اسامی شهدای دفاع مقدس ( ع )

حسن دلاورمردي از تبار ايرانيان غيور بود كه در شهرستان گناوه مي‌زيست و در جمع صميمي مردم استان بوشهر بزرگ شد.
حسن پس از پيروزي انقلاب به عضويت بسيج درآمد تا حافظ مرزهاي كشور باشد؛ لذا مردانه سلاح بر دوش گرفت و به ميدان رزم شتافت.
اما گويي تقدير بر آن بود كه او در زمره‌ي برگزيدگان قرار بگيرد و در روز دوازدهم ارديبهشت‌ماه سال 1361 در دارخوين به شهادت رسيد.

منبع:مجله فتح (ويژه نامه عمليات بيت المقدس)  

سال 1342 زمانيکه امام خميني مبارزات خود را بر عليه شاه آغاز کرد،‌ حسنعلي چشم به جهان گشود، کوچه‌هاي تنگ و خانه کاهگلي پدرش تنها مأمن کودکي او بود، تحصيلاتش را تا کلاس سوم ابتدايي درزادگاهش رهنان به پايان رساند،‌ سپس به علت فقر شديد خانواده در يک مغازه صافکاري اتومبيل به کار پرداخت، چندي بعد تصميم گرفت در کلاس‌هاي شبانه درسش را ادامه دهد، و به اين طريق توانست تحصيلات خود را تا سال سوم راهنمايي ادامه دهد، حضور در کلاس‌هاي قرآن و مجالس مذهبي و ديني روح بي‌تاب عسگري را کمي آرام ساخت. اما اوج‌گيري انقلاب و مبارزه با رژيم پهلوي از جمله کارهايي بود که حسنعلي آرزوي آن را داشت،‌ به همين علت همراه سربازان خميني (ره) فرياد عدالتخواهي سرداد و با پخش اعلاميه و نوار از رژيم شاه بيزاري جست، با پيروزي انقلاب در بسيج ثبت نام کرد و با آغاز جنگ تحميلي به عضويت سپاه پاسداران در آمد و بعد از طي دوره آموزشي به جبهه‌هاي نبرد شتافت،‌ با شنيدن خبر شهادت پسرعمويش خدا را شکر نمود که او لياقت شهادت در راه حق را داشته است، بهار سال 1360 که به خانه بازگشت وصيت‌نامه‌اش را نوشت و به مادر داد و گفت:«اين آخرين ديدار است» او سرانجام در تاريخ 2/4/1360 بر اثر اصابت گلوله به سينه‌اش در سن 18 سالگي در ذوالفقاريه آبادان نداي حق را لبيک گفت و به عرش اعلاي حق پر گشود.

منبع:اسوه‌هاي شهادت در اصفهان

يکي از روزهاي زيباي سال 1344 يادآور تولد شورانگيز يکي از سربازان روح‌الله بود. رجبعلي در جمع گرم خانواده‌اي مذهبي در شهر رهنان به دنيا آمد. دوران کودکي را درحال و هواي محافل مذهبي و فراگيري قرآن و معارف والاي اسلامي گذراند و به نماز به خصوص نماز اول وقت خيلي اهميت مي‌داد و همواره دوستانش را به نماز تشويق مي کرد . از سنين نوجواني وارد عرصه‌هاي کار و تلاش شد و عزمي راسخ در جهت امرار معاش خانواده داشت.او که در زمينه‌هاي کابينت سازي و جوشکاري و همچنين کارهاي کشاورزي و دامداري مهارت خاصي داشت ،با شروع آتش افروزي‌هاي رژيم بعثي به خاک ايران مشتاقانه به صف مبارزان راه حق پيوست و به همراه ساير پاسداران در راه دفاع از ميهن اسلامي رشادتهاي بي‌نظيري از خود نشان داد.حال و هواي جبهه و شوق رسيدن به لقاء حق در روحيه اين سرباز مخلص روح‌الله تأثير زيادي گذاشت و سرانجام هنگاميکه صيقل روحش آماده انعکاس انوار حق شد، روز ششم تيرماه 1364 در هنگام عمليات قدس2 در منطقه هورالهويزه سرباز20 ساله اسلام به خون سرخ خويش غلطيدو عاشقانه به سوي حريم کبريايي به ملکوت پر کشيد مزار پاکش در گلزار شهداي رهنان واقع است.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان

حسن در سال 1346 در منطقه رهنان شهر اصفهان چشم به جهان گشود، روزهاي پر نشاط کودکي را در ميان کانون گرم خانواده‌اي مهربان و مذهبي گذراند و با احکام الهي اسلام آشنا شد .7 ساله بود که راهي مدرسه گرديد و تحصيلات خود را تا سال چهارم ابتدايي ادامه داد بعد از آن براي کمک به امرار معاش خانواده راهي بازار کار شد و در شعل موزائيک‌سازي و ريخته‌گري به کسب تجربه پرداخت .
با شروع انقلاب اسلامي مشتاقانه به سيل خروشان ملت پيوست و با شور و علاقه خاصي در تظاهراتها شرکت کرد ، او به رهبر بزرگ انقلاب اسلامي حضرت امام خميني با تمام وجود عشق مي‌ورزيد و همواره گوش به فرمان امام بود با شروع جنگ تحميلي در لبيک به نداي «هل من ناصر ينصرني» حسين زمان جان خويش را در طبق اخلاص نهاد و مردانه پا به ميدان رزم گذاشت .يکبار به جبهه کردستان اعزام شد و مدتي بعد براي شرکت در عمليات غرورآفرين خيبر عازم جزيره مجنون شد و سرانجام روز پنجم اسفندماه سال 1362 اين سرباز 16 ساله اسلام دعوت فرشتگان آسماني را لبيک گفت و به سوي آن وسعت بي‌وژاه پر گشود. اما جسم مطهرش را به يادگار بر خاکهاي تفتيده جزيره باقي گذاشت تا 12 سال بعد غريبانه به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهداي رهنان به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان ج1

سال 1333 روستاي «حصار بوعلي» نياوران (استان تهران) شاهد ولادت کودکي از تبار تاريخ سازان ايران اسلامي بود ابوالقاسم به شوق آموختن علم به مدرسه رفت و تحصيلات خود را تا اخذ مدرک ديپلم ادامه داد، زمانيکه انقلاب به اوج خود رسيد، همراه ياوران امام در صف جهادگران قرار گرفت و بعد از پيروزي اين نهضت عظيم مردمي وارد حزب جمهوري اسلامي شد و در دفتر مرکزي اين حزب به فعاليت پرداخت عسگريان ارادت خاصي نسبت به شهيد بهشتي داشت چندي بعد به صدا و سيما انتقال يافت و در تاريخ 24/10/1359 در منطقه تنگه حاجيان قصرشيرين در سن 26 سالگي جرعه‌نوش خوان گسترده حق تعالي گشت از او يک فرزند به يادگار ماند.

منبع:پرونده‌ شهيد در شوراي ايثارگري سازمان صدا و سيما

وجود پرنور حسينعلي که سراسر شور و نشاط بود، در بيستم مردادماه سال 1336 در گلوگاه مازندران فرود آمد. خانواده مؤمن او از هيچ تلاشي براي تأديب و تهذيبش دريغ نکردند و سعي نمودند محيطي مناسب و پاک براي پرورش او فراهم آورند. دوران تحصيل را در بهشهر گذراند و پس از اتمام خدمت سربازي در سال 1357، به جمع انقلابيون پيوست. آن روزها، حسينعلي به چيزي جز پيروزي انقلاب و بازگشت امام (ره)‌ نمي‌انديشيد. قيام مردم ادامه داشت تا اينکه به فرموده‌ي رهبر، خداوند، اين تحفه الهي را به ملت شريف ايران ارزاني نمود. و در ادامه‌ي اين قيام، براي تداوم نهال نوخاسته انقلاب، حسينعلي نيز همپاي بسياري از جوانان به ميدان مبارزه و جهاد 8 ساله شتافت او که در پشت جبهه و همزمان با خيانت منافقين و ضدانقلاب، مسؤوليت اطلاعات سپاه را بر عهده داشت، در صحنه‌هاي نبرد هم از پاي ننشست و جانشيني گردان امام حسين (ع) را عهده‌دار گرديد. رشادتهاي بسياري در خاطرها ثبت نمود. او رفت تا دين خود را به اسلام ادا کند، او رفت تا خونش ارزشهاي انقلاب را رنگي تازه ببخشد. و امروز ما مانديم و انقلاب و راه شهدا....

منبع:كتاب سرداران ره عشق

عبدا... عسگري، درسال 1336 در خانواده‌ي مذهبي چشم به جهان گشود؛ و دوران کودکي و جواني را در همان خانواده‌ و تحت تربيت پدر و مادري متعهد و مسلمان گذراند، و پس از اخذ ديپلم در سال 1357 مصادف با آغاز شکوفايي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني مبارزات خود را پس از اين که از درس و مدرسه خلاص شد آغاز کرد.
و همراه ساير ملت در اکثر تظاهرات شرکت داشت،‌ و فعالانه مبارزه‌ي خود را عليه رژيم منحوس پهلوي ادامه مي‌داد. در يکي از تظاهرات خياباني سال 1357 در اوج درگيري‌هاي اطراف دانشگاه تهران به دست يکي از مزدوران رژيم اسير شد؛ و آن‌ها مشغول کتک زدن و ضرب و شتم انقلابيون از جمله عبدا... شدند.
پس از پيروزي انقلاب، عسگري به فرمان امام وارد سپاه پاسداران شد، و تا مدتي هم پاسدار حجت‌الاسلام والمسلمين حضرت آيت‌ا... ايرواني نماينده‌ي مستقيم امام در منطقه‌ي 12 بود؛ که باز مجدداً به فرمان امامش راهي جبهه‌ي نبرد حق عليه باطل شد؛ و در عمليات آزادسازي خرمشهر در تاريخ 21/2/1361 در سن 25 سالگي به درجه رفيع شهادت نايل گشت.

منبع:كتاب منظومه ملكوت جلد 1   -  صفحه: 267

حسين عشقي فرزند محمدابراهيم در تاريخ 15/4/1333 در روستاي فيض‌آباد شهرستان نيشابور در خانواده‌اي محروم و بي‌بضاعت ديده به جهان گشود. او تنها پسر خانواده بود و از اوان کودکي به پدرش که مقني بود، ياري مي‌رساند. در سنّ شش سالگي جهت تحصيل به مدرسه راه يافت و تا کلاس سوم به تحصيل مشغول بود. پس از اين مدت دو سال براي فراگيري قرآن به مکتب‌خانه رفت؛ اما فقر و مشکلات زندگي مانع تحصيل شد و او همراه پدر – که آن زمان به کشاورزي پرداخته بود – به کار کشاورزي در روستاهاي اطراف شهرستان نيشابور مشغول شد. وي با رسيدن دوران نوجواني و جواني، راهي سربازي شد و پس از اين ايام سرپرستي خانواده را به عهده گرفت.
با شروع مبارزات مردمي عليه رژيم پهلوي، حسين نيز نظير ساير اقشار مردم در تظاهرات و راهپيمايي‌ها شرکت مي‌کرد و نسبت به اسلام و انقلابي که در حال شکل‌گيري بود، احساس مسئوليت مي‌نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و صدور فرمان امام خميني (ره) در سال 1360 با قصد خدمت به سازندگي و آباداني کشور و کمک به محرومان به عنوان نيروي رسمي وارد جهادسازندگي شد و داوطلبانه از طريق اين نهاد به جبهه اعزام و در کميته‌ي راهسازي، به عنوان راننده‌ي بولدزر مشغول فعاليت شد.
عشقي پس از يک ماه حضور در جبهه هنگامي که در منطقه‌ي فکه مشغول رانندگي بود، در ساعت سه بعدازظهر 19/11/1360 بر اثر اصابت ترکش خمپاره در سنّ 27 سالگي به شهادت رسيد. پيکر او در زادگاهش روستاي فيض‌آباد شهرستان نيشابور به خاک سپرده شد.
از وي چهار فرزند به يادگار مانده است.

منبع:كتاب جهادسازندگي خراسان دردفاع مقدس جلد3   -  صفحه: 391

خاک تفتيده و سوزان شهري که مردمانش دل آسماني و اميدي نورافروز در افق بيکران ذهنشان جايي داشت چه مي‌دانستند که در شهر کوچک فسا اين کودک کوچک که احمد نام داشت قرار است نامدار شهرشان باشد. قرار است از اين پس هيچ‌گاه نام شهرستان را بردند قهرمان بزرگي چون احمد عسگريان در يادها و خاطره‌هاي زندگيشان در سريان باشد.
هنوز کوچک بود ولي بزرگ‌مردي بود که به آينده را مي شد در افق نگاه عميقش يافت. همزمان با رود خروشان اعتراضات مردم خونگرم و آسماني شهرستان فسا از توابع استان فارس او نيز خود را به اين رود عظيم مردمي رساند و دوشادوش ديگران در به دست آوردن حقي که از ايشان و مردم غيورش دريغ کشته بود تلاش‌ها نمود و همواره گوش به فرمان پير خمين در براندازي نظام منفور پهلوي تمام کوشش خود را نمود تا نقش بسزايي در اين امر مهم داشته باشد هنوز شکوفه‌هاي انقلاب به گل نشسته بود که دشمنان داخلي و خارجي، جنگ تحميلي عراق عليه ايران را برنامه‌ريزي کردند و به اميد اينکه روزي بتوانند به مقاصد پليد خود برسند 8 سال تمام هميت و توان مردم غيور اين سرزمين را به امتحان نشستند .
سرانجام در اين درياي عظيم خودشان فداييان انقلاب و اسلام او نيز چون قطره‌اي به اين موج پيوست و سرانجام پس از فداکاري‌ها و شجاعت‌هاي فراوان در تاريخ 31/4/1367 در منطقه عملياتي شلمچه در حاليکه مسئوليت قرارگاه دريايي را عهده‌دار بود نداي دوست را لبيک گفته و به ديدار دوست شتافت آرامگاه او در گلزار دارالرحمه شيراز مي‌باشد از اين شهيد بزرگوار سه فرزند به يادگار مانده است.
روحش شاد و راهش پررهرو باد

منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد 4

حشمت‌الله در آغازين روز بهار سال 1343 در آغوش پر مهر مادر جاي گرفت و در شهر تنکابن بزرگ شد. هنوز کودکي بيش نبود که در پشت نيمکت‌هاي مدرسه آموختن را تجربه نمود. سال دوم دبيرستان را که به پايان رساند دلبسته مکتب روح‌الله (ره) گشت و عاشقانه لباس سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد.
او همراه لشکر 25 کربلا در عمليات مرصاد حاضر شد و سرانجام پس از رزمي دلاورانه در روز پنجم مرداد ماه سال 1367 در سن 24 سالگي به شهادت رسيد. اسلام‌آباد غرب معراج او براي پرواز بود.

منبع:مطالب ارسالي ازكنگره شهداي مازندران

احمد ( عبدالحميد عصاره‌نژاد ) در سال 1334 در يک خانواده‌ي مذهبي در شوشتر ديده به جهان گشود.
او هر روز صبح با صوت قرآني که در منزل بلند بود، بيدار مي‌شد و در سنّ پنج يا شش سالگي بود که به مکتب رفت. در سال 1352 موفق به اخذ ديپلم در رشته‌ي طبيعي گرديد. از زماني که مجيد خود را شناخت، مسجد برايش يک مکان آشنا بود زيرا نماز مجيد در مسجد ادا مي‌شد. در سال 1352 در آزمون ورودي به دانشسراي تربيت معلم شرکت کرد و قبول شد و در رشته‌ي علوم انساني ادامه‌ي تحصيل داد.
در طول تحصيل در دانشسرا يکي از معدود دانشجوياني بود که مبارزه‌اي روياروي با رژيم شاه را آغاز کرد و در جلسات مذهبي شرکت مي‌کرد و هيمشه از نظام حاکم انتقاد مي‌کرد. چهره‌ي او براي تمام دانشجويان آشنا و دوست‌داشتني بود. اعمال و رفتار او نشان دهنده‌ي روح سرکش و مبارز او بود و در طول دو سال دوران تحصيل بدون کوچک‌ترين هراس از جوي که بر دانشسرا حاکم بود، هم‌چنان راه خود را طي کرد و به ياد خدا قدم برمي‌داشت. وي در مهرماه 1354 پس از فارغ‌التحصيل شدن در آموزش و پرورش شوشتر استخدام موقف و در مدرسه‌ي راهنمايي گتوند مشغول تدريس شد. بعد از شش ماه خدمت در محل مذکور در ارديبهشت 1355 به خدمت نظام وظيفه فرا خوانده شد و در ارديبهشت‌ماه 1357 پس از دو سال دوره‌ي سربازي از پادگان حميديه از خدمت مرخص گرديد و اين در زماني بود که مبارزات ملت قهرمان ايران شروع شده بود.
مجيد با چند تن از دوستانش به مسافرت رفته و اين مسافرت بيشتر در کردستان بود زيرا که روحانيون مبارز زيادي در آن‌جا تبعيد بودند و مسافرت به اين خاطر بود تا با ايشان تماس حاصل و در بعضي از شهرها اگر تظاهرات بود، شرکت کنند. پس از انقلاب نيز تمام وقت در اختيار انقلاب و مردم بود؛ شب‌ها در امور انتظامي و استحفاظي و نگهباني و روزها در کميته‌هاي تقسيم اجناس و ارزاق عمومي شرکت فعال داشت. مدتي نيز سرپرستي کميته‌ي انقلاب اسلامي را به عهده داشت.
پس از شروع جنگ همواره به جبهه مي‌رفت و پس از عمليات مجدداً سرکار برمي‌گشت و اغلب اوقات ما دوستان او توصيه مي‌کرديم که در سنگر کلاس خدمت کند ولي او بي‌قرار جهاد نظامي بود و هميشه بعد از نماز طلب عفو و شهادت از خداوند مي‌کرد. در سال 1360 در عمليات، تير به کلاه آهني او اصابت نمود و پس از سوراخ شدن کلاه به سر او اصابت کرد و مجروح گرديد. او در شبانگاه 20/11/1361 در حالي که 27 سال داشت، با نثار خون خود ستاره‌اي افروخت تا روشنگر راه آيندگان باشد.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1380/7/17 -  صفحه: 13

محمدرضا در روز يازدهم مردادماه سال 1343 در روستاي نوغاب شهرستان گناباد در آغوش پر مهر مادر جاي گرفت. کودکي مهربان که در سايه لطف حق رشد کرد و در سال‌هاي جواني به شوق حمايت از خاک کشور روانه ديار جنوب شد و بعد از نبردي دلاورانه در عمليات کربلاي 4 در شلمچه در تاريخ 3/10/1365 در سن 22 سالگي جاودانه تاريخ گشت. مزار پاکش در گلزار شهداي نوغاب قرار دارد.

منبع:پرونده شهيد در بسيج مسجد نوغاب

مسعود در سال 1341 در تهران چشم به جهان گشود، صداي شادي و خنده خانواده ،او را نيز به وجد آورد و مسعود براي اولين بار به روي مادر خنديد، با فرا رسيدن هفتمين پائيز زندگي به مدرسه رفت و در سايه زحمات بي‌دريغ پدر علم را آموخت. زمانيکه خميني کبير (ره)،‌مردم ايران را به ياري فرا خواند، او نيز همچون ديگر مشتاقان و ياريگران روح‌الله (ره) ، فرياد مرگ بر شاه سر داد. در روز دوازدهم بهمن ماه سال 1357 ،به شوق ديدار امام پياده از فرودگاه به بهشت‌زهرا (س) رفت، اقامه نماز جماعت و حضور در مجالس ذکر اهل‌بيت (ع) از او فردی مترين و صبور ساخت.عقيلی تحصيلات خود را در دبيرستان شهيد تهشتی و اما م صادق (ع) ادامه داد و و با آغاز جنگ تحميلي به ميدانهاي نبرد شتافت. آرپي‌جي‌زن شجاع لشگر خميني کبير (ره)، توانست تعداد بسياري از تانکهاي دشمن را منهدم نمايد. حتي گاهي اوقات که با کمبود مهمات مواجه مي‌شد، با انداختن نارنجک به داخل تانک ،افراد سپاه بعث را به هلاکت مي‌رساند. مسعود بعد از اتمام خدمت سربازي در منطقه به شهر بازگشت و بار ديگر در تيرماه سال 1365 از طرف پايگاه بسيج به جبهه اعزام شد و در عمليات کربلاي4و5 حماسه آفريد، او سرانجام در روز بيست و هفتم ديماه سال 1365 ،در عمليات کربلاي5 به ضربه گلوله تانک بعثيان، در سن 24 سالگي بر خاک افتاد و با پيکري خون‌آلود به ديدار حق شتافت.

منبع:پرونده شهيد در گروه تحقيقاتي فتح‌الفتوح

احمد عصمتي فرزند ابراهيم در تاريخ 22/10/1338 در يکي از روستاهاي اطراف شهرستان مشهد در خانواده‌اي مذهبي به دنيا آمد.
او تحصيلات ابتدايي را در شهرستان بيرجند و تحصيلات دوره متوسطه را در شهرستان مشهد گذراند.
پس از اتمام تحصيلات و دريافت ديپلم، در شرکت نفت شهرستان مشهد مشغول به کار گرديد. اما هنوز دو ماه از فعاليت او نگذشته بود که به علت دفاع از حقوق يک کارگر با رئيس شرکت برخورد کرد. همين امر موجب اخراج او از شرکت نفت گرديد.
با شروع فعاليت‌هاي مبارزاتي قبل از انقلاب او به عنوان مبارزي جوان و فعال وارد صحنه شد.
وي در نشر اعلاميه‌ها و پخش شب‌نامه‌ها زحمات فراواني کشيد و در تظاهرات و راهپيمايي‌ها شرکت مؤثري داشت. بعد از پيروزي انقلاب او حدود هيجده ماه در يک شرکت را‌ه‌سازي در اطراف شهرستان نيشابور مشغول فعاليت بود و با جهادسازندگي استان خراسان نيز همکاري مي‌کرد. پس از تشکيل جهادسازندگي به عنوان عضو رسمي به اين نهاد پيوست و در قسمت پشتيباني شروع به خدمت کرد.
احمد در ابتداي کار در جهادسازندگي به همراه ديگر برادران جهادي به شهرستان‌هاي استان خراسان سفر مي‌نمود و براي محرومين آن شهرها خوراک و پوشاک مي‌برد. وي پس از مدتي از طرف جهادسازندگي خراسان به [جهادسازندگي] شهرستان تهران رفت و در آن‌جا به کار پرداخت.
با شروع جنگ، عازم جبهه‌هاي جنوب گرديد. او بعد از اعزام به شهرستان اهواز ضمن انجام کارهاي پشتيباني، در حمله‌ها و کارهايي از قبيل انجام عمليات مين‌گذاري و غيره شرکت مي‌کرد. وي پس از چهارماه به شهرستان تهران بازگشت و پس از مدت کوتاهي مجدداً به شهرستان اسلام آباد غرب اعزام شد.
او در آن‌جا با ستاد پشتيباني مناطق جنگي همکاري مي‌نمود. همچنين در عمليات‌ها نيز شرکت داشت؛ به طوري که به «احمد چريک» معروف شده بود. پس از آن در فروردين ماه سال 1361 ه.ش حدود پانزده روز در عمليات فتح‌المبين شرکت کرد که در اين عمليات چهار نفر از افسران عراقي را دستگير نمود. وي بعد از اين عمليات مجبور شد که به شهرستان تهران برگردد. چون در آن‌جا به او خيلي نياز داشتند. ولي وقتي خبر از انجام عمليات بيت‌المقدس پيدا کرد، براي سومين بار به جبهه رفت و سرانجام در 17/2/1361 ه.ش در منطقه‌ي خرمشهر بر اثر اصابت گلوله مستقيم دشمن در سن 23 سالگي به شهادت رسيد. پيکر پاکش نيز در بهشت رضاي شهرستان مشهد به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب جهادسازندگي خراسان دردفاع مقدس   -  صفحه: 395

شعبان‌علي عفيفه در تاريخ 23/3/1337 در شهرستان لار چشم به جهان گشود. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود با موفقيت به پايان رساند. در آزمون سراسري سال 1363 دانشگاه‌ها از رشته‌ي «مکانيک ماشين‌هاي کشاورزي» دانشگاه تبريز پذيرفته شد. نهضت اسلامي مردم ايران با دوران جواني عفيفه همزمان شده بود وي همچون ساير جوانان از ابتدا به نداي امام (ره) لبيک گفت و با شرکت در راهپيمايي‌ها و تشويق دوستان به حضور در تظاهرات مردمي با انقلاب اسلامي همراهي نمود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در همه‌ي عرصه‌ها حضوري فعال داشت.
با آغاز جنگ تحميلي حضور در جبهه را بر هر کاري ترجيح داده و بارها به ميادين نبرد اعزام گرديد. با تلاش مستمر و پيگير خود از سد آزمون سراسري گذشته و وارد دانشگاه گرديد. ولي ورود به دانشگاه نتوانست از حضور در جبهه و ايفاي نقش در جنگ با مزدوران رژيم بعثي عراق بازدارد.
بارها درس و دانشگاه را رها کرده و به صف رزمندگان پيوست که در آخرين اعزام در تاريخ 18/1/66 در منطقه‌ي «پاسگاه زيد» در سن 29 سالگي به درجه‌ي رفيع شهادت نايل آمد.

منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز