي كه طالب حق تعيين حاكميت و مسئوليت است، آشكار ميشود.
شهيد باهنر انقلاب در اسلام را تحولي دروني ميداند كه ابتدا بر انديشه افراد تاثير ميگذارد و سپس رهبران انقلابها با بهره گيري از مكاتب فكري انقلاب و از طريق آموزش درصدد اصلاح و تربيت جامعه برميآيند.
* تنها سه انقلاب بزرگ در جهان به وقوع پيوستهاست
با بررسي تاريخ گذشته وجود سه انقلاب كبير مشاهده ميشود كه انقلاب بزرگ فرانسه ، شوروي و ايران ، هنگامي كه مقايسهاي ميان آنها صورت ميگيرد، اهميت و جايگاه انقلاب اسلامي ايران در عرصه بينالملل مشخص ميگردد. ابتدا به بررسي وجوه افتراق و سپس به وجوه اشتراك اين سه انقلاب بزرگ ميپردازيم؛
وجوه اشتراك سه انقلاب بزرگ:
1– از حكومت پادشاهي به جمهوري رسيدند.
2-در هر سه انقلاب ، بحث صدور انقلاب وجود داشت.
3-با عوامل ضد انقلاب مواجه شدند.
4- دراين انقلابها بحثهاي برابري ، آزادي و برادري مطرح بود.
وجوه افتراق شامل :
1- ايدئولوژي، كه مجموعه عقايد و انديشههاي سازمان يافته كه موقعيت يك گروه با توجيه ، تثبيت و اثبات مي كند.
-فرانسه؛ جدايي دين از سياست و مبارزه با كليسا ديده شد كه در واقع سمبل تفكر ليبراليسم .
-شوروي؛ در آن نيز مبارزه با دين در چهار چوب ايدئولوژي ماركسيت وجود داشت.
-ايران؛ داراي تفكرات و ايدئولوژي اسلامي بر مبناي جهان بيني اسلامي و توحيدي انقلاب را رقم زد.
2-اقتصاد، فرانسه و شوروي اقتصادي ورشكسته و فروپاشيده مواجه بودند درحالي كه اقتصاد ايران، در شكوفايي و پيشرفت بود و وضعيتي مطلوب داشت.
3-نظامي، نظاميان فرانسه و شوروي، به واسطه جنگهاي زياد خسته بودند و روحيه آنها به تضعيف گراييده بود. اما در ايران، نظاميان روحيه شاداب كاملاً مسلط به وضع موجود بودند و به واسطه نبود جنگ و انباشته سلاح كاملاً با آن دو كشور فرق ميكرد.
4-حمايت ومشاركت مردم، در فرانسه وشوروي همه مردم در صحنه حضور نداشتند، ولي در ايران قاطبه ملت، اقشار مختلف مردم در صحنه انقلاب حضوري فعال و حداكثري داشتند.
5-رهبري،
-فرانسه؛ بسيجگرا مدير ، مدبر كه مباني تفكرات آن ژان ژان روسو است.
-شوروي؛ بسيج گرا كه رهبران لنين 1927بود.
-ايران؛ بسيجگرا ، مدير و مدبر و ايدئولوگ
* «انقلاب اسلامي ايران» تنها انقلابي كه ساختهشد
ظهور انقلاب اسلامي ايران، ناتواني بسياري از نظريههاي انقلاب را در تحليل و تبيين انقلابهاي سياسي واجتماعي نمايان كرد.
با توجه با فرآيند شكلگيري انقلابها در جهان؛ بايد گفت همه انقلابها در جهان به وجود ميآيند، ولي انقلاب اسلامي تنها انقلابي است كه ساخته شدهاست، زيرا كه دريك پروسه زماني ساخته شده، بنابراين نميتواند در دل تئوريها جاي گيرد.