0

چرا امام حسین علیه السلام در زمان معاویه قیام نكرد

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

چرا امام حسین علیه السلام در زمان معاویه قیام نكرد

سكوت امـام حسین در زمان امام مجتبى بخاطر آن بود كه حضرت مجتبى را امام با خود مى دانست و ‏مـخـالفـت با او را جایز نمى شمرد و پس از شهادت آنحضرت نیز تا زمانیكه معاویه در قید حیات بود حضرت ابا ‏عبدالله الحسین علیه السلام به احترام عهدى كه امام حسن عـلیه السلام با معاویه بسته بود سكوت اختیار ‏نمود، اما با فوت معاویه و روى كار آمـدن یزید كه برخـلاف مـواد عهدنامه بود: كه معاویه حق ندارد براى خود ‏جانشین تعیین كند، امام حسین علیه السلام ، علیه دستگاه طاغوتى یزید قیام نمود.

چنانكه شیخ مفید بنقل از كلبى و مدائنى و دیگر مورخین گفته است : پس ‍از رحلت امام حسن ، شیعیان عراق ‏به جنب و جوش افتادند و به امام حسین نامه نوشتند كه حاضرند معاویه را خـلع نمـوده و با او بیعت نمایند لیكن ‏امام حسین علیه السلام امتناع فرمود و متذكر شد كه بین او و معاویه عهد و پیمانى است كه تا مدت آن ‏منقضى نگردد نقض آنرا جایز نمى داند و وقتى معاویه درگذشت نظر خود را اعلام خواهد داشت. 1

 وصیت معاویه درباره حسین

مـعـاویه در نیمه رجب سال 60 هجرى درگذشت و یزید را به جانشینى خود تعیین نمود و هنگـام مـرگ به وى ‏وصیت و نصیحت نمود به اینكه : من گردن گردنكشان را براى تو خـاضع ساخـتـم و شهرها را برایت محكم و ثابت ‏و پابرجا نمودم و سلطنت را براى تو طعـمـه قـرار دادم امـا از سه نفر درباره تو مى ترسم كه با تو مخالفت نمایند ‏و از در منازعت درآیند، یكى عبدالله بن عمر و دیگرى عبدالله بن زبیر و سومى حسین بن على است .

امـا عـبدالله بن عـمـر بن خطاب با تو خواهد بود او را ملازم خود گیر و طردش منماى اما عـبدالله بن زبیر او همانند ‏شیرى كه بر شكارش ‍حمله ور مى شود به تو حمله خواهد كرد و همانند روباهى كه با سگ به مكر و خدعه ‏مى پردازد با تو معامله خواهد نمود پس اگر بر او پیروز گشتى بند از بندش جدا ساز.

‏«و امـا حسین پـس بتـحقـیق مـى دانى بهره و نصیب او را از رسول خدا و از گوشت و خون رسول خدا است و ‏همچنین مى دانى كه مردم عراق لا محاله او را بسوى خود فرا مى خوانند آنگاه پشت به او خواهند كرد و او را ‏بیكس و تنها خواهند گذاشت و در حقش جفا خواهند نمود پس وقتى بر او ظفر یافتى و پیروز گشتى مقام و ‏منزلتش را در نزد رسول خدا بیاد آر و بكردارش مؤ اخذه مكن ، بعلاوه اینكه او از خویشاوندان رحمى ما است و ‏بپـرهیز از اینكه بدى به او برسانى یا عمل زشتى از تو مشاهده نماید.»2

مـروان گـفـت : بخـدا قـسم اگر حسین از اینجا برود بیعت نخواهد كرد و تو هم قدرت چنین كارى را ندارى مـگـر ‏آنكه گـروه كثیرى از طرفین كشته شوند پس بهتر است كه او را نگذارى برود و زندانیش كن تا بیعت كند و یا ‏گردنش را بزن. امام حسین علیه السلام از سخنان مروان خشمگین شد و به مروان گفت : واى بر تو اى پسر زرقـاء (زن كبود ‏چشم ) تو به كشتن من امر مى كنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشكار نمودى

نامه یزید به والى مدینه

در این وقت یعنى هنگام مرگ معاویه ، ولیدبن عتبة ابى سفیان پسر عموى یزید فرماندار مدینه و عمروبن ‏سعیدبن عاص فرماندار مكه و عبیدالله بن زیاد والى بصره و نعمان بن بشیر انصارى والى كوفـه بودند، یزید ‏بمحض ‍آنكه بجاى پدر نشست به پسر عمویش ولیدبن عتبه نوشت كه معاویه هلاك شده و او را دستور داد از ‏مردم مدینه براى وى بیعت بگیرد و در نامه كوچكى هم نوشت كه حسین و عبداللّه بن زبیر و عبدالله بن عمر را ‏احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نكردند آنها را گردن بزن و سرشان را براى مـن به شام بفرست و ‏وصیت و سفارش پدرش را درباره پرهیز از كشتن حسین علیه السلام نادیده گرفت .

چون نامه یزید به ولید رسید از مرگ معاویه ناراحت گردید و به سراغ مروان فرستاد و او را احضار و نامه را با او در ‏میان نهاد و به مشورت پرداخت مروان گفت مصلحت را در این مـى بینم كه آنها را بخـواهى و قبل از اینكه از ‏مرگ معاویه باخبر شوند از آنها بیعت بگـیر و اگـر بیعت نكردند گردنشان را بزن زیرا اگر از مرگ معاویه آگاه شوند ‏هر یك به سوئى خواهند رفت و در آنجا اعلان مخالفت مى كنند و مردم را به بیعت خود مى خوانند.

حسین علیه السلام و والى مدینه

ولید در همان شب به سراغ امام حسین فرستاد و او را احضار كرد، امام حسین علیه السلام سى نفر از جوانان ‏بنى هاشم و غلامان خود را در حالیكه مسلح بودند با خود برد و به آنها فـرمـود در جلو در بنشینید اگـر صدایم ‏بلند شد داخل شوید تا از من دفاع كنید و در غیر این صورت حركت نكنید تا من برگردم و خود بر ولید وارد شد ‏مروان حكم نیز حضور داشت ، ولید امام را از جریان مرگ معاویه و جانشینى یزید آگاه ساخت و نامه یزید را در ‏مورد اخذ بیعت از امام مطرح كرد امام حسین علیه السلام كلمـه استـرجاع ( انّا للّه و انّا الیه راجعـون ) بر زبان ‏جارى ساخت و سپس فرمود: من تـصور مـى كنم كه هدف شما بیعت پنهانى نباشد و بر آن هستى كه در ‏حضور مردم بیعت آشكارا صورت گیرد ولید گفت : چنین است .

امام فرمود: پس شب را به صبح برسان تا راءى خود را در این امر بیابى .

ولید گفت : بروید در امان خدا تا فردا شما را در میان مردم ببینم .

مـروان گـفـت : بخـدا قـسم اگر حسین از اینجا برود بیعت نخواهد كرد و تو هم قدرت چنین كارى را ندارى مـگـر ‏آنكه گـروه كثیرى از طرفین كشته شوند پس بهتر است كه او را نگذارى برود و زندانیش كن تا بیعت كند و یا ‏گردنش را بزن .

امام حسین علیه السلام از سخنان مروان خشمگین شد و به مروان گفت : واى بر تو اى پسر زرقـاء (زن كبود ‏چشم ) تو به كشتن من امر مى كنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشكار نمودى .

و پـس از بیان این مطلب در میان خاندان و یاران خود از نزد ولید خارج شد. پس از آنكه امـام حسین بیرون رفت ‏مروان به ولید گفت با پیشنهاد من مخالفت كردى، بخدا دیگر به حسین دست نخواهى یافت .

ولید گـفـت : واى بر تـو مـى خـواهى دین و دنیاى مـرا نابود كنى، اگـر تمام دنیا مال من مى شد هرگز دستم را ‏بخون حسین نمى آلودم، سبحان الله من حسین را بكشم براى اینكه با یزید بیعت نمى كند، بخدا قسم ‏هركس در كشتن حسین دست بیالاید خدا را ملاقات خـواهد كرد در حالیكه میزان اعمالش سبك باشد (حسنه ‏اى نداشته باشد) و خدا او را نظر نكند و تزكیه ننماید و به عذاب دردناك معذب گردد. 3

 

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى

پی نوشت ها:‏

‎1‎‏. اعیان الشیعه ج 1، ص 587، ابصار العین ص 3. ارشاد مفید ص 200. بحار ج 44، ص 324.

‏2. بحار ج 44 / ص 311-. حیات الامـام الحسین ج 2، ص 236. كامل ابن اثیر ج 4، ص 6. طبرى ج 7، ص 196 و ‏‏217. ینابیع الموده ص 333.

‏3. اعـیان الشیعه ج 1 / ص 587. كامل ابن اثیر 4، ص 15. بحار ج 44 ص 324. ارشاد مفید ص 201. ینابیع ص ‏‏334. حیات الامام الحسین ج 2، ص 247. طبرى ج 7، ص 216. روضة الواعظین ص ‍146.‏

دوشنبه 25 بهمن 1389  8:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها