اسامی شهدای دفاع مقدس ( ع )

در سال 1343 در شهر اردبيل و در خانواده‌اي متدين و مذهبي کودکي پا به عرصه هستي نهاد که او را مجتبي ناميدند.وي دوران کودکي را در اين شهر گذراند او دوره ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سر نهاد و مقطع دبيرستان را نيز تا اخذ مدرک ديپلم ادامه داد. عزيزي بعد از پيروزي انقلاب به خيل سبزپوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست و پس از گذراندن دوره آموزش گامهاي استوار خود را بر خاک گرم جبهه‌هاي جنوب نهاد و خاک خونرنگ خوزستان را از عطر حماسه معطر ساخت.معاون گردان امام صادق (ع) در تاريخ 26/6/1366 پس از 26 سال هجران در منطقه شلمچه به ديدار حق شتافت. مجتبي دلش با دشت فکه لرزيد،‌ در تلاطم اروند مضطرب شد و در کنار اسکله‌ها آرام گرفت و سرانجام در غروب شلمچه به پرواز درآمد.

منبع:كتاب روايت سيمرغ

مرتضي عسگر در 30/5/47 ش. در تهران پا به عرصه وجود نهاد و از آن‌جا که خانواده‌ وي عشق زيادي به خاندان عصمت و طهارت داشتند نام وي را مرتضي نهادند. از همان کودکي عشق عجيبي به مسجد و مسايل مذهبي و امام حسين (ع) داشت گويي که خود مي‌دانست روزي فرا مي‌رسد که او نيز بايد هم‌چون سرور خويش در خون بغلتد. در سن 7 سالگي به دبستان رسالت (هدف سابق) رفته و بعد از آن وارد مدرسه راهنمايي شهيد بهشتي شد و پس از پايان دوره راهنمايي در دبيرستان البرز به تحصيل خود ادامه داد و در حين تحصيل هيچ‌گاه مسجد را فراموش نکرد.
مرتضي نماز را با صوت زيبا و بلند مي‌خواند و در دل سياه شب در اعماق تاريک ظلمات در جستجوي نور و روشني آن هنگام که شمع وجودش از شور و التهاب مي‌سوخت و در آرزوي صبح و سپيدي افق را به اميد نظاره فلق مي‌نگريست تا شايد طلوع فجر را در نيمه شب تماشا کند، قرآن را باز مي‌کرد تا در خلق برگ‌هايش و در افق انديشه‌اش فجر را ببيند و وقتي طلوع فتح و ظفر را مي‌ديد دست به دعا دراز مي‌کرد و براي امام و رهبرش راز و نياز مي‌کرد.
مرتضي براي رفتن به جبهه با مخالفت خانواده مواجه شد، اما پس از رضايت گرفتن از آن‌ها عازم مناطق جنگي شد وي به پادگان ابوذر رفت و سپس به عنوان بي‌سيم‌چي در جبهه‌ هادي (قصر شيرين) به کار خود ادامه داد مرتضي عاشق سپاه بود به همين خاطر مشتاقانه در سپاه منطقه 10 نام‌نويسي کرد و سرانجام در روز 2/12/62 روز شهادتش، غسل شهادت کرده و هنگامي که با 3 تن از دوستانش سوار جيپ 106 بوده (در جاده پادگان ابوذر _ قصر شيرين) به علت سرعت زياد اتومبيل و پيچ و خم زياد ماشين وارونه شد و در همين هنگام خمپاره‌اي به ماشين اصابت کرد و در نتيجه اين دو حادثه سر مرتضي بر اثر اصابت ترکش شکافته شده و پهلوي راستش به خاطر ماندن زير قبضه تيربار جيپ پاره پاره گشت و همان‌طور که خودش آرزو مي‌کرد در سن 15 سالگي فرق خونين به کوي دوست شتافت.

منبع:يادواره 5600 شهيددانش آموزوشهيدفهميده

سعيد عزيزي فرزند تقي در اولين روز از شهريور ماه سال 1342 در شهرري متولد شد، کودکي را در زادگاهش به پايان رساند و با آغاز جنگ تحميلي به ميدان نبرد شتافت.عزيزي سرانجام در جزيره مجنون در راه دفاع از حريم ايران اسلامي به شهادت رسيد.

منبع:كتاب يادياران

غلام‌رضا در سال 1344 در شهرستان آبادان در يک خانواده مذهبي ديده به جهان گشود. وي در سال 1351 روانه مدرسه شد و دوران تحصيلات خويش را در همان شهر گذراند. قبل از پيروزي انقلاب وي به سهم خود در نوشتن شعار روي ديوارها و پخش اعلاميه‌ها اقدام جدي مي‌نمود.
در سال 1359 که جنگ تحميلي شروع شد به همراه خانواده‌اش به شهر شبانکاره مهاجرت نمودند. در اواخر سال 1359 به عنوان افتخاري در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر مشغول به خدمت گرديد و سرانجام در اوايل سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبليغات شروع به فعاليت نمود. وي در سال 1361 به مدت شش‌ماه در پادگان صاحب‌الزمان (عج) شيراز به عنوان اعزام نيرو انجام وظيفه نمود و سپس به بوشهر برگشت و پس از مدت کوتاهي جهت حفاظت از امام امت به او مأموريت دادند که به بيت امام در جماران برود و مدت يک سال و نيم جزو محافظين بيت امام بود. پس از آن جهت خدمت در دفتر نمايندگي حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بندرعباس عازم آنجا شد. آن‌گاه مسئوليت توزيع واحد تبليغات در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر را پذيرفت. او براي خدمت بهتر و مفيدتر عازم جبهه‌هاي حق عليه باطل شد و مصمم بود که سلاح برادر شهيد خود يعني کاظم‌خان عزيزي که در عمليات والفجر 2 به شهادت رسيده بود را بردارد و با دشمنان به نبرد بپردازد. وي سرانجام در مورخ 4/10/65 در سن 21 سالگي در عمليات پيروزمندانه‌ي کربلاي 4 به شهادت رسيد.

منبع:ماهنامه عرشيان   -  شماره مجله: 25

سال 1343 سال آغاز زيستن عبد‌الرضا در دنياي خاکي بود، او در آغوش خانواده بزرگ شد و نزد آنان با معارف الهي اسلام آشنا گشت. روزها از پي هم گذشت تا اينکه عبدالرضا در عنفوان جواني به مقصد مبارزه با متجاوزين بعثي همراه بسيجيان روانه ميدان نبرد گرديد. عزيزي در عرصه‌هاي پيکار، مردانه رزميد و سرانجام در روز سيزدهم آبان‌ماه سال 1362 در سن 19 سالگي به عرش اعلي پرگشود و در بهشت برين مأوا گزيد.

منبع:روزنامه كيهان 20/8/82

عز‌ت‌الله عزيزي سال 1352 در شهر ايوان ديده به جهان گشود. وي پس از سپري كردن دوران كودكي، وارد دبستان شد و تحصيلات ابتدايي خود را با موفقيت تا پايه‌ي چهارم در آموزشگاه شهيد ذوالفقاري پشت‌سر گذاشت.
او پس از آمادگي جهت ثبت‌نام در پايه‌ي پنجم، دشمن بعثي به او مجال نداد و سرانجام در تاريخ 18/3/1364 در سنّ 12 سالگي در اثر بمباران هوايي دشمن به شهادت رسيد.

منبع:كتاب ملكوتيان   -  صفحه: 85

اميرحمزه عزيزي در آغازين روز بهار سال 1349 در شهر مقدس مشهد و در خانواده‌اي مذهبي و سنتي ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را تا سوم راهنمايي ادامه داد. در هنگام اوج‌گيري انقلاب شكوهمند اسلامي او هنوز هشت سال بيشتر نداشت اما پس از پيروزي انقلاب در بسيج مسجد محل ثبت‌نام نمود.
او از همان كودكي علاقه‌ي شديدي به نماز و انجام احكام اسلامي داشت. در بسيج فعالانه در خدمت به انقلاب بود و در نمايش‌هايي كه گاه به گاه در بسيج اجرا مي‌شد، همواره در نقش شهيد بازي مي‌كرد. علاقه‌ي او به جبهه‌ها و شهادت آن‌چنان بود كه براي اولين بار در حالي‌كه 15 سال بيشتر نداشت، بدون اطلاع خانواده به كردستان رفت. پس از آن با كسب اجازه از والدين خود سه مرتبه عازم مناطق عملياتي شد و به عنوان رزمنده در خدمت رزمندگان اسلام بود تا اين‌كه در تاريخ 24/4/1367 بر اثر تركش گلوله در منطقه‌ي آبادان از ناحيه‌ي سر مجروح شد و در بيمارستان نمازي شهر شيراز بستري گرديد و سپس به بيمارستان امدادي مشهد انتقال يافت.
وي در بيمارستان به والدين خود گفت داخل سر من از تركش پر است و من را ببخشيد از اين‌كه نتوانستم زحمات شما را جبران كنم و انشاالله چند روز ديگر تمام مي‌شود. سرانجام در تاريخ 18/6/1367 بر اثر شدت جراحات وارده در سنّ 18 سالگي به درجه‌ي رفيع شهادت نايل آمد.
مزار پاكش در گلزار شهداي مشهد قرار دارد.

منبع:كتاب جهادسازندگي خراسان دردفاع مقدس   -  صفحه: 532

رحيم در سال 1343 در منطقه کوپن ممسني ديده به جهان هستي گشود.
مهر مادر و دستان نوازشگر پدر ميزبان آغازين روزهاي زندگيش بود. در سنين کودکي به بيماري سختي دچار شد، براي زيارت امام رضا (ع) او را بردند و بعد از سه بار زيارت به لطف حضرت حق شفا گرفت؛ 6 ساله بود که به مدرسه رفت. کمي که بزرگ‌تر شد مسئوليت کتاب‌خانه‌ي مدرسه را بر عهده گرفت. رحيم دوره‌ي ابتدايي را در تهران و دوره‌ي راهنمايي را در ياسوج طي گرفت. اما مدرسه را در سال دوم راهنمايي رها کرد و به خاطر عشق و علاقه به اسلام و انقلاب به خيل سپاهيان اسلام پيوست.
سال 1361 ازدواج کرد ولي باز هم دست از تلاش و مبارزه برنداشت.
عمليات بدر آغاز شد و او در خيل ياران امام (ره) در جبهه هورالهويزه شرق دجله حاضر شد و بعد از نبردي مردانه در تاريخ 25/12/1363 در سن 20 سالگي به شهادت رسيد.

منبع:كتاب ستاره هاي زميني   -  صفحه: 198

احمد در سال 1311 در شهرستان سومار متولد شد و روزها را مي‌گذراند و هدفش سربلندي ايران بود و دفاع از کشورش. ازدواج کرد و تشکيل خانواده داد اما در سن 49 سالگي در روز چهاردهم اسفند ماه 1360 در شهر خودش (سومار) بر اثر انفجار مواد منفجره به شهادت رسيد و به ديدار خالق خود شتافت.

منبع:كتاب ملكوتيان   -  صفحه: 206

علي در سال 1341 در آغوش پرمهر مادر جاي گرفت و از او فرامين دين اسلام را آموخت. هنوز كودكي بيش نبود، كه عشق اهل‌بيت (ع) در جانش ريشه كرد و او را با فرهنگ ايثار آشنا ساخت.
عزّتي‌افشرده كم‌كم به خيل كثير ياوران امام (ره) پيوست و سلاح بر دوش به جنگ با متجاوزين عراقي پرداخت. وي سرانجام در سال 1363 در حالي‌كه 22 سال داشت، از خاك جزيره‌مجنون به ملكوت آسمان پر كشيد.

منبع:مجله‌ي اوج

منطقه عشايرنشين باباکلان در سال 1342 شاهد تولد کودکي از طايفه کشکولي بزرگ بود که او را امامقلي ناميدند. امامقلي در 7 سالکي قدم در راه کسب علم نهاد و دانش‌آموز مدرسه شبانه روزي عشايري نورآباد و ممسني گرديدبا رسيدن به مقطع متوسطه به هنرستاني فني نورآباد رفت ودو سال آخر تحصيل خود را در شهر گچساران سپري نمود. وي پس از اخذ مدرک ديپلم فني در رشته اتومکانيک به جمع مبارزين پيوست و با حزب‌الله گچساران که تحت فرماندهي شهيد بشارت بود به همکاري پرداخت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت خود را در کميته آغاز کرد و در سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران گچساران درآمد و با حضوري مداوم در جبهه‌هاي نبرد در عملياتهاي کربلاي 2،‌ 3، 4، 5 حماسه آفريد و مسئوليتهايي از جمله مسئوليت کارگزيني قرارگاه نوح (ع) و قائم مقام تيپ 48 فتح را بر عهده گرفت. او مسئوليتهاي خطيري را در پشت جبهه بر عهده داشت به همراه شهيد نريماني تلاش بسياري را در جهت تبديل بسيج عشايري فارس به سپاه عشايري انجام داد و پس از توفيق در اين راه و به شهادت رسيدن شهيد نريماني به فرماندهي سپاه عشايري منصوب گرديد. و تا زمان شهادت اين مسئوليت را بر عهده داشت.تا اينکه در نهم اسفندماه سال 1366 در سن 24 سالگي در منطقه صفره استان سليمانيه عراق شاهد وصل را در آغوش کشيد و پيکر مطهرش در آستان بهار سال 1367 در گلزار شهداي روستاي باباکلان به خاک سپرده شد. روحش شاد

منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد2

حبيب‌الله در سال 1302 ديده به جهان هستي گشود و در روستاي گليان بزرگ شد. روزها و ماه‌ها از پي هم گذشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 وجود گروهک‌هاي ضد انقلاب در منطقه، وجدانش را عذاب مي‌داد بنابراين سعي کرد تا با آنان مبارزه کند اما بارها توسط آنان مورد آزار و اذيت قرار گرفت و به مدت 23 ماه در اسارت گروهک کومله قرار گرفت.
عزيزي بعد از آزادي از اسارت گروهک‌هاي منطقه به عضويت بسيج سپاه پاسداران درآمد و به عنوان جانشين گردان جندالله سپاه در ناحيه‌ي کامياران منصوب شد که در تاريخ 7/5/1365 در سنّ 63 سالگي در هنگام درگيري در عمليات پاکسازي در محور گشکي - شاهيني خودروي او واژگون شد و حبيب‌الله به آسمان پر کشيد.
مزار پاکش در گلزار شهداي کامياران قرار دارد.

منبع:روزنامه جمهوري اسلامي   -  تاریخ:  1381/8/28

حسن عزيزي‌ارغا فرزند نورالله در تاريخ 5/8/1340 در شهرستان کاشمر هم‌زمان با شب شهادت امام حسن مجتبي (ع) در خانواده‌اي بي‌بضاعت متولّد شد. پس از سپري شدن دوران کودکي، وي پاي در دبستان گذاشت و تا کلاس پنجم در مدارس روزانه و شبانه به تحصيل ادامه داد اما بعد از آن به خاطر مشکلات مالي، ترک تحصيل نمود و به قالي‌بافي مشغول شد. با شروع مبارزات مردمي عليه رژيم پهلوي، حسن عزيزي به پخش اعلاميه‌هاي امام خميني (ره) مي‌پرداخت و ديگران را به مبارزه عليه اين رژيم دعوت مي‌کرد. او در تظاهرات و راهپيمايي‌ها شرکت فعالي داشت و يک بار با نيروهاي شاه درگير شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، حسن پس از تشکيل جهادسازندگي به عنوان نيروي مردمي به اين نهاد پيوست. با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران وي از طريق سپاه و پادگان شهيد مدني سيدمرتضاي کاشمر آموزش نظامي ديد و در مجموع چهار بار به جبهه اعزام گرديد؛ سه بار از طريق بسيج و بار آخر از طريق جهادسازندگي.
او در عمليات‌هاي مختلف نظير والفجر يک، والفجر دو و والفجر سه شرکت داشت. در مرتبه‌ي آخر که او توسط جهادسازندگي شهرستان کاشمر به جبهه اعزام شده بود، به عنوان تخريب‌چي و راننده‌ي لودر و بولدزر فعاليت مي‌کرد و ايثارگري‌ها و از خودگذشتگي‌هاي زيادي به نمايش گذارد. در عمليات منطقه‌ي مهران حسن عزيزي از فرمانده‌اش تقاضا کرد که رانندگي لودر را بر عهده گيرد اما فرمانده با اين تقاضا مخالفت کرد؛ پس از اصرار زياد ،وي موفق شد به خط مقدم راه يابد. سرانجام در تاريخ 8/5/1362 در منطقه‌ي قلاويزان بر اثر اصابت ترکش خمپاره در سنّ 22 سالگي به شهادت رسيد.
پيکر وي در باغمزار شهرستان کاشمر به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب جهادسازندگي خراسان دردفاع مقدس جلد3   -  صفحه: 521

محمدرضا عزيزي در 1334 در روستاي سدکي زابل ديده به جهان گشود. وي در خانواده‌اي مؤمن و باخدا رشد نمود و از لحاظ اخلاقي بسيار مهربان و با گذشت بود. محمدرضا در امور کشاورزي و دامداري به پدر و مادرش کمک مي‌کرد و علاقه‌ي زيادي به فراگيري قرآن داشت. تحصيل را تا اخذ مدرک ششم ابتدايي نظام قديم آموزشي ادامه داد و پس از رسيدن به سن قانوني به خدمت ارتش درآمد. وي از مخالفين سرسخت رژيم شاه به شمار مي‌آمد و از همان آغاز انقلاب، فعاليت‌هاي خود را عليه نظام شاهنشاهي آغاز کرد. عکس‌هاي امام را در روستاها پخش مي‌نمود.
همواره به ياد مستضعفان و محرومان بود و ماهانه نيمي از حقوقش را به آن‌ها اختصاص مي‌داد.
پس از آغاز جنگ‌تحميلي داوطلبانه به منطقه جنگي اعزام شد و قريب به دو سال در جبهه حضور فعال داشت و سرانجام در سن 27 سالگي در تاريخ 27/4/61 در عمليات رمضان به شهادت رسيد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 5 صفحه 62

حسين در سال 1346 در روستاي بشکان (استان يزد) ديده بر جهان هستي گشود. روزهاي زيباي کودکي را در سايه‌سار دستان نوازش‌گر خانواده گذراند. آموختن علم را همانند ديگر کودکان در برگ‌ريزان هفتمين خزان زندگي آغاز کرد اما بعد از اتمام دوره‌ي ابتدايي در راه آهن بافق مشغول به کار گشت.
عسکري با شروع حرکت‌هاي انقلابي همراه ديگر ياران امام (ره) فرياد مرگ بر شاه سر داد. حضور در جلسات ذکر اهل بيت (ع) و سوگواري سرور و سالار شهيدان او را با مکتب شهادت آشنا ساخت.
جوان بود و پرشور که خدمت نظام وظيفه را در سپاه پاسداران باختران آغاز کرد و سرانجام پس از 7 ماه خدمت عاشقانه در تاريخ 21/8/1365 در سن 19 سالگي به بيکران آسمان بال گشود.

منبع:مجله‌ي الغديريان   -  شماره مجله: 18