0

ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

تضمین

تضمین به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خود بیاورند.

در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنا بوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند.

مثلاً سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود:

من از آن روز که در بند تو ام آزادم ----- پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است.

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ----- ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
.
.
.
و در آخر، مصراع سعدی را تضمین می کند و می گوید:

حافظ از جو ر تو، حاشا که بگرداند روی ---- من از آن روز که در بند تو ام آزادم

اما تضمین در بین شعرای سده ی اخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازند.

مثلاً غزلی از سعدی یا حافظ را تضمین می کنند و با اضافه کردن ابیاتی هم وزن و هم قافیه مصراع های اول آن شعر، شعری می سرایند که در قالب مسمط چهار یا پنج یا شش مصراعی است.

این نوع تضمین در قدیم مرسوم نبوده و در سالهای اخیر متداول شده است.

یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی را تضمین کرده است.

قسمتی از این شعر در زیر آورده شده است:

ابیاتی که به رنگ نارنجی آورده شده است مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن را در بین شعر خود آورده است.



تصویر

سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ ----- یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟----- هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست


مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست ----- یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست


لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس----- به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس

پایبند تو ندارد سر دمسازی کس----- موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس


به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس----- که به هر حلقه‌ی زلف تو گرفتاری هست


بی‌گلستان تو در دست بجز خاری نیست----- به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست

فارغ از جلوه‌ی حسنت در و دیواری نیست----- ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!


گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست----- در و دیوار گواهی بدهد کاری هست


روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم----- شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم

منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم ----- نزد اعمی صفت مهر منور نکنم


صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟----- همه دانند که در صحبت گل خاری هست

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:07 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

ایهام

ایهام یکی از پرکاربردترین صنایع در بدیع است و به این معنا است که کلمه ای دارای چندین معنی مختلف (حداقل دو معنی) باشد و همه ی این معانی هم درست به نظر برسد.

مثال:

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است ----- ببین که در طلبت حال مردمان چون است
حافظ

مردم در مصراع دوم به دو معنی انسان و مردمک چشم به کار رفته است و در هر معنی با کلمات دیگر تناسب دارد:

الف: در معنی انسان با نشستن و حال و طلب مربوط است.

ب: در معنی مردمک با گریه و چشمم و خون و بدن مربوط است.



تصویر

به راستی که نه همبازی تو بودم من ------ تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی
سعدی

بازی به دو معنی بازی و شوخی کردن و باز (پرنده شکاری) بودن به کار رفته است و در هر معنی با کلمات دیگر رابطه دارد:

الف: در معنی بازی و شوخی با همبازی و شوخی تناسب دارد.

ب: در معنی باز (شاهین) بودن با مگس مربوط است.

مثال های دیگر:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ----- ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
حافظ

"مدام" هم به معنای "شراب" و هم به معنای "همیشه" است.

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد ----- شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
حزین لاهیچی
"شیرین" هم اسم معشوق خسرو وهم به معنای "لذت بخش" است.
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

تلمیح

تصویر
تلمیح به این معنی است که در شعر به داستانی اشاره شود که معروف است و همه آن را شنیده اند.

تلمیح از لحاظ ساختار هم دارای "تشبیه" است و هم می توان در آن "تناسب" دید.

تلمیح دارای "تشبیه" است زیرا بین مطلب و داستان مورد نظر تشبیهی ایجاد می کند و از طرفی بین اجزای خود داستتان هم تناسب وجود دارد.

مثال:

بیستون کندن فرهاد نه کاری است شگفت ----- شور شیرین به سر هر گه فتد کوهکن است

در بیت بالا بین این مطلب که هر که ....... تشبیهی ایجاد شده است و از طرفی بین بیستون و فرهاد و کوهکن و شیرین هم مراعات النظیر وجود دارد.

مثال:

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی ----- روا بود که ملامت کنی زلیخا را

دیدن یار و حیران شدن، به داستان حیرت زنان مصر پس از مشاهده زیبایی یوسف تشبیه شده است و بین "دست" و "ترنج" و "ملامت" و "زلیخا" تناسب وجود دارد.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:22 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

"ارسال المثل"

معنی "ارسال المثل" آرودن یک ضرب المثل در شعر است.

بعضی وقت ها شاعر از یک ضرب المثل معروف در شعر خود استفاده می کند و گاهی نیز یک بیت یا مصراع بعد از مدتی تبدیل به ضرب المثل می شود که به هر دو مورد "ارسال المثل" می گویند.

مثال:

هر گه که دل به عشق دهی خوش دلی بود -------- در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
(حافظ)

ساختار "ارسال المثل" به این شکل است که دو جمله بدون ذکر "ادات تشبیه" (کلماتی مثل چون، چو ، ....) به هم تشبیه می شوند و "مشبه به" همان ضرب المثل است.



تصویر

مثال:

من اگر نیکم اگر بد تو بروخود را باش ----- هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
(حافظ)

مثال:

دهقان سالخورده چو خوش گفت با پسر ------- کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
(حافظ)

نیکی و بدی هر کسی به خود او می رسد و این موضوع مثل آن است که در وقت برداشت، هر کسی از حاصل کاشته خود استفاده می کند.
"وجه شبه" در اینجا "رسیدن سود و زیان به خود فرد" است.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:24 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

مراعات النظیر



تصویر
در جایی که واژه های کلام اجزائی از یک کل باشند و از این جهت با هم ارتباط داشته باشند، "مراعات النظیر" به کار رفته است.

مثال:

دلم از مدرسه و صحبت شیخ است ملول ----- ای خوشا دامن صحرا و گریبان چاکی

مدرسه و شیخ از اجزای درس خواندن و دامن و گریبان و چاک از اجزای لباس هستند.

در شعر زیر می توان ارتباطات زیادی برقرار کرد:

هر تیر که از چشم چو بادام تو جست ----- در خسته دلم جو مغز در بسته نشست

"تیر" و "چشم" اجزای یکی از تشبیهات معروف ادبی هستند که اغلب نگاه مانند "تیر" است.

بین "چشم" و "بادام" هم ارتباط وجود دارد و از طرفی بین "پسته" و "بادام" هم تناسب هست.

از طرفی "دل" و "مغز" و "چشم" هم از اجزای بدن هستند.
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:26 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

معانی

 

-فصاحت
2-اسناد خبری
3-نهاد
4-گزاره
5-قصر و حصر
6-فصل و وصل
7-مساوات
8-ایجاز
9-اطناب

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:31 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:36 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

زبانشناسی

 

آغاز سخن

خانواده های زبانی و تاریخ زبان ها

روش های نگارش

مکتب های فکری

آواشناسی

ساخت شناسی واژگانی

معناشناسی

واژه سازی

دستور گشتاری

بررسی مقابله ای ساخت جمله

زبان و مغز

فراگیری زبان در کودکان

فرهنگ واژگان پارسه- فارسی

زبان شناسی در راستای فرهنگ ها

منشا نام ایام هفته در زبان انگلیسی

 

خانواده های زبان های جهان

در سال 2000، برابر محاسبه ی زبانشناسان، بیش از شش هزار زبان در سراسر جهان استفاده می شده است که بیشتر آنها را ده هزار نفر یا کمتر بکار می برده اند. این تعداد تا سال 2100 یعنی در گذرِ تنها یک قرن نصف خواهد شد. ”یعنی هر دوازده روز = مرگ یک زبان“. بسیاری از فرهنگ های بومی و ملی نیز همراه با این زبان ها به موزه ی تاریخ سپرده خواهد شد. زبان هایی که تعداد سخنگویان بدانها بسیار است (مانند زبان فارسی) دیرتر فراموش خواهند شد. بسیاری معتقدند که زبان هایی باقی خواهد ماند که خاستگاه آنها مهد فن آوری یا اقتصاد باشدبیشتر بر این باورند که زبانی که مردمِ آن بدان عشق ورزند نیز هرگز نخواهد مرد.
برای دسته بندی زبان ها از دیدگاه زبان شناسی، دو شیوه مرسوم است:

شیوه ی وابسته به
گونه شناسی (Typology ) در این شیوه، زبان ها بر پایه ساختار شان دسته بندی می شوند. در این روش، برای نمونه، زبان انگلیسی و زبان چینی که هر دو از واژه پردازیِ ”فاعل- فعل- مفعول“ پیروی می کنند، در یک گروه قرار می گیرند.

شیوه ی زادگانی (Genetic) : در این شیوه، زبان ها برپایه ی روند شکل گیری و برمبنای تاریخی دسته بندی می شوند. این روش، بسیار پیچیده تر و علمی تر از شیوه ی وابسته به گونه شناسی است. در شیوه ی زادگانی، گروهی از دانش ها همچون
باستان شناسی ، مردم شناسی ، تاریخ، و... توسط زبانشناسان بخدمت گرفته می شود. خانواده های زبان ها نیز با استفاده از همین شیوه دسته بندی شده اند.

با تیک زدن بر روی هر یک از گزینه های زیر می توانید مطلب های مفصل و مفیدی درباره ی خانواده های وابسته به هر یک از از این دو قاره را بخوانید:

خانواده های زبان های آسیایی

خانواده های زبان های آفریقایی

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:39 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

روش های نگارش

روش نگارش محدود (Limited writing system)
این روش، اصولا برای بیان مفاهیم کلی بکار می رود. روشهای نگارش محدود عبارتند از:تصویرنگاری ، چم نگاری ، و”استفاده از اشیای نشاندار یا بی نشان بعنوان ابزارهای یادآوری“. اشیای نشاندار زیر که گویا ابزارهای شمارش و محاسبه بوده اند، 9000 سال پیش، در دوره نوسنگی بکار می رفته است.


 


img/daneshnameh_up/2/27/Clay_Writing.png
 


از مزایای روش نگارش محدود می توان به سادگی فهم آن اشاره نمود:


 


img/daneshnameh_up/4/4c/Cave_Painting.png
 


البته دو اشکال عمده نیز بر این روش وارد است:

1)چنانکه از نام آن پیدا است، کارایی این روش بسیار محدود است و با توجه به دایره گسترده واژگان یک زبان و نیز با توجه به نامحدود بودن عبارت هایی که می توان در یک زبان آفرید، باید از آن بعنوان روشی ابتدایی و غیر استاندارد یادکرد.

2)یادگیری این زبان ها، بدون آشنایی کامل با فرهنگ بومی و شیوه نگرش صاحبان آنها به طبیعت پیرامون، امری بیهوده و موجب برداشت نادرست از معنای تصاویر و نگاره ها است.

روش نگارش کامل (Full writing system)
این روش، توانایی انتقال هر عبارت قابل بیان در زبان را دارد. بنابراین میان ”نشانه های موجود در روش نگارش کامل“ و ”عناصر زبان“، کمابیش ارتباطی ثابت و معین وجود دارد. این عناصر می توانند واژه، هجاء، یا آوا باشند که در این صورت روش نگارش مربوط به هریک از آنها به ترتیب، ”واژه نگاری“، ”هجایی“ و ”الفبایی“ نامیده می شود.
چون در این روش عناصر زبان به نمایش در می آیند، آشنایی با زبان نوشته شده برای درک متن لازم است. البته این بدان معنا نیست که در این روش، هر خطی ویژه یک زبان است، بلکه ممکن است یک روش نگارش کامل، بطور مشترک، مورد استفاده چندین زبان باشد. برای نمونه روش نگارش الفبایی لاتین، بطور مشترک مورد استفاده زبانهای انگلیسی ، آلمانی، فرانسوی، و... است، اما برای خواندن متن آلمانی حتما باید به زبان آلمانی، و برای خواندن متن فرانسوی حتما باید به زبان فرانسوی مسلط بود.
اکنون نگاهی کوتاه به انواع روشهای نگارش کامل می اندازیم:

الف) واژه نگاری:

در این روش تعداد زیادی دیس واژه وجود دارد و هر دیس واژه، نمایشگر یک یا چند واژه کامل است. برای آشنایی بیشتر با این روش نگارش، بر روی نمونه ی زیر تیک بزنید:

روش نگارش آزتک

ب) هیروگلیف:

خط تصویری یا خط نقاشی. برای آشنایی بیشتر با این روش نگارش، روی نوشته زیر تیک کنید:

روش نگارش هیروگلیف

ج) هجانگاری:

در این روش، هر نماد نمایشگر یک بخش یا هجا در زبان است. برای آشنایی بیشتر با این روش نگارش، بر روی نمونه ی زیر تیک کنید:
روش نگارش میخی «خط میخی)

د) الفبا نگاری:
در این روش، هر نماد نمایشگر یک آوا در زبان است. خط عربی نمونه ای از الفبانگاری است.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:42 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

 مکتبهای فکری

  • ساختارگرایی
  • رفتارگرایی
  • خردگرایی
  • Cognitivism
  • روانشناسی گشتالت



مکتبهای فکری حاکم بر زبان شناسی به شرح ذیل می باشد:


ساختارگرایی



ساختارگرایی اجتماعی ( Structuralism )، یک شیوه اندیشیدن و یک روش فراکافت* در قرن بیستم، بویژه در نیمه نخست آن است. از نظر روش شناسی ، ساختارگرایی به تجزیه و تحلیل سیستم های عمده با استفاده از بررسی سازه ها و عناصر تشکیل دهنده آن می پردازد.

رفتارگرایی


رفتارگرایی ( Behaviorism )، مکتبی در روانشناسی است که بوسیله ”جان واتسون“، روانشناس آمریکایی، در اوایل قرن بیستم بنیانگذاری شد. برپایه دیدگاه رفتارگرایان، روانشناسی تنها مربوط به رفتار است؛ بنابراین انسان را می توان همچون سگ و گربه، بصورت عینی مورد پژوهش قرار داد.

خردگرایی


خردگرایی ( Rationalism ) در فلسفه، نظریه ای است که خرد و منطق را پایه علم می داند. این نظریه، در مقابل دیدگاه ”آروین گرایی“ (Empiricism) است که مطابق آن، علم حاصل تجربه های قابل لمس است و چیزی که با تجربه های ملموس قابل اثبات نباشد پذیرفتنی نیست.

Cognitivism


در آغاز قرن بیستم گروهی از زبان شناسان گشتالت در آلمان، ادوارد چیس تولمن در آمریکا، و ژان پیاژه در سوییس از رفتارگرایان انشعاب نموده و زمینه را برای روانشناسی شناخت گرایانه فراهم نمودند.

روانشناسی گشتالت


روانشناسی گشتالت که در نخستین دهه های قرن بیستم در آلمان پدیدار شد، عنوان می کرد که افراد مستعد هستند که اطلاعات را به روش های خاصی سازماندهی کنند. بسیاری بر این باورند که روانشناسان شناخت گرا، بعدها با استفاده از این دیدگاه، ”فرایندهای سازمان یافته“ را تعریف کردند.
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:44 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

آواشناسی

آواشناسی گویشی (Articulatory Phonetics):
این گرایش از آواشناسی، به بررسی چگونگی تولید صدا بوسیله اندامهای صوتی انسان می پردازد.
  • صدای اولیه (صدای خام) در گلوی انسان، با وزش هوای شش ها از تارهای صوتی تولید می شود. بنا براین، اندازه تارهای صوتی، نسبت مستقیم با کیفیت صدای انسان دارد. همچنین انسان با نزدیک و دور کردن و تغییر میزان لرزش تارهای صوتی، بسامد صدای خویش را تنظیم می کند. بسامد فردی با صدای بم ، بین 75 تا 150 هرتز (سیکل در ثانیه) است. کسانی که صدای سوپرانو دارد (خانم ها یا دخترانی که صدای بسیار زیر دارند)، حتی می توانند آوایی با بسامد بیش از 400 هرتز تولید کنند. کوتاهی یا بلندی صدای انسان نیز وظیفه ی تارهای صوتی است و به ”دامنه ی نوسان“ صدا بستگی دارد.
البته باید توجه داشت که هیچیک از این اعمال، خودآگاهانه صورت نمی گیرد؛ بلکه این مغز آدمی است که از زمان تولد، بصورت از پیش برنامه ریزی شده، با همه فرکانس های صوتی آشنایی دارد و می داند که مثلا برای صدای گریه یا جیغ یا... چه بسامدی مورد نیاز است و این بسامد را چگونه می توان با استفاده از دو تار صوتی تولید کرد. دو تصویر زیر، تارهای صوتی را در حالتهای باز و بسته، نشان می دهد:

img/daneshnameh_up/b/b0/VOCAL_CORDS.PNG
 

  • در مرحله بعد، صدای خام با پیچش و عبور از حفره های دهانی و بینی (دماغی)، طنین دار می شود. بنابراین، یک خواننده خوش صدا، هم تارهای صوتی و هم حفره های دهانی و بینی مناسبی دارد.
  • زبان و دیگر موانع موجود در حفره دهانی، هنگام عبور صدا از این حفره، آنرا به آواهای گویشی تبدیل می کند. به تصویر زیر توجه کنید:

img/daneshnameh_up/0/03/Vocal_System.PNG
 

چون اصطلاحات کاربردی در آواشناسی، همگی لاتین هستند، لازم است نامهای انگلیسی تصویر بالا را به خاطر بسپاریم؛ با این حال، برای آسانتر شدن کار، ترجمه فارسی واژگان مورد بحث را در پی آورده ام:

Oral cavity: حفره دهانی vocal cords: تارهای صوتی

Nasal cavity: حفره بینی (hard) palate: سخت کام

Uvula: زبان کوچک velum (soft palate): نرم کام

Larynx: نایسر (حنجره) lip: لب

Glottis: چاکنای(ته حلق) teeth: دندانها

Alveolar ridge: لثه tongue: زبان

Apix: جلوی زبان tip (of the tongue): نوک زبان

هنگام نامگذاری بر روی صداها، از صفت استفاده می کنیم. مثلا به صداهایی که بوسیله دو لب تولید می شوند، می گوییم صداهای "دو لبی". جدول زیر، صفتهای مورد نیاز برای نامگذاری آواهای گویشی را نشان می دهد:


Dental
tooth
velar
velum
Alveolar
Alveolar ridge
labial
lip
Palatal
palate
Glottal
glottis
nasal
Nasal cavity
الف) آواهای همخوان (Consonants) محل تولید آواها: نکته: وقتی حرفی را درون / / قرار می دهیم، صدای آن حرف، مورد نظرمان است. پس /p/ را نباید "پی" تلفظ کرد. 1) bilabial: آواهایی که با همکاری دو لب بوجود می آیند. مثل /p/ ، /b/ و /w/. 2) labiodental: آواهایی که با همکاری دندانهای بالا و لب پایین بوجود می آیند. مثل: /f/ و /v/. 3) apico-dental: آواهایی که با همکاری جلوی زبان و دندانها، تولید می شود. مثل: /T/ و /D/. 4) apico-alveolar: صداهایی که با همکاری جلوی زبان و لثه ها، بوجود می آیند: /t/، /d/، /s/، /z/، /n/، /l/، و /r/. 5) fronto-palatal: آواهایی که با همکاری زبان و سخت کام، تولید می شوند. مانند: /S/، /Z/، /tS/، /dZ/، /y/. 6) velar (dorso-velar): آواهایی که با همکاری انتهای زبان و نرم کام، بوجود می آیند. مانند: /k/، /g/. 7) glottal: آواهایی که در حلق تولید می شوند. مانند: /h/ و /?/ . 8) uvular: صداهایی که بوسیله زبان کوچک تولید می شوند. در انگلیسی، صدای یوویولار وجود ندارد. در فارسی صدای /غ/ (/G/)، یوویولار است. روش تولید آواها: 1) :stop برای تولید این آواها، ابتدا راه هوا کاملا بسته شده و سپس هوا ناگهان رها می شود. مانند: /p/، /b/، /t/، /d/، /k/ ، /g/ ، /?/و /G/. 2) fricative: آواهای فرسایشی که برای تولید آنها، مسیر هوا بوسیله یکی از دستگاههای صوتی دهان، نیمه بسته می ماند و هوا برای عبور، حالتی فرسایشی به خود می گیرد. مثل: /f/، /v/، /T/، /D/، /s/، /z/، /S/، /Z/ و /h/. 3) affricate: آواهایی که از ترکیب stop و fricative، بدست می آیند. در انگلیسی و فارسی، صدای /tS/، از ترکیب /ت/ و /ش/؛ و صدای /dZ/، از ترکیب /د/ و /ژ/، بوجود آمده است. 4) nasal: آواهایی که با عبور صدای خام از حفره بینی، بوجود می آیند. مانند: /m/، /n/ و ./N/ 5) trill: صداهایی که با حالت لرزشی ایجاد می شوند. در فارسی و انگلیسی، صدای /r/، تنها صدای لرزشی است. 6) lateral: آواهای که با عبور هوا از کناره های زبان، تولید می شوند. مانند: /l/. 7) glide (semi-vowel): آواهای نیمواک یا نیمه مصوت مانند: /w/ و ./y/ صدای /w/، نزدیک به واکه /u:/ و صدای /y/، به واکه /I/ نزدیک است. اکنون با استفاده از دانسته های بالا، می توانیم همه آواهای بیواک در زبانهای انگلیسی و فارسی را نامگذاری کنیم. روش نامگذاری به این ترتیب است که ابتدا صدادار یا بی صدا بودن آوا، سپس محل تولید و در پایان، روش تولید آنرا می گوییم. بنابراین: /f/: voicless labio-dental fricative /b/: voiced bilabial stop /tS/: voiceless fronto-palatal affricate /G/: voiced uvular stop /w/: voiced bilabial glide برای آسانی کار، می توانید از جدول زیر استفاده کنید:
glottal
uvular
dorso-vilar
fronto-palatal
Apico-alveoalr
Apico-dental
Labio-dental
bilabial
 
?
 
 
G
k
 
g
 
t
 
d
 
 
p
 
b
voiceless
stop
voiced
h
 
x
S
 
Z
s
 
z
T
 
D
f
 
v
 
voiceless
fricative
voiced
 
 
 
tS
 
dZ
 
 
 
 
voiceless
Affricate
voiced
 
 
 
 
N
 
 
 
n
 
 
 
 
m
voiceless
nasal
voiced
 
 
 
 
 
 
 
 
r
 
 
 
 
 
voiceless
trill
voiced
 
 
 
 
 
 
l
 
 
 
voiceless
lateral
voiced
 
 
 
 
 
y
 
 
 
 
 
 
 
w
voiceless
glide
voiced
ب) واکه ها (Vowels) : برای بررسی واکه های یک زبان، چند عامل را در نظر می گیریم: 1) گردی لب ها: در زبان انگلیسی برای تلفظ واکه های /O:/، /O/، /u:/ و/U/، لبها را اندکی گرد می کنیم واین آواها را rounded نامیده، بقیه را unrounded می خوانیم. 2) فاصله زبان از سقف دهان، که اگر زیاد باشد، واکه را low، اگر کم باشد، واکه را high، و اگر بینابین باشد، واکه را mid می نامیم. در واقع، فاصله کم زبان از سقف دهان، به معنی بالاتر بودن زبان است. به همین دلیل حرف تولید شده در این وضعیت را high می نامیم. 3) نقش جلو، عقب یا وسط زبان در تولید صدا که به ترتیب آواهای front، back و center را ایجاد می کند. 4) کوتاهی یا بلندی واکه: در زبان فارسی، همه واکه ها بلند (tense) هستند. اما در زبان انگلیسی، برای نمونه «او»ی کوتاه و «او»ی بلند داریم. به واکه کوتاه ، lax گفته می شود: /u:/ = tense vowel و /U/ = lax vowel. اکنون به جدول زیر توجه کنید: back Central front High / low /u:/ /I:/ High /U/ /I/ Lower-high /O:/ /@/ /e/ Mid /E:/ , /V/ Lower-mid /A/ /&/ Low /A:/ تمرین: 1) Lax central mid? 2) Tense central lower-mid? 3) Tense high front? 4) Tense central low? 5) Lax lower-high back? 6) /&/, /I/, /A/, /@/, /E:/. نکته بسیار مهم: هرگز تصور نکنید که بکار بردن واژه های tens و lax، جز در بخش آواهای central، کاری بیهوده است. هرگاه واکه های زبان های چینی و فرانسوی را نیز به جدول بالا بیافزایید، به اهمیت حیاتی این دو واژه پی خواهید برد!! ج) واکه های مرکب (Diphthongs): یک واکه ی مرکب، از ترکیب یک واکه و یک همخوان بوجود می آید. برای نمونه، آوای /@U/ (load, bone, …) را در نظر بگیرید. این آوا از ترکیب دو آوای /o/ و /u/ تشکیل شده است و بنابراین یک واکه ی مرکب به شمار می رود. دیگر واکه های مرکب در زبان انگلیسی عبارتند از‌: /aU/ (bound, round, …) از ترکیب /&/ و /u/ . /ju:/ (view, cute, …) از ترکیب /I:/ و /u/ . /eI/ (day, say, …) از ترکیب /e/ و


قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:47 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

ساخت شناسی واژگانی

ساخت شناسی واژگانی (morphology)

  • ساخت شناسی واژگانی، دانشی است که تکواژهای یک زبان را مورد بررسی قرار می دهد.
  • تکواژ (morpheme)، کوچکترین واحد معنی دار در هر زبان است. شاید به نظر بیشتر مردم «واژه»، کوچکترین واحد معنی دار زبان باشد، اما واقیت این نیست. واژه «آموزگاران» را در نظر بگیرید. این واژه از سه تکواژ تشکیل شده است:

:1) "آموز" (بن مصدر آموزش)

:2) پسوند "گار" (گار، نشانه انجام کاری از سوی کسی است. مثل کناهکار که در اصل بوده گناهگار)

:3) علامت جمع "ان"

چنانکه می بینید، هر سه بخش این واژه، معنی دار است.
به عنوان مثال انگلیسی، واژه "tourists"، دارای سه تکواژ یا مورفیم است :

:1) "tour"

:2) پسوند (suffix) "ist"

:3) علامت جمع "s"

  • بنابراین، در زبانهای فارسی و انگلیسی، پیشوند (prefix)، پسوند (suffix) و نشانه های جمع (plural makers)، تکواژ هستند. همچنین در زبان انگلیسی، -d و -ed، هرگاه نقش تغییر دهنده زمان فعل را داشته باشند، تکواژهستند.

  • برخی تکواژها را می توان به عنوان واژه، به تنهایی بکار برد. این دسته از تکواژها را تکواژهای مستقل (free morphemes) می نامند. در واژه توریست،"tour" تکواژمستقل است.
  • برخی تکواژها را نمی توان بطور مستقل بکار برد. این تکواژها را تکواژهای وابسته (bound morphemes) می نامند. در واژه توریستس، "ist" و "s"، تکواژهای وابسته اند.
  • تکواژمستقل در یک واژه ی چند تکواژی را بن (base, rout) می نامند.
  • بعضی از وند (affix)ها، نوع بن یا معنی واژه را تغییر نمی دهند. برای نمونه "s" جمع یا "s" مالکیت یا -ed یا... به اینگونه وندها، وندهای تصریفی (inflectional affixes) می گوییم. اما بعضی از وندها، نوع بن یا معنی واژه را تغیر می دهند. مانند ly, ment, al, ize,…. به اینگونه وندها، وندهای اشتقاقی (derivational affixes) می گوییم. به جدول زیر توجه کنید:

FH9 (F: '3E '3E.  (F'(1'JF HF/ *51JA̠'3*. 
Girl (n), girls (n).    tree (n), trees (n)
E9F̺ /'H1̌ ~J4/'H1̮ HF/ '4*B'B̠'3*.
Judgment,  pre judgment.
E9F̺ EH'AB* 9/E EH'AB*. HF/ '4*B'B̠'3*.
Agreement,  dis agreement.
FH9 (F : '3E '3E.  (F'(1'JF HF/ *51JA̠'3*.
Jack (n),  Dave's (n).
FH9 (F : A9D A9D. (F'(1'JF HF/ *51JA̠'3*.
They work hard.   He works hard.
FH9 (F: 5A* BJ/. (F'(1'JF HF/ '4*B'B̠'3*.
Slow (adj), slowly (adv)
FH9 (F: A9D '3E. (F'(1'JF HF/ '4*B'B̠'3*.
Govern (v), government (n)
FH9 (F: '3E 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B̠'3*.
Emotion (n), emotional (adj)
FH9 (F: 5A* A9D. (F'(1'JF HF/ '4*B'B̠'3*.
Personal (adj), personalize (v)
FH9 (F: 5A* 5A* 5A*. HF/ *51JA̠'3*.
Loud (adj), louder (adj), loudest (adj)
FH9 (F: '3E 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B̠'3*.
Girl (n),  girlish (adj)
FH9 (F: A9D 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B̠'3*.
Care (v), careful (adj), careless (adj)
FH9 (F: A9D A9D. (F'(1'JF HF/ *51JA̠'3*.
They work hard.   They're working hard.
E9F̺ ©F4 H'©F4. ~3 (' H,H/ 'JF©G FH9 (F *:JJ1 F©1/G (/DJD *:JJ1 /1 E9F̌ '4*B'B̠ '3*.
Act (v),  re act (v).
FH9 (F: '3E 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B̠'3*.
Virus (n),  anti virus (adj).
نکته
/b> توجه کنید که -ing صفت ساز، وند اشتقاقی است و -ing تعیین کننده استمرار فعل، وند تصریفی است.
تمرین
/b> وندهای دیگر در زبان انگلیسی را پیدا کنید و با روش بالا معلوم کنید که آیا تصریفی هستند یا اشتقاقی.
• بعضی از تکواژهای وابسته، در شرایط گوناگون، تغییر شکل یا صدا می دهند. اما بسیاری، تنها یک شکل یا صدا دارند. به شکل یا شکل های یک تکواژ، allomorph می گویند. برای مثال، تکواژ "s" در واژه "books"، صدای /s/، در واژه "bags"، صدای /z/ و در واژه "benches"، صدای /@z/ می دهد. در این حالت، می گوییم /s/, /z/, /@z/، الومورف های تکواژ "s" هستند. همچنین پیشوند منفی ساز "in" در زبان انگلیسی، در واژه "inactive"، /in/، در واژه "irregular"، /ir/، در واژه "impossible"، /im/ و در واژه "illegal"، /il/ خواهده می شود. این کار برای آسانی تلفظ صورت می گیرد. در اینجا نیز می گوییم /ir/, /il/, /im/, /in/ الوموف های تکواژ یا مورفیم /in/ هستند. بعنوان مثال سوم، تکواژ"the" را در نظر بگیرید. این تکواژ، اگر پیش از حروف بیواکه (بی صدا) قرار گیرد، /th@/ خوانده می شود. حال آنکه همین تکواژ، اگر پیش از یک واکه بیاید، /thI:/ خوانده می شود. بنابراین، مورفیم "the"، دست کم دو الومورف دارد : 1) /th@/. 2) /thI:/.
تمرین
/b> تکواژ "a" (حرف تعریف)، در زبان انگلیسی، دو الومورف دارد. آنها را نام ببرید.
نکته: تبدیل "in" به "il" در واژه ای که با حرف "L" شروع می شود یا تبدیل "s" به /z/ در واژه هایی که به یک حرفِ voiced (مثل .../g/، /n/، /m/) ختم می شوند ، کاملا قابل پیش بینی و ثابت است. به این وضعیت، phonological conditioning می گویند. اما مواردی چون حالت جمع واژه های "child" (children)، "man" (men) و "deer" (deer)، اصلا ثابت و قابل پیش بینی نیست. به این وضعیت، morphological conditioning گفته می شود.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:48 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

معناشناسی

  • معناشناسی (Semantics)
  • آشنایی با چند اصطلاح:
    • Synonym:
    • Antonym:
      • Gradable Antonyms:
      • Ingradable Antonyms:
    • Taxonomic Sisters:
    • Hyponyms and Hypernyms:
    • Meronyms:
    • Homonyms:
    • Polysemy:
    • Homograph:
    • Homophones:
    • Denotation and Connotation:
    • Componential Analysis:
    • Fuzzy Concepts:
    • Prototypes:
    • مشکلی بنام Metaphor:
    • نقش های معنایی:




 

معناشناسی (Semantics)



بطورکلی بررسی ارتباط میان واژه و معنا را معناشناسی می گویند. در منطق نیز بررسی ارتباط میان نمادها و آنچه که نمادها نشان می دهند را معناشناسی (Semantics) می نامند.

خوب است در آغاز به این نکته اشاره کنم که در معناشناسی، میانِ واژه (word) و واژه قاموسی (lexeme) تفاوت وجود دارد. واژه را که همه می شناسیم . اما واژه قاموسی شامل بنِ واژه ، واژه کامل ، و یا یک اصطلاح(idiom) است و بطور کلی واحد و یکان فرهنگ نویسی بشمار می رود. از همین رو فرهنگ زبان یا واژه نامه را نیز Lexicon می نامند. بنابراین، ”dog“، ”happiness“، ”put up with“، هرسه، واژه قاموسی هستند.

 

آشنایی با چند اصطلاح:


 

Synonym:

دو واژه ی قاموسیِ هم معنی را مترادف می نامند. توجه کنید که هیچ دو واژه ای در زبان بطور کامل هم معنی نیستند. حتی اگر شما ”پوشیدن“ و ”تن کردن“ را مترادف بدانید نیز این دو هرگز کاملا هم معنی نیستند! آشکارترین تفاوت میان این دو آن است که پوشیدن را می توانید برای موارد رسمی نیز بکار برید، اما از ”تن کردن“ تنها برای موارد غیر رسمی می توانید استفاده کنید.
نکته دیگر این است که دو واژه شاید معناهای متفاوتی داشته باشند؛ بنابراین، ممکن است تنها یک معنا از دو واژه با توجه به بافت سخن، مترادف باشند. با این وجود، شما آن دو واژه را در آن بافت، مترادف می خوانید.

 

Antonym:

دو واژه که در بافت سخن، دارای دو معنای متضاد باشند را antonym می گویند. واژه های متضاد بر دو دسته اند:

 

Gradable Antonyms:

مانند سرد و گرم. شما می توانید بگووید سردتر یا گرم تر؛ همچنین می توانید بپرسید که چه اندازه گرم یا چه اندازه سرد؟

 

Ingradable Antonyms:

مانند مرده و زنده. شما نمی توانید بگویید مرده تر! و نمی توانید بپرسید که چقدر مرده یا چقدر زنده؟!

 

Taxonomic Sisters:

برای گروهی از واژگان قاموسی بکار می رود که در یک سطح طبقه بندی قرار می گیرند. برای نمونه سگ، خوک، اسب، و... از نظر حیوان بودن، taxonomic sisters هستند. بعضی از ”خواهران رده ای“ که محدود هستند را بسته (closed) می ناند : ”روزهای هفته“. برخی دیگر مانند ”راه های خوش آمدگویی“ را باز یا نامحدود یا open می نامند.


 

Hyponyms and Hypernyms:

هایپانیم، اشاره به ارتباطِ شمولی دارد. برای نمونه، ”سرخ“ هایپانیمِ رنگ است و ”شیر“ هایپانیمِ گربه سانان است. خودِ رنگ و گربه سانان در اینجا هایپرنیم است.


 

Meronyms:

مرونیم ها مثل هایپانیم ها هستند با این تفاوت که مرونیم ها اشاره به اجزای یک چیز دارند. برای نمونه، ”بال“ جزیی از یک پرنده و ”دستگیره“ جزیی از یک در است.


 

Homonyms:

دو واژه که یک شکل و یک تلفظ دارند، اما از نظر معنایی متفاوت اند. برای نمونه در زبان انگلیسی، bank هم بمعنی بانک و هم به معنی ساحل رود بکار می رود. گرچه هر دوی این واژگان یک جور نوشته می شوند، اما از نظر معنا شناسی، این دو، واژگانی متفاوت هستند. این دو واژه را هومونیم می نامیم.

 

Polysemy:

بعضی از واژگان، تک معنایی (monosemy) هستند و برخی دیگر چندمعنایی (polysemy) اند. تشخیص تفاوت میان هومونیم ها و پالسمی ها بسیار دشوار و کارِ زبان شناسان است. برای نمونه زبان شناسان “table” به معنی ”لوح“ و “table” به معنی ”جدول“ را در زیر یک سرواژه قرار داده و آنرا پالسمی (و نه هومونیم) می دانند.

 

Homograph:

دو واژه که به یک صورت نوشته می شوند، اما از نظر تلفظ و معنا متفاوت هستند. برای نمونه شکل های اسمی و فعلیِ واژه project هومونیم نیستند، بلکه homograph اند.

 

Homophones:

واژه های متفاوت با تلفظ یکسان را هوموفون می نامند. برای نمونه: ”hair“ و ”hare“.


 

Denotation and Connotation:

معنای صریح و آشکار یک واژه که معمولا در واژه نامه ها به آن اشاره می شود را denotative meaning می نامند. معنای ضمنی یک واژه را connotative meaning می نامند. برای نمونه هنگامیکه کسی به شما می گوید : ”زهرا برای من مادری کرده است“، معنای صریح واژه ”مادری“ در اینجا اینگونه است که زهرا مخاطب شما را بزرگ کرده و پرورش داده است، اما معنای ضمنی آن این است که زهرا در حق مخاطب شما مهر و محبت فراوان روا داشته است.


 

Componential Analysis:

یکی از روش های نشان دادن معنی واژگان قاموسی، آوردن اجزای معنایی آنها (meaning components) است. به بررسی اجزای مرد، زن، دختر، و پسر توجه کنید:
:مرد : + انسان، - مونث، + بزرگسال
:زن : + انسان، + مونث، + بزرگسال
:دختر: + انسان، + مونث، - بزرگسال
:پسر: + انسان، - مونث، - بزرگسال

این روش، نسبت به شیوه ی آوردن مرجع (reference) برای معنا (sense) برتری دارد. چراکه گاه دو معنای متفاوت، به یک مرجع اشاره دارند! به نمونه زیر توجه کنید:
:رییس جمهور
:رییس شورای عالی امنیت ملی

هر دو معنای اشاره شده در بالا، به یک نفر اشاره دارند. برابر قانون اساسی ایران، رییس جمهور، رییس شورای امنیت ملی است. با این وجود، از نظر معنایی، میان ریاست جمهوری و ریاست شورای امنیت ملی تفاوت آشکار وجود دارد.
البته به تشریح معنی از راه بررسی اجزایی در ظاهر یک اشکال بزرگ نیز وارد است. این روش معمولا برای بیان معنای ضمنی (connotative meaning) کامل نیست:

 


:Bachelor: + male, - married
:Spinster: - male, - married

 



در نگاه نخست، بچلر متضاد واژه اسپینسر است، اما بار معنایی منفی موجود در واژه دوم را چه کار کنیم؟! واژه نخست را در فارسی می توانیم بصورت ”مرد مجرد“ ترجمه کنیم، اما اگر بخواهیم واژه دوم را ترجمه کنیم باید بگوییم : ”پیردختر“ یا ”دختر ترشیده“ یا چیزی شبیه به اینها!
پاسخ این است که شما برای معنای صریح و معنای ضمنی واژه، دو هویت مستقل قائل می شوید و برای نمونه می توانید برای معنای ضمنی اسپینسر، یک (+ negative feedback) و یا یک (- young) یا هر معنای ضمنی دیگری که برداشت می کنید را نیز می آورید.

 

Fuzzy Concepts:

همه اجزای معنایی واژگان را نمی توان با آری و نه و یا + و – نشان داد. برای نمونه، در مورد بستنی، ماهیت این واژه آیا + جامد است یا - جامد؟! اشتباه نکنید! این ایراد از معناشناسی نیست، این مفهومِ گنگ دقیقا همان نگاهی است که شما به معنای بستنی دارید. همین حالا به پرسش من پاسخ دهید : ”آیا بستنی جامد است؟“ خوب اگر شما بگویید آری، پس فرق ماهیت سنگ و چوب و پارچه با بستنی چیست؟ آنچه از ماهیت بستنی در ذهن شما نقش می بندد این است که چیزی است میان جامد و مایع؛ نه می توان آنرا جامد خواند و نه می توان آنرا مایع دانست.

 

Prototypes:

برخی واژگان در ذهن انسان به مجموعه ای از مرجع های متفاوت اشاره دارند. برای نمونه واژه ی ورزش اینگونه است. هنگامیکه شما این واژه را به تنهایی می شنوید احتمالا در ذهن شما ”نرمش صبحگاهی“، ”فوتبال“، ”کشتی“، و... نقش می بنند. این حالت را ما بصورت یک دایره ی دارت نشان می دهیم که درآن هرچه به سوی میانه هدف پیش می رویم، مفاهیم معروف تر که با شنیدن واژه زودتر به ذهن خطور می کنند(prototypes) دیده می شوند.
تصویر زیر چیزی است که تصور می کنم یک آمریکایی از ورزش داشته باشد:

 


img/daneshnameh_up/3/31/Prototype.png
 



شاید بسیاری از آمریکاییان بازی بیس بال را نیز در دایره دارتِ معناییِ خود بگنجانند. شاید برخی بوکس یا کشتی را در منطقه درونی تر دایره جای دهند و فوتبال آمریکایی را به خارج تر برانند. به هر روی، تصویر شکل یافته، همان معنایی است که فرد مورد نظر ما از ورزش در ذهن خود دارد.


 

مشکلی بنام Metaphor:


متافور یعنی استعاره. استعاره نوعی تشبیه است که در آن از ادات تشبیه استفاده نشده باشد. برای نمونه در فارسی می گوییم ”حسن که خرس است!“. این جمله یعنی حسن که مانند خرس گنده است.
در انگلیسی ممکن است روابط جنسی نامشروع را به ناپاکی و نداشتن اینگونه روابط را به پاکی تشبیه کرده و بصورت استعاره بکار برند:
 


  • They went on a dirty weekend.
  • You've got a filthy mind!
  • Keep it clean - this is a family audience.
  • My reputation is spotless.
  • The immaculate conception.
  • I'm worried that children's minds will be polluted with all the sex on television.


پرسش: در برخورد با استعاره ها، از دید معناشناسی، آیا باید معنای ظاهری آنها را بررسی نمود یا باید معنای باطنی شان را در نظر گرفت؟
پاسخ: هر دو! فراموش نکنید که معناشناسی دقیقا بررسی همان چیزی است که در ذهن انسان نقش می بنند. هنگامیکه شما با یک استعاره بر می خورید، ابتدا معنای ظاهری و سپس معنای باطنی آن شما را متوجه خود می کند و این ارزش کار استعاره است. برخی مترجمان غیرحرفه ای متاسفانه در ترجمه استعاره ها معنا یا تفسیر خود از آن را بیان می کنند و این بزرگترین خیانت به اثر نویسنده و اشتباهی بزرگ در ترجمه است.


 

نقش های معنایی:

در هنگام خواندن نقش های معنایی، تلاش نکنید مفاهیم ارایه شده را با مفاهیم موجود در دستور سنتی برابری دهید. گرچه می توان برخی از آنها را معادل فعل ، فاعل ، مفعول ، یا... در دستور زبان دانست، با این وجود خواهید دید که برای نمونه فاعل در معناشناسی گونه های متفاوتی دارد:

Agent: کارگزار.

Patient: چیزی که از کارِ کارگزار یا علت تاثیر پذیرفته است.

Location: محل انجام کار (یا حادثه).

Instrument: چیزی که کارگزار برای انجام کار از آن استفاده نموده است.

Time: زمان انجام کار (یا حادثه).

Recipient: دریافت کننده ی نتیجه ی کارِ کارگزار.

Experiencer: گیرنده انگیزه.

Stimulus: انگیزه.

Cause: علت.

Goal: محلِ مقصد.

یکی از دوستان می گفت: ”زمان! کارگزار، انگیزه، و علت، که یکی است!“ باید بگویم بله! در دستور زبان شاید هر سه را فاعل بدانیم، اما در معنا، میان این سه و نیز میان Patient و Recipient تفاوت هایی وجود دارد. برای درک بهتر مفاهیم بالا، به نمونه های زیر توجه کنید:


 


:1.Farmers raise crops for cityfolk.

Agent Patient Recipient
:2.Rain pleases the farmers, but too much rain harms the crops.
Stimulus Experiencer Cause Patient
:3.In the summer, they use trucks to bring crops from the field.
Time Agent Instruments Patient Location
:4.They may send their crops to market through cooperatives.
Agent Patient Goal Instrument
:5.The crops are sent by train to distribution centers in large cities.
Patient Instrument Goal Location
:6.Market value determines which crops farmers will plant the next spring.
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:51 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

واژه سازی

در زیر به روشهای متداول واژه سازی، اشاره شده است:

 

1) compounding: همکنش، همکرد. روش ترکیبی ؛ که در آن با ترکیب دو واژه، واژه ای نو ساخته می شود. مانند



:Blackbird, textbook, waterbed,…

 

نمونه های فارسی
تماشاخانه، سنگفرش، آب انبار،...



 

2) blending: آمیزش. روشی که در آن، برای بیان یک چیز، از ترکیب ویژگیهای آن چیز، واژه ای نو می سازند. تفاوت این شیوه با روش قبلی در این است که در روش دوم، واژگان اصلی شکسته شده و سپس از ترکیب آنها واژه ای نو پدید می آید. این کار هم برای کوتاهی و هم برای زیبایی واژه جدید صورت می گیرد. مانند



:Telecast (television + broadcast)

:Smog (smoke + fog)

:Bit (binary + digit)

:Motel (motor + hotel)

در زبان فارسی، بتازگی استفاده از این روش، معمول شده است. یکی از زیباترین واژه های نو ساز، کلمه "فینگیلیش" است که به جای "زبان فارسی با خط انگلیسی" استفاده می شود. این واژه ترکیبی، کاملا درست است و ما نمونه های مشابه آنرا در زبانهای
دیگر نیز سراغ داریم:

:Franglais (French + English) (فغانگلِی)

:Spanglish (Spanish + English) (اِسپُنگلیش)

 

3) derivation
/b> وندافزایی. روشی که در آن با استفاده از پیشوندها، پسوندها و ریشه های (بن های) یک زبان ، واژه نو ساخته می شود. پتانسیلِ زبان های فارسی و انگلیسی در واژه سازی به روش derivation، بسیار بالا است.



نمونه فارسی
دانشگاه (بن دانش + پسوند گاه)



4) clipping
/b> چینش. روشی که در آن، بخش نخست از واژه ای چند هجایی جدا شده و بجای آن واژه بکار می رود.



نمونه انگلیسی
ad (advertisement), fan (fanatic), math (mathematics),…



نمونه فارسی
آک (آکبند)، آزِ (1) (آزمایشگاه فیزیک (1»،...



5) acronym
/b> سرینام. واژه ای است که از حروف نخست چند واژه گرفته شده باشد. تفاوت acronym با abbreviation آن است که اولی را می توان همانند یک واژه خواند، اما دومی را باید ”حرف، حرف“ یا ”جدا جدا“ به زبان آورد.



نمونه
رادار (Radio Detecting And Ranging)



:ناسا (North Atlantic Treaty Organization)

:نکته: سازمان ”سیا“ در فارسی، سرینام است، اما در انگلیسی abbreviation به شمار می رود؛ چون در انگلیسی بصورت جدا جدا (C.I.A یا سی آی اِی) تلفظ می شود.

6) back formation: روشی که در آن با حذفِ پسوند یک واژه، واژه ای نو ساخته می شود. نمونه ها



back formation Original word


televize television


edit edtitor


resurrect resurrection



7) Conversion
/b> تغییر نوع دستوری واژه و ایجاد معنایی جدید، با حفظ معنای قدیمیِ آن.


نمونه


:الف) واژه butter به معنای کره، امروزه بصورت فعل (کره مالیدن) نیز بکار می رود.
همچنین واژه paper به معنای کاغذ نیز امروزه معنای ”با کاغذ پوشاندن“ نیز می دهد.
ب) واژه must که پیشتر فعل بوده، امروزه بصورت اسم نیز بکار می رود. در فارسی نیز ما گاهی باید را بصورت اسمی بکار می بریم : ”هیچ بایدی در کار نیست.“

8) borrowing
/b> وام گرفتن یک واژه از زبانی دیگر. در فارسی، واژگان بسیاری از زبان عربی وام گرفته شده که نتیجه ی آن غنای زبان پارسی بوده است. متاسفانه واژگان بسیاری نیز ، بویژه در ”زبان اداری“ از عربی وامگیری شده است که نتیجه ی آن، چیزی جز بی خیالی نسبت به اصالت زبان مادری و رسمی ایرانیان نبوده است.


در انگلیسی نیز واژگان بسیاری از زبان فرانسوی وام گرفته شده و حتی دهها واژه فارسی، وارد زبان انگلیسی شده است؛ واژگانی چون shah (شاه)، paradise (پردیس)، caravan (کاروان)، lilac (نیلک، گل یاس)، khaki (رنگ خاکی)، chador (چادر)، و... از آن گروهند.

9) onomatopoeia
/b> ناماوا. واژه ای که از روی آوای یک چیز ساخته شده باشد.


نمونه ی انگلیسی
baa, buzz, mew, moo, …


معادل های فارسی
بُ بُ کردن، وِز وِز کردن (زنبور)، میومیو کردن، ماما کردن (گاو)



10) تغییر معنا
/b> بسیاری از واژگان در طول زمان، معنای خود را از دست می دهند و یا با حفظ معنی، معنای تازه ای می یابند. توجه داشته باشید که بر عکس conversion، در اینجا نوع دستوری واژه تغییری نمی کند.


برای نمونه در فارسیِ چند قرن پیش، ”مزخرف“ معنای آراسته می داده و مثلا اگر به کسی می گفتند ”عجب خانه ی مزخرفی! این سلیقه از کیست؟“، صاحب خانه بسیار سرخوش و مسرور می شده است. امروزه، مزخرف در فارسی یعنی‌ ”چِرت“ و ”بی ارزش“.
برخی زبانشناسان، تغییر معناها را در غالب extension، narrowing، specialization، generalization، amelioration، و pejoration دسته بندی کرده اند که چون همگی تغییر معنا است، از توضیح آنها خودداری می کنم.

11) metaphor
متافور یعنی استعاره. (به بخش آشنایی با شعر انگلیسی مراجعه شود) پیش از هر چیز بگویم که تنها تعداد اندکی از استعاره ها در حوزه واژه سازی هستند. آن دسته از استعاره های غیر مستقیم که با گذشت زمان، معنای ثابتی یافته و هنگام بکار بردن آنها، کسی گمان نمی کند که شما دارید از آرایه ادبی استفاده می کنید و بلکه معنای ثابتِ آن را درک می کند، در حوزه ی سخن ما قرار دارند.


نمونه


Understand = under + stand، در گذشته ی دور، استعاره از نزدیک شدن به چیزی بوده است.

Holyday = holy + day، در گذشته ی دور، چون روزهای تعطیل، مناسبت مذهبی داشته است، این واژه ابتدا بصورت استعاره استفاده می شده و امروزه با معنایی کامل بکار می رود.

Grover Hudson، استاد دانشگاه میشیگان، این بند را زیرمجموعه ی Extension می داند که کاملا درست است؛ با این وجود من ترجیح دادم آنرا بصورت مستقل معرفی کنم.

12) Idiomatic expression
/b> عبارت اصطلاحی. در فارسی وقتی که می گوییم ”فلانی هشتش گروی نهش است“، یا ”من این را از چشم تو می بینم“و... منظورمان از ”8 که گروی 9 است“ و”از چشم کسی دیدن“ به هیچ وجه با معنای واژگان بکار رفته در آنها همخوانی ندارد.



13) coinage
/b> نوآورد. ساخت واژه ای کاملا تازه که ریشه در هیچ زبانی نداشته است. برای نمونه kleenex، nylon، googol (یک و صد صفر جلوی آن) و... واژگانی است که بصورت قراردادی و بدون استفاده از هیچیک از قوانین واژه سازی ساخته شده است.


قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:53 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

دستور گشتاری

گروهی از زبانشناسان، چون نوآم چامسکی ، دستوری را بنیان نهادند که به دستور گشتاری معروف شد. هواداران دستور گشتاری بر این باورند که روش دستوری ایشان جهانی است و می تواند مورد استفاده ی همه زبان ها قرار گیرد (البته منظور، روش و راهکار کلی است).
دستور گشتاری، نظریه ی بررسی مقابله ای را بکلی رد نمود:

همه زبان های جهان، شباهت های بسیاری با یکدیگر دارند، بنابراین هر زبان آموز دانش بسیاری درباره زبان خارجه ای که می آموزد دارد. شباهت بسیار میان زبان ها در ژرف ساخت آنها نهفته است و اختلاف در روساخت وجود دارد. هر زبان آموز باید این راکه که یک زبان چگونه میان ژرف ساخت و روساخت خود ارتباط ایجاد می کند و نیز روابط آواشناسی آنرا بیاموزد.

اکنون به شش فرمول کلی در ساختار جمله های انگلیسی توجه کنید که ابتدا بصورت توضیحی و سپس فرمولی آمده است:

:1) در زبان انگلیسی، هر جمله، از یک بخش اسمی ، AUX و یک بخش فعلی تشکیل شده است. البته جمله های ترکیبی، می توانند چند بخش اسمی یا فعلی داشته باشند.
:2) هر بخش اسمی، حتما اسم داشته و می تواند حرف تعریف یا صفت هم داشته باشد.
:3) در AUX، زمان فعل حتمی و بقیه اجزاء، احتمالی است.
:4) زمان فعل، یا حال است یا گذشته.
:5) درهر بخش فعلی، وجود فعل، حتمی و وجود بخش های اسمی و حرف اضافه ای، احتمالی است.
:6) در بخش حرف اضافه ای، وجود حرف اضافه و بخش اسمی، حتمی است.

اکنون، فرمولهای زیر را حفظ کنید:

:(1) S à NP AUX VP
:(2) NP à (Art or Det) (Adj) N
:(3) AUX à Tense (modal) (have –en) (be –ing)
:(4) Tense à (past) (present)
:(5) VP à V (NP) (PP)
:(6) PP à P NP

مثال:

 


img/daneshnameh_up/6/66/Gashtari_Diagram1.png
 


نکته: جمله سبزرنگ، چنانکه می بینید، با آنچه که ما به زبان می آوریم اندکی فرق دارد. این جمله را ژرف- ساخت (deep structure) می نامیم. پس از یک گردش (transformation)، ژرف ساخت به روساخت (surface structure) تبدیل می شود که در واقع، همان جمله ای است که ما به زبان می آوریم: The dog bit an old man

مثال:
 


img/daneshnameh_up/c/cd/Gashtari_Diagram2.png
 



:گردشهای مورد نیاز:
:1) will + past = would
:2) have-en + be = have been
:3) –ing + compose = composing

گاهی، زبانشناسان کار را دشوار کرده و برای گردشهای ساده نیز نامگذاری می کنند. برای نمونه ، به گردش شماره یک spell-out ، و به گردشهای دو و سه affix-hopping می گویند.

گردش های مهم:

;1) گردش دستوری (imperative transformation)
در جمله دستوری go home، به ترتیب، یک فعل و یک اسم وجود دارد که با نخستین فرمول ما در تعارض آشکار است. در اینجا باید به این نکته توجه کنیم که "you will" در جمله اشاره شده نهفته است. بدین معنی که جمله دستوری ما، در اصل بوده:

 


img/daneshnameh_up/b/b3/Gashtari_Diagram3.png
 



گردش دستوری، برابر است با حذف بخش اسمی و "Aux" در جمله های دستوری مخاطب و رسیدن به روساخت: go home, stop singing,…

;2) گردش جابجایی مفعول با واسطه (dative movement transformation)
به جمله های زیر توجه کنید:

:1) My friend bought me a birthday card.
:2) He sent me an email.
:دو جمله ی بالا در ظاهر با فرمول های دستوری اشاره شده در آغاز این بحث همخوانی ندارد. در اینجا لازم است به ریختِ نهفته ی این جمله ها توجه کنیم:

:1) My friend bought a birthday card for me.
:2) He sent an email to me.

اکنون به مثال زیر توجه کنید:
:مثال: She gave the child an ice-cream
:ابتدا ژرفساخت جمله را می نویسیم:

 


img/daneshnameh_up/e/e7/Gashtari_Diagram4.png
 



اکنون با استفاده از گردش affix-hopping، جمله را مرتب می کنیم. سپس با استفاده از"گردش جابجایی مفعول با واسطه"، حرف اضافه to، حذف شده؛ «بخش اسمی زیر- شاخه PP» و «بخش اسمی زیر- شاخه VP» جابجا می شوند.

:3) گردش There-insertion
همه ما می دانیم که there در زبان انگلیسی دو نقش دارد. یکی نقش قیدی و دیگری نقش ندایی. این واژه اما کاربرد سومی هم دارد : «بیان وجود چیزی یا واقعیتی». برای استفاده از این کاربرد، ساختار جمله را تغییر می دهیم. برای نمونه بجای جمله (1)، جمله (2) را بکار می بریم:

:1) A restaurant is in the school.
:2) There is a restaurant in the school.

 

مثال
There is a strain on this sweater.


:پاسخ: ابتدا ساختار اصلی جمله را بررسی می کنیم:
 


img/daneshnameh_up/2/21/Gashtari_Diagram5.png
 



اکنون با استفاده از گردش there-insertion، واژه there را در جایی که پیشتر، بوسیله بخش اسمی پر شده بود می آوریم و بخش اسمی را با استفاده از گردش جابجایی، به گروه فعلی می افزاییم:

 


img/daneshnameh_up/e/e6/Gashtari_Diagram6.png
 



اکنون با استفاده از گردش affix-hopping، جمله را مرتب می کنیم:
There is a strain on this sweater.
 

نکته
در گروه اسمی زیر شاخه PP، "this" صفت است.



;دستور گشتاری و جمله های پیچیده
در بسیاری از سخنانی که روزانه به زبان می آوریم، از جمله های پیچیده، مثلا از جمله هایی با عبارات موصولی، استفاده می کنیم. هنگام بررسی گشتاری سخن و در برخورد با اینگونه جمله ها، از همان شش قانون پایه ای یادشده در آغاز این گفتار استفاده می نماییم. برای مثال به جمله ی زیر توجه کنید:

:The officer who employed my son was a colonel.
اکنون به ژرفساخت جمله ی بالا توجه کنید:

:The officer, the officer employed my son, was a colonel.

در این ژرفساخت، یک جمله که همان عبارت موصولی است، به عبارت اسمی افزوده شده است. بنابراین، در هنگام ترسیم درخت جمله ی بالا، در زیر عبارت اسمی، یک پیشروی اسم (وابسته ی اسم)، یک اسم، و یک جمله (S) گذاشته می شود. این جمله ی اضافی، همان عبارت موصولی ژرفساخت است. در پایان، با استفاده از گشتارِ Relativization، ضمیر موصولی را به جمله اضافه می کنیم.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها