0

گزارش عمليات خيبر

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

گزارش عمليات خيبر

اشاره عمليات خيبر يكي از بزرگ ترين و ابتكاري ترين عملياتهاي دوران جنگ هشت ساله است. اين عمليات با هدف تصرف بصره، طراحي و در منطقه هورالهويزه، كه عراق انتظار حمله از آنجا را نداشت، انجام شد. طراحان نظامي براي اجراي عمليات دو محور مستقل از هورالهويزه و زيد در نظر گرفتند. مأموريت اجراي عمليات در محور هور بر عهده قرارگاه نجف (سپاه) و در محور زيد، بر عهدهِ قرارگاه كربلا (ارتش) بود. در محور هور، پنج هدف العزير، القرنه، جزاير مجنون جنوبي و شمالي، نشوه و طلائيه براي عمليات تعيين شد.
قرارگاه نصر نيز با هدف تصرف و تثبيت محور العزير، قرارگاه حديد با هدف تصرف و تثبيت محور القرنه، قرارگاه حنين با هدف تصرف و تثبيت جزيرهِ جنوبي و نيمه شرقي و شمال جزيره شمالي و الحاق با محور طلائيه، قرارگاه فتح با هدف شكستن خط پر مانع طلائيه و الحاق با قرارگاه حنين و قرارگاه بدر با هدف تصرف نيمهِ غربي جزيره جنوبي و پل نشوه وارد عمل شدند.
گزارشي كه در اينجا مي آيد، به عمليات يگانهاي سپاه در جزاير شمالي و جنوبي، به ويژه قرارگاه بدر مي پردازد و در واقع، قسمتي از عمليات بزرگ خيبر را گزارش مي كند.
اين گزارش چند روز پس از پايان عمليات از سوي آقاي سيدابوالفضل موسوي راوي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ در قرارگاه بدر به رشتهِ تحرير درآمده است. نوشتهِ ايشان بسيار طولاني بود كه براي چاپ در فصلنامه قسمتهايي از آن حذف و با علامت [...] مشخص شده است. همچنين، مطالب و جملات آن تا اندازه اي كه به اصل محتوا لطمه نزند، ويرايش و روان شده است. ضمن گرامي داشت ياد و خاطره شهيدان گران قدر عمليات خيبر گزارش آن تقديم مي شود.
فرماندهان سپاه با رعايت دقيق حفاظت اطلاعات به طرح ريزي عملياتي مشغول بودند كه هدف آن تصرف بصره بود. آنها براي رسيدن به اين هدف بايد از هور كه از نظر عملياتي منطقهِ مرده بود عبور مي كردند تا پس از آنكه جاپاي مناسب و جناح لازم را از دشمن گرفتند، با در نظر گرفتن تمامي شرايط به سوي بصره حركت كنند. طبق اين هدف، طرح عمليات آماده و منطقه عملياتي قرارگاه نجف (سپاه پاسداران انقلاب اسلامي) از گوشه جنوب هورالعظيم تا كوشك تعيين شد.
در مرحلهِ نخست، قرارگاه نجف منطقه را به دو قسمت تقسيم و مأموريت قرارگاه بدر را اين گونه تعيين كرد: از جنوب هورالعظيم تا ضلع غربي جزاير مجنون تك كند و پشت جادهِ العماره بصره و پشت رود دجله و شط العرب در حدفاصل العزير تا نشوه پدافند كند و سپس، هماهنگ با قرارگاه حنين و نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، به سمت جنوب روانه شود، اما به دليل وسعت زياد منطقه عملياتي، قرارگاه جديدي به نام نصر تشكيل شد. با جداشدن لشكر 5 نصر و تيپ 21 امام رضا از قرارگاه بدر و حدفاصل العزير تا ابوعران (روطه) و تأمين حد پدافندي در پشت رودخانه دجله را مأموريت قرارگاه نصر تعيين كردند و خط حد قرارگاه بدر هم به شرح زير تعيين [...] و در تاريخ 29 اسفند ماه سال 1362 از سوي قرارگاه نجف ابلاغ شد:
< به ياري خداوند متعال و توسل به عنايت امام عصر(عج)، تك و هدف لشكر فجر (تقاطع جاده آسفالت سوئيب نشوه با جاده خاكي كه از جزيرهِ جنوبي مي آيد) و خط فلق (شهر و سه راهي نشوه) را تصرف و تأمين كنند و آماده شوند تا طبق دستور، تك خود را به سمت جنوب ادامه دهند.>
تصرف اهداف ضلع غربي جزيره شمالي (سيل بند غربي و پدهايي كه در غرب جزيرهِ شمالي است)، جناح غربي جزيره جنوبي (حدفاصل جادهِ وسط جزيره را سيل بندغربي جزيره جنوبي مي گويند) و سرپل از پل شحيطاط نيز به قرارگاه بدر واگذار شد.
بنابراين، براي رسيدن به نشوه، تصرف جزاير در اولويت قرار گرفت، يعني قرار شد آنها جاي پايي را در خشكي به دست آورند و با گرفتن پل شحيطاط به جاي عبور از كانال سوئيب از طريق آب از پل مزبور عبور كنند و خود را به عمق دشمن در نشوه برسانند [...]

  بدين ترتيب، هدف قرارگاه بدر به سه هدف جزيي تر تقسيم شد كه هر يك مقدمه ديگري بود:
1) حمله به كمينهاي دشمن و پاك كردن آبراهها كه براي دست يابي بدان يك شب پيش از عمليات نيروهاي پيشتاز براي رسيدن به اين هدف حركت كردند.
2) گرفتن جزاير كه هدف كلي محسوب مي شد.
3) حركت از پل شحيطاط به بيرون از جزاير و حركت به سوي نشوه و گرفتن سه راهي نشوه و زدن قرارگاه لشكرهاي 5، 6 و 19 عراق بود.
نيروهايي هم كه بايد براي گرفتن پل شحيطاط مي رفتند، به دليل آنكه فاصله شان از محل استقرار تا پاي كار حدود 62 كيلومتر بود، بايد 24 ساعت پيش از آغاز عمليات حركت مي كردند.

 

در تدارك عمليات خيبر
براي انجام و عملي شدن عملياتي به اين گستردگي بايد تمام امكانات جمهوري اسلامي ايران بسيج مي شد. از طرفي، از آنجا كه اين عمليات در سطح بالايي مطرح شده بود و سران كشور در جريان جزئيات آن قرار گرفته بودند؛ بنابراين، قرار شد تا تمامي امكانات به كار گرفته شود.
 
بدين ترتيب، امكانات نيروي دريايي سپاه، ارتش و هوانيروز در اختيار عمليات قرار گرفت و با هماهنگي اي كه در سطح بالا برقرار شد امكانات لازم به منطقه آمد.
1) ترابري
با توجه به اينكه عقبه بيشتر منطقه عملياتي را آب تشكيل مي داد، چگونگي ترابري مهم ترين مسئله اي بود كه بايد در طرح عمليات پيش بيني مي شد. رساندن نيرو به پاي كار سه مرحله داشت:
در مرحله نخست، نيروهاي تأميني بايد 36 ساعت (يعني صبح 1 اسفند ماه سال 1362) پيش از عمليات حركت كنند تا آبراهها و هور را براي تأمين و تسهيل حركت نيروهاي پيشرو و عمل كننده آماده كنند.
در مرحله دوم، نيروهاي پيشرو (پيشتاز) بودند كه بايد 24 ساعت پيش از شب عمليات حركت مي كردند و در تاريكي شب، خود را به محلهاي اختفا مي رساندند و ساعت 30:18 روز 2 اسفند ماه 1362 عمليات خود را براي برچيدن كمينهاي دشمن آغاز كنند. اين نيروها شامل پنج دسته و يك گروه ده نفره بودند.
در مرحله سوم حركت، نيروهاي عمل كننده قرار داشتند. به دليل اينكه مسير حركت اين نيروها در آب بين ده تا سي كيلومتر بود. آنها ناگزير بايد چند ساعت پيش از آ غاز عمليات، با چند قايق حركت مي كردند تا پس از آغاز درگيري نيروهاي پيشتاز، با موتور روشن و به سرعت خود را به محلهاي عمليات برسانند.
 
افزون بر انتقال نيرو، تداركات نيروها هم در جزاير از دو طريق زير انجام مي شد:
1) با قايق كه بيشتر وسايل سبك، تداركات غذايي، بنزين و مهمات منتقل مي شد؛ و
2) با هلي كوپتر كه وسيلهِ نقليه، مهمات و سلاحهاي نيمه سنگين منتقل مي شد.
قايقها و هلي كوپترهايي كه با خود، نيروهاي رزمنده، غذا و مهمات را به جزاير منتقل مي كردند، در برگشت شهيدان و مجروحان را انتقال مي دادند. در كل، ترابري با قايق و هلي كوپتر بود و قرار شد تا يك ناو تيپ از يگان دريايي براي اين انتقالات به قرارگاه بدر مأمور شود. همچنين، از هوانيروز شش فرمانده بالگرد شنوك و شش فروند 214 به قرارگاه مأمور شدند.

2) پشتيباني آتش
به دليل دور بودن مسافت عقبهِ ما با خط اول و عقبه دشمن عملاً، استفاده از توپخانه در طرح و عمليات حذف شده بود. در مقابل، به فرماندهان تيپ و لشكرها دستور داده شده بود تا آنجا كه مي توانند با قايقها، موشك آر .پي .جي و خمپاره انداز به جزاير منتقل كنند. بدين ترتيب، تنها يك ميني كاتيوشا با هلي كوپتر به جزيره منتقل شد. هوانيروز در پشتيباني نقش بسزايي داشت و دو تيم آتش كه هر كدام يك فروند بالگرد 214 و سه فروند كبراست، به قرارگاه بدر مأمور شده بود. نيروي هوايي به علت نزديك بودن خط ما و دشمن نمي توانست آتش پشتيباني داشته باشد، مگر اينكه يك پوشش هوايي براي منطقه ايجاد مي كرد و هدفهايي را در عمق خاك عراق مي زد.

 

3) پدافند هوايي
با توجه به نامناسب بودن عقبه و محدوديت ترابري توانايي به كارگيري توپهاي ضدهوايي 23 و 57 ميلي متري امكان پذير نبود؛ بنابراين، براي تأمين پدافند هوايي نسبي، توپ سبك 5/14 و مسلسل دوشكا كه قابل حمل اند، در نظر گرفته شد. همچنين، هر تيپ يا لشكر به طور سازماني، بايد منطقه عملياتي خود را با دو قبضه توپ 5/14 و سه قبضه مسلسل دوشكا براي مقابله با هواپيما و بالگردهاي دشمن با سقف پرواز پايين پوشش مي داد [...].

 

آخرين وضعيت نيروهاي خودي
به دليل وجود هور در منطقه، طرفهاي جنگ خط پدافندي ممتدي نداشتند و خط ما به صورت پاسگاهي بود، يعني نيروهايي در پاسگاههاي ژاندارمري بودند و از مناطقي كه احتمال مي دادند عراقيها از آنجا نفوذ كنند، پاسگاه زده بودند و از منطقهِ حفاظت مي كردند. فاصله خطهاي ايران و عراق بين پانزده تا سي يا چهل كيلومتر بود و آنها نسبت به هم هيچ حساسيتي نداشتند.(1) همچنين، براي حفاظت اطلاعاتي عمليات قرار شد هيچ تغييري در خط داده نشود و حتي ترددها و نقل و انتقالات هم حساب شده باشد تا همه چيز عادي جلوه كند.
براي استقرار نيروها در پشت هور بايد محلي در نظر گرفته مي شد تا نيروها شب پيش از عمليات به آنجا منتقل شوند. بدين منظور، مهندسي رزمي دو خاكريز را موازي با سيل بند هور به فاصله بيش از پنج متر با يكديگر احداث كرد و بدين ترتيب، نيروها بين اين دو خاكريز در چادرهايي كه شب پيش زده شده بود، مستقر شدند. اين خاكريزها از پاسگاه شهيد بقايي حدوداً، پانصد متر فاصله داشتند. زمين اين منطقه به گونه اي بود كه خودروها مي توانستند از هر نقطه آن تردد كنند. همچنين، جاده هايي كه به پاسگاه بقايي و باقري منتهي مي شدند، مرمت شدند. براي انتقال نيروها به قايقهاي فراواني نياز بود كه بايد از بندرهاي شمالي و جنوبي ايران به منطقهِ عملياتي منتقل مي شدند و براي رعايت حفاظت اطلاعات، قايقها با استتار كامل و شبانه به منطقه انتقال يافتند. افراد اطلاعات و عمليات قرارگاه نصرت روزها به شناسايي مي پرداختند و شبها به بوشهر مي رفتند. بايد يادآور شد كه آنها، خود، كاميون و تريلي حامل قايقها را با پوشش و استتار كامل به منطقه مي آوردند.(2)

 

1) هوانيروز
براي پرواز بالگردها شب پيش از عمليات دو طرف جاده را خاكريز زدند و آن را بستند، سپس، اطرافش را قيرپاشي كردند تا هنگام برخاستن بالگرد خاك بلند نشود. از آنجا كه عمل هلي برد بايد در شب صورت مي گرفت، مسير حركت علامت گذاري و از جاده تا هور لاستيك به آتش كشيده شد. در هور به فاصله هر يك كيلومتر، يك دكل به ارتفاع نه متر (بلندتر از نيها) كه سر آن چراغ قرمزي خورده بود، نصب و قرار شد بالگردها هميشه از سمت راست آن چراغها حركت كنند.

 

2) ميزان آمادگي نيروهاي پياده
پس از انجام عمليات والفجر 5 و 6 تمامي رزمندگان آرزوي شركت در اين عمليات را داشتند. نيروهايي كه از چند روز پيش از عمليات، در جبهه ها حضور پيدا كرده و به آنها قول عمليات داده شده بود، براي شركت در عمليات لحظه شماري مي كردند. پيام امام خميني [ره] به رزمندگان اسلام قدرت مقاومت و ايمان آنها را بالا برده بود. ايشان فرمودند: شما در نهايت پيروزيد، اما لازمهِ آن حسين وار جنگيدن است. بدين ترتيب، رزمندگان اسلام خود را به منزله ياران امام حسين(ع) مي پنداشتند؛ مسئله اي كه در جزاير مجنون عينيت يافت و حماسه عاشورا بارها تكرار شد.
انتقال نيروها از غروب روز 1 اسفند ماه سال 1363 به محض تاريك شدن هوا آغاز شد. اتوبوسها با گل استتار شده و به صورت يك اطاق گلي متحرك درآمده بودند كه تنها مساحتي در حدود 0220x جلوي شيشه راننده استتار نشده نبود. كاميونهاي حامل مهمات و تداركات و ... و تريلرهايي كه قايقهاي كوچك و بزرگ و توپهاي پدافند هوايي را حمل مي كردند، روي جاده آسفالت به صورت ستوني، زنجيروار و آرام در ظلمت شب حركت مي كردند و هر كس از آنها مي پرسيد به كجا مي رويد، پاسخي به غير از نمي دانم نمي شنيد.

 

آغاز عمليات و تحولات روز نخست
سرانجام، پس از يك سال و اندي تلاش پيگير و مستمر فرماندهي كل سپاه و مسئولان قرارگاه نصرت به نتيجه رسيد و تمامي افراد دلسوز انقلاب براي اجراي اين عمليات بسيج شدند، اما سرازير شدن امكانات و تداركات به منطقه و پخش خبر نزديكي عمليات، كه تا ردهِ فرمانده لشكر و تيپها و مسئولان واحدها پايين آمده بود، دشمن را هوشيار مي كرد. دشمن متوجه شده بود عمليات اصلي ما روي بصره است؛ بنابراين، از اواخر بهمن ماه سال 1362، خطوط دفاعي خود را در اطراف بصره تقويت كرده و حتي نيروهاي كمكي و احتياط را به اطراف جزاير و عقبهِ آن، يعني نشوه آورده بود.
هر چند در جبههِ خودي تمامي امكانات لازم براي پشتيباني اين عمليات عظيم به منطقه نيامده بود، اما براي رعايت حفاظت اطلاعات و كاهش هوشياري دشمن تصميم گرفته شد به امكانات موجود در منطقه قناعت و عمليات ويژهِ خيبر با همين امكانات اندك آغاز شود.(1)
صبح روز 2 اسفند ماه سال 1362، گروههاي تأمين براي گرفتن ماهي گيران و جاسوسان در هور حركت كردند. اين نيروها در سه نقطه مستقر شدند و عمليات دست گيري ماهي گيران، پاك سازي و تأمين آبراه ريگ و جعف را آغاز كردند. آنها حدود پنجاه ماهي گير طايفهِ نوافل را دست گير و صبح روز بعد از عمليات، آنها را آزاد كردند.
سپس، در روز 2 اسفند ماه با تاريك شدن هوا نيروهاي پيشتاز از پاسگاه شهيد بقايي حركت كردند. اين نيروها سه دسته از لشكر عاشورا، دو دسته از لشكر نجف و يك گروه ده نفره از نجف را شامل مي شوند. نيروهاي پيشتاز پيش از روشن شدن هوا با قايق موتوري البته با پارو خود را به محلهاي از پيش تعيين شده رساندند و در همانجا منتظر دستور آغاز عمليات ماندند.(2)
همان شب نيروهاي عمل كننده را با اتوبوسها به خاكريزهايي كه از پيش زده شده بود، رساندند و نيروها بدون اينكه بدانند آنجا كجاست، تمام شب را به خواندن نماز و استراحت پرداختند. ساعت 00:9 صبح روز 3 اسفند ماه، نيروهاي عملياتي از پاسگاه شهيد بقايي حركت خود را با پارو و مروي آغاز كردند. نخست، باقي ماندهِ گردان حضرت ابوالفضل(ع) از لشكر عاشورا حركت كرد؛ زيرا، فاصله شان تا هدفشان (پل شحيطاط) 62 كيلومتر بود و سپس، سه گردان از تيپ امام رضا(ع)، سپس، يك گردان از لشكرهاي نجف، عاشورا و يك گردان ديگر از نجف بود. اين نيروها در نهر زبره و ريگ و مجابلات مستقر بودند. در اين منطقه، پدي احداث و گردانهاي ترابري را به صورت دو ناو تيپ در كنار نهر و زير پوشش نيزارها تقسيم كردند. اين افراد تا ساعتي كه نيروهاي پيشتاز عمليات خودشان را آغاز نكرده بودند، نبايد با موتور روشن حركت مي كردند؛ بنابراين، نيروها بايد با پارو خود را تا ابوعيار مي رساندند. در روز 3 اسفند ماه، حدود دويست قايق پر از نيرو در هورالهويزه در لابه لاي نيزارها مخفي شدند و منتظر دستور حركت بودند.
هوري كه تا ديروز، تنها حركت بلمها و سروصداي طيورها را شاهد بود، امروز، قرارگاه هفت گردان نيرو شده بود، اما سكوت همان سكوت هميشگي بود، هلي كوپتر دشمن روي منطقهِ هور و پشت آن در ايران به پرواز درآمدند، اما به لطف خدا، با اينكه از روي مقر نيروها عبور كردند، اما متوجه چيزي نشدند. كمي از ظهر گذشته، باد شديدي شروع به وزيدن كرد. حركت شنهاي معلق در هوا قدرت ديد را از همه گرفت و هيچ كس نمي توانست از فاصلهِ دويست متري چيزي را تشخيص بدهد. پس از آن، هوا كم كم، ابري شد و گاهي قطرات باران به زمين مي خورد. ساعت 00:15 غلامپور با محسن رضايي تماس گرفت و گفت نيروهاي ما آماده حركت اند. ساعت 05:16 بعدازظهر روز 3 اسفند ماه سال 1362 دو هواپيماي عراقي از بين پاسگاه شهيد بقايي و باقري عبور كرد، اما آن قدر در هوا شن پراكنده بود كه چيزي ديده نمي شد. ساعت 45:17، هواپيماهاي عراقي مقر تيپ المهدي (عج) را بمباران كردند كه طي آن، تعدادي از افراد شهيد و مجروح شدند. ساعت 17:45 حدوداً، تمامي نيروها از محل اختفايشان حركت كردند و قايقها حدود يك كيلومتر از دكلهاي مرزي در هور (يعني آبراه ريگ) در برمائيه جعف جلو رفتند. هوا هنوز شديداً، توفاني بود. بادهاي شديدي شنها را از سمت شرق به غرب مي كشاند تا چشم دشمنان ما را كور كند. بچه هاي خوزستان مي گفتند تا آن زمان چنين باد و توفاني در اين منطقه سابقه نداشته است. خلاصه اين باد و توفان خود، نعمت و عنايت پروردگار را نسبت به رزمندگان اسلام مي رساند. ساعت از 00:18 گذشته بود كه امين شريعتي، فرمانده قرارگاه حديد، تماس گرفت و گفت كه بچه ها آماده اند عمليات خود را آغاز كنند و روي جزاير بروند.
تا اين زمان، مسئلهِ خاصي رخ نداده بود، مگر اينكه تماس نيروهاي پيشتاز تيپ امام رضا(ع) با فرماند ه شان و نيروهاي عمل كننده قطع شده بود. طبق طرح عمليات، بايد نيروهاي پيشتاز در ساعت 30:18 به كمينهاي دشمن مي زدند، بعضي از اين نيروها، ساعت 25:18، عمليات خود را آغاز و نيروهاي عمل كننده با قايق موتوري به صورت روشن به سمت هدفهايشان حركت كردند.
ساعت 27:18، رشيد به غلامپور گفت: < با قرارگاه حنين كه روي ضلع شرقي جزاير كار مي كند، هماهنگ كنيد كه با هم آغاز كنيد، اما نيروهاي قرارگاه حنين هنوز به پاي كار نرسيده بودند> .
ساعت، 07:19، دقيقه بود كه با بي سيم اطلاع دادند كه نيروهاي لشكر نجف وارد جزيرهِ شمالي شده اند و درگيري اصلي براي پاك سازي ضلع غربي آغاز شده است. بدين ترتيب، نخستين نيرو روي تقاطع سيل بند شمالي و شرقي جزيرهِ شمالي وارد عمل شد و آنجا را پاك سازي كرد و بعد گروه ويژهِ ده نفره خود را به برمائيهِ جديد رسانيد و روي جاده آمد و سپس، نيروهايي كه قرار بود از پاسگاه مجنون وارد شوند، آمدند و به عمليات خود براي پاك سازي و الحاق با يكديگر ادامه دادند. قرار بود هم زمان با عمليات نيروهاي نجف، نيروهاي لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) هم در شرق جزيره وارد شوند، اما از آنها خبري نبود. برادر غلامپور با قرارگاه نجف تماس گرفت كه آنها با عزيز جعفري تماس بگيرند تا نيروهاي لشكر 17 هر چه زودتر وارد عمل شوند. پس از سيزده دقيقه در ساعت 20:19 خبر تصرف اهداف اوليهِ لشكر نجف از بي سيم به گوش رسيد. رزمندگان اين لشكر توانستند پد هلي كوپتر جزيرهِ شمالي را تصرف كنند و حركت خود را روي سيل بند غربي جزيرهِ شمالي به سوي جنوب ادامه دهند. رزمندگاني كه قرار بود از سمت پاسگاه مجنون وارد شوند بايد هر چه سريع تر خود را به پل ارتباطي بين دو جزيره مي رساندند، اما نيروهاي لشكر عاشورا كه بايد در جزيرهِ جنوبي وارد شده و پل شحيطاط را بگيرند، هنوز، تازه از آبراه ابوعيار گذشته بودند و با قايقهاي موتور روشن و با سرعت زياد خود را به نهر سوئيب مي رساندند. همچنين، بچه هاي لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) نيروهاي لشكر 8 نجف را در جزيره شمالي تنها گذاشته و هنوز وارد عمل نشده بودند. هرچه لشكر 17 بيشتر معطل مي كرد، دلهره فرماندهان بدر و بچه هاي لشكر نجف اشرف بيشتر مي شد؛ زيرا، آنها شديداً، از جناح چپ خود تهديد مي شدند. بالاخره، انتظار به سر رسيد و نيروهاي لشكر 17 ساعت 05:20 از ضلع شرقي جزيرهِ شمالي وارد عمل شدند. ديگر نيروهاي نجف نيز پس از تصرف پاسگاه مجنون روي پد به سمت جزيره حركت كردند و پل ارتباطي بين دو جزيره را بستند. ساعت 16:20 دقيقه بار ديگر بي سيم لشكر نجف خبر موفقيت آميزي را داد و اعلام كرد كه بچه ها تمامي اهداف محول شده به آنها را گرفته و توانسته اند تا ضلع غربي جزيرهِ شمالي را پاك سازي كنند. در همين حين، نيروهاي لشكر عاشورا خود را به نهر سوئيب رساندند تا از آنجا به سرعت، به سوي پل شحيطاط بروند، اما هنوز نهر سوئيب روشن بود (زيرا، هوا كاملاً تاريك نشده بود) و اين مانع از حركت سريع نيروها مي شد، به هر حال، آنها قول دادند كه تا سي دقيقه ديگر خود را به اهداف تعيين شده برسانند.
ساعت 37:20 روز 3 اسفند ماه برادر محسن رضايي پس از آنكه تمامي قرارگاهها را به گوش كرد؛ پيام آغاز عمليات را اين گونه اعلام نمود:
< نام عمليات از جنگ خيبر گرفته شده است كه در تاريخ اسلام بيانگر فتح و پيروزي و شكست صهيونيستها و به قدرت رساندن اسلام عزيز بود. اكنون، تمامي رزمندگان اسلام براي اجراي عمليات خيبر آماده اند. من رمز آغاز پيروزي اين عمليات را مي دهم و شما هم براي برادران عزيز رزمنده تكرار كنيد و بگوييد خدايا به اميد تو! ان شاءالله، با قدرت به دشمن بتازند. رمز موفقيت ما در عمليات اين است كه حسين وار بجنگيم.
بسم الله الرحمن الرحيم، ولاحول ولاقوه الا بالله، يا رسول الله، يا رسول الله، يا رسول الله.
به تيپها و لشكرها بگوييد بعد از واژهِ رسول الله ياد زهرا(س) همچنان، در قلبشان باقي بماند و دشمن را تارومار كنند> .
البته، اين رمز زماني خوانده شد كه بچه ها در قسمت جزيره وارد عمل شده بودند. ساعت 40:20، نيروهاي لشكر نجف در روي سيل بند شمال غربي جزيرهِ شمالي منتظر رزمندگان لشكر 17 بودند، اما خبري از آنها نبود. ساعت 40:20 به علت اينكه تماس فرماندهي قرارگاه با يگانهاي تابعه هر چه بهتر برقرار و خود فرماندهي در جريان عمليات باشد. برادر غلامپور، فرمانده قرارگاه بدر، با كسب اجازه از محسن رضايي بر قايق سوار شد و در هور حركت كرد. در آغاز، به كانال T شكل يا كانال شهيد بقايي وارد شديم. سرعت قايق در اين آبراه به دليل عمق كم آن بسيار كم بود و اگر قايقي از جلو مي آمد، چند دقيقه اي طول مي كشيد تا به يكديگر راه بدهند. از چهار راه احداثي در كانال T، گذشتيم و از آنجا كه غلامپور مي خواست براي برقراري تماس، خود را هر چه سريع تر به قايق مخابرات در وسط هور برساند، مرتب يكي دو نفر داد مي زدند: < برو كنار> ، < بزن بغل> ، < صبر كن تا ما برويم> و هنگام سبقت از قايقهاي ديگر آنها مي گفتند: < يواش> ، < خيس شديم> . حدود دوازده تا پانزده نفر فشرده به هم در قايقها نشسته بودند. هوا سرد و آب هور هم خنك بود، هنگامي كه در اثر عبور قايقي از كنار قايق ديگري به رزمندگان آب پاشيده مي شد، آنها از شدت سرما مي لرزيدند. در كنار اين كانال، چند قايق هم به گل نشسته بودند.
سرانجام، از كانال T گذشتيم و به نهر زبره وارد شديم. در كنار نهر، يكي دو قايق خراب ديده مي شد كه يكي از آنها هم چپ كرده بود و از سرنشينان آن خبري نبود. قايقهاي خراب حركت قايقهاي ديگر را كند مي كردند. در سه راهي ريگ، نيز چند قايق حامل نيروهاي لشكر 17 سرگردان بودند و نمي دانستند كه بايد كجا بروند و ظاهراً، اين چندمين باري بود كه نيروهاي لشكر 17 به حالت سرگردان مشاهده مي شدند.
عراقيها كه به طور كامل غافل گير شده بودند، كم كم به خود آمدند و هواپيماهاي آنها مرتباً، بالاي منطقهِ عملياتي منور مي ريختند. در اين ميان، صداي آتش توپخانه دشمن نيز به گوش مي رسيد و به تدريج سنگين تر مي شد، اما همهِ اينها به جبههِ طلايه مربوط بود. از ساعت 40:20 شب تا 25:01 بامداد، به دليل خرابي بي سيم قايق فرماندهي، تماس فرماندهي با يگانهاي تابعه اش قطع بود. سرانجام، بخشي از نيروهاي لشكر عاشورا با رسيدن به جزيرهِ جنوبي، پل شحيطاط را نيز تصرف كردند و بدين ترتيب، راه فرار دشمن در اين قسمت بسته شد. اين نيروها سپس، حركت خود را از روي سيل بند غربي به سمت شمال ادامه دادند. تعداد ديگري از نيروهاي لشكر عاشورا به ضلع شمالي جزيرهِ جنوبي زدند و روي سيل بند شمالي و جنوبي پخش شدند، اما به علت كمي نيرو كاملاً موفق نبودند. برادر باكري با احمد كاظمي تماس گرفت و گفت نيروهايش را به كمك او بفرستد. از طرفي چون نيروهاي لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) در آبراه گم شده بودند تا اين زمان نتوانستند با لشكر نجف الحاق كنند.
ساعت 10:20 بامداد برادر غلامپور با نجف تماس گرفت و گفت: < ما به احمد كاظمي گفته ايم كه نيروهايش را براي پاك سازي جزيرهِ شمالي به كمك نيروهاي لشكر 17 بفرستند> . تا ساعت 20:2 بامداد، هنوز الحاق حاصل نشده بود و تماس هم با آنها برقرار نبود. ساعت 25:2 بامداد برادر غلامرضا محرابي براي كنترل كردن محل فرود هلي كوپتر به برمائيه جديد نزديك شد كه به او تيراندازي كردند. با لشكر نجف تماس برقرار شد تا دوباره آنجا را پاك سازي كنند . ظاهراً، با آغاز حمله، سربازان عراقي از سيل بندها به هور پناهنده شدند و هنگامي كه بچه ها از آنجا عبور كردند و جلو رفتند، آنها دوباره روي سيل بند آمدند. ساعت 30:2 بامداد، فرمانده قرارگاه بدر ضمن تماس با برادر غلامعلي رشيد گفت: < ما پنج گردان نيرو بيشتر در دست نداريم و اين نيروها براي كار به اين گستردگي كم است> . همين موضوع در تماس باكري با غلامپور مطرح شد و وي گفت: < ما نيرو كم داريم و براي پاك سازي سيل بند جنوبي با مشكل روبه رو شده ايم؛ نيروهاي لشكر 8 نجف بايد به كمك ما بيايند> . غلامپور در پاسخ گفت: < لشكر 17 نتوانسته شرق جزيره را بگيرد، به دستور رشيد قرار شد نخست جزيرهِ شمالي پاك سازي و تأمين شود و بعد به سراغ جزيرهِ جنوبي بياييم> . سرانجام، ساعت 00:3 بامداد، بي سيم لشكر نجف اعلام كرد: < برمائيهِ جديد را كاملاً پاك سازي و با نيروهاي لشكر 17 الحاق كرده ايم> . همچنين، نيروهاي نجف، برمائيهِ جديد را علامت گذاري كرده بودند و همه چيز براي آغاز عمليات هلي برد آماده شده بود. تعدادي از نيروهاي لشكر 17 از طرف غرب و شمال به جزيرهِ شمالي وارد شده بودند كه به او اطلاع داده شد تا نيروهايش را سريع سازمان دهي كند و از پل ارتباطي بين دو جزيره كه در اختيار نيروهاي لشكر نجف بود، بگذرند، به شرق جزيرهِ جنوبي وارد شوند و ضلع شمالي جزيره را هم پاك سازي كنند. نيروهاي لشكر عاشورا نيز توانسته بودند سيل بند غربي جزيره جنوبي را پاك سازي كنند، اما براي گسترش حركت خود، پخش شدن در جزيره و رفتن به سمت شرق و جاده وسط جزيره نيروي كافي در اختيار نداشتند. حدوداً ساعت 00:3 بامداد پس از كنترل پد گوشه جزيرهِ شمالي نخستين بالگرد كه سرنشينان آن سرهنگ جلالي و علي هاشمي بودند، پرواز كرد و در جزيره فرود آمد. از اين به بعد، هلي برد نيروها به صورت پرواز تك تك بالگردها انجام مي شد. هوا هنوز تاريك بود و هواپيماهاي عراقي مرتباً، منور مي ريختند. صداي آتش توپخانه كمي سنگين تر شده بود. هر چه هوا روشن تر مي شد، عراقيها فرصت بيشتري مي يافتند و در نتيجه، بر مقاومت آنها افزوده مي شد.
ساعت 20:4 بامداد، امين شريعتي، فرمانده قرارگاه حديد، نيز كه در وسط هور بود، به قايق غلامپور آمد. نزديك طلوع آفتاب، پتوي نم داري را كف قايق خيس پهن كرديم و به نوبت نماز خوانديم. ساعت 20:6، بي سيم قرارگاه حديد به صدا درآمد و رسيدن بچه ها به پل القرنه را خبر داد. اين خبر فرماندهان را خوشحال كرد و بلافاصله، به قرارگاه نجف (محسن رضايي) مخابره شد. از قرارگاه نجف دستور داده شد كه نيروهاي تيپ قمربني هاشم هر چه سريع تر به كمك قاليباف بروند. ايشان نيز دستور دادند تا يگانها با توجه به امكانات و نيروهايشان پيشروي كنند.
ساعت 00:7 صبح، برادر حميد باكري، معاون لشكر عاشورا، از روي پل شحيطاط ضمن تماسي گفت الان، ما با نيروهاي لشكر نجف در جزيره جنوبي الحاق كرده ايم. بدين ترتيب، نيمه غربي جزيره جنوبي كه جزء مأموريت لشكر عاشورا بود، با كمك لشكر نجف پاك سازي شد. نيروهاي عراقي مستقر در داخل جزيرهِ جنوبي كه قصد داشتند از پل شحيطاط فرار كنند، با نيروهاي لشكر عاشورا روبه رو شدند و بچه ها عده اي از آنها را كشتند و عده اي را اسير كردند، اما به دليل كمبود نيرو، نتوانستند از اين جلوتر بروند. از طرف ديگر، نيروهاي لشكر 17 نيز هنوز موفق به پاك سازي كامل شرق جزيره نشده بودند. بدين ترتيب، عملياتي كه بايد در همان اوايل شب تمام مي شد، تا روز بعد ادامه يافت. تا صبح 4 اسفند ماه نيروهاي قرارگاه بدر توانستند به هدفهاي اوليه (زدن كمينها) و ثانويه (تصرف جزاير) دست يابند، اما به دليل كمبود نيرو و انتقال نيافتن نيروهاي بعدي كه بايد در بيرون جزاير عمل مي كردند، به گرفتن سر پل شحيطاط قانع شدند و به پدافند از مواضع تصرف شده پرداختند.
در مجموع، در شب و روز نخست، نيروهاي عمل كننده كه در جزيرهِ شمالي در ساعت 07:19 و در جزيره جنوبي در ساعت 00:22، عمليات را آغازكرده بودند، توانستند تا ساعت 20:19 روز 3 اسفند ماه، هدف اوليه را به دست آورند و در ساعت 00:3 بامداد روز 4 اسفند ماه پاك سازي جزيره شمالي را تمام كنند. به طور كلي، دشمن در تمامي جبهه ها مقاومتي نكرد. در برخي از مناطق، مقاومت دشمن، تنها سه دقيقه و در بعضي از مناطق هفده تا بيست دقيقه بود. هر چند يكي در روطه و ديگري در ضلع شمالي و شرقي جزاير مجنون مقاومت كردند. هنگامي كه نيروهاي لشكر عاشورا پل شحيطاط را گرفتند، عقبهِ دشمن بسته شد و تمامي نيروهاي عراقي در محاصره قرار گرفتند، طوري كه وقتي خواستند از آن محل فرار كنند با رزمندگان اسلام روبه رو شدند. بدين ترتيب، بچه ها عده اي از آنها را كشتند و عدهِ ديگري را اسير كردند. تعداد نيروهاي دشمن در جزاير بيش از آن حدي بود كه در شناساييها گفته شده بود؛ بنابراين، لشكرها براي گرفتن جزاير از دو گردان بيشتر استفاده كردند و نيروهايي كه از قايق پياده مي شدند، به پاك سازي جزاير مي پرداختند [...]
يكي از علل به كارگيري نيروي بيشتر عدم موفقيت لشكر 17 بود كه لشكر نجف مجبور شد مقداري از اهداف آنها را پاك سازي و تصرف كند. علت ديگر اين بود كه با توجه به كمبود نيروهاي دشمن در جزيره جنوبي نيروهاي لشكر نجف از فرصت استفاده كردند و به جزيره جنوبي وارد شدند و به كمك نيروهاي لشكر عاشورا شتافتند. سرانجام، به نظر مي رسيد تصرف منطقه اي به اين وسعت و پاك سازي كردن آن، به نيرويي بيش از يك گردان نياز داشت. دو گردان از اين سه گردان عمل كننده با قايق آمدند و يك گردان ديگر هم با بالگرد منتقل شد.
صبح روز 4 اسفند ماه دو فرمانده از لشكر عاشورا سوار بر موتور از پل شحيطاط گذشتند و تا حدود مثلثي شكلها پيش رفتند و با نيرويي از دشمن روبه رو نشدند و غصهِ آن را مي خوردند كه چرا نيروهايشان براي دست يابي به اهداف نرسيدند. به علت كمبود نيرو، تنها يك گروهان از لشكر عاشورا از پل شحيطاط گذشت و آن طرف پل به فاصلهِ صد متر يك خاكريز كوچك زد و مستقر شد. نيروهاي اين لشكر طرف چپ پل را هم گرفتند، اما هنگامي كه به سوي سه راهي در روي سيل بند به شرق جزيره پيش مي رفتند، به سوي آنها تيراندازي شد. از طرفي، هنگامي كه روي جادهِ وسط جزيره حركت مي كردند، باز به آنها تيراندازي مي شد؛ بنابراين، مشخصاً، لشكر علي بن ابي طالب(ع) شرق جزيره را كامل پاك سازي نكرده است. طرف راست هم بچه ها روي سيل بند غربي جزاير مستقر بودند و از خطوط، پدافند مي كردند. در جزيرهِ شمالي نيز، نيروهاي تأمين روي پدهاي ضلع غربي جزيرهِ شمالي مستقر شدند.
در شب نخست، اصلاً آتش سلاحهاي سنگين را نداشتيم. موشك آر.پي. چي 7 سنگين ترين گلوله اي بود كه به مواضع عراقي شليك مي شد. توپخانه به دليل دور بودن مسافت، هوانيروز به دليل اشتغال به هلي برد و نيروي هوايي به دليل نزديك بودن خط طرفهاي جنگ نمي توانستند با اجراي آتش، از رزمندگان اسلام پشتيباني كنند. طبق طرح، قرار بود در شب نخست، هوا نيروز شش گردان نيرو را از ساعت 00:22 تا 00:23 با هلي كوپتر به جزاير منتقل كند ، اما به دليل اينكه پاك سازي جزيرهِ شمالي و محل نشستن بالگرد تا ساعت 00:3 نيمه شب روز بعد طول كشيد و از طرفي، هوانيروز در شب نخست از حداكثر امكاناتش استفاده نكرد، اين كار صورت نگرفت. همچنين، سقوط يك فروند شنوك در هور روي روحيهِ خلبانان هوانيروز تأثير منفي گذاشت. از طرف ديگر، به دليل قطع ارتباط بي سيمها رابطهِ آنها از جزيره با عقب قطع شده بود. در نتيجه، به رغم مناسب بودن هوا، عمليات هلي برد در صبح ادامه نداشت.
در حوزهِ يگان مهندسي، به دليل وجود عقبهِ آبي انتقال وسايل مهندسي به جزاير امكان پذير نبود، اما از وسايل غنيمتي استفادهِ كاملي به عمل آمد. روز نخست، خاكريز كوچكي به طول تقريباً سيصد متر موازي جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي از پيچ جاده به سمت شمال جزيره زدند كه به از بين بردن آتش دشمن كمك بسياري كرد. پشت اين خاكريز، تنها يك ميني كاتيوشا مستقر بود و طبق قرار، بايد خمپاره نيز مي گذاشتند. اين خاكريز باعث شده بود كه عراقيها جاده وسط جزيره را با اين خاكريز اشتباه بگيرند و به طور مرتب، آتش خود را روي جلو و عقب اين خاكريز بريزند، بايد يادآور شد كه جادهِ وسط جزيره امنيت ويژه اي داشت.
از نظر روحي در شب و روز نخست، دشمن كاملاً گيج و متزلزل بود، طوري كه در نخستين شب عمليات، هيچ گونه مقاومتي نشان نداد.

 

ناهماهنگي در تداوم عمليات و آغاز حركت چهار گردان (عمليات در شب دوم)
1) موقعيت ايران پيش از عمليات
دشمن كه با حمله وسيعي در منطقه غيرعملياتي و مرده اي روبه رو شده بود، تا مدتي گيج بود، طوري كه تا ساعت 00:15 طول كشيد تا عراق جلوي رزمندگان اسلام در مثلثي شكلهاي بيرون جزاير و اطراف آن نيرو بگذارد. در آن روز، دشمن آتش بسيار كمي روي خط اول و كلاً جزاير داشت، طوري كه بچه ها با خيال راحت مشغول استراحت بودند. فرمانده گردانها نيروهاي خود را در كانالها جمع و جور كرد و ضمن سازمان دهي آنها، نيروهايي را كه بايد امشب عمليات را ادامه مي دادند، مشخص كردند. فرمانده قرارگاه بدر نيز پس از گرفتن گزارش موقعيت كنوني جبههِ خودي از فرماندهان لشكرهاي 31 عاشورا و 8 نجف و ديدن اوضاع از نزديك به جزيره برگشت و در جلسه اي، عمليات و مانور شب دوم را بررسي كردند [...].

 

2) مانور عمليات شب دوم
وضعيت نيروها: عمليات شب نخست در برخي از مناطق (جزاير مجنون) تا ظهر روز نخست، يعني 4 اسفندماه ادامه پيدا كرد و پس از آن، موقعيت نيروها تقريباً، حالت با ثباتي به خود گرفت، اما پنج قرارگاه عملياتي كه تحت نظر قرارگاه نجف در پنج منطقه عمل كرده بودند، نتوانستند با هم الحاق كنند؛ بنابراين، چنين موقعيتي عملاً، كنترل و هدايت عمليات از سوي يك فرماندهي را با مشكل روبه رو كرد. در اين ميان، ضعيف بودن تماس بين قرارگاهها براي هماهنگي و ادامهِ عمليات و اضافه كردن قطع تماس جزاير با قرارگاه نجف ضعف هدايت عمليات را دو چندان كرده بود. بدين ترتيب، عمليات هيچ يك از قرارگاههاي سپاه در شب نخست به موفقيت كامل نرسيد و هر يك مسئلهِ جداگانه اي براي خود داشتند. از طرفي، از آنجا كه قرارگاه بايد در جريان كامل و ريز عمليات انجام شده قرار مي گرفت تا بتواند ادامهِ عمليات را درست طرح ريزي كند، حاج آقا بشردوست از طرف قرارگاه نجف به جزاير مجنون آمد تا با بررسي اقدامات انجام گرفته، طرح عملياتي را تهيه و پس از تأييد قرارگاه نجف براساس آن اقدام كند.
به دليل مشكلات ترابري براي رساندن نيرو و تداركات براي تثبيت مواضع تصرف شده و ادامهِ عمليات تا رسيدن به هدفهاي مورد نظر در طرح عملياتي خيبر، باز شدن جاده و برقراري ارتباط خشكي بين جزاير مجنون و طلايه هدف شب دوم تعيين مي شود. همچنين، به دليل اينكه پاك سازي جزيرهِ جنوبي (نيمهِ جنوب غربي جزيره كه حد مأموريت لشكر علي بن ابي طالب بود) تمام نشده و يگانهاي قرارگاه بدر و حنين در آنجا با هم الحاق نكرده بودند؛ بنابراين، در شب دوم، اين قسمت نيز بايد پاك سازي مي شد و الحاق صورت مي گرفت، اما هدف اصلي عمليات در اين شب بازشدن جاده و برقراري ارتباط با خشكي قرار گرفت.
براي بحث دربارهِ طرح مانور دو جلسه جداگانه با حضور فرماندهان تشكيل شد. نخستين جلسه در شهرك نفتي جزيرهِ جنوبي با شركت فرماندهان لشكرها بود و ديگري با حضور فرماندهان قرارگاه نجف و كربلا در قرارگاه نجف تشكيل شد. در جلسهِ دوم مقرر شد، ادامه عمليات از سوي قرارگاه نجف يك روز به تعويق افتد. و بر اين اساس عمليات در شب دوم منتفي و ا نجام عمليات در شب سوم به روطه و القرنه اختصاص يافت. قرار شد نتيجهِ تصميم جلسه به اطلاع حاج همت رسانده شود، اما ظاهراً، تماسي بين جزيره و قرارگاه نجف نبوده است تا اين پيغام به اطلاع آنها برسد؛ بنابراين، آنها طبق تصميم جلسهِ نخست، براي اجراي عمليات در شب دوم آماده شدند [...].
طبق تصميمات جلسهِ نخست در طرح مانور عمليات، قرار شد به محض تاريك شدن هوا، هر يك از لشكرهاي عاشورا و نجف با دو گردان (در كل چهار گردان) از كانال كنار جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي حركت كنند و با گذشتن از پل شحيطاط (كه در اختيار حميد باكري از لشكر عاشورا بود) در داخل مثلثي شكلها مستقر شوند و ضمن انهدام و پاك سازي دشمن از آنجا بگذرند تا به جادهِ آسفالت نشوه طلايه برسند. سپس، حركت خود را روي جاده و با حاشيه اي هفتصد متري در دو طرف جاده به سمت پل طلايه ادامه دهند تا پل طلايه را تصرف و ضمن گرفتن يك سرپل مناسب با قرارگاه فتح الحاق كنند.
مخابرات لشكر نجف و قرارگاه نجف در شهرك نفتي جزيره جنوبي مشغول زدن آنتنهاي بلند براي برقراري تماس بودند كه تا شب طول كشيد. بچه ها نيز كوله پشتيهاي خود را مرتب، اسلحه هايشان را امتحان و مهمات لازم را محاسبه مي كردند. با تاريك شدن هوا، بچه ها نماز مغرب و عشاء را خواندند. همهِ آنها سرنوشت خود را مي دانستند، گويي آخرين نماز خود را مي خواندند. سرانجام، ستون با دو گردان از لشكر نجف و دو گردان از لشكر عاشورا آماده حركت شدند. چهار گردان كيفي از اين دو لشكر براي مأموريتي بزرگ و بس حساسي انتخاب شده بودند. اين گردانها به دليل آنكه براي مأموريتهاي سنگين در عمق خاك عراق سازمان دهي شده بودند، از نظر كيفيت و كميت، كادري قوي و دو برابر ديگر گردانها كادر داشتند و نيروهاي بسيجي آن هم از آماده ترين و جانبازترين نيروها بودند.

 

3) شرح عمليات شب دوم
هوا تاريك شده بود كه نيروها از محل استقرار خود حركت كردند و در ساعت حدود 00:19 روز 4 اسفند ماه از پل شحيطاط عبور كردند و پس از مدت كمي، درگيري آغاز شد. نخست، دو گردان عاشورا عمليات خود را شروع كردند تا راه را براي عبور دو گردان نجف باز كنند. بدين منظور، نيروهاي لشكر عاشورا داخل مناطق مثلثي شكل شدند كه تانكهاي دشمن در آنجا مستقر بود، اما در اين منطقه، درگير نشدند و مرتب از خاكريز مثلثيها بالا و پايين يا اين طرف و آن طرف مي رفتند تا ديده نشوند.
اندكي پس از ساعت 00:23، بچه ها به جادهِ آسفالت نشوه طلايه رسيدند و هفتصد متر به دو طرف جاده پخش شدند و ضمن انهدام تانك و نفربر دشمن به سوي پل طلايه پيش مي رفتند. رزمندگان كه با عبور از مثلثي شكلها طي حركت جالب و غافل گير كننده اي خود را به پشت دشمن رسانده بودند، به راحتي، دشمن را منهدم كردند، اين در حالي بود كه آنها به دليل طي مسير طولاني شديداً، خسته بودند. سرانجام پس از حدود 6 ساعت تلاش، رزمندگان در ساعت 30:4 5 بامداد با شكستن دژ عراق پل طلايه را به تصرف خود در آوردند.
تا اين ساعت، فرماندهي قرارگاه بدر و نجف (حتي بشر دوست كه در جزيره حضور داشت) از حركت اين چهار گردان خبر نداشت. (1)
از طرف ديگر، فرماندهان دو لشكر عمل كننده نيز به نوبت فرماندهي مي كردند؛ زيرا، حركت هر چهار گردان با هم مرتبط بود و از پيش، اين دو، هماهنگي كامل را انجام داده بودند. پيش از ساعت 00:5 بامداد، غلامپور را از خواب بيدار كردند و خبر گرفتن پل طلايه و بي اطلاع بودن از حاج همت و نيروهايش را به وي دادند.
پس از چند ساعت، فرماندهي تازه متوجه شد كه چه كرده اند! هر چهار گردان نيرو در محاصرهِ كامل دشمن قرار گرفته بودند و فرماندهان مي كوشيدند پل طلايه را نگه دارند و جان آنها را نجات دهند. فرمانده قرارگاه بدر دستور داد تا نيروهايي كه به پل رسيده اند، به سمت چپ بپيچند و به سمت شمال، يعني جزيرهِ جنوبي حركت كنند و در آنجا، با نيروهاي لشكر 17، كه آن طرف سه راهي، بودند الحاق كنند. سپس، با عزيز جعفري، فرمانده قرارگاه نجف تماس گرفت تا لشكر 17 از جزيرهِ جنوبي عمليات را آغاز و به سمت پل طلايه حركت كند. فرمانده قرارگاه نجف درمورد وضعيت لشكر17 گفت: < امشب آنها حركت كرده و خود را تا سه راهي رسانده اند، ولي سه راهي دست آنها نيست. بچه ها اين طرف پل اند و عراقيها هم آن طرف و چون وقت گذشته است، ديگر نمي توانند كاري انجام دهند> . در اين هنگام، غلامپور، مهدي زين الدين را از خواب بيدار كرد و موضوع را به وي گفت او كه از وضعيت نيروهايش خبر جديدي نداشت قرار شد، پيگيري كند تا نيروها از سه راهي به سمت پل طلايه حركت كنند و سپس، علامت بدهند تا بچه ها روي پل به سمت آنها بيايند. بشردوست، غلامپور، علي هاشمي، باكري و كاظمي همه از اينكه چرا حاج همت عمل نكرده است، مرتب با قرارگاه نجف و حنين تماس مي گرفتند و در مورد راه چاره صحبت مي كردند؛ زيرا، وضعيت بسيار بد بود، فرماندهان به علت ناراحتي و با حالت اضطراب، طوري در بي سيم صحبت مي كردند كه براي دشمن قابل كشف بود. ساعت 20:5 بامداد، تازه پس از آنكه بشردوست علت عمل نكردن حاج همت را از عزيز جعفري پرسيد، متوجه شد كه عمليات يك روز عقب افتاده است. در اين ساعت، تمامي مسائل روشن شد.
صياف(2) گفت: < پس بگو چرا ديشب هلي كوپترها هيچ چيز براي ما نياوردند> .
غلامپور پاسخ داد: < منظور از 523 اين بوده كه شما امروز (جمعه) عمل كنيد؛ زيرا، ديروز ساعت 17 و 18 بود كه تازه گردانها هلي برن شدند> .
علي هاشمي كه بعدازظهر به جزيره برگشته بود گفت: < من رشيد را ديدم، اما چيزي به من نگفت و گفت همه چيز را به بشردوست گفته ام> .
احمد كاظمي به نجفيان (فرمانده گردان) گفت: < بچه هايي كه به پل رسيده اند، به سمت چپ بپيچند و به سمت شمال بروند تا با لشكر 17 الحاق كنند> .
ساعت 45:5 بامداد بختيار، فرمانده يكي از گردانهاي لشكر نجف، كه نيروهايش روي پل بودند، كسب تكليف كرد كه مهدي باكري گفت: < شما سرپل را بگيريد و به سمت چپ بپيچيد و به سمت شمال حركت كنيد> . باكري كه از وضع پيش آمده سخت ناراحت بود گفت: < آقاي غلامپور شما به ما گفتيد پل دست ماست؛ حاج همت بيايد و تحويل بگيرد> . غلامپور پاسخ داد: < ما تماس گرفته ايم تا حاج همت را در روز حركت دهند> .(3) غلامپور فكر مي كرد نيروهاي لشكر حضرت رسول(ص) پشت خاكريزي اند كه تصرف كرده بودند (در حالي كه همان روز 4/12/1362 حاج همت بر اثر فشار دشمن عقب آمده بود)؛ بنابراين، با فرمانده قرارگاه نجف تصميم گرفت تا هر چه پيگيرتر حاج همت را به سوي پل طلايه حركت دهند كه عزيز جعفري گفت: < حاج همت نمي تواند اين كار را انجام دهد> .
غلامپور طرح جديدي را به فرمانده قراگاه نجف داد، اما تصويب اين طرح و اجراي آن به ساعتها وقت نياز داشت، تازه آن قدر كشف رمز بي سيم گفته شد كه اگر دشمن هوشيار بود، آن راهكار را مي بست. تمامي سخنان در مورد نگه داشتن پل و نجات دادن چهار گردان باقي مانده بود. دشمن از هر چهار طرف آتش شديدي روي جاده و اطراف پل طلايه مي ريخت و از آنجا كه از طريق شنود مطمئن شده بود كه نمي توانيم حركتي انجام دهيم با خيال راحت از چهار طرف روي بچه ها فشار مي آورد و آن قدر به آنها نزديك شد كه با بلندگو مرتب مي گفتند كه بياييد خودتان را تسليم كنيد.
ساعت 00:6 صبح، برادر رشيد طي تماسي با بشردوست در جريان كامل اوضاع قرار گرفت. ساعت 16:6 صبح، مهدي باكري وضع خط را اين طور گزارش داد: < تعدادي از بچه ها روي جاده اند، تعداد ديگري روي پل و برخي هم به چپ (يعني از پل طلايه به سمت سه راهي در جزيره) حركت كرده اند. ... بچه ها مي گويند از پل رد شده ايم ...، اما قرار نبود كه ما پدافند كنيم؛ بچه ها نيز براي اين كار توجيه نشده اند و الان داريم آنها را جمع و جور مي كنيم و اگر حاج همت حركت نكند، ديگر چپ و راست معني ندارد. حيف است اين همه زحمت را به هدر بدهند. آقا جان چهار گردان نيرو حيف نيست؟!> غلامپور به باكري گفت: < بچه ها را روي پل و كانال پنجاه متري جمع كنيد و آنجا زائده اي داشته باشيد تا راه را براي حاج همت باز نگه داريد> . سپس، غلامپور با عزيز جعفري تماس گرفت و گفت: < بچه ها روي پل و اطراف آن مستقرند، اما به دليل كمبود نيرو نتوانسته اند، پخش شوند> .
برادر رشيد كه به اين تماس گوش مي داد. با ناراحتي گفت: < شما با اين كمبودي كه داشتيد چرا عمل كرديد؟> غلامپور پاسخ داد: < ما براي مأموريتي كه بشردوست، گفت نيرو داشتيم> .
طي اين ساعتها، تماسهاي مشابهي بين قرارگاه نجف با قرارگاه بدر برقرار مي شد. البته، در برخي از تماسها، احمد كاظمي كه از فرط ناراحتي صدايش بيرون نمي آمد، با محسن رضايي و رشيد صحبت مي كرد.
4) وضعيت نيروهاي چهار گردان
بچه هاي لشكر عاشورا كه از پل شحيطاط به مثلثيها وارد شده بودند، يكي دو تا از آنها را پاك سازي كردند و در آنها، مستقر شدند و برخي از نيروها نيز روي جاده تا پل گسترده شدند كه تا حدود ساعت 00:7 صبح، نيروهاي باقي مانده به پل نزديك تر شدند. طرف راست اين نيروها به دشمن متصل بود و بچه ها روي پل به هر چهار طرف پخش شده بودند و سر پل خوبي از دشمن گرفته بودند، اما نيرويي نبود كه زير آن آتش شديد پل را نگه دارد [...].
در اين هنگام، دشمن كاملاً، به بچه ها نزديك شده بود و آتش شديدي روي آنها اجرا مي كرد و به طور مرتب، با بلندگو مي گفت: < خودتان را تسليم كنيد> . همان موقع، محسن رضايي طي دستوري به حاج همت گفت خيلي سريع تانكهايش را راه بيندازد و از روبه رو به دشمن حمله كنند؛ كاري كه تقريباً محال بود. ظاهراً، حاج همت اقدام كرد، اما مؤثر نبود. بچه ها از روي پل تماس گرفتند و تقاضاي آتش توپخانه و هلي كوپتر كردند كه ظاهراً عملي نبود و گفتند يك ستون تانك از طرف حاج همت به سوي آنها مي آيد كه يقيناً، از آن دشمن بود؛ زيرا، حاج همت اصلاً نتوانست در آن روز خط دشمن را بشكند. آتش عراق روي سر بچه ها، نه تنها قطع نمي شد؛ بلكه شدت هم مي يافت. با اين حال، رزمندگان اسلام مقاومت مي كردند. تلاش همگي براي شكستن محاصره تا بعدازظهر به جايي نرسيد. ساعت 00:15، نجفيان، فرمانده يكي از گردانهاي عمل كننده، با احمد كاظمي تماس گرفت و گفت آتش دشمن بسيار سنگين است و از چهار گردان نيرو تنها يك گروهان و آن هم روي پل مانده است. پل خيلي بزرگ و سفيد رنگ است و اگر آتش عراق به همين صورت ادامه داشته باشد، اين مقدار نيرو نيز شهيد مي شوند. غلامپور وضعيت را به رشيد خبر داد، اما كاري از دست هيچ كس ساخته نبود. رشيد به غلامپور گفت: < عزيز جعفري الان، به جزيره مي آيد. شما با احمد كاظمي و باكري و بشردوست به قرارگاه نجف بياييد تا تصميم گيري كنيم، تمامي فرماند هان به قرارگاه نجف رفتند> . سرانجام، بعدازظهر روز جمعه 5 اسفند ماه ساعت 00:17، كه فرمانده گردان لشكر نجف براي آخرين بار از احمد كاظمي خداحافظي كرد و رفت و آخرين نفر نيز بي سيم چي بود كه ظاهراً، بي سيم و كد رمزها را منهدم و خود نيز به ديدار معبود خويش شتافت. بدين ترتيب، نام چهار گردان از فهرست سازماني لشكر عاشورا و نجف خط خورد.
در روز دوم، جدا از سرنوشت اين چهار گردان آنچه مورد توجه قرار گرفت، عمليات هلي برن هلي كوپترها بود كه مرتب نيرو و آذوقه در جزاير پياده مي كردند. يكي دو بار هواپيماهاي عراقي اين هلي كوپترها را تعقيب كردند، اما نتوانستند به آنها آسيب برسانند. يكبار كه هلي كوپترها روي پد در جزيره جنوبي نشسته بودند، دو هواپيماي عراقي بر فراز منطقه ظاهر شد. در نتيجه، آنها نيروها را خارج و هلي كوپتر را خاموش كردند و چند لحظه بعد، هواپيماها درست فاصله دويست تا سيصد متري پد هلي كوپتر را بمباران كردند. در اين هنگام، خلبانها هلي كوپترها را روشن و از مهلكه خارج شدند، اما هلي برن قطع نشد.

 

5) ماجراي چهار گردان از زبان همرزمان
از چهار گردان نيرويي كه در شب دوم عمليات خيبر به حركتي ابتكاري در قلب موضع دشمن اقدام كردند و خود را به پل طلايه رساندند، چهار نفر (از هر گردان يك نماينده) به جزاير بازگشتند كه جريان آن شب و اتفاقاتي كه در بين راه گذشت، مستقيماً، از زبان يكي از ايشان بازگو مي شود.
< ما عمليات خود را از پل شهيد باكري كه روبه رويش چند ساختمان بود، آغاز كرديم. بعد به مثلثيها آمديم كه داخل آن تانك بود. آنها مرتب كلت منور مي زدند. ما كه در وسط مثلثي شكلها به صورت ستون يك حركت مي كرديم، مرتب، از خاكريزها بالا و پايين و اين طرف و آن طرف مي رفتيم تا به لطف خدا، به جاده آسفالت رسيديم. در مثلثيها درگير نشديم و آغاز درگيري اصلي ما روي جاده بود. روي اين جاده خودروهاي زيادي عبور مي كردند و بچه ها توانستند چند دستگاه اولي آنها را هدف قرار دهند و دورشان بزنند. [در ضمن، بايد يادآور شد كه] آن طرف نيز يك جاده ديگر بود. (منظورش جاده اي موازي خط مرزي كنار مثلثي شكلها كه از جاده نشوه طلايه منشعب مي شد). سمت چپ جاده، قرارگاه و پايگاه دشمن زياد بود و بچه ها همين طور آنها را منهدم مي كردند و به صورت دشتبان به حركتشان ادامه مي دادند تا به پل رسيدند، اما از فرط خستگي نمي توانستند جلوتر بيايند. من با بي سيم چي جلوي ستون بودم بچه ها از هم جدا شده بودند و به صورت ستوني مرتب حركت نمي كردند. از اين نيروها هر كه توان و قدرت داشت، روي جاده به راحتي به سوي پل مي آمد و آنهايي كه نمي توانستند بيايند از ستون باز مي ماندند و از گردان خود جدا مي شدند. اين موضوع باعث شد تا سازمان گردان از هم بپاشد، ضمن آنكه فرمانده گردان و يك گروهان ديگر نيز كه خسته شده بودند، عقب ماندند.
هنگامي كه به نزديكي مواضع عراقيها رسيديم صدايي به گوش مي رسيد. گفتم از صدا معلوم است كه اينها دارند خاكريز مي زنند و پشت خاكريز تانك هم هست. در همان شب، عراق سمت چپ پل، يعني پايين نردباني شكلها خاكريز زده و تانكها را در آن مستقر كرده بود. بچه ها به چپ كشيدند و چند تانك زدند. فشار آورديم و به روي پل رسيديم. برخي از نجف آباديها پشت پل به سمت طلايهِ قديم رفتند؛ پشت پل كه رسيدم، صبح شده بود و عراقيها ديگر روي جاده نبودند، اما چند عدد دوشكا و شليكا طرف چپ پل در پايين نردباني شكلها باقي مانده بود كه درست پاك سازي نشده و بچه ها فشار آوردند و آنها هم عقب رفتند.
ما با دوربين ديديم كه نجف آباديهايي كه از پل گذشته بودند، اسير شدند؛ بعد ديديم يك دستگاه خودروي آيفا نيرو از سمت پاسگاه طلايه آوردند و در آنجا پياده كردند. آنها اسلحه نداشتند، بعد ديدم عراقي اند (شايد براي اسيركردن ما آمده بودند). بعد خودروي آيفا و تانكهاي عراقي از سمت پاسگاه طلايهِ قديم به سمت پل آمدند. آنها مرتب به سمت ما شليك مي كردند؛ ما هم روي پل آمديم. آنها قبلاً دور پل يك خاكريز زده بودند. آنها خط را خالي كرده و تانكها را سالم گذاشته و فرار كرده بودند، اما چون آر.پي.جي كم داشتيم، نتوانستيم تانكها را منهدم كنيم و مهمات آر.پي. جي را نگه داشتيم. بعد ديديم برخي از نيروهاي پياده عراقي در حمايت تانك از سمت مثلثيها روي جاده و سمت چپ جادهِ جلو مي آيند آنها با آتش خمپاره 120 مستقيماً، بچه هاي ما را زير آتش داشتند. قبل از پل، يك دژ بود كه بچه ها در آن مستقر بودند و عراق با خمپاره درست توي آن را مي زد. بچه هايي كه از پل گذشته بودند، گفتند كه به عراقيها برخورد كرده و اسير شده اند؛ بنابراين، ما ديگر ادامه نداديم و با چهار نفر از بچه ها از پل گذشتيم و از روي جادهِ سوم جلو آمديم. آنها آنجا را زير آتش گرفتند. من جلو آمدم و در هور پريدم، عمق آب هور معمولاً به قدم نمي رسيد. بعضي جاها را شنا كردم و بعضي ديگر را همين طور جلو مي آمدم. در هور به يك تپه رسيدم و در آنجا به استراحت پرداختم. هنگامي كه ديدم آفتاب غروب مي كند، دوباره در آب پريدم و از نيزارها رد شدم تا به بچه ها رسيدم؛ آنها را صدا زدم و از آب بيرون آمدم. آنها به من لباس دادند، سپس، به عقب برگشتم> .

 

مقابله با پاتكهاي عراق (عمليات در شب سوم و چهارم)
به هنگام غروب، فرماندهان از قرارگاه نجف برگشتند.
نماز مغرب و عشا را در شهرك نفتي جزيره خواندند و بلافاصله، براي مشخص كردن چگونگي و طرح مانور عمليات با حضور فرمانده سپاه جلسه اي تشكيل دادند.
در اين جلسه، برادر محسن رضايي هدف عمليات آن شب را اين گونه تشريح كرد: < به هر نحو ممكن بايد پل طلايه باز شود؛ بنابراين، حاج همت خود را به پل مي رساند و نيروهاي داخل جزيره هم بايد از سه راهي حركت كرده و خود را به پل طلايه برسانند> [...]. بدين ترتيب، در اين جلسه، تنها بحث روي آخرين موقعيت، استعداد هر يگان و نحوه مانور بود. [...] نتيجهِ جلسهِ مزبور پس از بحثهاي بسيار اين بود كه جزيرهِ شمالي در تصرف كامل نيروهاي اسلام است، اما به پدافند آن اصلاً اهميتي داده نمي شود. نيمهِ غربي جزيرهِ جنوبي نيز كاملاً پاك سازي شده است. نيروهاي حميد باكري در پل شحيطاط يك سرپل و به طول پانصد متر نيرو دارند و جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي هم تحت تصرف نيروهاي لشكر نجف و عاشوراست. سيل بند شرقي جزيره جنوبي از سوي لشكر 17 تا سه راهي پاك سازي شده و يك سرپل هم از آنجا گرفته اند،(1) اما فاصلهِ بين سه راهي تا پانصد متر به طرف چپ پل شحيطاط دست ما نبود و الحاق حاصل نشده است.

در همين حال، عراقيها كه در روزهاي نخست عمليات نيروي عمده اي جلوي جزيره نداشتند، احتياطهاي خود را به منطقه آوردند و آنها را جلو پل شحيطاط و داخل مثلثي شكلها، مستقر كردند. دشمن كه فهميد ما اولويت عملياتمان روي باز شدن پل طلايه است، در فاصلهِ بين جزيره تا پل طلايه، تانكها و نيروهاي زيادي را مستقر كرد، ضمن آنكه در فاصلهِ بين پل شحيطاط تا سه راهي كه الحاق صورت نگرفته بود، تانكهايش را به پشت كانال آورد و از آنجا، مرتب بچه ها را تهديد كرد و با گلوله مستقيم تانك سيل بند شرقي جزيرهِ جنوبي را هدف قرار داد، طوري كه ديگر نمي شد از فاصله 5/1 كيلومتري سه راهي، با وسيله رفت وآمد كرد و نيروهاي حاضر در آن منطقه، بسيار اذيت مي شدند. همچنين، هلي كوپترهاي دشمن نيز مرتب در اين منطقه پرواز مي كردند و پشت خط مقدم را هدف حمله قرار مي دادند. بايد يادآور شد كه تيپ 20 زرهي احتياط اين منطقه بود.
استعداد يگانهاي خودي عبارت بودند از دو گردان از لشكر عاشورا ، يك گردان كامل از هر يك از لشكرهاي نجف، علي بن ابي طالب(ع)، تيپ سيدالشهدا(ع)، يك گروهان از گردان تانك حضرت رسول و بالاخره، سه گردان از تيپ سيدالشهدا(ع) [...].

1) حركت نيروها و انجام عملياتي محدود

از آنجا كه عمليات آن شب به موفقيت حاج همت و لشكر 27 مشروط بود؛ بنابراين، بايد نيروها تا پاي كار مي رفتند كه به محض اعلام خبر، آنها به سرعت وارد عمل شوند. بدين منظور نيروهاي لشكر عاشورا كه در كانال كنار جادهِ وسط جزيره و در نزديكي پد هلي كوپتر در شمال جزيرهِ جنوبي بودند، در حدود ده تا دوازده كيلومتر پياده راه رفتند و در پشت يك جاده به فاصلهِ سه تا چهار كيلومتري سه راهي كه از سيل بند شرقي به جادهِ وسط جزيره منتهي مي شد، مستقر شدند. نيروهاي تيپ سيدالشهدا(ع) هم روي سيل بند شرقي بعد از نيروهاي عاشورا منتظر شنيدن فرمان حمله بودند. اين نيروها هم از جزيره شمالي با كاميون به آنجا آمده بودند، اما از آنجا كه سيل بند شرقي اين همه نيرو را نداشت، بچه ها به اجبار در كناره هاي خيس و گل آلود سيل بند جاي گرفتند.
ساعت 00:2 بامداد روز 6 اسفند ماه، با بي سيم اطلاع داده شد كه به دليل عدم موفقيت لشكر 27 حضرت رسول(ص) در شكستن دژ مايلهِ عراق، عمليات از جزيره به سمت پل طلايه انجام نخواهد شد. اين خبر به گردانهاي آمادهِ لشكر عاشورا و تيپ سيدالشهدا داده شد. آنها كه نيروهايشان را در زمين گل آلود حركت داده و نگه داشته بودند، به دليل اينكه منطقه زير آتش دشمن بود، نيروهايشان را همان شب به عقب آوردند. لشكر عاشورا نيز نيروهايش را به كانال كنار جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي برد. اين نقل و انتقال نيروها را بسيار ناراحت كرد و فرماندهان نيز پس از شنيدن اين خبر به استراحت پرداختند. عمليات خاكريززني لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) به دليل گل آلود بودن زمين و در نتيجه، عدم تردد دستگاههاي سنگين در آن، احداث نشد، اما اين لشكر با يك گردان در انتهاي جزيرهِ جنوبي از سه راهي تا پل شحيطاط عمل كرد و پشت كانال احداثي خط پدافندي تشكيل داد و نيروهاي دو لشكر عاشورا و نجف هم با يكديگر الحاق كردند و بدين ترتيب، عمليات انجام نشده شب سوم بدين صورت پايان يافت.

 

2) زمينه سازي عراق براي اجراي پاتك
لشكر17 كه شب گذشته از سه راهي تا پل شحيطاط را پاك سازي و با لشكر عاشورا الحاق كرده بود، سرانجام، توانست خط پدافندي در جزيرهِ جنوبي را كامل كند. با اين حركت، جاپاي دشمن از جزيرهِ جنوبي برچيده و سه راهي كاملاً تأمين شد. در مقابل دشمن، كه از حركت آيندهِ ما، يعني بازكردن جاده و پل طلايه اطلاع داشت، در صدد بود كه سه راهي را ناامن كند و هرلحظه نيروهايش را در فاصله جزيرهِ جنوبي تا پل طلايه بيشتر و مواضعش را مستحكم تر مي كرد. دشمن از صبح روز 6 اسفند ماه اجراي آتش سنگين روي مواضع ما واقع در جزيرهِ جنوبي را آغاز كرد. او مي خواست زير آتش سنگين، نيروهايش را به پشت كانال احداثي صويب در انتهاي جزيرهِ جنوبي برساند و از آنجا پشت خط ما را تهديد كند. دشمن از پيش، پشت كانال پنجاه متري تانك داشت و از آنجا بالاي سه راهي روي سيل بند شرقي را مي زد، طوري كه وسيلهِ نقليه نمي توانست از آنجا عبور كند و دو دستگاه ماشين لشكر17 همان جا منهدم شدند، اما در اين روز، به دليل آنكه بچه هاي لشكر17 پشت اين كانال قرار گرفتند، دشمن نيروي پياده اش را روي اين كانال كه خاكريز دومي از اولي بلندتر بود، آورد و از آنجا با دوشكا و تيربار مرتب از پشت داخل سنگر بچه ها را هدف قرار مي دادند.
فشار بعدي دشمن روي سه راهي بود كه اطراف آن آتش شديدي مي ريخت تا بچه ها نتوانند سرپل را بگيرند و همان روز هم، نيروهايش را درست به پشت سه راهي رساند. در عين حال، عمده فشار دشمن روي پل شحيطاط بود و در آنجا، هم مي خواست خود را به پشت پل برساند؛ زيرا، حميد باكري با عده اي از نيروهاي عاشورا يك سرپل داشت.
از شدت آتش دشمن روي خط آن طرف پل شحيطاط و داخل جزيرهِ جنوبي كاسته نمي شد تا اينكه سرانجام، خط بر اثر شهيد شدن نيروها و نرسيدن نيروي كمكي شكست. البته، در اين زمان، دشمن زياد جلو نيامد و در ساعت 50:9، آتش دشمن سبك تر شد. مهدي باكري نيروي كمكي و مهمات درخواست كرد تا دوباره خطش را تكميل كند، اما دوباره، آتش عراقيها سنگين شد و آنها مرتب، بچه ها را با دوشكا هدف قرار مي دادند. بدين ترتيب، هرلحظه آمار مجروحان و شهيدان در خط بيشتر مي شد، اما آمبولانس نمي توانست آنها را تخليه كند. رزمندگان، مجروحان را به عقب مي آوردند و از آنجا دو آمبولانس مرتب مجروحان و شهيدان را تخليه مي كرد. دشمن آن قدر بر سر نيروهايي كه آن طرف پل بودند، آتش ريخت تا به قول احمد كاظمي، تمامي آنها از شر اين دنيا خلاص شدند. در بين اين شهيدان مقاوم و عزيز، پيكر حميد باكري، معاون لشكر عاشورا، نيز ديده مي شد كه سه شبانه روز، همچون يك بسيجي آن طرف پل شحيطاط مقاومت كرده و بالاخره، همراه با بسيجيان همرزمش شهيد شده بود.
با اين حركت، دشمن خود را به پشت پل شحيطاط (حميد باكري) رساند، اما اين كار براي او خيلي گران تمام شد و زمان زيادي هم طول كشيد. مقاومت رزمندگان تا بعد از ظهر ادامه داشت و پس از آن، دشمن حمله را متوقف كرد، هر چند آتش آن قطع نشد. از طرفي، هواپيماهاي عراقي مرتب در ارتفاع پايين، روي جزيره پرواز و عقبهِ ما را بمباران مي كردند؛ موضوعي كه روحيه رزمندگان را كاهش داده بود. در واقع، دشمن با اين اقدامات، مقدمه يك پاتك عظيم به جزاير مجنون را آماده مي كرد.
ساعت 05:15، برادران رشيد و محمد باقري به جزيره آمدند تا طرح عمليات آن شب را مشخص كنند. نخست، جلسه اي در شهرك تشكيل شد. در اين جلسه، برادران غلامعلي رشيد، احمد غلامپور، احمد كاظمي، مهدي باكري و حسن دانايي فر شركت كرده بودند. آتش توپخانهِ دشمن و پرواز و بمباران پي درپي هواپيماهاي عراقي اجازه نداد تا جلسه در شهرك نفتي ادامه پيدا كند و ادامه اين جلسه در موقعيت قرارگاه نجف و بدون حضور احمد كاظمي برگذار شد و ايشان براي بررسي موقعيت بچه ها به خط اول برگشت.
در اين جلسه، روي طرح مانور بحث شد كه به اين نتيجه رسيدند، دو گردان از عاشورا و دو گردان از لشكر نجف از سه راهي تا پل طلايه را پاك سازي، تأمين و پدافند كنند، يك گردان از تيپ سيدالشهدا از پل طلايه به سمت جنوب حركت كنند و ضمن پاك سازي دژ، در يك تا دو كيلومتري پل خط پدافندي تشكيل دهند و دو گردان ديگرش روي جاده به سمت نشوه بروند و بعد از دو تا سه كيلومتر، يك خط پدافندي تشكيل دهند و دو گردان از لشكر حضرت رسول (ص) از پل طلايه بگذرند و گردانها دو طرف جادهِ آسفالت حركت كنند و به پشت دشمن بزنند و از آنجا با نيروهاي حاج همت الحاق كنند. اين طرح مانور بر اصل باز شدن جاده، بيرون آمدن از جزيره و اينكه از لشكر 27 حضرت رسول(ص) كاري ساخته نيست و حركت اصلي بايد از جزيره باشد، مبتني بود.
پايان جلسه با خبرهاي ناگواري همراه بود؛ چرا كه احمد كاظمي تيرخورده و انگشت دستش قطع شده بود. همچنين، در فرماندهي لشكر عاشورا به دليل شهيد شدن معاون و برادر وي و فرماندهي لشكر نجف به دليل زخمي شدن فرماندهش خللي پيش آمد. همچنين، خستگي سه روز جنگ مداوم و از دست دادن دو گردان از كيفي ترين نيروهاي لشكرشان در روحيهِ آنها تأثيري منفي گذاشته بود.
با اين حال، فرماندهي لشكرهاي عاشورا و نجف براي راه اندازي نيروهايشان اقدام كردند تا پس از تاريك شدن هوا، عمليات را آغاز كنند. نيروهاي اين دو يگان در كانال كنار جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي در زير آتش شديد توپخانه و پرواز مرتب هواپيماهاي دشمن در حال استراحت بودند. خبر انجام عمليات دير به اطلاع گردانها رسيد و جمع و جور شدنشان يك ساعت طول كشيد. ساعت 20:20، مصطفي موسوي مسئول اطلاعات عمليات لشكر عاشورا گفت: < ما تازه گردان علي اصغر خود را راه انداخته ايم و گردان بعدي دنبال آن حركت خواهد كرد> . براي تسريع در كار و طي مسافت ده كيلومتر، بچه ها با خودرو و كرجي منتقل شدند و تا ساعت 30:22، شب تقريباً انتقال هر دو گردان عاشورا پايان يافت. ساعت 37:22 شب لشكر نجف اعلام كرد به دليل نبود وسيله نمي توانند نيروها را سر وقت به پاي كار برساند و اين انتقال دست كم، دو ساعت طول مي كشد. بدين ترتيب، زمزمهِ لغو عمليات بر زبان فرماندهان قرارگاه آمد كه اگر آنها ساعت 00:24 به بعد وارد عمل شوند، عمليات به صبح مي كشد و در روز تيپ سيدالشهدا(ع) و دو گردان لشكر حضرت رسول(ص) نمي توانند عمل كنند. ساعت 05:24، احمد كاظمي گفت: < نيروهايش حركت كرده اند و يك ساعت ديگر به پاي كار مي رسند> .
فرمانده قرارگاه بدر مي گفت: < اگر ما امشب، عمل نكنيم به ضررمان است> . جانشين قرارگاه نجف هم مي گفت: < اگر عمل كنيم كار تيپ سيدالشهدا و لشكر حضرت رسول(ص) به روز مي كشد و عملاً ناموفق مي مانيم> . اين خبر را به قرارگاه نجف مخابره كردند و ساعت 26:24، برادر رشيد پاسخ داد: < عمليات امشب را فردا انجام دهيد> . وي ضمن دستور انجام برخي از اقدامات تأكيد كرد: < عمليات امشب حتماً يكشنبه شب 7 اسفند ماه انجام مي پذيرد> .
در همين ساعت، دستورات به فرماندهان لشكرهاي عاشورا و نجف منتقل و دستور عقب نشيني داده شد. بدين ترتيب، نيروهاي لشكر عاشورا و نجف با خستگي خاصي به كانال وسط جزيرهِ جنوبي برگشتند. در آن شب، اين يگانها براي مستحكم تر كردن خط اول يك خاكريز با فاصله سيصد متري از پل شهيد باكري (شحيطاط) در داخل جزيرهِ جنوبي زدند كه از سمت چپ به جادهِ وسط جزيره و از سمت راست تا سر باتلاق ادامه داشت.

3) پاتك دشمن در روز چهارم
روز 6 اسفند ماه، دشمن جا پاي لازم را براي انجام يك پاتك بزرگ آماده كرد، به اين نحو كه خود را به دو پل شحيطاط و سه راهي و كانال انتهاي جزيرهِ جنوبي رساند. از طرف ديگر، به دليل آنكه آن شب عمليات انجام نشد، روز 7 اسفند ماه، بهترين فرصت براي پاتك عراق بود.
دشمن از ساعت 00:4 صبح، روز 7 اسفند ماه اجراي آتش سنگين توپخانه، خمپاره و تانك را آغاز كرد. به دليل سكوت شب، صداي انفجار گلوله ها چندين برابر به گوش مي رسيد و ترس بيشتري را باعث مي شد. در اين زمان، تيپ 65 نيروي مخصوص عراق به همراه يك گردان تانك از تيپ 16 زرهي از دو مسير كانال با قايق و از خشكي با تانك به جزيرهِ جنوبي حمله كردند. فشار اصلي تانكها بر نيروهاي مستقر در پل شهيد باكري (شحيطاط) و سه راهي بود و آنها توانستند ساعت 00:6 صبح، روي پل مزبور بيايند. سه تانك روي سه راهي و سه تانك روي پل شحيطاط مرتب از پشت بچه هاي پدافند كننده از لشكر17 را در حد فاصل سه راهي تا پل شهيد باكري هدف قرار مي دادند. از طرف ديگر، نيروهاي مخصوص تيپ 65 دشمن با قايق از كانال احداثي صويب گذشته و از نزديكي موضع نيروهاي ايراني سربرآوردند. بر اثر آتش شديد دشمن، كه از هر سه طرف خط بين سه راهي و پل شحيطاط را مي كوبيد، نيروهاي لشكر17 ناچار به عقب نشيني شدند. ساعت 02:8 صبح، مهدي باكري اعلام كرد دشمن با تانك از پل شهيد باكري عبور كرده است و بچه ها تا خاكريزي، كه ديشب به فاصلهِ سيصد متري پل شهيد باكري زده بودند، عقب نشستند. ساعت 10:8 صبح، نيروي پياده دشمن از سه راهي پيشروي كرد و كم كم، كانال بين سه راهي و پل شهيد باكري را مي گرفت. از ساعت 40:8، آتش عراق شديدتر شد و تانكها و نيروي پياده اش در جزيره پخش شدند و هرلحظه جلوتر مي آمدند.
در اين زمان، احمد غلامپور به خط نزد مهدي باكري و احمد كاظمي آمد و براي مقابله با پاتك عراق قرار شد يك گروهان از لشكر نجف از سمت سيل بند غربي حركت و از پشت به دشمن بزند. همچنين، با يك دستگاه بلدوزر از كنار پيچ جاده وسط جزيره جنوبي به سمت سيل بند شرقي خاكريز زدند كه پس از يكي، دو ساعت، دو دستگاه ديگر از طرف لشكر علي بن ابي طالب(ع) به كمك آن آمد، اما به دليل باتلاقي بودن زمين، اتصال خاكريز به سيل بند شرقي مشكل بود. دشمن كه ظاهراًَ، حركت دستگاههاي مهندسي را ديده بود، آتش خود را روي اين خط سنگين تر كرد و حدود ساعت 00:9 صبح مي خواست با استفاده از موشك هلي كوپتر و موشك ماليوتكا اين دستگاهها را هدف قرار دهد.
گسترده شدن تانكها در جنوب جزيره از راه دور كاملاً مشاهده مي شد، شليك گلوله هاي مستقيم تانكها باعث شد تا فرماندهاني كه لب خاكريز نشسته بودند، پايين بيايند و در كانال كنار جاده بروند. نيروهايي كه از ديروز درخط و زير آتش شديد دشمن بودند، به تدريج به عقب مي آمدند. بدين ترتيب، كم كم ، خط خالي شد. آتش سنگين دشمن تا ساعت 00:10 صبح ادامه داشت، اما حضور و حمله نيروهاي تازه نفس تيپ سيدالشهدا، كه به كمك لشكر 17 رفته بودند و گروهاني از لشكر نجف كه روي سيل بند غربي رفته و به پل شهيد باكري نزديك شده بود، همراه با انهدام چند دستگاه تانك عراقي و مقاومت تمامي رزمندگان در خط و كشتن تعدادي از نيروهاي بعثي باعث شد تا دشمن از ساعت 30:10 صبح به بعد، از شدت آتش خود بكاهد و تا حدي آرام بگيرد.
بنابراين، اين مرحله از پاتك دشمن در همين جا پايان يافت. تيپ 65 نيروي مخصوص با تحمل تعدادي كشته و مجروح ديگر طاقت پيشروي نداشت و همان جا، منتظر آمدن نيروي كمكي ماند، اما آتش توپخانه و خمپاره و تانك دشمن قطع نشد و به طور ممتد ادامه يافت.
ساعت 00:11 صبح، فرمانده لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) خبر دلگرم كننده اي داد: < بچه ها مقاومت مي كنند و وضع تقريباً خوب شده است> . ساعت 30:11 صبح، برادران بشر دوست، غلامپور، عزيز جعفري، باكري، دانايي فر و ... دوباره گرد هم آمدند تا براي دفع اين حمله و ادامه عمليات تصميم گيري كنند، اما از آنجا كه وضع دشمن مشخص نبود، نتوانستند طرح مانوري تهيه كنند. اندكي پس از ظهر، بارديگر، دشمن آتش خود را سنگين تر كرد و با قدرت بيشتري بر موضع خودي فشار آورد. در اين مرحله، باقي مانده نيروهاي تيپ 65 نيروي مخصوص و يك گردان تانك حذيفه از تيپ 16 زرهي عراق از پل شهيد باكري و جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي حمله كردند و تيپ 501 نيز از سه راهي و از شرق جزيرهِ جنوبي وارد و حركت خود را بر روي سيل بند شرقي آغاز كرد. آتش دشمن آن قدر سنگين بود كه به بچه ها فرصت نمي داد تا مقابل آنها بايستند. البته، دليل مقاومت عراقيها اين بود كه ما اصلاً روي سر آنها آتش سنگين نداشتيم، حتي دوشكا هم نبود تا نيروهاي پياده اش را بترساند و تهديد كند.
مرحلهِ دوم پاتك عراق با قوت و نيروي بيشتر و حجم آتش سنگين تري آغاز شد، طوري كه فرماندهان نگران شدند. بچه هاي لشكر 17 از روي سيل بند شرقي حدود دو كيلومتر عقب آمدند و آخرين افراد لشكر عاشورا و نجف نيز خاكريز سيصد متري را ترك كردند و تيپ 16 زرهي عراق تماماً، به جزيره وارد شد و همچنان، به پيشروي خود ادامه داد. ساعت 30:13، غلامعلي رشيد اطلاع داد كه عراق مي خواهد با حركت در جنوب جزيره جنوبي شما را سرگرم و از شمال جزيرهِ جنوبي هلي برن كند. با شنيدن اين خبر همه به دنبال جلوگيري از اين اقدام دشمن رفتند. عزيز جعفري رفت تا يك گردان از لشكر حضرت رسول(ص) را آماده كند تا ضلع شمالي و ضلع غربي جزيرهِ جنوبي به سمت شمال را بپوشاند. فرماندهان دو قرارگاه بدر و نجف هم راه افتادند تا پدافندهايي كه در جزيره متفرق بودند، به آن ضلع ببرند. سرانجام، ضلع شمالي و غربي جزيرهِ جنوبي پوشانده شد. هلي كوپترهاي دشمن كه براي شناسايي آمده بودند، در آن منطقه، ديده شدند، اما دشمن از هلي برن استفاده نكرد؛ زيرا، پيشروي آنها از راه زمين همين طور ادامه داشت.
تمامي فرماند هان ناراحت و غمگين بودند و كار مهمي از دستشان بر نمي آمد و بايد منتظر مي ماندند تا شب فرا رسد. نيروهاي لشكر 31 عاشورا به پشت خاكريزي كه روز نخست زده بودند، آمدند و نيروهاي لشكر 17علي بن ابي طالب(ع) هم حدود پنج كيلومتر از سه راهي عقب نشستند و نيروهاي دشمن در دو طرف جاده در دشت جزيرهِ جنوبي پخش شدند، اما زمين منطقه اجازهِ مانور به تانكهاي او را نمي داد.
ساعت 00:17 سه فروند هلي كوپتر ايراني كبري تحت فرماندهي يك هلي كوپتر تي 24 به جزيرهِ جنوبي آمدند و به سمت پل شحيطاط رفتند و طي چندبار رفت و برگشت، شش دستگاه تانك عراقي را منهدم كردند. در اين هنگام، آتش گرفتن تانكها و بلندشدن دود از آنها قوتي در رزمندگان ايجاد و روحيه دشمنان را تضعيف كرد. اگر اين حركت هلي كوپترها كه بسيار به جا و جالب و مؤثر بود، تداوم مي يافت، احتمالاً، دشمن با خطر بيشتري روبه رو مي شد.
آتش دشمن از ساعت 30:16 به بعد، خيلي سبك تر شد و با نزديك شدن غروب، آنها دست از پيشروي برداشتند. عراقيها تانكهاي خود را كه در دشت پخش بودند، به داخل جزيره عقب كشيدند تا آنها را براي ادامهِ پاتك سازمان دهي كنند و نيروهاي پياده شان را جلو آوردند و روي سيل بندها و جاده مستقر كردند . در اين روز، دشمن توانست روي سيل بند شرقي حدود پنج كيلومتر پيشروي كند، در ضمن، روي جاده هم به پيچ آن نزديك شده بود، اما روي سيل بند غربي زياد جلو نرفته بود و بچه ها، تنها سه كيلومتر عقب نشيني كرده بودند.

 

شب پنجم عمليات پاك سازي جزاير مجنون و مقابله با پاتكهاي عراق (عمليات در شب پنجم)
در طرح عمليات شب پنجم، دو قرارگاه حنين و بدر براي عمليات در نظر گرفته شد. قرارگاه حنين موظف بود با دو تيپ سيدالشهدا(ع) و لشكر27 حضرت رسول(ص) (احتياط) نيمهِ غربي جزيرهِ جنوبي را پاك سازي و ضمن گرفتن سه راهي، روي سيل بند جنوبي حركت كنند تا به پل شهيد حميد باكري نزديك شوند و در آنجا، در سمت چپ جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي با لشكر نجف و عاشورا الحاق كنند در قرارگاه بدر نيز، لشكر نجف بايد با دو گردان و عاشورا با يك گردان عمل كنند. قرار شد يك گردان از آنها روي سيل بند غربي به سمت پل شهيد باكري حركت كند و گردان ديگر روي جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي حركت و خود را به پل شهيد باكري رساند و سرپل بگيرد و در آنجا، با تيپ سيدالشهدا(ع) الحاق كنند [...].
نيروهاي لشكر عاشورا نيم ساعت پس از حركت در ساعت 30:21 با نيروهاي عراق درگير شد ند. نيروهاي عراقي كه با تيپ 16 زرهي و 501 پياده و 56 مختلط به جزيره جنوبي وارد شده بودند، مي خواستند در همين شب، راه تداركاتي نيروهاي ايراني را از شرق جزيره قطع كنند(1) كه در ساعت 00:21 شب، با حركت نيروهاي اسلام و در ساعت 30:21، با عمليات رزمندگان روبه رو شدند [...]. بلافاصله، فرمانده تيپ 16 عراق دستور داد كه به هر نحو ممكن، بايد جلوي رزمندگان را بگيرند. از آنجا كه نيروهاي لشكر عاشورا زودتر و از روي جادهِ وسط جزيره درگيري را آغاز كرده بودند، نيروهاي دشمن به رغم مقاومت شديد، گيج شده و نمي دانستند چه كار كنند، اما دستور فرمانده تيپ 16 آنها را به مقاومت وادار كرد.(2)
آتش دشمن روي جادهِ وسط جزيره، همان جايي كه نيروهاي لشكر 31 عاشورا درگيري را زودتر آغاز كرده بودند، سنگين بود. آغاز درگيري سه گردان تيپ سيدالشهدا(ع) از هر سه محور تا ساعت 00:24 طول كشيد. دشمن روي جادهِ وسط جزيره از خود مقاومت شديدي نشان مي داد، طوري كه كم كم، فرماندهان لشكرهاي عاشورا و نجف نااميد شدند تا اينكه ساعت 25:12، از قرارگاه نجف خبر دلگرم كننده اي به جزيره مخابره و اعلام شد لشكر 27 حضرت رسول(ص) توانسته است، خط خود را بشكند و شما هم تلاش خود را مضاعف كنيد. غلامپور مرتب با مهدي باكري و احمد كاظمي تماس مي گرفت و يادآور مي شد كه آنها نيز نيروهاي خود را حركت دهند. اين گونه تماسها تا بعد از 00:2 نصف شب هم ادامه داشت. تا ساعت 10:1 بامداد، گردانهاي نجف هنوز وارد عمل نشده بودند و در اين ساعت، يكي از گردانهاي لشكر نجف اعلام كرد كه گردان علي اصغر علامت بدهد تا او هم بتواند خود را به محل درگيري برساند. محور تيپ سيدالشهدا(ع) و وضع مناسبي داشت، آنها بيست دستگاه تانك را منهدم كرده و با سه گردان عمل كننده به طور هماهنگ، با قدرت به سه راهي نزديك شده بودند. غلامپور به عزيز جعفري گفت كه به تيپ سيدالشهدا(ع) فشار بياورد و به سمت راست بپيچد تا لشكرهاي عاشورا و نجف را كمك كند. با بيدار شدن احمد كاظمي از خواب و هدايت گردانهايش يكي از دو گردان لشكر نجف از روي سيل بند غربي و ديگري از سمت راست جاده حركت كردند، اما از آنجا كه از طرف چپ جاده، يعني طرف گردان علي اصغر تير مي خوردند، باز هم متوقف شدند؛ بنابراين، قرار شد كه بين سه گردان با هم هماهنگي لازم ايجاد شود.
 
طي بحثهايي كه در قرارگاه حنين صورت گرفت، قرار شد تا از گردان تانك مالك اشتر لشكر حضرت رسول(ص) استفاده و از سه راهي تا پل شحيطاط را پاك سازي كنند و در آنجا، با لشكرهاي عاشورا و نجف الحاق كنند. براي اين كار نيروهاي گردان مالك اشتر ساعت 00:3 بامداد نسبت به مأموريت جديدشان توجيه شدند. در همين شب، لشكر 31 عاشورا توانست با سه دستگاه لودر و بلدوزر خاكريزي را كه از صبح مشغول زدن آن بودند، تكميل كند و آن را از جادهِ وسط جزيره به باتلاق سيل بند شرقي برساند. ساعت 20:3 بامداد، فرمانده تيپ سيدالشهدا(ع)، اعلام كرد كه گردانهايش از سه راهي گذشته اند. قرارگاه نجف پس از ابلاغ اين خبر به فرمانده لشكر 8 نجف از ايشان خواست كه حتماً، پل را بگيرند و وقتي به پل رسيدند، آن را منهدم كنند. يك گردان لشكر نجف كه از خط مياني حركت مي كرد، بر شدت درگيري خود افزود و با وجود مقاومت شديد دشمن، خط آنها شكسته شد. يكي از اسيران مي گفت رزمندگان تا ساعت 00:4 بامداد، سه بار به ما حمله كردند كه توانستيم مقاومت كنيم، اما از ساعت 00:4 بامداد به بعد، ديگر خط ما شكسته شد.
ساعت 05:4 بامداد، يكي از گردانهاي تيپ سيدالشهدا(ع) اعلام كرد: < دشمن از طريق پل شهيد باكري در حال فرار است، جلوي او را بگيريد. گردان طاهري كه از روي سيل بند غربي حركت مي كرد، حدود يك كيلومتري پل متوقف شده بود؛ زيرا، از سمت چپ تير مي خورد. گردان مرادي هم در سه كيلومتري پل روي جاده متوقف شده بود كه غلامپور گفت يك گروهانش را به سمت راست، يعني غرب حركت دهد و به سمت سيل بند غربي برود تا به گردان طاهري برسند. پس از آنكه تيپ سيدالشهدا(ع) در سمت شرق جزيره فشار زيادي روي دشمن آورد و آنها را مجبور به فرار كرد. احمد كاظمي و گردانهايش مجدداً، فشار آوردند و اين بار، با قدرت بيشتري وارد عمل شدند. گردان مرادي نيز به شدت با دشمن روي جاده درگير شد (30:4 بامداد) و احمد كاظمي گردان طاهري را سر و سامان داد. گردانهاي نجف و عاشورا نيز با هم هماهنگ شدند و فشار هماهنگي در سمت غرب جزيره آوردند كه به فرار دشمن منجر شد [...]. بچه هاي گردان طاهري عراقيها را تعقيب كردند و با انهدام شش دستگاه تانك آنها، روحيهِ بيشتري گرفتند. ساعت 41:5 بامداد، گردان طاهري به پل شهيد باكري رسيد و پل را بست. ساعت 50:5 بامداد، نيز برادر احمد كاظمي با وجود مجروح شدن، براي گرفتن سرپل به خط و به پل شهيد باكري رفت.
از طرف ديگر، گردان تانك لشكر حضرت رسول(ص) كه ساعت 10:4 بامداد، حركت كرده بود، به سه راهي رسيد و از آنجا به سمت پل شهيد باكري حركت كرد، اما راهنمايي نداشت كه قرار شد خود راه را ادامه دهند [...].
ساعت 20:6 صبح، گردان مرادي به خاكريز سيصد متري پل رسيد و بچه هاي طاهري از پل گذشتند و به شهرك بعد از پل رسيدند كه قرار شد آنجا را منهدم كنند و يك سرپل مناسب بگيرند. بدين ترتيب، از همه طرف، فشار زيادي بر عراقيها وارد آمد، طوري كه حدود چهارده دستگاه تانك دشمن در داخل جزيره ماندند و راه فرار نداشتند. در ساعت 40:6 صبح تانكهاي عراقي به سمت پل رفتند، اما هنگامي كه پل را بسته ديدند، به داخل جزيره برگشتند؛ موضوعي كه ترس و وحشت نيروهاي خودي را در پي داشت. بدين ترتيب، نيروهاي گردان مرادي نتوانستند از روي جاده به پل برسند. در همين هنگام، مرتب از جزيره تماس گرفته مي شد كه براي زدن تانكها هلي كوپتر كبري بفرستيد. وضع تيپ سيدالشهدا(ع) روي سيل بند شرقي و سه راهي و دشت خوب بود، اما تا جاده وسط جزيره نيامده بود و در منطقه اي هم كه گردان تانك لشكر27 رفته بود، دشمن پاك سازي نشده بود.

 

1) دومين پاتك سنگين دشمن 8 اسفند ماه
پاتك دشمن از ساعت 45:6 صبح با آتش سنگين توپخانه و خمپاره آغاز شد و تيپ 30 زرهي از لشكر6 با حدود صد تانك از پشت جزيره به سمت پل شحيطاط حركت كرد و به چهارده دستگاه تانك باقي مانده در داخل جزيره هم گفتند تا آنها آنجا را شلوغ كنند. با روشن شدن هوا حملات هوايي دشمن نيز آغاز شد و هواپيماها مكرر جزيره را بمباران مي كردند. فشار تانكها روي پل شهيد باكري زياد شد تا اينكه ساعت 20:7 صبح، لشكر 8 نجف اعلام كرد: < دشمن قصد دارد پل را از ما پس بگيرد و تانكهايش روي پل بيايد، اما داخل نشده است و تانكهايي كه در جزيره مانده بين ما و تيپ سيدالشهدا(ع) است و آنها با آتش خود، بچه ها را اذيت مي كنند> . همچنين، لشكر نجف اعلام كرد: < ما احتياج به نيرو داريم تا مقابل پاتك بايستيم كه به او اميد دادند گردان مالك اشتر نزديك شماست و با او الحاق كنيد> . اين عمل هرگز صورت نگرفت؛ زيرا، گردان تانك حضرت رسول(ص) در جنوب شرقي جزيره به دليل توجيه نبودن فرماندهان گروهان و نداشتن راهنما سرگردان بود.
آتش دشمن در خط اول، در انتهاي جزيرهِ جنوبي سنگين بود و از نيروها تلفات مي گرفت، اما آتش دشمن روي عقبهِ ما زياد سنگين نبود. ساعت 15:8 صبح بچه ها از پل عقب آمد ند و پل بين ما و دشمن قرار گرفت و نيروهايي كه قرار بود پل را منهدم كنند، نتوانستند زيرا:
1) آن دو نفري كه از طرف قرارگاه نجف براي تخريب پل آمده بودند شهيد شدند؛
2) افراد تخريبچي لشكر نجف هم شهيد شده بودند؛ و
3) مهمات لازم براي انهدام آن پل در دست نبود.
در همين حين، خبر ناگوار ديگري دادند و گفتند فرمانده گردان مالك برادر كارور شهيد شده اند.
در ساعت 40:80 صبح، تحت فشار آتش شديد دشمن نيروها از خاكريز سيصد متري عقب نشستند و به پشت خاكريزي كه تا پل، يك كيلومتر فاصله دارد، آمدند و همان جا مستقر شدند.
نيروهاي عراقي اين بار زياد به جزيره داخل نشدند و تنها چند دستگاه تانك از پل گذشتند و به تانكهاي داخل جزيره پيوستند. در اين زمينه، فرمانده قرارگاه بدر گفت: < لشكر 6 عراق از قوي ترين لشكرهايي است كه تيپ 16 زرهي آن ديشب در پاتك منهدم شد و تيپ 25 آن هم رفته شلمچه و تيپ 30 زرهي آن هم الان، پشت پل شهيد باكري با صد دستگاه تانك در حال پاتك است؛ بنابراين، عراق مي بيند كه اگر اين تيپ را نيز به جزاير وارد كند، به علت آنكه حالت قيف دارد، دوباره منهدم مي شود و لشكر 6 از هم مي پاشد، دشمن طرح ريزي مي كند كه چه كاري انجام دهد؛ بنابراين، نيروها و تانكهاي خود را داخل جزيره نمي آورد> .
هواپيماهاي عراقي هر چند دقيقه يكبار جزيره را بمباران مي كردند، ضمن آنكه توپخانه و تانكهاي دشمن نيز تمام نقاط جنوب جزيرهِ جنوبي را هدف قرار مي دادند و ديگر جايي براي ماندن نيروها باقي نگذاشته بودند، به همين دليل، نيروهاي لشكر عاشورا به پشت خاكريزي كه ديروز احداث كرده بودند، برگشتند و در آنجا، مستقر شدند؛ بنابراين، نيروهاي لشكر علي بن ابي طالب(ع)، كه روي سيل بند غربي مستقر بودند، سه كيلومتر از پل عقب نشستند. در واقع، ديگر كاري از دست فرماندهان ديگر ساخته نبود و آنها تنها نيروها را در پشت خاكريز سر و سامان مي دادند و مرتب تماس مي گرفتند كه لشكر ثارالله را به جاي لشكر عاشورا و نجف منتقل كنيد؛ زيرا، نيروها و فرماندهان اين دولشكر از روز نخست عمليات با تمام وجود در حال نبرد با نيروهاي دشمن بود و تا حد زيادي توان خود را از دست داده بودند. بنابراين، وضع در قسمت غربي جزيره جنوبي درست مانند وضعيت ديروز شد، اما اين بار دشمن به صورت گسترده اي به جزيره وارد نشد و تنها يك سرپل محكم گرفت.
صبح يك فروند هلي كوپتر كبري و ادوات حضرت رسول(ص) به جزيره آمد ند، اما ازآنجا كه تانكهاي دشمن در جزيره پخش نشده بودند، نتوانستند كاري انجام دهند. در اين روز، بچه ها چند تانك (حدود شش تانك) را به غنيمت گرفتند كه دست بچه هاي تيپ زرهي رمضان بود. از آنجا كه پدافند ضدهوايي در جزاير وجود نداشت، حملات هوايي دشمن لحظه اي قطع نمي شد تا اينكه از ساعت 00:12 ظهر به بعد، آتش دشمن روي عقبه ما سبك تر شد، هر چند همچنان، تا ساعت 30:15، هلي كوپترهاي دشمن روي خط اول با موشك و تيربار بچه ها را مي زدند.
ساعت 00:18، محسن رضايي يك پيام بسيار مهم به جزيره مخابره كرد. ظاهراً، اين پيام را آقاي هاشمي ساعت 00:17 از سوي امام خميني[ره] به جبهه آورده بود. به گفته آقاي هاشمي رفسنجاني در اين پيام، آمده بود: < سرنوشت اسلام به اين جنگ وابسته است> و امشب، شما با كمك لشكر 8 نجف نشوه را به هر قيمتي است بگيريد.
با مخابرهِ اين پيام در جمع فرماندهان ولوله اي برپا شد. برادر غلامپور تمام كاغذهاي داخل جيبش را خالي و خود را آماده جنگيدن و .... كرد. بدين ترتيب، همه براي جنگيدن آماده شدند. طي تماسي، تمامي فرماندهان يگانهاي داخل جزيره را خبر كردند تا به قرارگاه نجف بيايند. از آن طرف هم، برادر رشيد و محمد باقري به جزيره آمدند و حدود ساعت 00:20، جلسه اي در همان قرارگاه برقرار شد. در آغاز جلسه، برادر محسن رضايي به رشيد گفت: < به بچه ها بگوييد كه لشكر 25 كربلا دارد پيش شما مي آيد. (عقب نشيني مي كند) و آنها را توجيه كنيد كه يك دفعه به سمت آنها تيراندازي نكنند> .
اين موضوع نشان داد كه چرا امروز آتش دشمن روي جزاير به سنگيني ديروز نبود؛ زيرا، دشمن قوت خود را براي پاتك به مواضع لشكر 25 كربلا گذاشته و آن قدر فشارش زياد بود كه فرماندهان قرارگاه نجف را وادار كرد تا به لشكر 25 كربلا دستور عقب نشيني دهند.
سپس، برادر رشيد اين طور جلسه را آغاز كرد: < خواهش من از برادران اين است كه اين جلسه را مانند جلسات هميشه معمولي تصور نكنيد، بلكه شايد اضطراري ترين شرايطي كه طي اين چهار سال با آن روبه رو شده ايم، همين لحظه هاست و اين جلسه هم به دليل همين است. همهِ ما صبح به گريه افتاديم. گزارشي از وضعيت به گوش امام رسيد در اين عمليات، اگر اوضاع همين طوري پيش برود، بي گمان، اسلام شكست مي خورد، جمهوري اسلامي در معرض شكست است، در اين چهار سال، ما هر آنچه از دستمان برآمده است، انجام داده ايم و همه برادران خالصانه جنگيده اند [...]. ما چاره اي نداشتيم كه اين عمليات را آغاز كنيم. كجا برويم؟ از بالاي مرز تا پايين آن هرجا امكان آن هست كه با دشمن بجنگيم، جنگيده ايم. هرچند در اين مدت، دشمن فرصت پيدا كرده و تا دندان مسلح شده است و با ما مي جنگد، اما آن هم توان و روحيه اي دارد، هنگامي كه ما ادامه دهيم، او هم خسته مي شود و خداوند هم نصرتش را نازل مي كند و ما پيروز مي شويم، ان اشاء الله. شما كه در جزايريد، نمي دانيد در دنيا چه محشري به پا شده است. اگر در اين عمليات موفق نشويم، قطعاً، در جنگ شكست خورده ايم. اين عمليات را مانند سلسله عملياتهاي والفجر ندانيد. زماني كه دشمن بر ما هجوم آورد و به يگانهاي عمل كننده فشار آورد، آقاي هاشمي از قول امام از تهران دستور اكيد آورد كه هر چه توان داريد، بيرون بريزيد و بجنگيد و حسين وار هم بجنگيد؛ اگر در جزاير نجنگيم، از بين رفته ايم و اگر دشمن حمله كند، هلي كوپترهاي ما از بين مي روند و قطعاً با آتشي كه هواپيماهاي دشمن اجرا كرده اند از فردا يا پس فردا هلي كوپترها ديگر ما را ترابري نخواهند كرد و شما تصور نكنيد كه در اين جزيره خواهيد ماند و هلي كوپتر و قايق شما را تدارك مي كنند، نجات ما در ادامه جنگ از اين جزاير است. اگر ما اين جزاير را تخليه كنيم، حيثيت جمهوري اسلامي بر باد مي رود. همت به خرج دهيد، هر چه نيرو داريد، از اين جزيره بيرون ببريد و به سمت نشوه حركت كنيد. مسئولان جمهوري اسلامي اجازهِ تخليهِ جزيره يا ماندن و قتل عام شدن را به ما نمي دهند. تنها راه چاره اين است كه نيروهاي زنده لشكرها را سازمان دهي بكنيد و از اين جزيره بيرون بياييد و به جلو برويد [...]. انهدام ديشب نيروهاي دشمن در جزاير آن قدر ترس در دل دشمن انداخته است كه ديگر قدرت داخل شدن به جزاير را ندارد. فشار شما جمهوري اسلامي را پيروز خواهد كرد. حاج همت و تيپ المهدي و ثارالله بايد از طلايه عمل كنند، هر طور شده، بايد خط را بشكنند. امشب، تا رده فرمانده لشكر اجازه دارند، بروند و بجنگند و همه برويد، بجنگيد ما نمي پذيريم كه بگويند در ميدان مين گير كرده ايم، برويد افراد را جمع كنيد و به دشمن بتازيد. اكنون نيز، مسئولان كشور امام، هاشمي و ... منتظرند كه تا ساعتي ديگر شما درگير شويد> .
پس از اين صحبتها، برادر رشيد آمار نيروهاي زنده و در نهايت، نيروهاي كاري يگانها را گرفت كه تعدادشان بسيار كم بود [...].
بعد از جلسهِ فرماندهان و مسئولان قرارگاه، مأموريت هر يك از فرماندهان به آنها گفته شد و آنها براي آماده كردن نيروهايشان و آغاز عمليات، قرارگاه را ترك كردند.

 

تثبيت جزاير و پايان عمليات (عمليات در شب ششم و هفتم)
مقرر شد از هر يك از دو لشكر عاشورا و نجف يك گردان تا پل شهيد باكري را پاك سازي و پل را تصرف كنند و ديگر نيروهاي عمل كنندهِ اين دو لشكر از پل به سمت جادهِ آسفالت وارد عمل شوند. اين مأموريت ساعت 00:21 به لشكرهاي 31 عاشورا و 8 نجف اعلام شد، اما تا اين برادران به محل نيروهاي خود برسند و نيروها را سازمان دهي و توجيه كنند، مدت زمان زيادي طول كشيد. به هرحال، ساعت 50:4 بامداد اين گردان حركت كرد.
با توجه به اينكه دشمن تانكهاي خود را عقب كشيده و تنها يك سرپل در داخل جزيره براي خود حفظ كرده بود، اين گردان خيلي شديد با دشمن درگير نشد و به پيشروي مختصري بسنده كرد و به دليل حضور زياد دشمن، آتش شديد و روشن شدن هوا، بدون انجام كار مؤثري، به عقب آمدند. هرچند در شرق جزيره يك گروهان لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) تا سه راهي را پاك سازي كرد و گردان حبيب لشكر 27 حضرت رسول(ص) از سه راهي به سمت پل طلايه رفت، اما به دليل نامناسب بودن وضعيت نيروهاي اين لشكر ساعت 30:5 تا 00:6 صبح به آنها دستور عقب نشيني داده شد.
به محض روشن شدن هوا، حمله هواپيماهاي دشمن آغاز شد و ساعت 20:7 صبح، شش فروند ميراژ عراقي از ارتفاع بالا جزيره جنوبي را بمباران كرد اين بمبارانها در هر ساعت چند بار تكرار مي شد.
چند روز پس از شروع عمليات، توپخانه ما نيز در جزيرهِ جنوبي اجراي آتش پشتيباني را آغاز كرد و گاهي، چند گلوله شليك مي كرد كه به فاصله ده تا پانزده كيلومتري سه راهي روي سيل بند شرقي جزيره جنوبي كنار قرارگاه و محل استقرار نيروها اصابت مي كرد.

 

تثبيت موقت وضع دشمن در جزيره جنوبي
دشمن پس از آوردن يگانهاي احتياط به منطقه عملياتي خيبر، به انجام پاتك اقدام كرد. پاتكهاي دشمن نخست بدون فكر، عجولانه و براي جلوگيري از هجوم ما در همه منطقه ها صورت گرفت و به طور كلي، موفق نبود و تنها موفق شد در القرنه، نيروهاي تيپ امام رضا(ع) را از پل شهر الجزيره عقب براند، اما از روز پنجم عمليات، به پاتكهاي حساب شده دست زد وبا تمركز دادن پاتكش در منطقهِ لشكر 25 كربلا، نيروهاي اين لشكر را به عقب نشيني وادار كرد و بدين ترتيب، نخستين موفقيت بزرگ نصيب دشمن شد. در واقع، دشمن با اين عمل، تبليغات گسترده اي براي تقويت نيروهايش به راه انداخت و سپس، در روز ششم، فشار خود را روي روطه و المزيره و منطقهِ عمليات قرارگاه حديد گذاشت. البته، بچه ها در اين روز نيز تا شب مقاومت كردند. سپس، از آنجا كه فاصله خط اول اين نيروها با آب حدود دويست متر بود، تصميم گرفته شد اين نيروها عقب نشيني كنند؛ بنابراين، شب هفتم، به عقب آمدند. بدين ترتيب، فشار دشمن در روز پنجم روي جزاير كم بود و در روز ششم، دشمن به تثبيت موضوع محدود خود در جزاير پرداخت.
در روز ششم، از صبح تا ظهر، آتش توپخانهِ دشمن روي سيل بند شرقي و غربي جزيره به شدت ادامه يافت و هواپيماهاي عراقي بر آسمان جزاير مجنون مانور دادند و آنها را بمباران مي كردند. در همين حين، دشمن تانكهايش را از جزيره بيرون كشيد و تنها دو سر پل قوي در داخل جزيره را حفظ كرد و براي اين كار چند خاكريز مقطع زد و سيم خاردار جلوي آن كشيد و ميدان ميني درست كرد. همچنين، سه پرژكتور قوي روي پل شهيد باكري گذاشت كه نورش 20 تا 25 كيلومتر را پوشش مي داد ضمن آنكه در شب، هر چند دقيقه يكبار، سراسر جزيرهِ جنوبي را چك مي كردند. بدين ترتيب، دشمن دو سر پل قوي از پل شهيد باكري و سه راهي را در داخل جزيره گرفت كه حركت رزمندگان به خارج از جزاير را بسيار مشكل كرد.
هر شبانه روزي كه از عمليات مي گذشت، مشكلات اقدام يگانهاي خودي در خارج از جزاير بيشتر مي شد. نيروهاي تحت امر قرارگاه حديد و لشكر 25 كربلا مناطق خود را تخليه مي كردند و تنها اميد ما و فشار دشمن روي جزاير قرار مي گرفت. البته، منطقهِ طلايه هنوز هم فعال بود، اما مقاومت دشمن جلوي فعاليت و اقدام مثبت رزمندگان ما را گرفته بود؛ بنابراين، باتوجه به اهميت حفظ جزاير، مسئولان، برادر رشيد را راهي جزيره كردند. وي قرارگاه و اسكله اي در جزيرهِ شمالي احداث كرد. ساعت 40:22
9 اسفند ماه، برادر رشيد تمامي فرماندهان يگانها را براي اعلام موقعيت و برنامه هاي فردا در مقر علي بن ابي طالب(ع) جمع كرد. وي نخست، فرماندهان را در جريان كلي عمليات گذاشت و سپس، فرماندهان در مورد وضعيت خط خود توضيح دادند:
احمد كاظمي: < ما خط بسيار ضعيفي در جنوب غربي جزيره داريم و نيروي زيادي پشت آن نيست> .
مهدي باكري: < خط ما را امروز خداوند حفظ كرد، وگرنه دشمن آن را از دستمان گرفته بود. ما در خط يك خاكريز مرتب و يك خط پدافندي درست نداريم> .
رشيد: < فردا، دشمن جزيره را از سه طرف محاصره مي كند، توپخانه اش را به روطه مي آورد و از آنجا جزاير را زير آتش توپخانه مي گيرد و احتمالاً، پد هلي كوپتر ما را نيز هدف قرار مي دهد. خلاصه، فشار دشمن براي تصرف جزيره زياد مي شود. از طرفي، دشمن مقر نيروهاي لشكر ثارالله را بمباران شيميايي كرده است. در نتيجه، تمامي كادر گردانهاي اين لشكر از بين رفته است و ما نمي توانيم اين لشكر را به جاي لشكر عاشورا و نجف بياوريم؛ بنابراين، دستورات زير براي اجرا صادر شده است:
1) اين دو لشكر بايد خط خود را نگه دارند، اما از آنجا كه احتمالاً، دشمن پاتك مي كند، يك گردان تيپ سيدالشهدا در احتياط اين دو لشكر باقي مي ماند.
2) امشب، نيروهايتان را نگه داريد و تنها خط خود را مستحكم كنيد تا فردا با همين نيروها مقابل پاتك عراق بايستيد و پاسخ آنها را بدهيد.
3) قرار است سه گردان از لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) به جزيره بيايند كه بايد ضلع غربي جزاير مجنون و پدهاي غربي جزيرهِ شمالي را با اين گردانها پوشش بدهند.
4) نيروهايي را كه ديگر نمي توانند عمليات انجام دهند، جمع كنيد و به عقب بفرستيد.
5) از جزيرهِ شمالي و سيل بند غربي بيشتر مراقبت كنيد تا دشمن نتواند هلي برن كند. البته، احتمال نمي دهيم كه دشمن با قايق پاتك كند، اما شما مواظب باشيد.
6) امشب و فردا را كاملاً آماده باشيد تا در مقابل پاتك سنگين دشمن بايستيد.
7) از آنجا كه دشمن قصد تصرف جزاير را دارد، لشكر 17 بايد يك گردانش را داخل جزيرهِ جنوبي نگه دارد تا اگر فشار دشمن زياد بود، حملات دشمن را يك ساعت به تأخير بيندازد تا ديگر نيروها را از جزيرهِ جنوبي تخليه كنيم؛ بنابراين، اين لشكر بايد آمادگي هر نوع عملي را داشته باشد.
از ساعت 00:2 بامداد روز 10 اسفند ماه، آتش توپخانهِ دشمن روي جزيره جنوبي آغاز شد و آتش تا صبح ادامه يافت، ضمن آنكه، ساعت 30:7 صبح، نيز هواپيماهاي عراقي سه بار منطقه را بمباران كردند.
شب گذشته، چهار گردان از نيروي لشكر 17 به جزيره منتقل و 1200 نفر هم از نيروهاي قرارگاه حديد به جزيره شمالي وارد شدند. صبح، برادر رشيد تمامي فرماندهان را براي شركت در جلسه و تصميم گيري خط پدافندي و عمليات امشب خواست كه در اين جلسه، پس از بررسي موقعيت كنوني و استعداد يگانها، تصميمهايي گرفته شد.
پس از خالي كردن روطه از سوي قرارگاه حديد در ضلع غربي منطقه، جبههِ جديدي باز شد كه لازم بود روي سيل بندها و پدهايي كه به جزيرهِ شمالي منتهي مي شد، نيروي پدافند كننده مستقر و پدافند جزيره را محكم كنند. از آنجا كه براي پدافند نياز به احداث خاكريز بود، گروه مهندسي به سرپرستي برادر عندليب به جزيره آمد كه يك گروه راننده، سرويس كار و تعمير كار با خود آورده بود و قرار شد تا تمام وسايل مهندسي در اختيار قرارگاه نجف و يگانها باشد تا در هر كجا كه قرارگاه نجف ضروري ديد، اين دستگاهها وارد عمل شوند.
دشمن نيز از صبح از شدت آتش خود كاست و در جلوي سرپلي، كه از پل شهيد باكري و سه راهي گرفته بود، به ايجاد ميدان مين و سيم خاردار مشغول شد و خاكريزهاي مقطع احداث كرد. همچنين، براي مستحكم كردن سه راهي و پل شهيد باكري و جلوگيري از نفوذ ما چند قبضه چهارلول روي پل و سه راهي گذاشت.
پس از جلسهِ فرماندهان، برادران عزيز جعفري و غلامپور پيش برادر باكري در خط اول رفتند تا مسئله احداث خاكريز را حل كنند. سرانجام، بدين نتيجه رسيدند كه از روي جادهِ وسط جزيرهِ جنوبي 1500 متر تا 1700 متر بعد از پيچ جاده به سمت پل شهيد باكري يك خاكريز به صورت مستقيم و با گراي 270 درجه احداث شود و نيروها در پشت آن استقرار يابند. اين مأموريت به مهدي باكري واگذار و به او گفته شد كه كار اصلي شما زدن همين خاكريز باشد. از ظهر تا شب، مسئلهِ مهمي رخ نداد و آتش دشمن همچنان، كم حجم بود و هواپيماهاي دشمن كمتر مزاحم رزمندگان مي شدند.

 

طرح پدافندي جزاير مجنون
سرانجام، پس از هفت شبانه روز جنگ سنگين، (جنگ كلاش با توپ و تانك)، مقامات مسئول تصميم گرفتند، به تصرف جزاير بسنده و آنها را به هر قيمت ممكن حفظ كنند. البته، براي آخرين بار قدرت عظيمي متشكل از چهار يگان را مأمور شكستن خط طلايه و رسيدن به پل طلايه كردند؛ اقدامي كه به نتيجه نرسيد و در نهايت، عمليات خيبر، در منطقهِ عملياتي 4 قرارگاه نصر، حديد، بدر و حنين به حفظ جزاير مجنون ختم شد. يگانها در پدافند جزاير با دو مسئلهِ مهم روبه رو شدند. يكي آتش شديد دشمن و ديگري فشار و پاتك آن بود. اگر امكان داشت آتش دشمن را تحمل و بي اثر كرد، پاتك او مؤثر واقع نمي شد. براي خنثي كردن آتش دشمن بايد سنگرهاي محكمي ساخته مي شد، بدين منظور بايد يگانها تا حد ممكن با قايق، تراورس و پليت و گوني بياورند تا نيروها براي خودشان سنگر محكم بسازند. از طرف ديگر، براي جلوگيري از پاتك و پيشرفت دشمن طرح درست كردن ميدان مين جلوي خاكريز خودي پيشنهاد گرديد كه قرار شد، عملي شود.

 

نتايج عمليات خيبر در حوزه قرارگاه بدر
همان طور كه در طرح مانور گفته شد، عمليات بايد در دو مرحله، نخست تا سه راه نشوه و سپس، تا خط وحدت، يعني پل ذريجي انجام مي گرفت، اما طي عمليات، به مرحلهِ نخست نيز دست نيافتيم و پنج تا شش روز تلاش براي خروج از جزاير و تصرف اهداف بعدي بي فايده بود، طوري كه در نهايت، مجبور شديم تنها خود جزاير را نگه داريم. 

 

جدول آمار تلفاتعراق در عمليات خيبر
 

عنوان دستگاه تعداد
وسايل انهدامي تانك و نفربر 150 دستگاه
خودرو 200 دستگاه
غنايم تانك 10 دستگاه
كمپرسي 60 دستگاه
لودر و بلدوزر بيش از 6 دستگاه

ضعف پشتيباني و تدارك نيروهاي ما مهم ترين عامل عدم دست يابي به تمام اهداف عمليات بود. البته، در زمانهاي تعيين شده اين امكان فراهم نشد و نيرو و مهمات لازم به جزاير انتقال نيافت. براي نمونه، اگر در شب نخست، شش گردان تعيين شده ترابري مي شدند، قطعاً، سرنوشت عمليات غير از اين بود. دور بودن مسافت عقبهِ يگانها و داشتن عقبهِ آبي طولاني مشكل بعدي بود كه ما را از آتش پشتيباني توپخانه و تانك بي بهره كرد. در اين مورد، فرمانده قرارگاه بدر اين طور مي گويد: < در جزاير، از آتش بسيار كمي برخوردار بوديم؛ چرا كه برد توپخانه ما به آنها نمي رسيد و ما تنها با آتش محدود و سبك خمپاره پشتيباني مي شديم. در مقابل، عراق تمامي توپخانه خودش را بسيج كرده و جهنمي از آتش پديد آورده بود. براي نمونه، بيش از دويست قبضهِ آن مرتب در محدودهِ جزيره جنوبي روي مواضع ما اجراي آتش مي كرد و اگر لطف و عنايت خداوند نبود و اگر نمي خواست كه جهنم آتش توپخانه را براي ما گلستان بكند، شايد حفظ جزاير به آن شكل مقدور نبود. همچنين، موقعيت جغرافياي منطقه عملياتي به گونه اي بود كه دست كم، در روزهاي نخست، نمي توانستيم توپ را منتقل كنيم و تعداد توپهاي دور برد هم كه ما را از منطقه خودي پشتيباني مي كردند، خيلي كم بود و با محدوديت اجراي آتش مي كردند. بدين ترتيب، ما در روزهاي نخست، از حداقل آتش توپخانه پشتيباني شديم. در يك جمع بندي كلي مي توان گفت در اين عمليات، در حوزهِ قرارگاه بدر نيمهِ غربي جزيرهِ شمالي و جنوبي آزاد شد. هرچند در مورد وسايل انهدامي و اغتنامي خودي نمي توان آمار دقيقي داد، اما حدود بيست دستگاه از ماشينهاي لشكر عاشورا و نجف منهدم شدند> .

 

تلفات دشمن در عمليات خيبر
در اين عمليات، 1140 نفر از نيروهاي دشمن اسير شدند كه از اين تعداد، 35 نفر افسر، 130 نفر درجه دار و 873 نفر سرباز و نيروي جيش الشعبي بودند. در بين اسيران عراقي، 102 نفر نيز از كشورهاي مصر، سودان، مراكش، سومالي و ... حضور داشتند.
به طور كلي، مي توان گفت بيشتر غنايم و اسيران در جزاير به دست آمد و ميزان انهدامي دشمن در جزاير حدود شصت دستگاه تانك بود.
آمار و تلفات يگانهاي دشمن كه در جزيره يا در پاتكهاي آن شركت كرده بودند به شرح زير است:
تيپ 30 زرهي از لشكر 6 40درصد
تيپ 16 زرهي از لشكر 6 60درصد
تيپ 56 زرهي از لشكر 19 80درصد
تيپ 56 پياده از لشكر 19 40درصد
تيپ 5 گارد مرزي 19 80درصد
تيپ جنبش الشعبي 100درصد
روحيهِ نيروهاي خودي پيش از عمليات و در جريان روز نخست، بسيار عالي بود، اما پس از از دست دادن چهارگردان، روحيهِ مهدي باكري و احمد كاظمي تضعيف شد، طوري كه در هدايت عمليات آنها تأثير گذاشته بود. از طرف ديگر، چند شبانه روز جنگ (تك و پاتك) پي در پي و بي خوابي تا حدودي قدرت فرماندهي را از آنها گرفته بود، اما روحيهِ ديگر فرماندهان همواره خوب بود.
روحيه دشمن، در روزهاي نخست عمليات متزلزل شده بود، اما ضعفهاي كار ما، باعث شد كه دشمن سريع خود را پيدا كند و با وارد كردن نيروهاي احتياط تا حدي روي ما فشار آورد . اگر ما مي توانستيم پشتيباني كنيم و نيروهاي كمكي به آنها برسانيم، شايد با قوت مي شود گفت كه دشمن موفق نمي شد نيروهاي ما را از برخي مناطق عقب بزند. هنگامي كه دشمن ما را در يكي از محورها عقب زد، باعث شد تا از نظر روحيه وضعش فرق كند و در جزاير فشار سنگيني روي ما وارد آيد كه الحمدلله، بي نتيجه ماند.

فصلنامه نگين - شماره 7

منبع:آرشيو مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، سند شمارهِ 150

 

سه شنبه 26 بهمن 1389  12:16 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها