اسامی شهدای دفاع مقدس ( ع )

محمود علومي در تاريخ 20/6/1347 در خانواده‌اي مذهبي چشم به جهان گشود. دوره‌ي ابتدايي را در شهر تهران به پايان رساند اما به دليل شرايط زندگي به شهرستان نطنز رفت و در همان جا دوره راهنمايي را به پايان رساند، عشق به اسلام و ائمه باعث شد تا به حوزه علميه برود و از سن 14 سالگي مشغول تحصيل در حوزه شود.
با آغاز جنگ تحميلي که هم زمان با تحصيل وي در حوزه بود وارد جبهه‌هاي حق عليه باطل شد و عاقبت در تاريخ 21/6/1365 در سن 18 سالگي (منطقه شلمچه) به فيض رفيع شهادت نايل آمد.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1381/11/24 -  صفحه: 13

محمد علوي سال 1345 در يکي از روستاهاي ورامين در خانواده‌اي متديّن و مخلص ديده به جهان گشود و در همين ديار به تحصيل مشغول شد. اين دوران هم‌زمان با آغاز انقلاب اسلامي بود که ايشان همراه ساير دوستانش به فعاليت‌هاي انقلابي مانند پخش اعلاميه‌هاي حضرت امام (ره) و شرکت در راهپيمايي‌ها پرداخت و با شروع جنگ تحميلي در حالي‌که 14 سال بيشتر نداشت، درس و تحصيل را رها کرد و با اصرار زياد به جبهه‌ي کردستان اعزام شد و پس از مدتي مبارزه با ضد انقلاب وابسته به ابرقدرت‌ها عازم جبهه‌هاي جنوب شد و در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يک به عنوان تيربارچي گروهان حضوري فعال داشت.
پس از رشادت‌هاي فراوان از ناحيه‌ي دست و پا و سينه مجروح شد. او عاشق دعاي کميل، توسل و زيارت عاشورا بود و ماندن در مسجد را جزو عمر نمي‌دانست و به نماز اول وقت تأکيد فراوان مي‌ورزيد. او براي بار سوم در طرح « لبيک يا خميني » شرکت کرد و عازم جبهه‌ي جنوب شد. در جبهه مداحي هيئت و مراسمات را عهده‌دار شد و در فعاليت‌هاي فرهنگي نقش مهمي داشت.
او عاقبت پس ازمدت‌ها رزم شجاعانه، در عمليات خيبر ( جزيره‌ي مجنون ) در تاريخ 18/12/1362 در سنّ 17 سالگي به آرزوي ديرينه‌اش رسيد. جسم پاکش پس از 13 سال همنشيني با ملائکه الله در تاريخ 18/3/1375 به وطن بازگشت و در جوار هم‌رزمانش به خاک سپرده شد.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1382/5/22 -  صفحه: 17

در سال 1340 در شهرستان قم نوزادي از سلاله نبوي پا به عرصه هستي نهاد كه او را سيد محمد ناميدند، او در كانون گرم و پر مهر خانواده‌اي مؤمن و متعهد دوران كودكي را سپري كرد و مقطع ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان رساند با اتمام دوره دبيرستان موفق به اخذ مدرك ديپلم شد. پس از طلوع خورشيد انقلاب عضو بسيج گشته و به عنوان مربي كلاس‌هاي آموزش نظامي در اين نهاد مشغول شد. با شروع جنگ تحميلي خود را به جبهه‌هاي نور عليه ظلمت رساند و در آذرماه سال 1360 به عضويت سپاه درآمد. سيد محمد كه مسئوليت بهداري لشگر 17 علي‌بن ابيطالب را بر عهده داشت سعي مي‌كرد به بهترين شكل به امور مجروحان رسيدگي كند. علوي طبق سنت نبوي با بانويي مؤمنه ازدواج كرد و ايمان خود را كامل نمود اما تشكيل زندگي مشترك را وا نهاد و در تاريخ 7/12/1362 مرغ دلش از قفس جان پركشيد و در عمليات خيبر ميهمان عرشيان گشت.

منبع:كتاب مجنون

سال 1342 در خانواده‌اي روحاني، در روستاي "قطب‌الدين" از توابع شهرستان لامرد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش و دوره‌ي راهنمايي را به ترتيب در« مدرسه‌ي فخر» و «مدرسه‌ي رضايي» شهر مقدس قم به پايان رساند. سپس دوره‌ي متوسطه را در دبيرستان‌هاي حکيم نظامي و شهيد آيت‌الله صدر قم ادامه داد. همزمان در حوزه‌ي علميه نيز حضور يافت و «جامع‌المقدمات» را به پايان برد و به آموختن « سيوطي » پرداخت.
ارادتي خالصانه به خاندان رسول اکرم(ص) به خصوص به وجود مبارک حضرت بقيه‌الله(ع) و حضرت صديقه طاهره(س) داشت. وي با همکاري طلاب لامردي حوزه‌ي علميه‌ي قم، مجمع طلاب جوان لامردي را در تابستان سال 1360 بنيان نهاد.
در تاريخ 12/12/60 به پادگان افسريه تهران رفت و به فراگيري آموزش‌هاي نظامي پرداخت. سپس رهسپار جبهه‌ي جنوب شد و در منطقه عين‌خوش با دشمن پيکار کرد. سرانجام در مرحله‌ي سوم عمليات بيت‌المقدس در سال 1361 در سن 19 سالگي در آستانه‌ي آزادي خونين‌شهر به ديار دوست شتافت و مدال شهادت گرفت.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 331

برگهاي تقويم سال 1320، به تندي ورق مي خورد؛ اما روز چهارم تيرماه براي سيد تقي با تمام روزها فرق داشت. انتظار او به پايان رسيد و فرزندش پا بر دنياي خاکي نهاد. سيده منور، آسمان دل پدر و مادر را نور باران کرد و در دامان پاک مادري پارسا پرورش يافت. و سيره سبز علوي را از پدر فرا گرفت.
آموختن علم را تا پايان سال پنجم ابتدايي در زادگاهش سمنان ادامه داد و چندي بعد ازدواج کرد و به تهران مهاجرت نمود. علوي زاده سالها بعد صاحب 3 فرزند شد و براي تربيت اسلامي آنان تلاش وافري انجام داد. سرانجام روز نهم اسفند ماه سال 1367 آژير قرمز، پيام آور گلوله و خون نويد پروازي سرخ را به منور داد. موشکي به خيابان پيروزي شهر تهران اصابت کرد و روح پاک او در سن 47 سالگي از پهنه کره خاکي پر کشيد.

منبع:كتاب آيينه و شقايق جلد2 صفحه 88

سيد جواد در يکي از روزهاي سال 1325 در شهر آمل ديده به جهان گشود. پدرش مردي فقير بود اما آن چنان متين و مقاوم بود که کسي متوجه نياز زندگي آنها نمی شد. تحصيلات خود را تا پايان دوره ابتدايي به پايان رساند. سپس به کار در بازار مشغول شد. سال 1356 بعد از اتمام دوران سربازي به موج خروشان تظاهر کنندگان پيوست و همراه ياوران روح الله (ره) در خيابان فرياد عدالتخواهي سرداد. اخلاق حسنه و ايمان بي نهايت او نظر هر انساني را به خود جلب مي کرد. بعد از پيروزي انقلاب عولي فرماندهي کميته انقلاب اسلامي عباس آباد و مديريت مبارزه با مواد مخدر انقلاب اسلامي آمل را پذيرفت و در طول اين 6 سال خدمت در کميته بارها به ميادين نبرد حق عليه باطل رفت تا به گونه اي رزمندگان اسلام را ياري نمايد. سرانجام اسوه ايثار و مجاهدت ستوان يکم سيد جواد علوي در جاده استراتژيک فاو- بصره در تاريخ 10/2/1365 پس از سالها خدمت در راه اسلام و انقلاب در سن 40 سالگي به خيل عاشوراييان تاريخ پيوست.

منبع:روزنامه كيهان مورخ 9/2/83

سال 1342 سيد فرج الله روستاي اسلام آباد بيضاء را با تولد نوراني خود غرق در شور و شادي کرد. سيد حسن که مدت‌ها ميلاد سبز او را به انتظار نشسته بود، اولين اذان محمدي را در گوش فرزند زمزمه کرد و خود به پاس اين عطيه الهي سر بر سجده گذارد. 9 سال گذشت و پدر در يک سانحه‌ تحرک پاهاي خود را از دست داد، با خانه‌نشين شدن پدر سيد فرج‌الله مردانه قد راست کرد و مسئوليت خانواده را بر عهده گرفت. در جريان انقلاب و حرکات توفنده‌ي ملت مسلمان بر عليه کفر به خيل مشتاقان حکومت اسلامي پيوست پس از پيروزي انقلاب لباس سبز سپاه بر تن کرد و پاسدار دستاوردهاي انقلاب شد. همزمان با آغاز جنگ به همراه جمعي از نيروهاي سپاه شيراز، راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت گرديد و تا اواخر سال 1363 در عمليات‌هاي بي‌شماري شرکت کرد و مسئوليت‌هايي هم‌چون فرماندهي پدافند تيپ، معاونت فرماندهي گردان پياده و فرماندهي پدافند قرارگاه را پذيرفت. علوي بعد از بارها مجروحيت در روز بيست و سوم اسفندماه سال 1363 در عمليات بدر بر اثر اصابت ترکش خمپاره آخرين زخم عشق را به جان خريد و در سن 21 سالگي در جزيره‌ي مجنون به آسمان پر کشيد.

منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد 4 صفحه131

روز بيست و يکم آذرماه سال 1346 ايرج در جمع گرم صميمي خانواده‌اي متدين در منطقه رهنان شهر اصفهان چشم به جهان گشود، روزهاي شاد کودکي را در دامان پر مهر مادر و زير سايه لطف پدر گذراند و با تعاليم اسلامي آشنا شد.هفت ساله بود که راهي سنگر علم و معرفت شد در همين سالها با اوج‌گيري قيام مردمي بر ضد حکومت ستمشاهي ايرج نوجوان به همراه ديگر دوستان و همکلاسيها انجمن اسلامي والعصر را پايه‌گذاري کردند و به فعاليت‌هاي انقلابي پرداختند.بعد از پيروزي انقلاب به جمع بسيجيان مخلص پيوست و با شرکت در کلاسهاي اسلحه‌شناسي و عقيدتي بسيج براي پاسداري از ارزشهاي انقلاب اسلامي آموزش ديد.
با شروع جنگ تحميلي در لبيک به نداي حسين زمان (ع) مردانه لباس رزم پوشيد و از طريق پادگان اصفهان در سال 1361 عازم جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل شد و در عمليات رمضان حماسه‌ها آفريد. در اعزام مجدد به جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل در لشگر امام حسين (ع) آموزش هلي برد ديد و براي شرکت در عمليات محرم آماده شد و سرانجام پس از حضوري افتخار‌آفرين در عرصه‌هاي خون و شهادت روز 14 مردادماه سال 1362 در حين عمليات والفجر 2 و در سن 16 سالگي در منطقه پيرانشهر هدف اصابت تير خشم يزديان زمان قرار گرفت و خون سرخش را براي آبياري نهال انقلاب تقديم کرد. پيکر مطهرش 15 روز بعد به عقب منتقل گرديد و در گلزار شهداي رهنان به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان (1)

وحيد علويري در تاريخ 18/5/1339 در شهر تهران چشم به جهان گشود. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود به اتمام رسانده و موفق به اخذ ديپلم گرديد. با شروع انقلاب اسلامي در صف انقلابيون قرار گرفت.
در راهپيمايي‌ها و تظاهرات‌هاي مردمي حضوري فعال داشت و در تکثير و توزيع اعلاميه‌ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام همکاري مي‌نمود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با تمام وجود در همه صحنه‌ها به دفاع از آن پرداخت. سپس در آزمون سراسري سال 1361 دانشگاه‌ها شرکت نموده و از رشته‌ي « مکانيک – طراحي جامدات » دانشگاه تبريز پذيرفته شد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به منظور پاسداري از آرمان‌هاي انقلاب به عضويت سپاه پاسداران درآمد. در سال 1362 به لبنان اعزام گرديد.
پس از اتمام ماموريت لبنان به کشور بازگشت و در جبهه‌هاي حق عليه باطل به دفاع از ميهن پرداخت و پس از بارها اعزام به جبهه، بالاخره به تاريخ 4/12/1364 در ادامه عمليات «والفجر8» در منطقه فاو در سن 25 سالگي به فيض عظيم شهادت نايل آمد.

منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز

ستاره‌هاي زيبا در آسمان چشمک مي‌زدند جعفر چشم به ستاره‌ها دوخته بود ،به راستي اين ستاره‌ها چقدر زيبايند جعفر علي عسگري به انتظار نشسته بود اضطراب سراپايش را فرا گرفته بود اضطراب شيرين پدر شدن ناگهان صداي گريه نوزادي در فضا پيچيد و ستاره‌اي قدم به خانه آنها نهاد. اين خانواده گرچه از مال دنيا چيزي نداشتند اما از خداوند جواهري را به امانت گرفتند ،کودک پسر بود پدر او را اکبر نام نهاد. اکبر روز به روز بزرگتر مي‌شد با فرا رسيدن هفتمين پائيز زندگي جهت آموختن علم و دانش راهي مدرسه شد، ايام به سرعت برق و باد سپري شد و اکبر به سنين جواني رسيد و براي عمل به سنت رسول‌الله (ص) و تکميل دين ازدواج نمود .با اوج‌گيري جريان پيروزي انقلاب اسلامي شغل کفاشي را رها کرد و به جمع مبارزان پيوست و نداي حق را سر داد،با شروع جنگ تحميلي اشتياق دفاع از مرزهاي مملکت اسلامي او را به سمت جبهه‌هاي نبر حق عليه باطل کشاند و پس از رشادتهاي فراوان روح منور او در جريان عمليات رمضان در تاريخ 2/5/1361 در سن 25 سالگي از پهنه کره خاکي پر کشيد و به اوج رفت و تنها کالبد خاکي‌اش بر روي زمين به امانت باقي ماند.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان 1

داود علي آبادي فرزند غلامرضا در سال 1347 در بيرجند در خانواده‌اي مذهبي ديده به جهان گشود. پس از گذراندن دوران کودکي وارد دبستان شد و بنا به دلايلي بيش از 3 سال نتوانست ادامه تحصيل دهد و راهي بازار کار شد.
داود بسيار فروتن، خوش‌اخلاق و با محبت بود. قبل از انقلاب با وجود سن کم همراه بزرگترها در راهپيمايي‌ها و تظاهرات عليه رژيم شاه حضور مي‌يافت و همواره در مراسم و مجالس مذهبي شرکت مي‌کرد.
پس از پيروزي انقلاب، در 17 سالگي به صورت فعالانه در بسيج شرکت ‌کرد، عاشقانه به حراست از دستاوردهاي انقلاب پرداخت و چون عاشق جبهه و شهادت بود از طريق بسيج راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت گرديد.
و هر زمان خط مقدم نياز به نيروي خط‌شکن داشت، داود داوطلبانه شرکت مي‌کرد. و سرانجام در تاريخ سيزدهم تيرماه سال 1365 در منطقه‌ي مهران، در عمليات کربلاي 1، دعوت حق را لبيک گفت. پيکر پاکش، پس از تشييع، در گلزار شهداي بيرجند به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجند جلد 2 صفحه 521

سيد احمد علي آبادي فرزند سيد محمد به سال 1344 در روستاي خراشاد در خانواد‌ه‌اي متدين ديده به جهان گشود. وي تحصيلات خود را تا سال سوم راهنمايي ادامه داد. از ابتداي نوجواني همواره به فکر فقرا بود و آرزو داشت، زماني بتواند به آنان کمک کند.
پس از شروع جنگ تحميلي از آنجا که مي‌ديد بسياري از جوانان مسلمان، اين مرز و بوم از علايق دنيوي و منافع مادي بريده‌اند و تمام هستي خود را در جبهه‌هاي نبرد وقف خدمت به اسلام کرده‌اند با عشقي که به امام و انقلاب داشت به عضويت بسيج و سپاه پاسداران درآمد و از اين طريق بارها عازم جبهه‌ي نور عليه ظلمت گرديد و رشادت‌هاي فراواني از خود نشان داد.
او مدت زيادي در جبهه حضور داشت و از نيروهاي شاخص و فداکار جنگ به شمار مي‌رفت و سرانجام در تاريخ دوازدهم اسفندماه سال 1364 در منطقه‌ي سليمانيه در عمليات والفجر 9، در سن 20 سالگي بر اثر ترکش خمپاره به آرزوي ديرينه‌اش رسيد و به وصال معبود نايل گشت.
پيکر پاکش پس از تشييع باشکوه خاصي در بهشت رضاي مشهد مقدس به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجند جلد 2 صفحه 523

سيد مصطفي علي‌آبادي فرزند سيد حسن به سال 1343 در روستاي خراشاد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش گذراند. با شعله‌ور شدن زبانه‌هاي انقلاب در راهپيمايي‌ها و تظاهرات مردمي شرکت جست. تا اينکه به خاطر نوشتن شعار «درود بر خميني بت‌شکن» روي ديوار مسجد،‌ تحت تعقيب مأموران پاسگاه قرار گرفت. بعد از ترک تحصيل مدتي به زاهدان رفت و در مغازه‌ي پارچه‌فروشي مشغول کار شد.
با آغاز جنگ تحميلي آرزوي حضور در جبهه و مبارزه با دشمن او را از خود بي خود کرد. به گونه‌اي که وقتي والدينش پيشنهاد ازدواج به او دادند گفت :«اگرچه ازدواج سنت پيامبر (ص)‌ است اما اکنون جنگ يک وظيفه است». با فرا رسيدن دوران سربازي؛ خود را براي خدمت در سپاه آماده و معرفي کرد و پس از گذراندن دوره‌ي آموزشي به جبهه اعزام شد.
اگرچه درسش را رها کرده بود اما اينک خود را دانشجوي يک دانشگاه بزرگ مي‌دانست که استادي چون امام به او درس ايثار و شهادت و شهامت مي‌آموخت.
و سرانجام در تاريخ بيست و هشتم مردادماه سال 1362 به عنوان تکاور در لباس مقدس سرباز سپاه در منطقه‌ي سلماس در سن 21 سالگي شهد شهادت را نوشيد و به لقاء‌الله پيوست. پيکرش طي مراسمي باشکوه بر دوش مردم بيرجند تشييع و در زادگاهش به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجند جلد 2 صفحه 524

محمد علي آبادي فرزند محمدعلي در سال 1339 در روستاي علي آباد شهرستان بيرجند ديده به جهان گشود. دوران کودکي را در آغوش خانواده‌اش گذراند. با فرا رسيدن زمان تحصيل رهسپار مدرسه شد. دوره‌ي ابتدايي را در روستا به اتمام رساند و براي ادامه‌ي تحصيل به شهر رفت. با شروع و اوجگيري انقلاب او نيز در راهپيمايي ها و پخش اعلاميه و عکس امام(ره) شرکت فعال داشت.
پس از پيروزي انقلاب در تشکيل پايگاه بسيج شوکت‌آباد پيش‌گام بود. با فرا رسيدن زمان خدمت وظيفه خود را به پادگان معرفي کرد. دوره‌ي آموزشي را در پادگان 04 بيرجند گذراند، سپس به شهرستان قوچان انتقال يافت. با شروع جنگ تحميلي داوطلب حضور در ميدان‌هاي مبارزه با دشمن شد و سرانجام براي جلوگيري از هجوم دشمن به منطقه‌ي آبادان اعزام شد و در تاريخ بيست و ششم آبان ماه سال 1359 در سن 20 سالگي شهد شهادت را نوشيد.
پيکر پاکش طي مراسم باشکوهي در بيرجند تشييع و در روستاي شوکت‌آباد به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجند جلد 2 صفحه 526

قدمعلي در سال 1341 در يکي از روستاهاي اصفهان به نام سودان پا به عرصه هستي نهاد؛ کودکي را در ميان مردم زادگاهش سپري کرد؛‌ درس و مدرسه را تا پايان کلاس پنجم دبستان ادامه داد.پس از پيروزي انقلاب به عضويت بسيج سپاه پاسداران درآمد و به مدت 3 ماه در کردستان جنگيد؛ وي براي مدتي به اصفهان بازگشت و اينبار با اجازه پدر راهي جبهه ذوالفقاريه شد.
در آنجا بر اثر اصابت ترکش خمپاره، حدود يک ماه و 20 روز دستش را گچ گرفتند.اما آقائي با همان وضعيت براي شناسائي قبل از عمليات ثامن‌الائمه به خط مقدم رفت و بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکمش مجروح شد و سرانجام در بامداد روز نهم مهرماه سال 1360 در سن 19 سالگي در آبادان جاودانه تاريخ گرديد.

منبع:كتاب اسوه‌هاي شهادت در اصفهان صفحه 336