داستان هايي شيرين از زندگاني امام حسن مجتبي (ع) (1)
** تيز هوشي در كودكي **
حضرت فاطمه زهرا(س)همواره امام حسن(ع) را كه بيش از هفت سال نداشت به مسجد مي فرستاد تا آن چه را كه رسول خدا(ص)در ميان مسلمين مطرح مي كند به
خاطر بسپرد و شنيده هاي خود را براي مادر بازگو كند.
امام حسن(ع) نيز با كمال نظم و به صورتي شيوا و شيرين گفته هاي جدش را در خانه براي مادرش بيان مي كرد.
درآن روزها،هرگاه اميرمؤمنان(ع)به منزل مي آمدباكمال تعجب مي ديدكه حضرت زهرا(س)از آيات تازهي قرآن وروايات رسول خدا (ص) آگاه است.
پس از او پرسيد:
«اين علوم و معارف را چگونه به دست آوردي ؟»
حضرت زهرا(س) فرمود:
«هر روز فرزندم حسن مرا از آيات و روايات تازه آگاه مي كند.»
لذا در يكي از روز ها امير مؤمنان(ع) در منزل مخفي شد تا سخن گفتن كودك خود را ملاحظه فرمايد.
امام حسن(ع) طبق معمول وارد خانه شد تا آن چه از پيامبر اكرم(ص) در ضمن سخنراني شنيده بود،براي مادر بيان نمايد.
ولي اين بار به خلاف هميشه هنگام تكلم دچار لكنت شد و كلمات را به زحمت ادا مي كرد.
حضرت فاطمه(س) متعجب شد و فرمود:
« پسرم چرا امروز در سخن گفتن ناتوان شده اي ؟ »
امام مجتبي(ع) فرمود:
«يا اُمّاه!قَلَّ بّياني و كَلَّ لِساني،لَعَلَّ سَيِّداً يّرْعاني»
«مادر جان! (تعجب نكن) از این رو زبانم لكنت گرفته و بيانم از فصاحت افتاده است ؛ چرا كه گويا شخص بزرگي سخنانم را مي شنود ! »
در اين حال امير مؤمنان علي(ع) از پشت پرده بيرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسيد .