0

داد از دست زنم...

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

داد از دست زنم...

 

شب عید است و گرفتار زن خویشنتم، داد از دست زنم

اوست جفت من و من جفت ملال و محنم، داد از دست زنم

هم كرپ ژرژه ز من خواهد و هم چادر وال، مد و فرم امسال

خود نه شلوار به پايم نه لباسي به تنم، داد از دست زنم

پاي من مانده چو خر در گل و دل گشته پريش، او به فكر قر خويش

گويدم عطر بخر تا كه به زلفم بزنم، داد از دست زنم

مشهدي باقر هيزم‌شكن امروز زنش، رخت نو كرده تنش

من نه كمتر ز زن باقر هيزم‌شكنم، داد از دست زنم

گفت بهر سر طاسم تو كله‌گيس بخر، مد پاريس بخر

گفتمش از همه كس لات‌تر امروز منم، داد از دست زنم

گفت اگر پول نداري ز چه هستي زنده، من شدم شرمنده

گفتمش زنده از آنم كه نباشد كفنم، داد از دست زنم

گفته بودم كه نگيرم زن تا گردم پير، پدرم گفت بگير

گفتم اين لقمه بزرگ است براي دهنم، داد از دست زنم

خواست جوراب فرنگي كه برايش بخرم، نبود سيم و زرم

وطني گر بخرم طرد كند از وطنم، داد از دست زنم

گشت از خانه‌ي ما شيون و فرياد بلند، داد و بيداد بلند

مشت زد بر دهنم آخ دهنم، آخ دهنم، داد از دست زنم

 

شاعر: غلامرضا روحاني، برگرفته از كتاب بهار ادب

 

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

یک شنبه 8 آذر 1388  7:31 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها