0

مجموعه ای از اشعار فاضل نظری شاعر معاصر

 
karevane69
karevane69
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 1355
محل سکونت : البرز

مجموعه ای از اشعار فاضل نظری شاعر معاصر

بهانه



از باغ مي‌برند چراغاني‌ات كنند


تا كاج جشنهاي زمستاني‌ات كنند



پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهاي تار»


تنها به اين بهانه كه باراني‌ات كنند



يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند


اين بار مي‌برند كه زنداني‌ات كنند



اي گل گمان مكن به شب جشن مي‌روي


شايد به خاك مرده‌اي ارزاني‌ات كنند



يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست


از نقطه‌اي بترس كه شيطاني‌ات كنند



آب طلب نكرده هميشه مراد نيست


گاهي بهانه‌اي است كه قرباني‌ات كنند

 

چهارشنبه 4 اسفند 1389  1:45 PM
تشکرات از این پست
karevane69
karevane69
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 1355
محل سکونت : البرز

پاسخ به:مجموعه ای از اشعار فاضل نظری شاعر معاصر

طلسم

در گذر از عاشقان رسيد به فالم
دست مرا خواند و گريه كرد به حالم

روز ازل هم گريست آن ملك مست
نامه تقدير را كه بست به بالم

مثل اناري كه از درخت بيفتد
در هيجان رسيدن به كمالم

هر رگ من رد يك ترك به تنم شد
منتظر يك اشاره است سفالم

بيشه شيران شرزه بود دو چشمش
كاش به سويش نرفته بود غزالم

هر كه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از كه بنالم

چهارشنبه 4 اسفند 1389  1:46 PM
تشکرات از این پست
karevane69
karevane69
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 1355
محل سکونت : البرز

پاسخ به:مجموعه ای از اشعار فاضل نظری شاعر معاصر

حاصل عقل

به نسيمي همة راه به هم مي‌ريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم مي‌ريزد

سنگ در بركه مي‌اندازم و مي‌‌پندارم
با همين سنگ زدن، ماه به هم مي‌ريزد

عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه مي‌ماند و ناگاه به هم مي‌ريزد

آنچه را عقل به يك عمر به دست آورده است
عشق يك لحظه كوتاه به هم مي‌ريزد

آه، يك روز همين آه تو را مي‌گيرد
گاه يك كوه به يك كاه به هم مي‌ريزد

چهارشنبه 4 اسفند 1389  1:47 PM
تشکرات از این پست
karevane69
karevane69
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 1355
محل سکونت : البرز

پاسخ به:مجموعه ای از اشعار فاضل نظری شاعر معاصر

گنج

شعله انفس و آتش‌زنه آفاق است
غم قرار دل پرمشغله عشاق است

جام مي‌ نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرين مرتبه مست‌شدن اخلاق است

بيش از آن شوق كه من با لب ساغر دارم
لب ساقي به دعاگويي من مشتاق است

بعد يك عمر قناعت دگر آموخته‌ام
عشق گنجي است كه افزوني‌اش از انفاق است

باد، مشتي ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمي سوزاندن اين اوراق است.

چهارشنبه 4 اسفند 1389  1:47 PM
تشکرات از این پست
karevane69
karevane69
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 1355
محل سکونت : البرز

پاسخ به:مجموعه ای از اشعار فاضل نظری شاعر معاصر

هلاهل

اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته
موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته

بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره‌ ايست
بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته

مرگ حق دارد كه از من روي برگردانده است
زندگي در كام من زهر هلاهل ريخته

هر چه دام افكندم، آهوها گريزان‌تر شدند
حال صدها دام ديگر در مقابل ريخته


هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيست
هر كجا پا مي‌گذارم دامني دل ريخته

زاهدي با كوزه‌اي خالي ز دريا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ريخته!

دير و دور

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند

 

چهارشنبه 4 اسفند 1389  1:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها