0

ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

صفت

  • صفت
  • انواع صفت از نظر مفهوم
    • صفت بیانى
      • صفت بیانی ساده
      • صفت فاعلی
      • صفت مفعولی
      • صفت نسبی
      • صفت لیاقت
    • صفت شمارشى
      • صفت شمارشى ساده
      • صفت شمارشى ترتیبى
    • صفت اشاره
    • صفت پرسشى
    • صفت مبهم
    • صفت تعجّبى
  • انواع صفت از نظر ساخت
    • ساده
    • مرکّب
    • گروه وصفى





 

صفت


صفت کلمه یا گروهی از کلمات است که قبل یا بعد از اسم مى آید ،و آن را با ویژگى یا مفهومى همراه مى کند و درباره آن توضیح می دهد.

صفت هاى پیشین، پیش از اسم مى آیند و صفت هاى پسین، پس از اسم. هر گاه صفت به جاى اسم بنشیند، کارکرد اسم را پیدا مى کند:

مثال:«آیا هنوز ریزش باران بر گونه هایت، تو را شاداب مى کند؟»

اسمى که پیش یا پس از صفت قرار مى گیرد و صفت، ویژگى آن را بیان مى کند، موصوف نام دارد.

 

انواع صفت از نظر مفهوم


 

صفت بیانى


صفت بیانى ویژگى اسم را از نظر چگونگی و خصوصیات نشان مى دهد و انواع آن عبارتند از: ساده، فاعلى، مفعولى، نسبى، لیاقت

 

صفت بیانی ساده

صفت بیانى ساده تنها بر چگونگى موصوف دلالت مى کند:
هوای خوب/ اتاق گرم

 

صفت فاعلی

صفت فاعلى نشان مى دهد که موصوف کننده کارى است; و ساخت هایى دارد از این قبیل:

ـ بن مضارع + ـَ نده: گوینده/گیرنده

ـ بن مضارع + آن: دعاگویان / گریان. این ساخت را صفت حالیّه نیز مى نامند، زیرا بر گذرا بودنِ وصف دلالت مى کند.

ـ بن مضارع + آ: شنوا / دانا. این ساخت برابر است با صفت مشبّهه در عربى و معمولا پایدارىِ وصف را مى رساند.

ـ بن ماضى + آر: خواستار/ خریدار.

ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گار: آفریدگار/ پرهیزگار/ یادگار.

ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گر: رُفتگر/ توانگر.

-اسم یا بن فعل یا ساخت امر+کار:ستمکار / طلبکار

 

صفت مفعولی


صفت مفعولى نشان مى دهد که موصوفْ مفعول است. ساخت این صفت چنین است:
بن ماضى + هاى غیر ملفوظ + شده :گرفته شده/نوشته شده.

 

صفت نسبی

صفت نسبى موصوف خود را به عناصرى مثل مکان نسبت مى دهد. تابعیّت ها و بسیارى از نام هاى خانوادگى به همین گونه بیان مى شوند: رضایى، ایرانى.

ساخت صفت نسبى معمولا چنین است:
- اسم + ى یا ین یا ینه یا هاى غیر ملفوظ یا آنه: زرهى، سیمین، زرینه، بهاره، مردانه.
- اسم عربى + آنى: روحانى، ربّانى.

توجه:در تشخیص اقسام صفت، نباید تنها به ساخت نظر داشت، بلکه معنى را نیز باید در نظر گرفت; زیرا برخى از ساخت ها مشترکند. مثلا گرفتار با آن که ساخت صفت فاعلى دارد، از لحاظ معنا صفت مفعولى است.

 

صفت لیاقت

صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را می رساند.
-مصدر +ی: خوردنی/ پوشیدنی.

درجه هاى صفت بیانى:
1. صفت مطلق : بدون سنجش با دیگری ، حالت و چگونگی موصوف را بیان می کند.مثل:خوب / بزرگ.

2. صفت برتر (= تفضیلى):این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از موصوف یا موصوف هاى مورد سنجش ـ و نه همه موصوف هاى دایره بحث ـ برتر است. نشانه این صفت، تر است که پس از صفت می آید.مثل:خوبتر / بزرگتر.

3 .صفت برترین (= عالى): این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از همه موصوف هاى دایره بحث برتر است. نشانه این صفت ترین است که بعد از صفت مى آید.مثل: خوبترین /بزرگترین.

 

صفت شمارشى


صفت شمارشى صفتى است که شماره و تعداد موصوف را نشان می دهد. این صفت دوگونه دارد: ساده، ترتیبى

 

صفت شمارشى ساده

تنها تعداد موصوف را بیان مى کند: یک/.....بیست....

 

صفت شمارشى ترتیبى

: ترتیب و جایگاه قرار گرفتن موصوف را نشان مى دهد و ساخت آن چنین است:
صفت ساده + ـُ م یا ـُ مین: اولین / ششمین
این صفت معمولا پیش از موصوف و گاه پس از آن مى آید


 

صفت اشاره


صفت اشاره صفتى است که موصوف را مورد اشاره قرار مى دهد: این، آن، همین، همان، چنین، چنان، این قدر، این گونه.
این صفت نیز باید همانند دیگر صفات همراه با موصوف بیاید تا صفت نام گیرد. در این مورد، اگر کلمات مزبور با موصوف همراه نشوند، ضمیر اشاره اند. این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد.
"این گل را از آن باغ چیدم."

 

صفت پرسشى

صفت پرسشى صفتى است که سؤالى را درباره موصوف خود مطرح می کند
چه، کدام، چگونه، چند، چندمین.
این صفت معمولا پیش از موصوف مى آید.
اهواز چگونه شهری است؟

 

صفت مبهم

صفت مبهم صفتى است که یک ویژگى موصوف را به طور نامعیّن نشان مى دهد: چند، بعضى، فلانى، هر، همه، دیگر، هیچ ،هر همه ، دیگر.
این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد.
"حمید امروز چندین کتاب خرید."

 

صفت تعجّبى

صفت تعجّبى صفتى است که نشانگر شگفتى گوینده درباره موصوف است: چه، چگونه، چقدر. این صفت پیش از موصوف مى آید.
"چه گل زیبایی!"

 

انواع صفت از نظر ساخت


 

ساده

صفتى که قابل تقسیم به «جزءهاى معنى دار» یا «جزءهاى معنى دار و معنى ساز» نباشد.
بزرگ / کوچک / خوب.

 

مرکّب

صفتى که از چند جزء معنى دار یا چند جزء معنى دار و معنى ساز ترکیب شده باشد.
مثل: سنگدل، ششم، (شش + ـُ م) / بخرد (بـ + خرد)/ خوبروی"(خوب+روی)

برخى از پسوندهاى سازنده صفت مرکّب از این قرارند: سان، آسا، گونه، گون، فام، دیس، وَش، سار، مان، سیر، بار، وار.

 

گروه وصفى

صفتى که از یک هسته و یک یا چند وابسته ساخته شده باشد.
مثل: نان به نرخ روزخور/ خوش آب و رنگ/ از جان گذشته.

نکته هایى در باره کاربرد صفت:

1. معمولا میان موصوف و صفت کسره مى آید. امّا گاه این کسره حذف مى شود: پدرْبزرگ، آدمْ آهنى.

2. صفت پسین گاه پیش از موصوف مى آید: پیرْمرد، زیبا گل.
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:01 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

قید

  • ساختمان قید
    • ساده
    • مرکّب
  • اقسام قید از لحاظ نقش
    • مختص
    • مشترک
  • اقسام قید از لحاظ معنى و کارکرد



قید کلمه اى است که معمولا فعل و گاه کلمات دیگر را به مفهومى مقیّد مى سازد و به این ترتیب، در باره آن توضیح مى دهد.

قید، بر خلاف انواع دیگر کلمه، از طرفى نوع است و از طرفى نقش. آن جا که به جایگاه صرفى کلمه نظر داریم، آن را از نوع قید مى نامیم و آن جا که به جایگاه نحوى مى نگریم، آن را داراى نقش قید مى دانیم.

قید داراى ساخت یا ساخت هاى ویژه نیست. البتّه مى توان گفت که واژه هاى عربى تنوین دار معمولا در زبان ما قید هستند:

«اگر ما مطلقاً مطابق فضیلت رفتار کنیم، اجباراً دستور عقل را به کار برده ایم.»

نکته نگارشى: در نوشته هاى امروز، بهتر است تا جایى که مى توانیم، از کاربرد قیدهاى تنوین دار خوددارى کنیم. البته برخلاف پندار برخى، استفاده از قیدهاى عربى تنوین دار نادرست نیست. آنچه نادرست است، افزودنِ تنوین به واژه هاى فارسى است.

 

ساختمان قید


 

ساده

قیدی که یک واژ بیشتر نیست و نمی توان آنرا به جزء های معنی داری تقسیم کرد.
پیرمرد ،آهسته به راه افتاد.(آهسته)

 

مرکّب

داراى چند جزء معنى دار یا ترکیبى از اجزاى معنى دار ومعنى ساز که همراه با هم یک مفهوم دارند.
هرروز به کتابخانه میروم. (هرروز)

 

اقسام قید از لحاظ نقش


 

مختص

قیدى که همواره نقش قیدى دارد و نقش دیگری را نمی پذیرد: البتّه، خوشبختانه، هرگز.
اوهرگز دروغ نمی گوید.(هرگز)

 

مشترک

بعضی از اسمها یا صفتها یا کلمات دیگر گاهی در جمله نقش قیدی می پذیرند: خوب، تند، صبح.
احمد شب به خانه برگشت.(شب اسم است که نقش قید زمان دارد.)

 

اقسام قید از لحاظ معنى و کارکرد


1. زمان: امروز، در آن هنگام....

2. مکان: این جا، آنجا....

3. مقدار: یک کیلو، بسیار، کم ،زیاد...

4. حالت: آهسته، گریان،نالان....

5. نفى: هرگز،اصلا، هیچ، نه...

6. استثنا: مگر، جز، وگرنه، غیر....

7. تأکید: آرى، بى گمان، بلکه، راستى، ناچار، هرآینه، بى چون و چرا....

8.کیفیت: خوب، به آرامی....

9. استفهام: براى چه، آیا، چون، کى، چرا، چطور، چگونه....

10.تاسف:افسوس ، متاسفانه....

11.تعجب: چه عجب، عجبا...

12.شک و تردید:شاید...



 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:05 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

حرف

  • انواع حرف از نظر کارکرد
    • حرف ربط
      • ساده
      • مرکّب
    • حرف اضافه
      • ساده
      • مرکّب
    • حرف نشانه




حرف کلمه اى است که معنى جداگانه اى ندارد، بلکه مفهومى را در پیوند با کلمات دیگر پدید مى آورد.

 

انواع حرف از نظر کارکرد


 

حرف ربط

میان کلمات یا گروه کلمات پیوند ایجاد مى کند.
علی و محمد را در مدرسه دیدم.( علی – محمد: مفعول، و حرف ربط)

 

ساده

از یک تکواژ ساخته شده اند و قابل تجزیه نیستند.
و، اگر، تا، پس، زیرا، که، مگر، نیز، ولى، یا، چون، نه، هم.

 

مرکّب

مجموعه ای از دو یا چند واژ هستند.
آن گاه، ازاین رو، اگرچه، بااین که، بلکه، بنابراین، تاجایى که، هرچند،همان که، چنانچه.

 

حرف اضافه


میان کلمات یا گروه کلمات وابستگى برقرار مى سازد.این حروف معمولا کلمه یا گروهی از کلمات را به فعل نسبت می دهد.
با اتوبوس از خانه به مدرسه رفتم.

 

ساده

از یک تکواژ ساخته شده است.
از، با، بر، براى، به، بى، تا، جز، در، چون.

 

مرکّب

مجموعه از دو یا چند واژ است.
از براىِ، غیر از، علاوه بر، راجع به، درباره، از روى، همانندِ.

 

حرف نشانه

نشان مى دهد که کلمه داراى چه نقشى در جمله است.

مثل:الف در خدایا (نقش منادا)
علی را دیدم.( را نشانه مفعول)
برخى از حروف گاه حرف ربطند و گاه حرف اضافه.
به این مثالها توجه کنید:

ـ تا: این حرف اگر نشان دهنده دلیل چیزى یا کارى باشد، حرف ربط است.
مثال: «پیامبر مشتاق و بیتاب به خانه آمد تا اوّلین فرزند فاطمه را ببیند.»

و اگر پایان چیزى یا کارى را نشان دهد، حرف اضافه است.

ـ چون: این حرف اگر دلیل یا شرط را نشان دهد، حرف ربط است: «غروب من چون درست بنگرى، طلوع من است.»

و اگر براى مثال آورى باشد، حرف اضافه است: «انسان هایى چون على هرگز تکرار نمى شوند.»~~
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:07 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

عروض و قافیه

 


بحور متفق الارکان:
1-بحر متقارب
2-بحرمتدارک
3-بحر رمل
4-بحر هزج
5-بحر رجز
6-بحرکامل
7-بحروافر


بحور مختلف الارکان:
1-بحرمضارع
2-بحرمجتث
3-بحرخفیف
4-بحرمقتضب
5-بحرمنسرح
6-بحرطویل
7-بحرمدید
8-بحربسیط
9-بحرسریع
10-بحرقریب
11-بحرجدید
12-بحرمشاکل


قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:34 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

بدیع

 

صنایع لفظی:

سجع

موازنه

ترصیع

جناس

ردالعجزعلی الصدر

ردالصدر علی العجز

ردالقافیه

ردالمطلع

عکس

قلب یا مقلوب

ذوقافیتین

ذوبحرین

ملمع

تضمین

صنایع معنوی:

تناسب

تضاد

ایهام

اغراق

تلمیح

التفات

حسن تعلیل

ارسال المثل

لف و نشر

مراعات النظیر

تهکم

تجاهل العارف

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:36 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

"موازنه"

"موازنه" نوعی از سجع متوازن است که فقط مربوط به قافیه در شعر یا آخر جمله در نثر نباشد.

"موازنه" یعنی از اول تا آخر مطلب (نظم یا نثر) کلماتی را بیاورند که هر کدام با قرینه ی خود در "وزن" یکی باشند و در
حرف "رَوی" (حروف هم وزن آخر دو کلمه)، متفاوت باشند.



تصویر

نمونه ای از موازنه در نثر:

فلان را کرم بی شمار است و هنر بی حساب، دارای عزمی است متین و طبعی کریم.

نمونه ای از موازنه در شعر:

در بعضی از موارد ممکن است دو بیت متوالی را قرینه یکدیگر قرار داده و صنعت "موازنه" را استفاده کنند.مانند:

آنکه مال خزاین گیتی ----- نیست با جود دست او بسیار

و آنکه کشف سرایر گردون ----- نیست در پیش طبع او دشوار

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:37 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

"ترصیع"

کلمه ی "ترصیع" در لغت به معنی "جواهر نشاندن" است، همانطور که مثلاً تاج جواهر نشان را تاج مرصع گویند یا به قلمدان و عصای خاتم کاری شده "ترصیع" می گویند.

اما "ترصیع" در اصطلاح بدیع آن است که در قرینه های نظم یا نثر، هر لفظی با قرینه خود در وزن و حروف روی مطابق باشند.

این صنعت در حقیقت نوعی از سجع متوازی است.



تصویر

در قرآن مجید هم نمونه هایی از "ترصیع" دیده می شود:

ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم. ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم.

ترصیع هم در نظم و هم در نثر دیده می شود:

«شام رفته و بام خفته، سال از عد بیرون و مال از حد افزون، همه را تلف کرده و اسف برده».

ای منور به تو نجوم جلال ----- وی مقرر به تو رسوم کمال

بوستانی است صدر تو، زنعیم ----- آسمانی است قدر تو، زجلال

در کرامت ترا نبوده نظیر ----- در شهامت ترا نبوده همال

تیره پیش فضایل تو نجوم ----- خیره پیش شمایل تو شمال

شرک را از تو منهدم ار کان ----- ملک را از تو منتظم احوال

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:46 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

"ردالعجز علی الصدر"

در صنعت "ردالعجز علی الصدر" کلماتی که در اول بیت یا جمله آمده است، در آخر بیت یا جمله تکرار می شود.

در بعضی موارد این کلمات عیناً تکرار می شود ولی ممکن است کلماتی شبیه به هم نیز به کار رود.

در مثال های زیرکلمات "بیگانه"، "عصا"، "سوگند"، "گواه" عیناً تکرار شده است.



تصویر

بیگانه که دوست باشد خویش است و خویش که دشمن باشد بیگانه

***

عصا برگرفتن نه معجز بود

همی اژدها کرد باید عصا

***

سوگند خورم کز تو برد حورا خوبی

خوبیت عیان است چرا باید
سوگند

***

گواه می طلبی گر ز من به مذهب عشق

مراست آه جهانسوز و اشک دیده
گواه

***

در مثال های زیر کلمات شبیه به هم در اول و آخر اشعار به کار رفته اند.

هوای تو را زان گزیدم از عالم

که پاکیزه ترا ز سرشک هوایی

***

چراگاه من بود شیرین لبانت

چرایی تو از من رمیده چرایی

***

نگار است رخساره من ز خون

ز هجران رخساره آن
نگار

***

مجنون به هوای کوی لیلی در دشت ----- در دشت به جست و جوی لیلی می گشت

می گشت همیشه بر زبانش لیلی ----- لیلی می گفت تا زبانش می گشت

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:48 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

"رد الصدر علی العجز"

اگر در شعری کلمه ای که در آخر بیت آمده است در اول بیت بعد تکرار شده باشد آنرا صنعت "رد الصدر علی العجز" می گویند.



تصویر
قوام دولت و دین، روزگار فضل و هنر ----- زفضل وافر تو یافت، زیب و فر و نظام

نظام ملت و ملکی، عجب نباشد اگر ----- به رونق است در این روزگار کلک و حسام

حسام و کلک تو کردند کام اعدا کم ----- روا و رأی تو بردند از زمانه ظلام

ظلام باد شب و روز دشمن جاهت ----- به کام باد همه کار دوستانت مدام

مدام تا که بود گردش فلک بر جای ----- مطیع باد ترا دولت و سپهر غلام
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  12:49 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

"ردالقافیه" به این معنی است که قافیه مصراع اول مطلع قصیده یا غزل را، در آخر بیت دوم تکرار کنند، به طوری که موجب زیبایی کلام باشد:



تصویر

عاشق بی دل کجا با خلق عالم کار دارد ----- بگذرد از هر دو عالم هر که عشق یار دارد

کار ما عشق است و مستی، نیستی در عین هستی----- بگذر از خود پرستی، هر که با ما کار دارد

در دو بیت عبارت "کار دارد" تکرار شده است.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  1:43 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

ردالمطلع

بیت اول غزل و قصیده را مطلع و بیت آخر را "مقطع" می گویند.

گاهی مصراع اول یا دوم مطلع شعر، بسیار زیباست و اگر آنرا در مقطع تکرار کنند به زیبایی کلام می افزاید و سخن دارای حسن ختام می گردد.

این عمل را در اصطلاح بدیع "ردالمطلع" می گویند.

در غزل زیر از حافظ ، مصراع اول (مطلع) عیناً در آخرین مصراع شعر (مقطع) تکرار شده است.



تصویر
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر ------------ زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر

قلب بی حاصل ما را بزن اکسیر مراد ------------ یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر

درکمین گاه نظر با دل خویشم جنگ است ------------ ز ابرو و غمزه ی او تیر و کمانی به من آر

در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم ------------ ساغری می زکف تازه جوانی به من آر

منکران راهم ازین می دو سه ساغر بچشان ------------ و گر ایشان نستانند روانی به من آر

ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن ------------ یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر


دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت ----------- کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  1:45 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

عکس

"طرد و عکس " یکی از صنایع لفظی در بدیع است؛ در این صنعت مصراع اول را با عقب و جلو کردن کلمات در مصراع دوم تکرار می کنند.

پیداست که این تکرار باید چنان باشد که موجب رونق و حسن کلام گردد و بر ضعف و سستی طبع شاعر حمل نشود، و گرنه اجتناب کردن از این گونه تکرارها، بهتر و با آرایش سخن مناسب تر است.



تصویر
مثالش:

بوستان بر سرو دارد آن نگار دلستان ----- آن نگار دلستان، بر سرو دارد بوستان

گلستان باشد شکفته، بر صنوبر بس عجب ----- بر صنوبر عجب باشد شکفته گلستان


البته این تکرارها باید سبب زیبایی کلام شود و هنر به کار رفته در آن مشخص باشد.

دلبر جانان من برده دل و جان من ------ برده دل و جان من، دلبر جانان من

روضه رضوان من، خاک سر کوی دوست ----- خاک سر کوی دوست، روضه رضوان من

یوسف کنعان من، مصر ملاحت تراست ----- مصر ملاحت تراست، یوسف کنعان کم


منسوب به حافظ
 

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  1:54 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

ذوقافیتین"


تصویر
اشعار "ذوقافیتین"، اشعاری هستند که دو قافیه پهلوی یکدیگر، یا با فاصله اندک باشند.

در مثال زیر کلماتی که رنگ متفاوت دارند با فاصله ی دو سه کلمه در شعر تکرار شده اند.

ای از مکارم تو شده در جهان خبر ----- افکنده از سیاست تو آسمان سپر

صاحب قَران ملکی و بر تخت خسروی ----- هر گز نبوده مثل تو صاحب قَران دگر

با رأی پیر و بخت جوان تر، کرده اند ----- اندر پناه جاه تو پیر و جوان ، مقرّ

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  2:10 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

قلب یا مقلوب



تصویر
"قلب" در لغت به معنی "واژگونه کردن است" و مقلوب به معنی "واژگونه".

در فن بدیع "قلب" به معنی آوردن کلماتی است که حروف آنها مقلوب یکدیگر باشد.

وقتی بعضی از حروف کلمه ای "قلب" شد به کلمه ای که حاصل می شود، قلبِ آن کلمه می گویند.

مثل کلمات (رقیب، و قریب) ، ( رحیم و حریم )

در شعر زیر کلمه هایی که "قلب" شده اند رنگ متفاوت دارند.

توان در بلاغت به سحبان رسید ----- نه در کنه بی چون سبحان رسید

(سعدی)

اگر قلب در تمام حروف دو کلمه واقع شده باشد، آن را "قلب کل" می گویند.

مثل کلمات (زار و راز) ، (گنج و جنگ) ، (تاریخ و خیرات)

همدمی نیست تا بگویم راز ----- خلوتی نیست تا بگریم زار

به صنعت "قلب" در کتاب های بدیع قدیمی بسیار اهمیت داده اند و آن را دلیل بر طبع قوی شاعر دانسته اند ولی آنچه مهم است این است که در جایی که از این صنعت استفاده می شود، معنا فدای لفظ نگردد.

بعضی از نویسندگان و شاعران در قدیم این صنعت را برای تمام جمله استفاده کرده اند که در این موارد تنها هنرنماییِ لفظی منظورشان بوده است و این سوال برای خواننده به وجود می آید که معنای لطیفی که باید در پس آن جمله باشد کجاست؟!!

مثلاً حاصل تلاش یک نویسنده قدیمی این بوده که اگر حروف جمله ی "شکر به ترازوی وزارت برکش" برعکس شود همان جمله به دست می آید!!!

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  2:11 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ادبیات اسلامی / دانشهای ادبی

 

ذوبحرین

به این نوع شعر ذووزنین و "متلون" و "ملون" به معنی گوناگون نیز گویند.

"ذوبحرین" شعری است که آن را با دو وزن یا بیشتر می توان خواند:

ای بت سنگین دل سیمین قفا ----- ای لب تو رحمت و غمزه بلا

در این مثال اگر کلمات سنگین و با اشباع کسره ها خوانده شود بر وزن شعر (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) می شود که آنرا بحر مسدس می گویند.

و اگر کلمات را سبک و بدون کشش تلفظ شود، شعر بر وزن (مفتعلن مفتعلن فاعلن) می شود که آنرا بحر سریع می نامند.



تصویر
مثال دیگر از همان قبیل:

غارت جان گرمی رفتار او ----- آفت دل نرمی گفتار او

طره او آفت هر سرکشی ----- غمزه او محنت هر سرخوشی

صد دل و جان خسته ابروش بود----- صد تن و سر، بسته گیسوش بود


(جامی)

اهلی شیرازی شاعر معروف قرن دهم هجری مثنویی به نام سحر حلال ساخته که همه ابیاتش دارای سه صفت جناس و ذوقافیتین و "ذوبحرین" است. ابیات ذیل نمونه آن مثنوی است:

ساقی از آن شیشه منصور دم ----- در رگ و در ریشه من صور دم

ای همه عالم بر تو بی شکوه ----- شوکت خاک در تو بیش کوه

خواجه در ابریشم و ما در گلیم ----- عاقبت ای دل همه یکسر گلیم

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 25 بهمن 1389  4:04 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها