0

پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

جايگاه و خاستگاه اصلي قاديانيه در كدام منطقه مي باشد؟

پاسخ :

در 60 مايلي لاهور مركز ايالت پنجاب، شهر قاديان قرار دارد كه غلام احمدخان قادياني در سال 1889 ميلادي در قريه احمدآباد از توابع قاديان، مسلك خود را بنياد نهاد. اين شهر موطن اصلي قاديانيه است و پيروان غلام احمد آنرا مدينه الشيخ، ناميده و حج خود را در آن شهر انجام مي دهند.
قاديانيه امروز در شهرهاي مختلف جهان پراكنده هستند. در نشستي كه در اگوست 1994 م به رياست ميرزا طاهر احمد، خليفه چهارم غلام احمدخان، برگزار شد 10000 ميهمان از 70 نقطه جهان بعنوان نمايندگان قاديانيهاي مناطق مختلف حضور پيدا كردند.
عمده پيروان قاديانيه در هند و پاكستان حضور دارند، امّا بصورت فعال در كشورهاي بريتانيا، اسپانيا، سوئد، كانادا، حضور دارند و مساجد بسيار منظم و معظمي هم ايجاد و تأسيس نموده اند. لازم بذكر است بعلت فتواهاي علماي شيعي و سني بكفر جمعيت قادياني كه خود را احمديه مي نامند در كشورهاي عربي و اسلامي حضورشان چندان ملموس نيست.[1]
قاديانيه در زمان ميرزا احمد و خليفه اول وي ميرزا نورالدين احمد، مذهب واحدي بود كه بعد از مرگ نورالدين به دو شعبه تقسيم شد:
1. شعبه قاديان كه رهبرشان بشيرالدين محمود غلام احمد، بود و طريقه و روش آنها همان راه و روش غلام احمد و جانشين وي نورالدين بود.
شعبه دوم شعبه لاهور است كه رهبري آن بعهده محمدعلي نامي است كه قرآن را بزبان انگليسي ترجمه نموده. روش آنها با شعبه قاديان متفاوت است، آنان غلام احمد را صرفاً يك مصلح و مجدّد اسلام مي شناسند و خود را مسلمان مي شمارند.
در خارج از هند و پاكستان، بصورت عمده در قاره امريكا در كشور ايالات متحده خصوصاً شهرهاي واشنگتن، نيويورك و سان فرانسيسكو كه اكثراً سياهپوستان هستند، عده اي بنام فرقه قاديانيه حضور دارند.
و در اروپا كشورهاي انگليس ـ اسپانيا ـ سوئيس ـ آلمان، و در شرق دور: سيلان ـ برمه ـ سريلانكا و اندونزي. و در آفريقا: نيجريه ـ شاطي الذهب ـ نايروبي و سيرالئون حضور اين فرقه را در خودشان پذيرفته اند كه اكثراً از گروه قاديان هستند.[2]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. خاتميت پيامبر اسلام، يحيي نوري.
2. حكيم سبزواري، غلامحسين رضانژاد.
3. سفرنامه پاكستان، قاسم صافي گلپايگاني.
[1] . هيئت نويسندگان بمديريت احمد راتب عرموش، موسوعه الاديان، بيروت، انتشارات دارالنفائس، 2001م.
[2] . سيدعقيل بن علي المهدي، المذاهب المعاصر، قاهره، دارالحديث، چاپ دوم، بيتا.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:34 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

لطفاً كلياتي در مورد فرقه قاديانيه ارائه فرمائيد و منابعي در اين زمينه معرفي فرمائيد؟

پاسخ :

قرن نوزدهم ميلادي با قرون ديگر به خاطر ظهور حركات ديني بين مسلمين، متمايز است. در اين عصر قاديانيه هند و بابيگري در ايران و وهابيت در بلاد عرب به وجود آمدند.
فرقه قاديانيه به ميرزا احمد قادياني (1328 ـ 1250 هـ / 1908 ـ 1835 م) منسوب مي باشد. قادياني از احفادِ امير برلاس عموي امير تيمور گوركاني است. وقتي امير تيمور ايالت كيس را به تصرف خود درآورد، اين خاندان به خراسان كوچ كردند و تا اواخر قرن دهم در آنجا ماندند. و بعد به هندوستان برگشتند. مركز بعدي اين خاندان شهرستان قاديان واقع در ناحيه گودراس (پنجاب هند) بود. پدر غلام احمد، مرتضي نام داشت و حرفه اش طبابت[1] بود. غلام احمد به تحصيلات اسلامي روي آوردو مقدمات و كتب متوسطه در منطق و حكمت و علوم ديني را نزد استادي بنام فضل الهي، فضل احمد، كل علي شاه فراگرفت. و نيز طب قديم را از پدرش آموخت و بعد وارد خدمت دولت انگليس شد و در عين حال به مطالعة كتب انگليسي پرداخت. وي در شهر سيالكوت از سال 1864 تا 1868 مشغول به كار گرديد.[2] از آن پس از خدمت دولتي كناره گرفت و در زادگاه خود قاديان گوشه گيري اختيار كرد. و در 40 سالگي كتاب مذهبي خود را كه «براهين احمديه» نام دارد منتشر كرد. در حدود پنجاه سالگي به دعوت پرداخت و ادعا كرد كه از جانب خداوند به او وحي مي رسد و اجازه دارد بيعت بپذيرد. در سال 1904 ميلادي خود را مسيح و مهدي موعود و تاراكريشنا خواند. قاديانيه خود را جماعت احمديه مي نامند و گاهي به آنها ميرزائي مي گويند. در آفريقا و اندونزي، كساني كه مذهب احمدي را مي پذيرند بايستي احمدي زاده باشند يا رسماً اظهار ايمان كنند. ايمان نامة‌ ايشان بدين صورت است: «گواهي مي دهم تنها خداوند بزرگ را بايد پرستيد او كسي است كه انباز و شريك ندارد. من مي كوشم تا به همة‌ قوانين اسلام عمل كنم من محمد اكرم را خاتم پيامبران مي دانم و نيز به تمام دعوي هاي ميرزا احمد قادياني اعتقاد دارم.[3] ميرزا احمد بعضي اوقات مشروبات الكلي مصرف مي كرد و در اموالي كه از پيروانش جمع مي شد تصرف تامي مي كرد، به طوري كه اين كار به اعتراضاتي از طرفداران نزديكش منجر مي شد.
عقايد قاديانيه:
1. در مورد خداوند تبارك و تعالي: ميرزا احمد در كتاب البسري مي نويسد: «قال لي الله: اني اصلي و اصوم و اصحو و انام» يعني خداوند به من گفت من نماز مي خوانم و روزه مي گيرم و بيدار مي شوم و مي خوابم.» و در كتاب توضيح المرام مي نويسد: «مي توانيم دست و پاهاي بسياري براي خداوند فرض كنيم و اعضاء خداوند از حد كثرت شمرده نمي شود و نيز اعتقاد دارند كه خداوند مباشرت و مجامعت مي كند و عجيب تر از همه اينكه اعتقاد دارند خداوند با ميرزا احمد مجامعت كرد و ميرزا حامله گشته و بعد از 10 ماه به حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ تبديل گشته است.[4]
2. عقايد آنها در مورد نبوت: آنها معتقدند كه نبوت به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ختم نشده و پيوسته جاري و ساري است. چرا كه تا فساد در زمين است بايستي پيامبر نازل شود. (البته بيشتر اين ادعاها در بعضي كتب با صراحت و در بعضي با تاويل ذكر شده است).
3. قاديانيه معتقدند كه جبرئيل به ميرزا احمد نازل مي شد و كتابي كه بر او وحي شده بيشتر از كتبي است كه بر انبياء سابق نازل شده اند.
4. آنها معتقدند جايي كه ميرزا احمد متولد شده (قاديان) مدينه منوره و مكه معظمه است.
5. ميرزا احمد در كتاب اربعين نوشته است كه خداوند مسالة جهاد را از عهد موسي به بعد محدودتر كرده و تا بحال حكم جهاد را از ريشه الغاء نموده است.[5]
6. وي در سال 1891 به طور صريح اعلام كرد كه مسيح مرده و خود را مسيح و مهدي موعود معرفي كرد.[6]
قاديانيه ثمرة درخت استعمار انگليس:
كشورهاي اروپايي در قرن 19 سلطة خود را بر كشورهاي اسلامي گستراندند. پيش گام تر از آنها بريتانيايي كبير بود كه هند، مصر، جزيرة عرب، ايران را به خاطر منافع شخصي خودشان مورد هجوم مادي و سياسي قرار داد.[7] استعمارگران براي حضور دائم و همه جانبه در دول اسلامي و نيز براي عدم مقابلة مسلمانان با آنان، صلاح كار را در ايجاد عقايد انحرافي و مطابق با اهداف مورد نظرشان و نيز در از بين بردن روح جهاد حاكم بر همة مسلمين از يكسو و در انهدام وحدت و يكپارچگي مسلمين از سوي ديگر ديدند. لذا آنها به ايجاد فرق باطله پرداختند كه مسئوليت يكي از فرق به غلام احمد ميرزا در هند و ديگري به ميرزا حسينعلي معروف به بهاء الله در ايران محول گشت.
ميرزا احمد در كتب مختلف خويش علاقة شديد خويش و پدرش را به حكومت انگليس مخفي نكرده است. در كتاب ترياق القلوب مي نويسد: « بيشتر عمر خويش را در تاييد حكومت انگليس و ياري به آن صرف كرده ام و در باب منع جهاد و وجوب اطاعت از انگليس كتب و اعلاميه ها و نشرياتي نوشته ام كه اگر جمع گردد بالغ بر 50 خزينه مي شود و اين كتب را در بلاد عربي، در مصر و شام و تركيه نشر داده ام و هميشه هدفم اين بوده است كه مسلمانان پيوسته مخلص به اين حكومت باشند و از دلشان قصه هاي مهدي و مسيح و احكامي كه عاطفة جهاد را در قلوب آنها بر مي انگيزد را محو كنند.
فرقه هاي قاديانيه:
عبدالله مبلغي در كتاب تاريخ ايران و مذاهب مي نويسد: پس از مرگ غلام احمد، پيروان او به دو دسته تقسيم شدند. عده اي دنبال فرزندش را گرفتند و گروهي پيرامون مولي محمد علي جمع شدند.[8] و به اين عقيده شدند كه غلام احمد نبي يا مهدي يا مسيح نبوده است بلكه مبشر و مجدد اسلام بوده است. اين گروه انجمني به نام اشاعت اسلامي احمديه تشكيل دادند.[9] احسان الهي ظهير در مقالة نهم خويش اكابر فرقه اول را نورالدين، محمد احمد بن غلام، محمد صادق مفتي قاديانيه نام برده و بزرگان فرقة دوم از قاديانيه را محمد علي، خوجه كمال الدين، محمد احسن امروهي مي داند.[10] اقوال و آراء قاديانيه از تاويلات صوفيه و اسماعيليه گرفته شده است.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. يحيي امين، شريف، معجم الفرق الاسلاميه.
2. القاديانيه، دفع اوهام توضيح المرام، في الرد علي القاديانيه، للشيخ سليمان الظاهر الاصلي.
3. ملسوم السامدي، دكتر عبدالله القاديانيه و الاستعمار الانجليزي.
[1] . مبلغي آبادي، عبدالله، تاريخ اديان و مذاهب جهان، انتشارات سينا، 1373، ج 3، ص 1420.
[2] . غوري، سيد عبدالماجد، القادياني و القاديانيه، بيروت، دارابن بحثير دمشق، ‌ چاپ اول،‌1421ه‍ ، ص327.
[3] . مشكور، دكتر محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، با مقدمه استاد كاظم مدير شانه چي، چاپ سوم، 1375، ص 32 تا ص 40.
[4] . القادياني و القاديانيه، از ص 326 تا ص 330.
[5] . همان،‌ از ص 231 تا ص 345.
[6] . همان، ص 22.
[7] . همان، ص 211.
[8] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 40.
[9] . حسين دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، موسسه فرهنگي آرايه، 1379، ج 8، ص 135.
[10] . القادياني و القاديانيه، ص 422 تا ص 446.
[11] . فرهنگ فرق اسلامي، ص 40.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:35 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

خاتميت از ديدگاه قاديانيه چگونه است؟

پاسخ :

ظهور دين اسلام با اعلام جاودانگي آن و پايان يافتن دفتر نبوت توام بوده است. مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقي كرده اند، هيچ گاه براي آنها اين مساله مطرح نبوده كه پس از حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيغمبر ديگري خواهد آمد يا نه؟
قرآن كريم با صراحت پايان يافتن نبوت را اعلام و پيغمبر بارها آن را تكرار كرده است. در ميان مسلمين انديشة ظهور پيغمبر ديگر، مانند انكار يگانگي خدا يا انكار قيامت با ايمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است. تلاش و كوششي كه در ميان دانشمندان اسلامي در اين زمينه به عمل آمده است، تنها در اين جهت بوده كه مي خواسته اند به عمق اين انديشه پي ببرند و راز ختم نبوت را كشف كنند.[1] با توجه به اين مقدمه هر انديشه يا فرقه اي بخواهد نبوت يا خاتميت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را انكار كند، سست و بي ارزش خواهد بود. در اعتقاد اوليه فرقة قاديانيه كه مؤسس آن ميرزا احمد قادياني باشد تا پايان مرگ او كسي به ظاهر منكر ختم نبوت نبود و حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را خاتم پيامبران مي دانستند در ايمان نامه ايشان چنين آمده است:
گواهي مي دهم تنها خداوند بزرگ را بايد پرستيد. او كسي است كه انباز و شريك ندارد. من مي كوشم تا به همة قوانين اسلام عمل كنم. من محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيغمبر اكرم را خاتم پيامبران مي دانم و نيز به تمام دعوي هاي ميرزا غلام احمد قادياني اعتقاد دارم.[2]
پس از مرگ مؤسس فرقة‌ قاديانيه و خليفة اول او نور الدين در اين فرقه انشعاب پديد آمد و به دو گروه تقسيم شدند:
1. گروهي به رياست مولوي محمد علي بر اين عقيده شدند كه غلام احمد نبي يا مهدي يا مسيح نبوده، بلكه مبشَر و مجدد اسلام بوده است. اين گروه انجمني به نام «انجمن اشاعت اسلامي احمديه» تشكيل دادند و به اعضاي انجمن لاهور و مجددي معروف گشتند.
2. اكثر قاديانيها به رياست ميرزا بشير الدين بر عقيدة نبوت و مهدويت و مسيحيت غلام احمد باقي ماندند.[3] آنچه در ايمان نامة آنها دربارة‌ ختم پيامبران (حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ) آمده اعتقاد قلبي آنها نيست، بلكه ختم نبوت را در شخص حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ دانستن، يك تاكتيك سياسي بود، چرا كه دولت پاكستان براي نابودي اينها سعي مي كرد، آنها را متهم به انكار خاتميت پيامبر اسلام نمايد.[4]
بنابراين ميرزا احمد قادياني ختم نبوت در پيامبر اسلام را نمي پذيرد. و دلايلي كه در كتاب ختم نبوت آورده چنين است:
اعتقاد به پايان گرفتن پيامبري و بستن در نبوت، مستلزم پايان گرفتن فيض الهي است و چنين اعتقادي شوم و نحس است. (فيض خداوند هيچ وقت از بندگانش قطع نمي شود.) و همچنين اعتقاد به ختم نبوت مستلزم تكذيب قول خداوند مي شود كه مي فرمايد: «كنتم خير امةٍ»[5] زيرا بستن باب نبوت تناسبي با خير امت بودن ندارد، بلكه امت پس از انقطاع نبوت بدترين امت مي شود. و همچنين اعتقاد به ختم نبوت رتبة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از رتبة حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ پايين مي آيد زيرا خدا پس از موسي صدها پيامبر برانگيخت تا با امت او سخن بگويد، مثل اينكه خداوند امت پيامبر اسلام را ناخوش دارد كه با آنها سخن نمي گويد، زيرا محبت و دوستي مستلزم سخن گفتن و مخاطبه است.[6]
با اين مغالطه ميرزا احمد اعتقاد به استمرار نزول وحي و ظهور انبياء دارد در حاليكه خاتميت نبوت در پيامبر اسلام خودش دليل بر بهتر بودن امت آن حضرت مي باشد. همانطوريكه خداوند فرموده است «كنتم خير امة» زيرا اين امت با آمدن حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ از داشتن كتاب آسماني كامل و غير قابل تحريف برخوردار شده است. و رتبة پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ با ختم نبوت نه تنها از رتبة‌ حضرت موسي پايين نمي آيد. بلكه رتبة او با ختم نبوت نسبت به همة انبياء در بالاترين رتبه قرار مي گيرد. و ارتباط خداوند با امت اسلامي نيز با ختم نبوت قطع نشده است بلكه تا روز قيامت توسط قرآن و اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين ارتباط برقرار مي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. القاديانيه و الاستعمار الانجليزي نوشتة عبدالله سلوم السامرائي .
2. ختم نبوت استاد شهيد مطهري.
[1] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1372، ج3، ص 153.
[2] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1372، ص 40.
[3] . حسيني دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، قم، انتشارات اسماعيليان، چاپ اول، 1369، ج4، ص 1739.
[4] . مبلغي آباداني، عبدالله، تاريخ اديان و مذاهب جهان، نشر سينا، چاپ اول، 1373، ج3، ص1423.
[5] . آل عمران/110.
[6] . عبدالله سلوم السامرائي، القاديانيه و الاستعمار الانجليزي، بغداد، انتشارات دارالاوسط، ص 77، به نقل از ميرزا غلام احمد، رسالة ختم نبوة، ص 6.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:35 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

از ديدگاه فرقه قاديانيه آيا دين اسلام منسوخ شده است؟

پاسخ :

يكي از ضروريّات اسلام اين است كه سلسله پيامبران ـ عليهم السلام ـ با بعثت پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ختم شده و بعد از آن حضرت، هيچ پيامبري نيامده و نخواهد آمد.
از اين روي، مانند ساير ضروريّات دين، نيازي به استدلال نخواهد داشت. در عين حال، مي توان اين مطلب را هم از قرآن كريم و هم از روايات متواتر، استفاده كرد.
قرآن كريم مي فرمايد: «محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولي رسول خدا و ختم كننده پيامبران است.»[1]
خاتم به معناي وسيلة ختم كردن و پايان دادن است و انگشتري هم از اين جهت خاتم ناميده شده كه بوسيلة آن، نامه و مانند آن را ختم و مهر مي كردند.[2]
موضوع خاتميت پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در صدها روايت نيز مورد تصريح و تاكيد قرار گرفته كه از جمله آنها حديث منزلت است كه شيعه و سني بتواتر، آنرا از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل كرده اند.
پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمود: تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي هستي، جز آن كه پس از من پيامبري نيست.[3]
از اين روي، با ظهور اسلام و بعثت پيامبر اسلام حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نزول قرآن مجيد، شرايع الهي گذشته منسوخ شده و اسلام در اوج و نهايت رشد و كمال الهي، به عنوان دين الهي تا روز قيامت ثابت و برقرار مي باشد، و با وجود اين دين كامل الهي، نبوت خاتمه پيدا كرده و به دين تازه اي نيازي نيست.[4]
جاوداني بودن دين اسلام:
از آيات قرآن مجيد كه با بكار گرفتن الفاظ عام مانند «يا بني آدم و يا ايها و امثال آنها» و يا متوجه كردن خطاب به اقوام غير عرب و پيروان ساير اديان مانند «يا اهل الكتاب» ثابت مي شود كه اسلام ناسخ اديان است و احكام اسلام تا قيامت جاودانه خواهد بود، و به ويژه تعبير «ليظهره علي الدين كله»[5] جاي هيچ گونه شبهه اي باقي نمي گذارد كه دين اسلام دين جاوداني است و اين دلايل كه متلازم با خاتميّت پيامبر(ص) هر گونه توهمّي را نسبت به احكام و نسخ شدن اين دين الهي بوسيله پيامبر و شريعت ديگري باطل مي سازد.[6]
فرقه قاديانيه ساختة دولت انگلستان، استعمار پير است. غلام احمد قادياني مؤسس اين فرقه معترف بود كه بيشتر عمر خود را در تأييد و پيروزي دولت انگلستان سپري كرده است. و در زمان استعمار هندوستان توسط انگليس چندين رساله و كتاب در تجليل و حمايت از دولت انگلستان به نگارش در آورد. براي سران و بزرگان انگلستان دعا مي كرد و اطاعت از دولت انگلستان را واجب مي دانست.[7]
به خاطر انشعاب در فرقه قاديانيه دربارة نسخ اسلام، ديدگاه ها متفاوت است. خود ميرزا احمد قادياني موسس اين فرقه در سن چهل سالگي اعلام كرد كه مورد وحي و الهام الهي قرار دارد و از كساني است كه خداوند هر صد سال يكي از آنها را برمي انگيزد تا دين اسلام را تجديد كند و ادعا كرد كه از طرف خداوند مأمور است از مردم بيعت بگيرد.[8]
در ادعاي او سخني از نسخ اسلام، به ميان نيامده است، امّا با بيان عقايد او مي توان گفت كه او با برداشتن برخي از احكام و ادعاي مهدويت و نبوت در واقع برخي از احكام اسلام را نسخ شده مي داند. بلكه ادعاي نبوت او در حقيقت ادعاي پايان عمر دين محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ مي باشد.
عقايد غلام احمد قادياني را مي توان در محور هاي ذيل خلاصه كرد:
1. حضرت عيسي بر روي صليب از دنيا نرفت بلكه به هند رفت و پس از مدتي به مرگ طبيعي از دنيا رفت. و حضرت عيسي براي كمك به ستمديدگان نائبي را از خدا درخواست كرد كه متحد و مشابه با حقيقت و جوهر او و به رنگ اعضاء و جواهرش باشد و خداوند وي (غلام احمد قادياني) را به نيابت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ انتخاب كرد تا صليب را بشكند.[9]
2. او بر اين عقيده بود كه مهدي و عيسي يكي است.
3. او بعد از ادعاي الهام، ولايت ، كليم الله بودن مدعي شد كه فرشته وحي بر او نازل مي شود و زمان نزول وحي بر او، به اندازه زمان نزول وحي بر پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ است.[10]
4. فرقه احمديه معتقد است كه حكم جهاد مخصوص دوران صدر اسلام است چرا كه تعداد مسلمانان اندك بود و آنان براي حفظ جان خود ناگريز به جنگيدن با مخالفان و كشتن آنان بودند.[11]
بنابراين مي توان گفت كه دين محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ با ادعاي نبوت و نزول وحي بر او نسخ شده است منتهي برخي از احكام دين اسلام مورد تاييد دين او مي باشد. پس از فوت غلام احمد سال 1326 ق ميرزا نور الدين به عنوان خليفه اول او عقايد قادياني و رهبري آنان را بر عهده گرفت.
و پس از مرگ نور الدين در اين فرقه انشعاب پديد آمد و گروهي به رياست مولوي محمد علي بر اين عقيده شدند كه غلام احمد نبي و يا مهدي يا مسيح نبوده بلكه مبشّر و مجدد اسلام بوده است. اين گروه انجمني به نام «انجمن اشاعت اسلامي احمديه»‌تشكيل دادند و به اعضاي انجمن لاهور و مجددي معروف گشتند.[12]
بنابراين اين گروه عقيده اي به نسخ اسلام ندارند. امّا اكثريت قادياني ها به رياست ميرزا بشير الدين بر عقيدة نبوت و مهدويت و ميسحيت غلام احمد باقي ماندند. مركز اين فرقه قاديان بود و پس از تشكيل دولت پاكستان به اين كشور منتقل شد. و در روستاي «ربوه» مستقر گشتند.[13]
با اين ديدگاه مي توان گفت اين گروه عقيده بر اين دارند كه ميرزا احمد قادياني با بعثت خود بعضي از احكام اسلام را منسوخ كرده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. القاديانيه، تحقيق سيد محمد حسن طالقاني.
2. القاديانيه و الاستعمار الانجليزي، عبدالله سلوم الساحرائي.
3. مجله تخصصي كلام اسلامي، شماره 50.
[1] . احزاب/40.
[2] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، صدرا، چاپ دوم، 1372، ج 3، ص 155.
[3] . محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمه، انتشارات دارالحديث، چاپ اول، 1381، ج اول، ص 68.
[4] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1377، ص 287.
[5] . توبه/33، فتح/38، صف/9.
[6] . آموزش عقايد، ص 282.
[7] . مجلة تخصصي كلام اسلامي، شمارة 50، ص 150.
[8] . مجله تخصصي كلام اسلامي، شمارة 50، ص 149( به نقل از رسالة ترياق القلوب، ص 15)
[9] . رسالة مذاهب الرحمن، ج 19، ص 297، به نقل از مجلة تخصصي كلام اسلامي، شمارة 50، ص 15.
[10] . روحاني خزائن، ج 18، ص 202، به نقل از همان، ص 152.
[11] . روحاني خزائن حقيقه المهدي، ج14، ص 453، به نقل از همان، ص 153.
[12] . حسيني دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، قم، انتشارات اسماعيليان، چاپ اول، ج4، ص 69.
[13] . معارف و معاريف، همان.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:36 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه نقدهاي كلي بر فقه قاديانيه وارد است؟

پاسخ :

قاديانيه يا احمديه مذهب جديدي است كه منسوب به ميرزا غلام احمد قادياني مي‌باشد.[1] وي ابتدا ادعاي اصلاح و تجديد دين اسلام را داشت، بعد ادعاي مهدويت و مسيح بودن كرد و در نهايت نيز به عقيده برخي ادعاي نبوت نمود.[2]
در شبه جزيره هند، سابقه ادعاي مهدويت، هم زمان است با ورود استعمار به اين منطقه و افرادي چون سيد محمد جونبوري هندي در سال (901 هـ . ق) سيد محمد مشهدي، الينگالي در سال (1203) سيدبن علي شاه هندي، هاشم شاه نوربخش، سيد علي بن محمد موسوي[3] و... جزو اين مدعيان بوده‌اند، اما از همه آنان موفقتر احمد قادياني بود كه فرقه «قاديانيه»‌را بينان نهاد.
ميرزا غلام احمد در پنجاه سالگي به دنبال ادعاي خواب‌نما شدن و ديدن چندين رؤيا، اعلام كرد كه به او وحي نازل مي‌شود و مجاز در گرفتن بيعت از مردم گرديده و از جانب خدا به رهبري برگزيده شده است و در سالهاي بعد نخست ادعاي مسيح موعود بودن و مهدويت نمود و سپس ادعاي نبوت كرد... وي ادعاي تجسم روح محمدي در خود نمود... وي هم‌چنين جهاد با سيف را لغو و تحريم كرد و نيز وفاداري به انگليسي‌ها را از واجبات شمرد.[4]
از آنجا كه ميرزا غلام احمد خان در عين ادعاهاي فوق، دين اسلام را قبول دارد و خود را مجدد و مصلح آن مي‌‌داند در انتقاد ونقد كلي بر آيين وي مي‌توان از مباحث اسلامي در ردّ ادعاهاي وي استفاده كرد بنابراين نقدهاي كلي بر مذهب وي را در موارد زير خلاصه مي‌كنيم.
الف) مبارزه با نبوّت اسلامي غلام احمد هرچند ابتدا ادعاي اصلاح و تجديد دين اسلام را داشت، ولي براي رسيدن به مقاصد دنيوي خود دو كار مهم انجام داد:
اولين كار وي انكار خاتم‌النبيين بودن پيامبر اسلام حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ بود و خاتميت مورد تأكيد قرآن را به معني زينة النبيين گرفت و انتهاي نبوت به پيامبر اسلام را انكار كرد.[5]
دومين كاري وي، ادعاي نبوت بود. وي خود را پيامبر معرفي مي‌كرد و مي‌گفت: «من صادق هستم مانند موسي، عيسي، داود و محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و خداوند براي تصديق من، آيات آسماني كه بيش از ده‌ها هزار آيه است فرستاده و قرآن و رسول بر من شهادت مي‌دهند و پيامبران زمان بعثت مرا كه همين عصر است معين كرده بودند.[6]
ب) ابراز عقايد التقاطي ميرزا غلام احمدخان فردي فرصت‌طلب بود و براي رسيدن به قدرت، دست‌ به هر اقدامي مي‌زد وي ابتدا وارد خدمت دولت انگليس شد و از سال 1860 م تا 1865 م در شهر سيالكوت مشغول كار بود، از آن پس از خدمت دولتي كناره گرفت و حدود چهل‌ سالگي كتاب مذهبي خود را كه «براهين احمديه» نام دارد منتشر كرد كه در آن ادعاي دفاع از اسلام را داشت و بعد از اقبال مردم به وي در پنجاه سالگي به دعوت بشارت خود پرداخت و دعوي كرد كه از جانب خدا به او وحي مي‌رسد و اجازه دارد بيعت بپذيرد و در سال 1904 م خود را مسيح و مهدي موعود و تارا كريشنا خواند.[7] و بدين ترتيب خواست تا هم دل مسيحيان را به دست آورد و هم از ميان مسلمانان و هندوان پيرواني گرد آورد و با آميختن اعتقادات مسلمين، هندوها و مسيحي‌ها به هر صورت كه شده فرقه‌اي جديد تأسيس كند. وي عقيده داشت كه حضرت عيسي به دار آويخته نشد بلكه فرار كرد و در منطقه كشمير وفات يافت و قبري كه اكنون به نام قبر بوذاسف در منطقه كشمير وجود دارد قبر حضرت عيسي است.[8] و در جواب مسلمانان كه مي‌گفتند، طبق نص قرآن و احاديث، حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نمرده و به هنگام ظهور مهدي(عج) رجوع خواهد كرد مي‌گفت: منظور از آن مسيح، خود من هستم و بدين ترتيب خود را مسيح قلمداد مي‌كرد.[9]
ج) همكاري با استعمار انگليس دولت انگليس براي استمرار استعمار خود در ممالك اسلامي سعي مي‌كرد تا وحدت اسلامي را از بين برده و با دامن‌ زدن به اختلافات ديني و مذهبي هر‌گونه مقاومتي را از ميان بردارد و براي رسيدن به اين هدف دست به تأسيس فرقه‌هاي جديد و حمايت از فرقه‌هاي انحرافي زد به گونه‌اي كه بهائيت را در ايران مورد حمايت قرار داد، در شبه جزيره عربستان وهابيت را محكم كرد و در شبه قاره هند نيز به تقويت غلام احمد قادياني و تأسيس فرقه قاديانيه دست يازيد و توانست از اين دست‌پرورده خود بهره‌برداري لازم را بكند كه به دو نمونه اشاره مي‌شود.
1 . انكار جهاد به هنگام استعمار هند توسط دولت انگليس، عبدالعزيز دهلوي يكي از علماي آن زمان در سال 1803 م بر عليه انگليس اعلام جهاد كرد. و ساير علماء نيز از وي پيروي كردند و اين اقدام استعمار انگليس را به شدت به وحشت انداخت و براي فرو نشاندن قيام‌هاي مردمي از ميرزا غلام احمد قادياني در مورد جهاد استفتاء كرد و ميرزا احمد اعلام نمود كه امروزه جهاد برداشته شده و نمي‌توان جهاد كرد. و بدين ترتيب به حمايت از انگلستان و در مخالفت با ساير علماء جهاد را حرام اعلام نمود.[10]
2 . اعلام وفاداري به انگليسي‌ها علاوه بر اين كه جهاد را ممنوع كرده بود وفاداري به انگليسي‌ها را از واجبات مي‌شمرد.[11] و بدين ترتيب نشان مي‌داد كه تا چه حد از حاميان خود حمايت مي‌كند و چه دست‌هاي پنهان و آشكاري وي و طرفداران وي را براي اختلاف‌افكني در ميان مسلمانان و از بين بردن وحدت اسلامي، سر كار آورده‌اند.
در نهايت مي‌‌توان گفت تأسيس فرقه قاديانيه عملي سياسي بود كه براي شكستن اتحاد مسلمين به وجود آمد و حرف جديدي براي ارايه نداشت و امروزه هم اگر به حيات خود ادامه مي‌دهد به دليل حمايت‌هاي دولت‌هاي استعماري است والّا دليل ديگر براي استمرار حيات اين فرقه ساختگي وجود ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . القاديانيه نشأتها و تطورها، عيسي عبدالظاهر.
2 . القاديانيه ندوي و مودودي.
3 . القاديانيه و الاستعمار الانجليزي، عبدالله سلوم سامرائي.
4 . دايرة المعارف الاسلاميه، ج 1، ص 504.
[1] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375، ص 38.
[2] . ر.ك: سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1423 ق، ص362 تا 364.
[3] . ر.ك: بهشتي، محمد، اديان و مهدويت يا آراء و عقايد درباره مهدي، ‌ انتشارات امير، ص 76 تا 82.
[4] . رباني گلپايگاني، ‌علي، فرق و مذاهب كلامي، مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، ص 342 تا 348.
[5] . همان.
[6] . المذاهب الاسلامي، ص 367 و 368.
[7] . ر. ك: فرهنگ فرق اسلامي، ص 39.
[8] . ر.ك: المذاهب الاسلاميه، ص 363.
[9] . المذاهب الاسلاميه، ص 363.
[10] . همان، ص 377، همچنين فرهنگ فرق اسلامي، ص 39.
[11] . فرق و مذاهب كلامي، ص 348.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:37 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

فرقة موريش ساينس تمپل چگونه فرقه‌اي است؟

پاسخ :

موريش (Moorish ) در لغت انگليسي به معناي «وابسته به اهالي شمال آفريقا» و ساينس (science ) به معناي علم و دانش و تمپل (Temple) به معناي معبد و پرستشگاه مي‌باشد. و تركيب اين سه كلمه كه عبارت مي‌شود از: «Moorish science temple» عنواني است براي فرقه‌اي كه در آمريكا تحت اسم اسلام در بين سياهان فعاليت مي‌كند. اين فرقه با متأثر گرديدن از فرقه «قاديانيه» يا «احمديّه» منسوب به ميرزا غلام احمد قادياني ـ متولد 1251 ق در شهر قاديان استان پنجاب هند و متوفاي 1326 ق در اثر مرض وباء در شهر لاهور پاكستان[1] ـ در ميان سياه‌پوستان امريكا به رهبري شخصي به نام «نويل دروعلي» به وجود آمده است.
ميرزا غلام احمد قادياني كه در يك خانواده مسلمان به دنيا آمده بود، بعد از اتمام تحصيلاتش به پندار خودش آيه «و مبشراً برسول يأتي اسمه احمد»[2] منطبق بر خود نموده و ادّعاي نبوت را سر داد، ولي بخاطر عدم استقبال جامعه اسلامي هند از اين ادعاي خود، تا حدودي عقب‌نشيني نموده و اعلان كرد كه نبوت او يك نوع نبوت منعكس شده‌اي از نبوت پيامبر اسلام است، چون او با توجه به اعتقاد به تناسخ، حلول و وحدت‌ وجود، معتقد بود كه تمام كمالات انبياء در حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ جمع شده است و اين كمالات بعد از پيامبر در او انعكاس پيدا كرده است.[3] او و پيروانش به خاطر همين ادّعاي نبوّت «ظليّه» و اينكه نبوّت او در ساية نبوّت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار دارد از طرف مسلمين تكفير شده و فرقه‌اش يك فرقة غير اسلامي معرّفي گرديده است.[4] به هر حال اين فرقه هر چند نتوانست در كشورهاي اسلامي و مراكز فرهنگي آنان، براي خودش اعتباري كسب كند، امّا در كشورهاي غير اسلامي در ميان مهاجرين مسلمان و نو مسلمانان بومي تأثير گذارده و توانسته است به حيات خودش ادامه دهد. اين فرقه از سال 1920 در آمريكا فعّاليت خود را آغاز نموده و باعث شده است كه زمينة به وجود آمدن فرقه‌هاي ديگر هم سنخ با خودش را در ميان سياه پوستان آمريكا فراهم كند.
فرقة موريش يكي از همين فرقه‌هايي است كه اكثر سياه پوستان آفريقايي تبار آمريكا در اوائل قرن بيستم اين فرقه را براي رفع بحران دين و اعاده هويت مذهبي و ملي شان به وجود آوردند. زيرا آنان در دورة بردگي از آفريقا به آمريكا انتقال داده شده بودند و به مرور زمان به صورت اجبار، دين و مذهب و هويّت ملي‌شان را از دست داده بودند. سياه پوستان تلاش‌هاي زيادي را براي احقاق حقوق‌شان و رفع ظلم و ستم سفيدها و حكّام منطقه، از اوائل قرن بيستم آغاز نمودند و نتيجة اين تلاش‌ها به وجود آمدن فرقه‌هاي متعدد ظاهراً اسلامي مي‌باشد.
رهبر اين فرقه براي نجات سياه‌پوستان آفريقايي نخواسته است كه از فاكتورهاي نژادي و قومي استفاده كند، بلكه تلاش او بر اين بوده است كه با نيروي معيارها و شعارهاي اسلامي از يك طرف و با عنوان نمودن مظلوميت و فقر سياهان از طرف ديگر، بين آنان اتّحاد و انسجام فكري و سياسي به وجود آورد تا هم از نظر اقتصادي براي آنان تحوّلي ايجاد شود و هم يك نوع پشتوانة ديني و مذهبي داشته باشد كه بتواند سياهان غير آفريقايي را هم به سوي خودشان جذب نمايد.[5]
پس اين فرقه نتيجة دو عامل بيروني و يك عامل دروني در ميان سياهان مي‌باشد، دو عامل بيروني يكي فشارهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي سفيدها و حكّام دولتي منطقه و ديگري وجود و نفوذ فرقه قاديانيه (احمديه) در جامعة آمريكايي توسط مبلّغين اين فرقه مي‌باشد. عامل دروني، بحران هويّتي و ديني آنان است كه در كنار دو عامل فوق موجب ايجاد فرقه‌اي مذهبي در بين آنان گرديده است.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:37 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا در بوجود آمدن فرقة قاديانيه، استكبار نقش داشته است؟

پاسخ :

دولت هاي استكباري هر وقت بر كشوري تسلط مي يافتند، با مطالعة فرهنگ آن جامعه، افرادي به ظاهر مرتبط با آن فرهنگ را تحريك مي كردند تا با ادعاهاي تازه و با عناويني مانند اصلاح فرهنگي جامعه و... ، همان فرهنگي را كه خود مي خواستند در آن كشور رواج دهند، منتها خود در پس پرده به حمايت از اين افراد خود فروخته بر مي خواستند. براي همين وقتي دولت انگليس بر كشور هند سيطره يافت و انواع ظلم ها و حق كشي ها را بر مردم آن كشور روا ديد، عده اي از مسلمانان با تمسك به قرآن كريم، پرچم مبارزه با حكومت و نيروهاي انگليسي را بر افراشتند. و دولت انگليس هر چند در ظاهر،‌ اين مبارزه را سركوب كرد، ولي مي دانست كه مسلمانان از پاي نخواهند نشست. لذا به فكر افتاد تا از دست نشانده اي براي ضربه زدن به اين اعتقاد راسخ مسلمانان، حمايت كند و كاري كرد كه مسلمانان به جاي مبارزه با انگليس بر عليه خويشتن دست به خونريزي بزنند. و براي اين هدف ميرزا غلام احمد را تحريك به آوردن دين جديد كرده و تا آخر از او حمايت نمود.[1]
بنابراين مسلك قاديانيه يك حركت سياسي بود كه استعمار براي ايجاد تفرقه بين مسلمانان در هند و تحريم جهاد بر عليه انگليس ايجاد كرد و احمد قادياني تا حدودي توانست بين مسلمانان دو دستگي ايجاد كند به طوري كه علماي اسلام بر عليه او موضع گيري نموده و حكم به كفر و ارتداد احمد قادياني دادند و عده اي از پيروان او به حمايت از او برخاسته و به جان هم افتادند و در اين بين حكومت انگليس، توانست تا حدودي خود را از خطر مبارزان حفظ كند و با حمايت هاي مالي و تجهيزاتي از قاديانيه، توانست بر سلطة ظالمانة خود بيفزايد. و از آن سوي، مبارزان اسلام دشمن اصلي خود يعني انگليس را فراموش كرده و به منازعه با عده اي منحرف مشغول شدند.[2] اين فرقه منحرف تا آخرين لحظات، در خدمت استعمار بريتانيا و در خيانت به مردم ستم ديده هند تلاش كردند و براي همه ثابت شد كه آنها وابستگي كامل به بيگانگان دارند. چنانچه احمد قادياني در تفسير آية 59 سورة نساء «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» مي گفت: انگليس همان اولي الامري است كه خداوند اطاعتش را بر شما واجب گردانيده و با اين كار مي خواست تفكر جهادي را از بين ببرد و بارها افتخار مي كرد كه در خدمت دولت انگليس است و مي گفت: از كودكي تا به حال همواره تلاش كرده ام كه قلوب مسلمانان، به محبت انگليس تمايل پيدا كند و بر هر فرد مسلمان واجب است كه از آنها قدرداني كند و تقويت بنية جهادي بر عليه اين حكومت، جهاد نيست، بلكه حرام و از زشت ترين چيزهاست و من قدمهاي بزرگي براي ياري اين حكومت برداشته ام و در نوشته هايم جهاد با انگليس را حرام كرده ام.[3]
البته اين خوش خدمتي ها، ريشه در خانوادة‌ او دارد، چنانچه خود احمد قادياني مي گويد: پدرم غلام مرتضي در موارد فراواني به دولت انگليس كمك مي كرد كه در سال 1857 ميلادي براي سركوبي مبارزان هند از سوي انگليس مامور شد و جنگيد و براي اين كار مورد تشويق حكومت انگليس قرار گرفت. پس از مرگ پدرم، برادرم غلام قادر به جاي پدرم در خدمت انگليس قرار گرفت و بعد از مرگ برادرم، تمام تلاشم را در اين راه قرار دادم كه از حكومت انگليس در هند حمايت كرده و راه پدرم و برادرم را ادامه دهم و با خداي خود پيمان بسته ام كه هيچ چيزي بر عليه آنان ننويسم و الان مي گويم: بيشتر از همة مسلمانان به انگليس اخلاص داشته و احترام قائلم اين به خاطر سه چيز است كه مرا در بالاترين درجة‌ اخلاص قرار داده است:
1. تربيت پدرم. 2. بزرگ شدن در زير نظر ايادي حكومت بريتانيا. 3. الهام از خداوند متعال كه به من دستور رسيده از سوي خداوند تا از انگليس حمايت كنم.[4] براي همين به پيروانش مي گفت: بشنويد و آگاه باشيد! همانا سلطة انگليس بر شما رحمت و بركت است و قلعة محكمي است كه خداوند براي نگه داري شما فرستاده است! پس بر شما واجب است كه از آنها تشكر كنيد و اينها براي شما از هزار مسلمان بهترند و درجاي ديگري اعتراف مي كند كه قادر نيست بدون حمايت و كمك انگليس، دعوتش را آشكار كند و انگليس افرادي را در اختيارش قرار داده تا دعوتش را به گوش ديگران برساند.[5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الشهاب في الرد علي كتاب حياة المسيح (للقاديانيه)، محمد جواد بلاغي.
2. المصابيح الهدي في ابطال مذهب القاديانيه، محمد جواد بلاغي.
3. المهدي المنتظر ـ عليه السّلام ـ، حسين شاكر، ج 2.
4. كشف الارتياب، محسن امين.
[1] . حامد حفي داود، نظرات في الكتب الخالده، قاهره، مطبوعات النجاح، اول، 1399 ق، ص 169، و عاملي، سليمان ظاهر، القاديانيه، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلامي، اول، 1420 ق، ص 6.
[2] . بلاغي، محمد جواد، الرحله المدرسيه، بيروت، دارالزهرا ـ سلام الله عليها ـ، دوم، 1414 ق، ج 3، ص 471؛ السقاف، حسن، صحيح شرح العقيده الطحاويه، اردن، دارالامام النووي، اول، 1416 ق، ص 408.
[3] . علي محمد جريشه و محمد شريف زبيق، اساليب الغز و الفكري للعالم الاسلام، قاهره، دارالاعتصام، اول، 1397 ق. ص 188، المهدي المنتظر في الفكر الاسلامي، قم، مركز الرساله، اول، 1417 ق، ص 177. عبدالصمد شاكر، نظرة عابرة الي الصحاح الستة، بي جا، بي نا، بي تا، ص 14، سبحاني، جعفر، رسائل و مقالات، قم، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، ص 154. عاملي، سليمان ظاهر، القاديانيه، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلامي، اول، 1420 ق، ص 32 به بعد.
[4] . القاديانيه، ص 32، رسائل و مقالات، ص 154 به بعد، و نظرة عابرة الي صحاح الستة، ص 14. المهدي المنتظر في الفكر الاسلامي ص 177. اساليب الغزو الفكري للعالم الاسلام، ص 188.
[5] . همان و حامد داود، نظرات في الكتب الخالده، قاهره، مطبوعات النجاح، اول، 1399 ق، ص 169.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:39 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

از ديدگاه فرقه قاديانيه آيا دين اسلام منسوخ شده است؟

پاسخ :

يكي از ضروريّات اسلام اين است كه سلسله پيامبران ـ عليهم السلام ـ با بعثت پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ختم شده و بعد از آن حضرت، هيچ پيامبري نيامده و نخواهد آمد.
از اين روي، مانند ساير ضروريّات دين، نيازي به استدلال نخواهد داشت. در عين حال، مي توان اين مطلب را هم از قرآن كريم و هم از روايات متواتر، استفاده كرد.
قرآن كريم مي فرمايد: «محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولي رسول خدا و ختم كننده پيامبران است.»[1]
خاتم به معناي وسيلة ختم كردن و پايان دادن است و انگشتري هم از اين جهت خاتم ناميده شده كه بوسيلة آن، نامه و مانند آن را ختم و مهر مي كردند.[2]
موضوع خاتميت پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در صدها روايت نيز مورد تصريح و تاكيد قرار گرفته كه از جمله آنها حديث منزلت است كه شيعه و سني بتواتر، آنرا از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل كرده اند.
پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمود: تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي هستي، جز آن كه پس از من پيامبري نيست.[3]
از اين روي، با ظهور اسلام و بعثت پيامبر اسلام حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نزول قرآن مجيد، شرايع الهي گذشته منسوخ شده و اسلام در اوج و نهايت رشد و كمال الهي، به عنوان دين الهي تا روز قيامت ثابت و برقرار مي باشد، و با وجود اين دين كامل الهي، نبوت خاتمه پيدا كرده و به دين تازه اي نيازي نيست.[4]
جاوداني بودن دين اسلام:
از آيات قرآن مجيد كه با بكار گرفتن الفاظ عام مانند «يا بني آدم و يا ايها و امثال آنها» و يا متوجه كردن خطاب به اقوام غير عرب و پيروان ساير اديان مانند «يا اهل الكتاب» ثابت مي شود كه اسلام ناسخ اديان است و احكام اسلام تا قيامت جاودانه خواهد بود، و به ويژه تعبير «ليظهره علي الدين كله»[5] جاي هيچ گونه شبهه اي باقي نمي گذارد كه دين اسلام دين جاوداني است و اين دلايل كه متلازم با خاتميّت پيامبر(ص) هر گونه توهمّي را نسبت به احكام و نسخ شدن اين دين الهي بوسيله پيامبر و شريعت ديگري باطل مي سازد.[6]
فرقه قاديانيه ساختة دولت انگلستان، استعمار پير است. غلام احمد قادياني مؤسس اين فرقه معترف بود كه بيشتر عمر خود را در تأييد و پيروزي دولت انگلستان سپري كرده است. و در زمان استعمار هندوستان توسط انگليس چندين رساله و كتاب در تجليل و حمايت از دولت انگلستان به نگارش در آورد. براي سران و بزرگان انگلستان دعا مي كرد و اطاعت از دولت انگلستان را واجب مي دانست.[7]
به خاطر انشعاب در فرقه قاديانيه دربارة نسخ اسلام، ديدگاه ها متفاوت است. خود ميرزا احمد قادياني موسس اين فرقه در سن چهل سالگي اعلام كرد كه مورد وحي و الهام الهي قرار دارد و از كساني است كه خداوند هر صد سال يكي از آنها را برمي انگيزد تا دين اسلام را تجديد كند و ادعا كرد كه از طرف خداوند مأمور است از مردم بيعت بگيرد.[8]
در ادعاي او سخني از نسخ اسلام، به ميان نيامده است، امّا با بيان عقايد او مي توان گفت كه او با برداشتن برخي از احكام و ادعاي مهدويت و نبوت در واقع برخي از احكام اسلام را نسخ شده مي داند. بلكه ادعاي نبوت او در حقيقت ادعاي پايان عمر دين محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ مي باشد.
عقايد غلام احمد قادياني را مي توان در محور هاي ذيل خلاصه كرد:
1. حضرت عيسي بر روي صليب از دنيا نرفت بلكه به هند رفت و پس از مدتي به مرگ طبيعي از دنيا رفت. و حضرت عيسي براي كمك به ستمديدگان نائبي را از خدا درخواست كرد كه متحد و مشابه با حقيقت و جوهر او و به رنگ اعضاء و جواهرش باشد و خداوند وي (غلام احمد قادياني) را به نيابت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ انتخاب كرد تا صليب را بشكند.[9]
2. او بر اين عقيده بود كه مهدي و عيسي يكي است.
3. او بعد از ادعاي الهام، ولايت ، كليم الله بودن مدعي شد كه فرشته وحي بر او نازل مي شود و زمان نزول وحي بر او، به اندازه زمان نزول وحي بر پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ است.[10]
4. فرقه احمديه معتقد است كه حكم جهاد مخصوص دوران صدر اسلام است چرا كه تعداد مسلمانان اندك بود و آنان براي حفظ جان خود ناگريز به جنگيدن با مخالفان و كشتن آنان بودند.[11]
بنابراين مي توان گفت كه دين محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ با ادعاي نبوت و نزول وحي بر او نسخ شده است منتهي برخي از احكام دين اسلام مورد تاييد دين او مي باشد. پس از فوت غلام احمد سال 1326 ق ميرزا نور الدين به عنوان خليفه اول او عقايد قادياني و رهبري آنان را بر عهده گرفت.
و پس از مرگ نور الدين در اين فرقه انشعاب پديد آمد و گروهي به رياست مولوي محمد علي بر اين عقيده شدند كه غلام احمد نبي و يا مهدي يا مسيح نبوده بلكه مبشّر و مجدد اسلام بوده است. اين گروه انجمني به نام «انجمن اشاعت اسلامي احمديه»‌تشكيل دادند و به اعضاي انجمن لاهور و مجددي معروف گشتند.[12]
بنابراين اين گروه عقيده اي به نسخ اسلام ندارند. امّا اكثريت قادياني ها به رياست ميرزا بشير الدين بر عقيدة نبوت و مهدويت و ميسحيت غلام احمد باقي ماندند. مركز اين فرقه قاديان بود و پس از تشكيل دولت پاكستان به اين كشور منتقل شد. و در روستاي «ربوه» مستقر گشتند.[13]
با اين ديدگاه مي توان گفت اين گروه عقيده بر اين دارند كه ميرزا احمد قادياني با بعثت خود بعضي از احكام اسلام را منسوخ كرده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. القاديانيه، تحقيق سيد محمد حسن طالقاني.
2. القاديانيه و الاستعمار الانجليزي، عبدالله سلوم الساحرائي.
3. مجله تخصصي كلام اسلامي، شماره 50.
[1] . احزاب/40.
[2] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، صدرا، چاپ دوم، 1372، ج 3، ص 155.
[3] . محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمه، انتشارات دارالحديث، چاپ اول، 1381، ج اول، ص 68.
[4] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1377، ص 287.
[5] . توبه/33، فتح/38، صف/9.
[6] . آموزش عقايد، ص 282.
[7] . مجلة تخصصي كلام اسلامي، شمارة 50، ص 150.
[8] . مجله تخصصي كلام اسلامي، شمارة 50، ص 149( به نقل از رسالة ترياق القلوب، ص 15)
[9] . رسالة مذاهب الرحمن، ج 19، ص 297، به نقل از مجلة تخصصي كلام اسلامي، شمارة 50، ص 15.
[10] . روحاني خزائن، ج 18، ص 202، به نقل از همان، ص 152.
[11] . روحاني خزائن حقيقه المهدي، ج14، ص 453، به نقل از همان، ص 153.
[12] . حسيني دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، قم، انتشارات اسماعيليان، چاپ اول، ج4، ص 69.
[13] . معارف و معاريف، همان.a
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:40 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

برخي از احكام و اعمال عبادي قاديانيه را كه با اسلام در تضاد مي باشد بيان كنيد؟

پاسخ :

دولت هاي استعمار براي تسلط بر كشورها همواره تلاش مي كردند تا از نيروهاي داخلي و اختلاف افكني بين مردم كه يكپارچه گي آنها را به هم مي زد، استفاده كنند. براي همين وقتي دولت انگليس، مبارزات ضداستعماري مردم هند به خصوص مسلمانان را باعث به خطر انداختن منافع استعماري خويش در كشور هند ديد، غلام احمد را كه اهل قاديان از ايالت پنجاب بود تحريك كردند تا با دست زدن به اختلافات، منافع به خطر افتاده انگليس را حفظ كند و در مقابل با تمام توان از او حمايت كرد، احمد به اميد رسيدن به رياست، مسلكي را پي ريزي كرد كه به خاطر اهل قاديان بودن احمد (متولد 1835 م) به قاديانيه مشهور گشت. مسلك قادياني به دولت انگليس اجازه مي داد، به چپاول خويش در هندوستان ادامه دهد به طوري كه به پيروانش مي گفت:
مراد از آيه اولي الامر در قرآن كريم، همين دولت انگليس است كه در هند فعاليت مي كند و خداوند امر به اطاعت از آنها كرده و از مخالفت با آنها برحذر داشته است و بر همه واجب است، از اين حكومت تشكر كنند و مقاومت و جهاد با انگليس حرام و از زشت ترين فسادهاست... آگاه باشيد كه حكومت انگليس براي شما رحمت و بركت و قلعه محكمي است كه خداوند براي نگهداري شما، فرستاده است! و دولت انگليس براي شما از هزاران مسلمان بهتر است.[1]
قاديانيه ادعاهايي را ابراز كرده كه بيشتر در اصول دين جلوه گري نموده كه با اسلام در تضاد روشن است، ولي احكامي هم دارند كه مخالف اسلام مي باشند كه به دو مورد اشاره مي شود:
1. جهاد: در مكتب قادياني جهاد نظامي حرام است، و مراد از جهاد در قرآن و روايات همان جهاد فكري همراه با صلح و آرامش است.[2]
2. در عقيده قاديانيه بر همه پيروان واجب است كه يك چهارم دارائي ها و اموالش را به صندوق انجمن قاديانيه بدهند، در حالي كه در نظر اسلام آنچه واجب است، يك پنجم اضافه بر مخارج ساليانه مي باشد و در نزد اهل تسنن يك پنجم غنايم جنگي را بايد داد.[3]
لكن بايد توجه داشت كه احكام عملي تابع احكام نظري و اعتقادي مي باشد و چون قاديانيه در بيشتر مباحث اعتقادي به خصوص بحث نبوت، امامت و خاتميت با اسلام مخالف است، در نتيجه در بسياري از فروعات عملي كه متفرع بر اصول اعتقادي آنها مي باشند با اسلام تضاد پيدا خواهد كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الشهاب في الرد علي كتاب حياة المسيح (للقاديانيه)؛ محمدجواد بلاغي.
2. كشف الارتياب؛ محسن امين.
3. غاية المقصود في المهدي موعود؛ مولوي علي حائري لاهوري.
4. المصابيح الهدي في ابطال مذهب القاديانيه، محمدجواد بلاغي.
[1] . عاملي، سليمان ظاهر؛ القاديانيه، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلامي، اول، 1420 ق، ص 33، و جريشه، علي محمد، الزبيق، محمد شريف؛ اساليب الغز و الفكري، قاهره، دارالاعتصام، 1397 ق، ص 188. و حامد داوود؛ نظرات في الكتب الخالده، قاهره، مطبوعات النجاح، اول، 1399 ق، ص 169؛ و تبليغ الرساله، ج 6، ص 69.
[2] . القاديانيه، ص 37.
[3] . مشكور، محمدجواد؛ فرهنگ فرق اسلامي، مشهد، آستان قدس رضوي، سوم، 1375 ش، ص 40، و نجفي، محمدحسن، جواهرالكلام، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ج 16، ص 5، طوسي، خلاف، قم، انتشارات اسلامي، ج 2، ص 116
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:40 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا در ايران پيروان فرقة قاديانيه وجود دارد يا خير؟

پاسخ :

آنگونه كه از بررسي منابع بر مي آيد مبلغيني از فرقة قاديانيه در ايران حضور داشته اند كه مرحوم ميرزا حسن نيكو در كتاب خود به نام فلسفة‌ نيكو[1] از آنها ياد مي كند و كتابهايي از آنها به زبان فارسي در دست است. از جمله كتاب شمشير برّان در ردّ بابيّت و بهائيت نوشتة مولوي فاضل احمدي قادياني[2] كه در انتهاي كتاب مذكور به تبليغ از كتاب براهين احمديه نوشتة ميرزا غلام احمد خان قادياني مي پردازد كه تبليغ ضمني و تلويحي فرقة‌ قادياني است. امّا هيچ مدرك معتبر و داراي اتقان علمي كه نشان دهد گروه يا جمعيتي از قاديانيه در ايران زندگي مي كنند به دست نيامد. مع هذا منكر وجود طرفداراني هر چند نادر و انگشت شمار از آنها در ايران نمي توان شد.
[1] . ميرزا حسن نيكو، فلسفة نيكو، تهران، 1343، ج2، ص 82.
[2] . احمدي، صدر الدين مولوي فاضل، شمشير برّان در ردّ بابيّه و بهائيه، تهران، چاپخانة‌ فردوسي، 1326.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:41 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

جايگاه و خاستگاه اصلي قاديانيه در كدام منطقه مي باشد؟

پاسخ :


در 60 مايلي لاهور مركز ايالت پنجاب، شهر قاديان قرار دارد كه غلام احمدخان قادياني در سال 1889 ميلادي در قريه احمدآباد از توابع قاديان، مسلك خود را بنياد نهاد. اين شهر موطن اصلي قاديانيه است و پيروان غلام احمد آنرا مدينه الشيخ، ناميده و حج خود را در آن شهر انجام مي دهند.
قاديانيه امروز در شهرهاي مختلف جهان پراكنده هستند. در نشستي كه در اگوست 1994 م به رياست ميرزا طاهر احمد، خليفه چهارم غلام احمدخان، برگزار شد 10000 ميهمان از 70 نقطه جهان بعنوان نمايندگان قاديانيهاي مناطق مختلف حضور پيدا كردند.
عمده پيروان قاديانيه در هند و پاكستان حضور دارند، امّا بصورت فعال در كشورهاي بريتانيا، اسپانيا، سوئد، كانادا، حضور دارند و مساجد بسيار منظم و معظمي هم ايجاد و تأسيس نموده اند. لازم بذكر است بعلت فتواهاي علماي شيعي و سني بكفر جمعيت قادياني كه خود را احمديه مي نامند در كشورهاي عربي و اسلامي حضورشان چندان ملموس نيست.[1]
قاديانيه در زمان ميرزا احمد و خليفه اول وي ميرزا نورالدين احمد، مذهب واحدي بود كه بعد از مرگ نورالدين به دو شعبه تقسيم شد:
1. شعبه قاديان كه رهبرشان بشيرالدين محمود غلام احمد، بود و طريقه و روش آنها همان راه و روش غلام احمد و جانشين وي نورالدين بود.
شعبه دوم شعبه لاهور است كه رهبري آن بعهده محمدعلي نامي است كه قرآن را بزبان انگليسي ترجمه نموده. روش آنها با شعبه قاديان متفاوت است، آنان غلام احمد را صرفاً يك مصلح و مجدّد اسلام مي شناسند و خود را مسلمان مي شمارند.
در خارج از هند و پاكستان، بصورت عمده در قاره امريكا در كشور ايالات متحده خصوصاً شهرهاي واشنگتن، نيويورك و سان فرانسيسكو كه اكثراً سياهپوستان هستند، عده اي بنام فرقه قاديانيه حضور دارند.
و در اروپا كشورهاي انگليس ـ اسپانيا ـ سوئيس ـ آلمان، و در شرق دور: سيلان ـ برمه ـ سريلانكا و اندونزي. و در آفريقا: نيجريه ـ شاطي الذهب ـ نايروبي و سيرالئون حضور اين فرقه را در خودشان پذيرفته اند كه اكثراً از گروه قاديان هستند.[2]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. خاتميت پيامبر اسلام، يحيي نوري.
2. حكيم سبزواري، غلامحسين رضانژاد.
3. سفرنامه پاكستان، قاسم صافي گلپايگاني.
[1] . هيئت نويسندگان بمديريت احمد راتب عرموش، موسوعه الاديان، بيروت، انتشارات دارالنفائس، 2001م.
[2] . سيدعقيل بن علي المهدي، المذاهب المعاصر، قاهره، دارالحديث، چاپ دوم، بيتا.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:42 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

بنيان گذاران دروزيه را معرفي نموده و عوامل ايجاد اين فرقه را بيان نمائيد؟

پاسخ :

فرقه دروزيه كه در حقيقت انشعابي از مذهب اسماعيلي مي باشد، در زمان خلافت ششمين خليفه فاطمي، الحاكم بامر الله پا به عرصه وجود نهاد. البته حمايت هاي حاكم در پديد آمدن چنين فرقه اي نقش اساسي داشته است.[1]
بنيانگذاران و شخصيت هاي برجسته و مهم دروزيه عبارتند از:
1. حمزه بن علي بن احمد زوزني (لباد): وي از «زوزن» خراسان مي باشد كه در بيست سالگي (395) به مصر رفت و از خادمان مخصوص دربار حاكم شد.
2. حسن بن حيدره فرغاني: معروف به «اخرم» كه از وي اطلاع زيادي در دست نيست؛ او در سال 409 پس از پنهان گشتن حمزه ظهور كرد، و به ترويج انديشه هاي او پرداخت.
3. محمد بن اسماعيل نشتكين دروزي: در سال 407 براي اولين بار پرده از اسرار دعوت دروزي برداشت و حمزه را به علني كردن دعوت خويش واداشت، وي از نژاد تركي است. كه به خدمت حاكم درآمد و به كار ضرب سكه هاي طلا و نقره اشتغال داشت.[2] او از مهمترين داعيان و فرستادگان حمزه به حساب مي آيد.
4. مقتني بهاء الدين ابوالحسن علي بن احمد سموقي: معروف به ضعيف كه پس از حمزه دعوت تازه را بر عهده گرفت، و نقش مهم در شكل دادن به عقايد دروزيان داشت و از سوي حمزه ماموريت داشت تا به مسائل دعوت دروزيان بپردازد.
5. امير سيد جمال الدين عبدالله تنوخي: وي در كودكي به جستجوي علم پرداخت و در سن جواني عفت و پاكدامني خود را حفظ كرد و هميشه مشغول عبادت بوده است.
6. شيخ محمد ابوهلال معروف به شيخ فاضل: وي در زهد و اخلاق بسيار توجه داشته و به قرائت و تلاوت قرآن اهتمام داشته است.[3] از اينجا به دست مي آيد كه برخي از بزرگان دروزيه به قرآن و احكام اسلامي پايبند بوده اند.
عوامل پيدايش:
1. كارهاي عجيب و غريبي كه از حاكم بامرالله ششمين خليفه فاطمي سر مي زد، يكي از عوامل مهم در پديد آمدن فرقه دروزيه بوده است. او بر خلاف ديگر حاكمان، با مردم مهربان و اغلب در ميان آنها بوده است. او تمام بردگان را آزاد كرد و تمام املاك دولتي را به مردم واگذار نمود. حاكم در سال هاي قحطي نهايت كوشش را براي ياري كردن مردم به عمل آورد. او با تثبيت قيمت ها و بخشش هاي بي دريغ موفق به انجام اين كار شد. بخشش هاي او از حد گذشت، به طوري كه خزانه دار او در انجام فرمان حاكم مردد ماند، خليفه با خط خود بر او نوشت: مال و ثروت متعلق به خدا است و مردم بندگان خدايند و ما امين خدا در زمين هستيم. حق مردم را به آنان باز گردان و آن را از ايشان دريغ مدار.»[4]
در دوران حاكم، مردي كه چراغدان مسجد عتيق را دزديده بود، نزد قاضي بردند و قاضي او را به نزد خليفه برد، حاكم خطاب به او گفت: «واي بر تو براي دزيدن نقره مسجد!» مرد در جواب گفت: «من چيزي را كه متعلق به پروردگارم بود، دزديدم، من مرد فقير و دختراني گرسنه دارم، بهتر است نقره خرج آنان شود تا اينكه در مسجد آويزان باشد، اشك از چشمان حاكم جاري شد، به قاضي دستور داد: شوهراني مناسب براي دختران جوان وي پيدا كند و براي جهاز هر كدام 3000 دينار به آنها بخشيد.[5]
اينگونه رفتارهاي حاكم تاثير زيادي در اطرافيان و پيروان او گذاشت تا جائي كه محمد بن اسماعيل دروزي اين انديشه را به حاكم مطرح كرد كه ادعاي خدايي كند، حاكم نه تنها او را سرزنش نكرد، بلكه در خفا مشوق او بوده است.[6]
يكي از چيزهايي كه اين انديشه را تشديد نمود، زهدگرايي شديد حاكم در سالهاي واپسين حكومتش و غايب شدن او بوده است، وي به تنهايي در كوچه هاي قاهره به ويژه در تپه هاي «مقطّم» به گردش مي پرداخت كه سرانجام در يكي از گردشهاي متداولش در ارتفاعات «مقطم» ناپديد گشت و مرگ او همانند زندگي اش معمايي شد.[7]
عامل ديگر در پيدايش اين فرقه، هواهاي نفساني و قدرت طلبي رهبران يا بنيانگذاران اين مكتب مي باشد. آنها براي رسيدن به قدرت و سوء استفاده از احساسات عوام الناس، چنين انديشه اي را مطرح نموده اند. دليل بر اين ادعا درگيري و مناقشه بين حمزه بن علي و محمد بن اسماعيل مي باشد كه قتل او در اثر دسيسه هاي حمزه بوده است.[8]
و حتي گفته شده كه ناپديد شدن حاكم نيز از توطئه هاي حمزه بوده و به اشاره حمزه او را كشتند و جسدش را در نهايت احتياط پنهان ساختند تا بتوانند از ناپديد شدن اسرار آميز خليفه براي مقاصد خويش بهره جويند. دروزي ها ناپديد شدن حاكم را به استتار ارادي وي كه آغاز غيبت او محسوب مي شود، تعبير مي كردند.[9]
در نتيجه دو عامل مهم در پديد آمدن انديشه دروزي نقش اساسي داشته است.
يكي كارهاي عجيب حاكم كه بر خلاف روش همه حاكمان و خلفا بوده است و ديگري هواهاي نفساني و قدرت طلبي بنيانگذاران اين فرقه و سوء استفاده از احساسات مذهبي مردم، البته اين عامل در پديد آمدن بسياري از فرقه هاي انحرافي كه در جامعه اسلامي به وجود آمده اند، نقش داشته است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ فرق اسلامي، جواد مشكور.
2. مختصري در تاريخ اسماعيليه، دكتر فرهاد دفتري.
[1] .گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377ه‍ ، ص 314.
[2] . ايماني، عليرضا، اسماعيليه، قم،‌ مركز مطالعات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1381ه‍ ، ص556.
[3] . همان، ص 559.
[4] . نجلام، ابو غر الدين، تحقيقي جديد در تاريخ، مذهب و جامعه دروزيان، مشهد، آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1372، ص 125.
[5] . كندي، كتاب الولاة و القضاه، لندن، 1912، ص 607، به نقل از تحقيق جديد در تاريخ دروزيان، ص 126.
[6] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 312.
[7] . فرق و مذاهب كلامي، ص 312.
[8] . همان، ص 312.
[9] . اسماعيليه، ص 554.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:42 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه رابطه اي بين دروزيه و فرقه هاي غالي خصوصاً اسماعيليه وجود دارد؟

پاسخ :

قبل از بيان رابطه بين فرقه دروزيه و اسماعيليه جا دارد كه در ابتداء در مورد غلو و همچنين عقايد و باورهاي مذهب اسماعيليه مطالبي بيان گردد. آنگاه به عقايد فرقه دروزيه اشاره شود، سپس به مقايسه و رابطه بين اين فرقه ها پرداخته مي شود.
شيخ مفيد در تعريف «غلو» گفته است: «غلو در لغت گذشتن از حد و خارج شدن از اعتدال است، خداوند متعال نصاري را از غلو درباره حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نهي كرده است. غلات گروهي از متظاهرين به اسلام اند كه اميرالمومنين و امامان و فرزندان او را به الوهيت و نبوت توصيف كردند و در حق آنان از حد اعتدال تجاوز كردند.[1]
علامه مجلسي مظاهر غلو را در اعتقاد به امور زير برشمرده است:
1. الوهيت پيامبر و ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ .
2. حلول خداوند در آنها، يا اتحاد خداوند با آنان.
3. تناسخ ارواح ائمه در بدن هاي يكديگر.
4. با معرفت آنان اطاعت خداوند و ترك معصيت الهي لازم نيست.[2]
عقايد و باورهاي اسماعيليه:
اسماعيليه بر اين باورند كه خداوند متعال دو عالم آفريد:
1. عالم باطن كه عالم غيبب و عالم امر است. 2. عالم ظاهر كه عالم خلق و شهادت است و مشتمل بر اجزاي علوي و سفلي مي باشد.
امامت و نبوت: آنها امام را مظهر عالم امر و پيامبر را مظهر نفس كل مي دانند و معتقدند كه امام حاكم بر عالم باطن و معلم ديگران است و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ حاكم بر عالم ظاهر است. و قوام شريعت به اوست.[3]
علامه طباطبايي در مورد فرق كلي ميان شيعه دوازده امامي و شيعه اسماعيليه مي گويد:
اسماعيليه معتقدند كه امام به دور هفت گردش مي كند و نبوت در حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ ختم نشده است و تغيير و تبديل در احكام شريعت، بلكه برداشته شدن اصل تكليف خاصه به قول باطنيه مانعي ندارد. بر خلاف شيعه دوازده امامي كه حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ را خاتم الانبياء مي دانند و براي او دوازده وصي و جانشين قائلند و ظاهر شريعت را معتبر و غير قابل نسخ مي دانند.[4]
يكي از عقايد مذهب اسماعيليه در معارف و احكام ديني باطني گري و تاويل است؛ به عقيده آنان شرايع الهي داراي ظاهر و باطن است، و همه آنچه در شرايع آسماني آمده، مثالها و رموزي است براي حقايق باطني. مثلاً طهارت را به تبري جستن از مذاهب مخالف باطنيه، و تيمّم را به فراگيري دانش از كسي كه به آموختن مأذون است و نماز را دعا براي امام و زكات را به دانش براي مستعدان و مستحقان آن و روزه را به پنهان داشتن معرفت از ظاهرگرايان و حج را به كوچ كردن براي كسب دانش تأويل نموده اند.[5]
3. عقايد فرقه دروزيه:
1. الوهيت حاكم بأمر الله ششمين خليفه فاطمي.
2. كتاب مقدس خاص به نام «مصحف الدرز».
3. عدم پايبندي به هيچ يك از مذاهب فقهي.
4. اعتقاد به نسخ احكام فقهي مانند: حج و زكات.
5. اعتقاد به تناسخ و حلول.
6. انكار معاد.
7. انكار پيامبران الهي.
8. باطن گرايي مطلق.[6]
دروزيان معتقدند كه پس از پنهان شدن حاكم، شريعت برداشته شده و خداوند به جاي «سبع دعائم تكليفيه» هفت خصلت اخلاقي به عنوان «سبع خصال توحيديه» بدين شرح مقرر فرموده است:
1. بجاي نماز «صدق للسان».
2. به جاي زكات، «حفظ الاخوان».
3. بجاي روزه «ترك عبادة العدم و البهتان».
4. به جاي حج «برائت از طغيان».
5. به جاي شهادتين «توحيد و پرستش حاكم در هر عصر و زمان».
6. بجاي جهاد «رضا به فعل او كيفما كان».
7. و عوض ولايت «تسليم امر او در سرّ و حدثان».[7]
بنابراين فرقه دروزيه گرچه منشعب از مذهب اسماعيليه مي باشد و بايد در بخشي از عقايد و باورها و يا احكام عملي شباهت هايي با هم داشته باشند و لكن آنگونه كه پيداست، غير از باطن گرايي و تاويل در اصول و فروع، هيچگونه رابطه اي بين اين دو فرقه به چشم نمي خورد. الا اينكه مذهب اسماعيليه زمينه ساز پيدايش اين فرقه بوده است. و الحاكم بأمر الله، خليفه فاطمي در پديد آمدن عقايد دروزيان نقش اساسي داشته است. زيرا او هيچگاه داعيان دروزي را كه ادعاي الوهيت حاكم را داشته، مورد نكوهش و مذمت قرار نداده است، بلكه در خفا مشوق آنها بوده است.[8]
در نتيجه رابطه مذهب دروزيه با فرقه هاي غالي در اين است كه همه اين فرقه ها قائل به الوهيت افراد غير خدا هستند، گر چه فرقه هاي ديگر غلات نيز معتقد به الوهيت ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ بوده اند و لكن فرقه دروزيه اعتقاد دارند كه «الحكام بأمر الله» كه يك انسان غير معصوم و معمولي بوده، همان خالق يكتا مي باشد.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ فرق و مذاهب اسلامي، محمدجواد مشكور.
2. مختصري در تاريخ اسماعيليه، فرهاد دفتري.
[1] . مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، تصحيح الاعتقادات، قم، منشورات رضي، 1363ه‍ ، ص 109.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم. 1403 هـ ، ج25، ص346.
[3] . گلپايگاني رباني،‌ علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، ‌مركز جهاني، چاپ اول، 1377ه‍ ، ص 74.
[4] . طباطبايي، محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 69.
[5] . فرق و مذاهب كلامي، ص 76.
[6] . ايماني، اسماعيليه، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول،‌1380ه‍ ، ص 595 تا ص 587.
[7] . همان، ص 580.
[8] . فرق و مذاهب كلامي، ص 312.
[9] . دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، تهران،‌ نشر و پژوهش فروزان، امل، 1375، ص 226.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:43 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

دروزيه داراي چه عقايدي مي باشد؟ آيا عقايد مخالف با اسلام هم دارد؟

پاسخ :


قبل از پرداختن به مباني اعتقادي فرقه «دروزي» لازم است كه عناصر تشكيل دهنده انديشه كلامي اين مذهب بيان گردد. آنچه كه امروزه به عنوان انديشه كلامي دروزيه مطرح است، عناصر مختلفي است كه در طول زمان وارد باورهاي فكري و اعتقادي آنان شده است كه بطور كلي به سه بخش تقسيم مي گردد:
1. فلسفه نو افلاطوني.
2. احكام حقوقي كه از طرف حاكم به مناسبت هاي مختلف صادر مي شده است، مانند ابطال زكات، نسخ شريعت و ....
3. مجموع مناظرات و بحث هاي اعتقادي كه در ميان رهبران اين فرقه رخ داده است و در مجموعه اي بنام «وسائل الحكمة الشريفه» موسوم است.[1]
بنابر اين عقايد و باورهاي اين فرقه چندان شباهتي با عقايد شيعه اثناعشريه و ساير مسلمين ندارد. در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره مي شود.
الوهيت حاكم بأمرالله:
از نگاه آنان «الحاكم بأمرالله» صورت ناسوتي الوهيّت است و هموست يگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا يك دروزي چيزي جز طاعت وي نمي شناسد. دروزي كسي است كه اعتراف كند، هيچ خدايي در آسمان و هيچ امامي در زمين جز حاكم وجود ندارد.[2]همين عقيده موجب انتقاد شديد ساير فرقه هاي اسلامي شده است. گرچه حلول خدا در جسم حاكم از كتابهاي مقدس دروزيان استفاده مي شود، ولكن از صراحت برخوردار نيست، و قابل توجيه مي باشد.[3]
در مصحف دروز آمده است كه: حمزة بن علي از پيروان خود عهد و پيمان گرفته و از تمام موحدان در طول تاريخ حفظ و كتابت آن را خواسته و بنام «ميثاق وليّ الزمان» معروف گشته است. متن عهد نامه چنين است:«توكّلت علي مولانا الحاكم الاحد الفرد الصّمد، المنزّه عن الأزواج و العدد...». پس مي گويد: اينجانب فلان بن فلان در كمال آزادي و سلامت جسمي و عقلي اعتراف مي كنم كه از تمامي مذاهب تبرّي جويم و جز پيروي از مولايم «الحاكم بأمرالله» ـ جلّ ذكره ـ چيزي نشناسم و هر گاه از دين مولايم بازگشته، يا با فرماني از او مخالفت ورزم،از خالق معبودم بيگانه شده، سزاوار كيفرش باشم، آنگاه تصريح مي كند كه هر كس اعتراف كند كه در آسمان، اله معبودي و در زمين امام موجودي جز مولاي حاكم وجود ندارد، موحد رستگار است».[4]
مراد از حاكم در اين تعبيرات «الحاكم بأمرالله» ششمين خليفه فاطمي، مي باشد. بر اين اساس دروزيان حاكم بأمرالله را فرزند عزيز يا پدر علي نمي دانند و وجود پدر و فرزند را براي او انكار مي كنند.[5]
تناسخ و حلول:
از كتاب ها و متون منسوب به اين فرقه بدست مي آيد كه دروزيها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان ديگري مي باشند. زيرا نفس را جاودانه دانسته و باور دارند: آنچه مي ميرد، پيراهن است (جسم) و وقتي كه كهنه شد، نفس انساني به پيراهن ديگر منتقل مي شود. دروزيه لفظ تناسخ را به تقمّص تبديل كرده اند تا سنخ را شامل نگردد. آنها تصريح كردند كه انتقال نفس آدمي به جسم حيوان كه گناهي ندارد، ظلم است. و پاداش و كيفر بر عدل الهي استوار است.[6]
حمزه بنيان گذار اين فرقه مي گويد: عذابي كه براي گنهكاران است، همين انتقال دنيوي است؛ از درجه بلندتر به مرتبة نازل تر؛ هرچه اين انتقال بيشتر ادامه يابد، جايگاه ديني او فروتر گردد. چنانكه پاداش نيز با انتقال از درجه اي به درجة فراتر در علوم ديني تحقق مي يابد.[7] از اين رو ابتلاي انسانها به كوري،گنگي، فقر و جهالت، قصاص اعمال گذشته آنان در مراحل پيشين حيات مي دانند. و معتقدند كه در تناسخ تمايز جنسي نيز مراعات مي شود. يعني روح مردان همواره به مردان و روح زنان به جنس خودشان منتقل مي شود.[8]
اعتقاد به حدود خمسه:
يكي از باورهاي فرقه دروزيه اعتقاد به «حدود خمسه» مي باشد و آنها عبارتند:
حد اول: عقل، علة العلل، قائم الزمان ،اراده، او همان امام اعظم دروزيان حمزه بن علي بن احمد مي باشد.
حدّ دوم: نفس، مشيّت،ادريس زمان،اخنوخ اوان، شيخ مجتبي ابوابراهيم اسماعيل بن محمد بن حامد تميمي داماد حمزه بن علي است.
حدّ سوم: كلمه، سفير قدرت، فخر الموحدين،بشير المؤمنين،‌شيخ رضي أبوعبدالله محمد بن وهب قرشي است.
حدّ چهارم: سابق، جناح راست، نظام المستجيبين، غرّالموحدين،عبدالوهاب سامري است.
حدّ پنجم: تالي، جناح چپ، لسان المؤمنين، سند الموحدين، معدن العلوم، شيخ بهاالدين ابوالحسن علي بن احمد سمفوتي معروف به مقتني است.
چهار حدّ اخير كه به دنبال عقل كل هستند، همان اربعه «حرم» مي باشند كه در هر زمان با اسما و اشكال متفاوت ظاهر مي شوند. مثلاً هنگامي كه حمزه در صورت سلمان فارسي ظاهر شد، حدود ديگر در قالب چهار صحابه (مقداد، ابوذر،عمار و نجاشي) آشكار گشتند.[9]
نبوت و پيامبران الهي از ديدگاه دروزيه :
دروزيان تمامي پيامبران الهي را انكار نموده اند. حمزه مؤسس و بنيادگزار اين فرقه، معتقد است كه: جنگ با انبياي اولوالعزم و تبرّي جستن از شريعت و عقايد آنان واجب است. در برخي از مدارك آنها آمده است كه: مراد از ناطق و اساس كه به دست حمزه در كنار ركن يماني كشته مي شوند، ابليس و شيطان است. ابليس ـ نعوذ بالله ـ نخست در جسم آدم تجلّي كرد، سپس نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد ـ صلي الله عليه و آله- و شيطان ابتدا در جسم شيث و سام و اسماعيل و يشوع و شمعون و سرانجام در علي ـ عليه السلام ـ بن ابي طالب ظهور يافت، بنابراين هنگام برپايي قيامت دروزيان، پيامبر و امير المؤمنين، به دست «الحاكم بأمرالله» كشته مي شوند.[10]
در مورد عقيده دروزيان به قرآن مجيد، برخي معتقدند كه:آنان ادعا دارند كه قرآن در واقع بر سلمان فارسي نازل شد و محمد از او دريافت كرده است.[11]
آنچه ذكر شد، قسمتي از عقايد و باورهاي فرقه دروزيه مي باشد كه هيچگونه شباهت و سنخيت با عقايد اسلامي ندارند و كاملاً منحرف و بيگانه از اسلام است . گرچه رهبران فعلي اين فرقه اصرار دارند كه: معتقد به دين اسلام اند و آنچه در مورد عقايد آنها ذكر مي شود، دسيسه هاي استعمار و ايادي آنها بوده است. و به دليل اين كه دسترسي به منابع آنان امكان ندارد، قضاوت كردن در مورد عقايد آنان را مشكل مي نمايد و آنچه ذكر شد، اگر صحيح باشد مي توان گفت كه آنان از دايره اسلام و حتي اديان آسماني خارج هستند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ فرق و مذاهب، جواد مشكور.
2. تاريخ انديشه هاي كلامي در اسلام، عبدالرحمن بدوي، ترجمه: حسين صابري.
[1] . ايماني، عليرضا، اسماعيليه، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1380ه‍ ، ص560.
[2] . رباني گلپايگاني، ‌علي، ‌فرق و مذاهب كلامي، قم، ‌مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377ه‍ ص311.
[3] . اسماعيليه، ص562.
[4] . مصف الدروز، ص111، به نقل از اسماعيليه، ص562.
[5] . اسماعيليه، ص564.
[6] . همان.
[7] . غالب، مصطفي، حركات الباطنيه في الاسلام، بيروت، دارالأندلس، چاپ اول، 1416، ص263.
[8] . اسماعيليه، ص568.
[9] . همان، ص573.
[10] . خطيب، محمد احمد، عقيدة الدروز، رياض، دارالعالم الكتب، چاپ سوم، 1989م، ص167.
[11] . اسماعيليه، ص574.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:44 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه نقدهاي كلي بر فرقه دروزيه وارد است؟

پاسخ :

پس از وفات امام صادق ـ عليه السلام ـ طبق اظهار نظر نوبختي در فرق الشيعه، شيعيان به شش فرقه: ناووسيه، اسماعيليه ويژه، مباركيه، سميطيه، فطحيه، و موسويه تقسيم شدند. [1] از ميان اين گروه‌ها مباركيه، گروهي بودند كه مي‌گفتند: امامت در نسل اسماعيل باقي مانده و بعد از وي امامت به محمد بن اسماعيل[2] و سپس فرزندان او رسيده است.
بعدها اين گروه در مصر و شمال آفريقا، حكومت فاطمي را تأسيس كردند كه خلفاي‌شان ادعاي امامت داشتند. يكي از اين خلفاء الحاكم بامر الله بود كه «حمزة بن علي درزي» را به شام فرستاد تا رياست دعوت اسماعيليه را در آن منطقه به عهده بگيرد. درزي در مدت كوتاهي به ترويج مذهب اسماعيلي در منطقه شام پرداخت، ولي وقتي در سال 411 هـ .ق خبر وفات الحاكم بالله به وي رسيد، وي آن را منكر شد و گفت: الحاكم بالله غايب شده و باز خواهد گشت، و بدين وسيله فرقه دروزيه كه انشعابي از اسماعيليه بود، را بنيان نهاد.[3]
بعدها چون اين فرقه كتب و آثار مذهبي و كلامي خود را از ديگران مخفي نگه مي‌داشتند، اقوال مختلفي در مورد آنها و اعتقادات‌شان، مطرح شد و تاكنون توصيف روشني از مذهب و مرام آنها ارائه نشده است، به گونه‌اي كه استاد آيت الله سبحاني، در كتاب المذاهب الاسلاميه، مي‌نويسد: «چون اعتقادات دروزيه در خفاء و كتمان است... ما از كساني هستيم كه در مورد اين طايفه چيزي نمي‌گوييم تا احوال آنها روشن شود.»[4] با اين همه مي‌توان طبق مطالبي كه در كتاب‌هاي مختلف در مورد آنان ذكر شده قضاوت كرد و انتقادات كلي را به صورت ذيل معروض داشت.
1. حلول مي‌گويند: «درزي نخستين كسي است كه قايل به «الوهيت» الحاكم بامر الله خليفه فاطمي شد و مي‌گفت كه: عقل كلي در آدم ابوالبشر حلول كرد و به صورت او تجسّد يافت و از وي به ديگر انبياء انتقال مي‌يابد تا به حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه و خلفاي فاطمي رسيد..»[5] بعد از او دروزيه معتقد شدند كه: الحاكم بالله (375 ـ 411) صورت ناسوتي خداوند است و او خداي واحد و فرد و صمد و منزه از ازواج و عدد است و موحد دروزي كسي است كه اقرار كند در آسمان و زمين جز او خدايي نيست و او را به صفات: مولانا، مولانا سبحانه، لامعبود سواه، ليس له شبه في الجسمانيه و لا ضدفي الجرمانيين و لا كفو في الروحانيين و... توصيف كند.[6]
بنابراين دروزيه علاوه بر عقيده حلول خداوند در جسم آدمي كه ا زحيث عقلي و فلسفي مردود و جزء عقايد خرافي به شمار مي‌رود، به تشبيه، تجسيم و ... نيز اعتقاد دارند و نمي‌توان آيين آنان را جزو آيين‌هاي توحيدي به شمار آورد. و اين كه خود را گاهي موحد مي‌نامند به اين دليل است كه مي‌گويند: تنها كسي كه خداست، الحاكم بامر الله است.[7]
2 . تناسخ دومين مطلبي كه به دروزيه نسبت داده مي‌شود، عقيده تناسخ است كه حتي شخصي چون بستاني كه سعي در دفاع از فرقه دروزيه دارد در دايرة المعارف خود انتساب اين عقيده به دروزيه را قبول دارد.[8] طبق اين اعتقاد نيكان به صورت زيبا متناسخ مي‌شوند، اما بدان به صورت سگان درمي‌آيند.[9] و از اين عمل تعبير به «تقمّص» مي‌كنند. و مي‌گويند: تعداد ارواح محدود و معدود است و جسد انساني حكم لباس را دارد و اين ارواح به هنگام مرگ از اين لباس خارج شده به لباس ديگر درمي‌آيند. علاوه بر نقدهايي كه در كتاب‌هاي كلامي بر عقيده تناسخ وارد شده، اين نقد هم وارد است كه طبق اعتقاد فوق بايد نفوس انساني ثابت باشند و در جهان افزايش جمعيت نداشته باشيم، و اگر قبول كنيم كه روح انسان‌هاي بدكار بعد از مرگ در جسد سگان در مي‌آيد، بايد در طول زمان از تعداد جمعيت انسان‌ها هم كاسته شود، در حالي كه اين برخلاف واقعيت موجود است: زيرا نه تنها از تعداد انسان‌ها كاسته نمي‌شود، بلكه هر روز بر تعداد آنها افزوده مي‌شود.
3 . اسقاط تكاليف گفته شده است كه درزي بنيانگذار مذهب دروزيه به نوعي مروج اباحي‌گري بوده و مي‌خواري و ازدواج با محارم را جايز شمرده است.[10] ولي در ساير كتب فرق و مذاهب به اين مطلب چندان تأكيد نشده و گفته شده است كه دروزيان به سقوط تكاليف اسلامي از قبيل نماز، روزه، زكات، حج و ... اعتقاد دارند و مثلاً مي‌گويند: روزه باطنش همان سكوت است چنان كه در قرآن كريم مي‌گويد: «فكُلي و اشربي و قرّي عيناً فامّاترينَّ من البشر احداً فقولي انّي نذرتُ للرحمن صوماً ...:[11]بخور، بنوش و چشمت را روشن دار و هر گاه كسي از انسان‌ها را ديدي، بگو: من براي خداوند رحمان روزه‌اي نذر كرده‌ام، بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نمي‌گويم».
چنين تحريف و تأويل‌ها از قرآن دليل بر باطني‌گري و نوعي اباحي‌گري مؤمنين به آيين دروز است و آنان را از جرگه مسلمين خارج مي‌كند و ديگر نه از حيث اعتقاد و نه از حيث عمل نمي‌توان آنان را مسلمان ناميد.
4 . تقسيم جامعه به دو صنف از ديدگاه دروزيه، كساني كه متدين به آيين دروز هستند به دو صنف تقسيم مي‌شوند:
الف) «عقال»: اين‌ها به تمام احكام آيين دروز عمل مي‌كنند و از استعمال دخانيات و مشروبات و لذات دنيوي اجتناب مي‌كنند و به اندازه كمي از زندگي اكتفاء مي‌كنند. و تنها اينها حق مطالعه كتاب‌هاي دروزي را دارند.
ب) «جهال»: اين صنف در مقابل «عقال» قرار دارند. و اجازه دارند كه دخانيات استعمال كرده و از مشروبات و لذات مادي و دنيوي استفاده كنند، ولي حق ندارند قرآن را مطالعه كنند يا متون مقدس دروزي را بخوانند، به همين خاطر آنها را جهال مي‌نامند.[12]
نكته اساسي اين است كه اگر آيين دروز براي هدايت انسان‌ها آمده، چه دليلي دارد كه تنها عده‌اي از آن بهره بگيرند و ديگران از عمل به احكام آن معاف باشند. و اگر كتاب‌هاي آنها دفتر معرفت است، چرا بايد عده‌اي از دست يازيدن به اين دفتر معرفت منع شوند، مگر انسان‌ها همه يكسان نيستند و همه آنها حق رسيدن به هدايت و رستگاري را ندارند.
در نهايت بايد گفت كه مطالعه تاريخ تأسيس فرقه دروزيه نشان مي‌دهد كه بنيان‌گذاران اين فرقه هدفي جز رسيدن به قدرت و حاكميت نداشته‌اند و براي دست‌يافتن به هدف خود، هر گونه بدعت و قانون خلاف فطرت را جايز شمرده و تكاليف اسلامي كه مانع اهداف آنها بوده را ساقط ساخته‌اند و ادامه‌دهندگان راه آنان نيز براي حفظ موقعيت و مقام خود هم‌چون پيشينيان چنان تحريف‌ها و بدعتهايي را به وجود آورده‌اند كه امروزه تنها مي‌توان ادعا نمود كه دروزيه از فرقه‌هاي اسلامي است والّا هيچ اثري از اسلام در ميان آن وجود ندارد و شايد به همين دليل است كه آنان در نزد مسلمانان مي‌گويند: ما مسلمانيم و در ميان نصاري خود را مسيحي معرفي مي‌كنند.[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . دائرة المعارف بستاني، ج 7، ص 675 تا 677.
2 . دائرة‌المعارف، قرن بيستم، محمد فريد وجدي، ج 4، ص 26 تا 28.
3 . فرق و مذاهب كلامي، علي ربّاني گلپايگاني.
4 . بحوث في الملل و النحل، استاد سبحاني، ج 8، ص 341 تا 362.
[1] . ر.ك‌: نوبختي، فرق الشيعه، ترجمه و تعليقات محمد جواد مشكور، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ 1361، ص 99 تا 117.
[2] . همان، ص 102.
[3] . سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، چاپ اول، 1423 ق، ص 342، و 343.
[4] . همان،‌ ص 346.
[5] . مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375، ص 192.
[6] . همان، ص 193.
[7] . همان، ص 194.
[8] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[9] . فرهنگ فرق اسلامي، ص 194.
[10] . همان، ص 192.
[11] . مريم/26.
[12] . ر.ك: سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[13] . ر.ك: فرهنگ اسلامي، ص 194.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:44 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها