0

دهها مقاله در رابطه با مهدویت

 
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

در جستجوي آخرالزمان


تد دانيلز (Ted Daniels)، اهل فيلادلفيا، محققي است که زمينه تحقيق اش کمي عجيب مي نمايد: »سال 2000 و موج فرقه هاي مذهبي که آغاز هزاره تازه اي را نويد مي دهند«. او در ماهنامه صد صفحه اي خود از تب هزاره سخن مي گويد. دانيلز در اين صفحات با حوصله تمام از 1100 گروه و فرقه اي که مي شناسد، گفتگو مي کند.

هر هفته که او ادبيات سال 2000 را بررسي مي کند، بيش از پيش بر اين باور ايمان مي آورد که هزاره بعدي، زمان ظهور منجي آخرالزمان است. دانيلز در اين مورد مي گويد: هزاره جديد نوعي حفره سياه ذهني است، اين حفره ذهني به طور مقاومت ناپذيري مردم را به سوي خود مي کشد. دانيلز تحصيلاتش رإ؛ در هاروارد طي کرده و دکترايش را از دانشگاه پنسيلوانيا گرفته است. او معتقد است که زمانه حاضر آماده دريافت نبوتهايي [پيش گوييهايي]1از انواع مختلف است، نبوتهاي جديد مي توانند در بحبوحه تغييرات وسيع اجتماعي ظهور کنند درست زماني که عدم ثبات و پديده هاي غير قابل پيش بيني مردم را در بيم و هراس فرو برده باشند. در بخشي از تحقيقات دانيلز و در پي يک نظرخواهي انجام شده از سوي هفته نامه »يو اس نيوز« اين نکته روشن مي شود که 61 درصد از آمريکاييها بازگشت دوباره مسيح، عليه السلام، را به زمين باور دارند و 59 درصد آنها به آخرالزمان معتقدند. حتي 12 درصد آخرالزمان را براي چند سال آينده پيش بيني مي کنند.

تمام وقت دانيلز صرف طبقه بندي نبوتهايي که امکان ظهورشان وجود دارد، مي شود. او بعد از اينکه اطلاعات را بدقت طبقه بندي کرد، آنها را در اختيار محققان و تاريخ نگاران قرار مي دهد، اگر چه از جهت فلسفي بين گروهها و فرقه هاي گوناگون، اختلافاتي وجود خواهد داشت، اما دانيلز، يک دورنماي اصلي را در همه آنها يکسان مي انگارد: افسانه اي که بر اساس آن اين اعتقاد وجود دارد که زمين به حالت اوليه اش باز مي گردد و عدالت و يکرنگي بر همه جا حاکم مي شود. آن روز ديگر از بدبختي و جنگ خبري نيست. اين انديشه همواره با ظهور قهرماني که همه امور را مرتب مي سازد، همراه است. اما قبل از رسيدن به اين نقطه، بايد جهان مصايبي چون طوفانهاي عظيم، فوران آتشفشانها، سقوط شهاب سنگها و حتي اپيدمي هايي چون ايدز را پشت سر بگذارد.

تد دانيلز چهار مکتب اصلي را در هزاره بعدي چنين معرفي مي کند: کليساهاي انجيلي که به وحي معتقدند و در جستجوي علايم ظهور مسيح هستند. داويدهايي که در سال 1993، در واکو از بين رفتند، از اين جمله هستند. گروه دوم طرفداران عصر جديد (Nouvel Age) هستند که معتقدند جهان شاهد تغييرات عظيمي خواهد بود. گروه سوم، اکولوژيستها هستند که اصولاً معتقد به تحولات زيست محيطي در سطح کره زمين هستند:

اگر ما روش زندگي مان را تغيير ندهيم، در آينده کره زمين نابود خواهد شد. تد دانيلز تشابه هايي بين اکولوژيستها و ارتشهاي زيرزميني، از جهت اينکه براي هر دو گروه نظام جديد دنيا به زمان قبل از مسيح باز خواهد گشت، مشاهده مي کند. گروه آخر نيز معتقدين به بشقاب پرنده ها هستند.

تد دانيلز توضيح مي دهد:

هزاره بعدي، آغازي ديگر است، انسان دوباره از اول شروع مي کند. به همين دليل است که آمريکاييها به طور ويژه نسبت به آخرالزمان حساس شده اند. چرا که آمريکا اصلاً بر روي اين عقيده بنا شده که اولين مهاجرين به اين سرزمين بودند که براي نجات جهان به اينجا آمده اند.

فعلاً، اين هزاره جديد، وسيله خوبي براي کار و کاسبي شده است. يکي از شرکتهاي آبجوسازي با استفاده از همين موضوع در تبليغاتش چنين مي گويد: آبجوي آينده را، امروز بنوشيد. موضوع آخرالزمان دست کم براي امور تجاري نان آور شده است.



پي نوشت:

× عنوان اصلي اين مقاله که در مجله لوپوئن، شماره 1215، مورخ 30 دسامبر 1995 برابر با 74/10/9 چاپ شده، چنين است:

Le Chercheur de I :An 2000 _ JEAN :P.23 Apocalypse PAR ,SEBASTIEN STEHLI

شايان ذکر است ترجمه اين مقاله از مجله ترجمان شماره 8 مورخ 74/10/30 برگرفته شده است.

1. ظاهراً »نبوّت« در اين مقاله به معني لغوي آن يعني »پيشگويي« است و معني اصطلاحي آن يعني »پيامبري« اراده نشده است.

 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:53 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

دو سير شتابان در آخرالزمان



اشاره: از اولين روزهاي زندگي آدمي بر کره خاک نبرد حق و باطل و سياهي و سپيدي نيز آغاز شده و همواره حزب خدا و حزب شيطان رو در روي هم بوده اند، و اين نبرد و رويارويي همچنان نيز ادامه دارد تا روزي که به دست مبارک امام مهدي ، عجل الله تعالي فرجه، شيطان و حزب او براي هميشه به نابودي سپرده شوند.



هر چه زمان به نبرد نهايي حق و باطل و غلبه کامل روشني، بيداري و آگاهي بر تاريکي، غفلت و گمراهي نزديکتر مي شود، بر شدت درگيري سپاه، حق و باطل نيز افزوده مي شود و لشکر تاريکي بر تلاش خود براي تسخير جهان دلها مي افزايد. و البته لشکر روشنايي نيز آسوده نبوده و خود را بيش از پيش براي رو در رويي با تاريکي و جهالت آماده سازد. مقاله اي که پيش روي شماست شرحي است از مقابله روزافزون جريان روحانيت و معنويت با جريان نفسانيت و قساوت در آخرالزمان.



اکنون ما با دو جريان و دو سير که هر دو بسيار شتابانند روبرو هستيم. نخست، سيري مبارک به سوي معنويت و روحانيت هر چه بيشتر و دوم، سيري شوم به سوي نفسانيت و قساوت هر چه شديدتر. سير نخست، ما را به آسمان و خداوند و سعادت مي خواند و سير دوم، ما را به زمين و شيطان و شقاوت مي کشاند.



ما اکنون ميان اين دو دعوت قرار گرفته ايم که دقيقا در نقطه مقابل هم هستند و هر چه جلوتر مي رويم هر دو شديدتر و جدي تر مي شوند. سير نخست، سيري است عالمانه و روشنفکرانه و ناظر به آينده و به معناي دقيق کلمه، انقلابي، که با تمام وجود تلاش مي کند «وضع گذشته و موجود» را به «وضع آينده و موعود» و «يوم الدنيا» را به «يوم الدين » بدل نمايد و سير دوم سيري است قهقرايي و به معناي دقيق کلمه ارتجاعي که با تمام وجود در جهت حفظ وضع موجود که وضع حاکميت ظلم و کفر است و در جهت حراست از يوم الدنيا، تلاش مي کند و حالت «انقلاب علي الاعقاب » و برگشت به گذشته دارد.



اکنون در راس سير انقلابي و الهي، وجود مقدس امام زمان، عليه السلام، و در راس سير ارتجاعي، قدرتهاي طاغوتي و شيطاني موجود قرار دارند که مي خواهند آدم و عالم را به عقب برگردانند و مانع طلوع آفتاب حقيقت شوند.



نکته مهمي که وجود دارد اين است که در زمانه ما که هنوز آفتاب نوراني مقدس مهدوي به طور تام و تمام ظاهر نشده و در عين حال بارقه اي و جلوه اي از آن، به واسطه انقلاب اسلامي ايران، در جهان متجلي گشته و درجه اي از درجات فرج تحقق يافته، فعاليت نفساني و شيطاني در روي زمين بسيار بيشتر شده است.



پس از وقوع انقلاب اسلامي و صلا در دادن به معنويت و ايمان و بازگشت به خداوند، توامان ما شاهد سست شدن پايه هاي حاکميت شيطان و در عين حال افزايش فعاليت اين حاکميت هستيم و اين طبيعي است که وقتي جرياني زوال خود را احساس مي کند براي حفظ خود بر شدت فعاليت خود مي افزايد. بنابراين وقتي ما در دنيايي که نفسانيت در آن حاکم بوده، دم از روحانيت زده ايم، بايد تا قبل از شکسته شدن کامل سيطره نفسانيت و غلبه تام و تمام روحانيت، منتظر شدت و افزايش نفسانيت و رسيدن آن به نقطه اوج باشيم. وقوف به اين مطلب به همه ما که ميان اين دو جنبه و دو جريان قرار گرفته ايم مي تواند کمک کند زيرا که هيچ کس بر کنار از اين ماجرا و برکنار از هجوم بي سابقه نفسانيت نيست.



اکنون کفار حاکم بر زمين وضع را به گونه اي تنظيم کرده اند که در آن مؤمنين «خسته » شوند. زيرا دستور کار کافران پس از نوميدي از امحاء فيزيکي مؤمنان، خسته کردن آنان است.



وضع کنوني جهان به گونه اي است که با سخت تر شدن معيشت و با صرف شدن تمام هم و غم آدميان جهت تامين معاش، هر گونه حال و حوصله از آنان سلب و دچار خستگي و وازدگي و گريز از فکر و ذکر شوند. سپس تمدن کنوني براي رفع اين خستگي و بي حوصلگي چاره انديشيده و از طريق رسانه هاي صوتي و تصويري خود، انسانها را با انواع بازيها، شوخيها و نوارهاي طرب انگيز،سرگرم ساخته است.



تمدن کفرآميز موجود، از يک سو انسانها را خسته مي کند و از سوي ديگر جهت رفع اين خستگي، سيل خروشاني از لهو و لعب و موسيقي را روانه ذهن و جان انسانها مي نمايد. از طرفي شيطان در اين جهت بشدت فعال است و آسيب او شرق و غرب عالم را فرا گرفته و ما حتي در درون حکومت اسلامي خود، از اين آسيب و از اين سيل تباهي بر کنار نيستيم، و از سويي شخص ديگري در جهت مقابل بشدت و با قدرت فعال است و امواج فکر و ذکر و دعا و عبادت او در سراسر جهان منتشر است. يعني همانگونه که بازي و مسخرگي و پايکوبي شيطان، کساني را به اين وادي مي کشاند در عين حال فکر و ذکر و دعا و گريه و تسبيح و تهليل امام زمان، عليه السلام، و رکوع و سجود آن وجود مقدس، کساني را به اين امور سوق مي دهد. اين گونه نيست که در آخرالزمان تنها شيطان فعال باشد، بلکه امام زمان، عليه السلام، نيز فعال است و ما ميان اين دو فعاليت و اين دو دعوت قرار گرفته ايم و دايما دو ندا به گوشمان مي رسد: ندايي از آسمان و ندايي از زمين.



نداي آسماني در گوش جان ما مي گويد: «مهدي، عليه السلام، امام زمان، عليه السلام، در جهان وجود دارد و زنده و حاضر است، مبادا غافل شوي. مبادا فراموش کني، مبادا فريب بخوري، و خيال کني دولت باطل هميشگي است.»



نداي زميني مي گويد: «تا بوده دولت، دولت باطل بوده و از اين پس و تا آخر نيز اين چنين خواهد بود.»



وقتي ما بدون نور و از زاويه نفسانيت به جهان نگاه مي کنيم مساله دقيقا همين گونه است و دچار اين پندار مي شويم که گويي قرار است دولت باطل تا ابد برقرار باشد.



آدمي در اين ديدگاه با آنکه سقوط شوروي را ديده لکن سقوط آمريکا را باور نمي کند و با خود مي گويد مگر مي شود که آمريکا هم سقوط کند. اکنون در ميان برخي از مسلمين ضيعف النفس اين حالت وجود دارد که خيال مي کنند آمريکا جاودانه است. وقتي انسان دچار اين پندار شد به اين نظر متمايل مي شود که دولت شيطان بر زمين هميشگي است و اصلا چيز ديگري نمي تواند واقع شود مگر از طريق يک معجزه، غافل از آنکه معجزه اکنون آغاز شده و حادثه ظهور مقدس و نوراني امام زمان، عليه السلام، البته به طور عام و با جلواتش شروع شده و ما اکنون در متن اين تجليات قرار گرفته ايم و در درون کشور اسلامي في الواقع در دولت امام زمان، عليه السلام، به سر مي بريم و بديهي است که تا ظاهر شدن اصل آفتاب، سختيها و مشکلات و گرفتاريها خواهيم داشت.



کساني که مي خواهند اين جريان را از جريان امام زمان، عليه السلام، جدا کنند و بگويند ما با اين جريان کاري نداريم لکن منتظر ظهور حضرت هستيم به خود ظلم مي کنند و دچار خسران و زيانند.

مگر مي شود به اين جريان کاري نداشت. مگر مي شود امام خميني، قدس سره، را نشناخت و همچنان منتظر ظهور امام زمان، عليه السلام، باقي ماند!؟

آن کسان که امام خميني را نشناختند، خوف اين هست که وقتي امام زمان، عليه السلام، نيز تشريف بياورند او را نشناسند و انکار نمايند.

در قرآن کريم در سوره مبارکه بقره آيه عجيب و عبرت انگيزي وجود دارد که تنزيل آن در مورد يهود و تاويل آن در مورد هر قوم ديگري که در انتظار ظهور مصلح الهي هستند، مي باشد. ماجرا از اين قرار است که يهوديان نيز منتظر ظهرو منجي و به طور خاص منتظر بعثت آخرين پيامبر بودند و بر مبناي اطلاعات و معلوماتي که داشتند، مي دانستند که پيامبر خاتم در مدينه ظاهر مي شود و به اين علت به اين منطقه آمده و در مدينه و اطراف آن ساکن شده بودند تا به هنگام بعثت از جمله اولين مؤمنين به آن حضرت باشند. آنان منتظر آمدن پيامبر بودند و با طلب ظهور آن حضرت عليه کفار زمان خود طلب پيروزي مي کردند. بعد خداوند مي فرمايد:

فلما جائهم ما عرفوا کفروا به. (1)

هنگامي که آمد به نزد ايشان آن کس که او را مي شناختند، به او کافر شدنددر حالي که پيش از آن ظهور او را طلب مي کردند و به واسطه او فتح و پيروزي مي خواستند:

و کانوا من قبل يستفتحون علي الذين کفروا. (2)

يهود در مدينه از جمله اول کافران به پيامبر اکرم، صلي الله عليه وآله، بودند و برهانشان هم اين بود که: ايشان آن کسي نيست که ما مي خواستيم. در مورد اينکه چرا يهود، پيامبر اکرم، صلي الله عليه وآله، را قبول نکردند، «آبا ابان » وزير امور خارجه سابق اسراييل در کتاب مفصل «تاريخ قوم من بني اسراييل » توضيح مي دهد که يهوديان به دو دليل پيامبر را قبول نکردند، نخست به اين دليل که آنان از نظر اقتصادي و معيشتي وضع خوبي داشتند و مايل نبودند وضعشان تغيير کند و مي ترسيدند با حاکميت پيامبر وضعشان عوض شود و دوم به اين دليل که يهوديان خود پيامبران بسياري داشتند و نمي خواستند از اعتقاد به آنان دست بردارند!



حال، اين چه پديده اي است که انسان کسي را بخواهد لکن هنگامي که آن کس مي آيد او را نخواهد و انکار نمايد، اين باز مي گردد به نحوه ارتباط انسان با کسي که منتظر اوست هنگامي که ارتباط انسان جنبه ذهني و تخيلي داشته باشد و واقعي نباشد، مساله همين گونه است و از آنجا که موعود مورد انتظار منطبق با خيالات شخص منتظر نيست، هنگام ظهور مورد انکار قرار مي گيرد و نکته جالب اينجاست که در اين حالت شخص منتظر در باطن خود خواهان ظهور نيست همچون بعضي از مذهبيها و منتظران ما که دلشان مي خواهد امام زمان، عليه السلام، هميشه غايب باشد و هيچ گاه ظاهر نشود، آنان امام زمان، عليه السلام، هميشه غايب را دوست دارند نه امامي که بالاخره بايد ظاهر شود و ظهورش نيز درجات و مراتب دارد و تا قبل از ظهور تام و تمامش، درجاتي از ظهور و فرجش، تحقق مي يابد.



در زمانه ما وقوع انقلاب اسلامي با ظهور حضرت امام خميني، قدس سره، قطعا و يقينا درجه اي از ظهور و فرج امام زمان، عليه السلام، است که مي خواهند ببينند مردم با اين درجه از ظهور چه مي کنند؟ آيا خواهان ظهور بيشترند يا طلب اعاده تاريکي؟



آن کسان که خود را منتظر ظهور حضرت مي دانند و کاري هم به انقلاب و امام خميني ندارند، اينان زندگي کردن در زير سلطه طواغيت و ولايت شيطان را مي پسندند و به آن راضي هستند. در اين انتظار هيچ فضيلت و هنري نيست و هنر آن است که وقتي آن وجود مقدس مستقيم يا غير مستقيم، بلاواسطه يا مع الواسطه، پا در صحنه گيتي مي گذارد، ما بلافاصله او را بشناسيم و به او پيونديم و البته اين توفيق لازم دارد، آگاهي و بيداري و پاکي لازم دارد و سبکباري مي خواهد. آن کس که مي خواهد به امام زمان، عليه السلام، بپيوندد بايد آگاه و بيدار و پاک و سبکبار باشد و خود را از وزنه هاي تعلقات به اين جهان سنگين بار نکرده باشد.



اگر بخواهيم در اين دو سير و دو جرياني که ذکر شد با تمام وجود در جريان آسماني و مهدوي قرار داشته باشيم بايد روز به روز بر تقوي و محبت و عرفان و عشقمان بيفزاييم. نداي آسماني را لبيک بگوييم. در دوران حساس کنوني هر دو دعوت و هر دو سير بسيار شديد و فعال است و ما بايد بسيار هوشيار باشيم تا ندانسته در جريان نفساني قرار نگيريم، و به سوي دعوت شيطاني نلغزيم يکي از راههاي لغزيدن به اين دعوت، ميل به لهو و لعب و غناست که اکنون همه ما در معرض آلوده شدن به آن هستيم.



اين درست است که اکنون با حکومت اسلامي، درجه اي از فرج براي ما حاصل شده و اين درست است که فرج مقتضي طرب است لکن مساله اين است که ما اکنون به ميزاني بسيار بيشتر از فرج حاصل شده مي خواهيم طرب کنيم گويي که تمام فرج حاصل شده و شخص امام زمان ظهور فرموده و گويي که انتقام خون مقدس امام حسين، عليه السلام، گرفته شده و شيطان از مسند فرمانروايي جهان فرو کشيده شده است، هر چند معلوم نيست که ما هنگام فرج کامل که هنگام طرب کامل است به اين موسيقيها و به طربهاي موجود نياز داشته باشيم و چه بسا که آن هنگام، هنگامه طرب از نوع ديگر باشد.



اين موسيقيها و غناهاي موجود که غالبا با ابزار و آلات همراه است اساسا به فرهنگ کفر تعلق دارد که آدمي را از هشت حضور خداوند است دور مي کند و به طربي جعلي و مصنوعي سرگرم مي سازد.



اگر آدمي تکاليف خود را درست انجام دهد و در راه خداوند جهاد کند، شادي از درون وجود او مي جوشد و سرچشمه مي گيرد. شادي اين نيست که از بيرون از وجود انسان و از طريق ابزار و آلات به جان او وارد شود.

علت اين که دنياي کفر تا اين حد بر موسيقي تاکيد دارد، اين است که قرار نيست در اين دنيا آدمي به تکليف خود در برابر خداوند عمل کند و بديهي است که فرو نهادن تکاليف و ترک وظيفه، وجدان را تحت فشار و انقباض قرار مي دهد و چون اين حالت دردناک است و آدمي مي خواهد خود را از آن نجات دهد از اين رو گوش جانش را به غنا و طربهاي مصنوعي مي سپارد و به قول کسي: «اگر تو هنوز به حقيقت نرسيده اي و به رضا و رضوان خداوند نايل نگشته اي و در حال سلوکي، ترا با طرب چه کار و اگر به حقيقت رسيده اي و طرب از درون جان تو مي جوشد، باز هم ترا با طرب مصنوعي چه کار؟ و هيهات که بگويي اين طرب مصنوعي ممکن است ذريعه اي باشد براي رساند آدمي به آن طرب حقيقي که اگر مستي ناشي از معجزه اکنون آغاز شده و حادثه ظهور مقدس و نوراني امام زمان، عليه السلام، البته به طور عام و با جلواتش شروع شده و ما اکنون در متن اين تجليات قرار گرفته ايم و در درون کشور اسلامي في الواقع در دولت امام زمان، عليه السلام، به سر مي بريم و بديهي است که تا ظاهر شدن اصل آفتاب، سختيها و مشکلات و گرفتاريها خواهيم داشت الکل بتواند آدمي را به آن مستي حقيقي الهي برساند اين طرب نيز مي تواند انسان را به آن طرب نايل سازد.»

اميدوارم خداوند ما را به شادي وصال خود و نظر به جمال بي مثال خود، شاد و از جامي که ساقي اش اميرالمؤمنين علي، عليه السلام، است، سرمست فرمايد.



پي نوشتها:

1. سوره بقره (2)، آيه 89.

2. همان.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:53 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


عقل وآخرالزمان



عقل با تمام شکوه ، عظمت و جايگاه برجسته اي که در حيات انسان دارد، موهبتي است از جانب خداوند و حقيقتي ست با دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق.

چهره اقبال عقل، در سعي و تلاش انسان براي اتصال به حق، و ايمان به غيب تجلي کرده و ارتباط انسان را با لازمان و ابديت تحقق مي بخشد.

اما، چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زيان (خسر) ترسيم شده و با اغواي شيطان استمرار يافته است. اين عقل ادبار که - جايگاه نفوذ شيطان است، با زمان گره خورده و تاريخ بشري را رقم زده - اکنون پس از پشت سرنهادن فراز و نشيبهاي بسيار، در آستانه پايان خود قرار دارد و چون عقل به پايان رسد، زمان فاني به پايان مي رسد و آخرالزمان يعني آخرالعقل.



تعارض دروني عقل ادبار امروزه پس از عبور از پيچ و خم قرنها، کسب تجارب فراوان، پس از پشت سر نهادن تحولات دوران پرماجراي خلق و وضع که اوج شکوفايي و اقتدار او بوده است، و بعد از پيمودن تمام راههايي که محتمل بود بتواند استقلال و سيطره فراگير و دائمي او را تامين کند و براي انسان معرض از حق، مدينه فاضله و بهشت زميني بسازد بيش از هميشه آشکارا و برملا شده است.



نشان هويدايي اين تعارض، نوانديشي و نوآوري پرشتاب عقل است. چاره انديشي بي وقفه عقل واقع در بحران، حکايت از سرگشتگي و اضطراب دروني او مي کند. اين بحران سخن از پايان عقلانيت و سقوط نهايي او دارد. به اين نکته بايد توجه کرد که تحولات و تطورات عقل با نوآوريهاي او تفاوت دارد. عقل در درون آن دو دوران کلي خود - دوران کشف و دوران وضع - ادوار و اعصار مختلفي را تجربه کرده و منازل بسياري را پشت سر نهاده است. تطور عقل يعني خروج اضطراري او از يک منزل - بر اثر رسيدن به بن بست - و ورودش به منزلي ديگر ونوآوريهاي او يعني تلاش براي مستورکردن بحران دروني يک منزل. امروز عقل قرن بيستم پس از عبور از آخرين دوره تحول دوران وضع و جعل، در ميانه بحراني همه جانبه و فراگير گرفتار آمده است. نوانديشي و نوآوري مدام و لحظه به لحظه او نه حکايت ازشادابي و خرمي که نشان از ويراني و آشفتگي دارد. او بايد مدام پاسخگوي پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاينده باشد و از اين رو همواره بايد امر جديدي ارائه کند و براي اين تجدد دائم، به کشفيات علمي و اطلاعات تجربي تازه نيازمند است و همين علم و اطلاع روزافزون - و محصولات آن - بر شتاب زمان افزوده است. و در نتيجه روز و ماه و سال امروز سرعت و شتابي بمراتب بيشتر و افزونتر از روزها و سالهاي قرون گذشته دارد. زمان در گرداب سرعتي تب آلوده وشتابي سرسام آور افتاده و بي مقصد و کور بر گرد خود مي چرخد و با سرعت تمام به پايان خود نزديک مي شود. پايان زمان يعني به نهايت رسيدن تمام راههاي مولود علم و ادراک بشري و آخرالزمان يعني آخرالعقل. آنجا که عقل ادبار - پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براي معماري بناي استقلال انسان و انفکاک او از حق - به بن بست مي رسد، زمان فاني نيز بي وجه مي شود و ضرورت وجودي خود را از دست مي دهد. همپا و همراه عقل، زمان نيز خسته و فرسوده مي گردد. با اين عقل فرسوده و از نفس افتاده، و درون اين زمان ناتوان و هويت از کف داده، چهره خسران آدمي بيشتر و بيشتر هويدا مي شود. در چنين وضعيتي است که ماهيت فسادانگيز و فسق افروز ادبار به حق، عيان و حقيقت عقل و زمان برملا خواهد شد.



تاريخ عقل ادبار، سراسر جهل مضاعف و مشدد در باب حقايق هستي بوده است. پافشاري او بر اين جهل زمخت، بر امتداد تاريخ و بر حجابهاي او افزوده است. اکنون اين عقل پس از طي دوره تجدد، در زائده اي پس از تجدد قرار گرفته، بناي ايمان به عقل متزلزل شده و پايه هاي عمارت و امارت عقلانيت در حال فروريختن است. غايت و نهايت عقلانيت که اعتراف به جهل و اقرار به ناداني يعني خروج از ظلمت جهل مرکب است، امروز در حال تحقق است.

در اين نقطه پاياني که تمام استعدادهاي عقل فعليت يافته و همه بذرهاي نهفته در ذاتش شکفته شده و به برگ و بار نشسته و عقل نتوانسته آرمانشهر موعود را در زمين بيافريند، و بت عقل در دل آدميان شکسته، و آنان رفته رفته به وادي جهل بسيط قدم نهاده اند و دو راه در برابر آنان گشوده است. اين دوره نهايي، در حقيقت تبلور کل دوره هايي است که از آغاز تاريخ در برابر انسان وجود داشته و انسان امروز وارث آن شده است. اين دوره، دوره خاک و خداست يکي از آنها آخرين مرتبه هبوط آدمي از خدا به خاک يعني سقوط و انحطاط نهايي او را متحقق مي کند و ديگري آخرين سرمنزل صعود انسان از خاک به خداست. اين دوره، دوره آخرالزمان است و هر يک از آنها آخرين خطوط سيماي دوگانه بشري را ترسيم مي کند و جملات پاياني، و سرنوشت دو کتاب را رقم مي زند. کتاب ادبار، غفلت، خسران، زمان، شيطان، جبر و اضطرار و صحيفه عشق، ايمان، تفکر، آزادي، عمل صالح و انتظار. اين دوره، دوره فراگيري است که تمام راههاي موجود، در ذيل يکي ازآن دو حل و هضم مي شود و مندرج است.



اين دو راه عبارتند از: راه شرق و راه غرب. مرادم شرق و غرب جغرافيايي نيست.

راه شرق و حکمت مشرقي و ايمان يعني راه اقبال و به شمس حقيقت، رويکرد به نور، توجه به حق، شستشوي خويش در کوثر عشق و ايمان، زدودن و ستردن غبار جهل و ملال با زلال وصال، و گشودن روزنه هاي دنياي انسان به ساحت غيب.

و راه غرب و تعقل مغربي يعني راه افول و غروب خورشيد حقيقت، ادبار به نور، نيست انگاري و رويکرد به عدم، و گام زدن در راهي که به سوي اضطرار مطلق - که تجسد نهايي جبر خشن تاريخ است - منتهي مي شود.

راه غرب راهي است که به پايان قرن بيستم رسيده و در تدارک ورودي پرهول و هراس به قرن بيست ويکم است. راه غرب را قرن بيستمي ها مي روند و آنها کساني هستند که يک رويداد موازي عظيم در تاريخ عقل را نديده انگاشته اند يعني ظهور پيامبر اسلام را. اگر اين نظريه را بپذيريم که حضور پيامبران در طول تاريخ، پديده اي است مقارن و موازي با تحولات عقل - تا به عنوان حجتهاي ظاهري، مردم هر عصر را دسگيري و بر مکر شيطان آگاه کنند - در آن صورت نديده گرفتن آخرين پيامبر ، مولود غفلت و ناآگاهي از سازوکار حرکت عقل در تاريخ و بي توجهي به آخرين تحولات اساسي عقل، و مؤدي به توغل در عقل زدگي و استمرار بخشيدن به راهي است که ادبار به حق را در پايان قرن بيستم تحويل قرن بيست و يکم مي دهد.



فرهنگ و اخلاق مسلط قرن بيستمي، فرهنگ گسست تام و تمام از حق، و در واقع فرهنگ بي فرهنگي است فرهنگ و اخلاقي است که يک حقيقت ره آموز و سرنوشت ساز را در تاريخ، مسکوت نهاده و بدين ترتيب هويت تاريخي خود را گم کرده است و از اين رو براي جبران اين خسارت عظيم،به سلطه جويي و اقتدارطلبي گراييده و با نيروهاي اهريمني معامله کرده است يعني نفيس ترين و ضروري ترين لوازم حيات و گرانبهاترين اموري که براي ادامه حيات انساني خود به آنها نياز مبرم داشته، فروخته و با بهاي ناچيز و ثمن بخسي که از اين راه به کف آورده، به ابتياع علم و اطلاعات و ابزار و ادواتي پرداخته است که بتواند اقتدار او را تامين، و شکنندگي و آسيب پذيري اش را در برابر صدها خطر و بليه اي که در کمين اوست، ترميم کند ، غافل از اينکه در اين داد و ستد از يک سو فقط ابزار و وسايل حيات را به کف آورده و اصل حيات انساني خود را از دست داده و از سوي ديگر دل به قدرت و سلطه اي خوش کرده که چون حقيقي نيست، يعني از آبشخور قدرت لايزال حق سيراب نشده بل مولود سراب قدرت اهريمني است و آدمي پيش از پرکردن ظرف وجودي خود از حق، آن را تملک کرده، تبديل به کابوسي مخوف گرديده و آدمي را محکوم قدرت دست پرورده خود ساخته است.



راه غرب، راه جبر تاريخ و اضطرار و درماندگي ذاتي عقل ادبار است. در اين راه چون آدمي محکوم قدرت اهريمني است که هيچ اراده و اختياري از خود ندارد. در اينجا انسان بسته زنجير زمان است و براي کسي که در غل حرکت تاريخ گرفتار افتاده، آينده نيز همانند گذشته بسته و ضروري است. براي کسي که در راه اعراض از حق گام مي زند، هيچ افقي جز هيچستان لم يزرع انحطاط و فسق وجود ندارد. براي راهيان راه غرب، عالم با همه وسعت مسدود است و زمين با تمام گستردگي، تنگ و تاريک و مظلم. در چنين وضعيتي عقل تنزل مي کند و نشانه هاي اين تنزل را مي توان در رويکرد عقل به واقعيتهاي حقير و پست مشاهده کرد. عقلي که در اوج آسمانها پرواز مي کرد و ترانه مابعدالطبيعه مي سرود و در زمين و زمان پر مي کشيد و کل حوزه ادراک را زير بال و پر داشت، چنان به حضيض ذلت و حقارت فرود آمده که سر از بستر خواب،مطالعه وکندوکاودرابتدايي ترين غرايز انسان در آورده است.



آيينه اين حقارت و آشفتگي، زبان است. سراسيمگي، سرگشتگي و بي هويتي عقل و زمان را در آيينه زبان به عيان مي توان مشاهده کرد. زبان بي هويت، تلاش مي کند که زيان برملاشده آدمي را همچنان پنهان دارد. زيبايي، رعنايي، هنر، تقويت صوت، امواج، صنعت، علوم، پرگويي، اسراف در مصرف الفاظ و هر چيز ديگر، به خدمت زبان درآمده تا او بتواند خسران وقوع انسان در شتاب مهارگسيخته زمان را مستور کند اما زبان نيز همانند زمان و عقل، پير و شکسته و فرتوت شده و قادر نيست ماهيت خسران را در پوششهاي رنگارنگ خوشبختي پنهان کند و بر زخم اضطراب و التهاب انسان، مرهمي نهد.



ديگر هيچ قدرت بشري نمي تواند در برابر سيل سدشکسته انحطاط مقاومت کند. آلودگي و فساد با شتابي روزافزون سراسر کره زمين را تهديد مي کند و در خشکي و دريا پيش مي رود و محيط زيست جسماني و روحاني بشر را به زير سلطه خود مي کشد و هيچ نقطه اي در امان نيست. زمان و مکان آلوده گناه و فسق آدميزاده شده، همه چيز محکوم آن گرديده و غايت سياه تاريخ نزديک به تحقق است.

کساني که ديدگاه شيعي در باب غايت تاريخ را بدبيني مي دانند از يک طرف چشمانشان را بسته اند و آنچه را اتفاق افتاده است نمي بينند و از طرف ديگر، از پيش قضاوت کرده اند و مي خواهند که ما خوشبينانه به پايان تاريخ بنگريم. وقتي از اقتدار انفعالي و فراگير انسان بر خاک سخن مي رود، در حقيقت، نغمه شوم حکومت و سيطره خاک بر انسان سروده شده است. آنچه شيعه مي گويد نه بدبيني است، نه خوشبيني و نه واقع بيني چرا که اين گونه نگريستنها همه در حيطه انفعال و خضوع در برابر خاک معني دارد. قول شيعه بر اساس حق بيني است يعني اگر نبود تشعشع حکمت ايماني و اگر نبود نظرکردن در پرتو انوار الهي - که به ما جهاني ديگر را نشان مي دهد و با ما سخن از عوالم غيب مي گويد که رهرو غرب از آن بيگانه است و ما را دعوت به ماندن در دخمه دنياي مشهود مي کند - هر کس تمايل داشت که مسحور و مجذوب دستاوردهاي پرجذبه بشر شود، به سمت تمتع، التذاذ، کامجويي و خوشبختي رود، فارغ از هر دغدغه فکري به ستايش و تعظيم محصولات علمي برخيزد و تفکر و ايمان را در معبد شرايع علمي و سياسي رنگارنگ قرباني کند. ساده ترين و هموارترين راه، راه غرب است. همه چيز مهياست، و همه دواعي و سوائق، ما را بدانسو مي خواند و سوق مي دهد. گام زدن در اين راه، رفتن در جهت جريان آب است، هيچ نگراني و انديشه اي نمي طلبد، آوازه و شهرتش جهانگير، و انقياد و تسليم در برابر او باب روز است و مطلوب و مورد پسند اکثر مردم. راه غرب راه توغل در تکثير و فرورفتن مدام در کثرات است. پشت کردن به نور و دورشدن از آن، اقتدا به کثرت سايه هاست و مؤدي به اصالت دادن به کثرات اشباح و اظلال، و اعراض از وحدت را در پي دارد. کسي که در اين راه قدم برمي دارد، از آنجا که چشمي کثرت بين دارد، حل تمام مسائل و مشکلات را تنها در ميانه کثرات مي جويد و در واقع تمام کوشش او مصروف تکثير و تقطيع عالم و تکه تکه کردن حقيقت است. قرن بيستمي ها در هياهوي کثرت فرو رفته و قادر نيستند کثرت را با وحدت جمع کنند و در زير لايه هاي کثرات جاري، بستر واحد اين جريان را ببينند، تا آنجا که تبديل به انسانهاي يک چشمي شده اند و چشم ديگر خود را از کف داده اند چشم راست را. از نشانه هاي آخرالزمان ظهور دجال است دجالي که چشم راستش ممسوح است و از ميان رفته و چشم چپ او بر پيشاني اش جاي دارد.



راه شرق اما راه قرن پانزدهم است. تقويم راستين مشرقيان که سطر سطر صحيفه حيات، فرهنگ، تفکر، اخلاق، عشق و ايمان راهيان مشرق با آن رقم خورده، تقويم هجري قمري است. اين تقويم، تقويم کساني است که آگاهانه در شب تاريک و مظلم، و يلداي بلند حيات بشري مي زيند و در غياب خورشيد حق، دل با اشراق و بازتاب آن، خوش مي دارند با قمر. اين راه، راهي است ناهموار و پرسنگلاخ که رهرو در هيچ قدمش از سنگ اندازي شياطين در امان نيست و پيمودنش بي عنايت حق، مقدور، نه. همتي مردانه مي طلبد، سينه اي به پهناي آسمان، قلبي گشوده به آفاق هستي، شوقي پرکشيده تاستيغ غيب، عزمي استوار، و عشق و صبوري و ايماني که بتوان هر بلايي را در اين راه تحمل کرد. قرن پانزدهمي ها مستضعفان زمين اند و وارثان لمعات آفتاب حق . آنان - گرچه در نظر قرن بيستمي ها بي فرهنگ، بي تاريخ، بي هويت، و اهل واپس ماندگي اند اما - در حقيقت پيشروان راه نجات انسان اند و اگر قدر و قيمت خود را بدانند، مرعوب يا مفتون شکوه و رعنايي مغربيان نشوند، والاييهاي خويش را بيابند و به خويشتن بازگردند، براي امروز سرگشته و فرداي سردرگم راهيان راه غرب، بايد فرهنگ، ادب، اخلاق، تفکر، عشق و ايمان به ارمغان ببرند.



راه شرق، راه انتظار است رهرو اين راه همواره منتظر است و چشم به راه خورشيد. مي داند که در غياب خورشيد زندگي مي کند و در عين حال مي داند که حتي در اين شب ظلماني اگر خورشيد نمي بود او نمي توانست تنفس کند. خورشيد غايب است نه معدوم و اين را کسي در مي يابد که شبها سر به آسمان بردارد و بازتاب آن را نظاره کند. انتظار يعني آگاهي از جايگاه وجودي انسان - ميان خاک و خدا - و عمل متناسب با آن در عصر غيبت. انتظار، نماز وجودي عصر غيبت است. انتظار، تجلي ايمان و تقواست. انتظار يعني انفتاح و انسداد انفتاح در برابر غيب که نتيجه اش تذکر، تفکر و ياد آفتاب است و انسداد در برابر تمام امور و عواملي که مي کوشند تا ما همواره شب زدگان شبستان تاريخ بمانيم، تاريکي و ظلمت حاکم بر غياب خورشيد را باور کنيم و ماه و ستاره را نديده انگاريم. انتظار يعني پرکردن جام نگاه از خم عشق و اشتياق، و قبول و انفعال در برابر حق، و فاعليت و حاکميت بر هر آنجه دون مرتبه انسان است. انتظار اوج عصيان و سرکشي عقل اقبال در مقابل دنياي محدود متناهي و حقير علم و ادراک بشري، و مقتضيات زمان و زمانه است. انتظار، دل سپردن به امام زمان و دل بريدن از ماموم زمان است.



راه شرق، راه آزادي تاريخ است. آزادي انسان تنها با پشتوانه ايمان به غيب تحقق مي يابد و آنجا که متکاي ايمان به غيب نباشد و آدمي فقط در گستره علم و اطلاع خود زندگي کند، هر گونه سخن از آزادي فريب و سرابي بيش نيست. از اين رو حريت و آزادي حقيقي انسان تنها در راه شرق مي تواند متحقق شود و در آن راه است که او از هر قيد و بندي رها مي گردد الا عبوديت حق. به تبع آزادي انسان در راه شرق و در انتظار حقيقت، تاريخ نيز از غل و زنجير جبر و اضطرار آزاد مي شود. در اين ساحت است که گذشته نيز همانند آينده مفتوح و باز است. ايمان به غيب و انتظار عصر غيبت همچون نفخ صوري در گذشته مرده و بيجان مي دمد. گذشته جان مي گيرد، زنده مي شود، معني مي يابد، از گور نمناک و تاريک جبر عقل ادبار و زمان فاني و گذرا برمي خيزد، با ابديت و لازمان پيوند مي خورد و رجعت مي کند و باز مي گردد. در حوزه عقل اقبال، گذشته اي مطلقا بسته و مسدود وجود ندارد. در دامنه هاي عقل اقبال، حتي گذشته هاي دور را مي توان آبياري کرد تا جوانه زند، رشد کند و به برگ و بار نشيند.



همين جا بحث سنت و تجدد قابل طرح است. در برخي از اذهان ممکن است چنين نشسته باشد که سنت يعني هر آنچه مشمول مرور زمان قرار گرفته است. چيزي که در چرخه زمان و بر اثر تحول دوران پديد مي آيد، نبايد بر آن نام سنت نهاد هرچند قرنها از تولدش بگذرد. سنت چيزي است که از جريان تجدد و تصرف بيرون است. آنچه در زمان پديد آمده و متعلق علم و ادراک بشري بوده به مرور زمان، پير، کهنسال و فرتوت مي شود و هيچگاه قابل بازگشت نيست و نمي توان آن را تکرار کرد. وقتي سخن از بازگشت به سنت به ميان مي آيد هرگز نبايد به معناي بازگشت به برهه اي از زمان گذشته و مقتضيات آن باشد. بازگشت به سنت يعني بازگشت به آن چيزي که با ابديت انسان، و حيث نامتناهي اش - که متجلي در پيام پيام آوران است - مرتبط و پيوسته است تا بتوان او را از قيد و سلسله امور دايم التجدد و متصرم نجات بخشد و تا بتوان او را به بدايت ها هدايت کرد و بدين معني، سنت تحول و تبدل ندارد.



اگر قرار باشد کسي به سنت هاي زماني بازگردد، در اين صورت همه سنتهاي گذشته در «گذشته بودن » مساوي اند و ترجيح يکي از آنها، ترجيح بلامرجح است. وقتي صحبت از قرن پانزدهم به ميان مي آيد، يعني قرني که هرکس در آن زندگي مي کند و نفس مي کشد وابسته به سنتي است برخاسته از يک مبدا ابدي و لايتغير. خود اين مبدا گرچه به لحاظ ظاهري و به موازات رشد، شکوفايي و تحولات عقلاني بشر، ادامه و استمرار يک سنت بي بديل است که از آغاز هبوط آدم شروع شده، لذا خود اين مبدا نيز داراي مبادي است، اما در باطن، مبدا اين سنت - يعني سنت قرن پانزدهمي - مبداالمبادي است يعني وقتي گل آدم را مي سرشتند، آب اين گل را از آن سرچشمه برداشتند. پيامبري پيامبر خاتم پيش از آدميت آدم بود. بنابراين سنت قرن پانزدهم سنت وجودي انسان، يعني استمرار سنتي است که همه پيامبران، صالحان، متفکران، حکيمان و شاعران آزاده در طول تاريخ به آن سنت تعلق دارند. اينان در حقيقت ابيات قصيده بلند عشق، ايمان و آزادي اند که هميشه از ناحيه مقتدران و خودکامگان تاريخ ادبار مورد ستم و جفا بوده اند. با تمام تحولات و تطورات و دگرگونيهايي که در طول تاريخ عقل ادبار به وقوع پيوسته و با آنکه چهره هاي ادبار، داراي اشکال و اطوار متعدد، متنوع و بي شمار بوده اند، سيماي برجستگان اهل ايمان و مناديان اقبال به حق همواره يکسان و لايتغير بوده و يک سخن بيش نداشته اند. اينان همواره غريب، تنها، آواره و مظلوم بوده اند. معشوق و محبوب اهل ايمان، و مقصد و مراد از همه منظومه هاي عاشقانه و تمام تغزلات و مغازلات هم اينانند. اينان غرباي تاريخ اند و مجنون براي غربت آنها گريه مي کند.



اين خط غربت تاريخي از آغاز هبوط آدم تا امروز، يعني تا قرن پانزدهم ادامه دارد و تا زمان و زمانيات، و عقلانيت و تاريخيت بر سرنوشت بشر حکومت مي کند، غرباي تاريخ در غيبت اند.



اوج غربت حقيقت، امام زمان است که نه تنها در ميان مامومان زمان و منکران، بل در ميانه معتقدان به او نيز غريب است. امروز حقيقت در نهايت غربت و تنها به سر مي برد. آنگاه که امام زمان، يعني کسي که نه تابع و خادم زمان بل متبوع و مخدوم زمان است، ظهور کند، زمام زمان را در دست مي گيرد و اين بي پناه مهارگسيخته ملتهب را از شتاب و جنون نجات مي دهد، تا آرام و قرار يابد. وقتي زمان بيقرار، قرار يافت و دست در دستان امام خويش نهاد، تمام غرباي تاريخ - همه پيامبران، امامان، صالحان و ابرار - رجعت خواهند کرد و معناي نهفته و مستور تاريخ آشکار و عيان خواهد شد.



اينک آنکه خود را از قبله عشاق مي داند و دريافته است که از اين جمع، مهجور و دور مانده، بايد به بوي قبله اين قبيله بنالد و به سوي آن نماز گزارد.



چو از قبيله عشاق مانده اي مهجور دلا تو مرغ فغاني، به بوي قبله بنال



والحمد لله اولا و آخراوالسلام علي خليفة الله في ارضه حجة بن الحسن العسکري عليهما السلام.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:54 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

فوتوريسم چيست؟



ساميد و آرزوي پيروزي نهايي حق بر باطل، صلح بر جنگ، عدالت بر ظلم، برقراري ارزشهاي انساني و تشکيل مدينه فاضله يا «آرمانشهر» و به عبارت ديگر «فوتوريسم » در همه اديان زميني و آسماني با اختلاف اندکي وجود دارد و يکي از مشترکات تمامي اديان و مذاهب است. در همه اديان به آينده درخشان و آمدن مصلحي جهاني در آخر الزمان نويد داده شده است. «فوتوريسم » يعني اعتقاد به دوره آخر الزمان و انتظار ظهور منجي غيبي و مصلح بزرگ جهاني از مسايلي است که در بحثهاي تئولوژيک تمام مذاهب و اديان درباره آن بحث و گفتگو شده است. همه اديان در آن مشترکند اما در مصداق آن اختلاف وجود دارد. سمت و سوي جهان بشريت علي العموم رو به پيروزي عدالت و نجات قطعي انسانها و نابودي حتمي ظلم و ظالم مي رود و همين «انتظار» است که عامل نيرو بخش و ايمان بخش به ستمديدگان است و باعث اميدواري آنها به پيروزي مي شود. اين ايمان قطعي نه تنها آنها را بي مسؤوليت و منفي بار نمي آورد بلکه به آنان نيرو و قدرت و اطمينان به پيروزي مي دهد.



در کتاب «روش جوک » از کتب هندويان آمده است: «سرانجام دنيا به کسي برگردد که خدا دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او «فرخنده و خجسته » باشد.» (1) هندوها مصلح را «مظهر ويشنو» به معناي مظهر دهم مي دانند و آورده اند: «اين مظهر ويشنو در انقضاي کلي يا عصر آهن سوار بر اسب سفيدي در حالي که شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد ظاهر مي شود و شريران را تماما هلاک مي سازد و خلقت را از نو تجديد و پاکي را جعت خواهد داد... اين مظهر دهم در انقضاي عالم ظهور خواهد کرد.» 21) در کتاب ديگري به نام «باسک » که از کتب هندوهاست آمده: «دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخرالزمان که پيشواي فرشتگان و پريان و آدميان باشد و راستي حق با او باشد و آنچه در دريا و زمينها و کوه ها پنهان باشد همه را به دست آورد و از آسمان و زمين آنچه باشد خبر مي دهد و از او بزرگتر کسي به دنيا نيايد» (3) . «شاکموني » پيغمبر هندوها در کتاب مذهبي خود مي گويد: «پادشاهي دولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان «کشن » بزرگوار تمام شود و او کسي باشد که بر کوه هاي مشرق و مغرب دنيا حکم براند و بر ابرها سوار شود و دين خدا يک دين شود و دين خدا زنده گردد». (4)



در کتاب «دداتک » از کتب مقدس برهمائيان آمده است: «دست حق درآيد و جانشين آخر «ممتاطا» ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد همه جا و خلايق را هدايت کند.» (5)



جاماسب در کتاب «جاماسب نامه » از زرتشت نقل مي کند که مي گويد: «مردي بيرون آيد از زمين تازيان... و بر آيين جد خويش با سپاه بسيار روي به ايران نهد و آباداني کند و زمين را پر داد کند و سوشيانس «نجات دهنده بزرگ » دين را به جهان رواج دهد. فقر و تنگدستي را ريشه کن سازد. ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار گرداند.» (6) در کتاب «زند» کتاب مذهبي زرتشتيان در اين باره آمده است: «لشکر اهريمنان با ايزدان دائم در روي خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالبا پيروزي با اهريمنان باشد... آنگاه پيروزي بزرگ از طرف ايزدان مي شود و اهريمنان را منقرض مي سازند... و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم کيهان به سعادت اصلي خود رسيده بني آدم بر تخت نيکبختي خواهند نشست.» (7)



در «مزامير» داود چنين مي خوانيم: «... زيرا که شريران منقطع خواهند شد، اما متوکلان به خداوند وارث زمين خواهند شد. هان! بعد از اندک زماني شرير نخواهد بود. در مکانش تامل خواهي کرد و نخواهد بود. اما حکيمان (صالحان) وارث زمين خواهند شد... و ميراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد... زيرا «متبرکان خداوند» وارث زمين خواهند شد اما ملعونان وي منقطع خواهند شد. (8) »



در «تورات » آمده است: «و نهالي از تنه يسي (9) بيرون آمده، شاخه اي از ريشه هايش خواهد شکفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به جهت مظلومان زمين براستي حکم خواهد کرد... گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پرواري با هم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند. و در تمامي کوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهند کرد زيرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد... (10) به منظور گرد آوردن طوايف بشر بر يک دين حق، سلاطين دول مختلفه را نابود کنم. آن وقت برگردانيم به قومها لب پاکيزه براي خواندن همه به نام خداي و عبادت کردن ايشان به يک روش.» (11)



در «انجيل » چنين مي خوانيم: «کمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد و شما مانند کساني باشيد که انتظار آقاي خود را مي کشند که چه وقت از عروسي مراجعت کند. تا هر وقت آيد و در را بکوبد، بي درنگ براي او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقاي ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد... پس شما نيز مستعد باشيد زيرا در ساعتي که گمان نمي بريد پس ايشان مي آيد... (12) چون برق که از مشرق بيرون مي آيد و تا مغرب ظاهر مي گردد. آمدن فرزند انسان نيز چنين خواهد بود... خواهند ديد فرزند انسان را بر ابرهاي آسمان که مي آيد با قدرت و جلال عظيم... (13) و چون فرزند انسان در جلال خود خواهد آمد با جميع ملائکه مقدسه بر کرسي بزرگي قرار خواهد گرفت...» (14)



در يکي از اناجيل مورد قبول مسيحيان پروتستان ضمن وصاياي مسيح، عليه السلام، به شمعون پطرس اين طور مي گويد: «اي شمعون خداي به من فرمود: ترا وصيت مي کنم به سيد انبيا که بزرگ فرزندان آدم و پيغمبر امي عربي است و بيايد ساعتي که فرج قوي گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پر کند.» (15)



قرآن کريم با قاطعيت تمام از پيروزي نهايي دين حق بر تمامي اديان سخن گفته است:



«هو الذي ارسل رسوله و دين الحق ليظهره علي الدين کله بالهدي و لوکره المشرکون.» (16)



اوست آنکه پيمبرش را به رهبري و کيش حق فرستاد تا بر کيشها همگي چيره گرداندش چه شرک ورزان ناخوش دارند. (17)



قرآن، وراثت زمين را براي بندگان صالح خداوند وعده داده است:



«و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون » (18)



و هر آينه در زبور پس ذکر نوشتيم که زمين را بندگان شايسته من ارث برند.



خداوند در قرآن، بر مستضعفان زمين منت مي گذارد و آنها را پيشوا و وارث قرار مي دهد:



«و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.» (19)



و خواهيم منت نهيم بر آنانکه ناتوان شمرده شدند در زمين و آنان را پيشوايان وارث برندگان بگردانيمشان.



آيات 55 سوره نور، 128 اعراف، 54 مائده و نيز آيات ديگر در همين زمينه نشان مي دهد که اين انديشه در قرآن به طور جدي و قوي حضور دارد.



اين انديشه به تفسير استاد شهيد آية الله مطهري:



«بيش از هر چيز مشتمل بر عنصر خوش بيني نسبت به جريان نظام طبيعت و سير تکاملي تاريخ و اطمينان به آينده و طرد عنصر بدبيني نسبت به پايان کار بشر است.» (20)



اميد و آرزو به تحقق اين نويد و پايان خوش براي جهان در زبان روايات اسلامي «انتظار فرج » ناميده شده است.



پي نوشتها:

1. روزنامه همشهري، ويژه ميلاد حضرت مهدي، عليه السلام،16 دي 1374.

2. اوپانيشاد، ص 737.

3. روزنامه همشهري،16 دي 1374.

4. همان،26 دي 1373، به نقل از مصلح جهاني، سيد هادي خسروشاهي.

5. همان،16 دي 1374.

6. جاماسب نامه، ص 121.

7. روزنامه همشهري،26 دي 1373، به نقل از مصلح جهاني.

8. عهد عتيق، کتاب مزامير، مزمور37.

9. يسي، به معناي قوي ، نام پدر حضرت داود، عليه السلام، ر. ک: قاموس مقدس، ص 951.

10. تورات، اشعياي نبي، فصل 11.

11. تورات، صفياي نبي، فصل 3.

12. انجيل لوقا، فصل 12.

13. انجيل متي، فصل 24.

14. همان، فصل 25.

15. روزنامه همشهري،26 دي 1373، به نقل از: خسزوشاهي، سيدهادي، مصلح جهاني.

16. سوره صف(61) آيه 9، همچنين ر. ک: سوره توبه(9) آيه 33 و سوره فتح(48) آيه 28.

17. تمامي ترجمه هاي آيات با استفاده از ترجمه مرحوم سيد کاظم معزي است.

18. سوره انبياء(21) آيه 105.

19. سوره قصص(28) آيه 5.

20. ر. ک: مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، ص 6.

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:54 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

قرآن و پايان تاريخ



بشر به مقتضاي حُب ذات و طبيعت جست وجوگر خود همواره به سرانجام دنيا مي انديشد و اکنون که فقر و فساد، ظلم و ستم، تبعيض و ناجوانمردي، استعمار و استثمار، انحصارطلبي قطب سلطه گر و صدها و هزاران پديده نا ميمون فرهنگي، سياسي و اقتصادي و اجتماعي به صورت وحشتناکي بر جوامع بشري چنگ انداخته و عرصه را بر انسان هاي آزاديخواه و طالب حداقل حقوق انساني تنگ نموده، اين سؤال که آينده جهان و پايان تاريخ چگونه خواهد بود از اهميت ويژه برخوردار است.

و اهميت بيشتر آن زماني روشن تر مي گردد که به اين نکته توجه داشته باشيم که بشر در دوران اوج شکوفايي علمي، صنعتي و تکنولوژي است و اين همه رشد و ترقي نه تنها مشکلي از بشر خسته از جنگ ها و خونريزي ها، اضطراب ها و تشويش ها، نامردمي ها و تبعيض ها برطرف نساخته، که مايه تورّم مشکلات و تشديد دردهاي او گرديده است.

اکنون بايد بگوييم اين حق آدمي است که بداند بشر در سير قهقرايي به گرداب فلاکت و بدبختي افکنده خواهد شد يا با آينده اي روشن و عصري طلايي که آدمي به حقوق انساني خود مي رسد و به سعادت و فلاح دست مي يابد مواجه مي شود. دانستن هر يک از اين دو پاسخ فقط رفع يکي از مشکلات فکري او نيست بلکه نوع جهت گيري او را در زندگي معين خواهد کرد و او را از خمودگي و سستي، يأس و افسردگي، اضطراب و پريشاني، انحطاط و سقوط خارج ساخته به انساني پرتکاپو و فعال، اميدوار به آينده، صبور، مقاوم و ترقي خواه تبديل خواهد کرد.

همه اديان الهي و بيشتر مکاتب بشري، درباره پايان تاريخ، اظهار نظر کرده اند. در همه پيش گويي هاي{P . نجات بخشي در اديان، ص 13 و 14؛ علي و پايان تاريخ، ص25-15. P}

مربوط به آخرالزمان، خبرهاي وحشتناک و نگران کننده اي وجود دارد؛ ولي اغلب بر اين امر اتّفاق نظر{P . هزاره گرايي، ص 25. P}

است که پايان کار بشر، روشن و سعادت آميز است. در تمام فرقه ها و{P . نجات بخشي در اديان، ص 13 و 14. P}

مذاهب اسلامي، کم و بيش سرانجام سعادت مند بشر پيش بيني شده است.{P . قيام و انقلاب مهدي، ص 5. P}

در متون زرتشتي (از آيين هاي باستان) به صراحت از دوره طلايي بشر در پايان جهان ياد شده که به آشوب ها و بلاهاي بسيار مسبوق خواهد بود و با ظهور واپسين منجي (سوشيانس) محقّق مي شود. در آيين هندوان نيز هر{P . اوستا، گاهان، يسنه 46، ب 3 و يَشتها، ارديبهشت، ب 10 - 17 و فروردين، ب 129؛ نجات بخشي در اديان، ص 3 - 71. P}

دوره انساني به چهار قسمت تقسيم شده که قسمت چهارم آن، مظهر غروب و افول تدريجي معنويت اوّليه است و از آن، به عصر ظلمت (Kali Yuga) تعبير مي شود؛ سپس منجي بشر ظاهر شده و با فروپاشي جوامع انساني و ازبين رفتن شرارت ها، دوره اي نو آغاز مي گردد. در متون بودايي نيز از اين{P . بحران دنياي متجدّد، ص 1 و اوپانيشاد، ص 772 - 774 و 737. P}

دوره، سخن به ميان آمده است. در{P . بودا، ص 518 و 519؛ علي و پايان تاريخ، ص 23. P}

اديان ابراهيمي، بيش از آيين ها و مکاتب ديگر بر دوره طلايي بشر در پايان تاريخ، تأکيد شده است. در عهد عتيق، برقراري سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پيش بيني شده که به وسيله »مشيح« محقّق مي شود. در{P . کتاب مقدّس، اشعياء 11 و 12، يوئيل 3 و 4، زکريا 9، دانيال 2: 44، و 7: 13 و 27. P}

عهد جديد نيز به اين مطلب پرداخته شده و مکاشفه يوحنا به طور کامل به{P . کتاب مقدّس، متي 24: 15 - 44، و رسل 2: 17 - 21. P}

حوادث ناگوار آخرالزمان، اختصاص يافته و در پايان آن، به برقراري صلح و آرامش جهان تحت حاکميت مؤمنان اشاره شده است. در ميان مکاتب{P . کتاب مقدّس، مکاشفه يوحنا 4 - 22؛ نجات بخشي در اديان، ص113 - 133. P}

بشري، پيش بيني »مارکس« از مدينه کمونيستي همراه با کمون نهايي ايجاد شده، تصويري از جامعه بي طبقه و بي نياز از دولت را ارائه مي دهد.{P . مارکس و مارکسيسم، ص 91 - 94. P}

پيش بيني هاي »رنه گنون« (عبدالواحد يحيي) از افول و فروپاشي تمدّن مادّي غرب و ظهور مجدّد حقّ و حقيقت که با نظر به داده هاي آيين هاي باستان و اديان ابراهيمي ارائه شده خبر مي دهد. نظريّه پايان تاريخ{P . بحران دنياي متجدّد، ص 2، 20، 55، 105، 154 و 186؛ علائم آخرالزمان، ص 188 - 199، 200 و 318. P}

»فوکوياما« پيروزي نهايي نظام غربي و حاکميّت ابدي آن بر سرتاسر جهان را پيش بيني کرده است و نظريّه{P . »پايان تاريخ و آخرين انسان ها« مجله اطلاعات سياسي واقتصادي، ص 22. P}

»برخورد تمدّن ها« از »هانتينگتون«، جنگ جهاني تمدّن ها و نظم جهاني نوين براساس مرزهاي تمدّني را در پايان اين دوره از جهان، پيش بيني مي کند.

{P . برخورد تمدّن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 485 و 516. P}



ديدگاه کلّي قرآن درباره پايان تاريخ

ديدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، ديدگاهي خوش بينانه بود و پايان دنيا، پاياني روشن و سعادت آميز دانسته شده است. سرانجامِ سعادت مند جهان، همان تحقّق کامل غرض آفرينش انسان ها است که چيزي جز عبادت خداوند نخواهد بود:

»و مَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلَّا لِيَعبدونَ.« (ذاريات(51)، 56).

عبوديّت الهي در سطوح گوناگون فردي و اجتماعي آن، براساس برنامه ريزي خداوند و در چارچوب اصل اختيار واقع شده و غالب انسان ها از آن بهره مند مي شوند:

»وَعدَ اللَّهُ الَّذينَ ءَامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصَّلِحتِ لَيَستخلِفنَّهُم فِي الأَرضِ... ولَُيمَکِّننَّ لَهُم دِينَهُم الَّذِي ارتَضي لَهُم و لَيُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِم أَمناً يَعبُدونَنِي لَايُشرِکونَ بِي شَيئاً« (نور(24)،55).

»هُو الَّذِي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدي وَدِينِ الحَقّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدِّينِ کُلِّهِ.« (توبه(9)،33؛ فتح(48)،28؛ صف(61)،9)

{P . تاريخ الغيبة الکبري، ص 233 - 239؛ تاريخ ما بعدالظهور، ص33. P}

آيات ناظر به آينده جوامع انساني، بر عنصر خوش بيني در جريان کلّي نظام طبيعت و طرد عنصر بدبيني درباره پايان کار بشر تأکيد ورزيده، به نوعي فلسفه تاريخ براساس سير صعودي و تکاملي آن اشاره دارد. از{P . قيام و انقلاب مهدي، ص 6 و 14. P}

نگاه اسلام، دين با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کامل ترين شکل خود به بشر عرضه شده:

»اَليَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِينَکُم و أَتمَمتُ عَليکُم نِعمَتي و رَضيتُ لَکُم الإِسلمَ دِيناً« (مائده(5)،3).

و همواره با انتقال از جامعه اي به جامعه ديگر شکوفاتر مي گردد:

»مَن يَرتدَّ مِنکُم عَن دِينِه فَسوفَ يأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهم و يُحِبّونَه«. (مائده(5)،54){P . فلسفه تاريخ، ص 251-247. P}

خداوند از پيامبران گذشته، پيمان گرفته که به پيامبر خاتم(ص) ايمان آورده، به او ياري رسانند (آل عمران(3)،81) بنابراين، تمام نبوت ها و شرايع پيشين، مقدمه و پيش درآمد شريعت ختميّه اند. از ظاهر برخي{P . نهج البلاغه، ص 20؛ خاتميّت، ص 21. P}

آيات، چون:

»والسَّبقونَ السَّبقونَ × أُولئِکَ المُقرَّبونَ... × ثُلَّةٌ مِن الأَوَّلينَ × وَ قَليلٌ مِن الأَخِرين« (واقعه(56)،10 - 13 و 14).

و نيز بعضي روايات برمي آيد که{P . صحيح بخاري، ج 4، ص 228 و 229. P}

پيشينيان از مردم آخرالزمان، فضيلت و مرتبه بالاتري داشته اند؛ امّا اهل{P . بيضاوي، ج 5، ص 284؛ من وحي القرآن، ج 21، ص 329. P}

تفسير، سبقت گرفتگان را پيامبران و اصحابشان دانسته و سبقت را فضيلتي براي اقوام گذشته نشمرده اند؛ زيرا طبيعي است که اصحاب پيامبر(ص)، نسبت به تمام پيامبران ديگر و اصحابشان بسيار کم تر باشند؛ البته{P . نهج البيان، ج 5، ص 135؛ نمونه، ج 23، ص 207. P}

رواياتي نيز حاکي از نسخ آيه مزبور نقل شده که درست به نظر{P . الدرّالمنثور، ج 8، ص 8. P}

نمي رسد؛ و به دليل سطح بالاي{P . الکشاف، ج 4، ص 459. P}

معرفت مردم آخرالزمان معجزات حسّي اقوام گذشته، جاي خود را در اسلام به معجزه عقلي و علمي (قرآن) داده و وحي قرآني، با سخن از قرائت{P . الاتقان، ج 2، ص 252. P}

و علم و قلم، آغاز مي شود:

»اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ × خَلَقَ الإِنسنَ مِن عَلَقٍ × اِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ × الَّذِي عَلَّمَ بِالقَلمِ × عَلَّمَ الإِنسنَ ما لَم يَعلَم«. (علق(96)، 1 - 5).

و قرآن، از دوره ماقبل اسلام، به عنوان عصر جاهليت در مقابل عصر علم و خرد ياد مي کند:

»الجَهِليَّةِ الأُولَي« (احزاب(33)،33).

{P . خاتميت، ص 39-36. P}

از اين رو، طبق روايات، سوره توحيد و شش آيه آغازين سوره حديد، براي اقوامي در آخرالزمان نازل شده که در کاوش هاي ديني، از اقوام پيشين ژرف انديش تر و دقيق ترند. در{P . الکافي، ج 1، ص 91. P}

روايات متعدد ديگر نيز دوره آخرالزمان و مردم آن، به رغم وقوع فتنه ها و آشوب هاي بسيار، بهترين زمان و بهترين مردم شناسانده شده اند؛ بنابراين، ميان ديدگاه{P . بحارالأنوار، ج 52، ص 124 و 125؛ کتاب الغيبه، نعماني، ص206. P}

خوشبينانه اسلام درباره پايان تاريخ و ظهور آفت هاي اجتماعي بسيار در آن دوره، هيچ گونه تنافي وجود ندارد. برخي از پيامبران نيز به دليل فضيلت مردم آخرالزمان، از خداوند خواسته اند که نام و راهشان در ميان آنان جاويد بماند. (شعراء(26)،84) قرآن، امت{P . البرهان، ج 4، ص 174. P}

پيامبر را معتدل ترين و در نتيجه کامل ترين:

»و کَذلِکَ جَعلنکُم أُمَّةً وَسَطاً« (بقره(2)،143).

{P . خاتميت، ص 19. P}

و بهترين امّت:

»خَيرَ أُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ« (آل عمران(3)،110).

معرفي مي کند؛ بر همين اساس،{P . نمونه، ج 23، ص 208. P}

خوارق عادت در آخرالزمان به کمترين ميزان رسيده و خداوند از طريق سنت هاي طبيعي تاريخ، جوامع بشري را با آزمايش هاي مختلف به حدي از بلوغ، شعور و تجربه مي رساند که زمينه حکومت جهاني صالحان مهيا شود و بر اساس سنّت هميشگي{P . تاريخ الغيبه الکبري، ص 244-242. P}

خويش، مؤمنان را بر همه موانع چيره ساخته، به فتح و پيروزي پايدار مي رساند:

»إِنَّهُم لَهمُ المَنصُورونَ × و إِنَّ جُندَنا لَهُم الغَلِبون«. (صافات(37)،172 و 173).

{P . في ظلال، ج 5، ص 3002. P}

از مجموعه مباحث گذشته مي توان نتيجه گرفت که دوره اسلامي، همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل ديدگاه مثبت اسلام درباره پايان تاريخ، در عصر ظهور امام مهدي(عج) به وقوع خواهد پيوست.



نشانه ها و رخدادهاي مهم آخرالزمان

ختم نبوت و نزول واپسين شريعت که با ظهور پيامبر اسلام تحقق يافت، نخستين نشانه پايان تاريخ به شمار مي رود؛ لذا مفسران، مقصود{P . الفرقان، ج 26 و 27، ص 109. P}

ازنشانه هاي قيامت رادر آيه ذيل، بعثت پيامبر(ص) دانسته اند که نسبت به عمر جهان، فاصله بسيار کمي تا قيامت دارد:

{P . مجمع البيان، ج 9، ص 154؛ قرطبي، ج 16، ص 159. P}

»فَهَل يَنظُرونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَن تَأتِيَهُم بَغتَهً فَقَد جَاءَ أَشراطُها«. (محمد(47)،18)

در آخرالزمان وقايع فراوان ديگري نيز پيش بيني شده که بيشتر به دوره پاياني آن (مقارن با ظهور حضرت مهدي) مربوط مي شود:

1. بحران معنويّت: پيش از ظهور امام زمان(عج) جوّ حاکم بر جهان، جوّ ستم، گناه و فساد خواهد بود:

»اِقتَربَ لِلنَّاسِ حِسابُهُم و هُم فِي غَفلَةٍ مُعرِضون.« (انبياء(21)، 1).

در اين آيه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند، متّصف شده اند. در روايات نيز منظور از{P . التفسير الکبير، ج 22، ص 140؛ التحريروالتنوير، ج 17، ص 9. P}

اشراطالساعة که در آيه 18 سوره محمد(47) به آن اشاره شده، رواج بيش از حدّ کفر، فسق و ظلم دانسته شده و موارد متعدّدي از آن بر شمرده شده است.

{P . تفسير قمي، ج 2، ص 279 - 282؛ نورالثقلين، ج 5، ص 37. P}

2. وقوع اختلاف ها و درگيري هاي بسيار: يکي از نشانه هاي آخرالزمان، اختلاف ها و درگيري هاي فراوان ميان گروه هاي گوناگون است:

»فَاختَلفَ الأَحزابُ مِن بَينهِم فَويلٌ لِلَّذينَ کَفَروا مِن مَشهَدِ يَومٍ عَظِيم.« (مريم(19)، 37) روايات، اين آيه را به ظهور فرقه هاي مختلف در جهان اسلام مربوط دانسته اند که در آخرالزمان پديد آمده، موجب اختلاف هاي بسيار خواهند شد. آيه »يَلبِسَکُم شِيَعًا و يُذِيقَ{P . تفسير عيّاشي، ج 1، ص 64؛ البرهان، ج 3، ص 712. P}

بَعضَکُم بَأسَ بَعض« (انعام(6)، 65) نيز به وقوع اختلاف ها و قتل و کشتار در آخرالزمان تفسير شده است. بر{P . تفسير قمي، ج 1، ص 232. P}

اساس روايتي، آيه »ولَنبلونَّکم بشي ءٍ مِن الخَوف و الجُوع و نَقصٍ من الأَمولِ و الأَنفُس...« (بقره(2)،155) به ترس و ناامني، گرسنگي و قحطي و فقر و کشتار در آخرالزمان اشاره دارد.

{P . نور الثقلين، ج 1، ص 142. P}

3. ظهور دجّال: درهرسه دين آسماني يهود، مسيحيت واسلام، ظهورفاسدترين ومخرّب ترين جريان منحط در طول تاريخ، پيش بيني و از خطر آن پرهيز داده شده است. دجّال{P . کتاب مقدّس، عهد قديم، زکريا 9: 6 و 7 و دانيال 7: 19 - 27 و عهد جديد، متّي 24: 15 - 25 و نامه اول يوحنا 4: 1 - 6 و مکاشفه يوحنا 13: 11 - 17؛ سفينةالبحار، ج 2، ص 162 و 163. P}

که تجسّم کفر، فريب و گمراهي است، در آخرالزمان ظاهر شده، مردم را به پرستش خويش مي خواند. برخي از مفسّران، تفسير آيه »لَخلقُ السّموتِ والأرض أکبرُ مِن خَلقِ النّاسِ« (غافر(40)،57) را به ظهور دجّال ناظر دانسته اند که درديد مردم، عظيم ترين موجود جلوه مي کند؛ در حالي که{P . تاريخ مابعدالظهور، ص142-139؛ علائم آخرالزمان،ص303 - 316. P}

خداوند، او را از بسياري مخلوقات ديگر کوچک تر مي شمارد. سرانجام اين{P . کشف الأسرار، ج 8، ص 482 - 484. P}

پديده به دست عيسي(ع) محو و نابود خواهد شد.

{P . همان، ج2، ص141 - 143؛ الدرّالمنثور، ج5، ص674 و 675. P}

4. وقوع مصائب: برخي از آيات عذاب بر کافران و گنه کاران آخرالزمان که نزول عذاب را انکار مي کنند؛ تطبيق داده شده است:

»إن أتکُم عَذابُهُ بَيَتاً أَو نَهاراً مَا ذَا يَستَعجِلُ مِنهُ الُمجرِمونَ«. (يونس(10)،50) »فَإِذا نَزلَ بِسَاحَتهِم فَساءَ صَباحُ المُنذرين«. (صافات(37)،177).

{P . بحارالانوار، ج 9، ص 213 و 232، ج 52، ص 185؛ ج 53، ص56. P}

با استفاده از آيه 65 انعام(6)، برخي از اين عذاب ها بدين شرح گزارش شده اند: صدايي هراسناک و دود در آسمان و حاکمان ستمگر:

»قُل هُو القادِرُ عَلي أَن يَبعَثَ عَليکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم«، فرو رفتن برخي انسان ها در زمين.

»أَو مِن تَحتِ أَرجُلِکُم«، اختلافات بسيار در دين، »أَو يَلبِسَکُم شِيَعاً« قتل و کشتار »و يُذِيقَ بَعضَکُم بَأسَ بَعض«. در اين دوره زماني، ترس و ناامني،{P . تفسير قمي، ج 1، ص 232. P}

گرسنگي و قحطي و فقر و کشتار نيز بسيار رخ خواهد داد:

»وَ لَنبلُونَّکُم بِشَي ءٍ مِنَ الخَوفِ والجُوعِ و نَقصٍ مِن الأَمولِ وَالأَنفُس....«.

{P . نورالثقلين، ج 1، ص 142. P}

5. خروج سفياني: بيشتر مفسّران، از ظهور لشکري طغيانگر که در »آخرالزمان در کشورهاي اسلامي به ستم و تعدّي پرداخته، سرانجام در صحرايي بيرون از مکّه، گرفتار عذاب الهي مي شوند«، خبر داده و آيه »ولَو تَري إِذ فَزِعُوا فَلَا فَوتَ و أُخِذوا مِن مَکانٍ قَرِيب« (سبأ(34)،51) را درباره آن لشکر دانسته اند. در روايات شيعه و سنّي، نام رهبر اين لشکر، سفياني ذکر شده است. آيه »أَفأَمِنَ الَّذينَ مَکَروا السَّيَِّاتِ{P . جامع البيان، مج 12، ج 22، ص 129؛ الدرّالمنثور، ج 6، ص712 - 714؛ عيّاشي، ج 2، ص 57. P}

أَن يَخسِفَ اللّهُ بِهِمُ الأَرضَ... .« (نحل(16)، 45) نيز که توطئه گران را به فرو رفتن در زمين تهديد مي کند، بر لشکر سفياني تطبيق داده شده است. آيه{P . البرهان، ج 1، ص 352 و 354. P}

»...ءَامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ أَن نَطمِسَ وُجوهًا فَنَرُدَّها عَلي أَدبارِهَا« (نساء(4)، 47) نيز درباره بازماندگان لشکر سفياني تأويل شده که صورت هايشان معکوس گشته، پشت سرشان قرار مي گيرد.

{P . همان. P}

6. نداي آسماني: بنابر روايات شيعه، جبرئيل نخستين کسي است که با امام زمان(عج) بيعت کرده و با صدايي بلند به گونه اي که به گوش همه جهانيان برسد، اين آيه را تلاوت مي کند:

»أَتي أَمرُ اللّهِ فَلَا تَستَعجِلُوهُ؛ فرمان خدا رسيد؛ پس ديگر شتاب مکنيد«. (نحل(16)، 1).

{P . تفسير عيّاشي، ج 2، ص 254. P}

آيه »وَاستَمِع يَومَ يُنادِ المُنادِ مِن مَکانٍ قَريبٍ × يَومَ يَسمَعونَ الصَّيحَةَ بِالحَقِّ ذلِکَ يَومُ الخُروجِ« (ق(50)،42ù41) نيز به اين حادثه، تأويل شده است.

{P . نورالثقلين، ج 5، ص 118 و 119. P}

7. ظهور منجي بزرگ بشر: مهم ترين رخداد آخرالزمان، ظهور دوازدهمين امام شيعيان براي رهايي انسان هاست: »جَاءَالحَقُّ و زَهقَ البطِلُ إِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقًا.« (اسراء(17)، 81) اين آيه که از پيروزي چشمگير حق بر باطل سخن مي گويد، در روايات به ظهور مهدي(عج) تأويل شده است. آيه P}148 . البرهان، ج 3، ص 576. P}

بقره(2). آيه »أَينَ ما تَکونُوا يَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِيعًا« نيز بر ياران نخستين مهدي(عج) که خداوند آنان را گرداگرد حضرت حاضر مي سازد، تطبيق داده شده است. آيه »فَإِن يَکفُربِها هؤُلَاءِ فَقَد وَکَّلنا{P . مجمع البيان، ج 1، ص 426؛ البرهان، ج 1، ص 347 - 355. P}

بِها قَومًا لَيسوا بِها بِکفرين«{P . البرهان، ج 2، ص 448. P}

(انعام(6)،89) نيز چنين است.

8. نزول عيسي(ع): يکي از رخدادهاي آخرالزمان، فرود آمدن عيسي(ع) از آسمان است: »و إِنَّه لَعِلمٌ لِلسَّاعَةِ فَلاتَمتَرُنَّ بِها« (زخرف(43)، 61)، »وإِن مِن أَهلِ الکِتبِ إِلَّا لَيُؤمِنَنَّ بِه قَبلَ مَوتِهِ.« (نساء(4)، 159) مفسّران با استفاده از اين آيات، ظهور دوباره عيسي(ع) در آخرالزمان راپيش بيني کرده اند و در روايات نيز تصريح{P . جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 394 - 396؛ مج 4، ج 6، ص 25 - 30؛ مج13، ج25، ص115 و 116؛ کشف الأسرار، ج 9، ص 74 و ج 2، ص 143؛ ابن کثير، ج 1، ص 589 و 590. P}

شده که وي در بيت المقدّس به نماز جماعت امام زمان(عج) اقتدا و در جنگ هاي ايشان نيز شرکت خواهد کرد. براساس اين تفسير، فرود آمدن{P . مجمع البيان، ج 3، ص 211؛ نورالثقلين، ج 1، ص 571؛ روح المعاني، ج 14، ص 147. P}

عيسي(ع) از آسمان، يکي از نشانه هاي نزديکي قيامت شمرده شده و از ايمان آوردن همه اهل کتاب به حضرت عيسي(ع) در آخرالزمان که يکي از فرماندهان امام زمان به شمار مي رود، خبر داده شده است.

9. خروج جنبنده اي از زمين: قرآن با رمز و ابهام از خروج جنبده اي حکايت مي کند که هنگام رويگرداني مردم از معنويّت ،از زمين خارج شده، با مردم سخن مي گويد. »و إِذا وَقعَ القَولُ{P . الميزان، ج 15، ص 396. P}

عَلَيهِم أَخرَجنا لَهُم دابَّةً مِنَ الأَرضِ تُکَلِّمُهُم أَنَّ النَّاسَ کَانوا بَِايتِنا لَايُوقِنون«. (نمل/27، 82) در تفاسير، مطالب بسياري درباره اين موجود شگفت بيان شده که تا حدّ{P . جامع البيان، مج11، ج20، ص20-18؛ کشف الأسرار، ج7، ص258-256؛ قرطبي، ج 13، ص 156 - 158. P}

بسياري غير واقعي و بي اساس به نظر مي رسد و در ظاهر برگرفته از منابع{P . الميزان، ج 15، ص 396. P}

اسرائيلي است.

{P . کتاب مقدّس، مکاشفه يوحنا 13. P}

10. هجوم يأجوج و مأجوج: قومي وحشي و فاسد با تخريب سدّ ذوالقرنين، در اندک زماني سرتاسر جهان را پر از ظلم و فساد خواهد کرد تا آن که بنابر روايات، در عصر ظهور مهدي، به طور کلّي از بين خواهد رفت: »حَتَّي إِذا فُتِحَت يَأجوجُ و مَأجوجُ و{P . جامع البيان، مج 10، ج 17، ص 115 - 121؛ تاريخ مابعدالظهور، ص 146 - 150. P}

هُم مِن کُلِّ حَدَبٍ يَنسِلون.« (انبياء(21)،96) برخي، يأجوج و مأجوج را يکي از نژادهاي انساني، با صفات ظاهري خاص يا موجوداتي خارق العاده دانسته اند که از پشت مانعي مادّي خارج شده، به کشتار مردم و تخريب منابع طبيعي خواهند پرداخت. برخي{P . کشف الاسرار، ج5، ص743- 746؛ الدرّالمنثور، ج 5، ص677-674؛ الميزان، ج 13، ص 336 - 398. P}

ديگر نيز آنان را نمادي از يک تمدّن مادّي مخرّب شمرده اند که سدّ معنويِ ساخته شده به دست پيامبران را منهدم و حيات طبيعي و معنوي را بر کره زمين تهديد خواهد کرد؛ در هر حال،{P . تاريخ ما بعد الظهور، ص 151؛ علائم آخرالزمان، ص200 - 202؛ الفرقان، ج 15 و 16، ص 213 - 223. P}

بيش تر مفسّران با استناد به آيه »وَ تَرَکنَا بَعضَهُم يومَئِذٍ يَموجُ فِي بَعضٍ و نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعنهم جَمعًا« (کهف(18)، 99) که بنابر قول مشهور، به هجوم آنان اشاره داشته و بي درنگ از قيامت سخن به ميان آورده، آن را از نشانه هاي متّصل به قيامت شمرده اند و سخن از بازگشت برخي اقوام گذشته را هنگام خروج يأجوج و مأجوج مربوط به قيامت دانسته اند: »و حَرَامٌ عَلي قَريَةٍ أَهلَکنها{P . مجمع البيان، ج 7، ص 102؛ کشف الأسرار، ج 6، ص 306 و 307؛ الميزان، ج 14، ص 326. P}

أَنَّهُم لَايَرجِعونَ × حَتَّي إِذا فُتِحَت يَأجوجُ و... .« (انبياء(21)، 95 و 96) برخي ديگر، اين حادثه را به استناد روايات بسيار، به دوران ظهور مربوط دانسته و اشاره{P . الفرقان، ج 16 و 17، ص 362 - 365. P}

به بازگشت برخي اقوام را به مسأله »رجعت« ارتباط داده اند.

{P . تاريخ ما بعدالظهور، ص 150؛ الفرقان، ج 16 و 17، ص 365-362. P}

11. رجعت: در آخرالزمان برخي از نيکوکاران و بدکاران زمان هاي گذشته، دوباره زنده مي شوند. »وَ يَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّن يُکَذِّبُ بَِايتِنا.« (نمل(27)، 83) اين آيه فقط به برانگيخته شدن عدّه اي از مکذّبان و نه همه آن ها اشاره کرده؛ بدين جهت، روايات و مفسّران شيعه، ميان مصداق اين آيه و قيامت، تفاوت قائل شده و آيه را به آخرالزمان مربوط دانسته اند که عدّه اي از نيکوکاران و بدکاران اعصار گذشته، زنده شده، هر يک نتيجه دنيايي اعمال خويش را خواهد ديد. مرگ و زندگي{P . مجمع البيان، ج 7، ص 366؛ البرهان، ج 4، ص 228 - 231؛ الميزان، ج 15، ص 397 و 398. P}

دوباره: »رَبَّنا أَمَتَّنا اثنَتَينِ و أَحيَيتَنَا اثنَتَينِ« (غافر(40)، 11)، عذاب پيش از عذاب{P . بحارالأنوار، ج 53، ص 56. P}

بزرگ: »و لَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الأَدنَي دُونَ العَذابِ الأَکبَر« (سجده(32)، 21)،{P . همان. P}

ظهور بندگان پيکارجو پيش از قيامت: »فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولهُما بَعَثنا عَلَيکُم عِباداً لَنا أُولِي بَأسٍ شَديد« (اسراء(17)،5)، ميثاق{P . نورالثقلين، ج 3، ص 138 - 140. P}

پيامبران با خداوند براي ايمان آوردن و ياري رساندن به پيامبراسلام: »و إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثقَ النَّبِيّينَ... لَتُؤمِنُنَّ بِه و لَتَنصُرنَّهُ« (آل عمران(3)،81) و منّت الهي بر{P . تفسير عيّاشي، ج 1، ص 181. P}

مستضعفان تاريخ: »و نُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ و نَجعلَهُم أَئِمَّةً و نَجعَلَهُم الورِثين.« (قصص(28)،5){P . نورالثقلين، ج 4، ص 107. P}

همگي به رجعت، تفسير و تأويل شده اند؛ با اين حال در تفسير آيات پيشين، آراي ديگري نيز گفته شده است.

{P . تاريخ ما بعدالظهور، ص 632 - 639، 647. P}

12. صلح و آرامش پايدار در سرتاسر جهان: پس از پيروزي حضرت مهدي(عج) و يارانش، آرامش و معنويّت بر جهان حاکم خواهد شد:»وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ ءَامَنوا ... وَ لَيُبدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً... .« (نور(24)، 55)، »إِنَّ الأَرضَ لِلّهِ يُورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ و العقِبَةُ لِلمُتَّقين« (اعراف(7)،128)، »و قتِلوهُم حَتَّي لَاتَکونَ فِتنةٌ و يَکونَ الدِّينُ کُلُّهُ لِلّه« (انفال(8)، 39)، »لِيُحِقَّ الحَقَّ و يُبطِلَ البطِلَ.« (انفال(8)، 8) اين آيات و آيات ديگر که از ميراث بري صالحان و مستضعفان و جانشيني آنان در زمين ياد مي کند (انبياء(21)،105؛ اعراف(7)، 137؛ قصص(28)، 5) همگي بيان گر اين واقعيّتند که سرنوشت اين جهان، پس از جهادي الهي به امامت امام زمان(عج)، سرانجام به دست مؤمنان افتاده و جهانيان همگي در سايه حکومت حضرت در صلح و معنويّت به سرخواهند برد. افزون بر اين، تحقّق{P . مجمع البيان، ج 7، ص 106؛ عيّاشي، ج 1، ص 183 و ج 2، ص50 و 56 - 61؛ نورالثقلين، ج 2، ص 57. P}

کامل آيات »وَ لَه أَسلَمَ مَن فِي السَّموتِ و الأَرضِ« (آل عمران(3)، 83) و »يُحيِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها« (حديد(57)،17) و »اليَومَ يَئِسَ الَّذينَ کَفروا مِن دِينِکُم فَلاتَخشَوهُم وَ اخشَون« (مائده(5)، 3) و »يَومئذٍ يَفرُح المؤمِنونَ × بِنَصرِاللّهِ...« (روم(30)، 4و 5) نيز در اين دوره زماني دانسته شده است. در آن هنگام، همه{P . تفسير عيّاشي، ج 1، ص 183 و 292؛ نورالثقلين، ج 5، ص 242 و 243؛ البرهان، ج 4، ص 336. P}

نعمت هاي آسمان و زمين بر آن ها نازل و از آسايش و سعادت کامل بهره مند خواهند شد: »لَفَتحنَا عَليهِم بَرکتٍ مِنَ السَّماءِ والأَرضِ....« (اعراف(7)، 96){P . نورالثقلين، ج 2، ص 52. P}

چون اين مردم در سايه حکومت حضرت مهدي به بالاترين حدّ رشد و بلوغ مي رسند، بدين ترتيب، خلافت انسان بر زمين به کامل ترين حدّ خود خواهد رسيد؛ در عين حال، وجود مقدّس امام معصوم (امام مهدي يا امامان ديگر هنگام رجعت) تا قيامت در دنيا حضور داشته، جامعه انساني هيچ گاه از حضورشان بي نياز نمي شود.

{P . الايقاظ من الهجعه، ص 392 - 405؛ علي و پايان تاريخ، ص92-82. P}



پي نوشت ها :

× برگرفته از دائرة المعارف قرآن کريم. با سپاس از مرکز فرهنگ و معارف قرآن که اين مقاله را در اختيار مجله قرار دادند.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:55 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

مهدي منتظر و پايان سير تاريخ ظهور-1



بيشتر فلاسفه پوزيتويست به ويژه مارکسيستها در سده نوزدهم و بيستم، درباره سنتها و مرحله هاي تاريخ به بحث پرداخته اند. بهترين دستاوردي که مارکسيسم، به انديشه بشري تقديم کرد، اصل جبر تاريخي1 و کوشش براي کشف سنتها و مراحل تاريخ، نيز اهميت شناخت قوانين آن براي پيش بيني مسير حرکت تاريخ و پيامدهاي آن بود. مارکسيسم درباره شناخت سنتهاي تاريخ و نقش آن در ارتقاي بينش و آگاهي انسان و تأثير فعاليتهاي مثبت در رويکرد مرحله تاريخي که انتظار آن مي رود، نيز کاوش مي کند.

اما مارکسيسم با انکار وجود خداي متعال و تحريف دين الهي در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد، که پيامد آن، عدم موفقيت در کشف مراحل کلي حرکت تاريخ و شناخت سنتهايي است که مقطع کنوني و گذار را به مرحله آينده انتقال مي دهد و در پايان محتومي نگه مي دارد.

انديشه بشري از راه افکار مارکسيستي، در سده 19 ميلادي، جبر تاريخي را درک کرد و به کشف مراحل و مقاطع جبري تاريخ و قوانين کلي آن پرداخت، اما در کشف خود به راه اشتباهي رفت.2 در مقابل، انديشه نبوي، از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش، تصور خود از حرکت جامعه بشري را براساس جبر تاريخي نهاد و انديشه اي روشن از سنتها و مراحل تاريخ را تقديم کرد.

ميراث ديني يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشترکي را درباره سنتهاي تاريخي به گزارش پيامبران، دربر دارد و پژوهشگران مي توانند بگويند باور ديني به سنتهاي تاريخي، از مهم ترين و اساسي ترين اعتقادات مشترک ميان اديان سه گانه اسلام، يهوديت و مسيحيت است.

مايلم تأکيد کنم متون ديني که ميراث اديان سه گانه مذکور است، اطلاعات يکساني توسط شخصيتهاي تاريخي ارايه مي دهد که حرکت و نهايت تاريخ براساس آن پايه ريزي مي شود.

بنابراين، در برابر ما فقط انديشه مشترکي درباره نهايت سير تاريخ نيست، بلکه انديشه هاي همخوان شخصيتهاي تاريخي است که از متون ديني به دست مي آيد. به سبب وجود متوني که از شخصيتهاي تاريخي سخن مي گويد، قرائتها و تفسيرهاي گوناگوني يافت مي شود که ما را در برابر مصداقهاي مختلفي از يک انديشه قرار مي دهد. البته راه گفت وگوي آرام علمي براي اديان سه گانه و گرايشها و مذاهب، براي راه يابي و وصول به قرائتي يکسان از متون، باز است.

پس از اين مقدمه مي توان گفت:

به اعتقاد شيعه، وجود مهدي موعود، حجةبن الحسن العسکري، فرزند حسين مظلوم و شهيد، با مراحل و سنتهاي سير تاريخ مرتبط است، چنانکه اين سخن را تمامي پيامبران توسط متون اساسي مانند قرآن و تورات و انجيل گفته اند.

سير اعتقادات شيعي، به گواه ميراث معتبرش، مدعي است که مهدي موعود(ع)، قهرمان پايان تاريخ است. متون شيعي، مهدي موعود(ع) را »محمدبن الحسن العسکري، فرزند حسين مظلوم شهيد« مي داند. متون ديني مسيحي و يهودي نيز وي را مشخص کرده اند.

گواه انديشه ما، تأکيد قرآن است که پايان درخشان تاريخ، به خواست خدا حتمي است و خداوند در قرآن و کتابهايي که بر پيامبران پيشين فرستاده، آن را بيان کرده است. قرآن تأکيد دارد که خبر بعثت پيامبر مکي، در تورات و انجيل هست. اهل بيت(ع) در سخنان خود تأکيد دارند که کتابهاي پيشين [تورات و انجيل] به محمد و اهل بيتش بشارت داده است. علي و حسين و مهدي(ع) در اين کتابها نام برده شده است، چنانکه از پيامبر(ص) نام برده شده است.



اعتقاد مشترک اديان سه گانه آسماني درباره پايان تاريخ

پيروان اديان سه گانه آسماني (مسلمانان، مسيحيان و يهوديان) باور دارند آينده نهايي مسير زندگي خاکي، پيروزي ايمان بر کفر، حاکميت حق و علم و عدالت اجتماعي و عبادت خداي متعال، وراثت زمين به صالحان، پايان خرافات و گمراهي و ستم و تمامي گونه هاي انحراف است. نيز اتفاق نظر دارند شخصي که خداوند عهد و پيمانش را به دست او تحقق مي بخشد، از فرزندان ابراهيم بوده است و شريعتي که بدان حکومت مي کند، آيين موسي نيست، بلکه دين پيامبري است که خداوند در آخرالزمان، وي را مبعوث مي کند و امي ها [اهالي مکه (ام القري)] منتظر اويند.3

در قرآن کريم (سوره انبياء(21) آيه 105) آمده است:

و ما بعد از تورات، در زبور [داوود] نوشتيم [و در کتب انبياي پيشين وعده داديم] که بندگان نيکوکار من، ملک زمين را وارث و متصرف خواهند شد.

مزمور 37 کتاب مقدس خطاب به داوود چنين مي گويد:

کار اشرار تو را نگران نکند و بر گناهکاران حسرت مبر؛ زيرا مانند گياه، زود پژمرده مي شوند و مثل علف سبز، تند خشک مي گردند. بر پروردگار توکل کن و کار خير انجام بده. با خيال آسوده، در زمين سکني گزين و امانتدار باش. به پروردگار اميدوار باش تا آرزوي قلبي ات را برآورد. راهت را براي پروردگار خالص ساز و بر او توکل کن تا کارت را برعهده گيرد و بي گناهي ات را مانند نور، آشکار کند و مثل خورشيد تابان، حقت را ظاهر سازد. در پيشگاه پروردگار، آرام گير و با شکيبايي، در انتظار [فرمان] وي باش و به آنکه به کمک نيرنگ، در تلاشش موفق مي شود، حسرت مبر. خود را از غضب نگه دار و خشم را ترک کن و براي انجام شر، متهور مباش؛ زيرا اشرار درمي مانند، اما نيکوکاران، خيرات زمين را به ارث مي برند و به فيض صلح و سلامت مي رسند... خير کمي که راستگو داراست، بهتر از ثروت بسيار اشرار است؛ زيرا دستان اشرار به زودي مي شکند، اما پروردگار نيکوکاران را پشتيباني خواهد کرد. پروردگار به روزگار افراد با کمال، آگاه است و تا ابد، ميراثشان پاينده خواهد بود... از شر دور باش و خوبي کن که تا ابد آرام باشي؛ زيرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسايان حمايت و تا ابد آنان را حفظ مي کند. اما ذريه اشرار نابود مي شوند. درستکاران، خيرات زمين را به ارث مي برند و تا ابد در آن مي مانند. دهان راستگو، هميشه سخن حکمت آميز مي گويدو به سخن حق، برتري مي يابد. آيين معبودش، در دلش ثابت است و گامهايش متزلزل نيست. شرير در کمين درستکار است و تلاش در کشتن وي دارد، اما پروردگار نمي گذارد او به چنگ شرير افتد و به وقت محاکمه، محکوم گردد. منتظر [فرمان] پروردگار باش و هميشه در راهش رو، تا مقامت را رفيع کند و زمين را مالک شوي و شاهد نابودي اشرار باشي.

مي بينم شخص شرير [که در دنيا به ظاهر] پرثمر و پرسايه مانند درختي سبز و ريشه دار در زمين اصلي خود است، پس از مدتي، ديده نمي شود. به دنبال آن هستي، ولي اثري از آن نمي يابي.

کمال را در نظر گير و مستقيم بنگر؛ که پايان چنين انساني، سلامت است. اما همگي عصيانگران هلاک مي شوند و نهايت اشرار، فناست، ليکن رهايي و رستگاري نيکوکاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگي، دژ و امان آنان است. به حق، پروردگار کمکشان مي کند و از اشرار نجاتشان مي دهد و رهايي مي بخشد؛ زيرا زير حمايت پروردگارند.



اختلاف نظر مسلمانان، مسيحيان و يهود در هويت رهبر موعود الهي و کتاب وي

در هويت شخصي که خداي متعال به دست وي، رخداد بزرگي را که انتظار مي رود، به اجرا مي گذارد، اختلاف نظر است. مسلمانان، يهود و مسيحيان، نظرات گوناگوني درباره امتي که رهبر بزرگ الهي، از آن است و شريعت الهي که بدان عمل مي کند، دارند.

همگي مسلمانان معتقدند وي از ذريه اسماعيل و از فرزندان محمد(ص) و از نوادگان فاطمه، دخت پيامبر است و امت اين رهبر [موعود]، امت محمد است و آيينش، شريعت محمد(ص) مي باشد.

ابي داود و ابن ماجه و ابن حنبل و طبراني و حاکم در مستدرک و ديگران از قول پيامبر روايت کرده اند:

اگر از دهر (دنيا) جز يک روز باقي نمانده باشد، خداوند مردي از اهل بيتم را برمي انگيزاند که زمين را چنانکه پر از ستم شده است، پر از عدل و داد خواهد کرد.

نيز فرمود:

مهدي از عترت من، از فرزندان فاطمه است.

اما يهود و مسيحيان معتقدند که وي از ذريه اسحاق، از فرزندان يعقوب و از نوادگان داود است. مسيحيان مي گويند: اين رهبر (موعود) اسراييلي، مسيح عيسي بن مريم است که به دست يهود کشته شد. خداي متعال، وي را زنده کرد و از ميان مردگان برانگيزاند و به آسمانش برد و در آخر دنيا، وي را مي فرستد تا توسط وي، وعده اش را تحقق بخشد.

يهوديان مي گويند: وي (رهبر موعود) هنوز زاده نشده است.

آيه 20 اصحاح (سوره) 17 سفر تکوين (پيدايش) به وعده خداي متعال به اسماعيل اشاره دارد:

اي اسماعيل! سخنت را درباره وي [رهبر موعود] شنيدم. منم آنکه مبارکش مي گردانم و رشدش مي دهم و توانش را بسيار بسيار مي کنم و دوازده رهبر مي زايد و امت عظيمي قرارش مي دهم.

»حنان ايل«، مفسر يهودي در حاشيه بر اين آيه مي گويد:

از پيشگويي اين آيه، 2337 سال گذشت تا عرب

(سلاله اسماعيل) [با ظهور اسلام در سال 624 م] امتي عظيم گردند. در اين مدت، اسماعيل مشتاقانه منتظر بود وعده الهي محقق شود و عرب بر عالم چيره گردند. ولي ما که ذريه اسحاق هستيم، تحقق وعده الهي که به ما داده شده بود، به سبب گناهانمان، به تأخير افتاد، اما حتماً وعده الهي، در آينده محقق خواهد شد. پس نبايد نوميد شويم.4

در سفر اشعيا، 111 آمده است:

از تنه »يسّي« شکوفه مي رويد و از ريشه اش، شاخه سبز مي شود. روح پروردگار، روح حکمت و هوشمندي، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر »يسي« مستقر مي شود و شادي اش در تقواي پروردگار خواهد بود. به آنچه چشمانش مي بيند، قضاوت نخواهد کرد و به آنچه گوشهايش مي شنود، حکم نخواهد نمود. براي مسکينان، به عدل قضاوت مي کند و براي بينوايان زمين، به انصاف حکم مي نمايد. با دهان و زبانش، زمين را مجازات خواهد کرد و به نفسي که از ميان لبانش بيرون مي شود، منافق را مي ميراند. او لباس نيکي مي پوشد و کمربند امانتداري مي بندد. در نتيجه [و در پرتو حکومت عادلانه اش] گرگ با ميش خواهد زيست و پلنگ در کنار بره خواهد نشست و گوساله و شير درنده همدم خواهند شد و همه حيوانات با هم چرا خواهند کرد و بچه خردسالي، همگي را خواهد راند. گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و کره هايشان کنار هم خواهند بود. شير درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و کودک شيرخواره، در امنيت، کنار لانه مار، بازي خواهد کرد و بچه خردسال، دستش را داخل لانه افعي مي کند و بدو آسيبي نمي رسد. در هر کوه قدسي، آدميان اذيت نمي شوند و بدي نخواهند کرد؛ زيرا زمين، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنانکه دريا از آب پر است. در آن روز، اصل و نسب »يسي« پرچمدار [هدايت] امت خواهد بود و همگي مردم، (Gentiles) زير پرچم وي خواهند آمد و بدو نظر خواهند داشت و جايگاه »يسي« رفيع خواهد شد.

آيا رهبر موعود از فرزندان اسحاق يا اسماعيل است؟ تفصيل سخن در اختلاف مسلمانان و مسيحيان و يهود، با تحقيق در اين مسئله ممکن است: پيامبري که امي ها [مردم يا اهالي ام القري (مکه)] منتظر اويند، عيسي است يا محمد(ص)؟ وارث ابدي امامت ابراهيم کيست؟ آيا اسماعيل و ذريه برگزيده وي هستند يا اسحاق و فرزندان برگزيده او؟ و رهبر الهي که بي آنکه گناهي کرده باشد، کشته مي شود و کشتن وي سبب هدايت بسياري خواهد شد، کيست؟ چنانکه کشته شدن وي سبب حفظ و نشر دين مي شود و نسلي از ذريه او، روزگار درازي خواهند زيست و آينده روشن تاريخ بشريت، به دست آنان محقق خواهد شد.

علماي مسلمان و بسياري از علماي يهودي و مسيحي، درباره اين پرسش که »رهبر موعود از نسل کيست؟« و »پيامبر آخرالزمان کيست؟« بحث کرده و پيروي خود از پيامبر و اهل بيتش را اعلام نموده اند.5

درباره »کشته شدن رهبر موعود«، مسيحيان پيرو »پولس« به تفسير متوني پرداخته اند که از مرد دردها و رنجها سخن مي گويد و چنانکه قوچ ذبح مي شود، کشته خواهند شد. اينان معتقدند وي عيسي بن مريم است. اما تطبيق متون، متناسب با او نيست؛ زيرا عيسي، ذريه و نسلي نداشت که روزگار دراز يا کوتاهي زندگي کنند.



اختلاف شيعه و سني درباره رهبر موعود

شيعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسکري است که سال 256 ق. متولد شد و پدرش [امام] حسن عسکري بر امامت وي تصريح کرده است. سپس به اذن خدا، او غيبت صغري و کبري مانند عيسي نمود. غيبت صغري هنگامي بود که خدا، وي را از نيرنگ حکومت عباسي نجات داد. وي از هنگام تولد، مخفي مي زيست و پدرش او را [از ديده ها] پنهان مي کرد، پس از وفات پدرش در سال 261 ق. شيعيان را توسط وکيلانش (نواب اربعه) راهنمايي مي کرد. نيابت اينان 69 سال (261 تا 329ق.) به طول انجاميد.

غيبت کبري، پس از وفات نايب چهارم (علي بن محمدالسمري) آغاز شد. به هنگام وفات، وي به شيعه گفت: نايبي خاصي پس از او نخواهد بود تا خداي متعال، ولي اش را در آخر زمان ظاهر کند.

سني ها معتقدند مهدي هنوز متولد نشده است و در آخرالزمان به دنيا مي آيد.

تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سني درباره ولادت رهبر موعود و اين که وي فرزند [امام] حسن عسکري است يا در آينده متولد مي شود، با تحقيق در اين مسئله ممکن است. پيامبر جانشين و اوصيايي معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مي شود؛ زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند که به نقل از رهبران مذهبي خود، مسايل فقهي و تاريخي را روايت مي کنند.

تمامي شيعه از زمان قديم، اتفاق نظر دارند که پيامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدي را معرفي کرده است. [امام] حسن عسکري خبر داده است فرزندي دارد که جانشين وي و مهدي منتظر است.

گواه شيعه بر بيان امامت الهي اهل بيت توسط پيامبر، »حديث ثقلين«6 و »حديث سفينه«7 است. دليل شيعه بر شمار امامان، »حديث اثني عشر«8 است و گواه بر اين که نخستين امامان الهي، علي سپس حسن، بعد حسين اند، »حديث غدير«9 و »حديث منزلت«10 و »حديث کسا« و »حديث الحسن والحسين سبط من الاسباط« است که همگي در احاديث معتبر سني روايت شده اند.

گواه امامت نه فرزند [امام] حسين، احاديث وصيت در کتابهاي معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر(ع) که کليني روايت کرده است:

يکون تسعة ائمة من ذرية الحسين بن علي، تاسعهم قائمهم.

نه امام از فرزندان حسين بن علي اند، که نهمي قائم است.

امام صادق فرمود:

آيا مي پنداريد اوصياي ما هر که را بخواهند وصي مي کنند؟ نه، واللَّه! اين عهد و گفته اي به جا مانده از رسول اللَّه(ص) درباره امامي پس از امامي ديگر است تا به وي [مهدي موعود(ع)] پايان پذيرد.

در خبري ديگر است:

تا به صاحب الامر ختم شود.11

مشخصه سيره ائمه نه گانه، در اختيار داشتن کتابهاي »جامعه« و »جفر« است که امام علي به نقل از پيامبر، در ديدارهاي خصوصي که داشتند، نوشت و اخبار غيبي و کراماتي که از امامان ديده شد که جز از برگزيدگان مورد تأييد خداوند، ساخته نيست.

برادران اهل سنت کوشيده اند ادعاي نام بردن امامان و نخستين امام؛ يعني علي(ع)، توسط پيامبر را رد کنند. اينان مي گويند: احاديث نبوي که گواه ادعاي شيعه است، دلالت ندارد يا سند آن ضعيف است، اما علماي شيعي با سني ها مناقشه کرده، اشتباه اهل سنت را بيان کرده اند.

برخي فرقه هاي شيعي به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفته اند، اما علماي شيعي بدانان پاسخ داده اند.

برخي نويسندگان معاصر نيز مي گويند: مهدي متولد نشده است؛ زيرا فقط يک فرقه از دوازده فرقه پيرو حسن عسکري، معتقد به ولادت مهدي اند. اين مطالب را »نوبختي« در کتاب فرق الشيعه و اشعري شيعه در المقالات والفرق گفته اند.

جواب اينان را به تفصيل در کتاب حول امامة اهل البيت و وجودالمهدي داده ام.



غيبت به معناي وانهادن عمل به احکام اسلامي نيست

غيبت به معني توقف عمل به احکام اسلام نيست. چگونه مي تواند چنين باشد، در حالي که وجود اوصياي پيامبر، براي حفظ اسلام است تا راهي صحيح براي کساني باشد که مي خواهند به دين عمل کنند. امامان اين وظيفه را به بهترين صورت انجام داده اند، بدين سان که گروهي امين را براي فراگير علوم تربيت کرده اند.

پذيرش حکومت بر جامعه اسلامي توسط امامان، جزيي از فعاليتهاي اينان بود، اما شرط اساسي براي پذيرش حکومت، که وجود ياوراني شايسته و پيرو امامان است، فراهم نشد. چنانکه امير مؤمنان فرمود:

أما والذي فلق الحبّة و برءالنسمة، لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لألقيت حبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بکاس أوّلها.

سوگند به آنکه دانه را شکافت و بشر را آفريد! اگر بيعت کنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمي نمودند... رشته کار را از دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم.

غيبت امام، راه چاره اي الهي در برابر مکر عباسي ها بود که خواستند امام را بکشند، اما خداي متعال مي خواست او را حفظ و براي روز موعود ذخيره کند. بارزترين حکمت غيبت و سر آشکارش در مورد امت ويژه (شيعه اهل بيت) دادن فرصتي به ميراث داران ائمه بود که مسئوليت فکري و علمي و سياسي خود را براساس فهم بشر غير معصوم، از قرآن اجرا کنند و ميراث فکري را که تجربه معصومانه پيامبر و امامان برجا گذاشته بود، بپرورند. انديشه بازگشت معصوم غايب در آخرالزمان و ظهور دوباره وي در صحنه اجتماعي و سياسي، براي ارزيابي تجارب گذشته غير معصومانه بشر و نيز کشف ميزان تأثير و صدق تعبير و درستي تجربه هاي بشر و تحقق وعده الهي [در برقراري عدالت کامل و حکومت صالحان] است.12

مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدي محمد بن حسن عسکري است که رانده شده و مخفيانه زيست و هنوز وجود شريفش در اين حال است. خدايا! در فرج ولي ات؛ حجةبن الحسن، تعجيل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست که مهدي موعود(ع)، رهبر معصوم آنان است که براي انجام وظيفه خاص الهي آماده شده است. تقدير خداست که پايان سرنوشت زمين، چنين باشد و حضرت عيسي(ع) او را کمک کند. بنابراين، حکمت وجود اين اعتقاد در شيعه روشن مي شود، گرچه سنيان به مهدي موعود(ع) و غايب که رانده شده و نگران [وضع امت] است، ايمان ندارند.

پي نوشتها:

× برگرفته از فصلنامه انتظار، سال اول، شماره اول.

1 . دو نوع جبر داريم: جبري طبيعي؛ يعني وجود روابط ضروري ثابت در طبيعت که موجب مي شود وجود هر پديده طبيعي مشروط به پديده اي قبلي يا پديده اي همراه باشد. به دليل فراگير بودن نتايج استقراي علمي، اعتقاد به جبر ضروري است. اگر اعتقاد نداشته باشيم پديده هاي طبيعي، مطابق نظام هميشگي است، نمي توانيم نتايج استقراء را فراگير بدانيم.

نوع دوم: جبر تاريخي است که مقصود وقوع ضروري رخداد يا رويکردي تاريخي است؛ يعني اگر شرايط فراهم شود، حتماً رخداد يا رويکرد تاريخي پيش خواهد آمد.

در انديشه بشري، دو نظر در مورد جبر تاريخي هست. نظري که معتقد به جبر تاريخي است و به شناسايي احکام کلي که مي تواند حوادث آينده را پيشگويي کند، فرامي خواند. نظر بعدي، منکر جبر تاريخي و مدعي است قوانين کلي تاريخ را نمي توان شناخت و پيشگويي حوادث يا رويکردهاي تاريخي براساس آن ممکن نيست. ر.ک: المعجم الفلسفي، اصطلاح »الحتمية« و »التاريخية«؛ فلسفةالتاريخ، محمود صبحي، صص55-41ù36.

2 . انتساب »مارکس« به يهوديت، قبل از الحادي بودن وي، ما را ملزم مي کند فهم وي از جبر را که »جامعه بشري به مرحله اي مي رسد که تمامي اختلافات اجتماعي برطرف شده، همدلي و صلح حاکم مي شود« به سبب تأثير »مارکس« از دين بدانيم که در مدت طولاني از زندگي اش پاي بند دين بود.

3 . در انجيل يوحنا (146) هست که وقتي مردم نشانه اي را که عيسي آورد ديدند، گفتند: اين مطلب حقي است و وي پيامبري مي باشد که به جهان خواهد آمد. در حاشيه چاپ دارالمشرق، محقق چنين مي نويسد: »انتظار پيامبر در سده ها و تاريخ اخير، در جوامع و محيطهاي مختلف رواج داشت«.

Third ,R.meir ziotowitz ,by R.hossonScherman ,The chvmash ,The stone edtion .4

p.76 .1994 :edtionfirst impression

»حنان ايل« (Chananel) نگارنده مطلب مذکور، بزرگ علماي يهود در قيروان (1055م / 447ق.) و مؤلف مشهورترين تفسير »تلمود« و اسفار پنجگانه نخست تورات است. مفسران پس از وي، بسياري از آرائش را گواه آورده اند، از جمله »بکيا Bachya«، (1263-1340م./ 5741 - 662ق.) تفسير وي دربردارنده چهار شيوه تفسيري است: ظاهري، کلاسيکي، فلسفي و صوفي. تفسير وي، آراي »جنان ايل« را دربر دارد.

5 . ابن تيميه (661-729ق.) مي گويد: »بسياري از يهودياني که به دين اسلام تشرف پيدا کرده اند، اشتباه نموده و پنداشته اند امامان، دوازده رهبري هستند که فرقه رافضه بدان مي خوانند و از اينان پيروي کرده اند«. ر.ک: البداية والنهاية، ابن کثير، ج6، ص250، چاپ نخست.

الکافي، ج1، ص277، ح 4-1؛ بصائرالدرجات، صفار، ص470، ح 2-1 و 10.

6 . »إني تارک فيکم الثقلين کتاب اللَّه و عترتي...«.

7 . »مثل أهل بيتي کمثل سفينة نوح...«.

8 . »يکون بعدي من الخلفاء عدة نقباء بني اسرائيل، اثنا عشر خليفة، کلّهم من قريش«.

9 . »من کنت مولاه فهذا عليّ مولاه«.

10. »يا علي! أنت منّي بمنزلة هارون من موسي...«.

11. الکافي، ج1، ص277، ح4-1؛ صفار، بصائرالدرجات، ص470، ح2-1 و 10.

12. شبهات و ردود، سامي بدري، ج3، صص24-33.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:56 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

مهدي منتظر و پايان سير تاريخ ظهور-2




احاديثي که از نشانه هاي ظهور مهدي سخن مي گويد، چه در کتب شيعه و چه سني، غالباً درباره دو موضوع بحث مي کند:

1. حوادث مستقل و جداگانه اي که رخ خواهد داد؛

2. وضع اجتماعي و سياسي و تکنولوژي (فناوري) که جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياي سياست و اجتماع و فناوري پيش از ظهور را براي ما ترسيم مي کند.

در مورد رويکرد دوم، هر که درباره نشانه هاي ظهور پژوهش کند، درمي يابد که جهان کنوني، از هر وقت ديگري، به زمان ظهور نزديک تر است.

از جنبه تکنولوژي، احاديث از جهاني سخن مي گويند که در آن هواپيماهايي است که مسافران را از کشوري به کشور ديگر مي برند و ايستگاههاي راديويي به تعداد مردم دنيا وجود دارد که مي تواند خبر را در آن واحد، براي تمامي دنيا پخش کند و تلفنهاي تصويري هست و هر که در مشرق است، صداي برادرش را در مغرب مي شنود و چهره او را مي بيند و رايانه هاي دستي وجود دارد که داراي برنامه هاي گوناگون است و دارنده اش را از همراه داشتن هزاران کتاب، بي نياز مي کند.

از جنبه اجتماعي، احاديث از وضع اجتماعي سخن مي گويد که زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنه اند که گوياي کشف حجاب يا آرايشهاي جاهلانه است و انواع منکرات به ظهور مي رسد که پيش از پيدايش، آدمي تصورش را نمي کرد.

از جنبه سياسي، سخن از کشف معبد هيکل سليمان مي گويد که لازمه برپايي دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاي اسلامي در جوامع مسلمان که تلاش دارد حکومت اسلامي برپا کند، اما بسياري از افراد مجاهد زنداني مي شوند. همچنين از تأسيس دولتي در مشرق سخن مي گويد که زمينه ساز دولت مهدي است. نيز اختلاف کارگزاران شيعي و چندگانگي سخنشان که با بيعت با مهدي، وحدت کلمه پيدا مي کنند. همچنين مهديان دروغيني ظاهر مي شوند. تمامي آنچه برشمرديم، در احاديث نشانه هاي ظهور آمده است.



تشخيص مدعيان مهدويت

تنها اصلي که مي توان براي شناخت مدعيان دروغگوي مهدويت، بدان اعتماد کرد، تأييد و امداد الهي است که توسط مدعي راستگوي مهدويت نشان داده مي شود. وي نبوت خاتم و جنبش اوصياي پيامبر را که پدرانش بودند، تصديق مي کند. اين کاري لازم براي مدعي نبوت و رسالت است.

امداد و تأييد الهي، با ظهور عيسي بن مريم نشان داده مي شود که قرآن، قصه وي را گفته است که مردگان را زنده مي کرد و کور مادرزاد و مبتلايان به پيسي را شفا مي داد.1

اين اصل، راه را بر هر مدعي دروغيني مي بندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قرباني مکاشفه عرفاني پنداري شود، مانند آنچه براي »مهدي سوداني« پيش آمد که پنداشت مهدي موعود(ع) است. وي خيال کرد پيامبر به او گفته که مهدي موعود(ع) است. مهدي سوداني در يکي از نوشته هايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجري مي گويد:

سيد وجود(ص) به من خبر داد: من مهدي منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر کرسي اش نشاند و خلفاي چهارگانه [ابوبکر، عمر، عثمان و امام علي] و قطبها[ي دراويش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملايکه مقرب و اولياي زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان کنوني، نيز جنيان مؤمن، تأييد و ياري کرد.

در هنگام جنگ، سيد وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مي شود؛ نيز خلفاي چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزي را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشير، کسي بر من پيروز نمي شود، گرچه گروه انس و جن باشند.

آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمي از نور برافراشته مي شود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابت قدم مي شوند و در دل دشمنانم، ترس افکنده مي شود و هر که با من دشمني کند، خداوند خوارش مي کند. پس هر که به راستي سعادتمند باشد، مي پذيرد من مهدي منتظرم. اما خداوند در دل کساني که جاه طلب اند، نفاق مي افکند. پس به سبب حرص بر جاه طلبي، مرا تصديق نخواهند کرد... سيد وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در کوه قدير هجرت کنم و از آنجا به تمامي مکلفان، دستور کلي را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان ديني نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستکاران تصديق کردند... سيد وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنکه در مهدويت تو شک کند، به خدا و رسول کافر شده است.

تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيداري و در حال صحت، سيد وجود(ص) به من گفت، بي آن که مانعي شرعي باشد. نه خوابي بود و نه ربايشي و نه مستي و نه ديوانگي...2

وي در نامه ديگري مي گويد:

اگر من نوري از جانب خدا نداشتم و رسول اللَّه(ص) تأييدم نکرده بود، توان کاري نداشتم و روا نبود برايتان سخني بگويم. آنچه گفتم که پيامبر فرمود، به دستور رسول اللَّه بود. به من اخباري گفت که اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام - که از طرف پيامبر اجازه دارد - کاري نمي کنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بي آن که رنجهايي را که پيامبر تحمل کرد، بر دوش کشم.

من از نور دل پيامبر آفريده شده ام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلاني است.3

محتواي دو نامه نشان مي دهد: دليل راستي مهدي سوداني، مدعي مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلي ديگر در تأييد وي يافت نمي شود؛ افزون بر اين که پيروزي جنبش وي که ادعا داشت با امداد الهي پشتيباني مي شود، تحقق نيافت.

به تصور شيعه، مهدي، انسان مشخصي است که فرزند [امام] حسن عسکري است و در 255 (يا 256) هجري زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجري با مردم زندگي مي کند، تا هر وقت که خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت کند؛ يعني معجزه داشته باشد، چنانکه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالي که پيامبر نبود. وي تحت ملکه سبا را در کم تر از چشم برهم زدني حاضر کرد. در آيات 40-38 سوره نمل آمده است:

سليمان گفت: اي بزرگان! کدام يک از شما، تخت او را براي من مي آورد، پيش از آن که به حال تسليم نزد مي آيند؟

عفريتي از جن گفت: من آن را نزد تو مي آورم، پيش از آن که از مجلست برخيزي و من نسبت به اين امر توانا و امينم.

اما کسي که دانشي از کتاب [آسماني] داشت، گفت: پيش از آن که چشم برهم زني، آن را نزد تو خواهم آورد!

هنگامي که سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش کند که آيا شکر او را به جا مي آورم يا کفران مي کنم و هر کسي شکر کند، به نفع خود شکر مي کند و هر کس کفران کند [به زيان خويش نموده است؛ که] پروردگار من غني و کريم است!.

طريق ديگر اثبات امام مهدي(ع) اين است که راههاي عادي را به کار گيرد که نشان دهنده عمر بسيار وي و هويتش باشد. مثلاً به اهالي لندن بگويد: در قرن دهم ميلادي، از کشورشان عبور کرده و نامه اي را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده که در آن زمان کتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، کتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مي توانيد چند متر بکنيد تا بر کتابخانه از بين رفته، دست يابيد که در آن اسناد قابل قبولي است. مي توانيد فلان پرونده را باز کنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.

همين کار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران که در زمان ظهورش زنده اند، مي تواند انجام دهد. مي بايست درخواست وي نشان دهنده درايت و آگاهي اش از حلقه هاي گمشده مهم براي هر کشوري باشد، تا اهالي را به فعاليت و کنکاش براي کشف حقيقت وادارد. مي بايست از موضع و موقعيتي قوي و برتر، خواسته اش را مطرح کند، کمي پيش از آن که در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتي باشد که داعيه دارد و توانمند است و تحرک مي آفريند و شگفتيهاي بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجري برابر با 2034 ميلادي ظهور کند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسکري است و عمرش 1200 سال است، در حالي که سي ساله به نظر مي رسد، مسلماً سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتي ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وي هزينه کنکاش و پيامدهاي جنجال برانگيز را مي پردازد و دانشمندان هر کشور، نتايج را ارزيابي خواهند کرد، هر که موافق ادعاي وي است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و کنکاش دست خواهند زد.



ويژگيهاي دولت مهدي(ع)

دولت مهدي - که انتظار آن مي رود - بدان معنا نيست که اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدي، دولت اسلامي برپا شود، بلکه به معناي ايجاد دولت خاصي است که نمونه کوچک آن، دولت و ملک سليمان بود. ملک و حکومت سليمان، با نيروهاي جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاي مؤمن، پشتيباني مي شد. مزيت دولت مهدي بر دولت سليمان، اين است که بر تمامي زمين حکم مي راند و دولتي پس از آن نيست و به قيامت صغرا متصل است، سپس زندگي بر کره خاکي پايان مي پذيرد. قرآن به قيامت صغري در آخرالزمان در آيات 88-82 سوره نمل اشاره کرده است:

و هنگامي که وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبنده اي4 بنده اي را از زمين براي آنها خارج مي کنيم که با آنها تکلم مي کند [و مي گويد:] مردم به آيات ما ايمان نمي آورند.5

[و به خاطر آور] روزي را که ما از هر امتي، گروهي را از کساني که آيات ما را تکذيب مي کردند، محشور مي کنيم و آنها را نگه مي داريم تا به يکديگر ملحق شوند!

تا زماني که [به پاي حساب] مي آيند، [خدا به آنان] مي گويد: آيا آيات مرا تکذيب کرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟ شما چه اعمالي انجام مي داديد؟!

در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مي شود و آنها سخني ندارند که بگويند.

آيا نديديد که ما شب را براي آرامش آنها قرار داديم و روز را روشني بخش؟! در اين امور، نشانه هاي روشني است براي کساني که ايمان مي آورند [و آماده قبول حق اند].

[و به خاطر آورند] روزي را که در صور دميده مي شود6 و تمام کساني که در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مي روند، جز کساني که خدا خواسته است و همگي با خضوع در پيشگاه

او حاضر مي شوند.

کوهها را مي بيني و آنها را ساکن و جامد مي پنداري، در حالي که مانند ابر در حرکت اند. اين صنع و آفرينش خداوند است که همه چيز را متقن آفريد. او از کارهايي که انجام مي دهيد، مسلماً آگاه است.

»قيامت صغرا« که آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است که به برپايي دولت عدل مطلق و بهره مندي انسان از امنيت و عدل و خودکفايي اقتصادي و اجتماعي که از پرتو دولت مهدي به دست مي آيد، نبايد بسنده کرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدي(ع) و مسيح نيست، بلکه هدف ديگري وجود دارد، که گفت و گوي ميان اديان و مذاهب و ارزيابي آنها براساس شيوه هايي است که واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مي کند، که لازمه آن زنده کردن شهود و مردان تاريخ سازي است که اساس مذاهب و انديشه ها بودند و خداوند، رسولش عيسي را ذخيره کرد تا شهود تاريخي را در پيشگاه حاکم والامرتبه، مهدي آل محمد(ص) زنده کند.

برخي نمي پذيرند که شيعه به قيامت صغرا »رجعت« معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسي بن مريم(ع) بار ديگر به دنيا برمي گردد و به امام مسلمانان اقتدا مي کند، چنانکه در روايت بخاري است:

کيف بکم اذا نزل عيسي بن مريم و امامکم منکم.

چگونه خواهيد بود آن زمان که عيسي پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟

آيا اينان نمي پرسند چگونه مردم مي فهمند اين شخص، عيسي بن مريم است اگر مردگان را زنده نکند و کور مادرزاد و مبتلايان به پيسي را شفا ندهد؟! آيا آنان مي پندارند عيسي که مردگان را زنده مي کند، انساني را که تازه مرده است، زنده مي کند تا ساعتي زندگي کند، سپس بميرد؟ يا اين که تأثير وي ماندگارتر و کارش مهم تر است؟ به اينکه شخصي را که قرنهاست مرده است، زنده کند تا سالها زندگي کند.

مهم تر اين است که شخصيتي مثل علي بن ابي طالب(ع) زنده شود که مسلمانان در موقعيت و جايگاه وي پس از رسول اللَّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخي مي گويند: موقعيت رسالت و نقش سياسي وي مانند رسول اللَّه(ص) است، جز اين که پيامبري پس از رسول اللَّه(ص) نيست و مخالفت با امام علي روا نيست، چنانکه نافرماني پيامبر را نمي توان کرد.

امام از قول پيامبر، کتابهايي را نوشت که امامان بعدي به ارث بردند تا به مهدي(ع) رسيد. اما برخي منکر تمامي اين مطالب اند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبکر و عمر و عثمان] مي دانند، بلکه برخي فضيلتي براي امام قايل نيستند!7

مهدي(ع) صحيفه جامعه اي را که امام علي(ع) بر پوست، به خط خود و املاي پيامبر نوشت، به مردم نشان مي دهد. اين کتاب را امامان - به بيان الهي - پس از پيامبر، يکي پس از ديگري به ارث بردند و محتوايش را منتشر کردند. از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوي، به نقل از امامان، در کتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مي نوشت و معصومي ديگر حديث را روايت مي کرد، چنانکه امام صادق(ع) مي فرمايد:

اگر ما به رأي و ميل خود، به مردم فتوا مي داديم، هلاک مي شديم. آنچه مي گوييم به نقل از رسول اللَّه(ص) و دانشي است که يکي پس از ديگري، به ارث برده و ذخيره نموده ايم، چنانکه مردم طلا و نقره را ذخيره مي کنند.8

اما برخي بر اعتقادي که از پدران به ارث برده و بدان خو کرده اند، باقي مي مانند.

براي آن که دليل حسي باشد و بهانه اي دست کسي نماند، نگارنده هر کتابي زنده مي شود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وي کتاب را نوشته است و او با مردم، چنانکه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسي به مسيحيان خواهد گفت: ديني که در دست شماست، از من نيست، بلکه مثلاً از »پولس« [يکي از حواريون] است. عيسي، پولس را زنده مي کند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را که به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مي داد، تحريف کرده و مسيح را خاتم رسولان، بلکه يکي از اقاليم [خدا، پسر و روح القدس] قرار داده است.

بنابراين، دولت مهدي فقط براي اقامه عدل مطلق در جامعه بشري نيست؛ بلکه براي ايجاد فکري يکسان و مذهبي واحد است؛ مذهبي که بر متون درست و معتبر تاريخي استوار است. از اين رو، دولت مهدي، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزي عقل و دانش و توحيد بر ناداني و خرافه و شرک است.



يهود و مسيحيت و انتظار رهبر موعود

به رغم دشمني تاريخي شديد ميان يهود و مسيحيان، به پندار کُشتن عيسي بن مريم به دست يهود، پيروان هر دو دين در قرن 19 و 20 ميلادي، به وحدت نظر در ظهور مسيح و پشتيباني از برنامه اي سياسي رسيدند که برپايي دولت اسراييل بود؛ از آن رو که به پندارشان مقدمه ظهور مسيح به شمار مي آمد. بدين بهانه صدها کليسا و گروه مسيحي آمريکايي و اروپايي براي پشتيباني دولت اسراييل بسيج شدند.9 در سال 1980، سازماني به نام »سفارت بين المللي مسييحان« در قدس اشغالي تأسيس شد که اهداف مؤسسات آن به اختصار چنين بود:

ما بيش از اسراييليها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهري است که مورد عنايت خداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است.

اعضاي سفارت معتقدند:

اگر اسراييل نباشد، مکاني براي بازگشت مسيح نيست.

بلافاصله پس از راه اندازي سفارت، جشن بين المللي ساليانه يهودي - مسيحي، با نام »عيد عريش« برگزار شد و بيش از هزار روحاني مسيحي در آن شرکت کردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبي مسيحي در آن حضور داشتند.

»سفارت بين المللي مسيحيان« يکي از سازمانهاي مهمي بود که براي شنيدن مذاکرات کميسيونهاي کنگره آمريکا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مي شد. در سال 1985، رهبري مسيحيان صهيونيست، کنفرانسي در »بال« سوييس برگزار و اعلام کرد:

ما گروههايي از دولتهاي مختلف و نمايندگان کليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن کوچک که در 88 سال پيش دکتر »تئودور هرتزل« به همراه اولين شرکت کنندگان کنفرانس صهيونيستي، در آن تجمع نمودند و سنگ بناي پيدايش دولت اسراييل را نهادند. همگي براي نيايش و خشنودي پروردگار جمع شده ايم، تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيده اسرائيل و همراهي خود را اعلام کنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تأييد مي کنيم.10

در آمريکا، کنيسه اي به نام [Indespensationalism] تأسيس شد که شمار پيروانش به شش ميليون نفر مي رسد. اعضاي اين کنيسه معتقد به بازگشت مسيح اند، که از جمله شرايطش، برپايي دولت صهيونيستي و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است.

از شمار پيروان اين کنيسه، »جرج بوش« اول و »ريگان« رؤساي جمهور پيشين آمريکا هستند. در اکتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستي آمريکا و اسراييل، گفت:

من مي پرسم: آيا ما همان نسلي هستيم که شاهد نبرد »هرمجيدون« خواهيم بود؟ پيشگوئيهاي زمان گذشته، زماني را که اکنون در آن به سر مي بريم، توصيف مي کند.11

گفته ريگان مستند به کتاب planet erth The late grad [سياره فاني بزرگ زمين] نوشته »هال ليندسي«، (Hal Indsey) است که نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش کرد. در اين اثر، مهم ترين فلسفه پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشت يهود به سرزمين اسرائيل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنين گفته شده است: قوم يأجوج، اتحاد شوروي است که همراه عربها و هم پيمانانشان، به اسرائيل حمله مي کند. اين کتاب تأکيد دارد: ارتش نظامي اسرائيل بر نيروهاي شر پيروز مي شود و پس از نبرد »هرمجيدون«، وضع براي بازگشت نجات بخش مسيح آماده مي شود. هرمجيدون نام منطقه اي در دشت »المجدل« فلسطين است که نيروهاي شر و خير در آنجا نبرد خواهند کرد.12



گفت وگوي مسلمانان درباره مهدي موعود(ع)

در پرتو عقايد مشترک شيعي و سني درباره برنامه الهي در آخرالزمان و اين که رهبر موعود، مهدي، از ذريه پيامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامي است و قرآن و سنت، شيوه وي مي باشد، سني و شيعه، دو نوع گفت وگو مي توانند داشته باشند:

نخست: گفت وگوي شيعي - سني با هدف ايجاد بنيان محکم وحدت اسلامي که بر وحدت قبله و کتاب و خاتميت پيامبر و آينده مشرق با ظهور مهدي آل محمد(ص) استوار است. مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و برادري و بحث علمي مي توان بررسي کرد. شايد از مهم ترين مسايل رو در روي مسلمانان، نشانه هاي الهي و ضوابطي است که مهدي موعود(ع) را مشخص مي کند. به ويژه آن که دو تجربه سياسي بزرگ، در اين باره هست؛ تجربه مهدي اسماعيلي در قرن سوم و چهارم هجري و تجربه مهدي سوداني در قرن سيزدهم.

دوم: گفت وگوي اسلامي - مسيحي.



گفت وگوي اسلامي - مسيحي

در بسياري از انديشه هاي ديني، مسيحيان و مسلمانان مشترکند، چه درباره خداي متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه زمين و نقش مسيح در اين باره. نشر انديشه هاي مشترک که بسياري از مردم مسيحي و اسلامي از آن ناآگاهند، گسست بزرگي را که ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مي کند. نيز احساسات منفي و سياستهاي اشتباهي را که به سبب وضع استثنايي، دولتهاي دو طرف در طول تاريخ انجام داده اند، کم مي کند. اگر شکاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه دشمني از بين رود و تقدير و احترام متقابل بجاي آن بنشيند، مي توان مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث کرد.

اين مسأله سخت و محال نيست؛ زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبي وجود ندارد که سبب اختلاف شود. برعکس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحي - يهودي حاکم بوده است؛ زيرا يهوديان نمي پذيرند عيسي پسر مريم است، بلکه به وي و مادرش، صفات زشتي نسبت مي دهند و اعتراف مي کنند عيسي را کشته اند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند. اما به رغم اين وضع، تلاشهاي يهوديان صهيونيست، نتيجه مثبت داده و مسيحيان، هم پيمان قدرتمند اسرائيل شده اند و ميليونها مسيحي، اسرائيل را بيش از خود يهود، تأييد و حمايت مي کنند!



پي نوشتها:

1 . بيماريهايي در زمان مسيح، شيوع داشت، که درمانش مشکل بود. وي با لمس بدن و با

معجزه، امراض را درمان مي کرد. با ظهور دوباره مسيح، اين کار تکرار مي شود؛ زيرا

کمي پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقي خواهد شد، که سبب آن مثلاً

به کارگيري اشعه راديوم، در جنگهاست. شايد ما در آغاز اين مرحله ايم؛ به ويژه پس از آن که اسلحه هاي جديد در جنگ خليج فارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاي ناهنجار اخلاقي به سبب آن تشعشعات هستند.



2 . ر.ک: آثار الکامله للامام المهدي السوداني، ج1، صص149-139؛ سعادةالمهتدي بسيرة الامام المهدي، اسماعيل عبدالقادر الکردفاني، تحقيق: د. محمد ابراهيم ابوسليم، ص1، ج نخست، بيروت، 1972.



3 . آثار الکامله، ج5، ص94، نامه 40.



4 . »دابة« به هر جنبنده بر روي زمين مي گويند، چنانکه در آيه 56 هود آمده است:هيچ جنبنده اي نيست مگر اين که خدا بر آن تسلط دارد.»دابة« در سوره »نمل« به معناي انسان مرده اي است که خدا زنده اش مي کند [و او با مردم سخن مي گويد] به قرينه اخرجنا من الارض و تکلمهم.



5 . ذکر آيه بدان سبب است که پس از ظهور مهدي و مسيح، بسياري از مردم، بر دين و مذهب پدري خود که بدان خو و الفت گرفته اند، باقي خواهند ماند، چنانکه قرآن درباره مردم زمان پيامبران در آيه 104 سوره مائده گفته است:

و هنگامي که به آنها گفته شود: به سوي آنچه خدا نازل کرده و به سوي پيامبر بياييد، مي گويند: آنچه از پدران خود يافته ايم، ما را بس است؛ آيا اگر پدران آنها چيزي نمي دانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروي مي کنند؟!].

6 . اشاره به حشر اکبر و قيامت کبراست.

7 . صحيح بخاري، ج4، ص203، دارالفکر، بيروت. بخاري مي گويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابي سلمه الماحشون از عبيداللَّه از نافع از ابن عمر مي گويد: در زمان پيامبر، کسي را همسنگ ابوبکر، سپس عمر و سپس عثمان نمي ديديم و اصحاب پيامبر را رها کرده، در ميانشان، کسي را برتري نمي داديم.

8 . بصائرالدرجات، ص299.

9 . البعد الديني في السياسة الاميريکية تجاه الصراع العربي الاسرائيلي، يوسف الحسن. رساله دکتراي وي است.

10 . مقاله »الصهيونية في اميرکا«، حسن حداد، مجلة شؤون فلسطينية، ش93-92، 1990/9/10.

11. مقالة »الخليج في الطريق الي هرمجيدون«، محمدالسماک، السفير، 1990/9/10.

12. الصهيونية في اميرکا، ش93-92.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:56 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


نگرشي به زيارت آل ياسين-2


السلام عليک يا داعي الله و ربانيّ آياته

سلام بر تو اي خواننده خلق به سوي حق

و اي پرورش گر آيات خداوند

اين جمله - که نخستين سلام خاص بر آن وجود مقدس است - متضمن دو صفت از اوصاف کمال حضرتش مي باشد:

1- داعي الله

2- ربّانيّ آياته

صفت اول داعي الله است. داعي اسم فاعل است؛ به معني خواننده و دعوت کننده که در اينجا به مفعول اضافه شده است؛ يعني، اي کسي که خدا را مي خواني؛ اي خواننده خدايي. ممکن است به مفعول دوم اضافه شده باشد و مفعول اول در تقدير و حرف جرّ حذف شده باشد؛ يعني اي کسي که بندگان خدا را به سوي خدا مي خواني و دعوت مي کني. هر دو احتمال و معني در اين جمله مناسب است و هر کدام از آنها بيانگر کمالي است از کمالات آن بزرگوار؛ يکي کمال لازم و ديگري کمال متعدّي.

کمال لازم صفت نفساني آن وجود مقدّس است که پيوسته در حال دعا و خواندن ذات قدّوس الاهي است. کمال متعدي مقام داعَويّت و دعوت نمودن و خواندن خلق است به سوي حقّ. آن حضرت در هر دو عصر غيبت و ظهور به نحوي به اين مقام قيام نموده اين وظيفه بس خطير را ايفا مي نمايد.

آري او داعي الله و داعي الي الله. او ختم خانداني است که دعاة الي الله و خوانندگان خلقند به حقّ.

از اين رو که نخستين سلام به آن وجود مقدس به عنوان داعي الله ذکر شده استفاده مي شود که مقام داعويت برترين مقامي است که حضرتش حائز گرديده است؛ زيرا اين مقام مجمع مقامات و در بردارنده کمالات بسياري است که در سايه آن مقامات و کمالات، خداوند - جلّ و عزّ - اين مقام را عنايت مي فرمايد. هر کس نمي تواند داعي الله باشد. داعي الله کسي است که از جهل و خطا و لغزش و ناداني محفوظ و مصون است و الّا داعي الله حقيقي نيست. همچنين داعي الله بايد عالم بالله باشد و الّا نمي تواند داعي و خواننده و رساننده خلق به خالق باشد. چگونه کسي مي تواند به چيزي که نمي شناسد و علم ندارد دعوت کند؟ نتيجتاً از خود اين جمله مي توان مقام عصمت و قداست و علم وآگاهي مطلق آن حجّت مطلقه حقّ و داعي الله مطلق را استفاده کرد.

گفتيم مقام داعويت - که نخستين مقام مذکور در اين زيارت شريفه است - مي تواند از بالاترين و برترين مقامات آن صاحب مقامات جامعه باشد؛ زيرا از سال 260 هجري تا به حال و از حال تا آن زمان که اراده حقّ متعال به حيات آن حقيقت حيات تعلق گرفته است، صاحب مقام داعي اللهي بوده و هست و خواهد بود. او از همه دعاة الي الله در اين مقام بيشتر جا داشته و دارد که آباء گرامي و اجداد طاهرينش هر کدام چند سالي بيش تکيه گزين اين مسند نبودند.

صفت دوم در اين سلام، ربانيّ آياته مي باشد. خوب است ابتداءً معناي رباني را بياوريم تا مفاد اين سلام بهتر روشن شود. مرحوم طريحي گويد:

در کشّاف آمده است که ربّاني کسي است که تمسّکش به دين و اطاعت خداي - تعالي - محکم و شديد باشد. در قاموس است که خداپرست خداشناس را ربّاني گويند. طبرسي گويد: کسي که امر مردم را اصلاح و تدبير نمايد (چنين خوانده مي شود)... در حديث که وارد شده است: »لا علم إلّا مِن عالمٍ ربّانيٍّ«؛ علمي نيست مگر از عالم ربّاني. مقصود کسي است که علمش موهبتي است و حق - تعالي - فرمان يادگيري از وي را داده باشد يا آنکه راسخ و پابرجاي در علم است يا کسي که جز خدا چيزي در طلب علم در نظر ندارد يا کسي که به دين خدا پاي بند است.

گفته اند: ربّاني منسوب به ربّ است که الف و نون براي مبالغه به آن اضافه شده [ياي آخر آن ياي نسبت است]. بعضي آن را از ربّ به معني تربيت گرفته اند.1

با توجه به آنچه در معناي ربّاني آورديم، اين جمله را مي توان چنين معني کرد:

سلام بر تو اي کسي که در ميان آيات پروردگار و نشانه هاي او پيوند و ارتباط با دين و طاعت حقّ از همه بيشتر است تا آنجا که خودت نفس دين هستي و اطاعت از تو اطاعت از خدا است. سلام بر تو اي کسي که مربّي و تربيت کننده آيات حق متعالي.

بنا بر اين معنا، جمله بيانگر مقام منيع ربّاني آن وجود مقدس نسبت به همه آيات خلقت مي باشد. خداوند سبحان تربيت و پرورش جميع آياتش را بجميع معني الکلمة به خاندان رسالت، عليهم السلام، اضافه نموده است.

امروز اين مقام شامخ و منصب والا به آن امام همام اختصاص دارد. تنها کسي که بر اريکه ربّانيت حقّ به حق تکيه زده و تربيت و پرورش تمام آيات حقّ به کف با کفايت او سپرده شده آن وجود مقدس است.

ممکن است در توضيح اين جمله چنين بگوييم:

با توجه به اينکه تمام آيات خلقت و آفريده هاي آفريدگار مي توانند نمايانگر او باشند و او را نشان دهند و آيه ربّ قرار گيرند، آن وجود مقدس ربّاني آيات است؛ ربّ النوع آيات حق است و از همه آيات آيتيّتش بيشتر و از همه نشانه ها نشان دارتر است. اين هم از عجائب آيات است که آيتيّت آيه اي بي نشان - که کسي نشاني از او ندارد و جايش را نمي داند - از همه آيات بانشان - در مقام معرفي خلّاق سبحان و خداي مهربان بيشتر باشد تا آنجا که رباني آيات او قرار گيرد. سلام بر تو اي کسي که از همه بيشتر خدا را نشان مي دهي.

آخرين احتمالي که در معناي اين جمله به نظر مي رسد اين است: سلام بر تو اي ربّاني؛ اي نشانه خداگونه؛ اي آيه هستي؛ نشانه هستي؛ اي مخلوق هستي؛ آيه و نشانه و مخلوق و بنده اي خداگونه و خدانشانه؛ با حفظ جهت مخلوقي و امکاني و حدوثي و همه آنچه در چنين مقامي بايد لحاظ شود که: »لا فرق بينک و بينها إلّا أنّهم عبادک و خلقک؛ فتقُها و رتقُها بيدک...«.2

تو آيه اي هستي که جلوه ذوالآيه داري؛ مخلوقي هستي که از خالق نشان داري؛ تو خدا نشان دهي. خدا که ديده نمي شود. او با هيچ کدام از حواس ظاهري و باطني درک نمي گردد. بايد تو را ديد که وجه الله اي؛ با تو سخن گفت که اُذُن الله اي؛ از تو حرف شنيد که لسان الله اي. اين جا قلم در مي ماند که چه بنويسد تا از دائره و مرز بيرون نرود و سرشکسته نگردد!

پي نوشتها:

×. برگفته از کتاب »سلام بر پرچم افراشته«، تأليف: سيد مجتبي بحريني

1. مجمع البحرين 2: 65 ماده ربب.

2. مصباح المتهجّد: 740 (از توقيع شريف دعاي ماه رجب).

 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:56 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


آه سحر (ادعيه امام عصرعج)



سلام بر يگانه يادگار خداوند در زمين...

درود بي پايان بر حضرت بقيةالله الاعظم حجة بن الحسن المهدي، ارواحنافداه.

خدايا، ظهورش را نزديک فرما، و جهان را به نور قدومش روشن کن. و عدل مطلق را به دست او در سراسر گيتي حکمفرما ساز.

دعاها و زيارتهاي مربوط به ساحت مقدس امام زمان و صاحب اختيار عوالم امکان، بخش مهمي از فرهنگ شيعه را به خود اختصاص داده است. اين گستردگي منشأيي جز اين ندارد که آن حضرت، خاتم اوصيا و اميد امتهاست. و با امامتي که تاکنون دوازده قرن از آن مي گذرد، نمونه اي در انبيا و امامان گذشته است.

جمع آوري و تدوين ادعيه و زيارات مربوط به آن حضرت به صورتهاي مختلفي تاکنون انجام شده و دايره وسيعي دارد. در اين نوشته به چند نمونه مشهور آنها اشاره مي شود و با برداشتهاي موضوعي و تلخيصي که از مضامين آنها شده، آشنايي بيشتري با محتواي اين دعاها پيدا خواهيم کرد.

لازم به تذکر است که دعا براي وجود شريف امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، در دعاهاي مخصوص به حضرت محدود نمي شود؛ بلکه در زيارات ائمه و اعمال شب و روز جمعه و حتي در دعاهاي نماز و غيره نيز به چشم مي خورد، که در اين نوشته به آن موارد هم مراجعه شده است.

باشد که با استمداد از ساحت قدس حضرتش، در آينده بتوانيم بحث جامع و کاملتري در کتابي مستقل، تقديم نماييم.



بخش اول

برداشتي از ادعيه و زيارات مربوط به امام زمان،عجّل اللَّه تعالي فرجه، که بيانگر محتواي آنهاست و آنچه ما بر زبان جاري مي کنيم و بايد به معناي آن توجه کنيم، بخش نخست اين نوشتار است که بطور خلاصه و فهرست وار تقديم مي شود:



دعاهايي که در مورد خود حضرت است

1. تعجيل فرج و ظهور حضرت

اين مضمون بيش از مضامين ديگر در ادعيه و زيارات آمده است. در دعاها و زيارتهاي مربوط به امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، آنچه بيش از همه به چشم مي خورد. دعا براي تعجيل فرج و مقرر گشتن امر ظهور حضرت از جانب خداوند به عبارتهاي مختلف است. دعا براي تعجيل فرج گاهي به صورت تصريح و گاهي به صورت کنايه است مانند: عزّت مؤمنان و ذلت جباران، منافقان، کفار، معاندان، دشمنان، سلاطين، رقيبان حضرت و آنان که سعي در خاموش نمودن نور حضرت و از ياد بردن ذکر او دارند.

ياري مؤمنان و سرکوب دشمنان توسط حضرت، درخواست چشم روشني براي معصومين و ذريه آنها و نيز شيعيان، از خداوند که اشاره به ظهور و فرج است؛ احياي دين و سنت و درستي تغيير يافته هاي قرآن و بازگرداندن احکام تغيير داده شده توسط حضرت، ظاهر شدن نور حضرت و برطرف شدن بدعتها و باطلها.

گسترش عدل و داد به دست حضرت پس از شيوع ظلم و جور، ايجاد رعب و سيطره براي حضرت پس از ظهور، نشر علم و پاکسازي جهان از ضلالتها توسط حضرت، برطرف شدن تمامي مشکلات و غمهاي مؤمنان توسط حضرت، استقرار امنيت در همه جا توسط حضرت، هدايت تمامي بندگان به آن حضرت، جمع و يگانگي احزاب و فرقه هاي مختلف توسط حضرت و...



2. دعا براي سلامتي حضرت

در دعا براي سلامتي امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، نيز گاهي تصريح به سلامتي و حفظ حضرت شده و گاهي به صورتهاي ديگر آمده است. از نمونه اين دعاها دفع حسد و شر حيله گران و ظالمان و جباران از حضرت است. سلامهايي که به حضرت داده شده بسيار زياد است و همه حاوي مضامين بالا از عقايد شيعه در مورد آن حضرت و صفات و خصائص و ديگر جوانب او است. اين سلامها همه به منزله دعا براي سلامتي حضرت بوده و نيز اداي احترام و عرض ادب خدمت اوست.

در اين سلامها اشاره شده که تحيتي از جانب خود انسان و نيز درخواست از خداوند است که سلام جميع مؤمنين و مؤمنات از شرق و غرب عالم را به او برساند، حفظ حضرت از هر طرف و از هر جهت، حفظ پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، و ائمه، عليهم السلام، به آن حضرت و درباره آن حضرت، دعا براي طول عمر و زينت زمين به بقاء حضرت به عبارات مختلف.

صلواتهايي که در ادعيه و زيارات نسبت به حضرت آمده به انواع و اقسام و عبارات مختلف است و اکثراً همواره با صلوات بر پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، ديگر معصومين، عليهم السلام، آمده است.



دعاهايي که در ارتباط غيرمستقيم با حضرت است

1. دعا براي دوستان و ياوران و خدام آن حضرت

دعا براي دوستان و ياوران و زائرين حضرت نيز در ادعيه و زيارات به چشم مي خورد. مضاميني از قبيل کمک خواستن از خداوند و ياري حق تعالي براي آنها دعا براي اينکه خداوند آنها را دوست بدارد.



2. دعاهاي شخصي که در رابطه با حضرت براي خود دعا مي نماييم

در ادعيه و زيارات مضاميني آمده که دعا براي خود انسان در رابطه با امام زمان،عجّل اللَّه تعالي فرجه، است. از نمونه هاي آن موارد زير است:

از اعوان و انصار و ياران و ملازمان و محافظان و تابعين و دوستان و خونخواهان و خالصان و پيشروان در اداي اوامر حضرت و راضي و تسليم بودن نسبت به آن حضرت، از منتظران ظهور و فرج حضرت بودن، محشور گشتن در زمره آن حضرت و زير پرچم حضرت، در قيامت از ياران حضرت بودن، توفيق اداي حقوق آن حضرت، درک ظهور و زمان پس از ظهور حضرت و بازگشت و زنده شدن در صورت مرگ قبل از ظهور.

خداوند رأفت و رحمت و دعاهاي خير حضرت را به ما برساند، نماز ما را بخاطر او قبول کند، دعاي ما را به او مستجاب فرمايد، گناهان ما را به او ببخشد، رضايت او را بر ما منّت نهد، ما را به او ببخشد، رضايت او را بر ما منّت نهد، ما اجتهاد در طاعت او داشته باشيم و اجتناب از معصيت او کنيم.

برآوردن حوايج بخاطر او، توفيق زيارت حضرت به انواع آن و با عبارات مختلف، ثبات در متابعت حضرت و يقين در زمان غيبت بر وجود آن حضرت و مسأله ظهور، گرفته نشدن ياد او از ما، توفيق دعا براي حضرت، برطرف شدن شک و شبهه، دفع بلا از ما بخاطر آن حضرت.

آنچه آل محمد، صلّي اللّه عليه وآله، را خوش آيد و آنچه دشمنانشان از آن حذر کنند از ما ببينند، خداوند ما را به محبت او منتفع سازد، دعا براي عود به زيارت حضرت، دوري از شکّ و شبهه در مورد حضرت و داشتن خلوص، دوري از کسالت و بيکاري، سلامتي در امتحان الهي، نرمي و خضوع باطني براي ولي امر خداوند، صبر در زمان غيبت و عجله نداشتن در امر ظهور.



3. دعا عليه دشمنان حضرت

در ادعيه و زيارات دعا بر عليه دشمنان و خوارکنندگان حضرت نيز آمده است. مضاميني از قبيل خوار شدن خوار کنندگان (خاذلين) حضرت، دعا عليه انواع دشمنان حضرت، دعا براي اينکه خداوند دشمنانش را دشمن بدارد.

در ادعيه و زيارات مربوط به حضرت مضامين ديگري نيز آمده که به آنها اشاره مي شود:

1. شکواي دل با خداوند و امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، از دشواريهاي زمانه و طولاني شدن غيبت و استغاثه به آنها، که اکثراً با مضامين بالا و بصورت خطابي است، و گاهي کلماتي از قبيل »الغوث« و »ادرکني« و »العجل« آمده است.

2. بيان فضائل و خصائص مظلوميت اهل بيت، عليهم السلام، و بخصوص امام زمان،عجّل اللَّه تعالي فرجه.

3. شهادت به اعتقادات درباره حضرت؛ از قبيل طول عمر حضرت و رجعت و عدل جهاني که به دست او تحقق مي يابد.

4. تجديد بيعت و اعلام آمادگي براي جانفشاني و اطاعت از اوامر آن حضرت.



بخش دوم

برشمردن دعاها و زيارات مربوط امام عصر، عجّل اللَّه تعالي فرجه، و ذکر منابع آنها و فشرده اي از محتواي هر يک، بخش دوم اين نوشتار را تشکيل مي دهد.



1. دعاي ندبه

دعاي ندبه از اعمال سرداب مقدس امام زمان،عجّل اللَّه تعالي فرجه، و نيز از اعمال عيد فطر و روز جمعه است، و خواندن آن در همه اوقات مناسب است.

اين دعا گر چه مربوط به امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، است، ولي مي توان گفت يک دور عقايد تشيع در آن آمده است.

در اين دعا ابتدا توحيد و سپس نبوت انبياء، صلوات الله عليهم، و پيامبر و بعد مسأله وصايت اميرالمؤمنين، عليه السلام، و فتنه هاي پس از پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، آمده و پس از اشاره اي به ائمه، عليهم السلام، موضوع امام زمان،عجّل اللَّه تعالي فرجه، آورده شده و درباره غيبت و ديگر جوانب مربوط به آن حضرت در قالب شکواي دل خطاب به حضرت آمده است و در آخر هم دعاهايي بسيار مختصر و جامع آمده است.

142. دعاي عهد

از امام صادق، عليه السلام، روايت شده که فرمودند:

هر کس چهل روز صبح هنگام، دعاي عهد را بخواند از ياران قائم ما است و اگر قبل از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را در زمان ظهور از قبر بيرون مي آورد که در خدمت حضرت باشد. خداوند به هر کلمه اي از اين دعا هزار حسنه عطا فرمايد و هزار گناه محو مي نمايد.

دعاي عهد ابتدا خداوند را به اسامي و صفات مي خواند و بعد صلوات بر امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، است. سپس دعاهايي در مورد آن حضرت و فرج او و نيز حضور ما در زمان حضرت و ديدار روي حضرت دارد.2



3. زيارت آل ياسين

اين زيارت توقيعي است که از ناحيه مقدس امام عصر، عجّل اللَّه تعالي فرجه، صادر گشته و حضرت مي فرمايند:

هر گاه خواستيد به ما توجه پيدا کنيد همانگونه که خداوند فرمود بگوييد: سلام علي آل ياسين...

اين زيارت بسيار معتبر و پرمحتوي است و مي توان گفت: خلاصه اي از عقيده هر شيعه در زمان غيبت است و آنچه يک شيعه بايد در زمان غيبت بداند در آن آمده است.

در اين زيارت ابتدا سلامهاي متعددي با مضامين بالا، خطاب به امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، آمده و سپس حضرت را براي عقايد قلبي خود از اقرار به ائمه، عليهم السلام، و ديگر عقايد تشيع شاهد مي گيرد.

در دعاي بعد از زيارت آل ياسين هم پس از صلوات بر پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، دعاهايي در مورد دعا کننده دارد و بعد صلوات بر حضرت حجت، عجّل اللَّه تعالي فرجه، با القاب مخصوص است و بعد دعاهايي در مورد حفظ و فرج و تأييد و ظهور حضرت و درباره شيعيان آمده است.3



4. زيارت حضرت در حرم سامرا

زيارتي است که شهيد در مزار خود و نيز ابن مشهدي در المزار الکبير آورده اند:

هنگامي که از زيارت دو امام در سامرا فارغ شدي بر در حرم امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، بايست و بگو: السلام عليک يا خليفةالله و... سپس بر در سرداب غيبت بين دو درب بايست در حالي که...

اين زيارت ابتدا سلامهاي متعددي با مضاميني بسيار سنگين دارد که حاوي فضائل و خصايص حضرت و پاره اي از اعتقادات شيعه است و بعد شهادت به جوانب مختلف حضرت و مطالبي در مورد ظهور و بعد از ظهور خطاب به آن حضرت است و در آخر صلوات بر پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، و آل آن حضرت و دعا براي تعجيل فرج به چند شکل و براي ياري خداوند بوسيله حضرت و احياي دين توسط حضرت و ايجاد امنيت توسط حضرت و برپايي عدل و برطرف شدن ظلم توسط حضرت است و به صلوات ختم مي شود.4



5. زيارت امام زمان، عليه السلام، در سرداب مقدس

زيارتي است که شهيد در مزار و ابن المشهدي در المزار الکبير آورده اند که هنگام داخل شدن در سرداب خوانده مي شود و بعد از زيارت دوازده رکعت نماز دارد و بعد دعاي »الهي عظم البلاء...« خوانده مي شود.

اين زيارت هم سلامهايي بسيار جامع و کامل دارد که غير از معصوم، عليه السلام، ديگري نمي تواند آن کلمات را بيان فرمايد و در آخر حضرت را بر عقايد قلبي خود شاهد مي گيرد و دعايي کوتاه در آخر دارد، و پس از آن نماز و صلواتي با عباراتي سنگين براي حضرت آمده است.5



6. صلوات بر امام زمان

صلواتي است شامل درود بر آن حضرت و دعا براي ظهور او به عبارتهاي مختلف و همچنين دعا براي بعد از ظهور حضرت است که همان کارها و برنامه هاي حضرت است.6



7. زيارت حضرت پس از نماز صبح

زيارتي است که هر روز پس از نماز صبح خوانده مي شود. در اين زيارت از خدا طلب صلوات بر حضرت از سوي جميع مؤمنين مي نمايد و همچنين تجديد بيعت با حضرت و دعا براي خود که از ياران حضرت و اطرافيان و نگهبانان و شهيدان در رکاب حضرت باشيم.7



8. دعا در زمان غيبت

دعايي است که در زمان غيبت خوانده مي شود و به گفته شهيد و ابن مشهدي از ناحيه خود حضرت وارد شده و اين دعا بعد از اعمال سرداب نيز خوانده مي شود.

در اين دعا ابتدا شکايت به خداوند از زمان غيبت آمده و پس از صلوات دعا براي فرج و استغاثه به پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، و اميرالمؤمنين، عليه السلام، و بعد استغاثه به امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، است.8



9. زيارت امام زمان، عليه السلام، در روز جمعه

زيارتي است که در روز جمعه (که روز ظهور امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، خواهد بود) وارد شده است.

اين زيارت ابتدا سلامهايي است متعدد که همه حاوي صفات و خصايص و فضايل حضرت و گاهي حاوي دعاي براي فرج و ديگر جوانب حضرت است و سپس ذکر صلوات آمده و دعا براي خود که از منتظران و ياران و شهيدان و دوستان حضرت باشيم. بعد از آن خطاب به حضرت درد دل و شکوايي دارد.9



10. دعا براي حضرت در شب نيمه شعبان

دعايي است که در شب نيمه شعبان خوانده مي شود. در اين دعا خداوند را بحق مولود نيمه شعبان قسم مي دهد و القاب و فضايل حضرت و بعد صلوات بر حضرت آمده و دعا براي حضور در ظهور حضرت و از ياران آن حضرت بودن و در آخر صلوات بر ايشان و لعن بر دشمنان ايشان ذکر شده است.10



11. دعا براي امام زمان، عليه السلام، در روز جمعه

اين دعا در اصل صلواتي است که در اعمال روز جمعه وارد شده است. ابتدا صلواتهايي بر پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، و اميرالمؤمنين، عليه السلام، و ائمه، عليهم السلام، و بعد صلواتي بر همه معصومين، عليهم السلام، است. سپس صلوات بر امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، است و بعد دعا براي طول عمر حضرت و حفظ حضرت از انواع شرور و دعا براي رعيت و شيعيان حضرت و دعا براي فرج و ظهور حضرت به انواع مختلف و در آخر صلواتي بر پنج تن، عليهم السلام، و امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، آمده است.11



12. دعا براي امام زمان، عليه السلام، در سرداب مقدس

اين دعا از امام رضا، عليه السلام، نقل شده و در اعمال سرداب مقدس آمده است. ابتدا دعا براي سلامتي حضرت با القاب خاص آمده و حفظ از شرور و تأييد آن حضرت از جانب خداوند و دعا براي فرج و ظهور حضرت و انواع دعا عليه دشمنان امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، و اقرار به صفات حضرت و دعا براي خود نسبت به حضرت و نيز دعاهايي کلي براي خود انسان و در آخر صلوات بر ائمه، عليهم السلام، و اقرار به فضايل و خصايص اهل بيت، عليهم السلام، آمده است.12



13. دعا براي امام زمان، عليه السلام، در زمان غيبت

دعايي که ابوعمرو، عثمان بن سعيد عَمري، اولين نائب از نوّاب اربعه زمان در غيبت صغري خوانده و ابوعلي محمدبن همام شنيده و او را امر نموده که اين دعا را بخواند، و سيد بن طاووس نيز فرموده که ما اين دعا را از فضل خدا مي دانيم.

در ابتداي اين دعا جمله »اللهم عرّفني نفسک...« آمده و سپس به پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، و ائمه، عليهم السلام، شهادت داده و بعد دعا براي سلامتي امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، و دعا براي طول عمر حضرت است و در همه اينها معارف بالايي درباره آن حضرت آورده است.

سپس دعا براي خودمان از قبيل يقين و حالت انتظار و تسليم در مقابل حضرت و از ياران حضرت بودن آمده است. بعد از آن دعا براي فرج و لعن بر دشمنان حضرت و دعا براي بعد از ظهور حضرت و صلوات بر ائمه، عليهم السلام، و سپس شکايت از زمان و دعا عليه دشمنان حضرت و نيز تحقق يافتن تمام خوبيها توسط حضرت آمده است.13

اميد است اين مختصر انس دلهايي باشد که در عصر غيبت، انيسي جز مولايشان براي دل خود ندارند و با آنچه بعنوان خطاب با حضرت ولي عصر، عجّل اللَّه تعالي فرجه، بر زبان مي آورند، از اعماق وجود آن محبوب دلها را دعا کنند و از دور و نزديک سلامش نمايند و بر او درود فرستند.

پي نوشتها:



1. ر.ک: کتاب محمد بن حسين بن سفيان بزوفري (خطي)؛ المزار القديم، راوندي (م 573 ق.)؛ المزار الکبير، محمدبن مشهدي (م قرن 6)؛ جمال الاسبوع، سيد بن طاووس، ص553؛ الاقبال بالاعمال، سيد بن طاووس، ص295، ب87، دعا بعد صلاة عيد الفطر؛ مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص446، اعمال سرداب؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج102، ص111؛ زادالمعاد، محمدباقر مجلسي، ب11، زيارت صاحب الزمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه؛ تحيةالزائر، حسين بن محمدتقي نوري (ميرزاي نوري)؛ مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، ص534؛ المراقبات، ميرزا جواد آقا تبريزي، ص186، ف13، في مراقبات عيد الفطر.

2. ر.ک: مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص235، 236؛ بحارالانوار، ج53، ص95، ح111؛ ج102، ص111؛ مفاتيح الجنان، ص539 - 540.

3. ر.ک: الاحتجاج، طبرسي، ج2، ص316 - 318؛بحارالانوار،ج53،ص171،ح57؛ج94،ص3؛ ج102،ص81،ح1؛مفاتيح الجنان،ص525-523.

4. ر.ک: المزار الکبير، ابن مشهدي، ص194 - 196؛ مزار شهيد، ص62 - 63؛ بحارالانوار، ج102، ص116 - 118؛ مفاتيح الجنان، ص526 - 529.

5. ر.ک: المزار الکبير، ابن مشهدي، ص196؛ مزار شهيد، ص64 - 65؛ مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص228، 229؛ بحارالانوار، ج102، ص101 - 109؛ مفاتيح الجنان، ص529 - 531.

6. ر.ک: مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص228، 229؛ بحارالانوار، ج102، ص102؛ مفاتيح الجنان، ص531.

7. ر.ک: مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص228، 229؛ بحارالانوار، ج102، ص110؛ مفاتيح الجنان، ص538 - 539.

8. ر.ک: المزار الکبير، محمد ابن مشهدي، ص196؛ مزار شهيد، ص64، 65؛ بحارالانوار، ج102، ص119؛ مفاتيح الجنان، ص531 - 532، شبيه آن در ص115 - 116، و نيز دعاي بعد از

نماز امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، در بحارالانوار، ج91، ص190، و مفاتيح الجنان، ص45 - 46.

9. ر.ک: بحارالانوار، ج102، ص215؛ مفاتيح الجنان، ص59 - 60.

10. ر.ک: الاقبال بالاعمال، سيد بن طاووس، ص705 - 706؛ مفاتيح الجنان، ص59 - 60.



11. ر.ک: الغيبة، شيخ طوسي، ص177؛ جمال الاسبوع، سيدبن طاووس، ص494 - 504؛ بحارالانوار، ج52، ص17 - 22، ج94، ص181؛ مفاتيح الجنان، ص51 - 53.

12. ر.ک: المصباح، کفعمي، ص548؛ مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص226، 227؛ جمال الاسبوع، سيد بن طاووس، ص506 - 511؛ بحارالانوار، ج95، ص330، ح4؛ ج102، ص111؛ بحارالانوار، ج95، ص332، ح5؛ مفاتيح الجنان، ص541 - 543.

13. ر.ک: کمال الدين، شيخ صدوق، ج2، ص190؛ مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص220 - 223؛ جمال الاسبوع، سيد بن طاووس، ص521 - 529؛ بحارالانوار، ج53، ص187، ح18؛ ج5، ص327، ح3؛ ج102، ص89؛ مفاتيح الجنان، ص588 - 591.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:57 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


أللّهم اجعلني من الطالبين بثاره مع إمام منصور


أللّهم اجعلني من الطالبين بثاره مع إمام منصور من أهل بيت محمّد

بارالها، مرا از آنان قرار ده که در رکاب آن امام ياري شده از خاندان پيامبر [مهدي، عليه السلام] به خونخواهي حسين برخواهند خاست.

(فرازي از زيارت عاشورا)

ألّلهمّ يا من خصّنا بالکرامة، و وعدنا بالشفاعة... إرحم لک الأعين الّتي جرت دموعها رحمةً لنا، و ارحم تلک القلوب الّتي جزعت و احترقت لنا، و ارحم تلک الصّرخة الّتي کانت لنا، ألّلهم إنّي استودعک تلک الأبدان و تلک الأنفس حتّي توفّيهم علي الحوض يوم العطش الأکبر...

بارالها! اي آنکه ما را به کرامت اختصاص داده و به شفاعت وعده فرمودي... ترحم فرما بر آن ديدگاني که از رحمت و شفقت بر ما گريان شدند، و دلهايي که براي ما جزع کرده و سوختند، و آن فريادها و ضجه هايي که (از شدت درد و اندوه) براي ما اهل بيت از ژرفاي سينه ها برآمدند.

بارالها! من آن اشخاص و آن اعضاء و جوارح را به تو وديعت مي سپارم تا آن گاه که در روز عطش بزرگ قيامت، بر سر حوض کوثر پاداششان عطا خواهي فرمود...

بخشي از دعاي امام صادق، عليه السلام(کامل الزيارات، ص 117)
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:57 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


با دعاي ندبه در پگاه جمعه -4



آيا دعاي ندبه با اعتقاد به «معراج جسماني » سر ناسازگاري دارد؟!

اشاره: در قمستهاي پيشين اين مقاله سند دعاي ندبه و ناقلان آن موردبررسي قرار گرفت و به برخي ازپرسشهايي که درباره اين دعا مطرح است پاسخ داده شد. در اين قسمت ازمقاله، نويسنده محترم به بررسي اين پرسش مي پردازد که آيا دعاي ندبه بااعتقاد به «معراج جسماني » پيامبراکرم، صلي الله عليه وآله، اسازگاراست يا خير؟ اميدواريم که اين قسمت از مقاله زير نيز مورد توجه خوانندگان عزيز قرار گيرد.



آتش عشق تو در سينه نهفتن تاکي همه شب از غم هجر تونخفتن تا کي طعنه ز اغيار تو، اي يار شنيدن تاکي روي ناديده و اوصاف تو گفتن تا کي



يکي از ضروريات عقيدتي اسلام معراج رسول گرامي اسلام از مکه معظمه تا مسجد اقصي و از آنجا به سوي آسمانها است.



معراج رسول اکرم،صلي الله عليه وآله، ريشه قرآني دارد،قسمت اول اين سيرشبانه در سوره مبارکه «اسراء» و قسمت دوم آن درسوره مبارکه «نجم » بيان شده است.

همه مفسران، محدثان، مورخان و متکلمان شيعه بر اين عقيده هستندکه اين سفر شبانه با بدن خاکي و پيکرعنصري رسول گرامي اسلام انجام شده است.

شيخ طوسي و علامه طبرسي تاکيد کرده اند که همه علماي شيعه واکثر علماي عامه معتقدند که معراج رسول اکرم، صلي الله عليه وآله، دربيداري ودر کمال صحت و اعتدال مزاج، با بدن عنصري و پيکر خاکي انجام يافته است. (1)

علامه مجلسي در اين رابطه مي فرمايد:

بايد معتقد باشي که معراج،جسماني بوده، رسول اکرم،صلي الله عليه وآله، با بدن شريف خود به آسمانها رفت.

در اين زمينه به گفتار فلاسفه گوش نکن که مي گويند:

«اگر معراج، جسماني باشد، درافلاک خرق و التيام لازم مي آيد»!! که اين حرفها پوچ است و معراج ازضروريات دين بوده، انکارش کفرآميز است. (2)

اعتقاد به «معراج جسماني » به طوري که علامه مجلسي تصريح نموده، به صورت يکي از ضروريات عقيدتي شيعه درآمده، منکر آن بيرون از زمره شيعيان شناخته مي شود.

از اين رهگذر برخي از فلاسفه که به معراج جسماني و معاد جسماني معتقد نشده اند، مورد تکفير وتفسيق قرار گرفته اند.

به عنوان مثال: بنيانگذار فرقه شيخيه «شيخ احمد احسائي » هنگامي که در توجيه مساله خرق و التيام افلاک به بن بست رسيد و نتوانست مساله معراج جسماني را در محدوده تفکر هيئت بطلميوس آن روز حل وفصل کند، به بدن برزخي معتقد شد وآن را «هور قليا» نام نهاد، موردهجوم و تکفير علماي شيعه قرارگرفت. (3)

وي کلمه «هور قليا» را يک واژه سرياني معرفي کرده (4) ولي مرحوم تنکابني از آخوند ملاعلي نوري نقل کرده که واژه «هور قليا» يوناني است و تعبير «هور قليا» غلط مشهور است و صحيح آن «هور قليا» مي باشد. (5)

تا جايي که ما سراغ داريم،نخستين کسي که اين واژه را در بلاداسلامي به کار برده «شيح شهاب الدين سهروردي » (م 587 ق.) است. (6) آنگاه شيخ احمد احسائي آن را به وفور در کتابهاي خود به کار برده است. (7)

آنچه از توضيحات احسائي،کرماني و هانري کوربن استفاده مي شود، اين است که منظور از «هورقليا» مثال قالبي است نه جسدعنصري. (8) شيخ احمد در تبيين عقيده خود دررابطه با «معراج هور قليائي »مي نويسد:

جسم در حال عروج و صعودهرچه بالا برود، عناصر مربوط به هرکره را در همانجا ترک مي کند و بالامي رود، مثلا" عنصر هوا را در کره هوا، عنصر آتش را در کره آتش.وهنگام بازگشت، آنچه را که ترک کرده بود باز مي گيرد. (9)

بنابراين پيامبر اکرم،صلي الله عليه وآله، در شب معراج هريک از عناصر چهارگانه بدن خودرا در کره خود ترک کرده، با بدني که فاقد اين عناصر چهارگانه بود، به معراج رفته است. يک چنين بدن نمي تواند بدن عنصري باشد، بلکه يک بدن برزخي و به اصطلاح وي «هورقليا» خواهد بود. (10)

هنگامي که شيخ احمد احسائي عقيده خود را در مورد معاد و معراج ابراز کرد و از آنها به «هور قليا» تعبيرنمود، «ملامحمدتقي برغاني » مشهوربه «شهيد ثالث » با وي ملاقات کردودر مورد معاد و معراج و ديگر عقايدشيخ احمد با او سخن گفت و عقايد اورا با ضروريات عقيدتي شيعه سازگار نيافت و او را به جهت اعتقادبه «معراج هور قليا»، «معاد هور قليا»و ديگر عقايد متفرده اش تکفير کرد. (11)

ملا محمد جعفر استرآبادي صاحب فصول و شيخ محمد حسن صاحب جواهر به کفر ايشان نظردادند. (12)

با توجه به مطالب فوق روشن مي شود که اعتقاد به معراج جسماني از نظر فقهاي شيعه چقدر محکم واستوار است، که منکر آن را از زمره اسلام بيرون مي دانند و نشان کفر برپيشاني اش مي نهند.

اکثريت قاطع اهل سنت نيز همين عقيده را دارند و معتقد هستند که معراج در بيداري و با بدن عنصري انجام گرفته است. (13)

جاي شگفت است که عده ناچيزي از علماي عامه به معراج روحاني معتقد شده و استدلال کرده اند به حديثي از عايشه که گفته است:

در شب معراج پيکر پيامبر ازديدگاه ناپديد نشده، بلکه خداوندمتعال روح او را به معراج برد!! (14)

در حالي که عايشه در آن تاريخ بچه خردسالي بيش نبود و به خانه رسول اکرم، صلي الله عليه وآله، راه نيافته بود. و لذا متن حديث براي اثبات جعلي بودن آن کافي است. (15)

در فرازي از دعاي ندبه در ضمن شمارش فضائل و مناقب ويژه رسول گرامي اسلام به معراج آن حضرت اشاره شده، چنين آمده است: و اوطاته مشارقک و مغاربک وسخرت له البراق، و عرجت به الي سمائک گامهايش را به شرق و غرب جهان رساندي و براق را در اختيار او نهادي واو را به سوي آسمان عروج دادي. (16)

در اين فراز کوتاه از دعاي ندبه،که از يک سطر تجاوز نمي کند، به سه مطلب مهم اشاره شده است:

1 - سير شبانه از مکه مکرمه تامسجد اقصي (اوطاته).

2 - عروج به ملکوت آسمانها (وعرجت به).

3 - وسيله اين عروج - مرکب آسماني - (وسخرت له البراق).

موضوع اول در سوره مبارکه «اسراء» مورد بحث قرار گرفته، ودهها روايت معتبر درباره آن ازرسول گرامي اسلام نقل شده است. (17)

موضوع دوم در سوره مبارکه «نجم » آمده و تفصيل آن در ضمن دهها حديث معتبر از شخص پيامبراسلام تبيين گشته است. (18)

موضوع سوم نيز در ضمن دههاحديث شريف از رسول گرامي اسلام و پيشوايان معصوم، عليهم السلام،بتفصيل بيان شده است. (19)

روي اين بيان فرازي که از دعاي ندبه در بالا آورديم دقيقا منطبق بر«معراج جسماني » است که همه مفسران، محدثان، مورخان ومتکلمان شيعه در پرتو آيات قرآن واحاديث متواتر پيشوايان معصوم،عليهم السلام بر آن اتفاق نظر دارند.اما آنچه موجب اعتراض دوستان نادان و دشمنان کينه توز شده، اين است که در برخي از نسخه هاي دعاي ندبه به جاي: «عرجت به » تعبير:«عرجت بروحه » آمده است!

و در اين صورت معناي فراز بالاچنين مي شود: «گامهايش را به شرق و غرب جهان رساندي، براق را دراختيارش نهادي و «روح » او را به سوي آسمانها بردي!».

در اينجا دو مطلب بايد دقيقاتجزيه و تحليل شود:

1 - آيا نسخه «عرجت بروحه »چقدر اعتبار دارد؟

2 - بنابر صحت اين نسخه، آيا اين فراز از دعاي ندبه با معراج جسماني سر ناسازگاري دارد؟

در مورد پرسش نخستين به محضر خوانندگان حقجو و حقيقت طلب عرضه مي داريم:

1 - قديمي ترين کتابي که متن دعاي ندبه در آن ثبت شده و نسخه آن از حوادث روزگار جان سالم به دربرده و تا زمان ما بدون تغيير وتحريف باقي مانده، کتاب معتبر وارزشمند «المزارالکبير» تاليف محدث گرانمايه «شيخ ابوعبدالله محمدبن جعفر مشهدي » است.

فراز بالا در اين کتاب «و عرجت به الي سمائک » آمده است. (20)

2 - نسخه خطي اين کتاب، ازدستنويسهاي قرن يازدهم، در 482ورق 12 سطري، در کتابخانه عمومي آية الله مرعشي موجود است. (21)

در اين نسخه که به شماره 4903در کتابخانه نامبرده محافظت مي شود، اين فراز در صفحه 824سطر هفتم «و عرجت به » آمده است.

3 - نسخه عکسي اين کتاب، درکتابخانه مؤسسه آل البيت قم،موجود است. (22) در اين نسخه نيز فراز يادشده، درورق 422 (صفحه 834) به تعبير «وعرجت به » آمده است.

4 - بعد از مزار کبير، قديمي ترين منبع دعاي ندبه کتاب «مزار قديم »است که نسخه خطي آن در 181 ورق 17 سطري در کتابخانه عمومي آية الله مرعشي موجود است. (23)

در اين نسخه نيز که به شماره 462 در کتابخانه يادشده محافظت مي شود، فراز بالا در ورق 174 سطرهشتم «وعرجت به » آمده است.

سومين منبع موجود براي دعاي ندبه کتاب ارزشمند «مصباح الزائر»تاليف سيدابن طاووس (م 664 ق.)است.

در نسخه چاپي اين کتاب فراز بالابه جاي «وعرجت به » به تعبير«وعرجت بروحه » آمده است. (24)

اين نسخه يقينا غلط است، زيرا: اولا" سيد اين دعا را از کتاب مزارکبير نقل کرده، زيرا در آغاز آن مي نويسد:

ذکر بعض اصحابنا قال: قال محمدبن علي بن ابي قرة: نقلت من کتاب محدبن الحسين بن سنان البزوفري رضي الله عنه دعاءالندبة،. و ذکر انه الدعاء لصاحب الزمان صلوات الله عليه، ويستحب ان يدعي به في الاعيادالاربعة ». (25)

و اين دقيقا تعبير صاحب مزارکبير در آغاز دعاي ندبه است. (26)

روي اين بيان ترديدي نيست که سيدابن طاووس اين دعا را به واسطه مزار کبير، از ابن ابي قره، از بزوفري نقل کرده، و منظور از «بعض اصحابنا» در کلام سيد همان «ابن المشهدي » است. و چون همه نسخه هاي مزار کبير که مستند سيد ومقدم بر اوست «عرجت به » مي باشد،بي گمان نسخه صحيح مصباح نيز«عرجت به » بوده است.

ثانيا: «محدث نوري » در کتاب ارزشمند «تحية الزائر» مي نويسد:

من در برخي از نسخه هاي کتاب «مصباح الزائر»، «عرجت به »ديده ام. (27) محدث قمي نيز فرمايش استادش را تاييد نموده است. (28)

ثالثا: در کتاب مزار قديم نيز که مقدم بر سيد است و او نيز اين دعا رااز ابن ابي قره، از کتاب بزوفري نقل کرده است، تعبير «عرجت به » آمده است. (29)

با توجه به سه نکته يادشده ترديدي نمي ماند که نسخه صحيح کتاب «مصباح الزائر» نيز «عرجت به »بوده است، ولي متاسفانه دراستنساخهاي بعدي عبارت «عرجت به » به تعبير «عرجت بروحه »تصحيف شده است.

تاسفبارتر اين که همين نسخه تصحيف شده به دست مرحوم علامه مجلسي افتاده، ايشان نيز دعاي ندبه را از آن نسخه تصحيف شده نقل کرده و براي رعايت امانت در نقل،فراز يادشده را «عرجت به » آورده است (30) و بدينگونه اين نسخه تحريف شده، به کتب متاخران راه يافته است.

محدث قمي نيز در کتاب شريف «مفاتيح الجنان » دعاي ندبه را ازنسخه تصحيف شده مصباح الزائرنقل فرموده، و لذا عبارت «عرجت بروحه » را در متن ذکر کرده و عبارت «عرجت به » را در حاشيه به عنوان نسخه بدل آورده است. ولي در نسخ تحقيق شده مفاتيح عبارت «عرجت به » در متن قرار گرفته است. (31)

از مطالب فوق به اين نتيجه رسيديم که:

1. در همه نسخه هاي چاپي وخطي و عکسي «مزار کبير»

2. در نسخه هاي خطي موجود از«مزار قديم »

در نسخه هاي اصلي «مصباح الزائر» «عرجت به » بوده است.

و اينکه عناوين تعداد ديگري ازآثار پژوهشگران را در يک قرن اخيردر اينجا مي آوريم که همگي در آثارارزشمند خود «عرجت به » ثبت کرده اند:

1 - تحية الزائر، از ميرزاحسين نوري، (م 1320 ق.) (32)

2 - مکيال المکارم، ازميرزامحمدتقي فقيه احمدآبادي، (م 1348 ق.) (33)

3 - مفتاح الجنات، از صاحب اعيان الشيعه، (م 1371 ق.) (34)

4 - شرح دعاي ندبه، از محي الدين علوي طالقاني، (م 1387 ق.) (35)

5 - شرح دعاي ندبه، از مرحوم شيخ عباسعلي اديب (36)

6 - سخنان نخبه، در شرح دعاي ندبه، از عطائي اصفهاني (37)

7 - شرح دعاي ندبه، از سيدعلي اکبر موسوي محب الاسلام (38)

8 - ندبه و نشاط، از احمدزمرديان (39)

9 - الصحيفة الرضوية الجامعة، ازسيدمحمد باقر موحد ابطحي (40)

10 - الصحيفة المبارکة المهدية، ازسيد مرتضي مجتهدي (41)

آنچه ذکر شد، تعدادي از اسناد ومنابع دعاي ندبه بود که به هنگام نگارش اين سطور در دسترس نگارنده بود، وگرنه منابع و مآخذفراواني در طول قرون و اعصار،تعبير «عرجت به » را درج نموده اند،که شمارش همه آنها به طول مي انجامد.

در اينجا لازم است يادآورشويم که شخصيتهاي برجسته فراواني به هنگام نقل، ترجمه، شرح و يا گفتگو ازدعاي ندبه، اين نکته را مورد عنايت قرار داده، در آثار گرانبهاي خودتصريح کرده اند که لفظ «عرجت بروحه » اشتباه و صحيح آن «عرجت به » است. که به تعدادي از آنها اشاره مي کنيم:

1. محدث نوري، (م 1320 ق.) درکتاب «تحية الزائر» (42)

2. صاحب مکيال، (م 1348 ق.) در«مکيال المکارم ». (43)

3. شيخ محمد باقر رشاد زنجاني،(م 1357 ش.) (44)

4. شيخ عباسعلي اديب، صاحب «هدية العباد» در شرح حال صاحب بن عباد و مدفون در مقبره ايشان. (45)

5. عطائي اصفهاني، در شرح دعاي ندبه. (46)

6. هيات تحريريه مجله مکتب اسلام. (47)

7. آية الله صافي، در فروغ ولايت. (48)

8. رضا استادي، در ده رساله. (49)

9. احمد زمرديان، در شرح دعاي ندبه. (50)

10. سيدمرتضي مجتهدي، درصحيفه مهديه. (51)

جالبتر اين که در متن دعاي ندبه دو شاهد نيرومند هست بر اين که نسخه «عرجت به » صحيح است:

1. جمله: «و سخرت له البراق »براق را در اختيار او نهادي ». اگر دراين جمله تامل شود، صحيح بودن نسخه «عرجت به » معلوم مي گردد،زيرا معراج روحاني نيازي به مرکب ندارد. (52)

2. جمله: «و اوطاته مشارقک ومغاربک شرق و غرب جهان را زيرپاهايش در نور ديدي » نيز صراحت در جسماني بودن دارد، که در سفرروحاني در نور ديدن و گام نهادني در کار نيست. (53)

در اينجا دو داستان جالب وشنيدني است، که دو تن از نيک بختان تاريخ، از وجود مقدس حضرت بقية الله، اراحنافداه، نقل کرده اند، که از نسخه «عرجت بروحه » نهي فرموده است :

1. مرحوم آيت الله حاج ميرزامهدي شيرازي (م 1380 ق.) که مرجع تقليد و مقيم کربلا و اسطوره زهد وتقوا بود، مي فرمايد:

زماني که من در سامرا بودم، شبهابه سرداب حضرت حجت، عليه السلام،مي رفتم و براي اينکه کسي مزاحم نشود قفل در را نيز مي بستم و تاصبح به دعا و قرآن و توسل و گريه مشغول مي شدم.

شبي در سرداب نشسته، مشغول دعاي ندبه بودم، تا به اين عبارت رسيدم «و عر جت بروحه الي سمائک ».در اينجا حتي در کتاب مفاتيح نيز دونسخه است، يکي،«و عرجت به » وديگري: «وعرجت بروحه ». و هر دو نيزصحيح است، چون عربها کلا به بدن نيز «روح »مي گويند، و هنوز هم چنين است، يعني هم به روح و هم به بدن «روح » گفته مي شود. و لذا من «وعرجت بروحه » خواندم، چون ازنظر من هيچ اشکالي نداشت.

ناگهان ديدم شخصي کنار من نشسته و خطاب به من فرمود: «درنسخه اصلي «و عر جت به الي سمائک »آمده است.

من متحير شدم که من در سرداب رابسته بودم، اين شخص از کجا آمده؟ديدم هيچکس نيست ».

نگارنده براي نخستين بار اين مطلب را از علامه فقيد مرحوم آية الله حاج سيد محمد کاظم قزويني، دامادمرحوم آية الله شيرازي شنيده بود، واخيرا در يک اثر مکتوب، از نشريات حسينيه کربلائيهاي اصفهان، چاپ ومنتشر شد. (54)

2. مرحوم آيت الله حاج ميرزامحمد حسن ميرجهاني (م 1413 ق.)صاحب تاليفات ارزشمند فراوان، ازجمله «نوائب الدهور في علائم الظهور» مي فرمود :

ر عصر زعامت مرحوم آية الله اصفهاني، قدس سره، عازم سامرابودم، مبلغ زيادي پول به من مرحمت فرمودند و دستور دادند که يک سوم آن را به وکيل ايشان در سامرا تقديم کنم، يک سوم ديگرش را در ميان طلاب تقسيم کنم و يک سوم ديگر را بين خدمتگزاران حرم مطهر تقسيم نمايم.روي اين جهت کليددار حرم مطهر به من احترام فراواني قائل شد. از اوخواستم که شبها د رسرداب مقدس بمانم، موافقت نمود. در حدود ده روزدر سامرا اقامت نمودم، شبها به سرداب مي رفتم، کليددار در سرداب رااز بيرون مي بست و خود در بيرون سرداب، در صحن مطهر عسکريين،عليهماالسلام، استراحت مي کرد.

در آخرين شب اقامتم که شب جمعه بود، هنگامي که وارد سرداب شدم وطبق معمول شمعي همراه داشتم، ديدم فضاي سرداب مثل روز روشن است، ديگر شمع را رها کردم و ازپله ها پايين رفتم. ديدم سيدبزرگواري مشغول عبادت است. براي اينکه حال او را مختل نسازم، بدون سلام وارد شدم، و درب صفه ايستادم و مشغول زيارت حضرت بقية الله،ارواحنافداه، شدم. آنگاه در کنارايشان و کمي جلوتر از ايشان به نمازايستادم، سپس نشستم و مشغول دعاي ندبه شدم.



هنگامي که به جمله «و عرجب بروحه الي سمائک » رسيدم، آن آقا فرمودند:

«اين فقره از ما نرسيده است، «وعرجت به » صحيح است، اگر «بروحه »بود ديگر نيازي به براق نبود. اصولاشما چرا وظيفه خود را رعايت نمي کنيد، چرا مقدم بر امام نمازمي خوانيد؟!

من براي اينکه در وسط دعا حرف نزنم چيزي نگفتم، دعا را به پايان رسانيدم،نماز زيارت را خواندم و سر به سجده نهادم. در حال سجده يک مرتبه متوجه شدم که اين آقا کيست که مي فرمايد:

1. اين فقره از ما نرسيده است!

2. چرا مقدم بر امام نماز مي خوانيد؟

سراسيمه سر از سجده برداشتم وديدم فضاي سرداب کاملا تاريک است و از آن آقا خبري نيست!

با شتابي هر چه تمامتر از پله ها بالاآمدم و در سرداب را بسته يافتم. درب را کوبيدم، کليددار آمد و در را باز کرد، ديدم نزديک اذان صبح است.

از ايشان پرسيدم اين آقا که امشب درسرداب بود چه کسي بود؟ گفت: غير ازشما کسي در سرداب نبود. گفتم: همين آقا که تازه از سرداب بيرون رفت.گفت: نه، کسي بيرون نرفته، درسرداب بسته است و درهاي حرم وصحن نيز بسته است.

تازه متوجه شدم چه سعادت بزرگي نصيبم شده و چه رايگان از دست داده ام.

نگارنده اين داستان را چندين بار ازمرحوم آية الله ميرجهاني در مشهد واصفهان شنيده بودم و تا جايي که حافظه ام ياري مي کرد در اينجاآوردم.

خلاصه اين داستان با اندک تفاوتي در برخي از آثار مکتوب منتشر شده است. (55)

از مطالب بالا به اين نتيجه رسيديم که نسخه «و عرجت بروحه » هيچ اعتبار ندارد و نسخه صحيح «وعرجت به » مي باشد، ولي بنابر صحت نيز، تعبير «و عرجت بروحه » با اعتقادبه معراج جسماني منافات ندارد.زيرا:

اولا: معراج رسول گرامي اسلام يقينابيش از يکبار بوده، و بر اساس روايتي از امام صادق، عليه السلام،يکصد و بيست بار آن حضرت به معراج رفته است. (56)

آنچه همه مفسران، محدثان، مورخان و ديگر علماي شيعه اتفاق نظر دارندکه با جسم شريف آن حضرت بوده، معراج مشهور آن حضرت است، که شبي از مکه معظمه به مسجد اقصي واز آنجا به سوي آسمانها بوده است.

اين مورد که به «ليلة الاسراء» و«ليلة المعراج » معروف است، بي گمان جسماني بوده است، ولي ديگر مواردآن بر ما روشن نيست و کسي نگفته که بايد آنها را نيز جسماني بدانيم.

روي اين بيان اگر تعبير «و عرجت بروحه » صحيح باشد، ممکن است آن را ناظر بر معراجهاي روحاني و دوفقره ديگر يعني «اوطاته » و «وسخرت له البراق » را ناظر بر معراج جسماني آن حضرت بدانيم:

ثانيا: تعبير «و عرجت بروحه » نص معراج روحاني نيست، بلکه شامل معراج جسماني نيز مي شود، زيرا:

اولا: اثبات شي ء نفي ماعدا نمي کند.

ثانيا: در زبان عربي استعمال بعض در کل بسيار شايع است، ماننداستعمال «رقبه » در «انسان » که درقرآن کريم نيز به کار رفته است. (57)

استعمال روح در مجموع جسم و جان علاوه بر عربي، در زبان فارسي نيزشايع است، چنانکه سعدي شيرازي مي گويد:

جانا هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم صانع خدايي کاين وجود آورد بيرون از عدم مي دانيم که در فارسي «جان » معادل «روح » در عربي است (58) و سعدي ازکلمه «جانت » به قرينه «از سر تا قدم »بدن ممدوح خود را قصد کرده است نه فقط روح او را.



آية الله حاج ميرزا ابوالفضل تهراني،قدس سره، در شرح زيارت عاشورا،در شرح فقره «و علي الارواح لتي حلت بفنائک » مي نويسد:

و گاه روح را به معناي جسم با روح استعمال مي کنند، به علاقه حال و محل يا ملابست. چنانکه عرب گويد: «شال روحه » يا جرح روحه » در عراق وحجاز اين استعمال متعارف است... واين علاقه اي است صحيح و استعمالي است فصيح. و منزل بر اين است عبارت دعاي ندبه «و عرجت بروحه الي سمائک ». چه ضرورت قائم ست برمعراج جسماني و برهان نيز مساعدآنست. (59)

سيد صدرالدين محمدحسني طباطبايي نيز وجه ديگري را بيان فرموده است. (60)

روي اين بيان نسخه «و عرجت بروحه » هيچ صحت و اعتباري نداردولي بنا بر فرض صحت با معراج جسماني سر ناسازگاري ندارد. و ازاين طريق هيچ ايرادي بر اصالت وصلابت دعاي ندبه وارد نمي شود.

ديگر اعتراضات بدانديشان را -ان شاءالله - در شماره هاي آينده مطرح خواهيم ساخت.

پي نوشتها:

1. شيخ طوسي، التبيان، ج 6، ص 446 و ج 9،ص 424 امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان،ج 6، ص 609 و ج 9، ص 264.

2. علامه مجلسي، اعتقادات، ص 34.

3. نگارنده، اجساد جاويدان، ص 220.

4. شيخ احمد، مجموعة الرسائل الحکيمة،رساله 21، ص 309.

5. تنکابني، قصص العلماء، ص 46.

6. سهروردي، حکمة الاشراق، ص 254.

7. احسائي، جوامع الکلم، ج 5، قسمت اول،ص 122 ج 3، قسمت دوم، ص 119 - 124 و134 ج 2، قسمت دوم، ص 103.

8. احسائي، شرح الزيارة، ص 365، همو،شرح عرشيه، ص 119 ابوالقاسم کرماني،تنزيه الاولياء، ص 702.

9. احسائي، جوامع الکلم، رساله قطيفيه،ص 127.

10. سبحاني، فروغ ابديت، ج 1، ص 315.

11. تنکابني، قصص العلماء، ص 43.

12. نگارنده، اجساد جاويدان، ص 220.

13. شيخ محمد خضري، نوراليقين، ص 69.

14. ابن اسحاق، السير والمغازي، ص 259،ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 245.

15.علامه مغنيه، تفسير الکاشف، ج 5، ص 9.

16. ابن المشهدي، المزارالکبير، ص 575.

17. سوره اسراء، آيه 1، عياشي، کتاب التفسير، ج 2، ص 276 علي ابن ابراهيم،تفسيرالقمي، ج 2، ص 3، سيد شرف الدين،تاويل الايات الطاهرة، ج 1، ص 265، علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 18، ص 282 - 410.

18. سوره نجم، آيه هاي 1 تا 18، تفسيرالقمي،ج 2، ص 333، فرات الکوفي، تفسير فرات، ج 2،ص 452 تاويل الايات الظاهرة، ج 2، ص 624فيض کاشاني، تفسيرالصافي، ج 5، ص 85بحارالانوار، ج 18، ص 282 - 410.

19. کليني، روضه کافي، ص 308، ح 567، ابن المشهدي، تفسير کنزالدقائق، ج 7، ص 303،الحويزي، نورالثقلين، ج 3، ص 101، البحراني،تفسيرالبرهان، ج 3، ص 473، و بحار، ج 18،ص 282 - 410.

20. ابن المشهدي، المزارالکبير، 575.

21. اشکوري، فهرست نسخه هاي خطي،ج 13، ص 83.

22. فقسه 29، رديف 176، شماره 19،مسلسل 5209.

23. اشکوري، فهرست نسخه هاي خطي، ج 2،ص 69.

24. سيداين طاووس، مصباح الزائر، ص 447.

25. همو، مصباح الزائر، ص 446.

26. ابن المشهدي، المزارالکبير، ص 573.

27. محدث نوري، تحية الزائر، ص 260.

28. محدث قمي، هدية الزائر، ص 506.

29. نسخه دستنويس مزار قديم، ورق 173.

30. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 102،ص 105 و زادالمعاد، ص 488.

31. محدث قمي، مفاتيح الجنان، چاپ دارالکتاب، ص 1048، همو، چاپ مؤسسه رسالت، ص 651.

32. محدث نوري، تحية الزائر، ص 234.

33. موسوي، مکيال المکارم، ج 2، ص 94.

34. امين، مفتاح الجنات، ج 2، ص 261.

35. طالقاني، شرح دعاي ندبه، ص 12 و 82.

36. مجله موعود، سال اول، شماره ششم،ص 79.

37. عطائي، سخنان نخبه، ص 47.

38. محب الاسلام، شرح دعاي ندبه، ص 56 و129.

39. زمرديان، ندبه و نشاط، ص 180.

40. ابطحي، الصحيفة الرضوية الجامعة، ص 312.

41. مجتهدي، الصحيفة المبارکة المهديه،ص 136.

42. نوري، تحية الزائر، ص 260.

43. موسوي، مکيال المکارم، ج 2، ص 100 وپاورقي صفحه 94.

44. رشاد، نشريه ينتشر بها انوار دعاء الندبه،ص 16.

45. اديب، شرح دعاي ندبه، موعود ششم،ص 80.

46. عطائي، سخنان نخبه، ص 48.

47. مکارم و سبحاني، مجله مکتب اسلام،سال 13، شماره 7، ص 66 همو، پرسشها وپاسخها، ج 2، ص 117.

48. صافي گلپايگاني، فرغ ولايت، ص 48.

49. استادي، ده رساله، ص 298.

50. زمرديان، ندبه و نشاط، ص 198.

51. مجتهدي، الصحيفة المبارکة المهدية،ص 136.

52. موسوي، مکيال المکارم، ج 2، ص 100.

53. صافي، فروغ ولايت، ص 48.

54. دارالمهدي والقرآن الحکيم، جوان زمانت را بشناس، ص 56.

55. شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 2،ص 410 همو، کرامات صالحين، ص 112،قاضي زاهدي، شيفتگان حضرت مهدي، ج 1،ص 239 و علي کرمي، ديداريار، ج 3، ص 10

56. شيخ صدوق، کتاب الخصال،ج 2،ص 600.

57. سوره نساء، آيه 92.

58. ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 361.

59. تهراني، شفاءالصدور، ج 1، ص 237.

60. طباطبايي، شرح دعاي ندبه، ص 116.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  3:00 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


با دعاي ندبه در پگاه جمعه(5)



«کيسانيه، محمد حنفيه و کوه رضوي »

اشاره: در قسمتهاي پيشين اين مقاله، سند دعاي ندبه و ناقلان آن مورد بررسي قرار گرفت و به برخي از پرسشهايي که پيرامون اين دعا مطرح است، پاسخ داده شد.



در اين قسمت از اين مقاله، به اين پرسش مي پردازيم که «آيا فرازهايي از دعاي ندبه از عقايد «کيسانيه » سرچشمه گرفته و با اعقتادات اماميه سازگار نيست؟!»براي اينکه مطلب کاملا روشن شود و شبهه ياد شده از ريشه و بن برطرف گردد، بايد پيرامون تاريخچه کيسانيه و اعتقادات آنان، توضيح مختصري به محضر خوانندگان گرامي تقديم شود:



«کيسانيه » نام فرقه اي است که در نيمه دوم قرن اول هجري در ميان شيعيان پيدا شد و در حدود يک قرن ادامه يافت، سپس به طور کلي منقرض گرديد.

اين گروه به امامت جناب «محمد حنفيه » معتقد بودند و او را بعد از امير مؤمنان، امام حسن و امام حسين، عليهم السلام، چهارمين امام مي پنداشتند.

«محمد حنفيه » فرزند برومند اميرمؤمنان، عليه السلام، و مورد توجه خاص آن حضرت بود و شهرتش به «حنفيه » از اين جهت است که مادرش «خوله » از قبيله «بني حنيفه » بود، امير مؤمنان، عليه السلام، او را آزاد کرد، سپس به حباله نکاح خود درآورد. (1)

اميرمؤمنان به اين فرزند ارزشمند خود علاقه اي وافر داشت و درباره او سخنان تحسين آميزي فرموده، از جمله تعبير مشهور آن حضرت است که فرمود:

ان المحامدة تابي ان يعصي الله.

محمدها اجازه نمي دهند که به خدا نافرماني شود.

راوي پرسيد: «محمدها کيانند؟». فرمود:

محمد بن جعفر، محمد بن ابي بکر، محمد بن ابي حذيفه و محمد بن اميرالمؤمنين. (2)

علامه مامقاني معتقد است که اين بيان اميرمؤمنان، عليه السلام، بر وثاقت و عدالت محمد حنفيه دلالت مي کند، زيرا هنگامي که او اجازه ندهد، ديگري خدا را معصيت کند، خودش بدون ترديد معصيت نمي کند. (3)

در جنگ جمل جناب محمد حنفيه موقعيت بسيار ممتازي داشت، پرچم پيروزي در دست باکفايت او بود، با شجاعت و صلابت کم نظيري دشمن را به عقب راند، صفها را در هم شکست و امتحان نيکويي داد.



هنگامي که اميرمؤمنان پرچم پرافتخار سپاه اسلام را به دست محمد حنفيه داد، خطبه جالبي خطاب به او ايراد فرمود و نکات ارزشمندي از فنون جنگ را براي او يادآور شد. (4)

خزيمة بن ثابت، در مقام تحسين و تمجيد محمد حنفيه به محضر اميرمؤمنان، عليه السلام، عرضه داشت:

اگر امروز پرچم به دست شخص ديگري بود، رسوايي به بار مي آورد. (5)

در همين جنگ بود که از محمد حنفيه پرسيدند:

چگونه است که در شرايط سخت و هولناک، پدرت ترا در کام خطر مي اندازد و هرگز برادرانت حسن و حسين را در اين مواقع به ميدان نمي فرستد؟

محمد حنفيه با تعبير بسيار ظريفي بيان داشت:

حسن و حسين، ديدگان پرفروغ پدر هستند و من بازوي پرزور او مي باشم. پدرم با دست خود از ديدگانش محافظت مي کند. (6)

روي اين بيان ترديدي نمي ماند در اين که جناب محمد حنفيه دقيقا بر مقام برادرانش واقف بود و کسي نبود که به ناحق دعوي امامت کند.

پس از شهادت امام حسين، عليه السلام، گروهي به امامت او گرويدند و بيش از همه «مختار» بر محوريت او تکيه مي کرد و از مردم به نام او بيعت مي گرفت. ولي محمد حنفيه از کار او راضي نبود و هرگز بر اين کار صحه نگذاشت.

هنگامي که مختار گزارش کار خودش را به محضر محمد حنفيه نوشت، جناب محمد حنفيه در پاسخ اظهار داشت:

رحم الله من کف يده و لسانه و جلس في بيته، فان ذنوب بني امية اسرع اليهم من سيوف المسلمين.

خداي رحمت کند کسي را که دست و زبانش را حفظ کند و در خانه اش بنشيند، زيرا گناهان بني اميه پيش از شمشيرهاي مسلمانان آنها را از پاي درمي آورد. (7)

به افرادي که از کوفه مي آمدند و اوضاع کوفه را براي او تشريح مي کردند، مي فرمود:

من خوشحالم که خداوند انتقام ما را از ستمگران بگيرد، ولي من راضي نيستم که فرمانرواي همه دنيا باشم ولي خون يک انسان بي گناه به خاطر من ريخته شود. (8)

هنگامي که «ابوخالد کابلي » از جناب محمدبن حنفيه پرسيد: «آياءء امام مفترض الطاعة شما هستيد؟» در پاسخ بصراحت تمام فرمود:

امام بر من، بر تو و بر همه مسلمانان علي بن الحسين است. (9)

آنگاه براي اينکه امر امامت بر همگان روشن شود با حضرت علي بن الحسين، عليه السلام، به گفتگو نشست، حجرالاسود را حکم قرار دادند، حجرالاسود به امامت حضرت سجاد، عليه السلام، شهادت داد، او نيز تسليم شد. (10)

محمد حنفيه در اين رابطه به ابوخالد کابلي فرمود:

امام زين العابدين حجرالاسود را حکم قرار داد، حجر به من گفت: تسليم برادرزاده ات باش که او سزاوارتر است. (11)

پژوهشگراني که باحوصله و دقت تاريخچه کيسانيه را مورد بررسي قرار داده اند به اين نتيجه رسيده اند که مختار از طرف محمد حنفيه تشويق به قيام نشده است، نهايت امر اين است که محمد او را از اين کار به طور صريح منع نکرده است. (12) ولي با کمال صراحت به او گفت: «من هرگز دستور جنگ و خونريزي نمي دهم.» (13) و هنگامي که مطلع شد که مختار اظهار کرده که از جانب او اعزام شده است، از او تبري جست. (14) حتي بنابر نقلي زبان به لعن او نيز گشود. (15)



ولي هنگامي که محمد حنفيه از طرف عبدالله بن زبير در چاه زمزم زنداني بود، به مختار پيغام داد، و مختار 4000 تن به ياري او فرستاد و او را با همراهانش از بند رهايي داد. (16)

از بررسي ابعاد مختلف زندگي محمد حنفيه به اين نتيجه مي رسيم که او نه تنها مدعي امامت و رهبري نبود، بلکه از آن گريزان بود، چنانکه زهري گويد:

محمد از عاقلترين و شجاعترين مردمان بود، از فتنه ها گريزان بود، و از آنچه مردم به آن دل بسته بودند، او پرهيز مي کرد. (17)

هنگامي که يکي از علاقه مندانش او را به عنوان: «يا مهدي » خطاب کرد، از اين عنوان خشنود نشد و به او گفت:

آري من هدايت يافته هستم و به سوي خير و صلاح هدايت مي کنم، ولي نام من محمد و کنيه ام ابوالقاسم است، هنگامي که مرا صدا مي کنيد، به يکي از اين دو عنوان صدا کنيد. (18)

در ميان کلمات قصار و خطبه هاي فراواني که از محمد حنفيه در کتابها ثبت شده، به مطلبي که به سوي خودش دعوت کرده باشد، برنمي خوريم، بلکه برعکس به خاندان عصمت و طهارت به صورت مطلق و با احتياط تمام دعوت مي کند، مثلا در ضمن خطبه اي مي فرمايد:

الا ان لاهل الحق دولة ياتي بها الله اذا شاء...

براي اهل حق دولتي است که خداوند هر وقت بخواهد آن را فراهم مي آورد، هر کس از ما و شما آن دولت را درک کند در بالاترين مرتبه سعادت خواهد بود. (19)

هنگامي که به اصرار از او مي خواهند که دعوتش را بيان کند، آنها را از اين مطلب بشدت نهي مي کند و در پايان مي فرمايد:

و لامر آل محمد ابين من طلوع الشمس.

امر آل محمد [صلي الله عليه وآله] از طلوع خورشيد روشنتر است. (20)

جالب توجه است که «امر ما» تعبير نکرده، بلکه «امر آل محمد» تعبير نموده، و مي دانيم که او از ذريه پيامبر اکرم، صلي الله عليه وآله، نيست، و تعبير «آل محمد» به معناي اخص آن، شامل او نمي شود.

در عقل و درايت، و هوش و کياست او همين بس، که پادشاه روم نامه تهديدآميزي به «عبدالملک » نوشت، عبدالملک به حجاج گفت که يک چنين نامه تهديدآميزي به محمد حنفيه بنويس و پاسخ او را براي من بياور.

هنگامي که پاسخ محمد حنفيه به دست عبدالملک رسيد، دستور داد عين همان پاسخ را به پادشاه روم بنويسند.

پادشاه روم در پاسخ عبدالملک نوشت:

اين مطلب از تو و خاندان تو صادر نشده، اين سخن از خاندان نبوت صادر شده است. (21)

اين متانت در گفتار، اعتدال در رفتار و سلوک زيبا در کردار، به ضميمه دانش سرشار، عقل پربار و ديگر محاسن اخلاقي، موجب شد که دلها از محبت او پر شود و همگان حسن اعتقاد به او داشته باشند و همين موجب شد که مختار خود را به او منتسب کند، تا بتواند دلها را به سوي خود جلب کند. ولي هنگامي که او از دسيسه مختار آگاه شد، از او تبري جست. (22)

محمد حنفيه اگر چه بعد از شهادت امام حسين، عليه السلام، با مشکلات فراواني مواجه شد، و از طرف حجاج، عبدالملک و عبدالله بن زبير، با تهديد و تطميع فراواني به بيعت دعوت شد، ولي با حسن تدبير خود تا حدي از شر آنها جان سالم به در برد، تا سرانجام در محرم 81 ق. در سن 65 سالگي در مدينه طيبه ديده از جهان فرو بست و در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد. (23)

در مورد محل درگذشت محمد حنفيه سه قول است: 1- مدينه 2- طائف 3- ايله (بين مکه و مدينه) (24) و قول چهارمي ابراز شده و آن: درگذشت او در «رضوي » و دفن در بقيع است. (25)

«رضوي » نام کوه بلندي است در نزديکي مدينه، در يک منزلي «ينبع » و هفت منزلي مدينه، با قله هاي مرتفع، دره هاي فراوان و درختان انبوه در مسير چشمه سارهاي بسيار آن. (26)

پس از ارتحال محمد حنفيه، فرقه کيسانيه به فرقه هاي مختلفي منشعب شدند، که از آن جمله است:

1- سراجيه، اصحاب «حسان سراج » که گفتند: محمد حنفيه وفات کرده، در کوه رضوي مدفون است، ولي روزي رجعت کرده، جهان را پر از عدل و داد مي کند. (27)

2- کرنبيه، اصحاب «ابن کرنب » که گفتند: محمد حنفيه زنده است و در کوه رضوي اقامت دارد و از دنيا نمي رود جز اينکه ظهور کرده جهان را پر از عدل و داد کند، آن چنانکه پر از جور و ستم شده است. (28)

در بيشتر منابع از آنها «کربيه » يا «کريبيه » ياد شده است. (29)

3- هاشميه، اصحاب «ابوهاشم عبدالله » که بعد از محمد حنفيه به امامت پسرش «عبدالله » معتقد شدند. (30)

هاشميه نيز پس از فوت ابوهاشم به گروهکهاي مختلفي چون: «مختاريه »، «حارثيه »، «رونديه »، «بيانيه » و غير آنها منشعب شدند. (31)

اکثريت قاطع کيسانيه معتقدند که محمد حنفيه نمرده است، بلکه در کوه رضوي مخفي شده، پس از يک دوران استتار سرانجام ظهور کرده، جهان را پر از عدل و داد مي کند.

آنها معتقدند که محمد حنفيه همان مهدي موعود است و از مکه معظمه ظهور خواهد کرد. (32)

آنها مي گويند: هر روز بامدادان و شامگاهان، اشتراني به خدمت محمد حنفيه مي آيند و ايشان از شير و گوشت آنها استفاده مي کند. (33)

سيد اسماعيل حميري، شاعر معروف اهل بيت، قبلا جزء فرقه کيسانيه بود و اشعار فراواني در مدح محمد حنفيه بر اساس معتقدات کيسانيه سروده که در ضمن آنها مي گويد:

يا شعب رضوي ما لمن بک لا يري و بنا اليه من الصبابة اولق حتي متي، و الي متي و کم المدي يا بن الوصي و انت حي ترزق

يعني: «اي غار رضوي چگونه است که مقيم تو ديده نمي شود، در حالي که ما از عشق او ديوانه ايم. اي فرزند وصي، تا به کي، تا چه زمان و چه مدتي شما زنده و روزي خوار هستيد؟». (34)

ديگر شاعر معروف کيساني «کثير عزه » نيز در اين رابطه مي گويد:

تغيب لا يري عنهم زمانا برضوي عنده عسل و ماء

يعني: «مدتي که در رضوي از آنها ناپديد شده، ديده نمي شود، در نزد او آب و عسل هست.» (35)

حميري بعدا از اعتقاد به مهدويت محمد حنفيه برگشت و به امامت حضرت صادق، عليه السلام، معتقد شد و شعر معروف «تجعفرت باسم الله و الله اکبر» را در همين رابطه سرود. (36)

«کثير» از عاشقان دلسوخته و پاکباخته اهل بيت بود، خود را مهياي مرگ ساخت، کسي را پيدا کرد که زن و بچه اش را کفالت کند، آنگاه در موسم حج برخاست و سخنان پرشوري در دفاع از اهل بيت ايراد نمود، هنگامي که خواست از غاصبان فدک برائت جويد، هواداران آنها برخاستند و او را سنگباران کردند و به صورت فجيعي به شهادت رسانيدند. (37)

پس از مختار که بنيانگذار فرقه کيسانيه به شمار مي آيد، اشعار نغز و پرمغز اين دو شاعر حماسه آفرين در شکوفايي فرقه کيسانيه تاثير فراوان داشت. در مورد نامگذاري اين فرقه به «کيسانيه » نظرهاي مختلفي هست:

1- کيسان لقب مختار بوده است. (38)

2- کيسان نام رئيس شرطه (پليس) مختار بود. (39)

3- کيسان نام يکي از غلامان اميرمؤمنان، عليه السلام، بود که مختار را به خونخواهي امام حسين، عليه السلام، تشويق نمود. (40)

قول سوم ضعيف است، زيرا کيسان غلام اميرمؤمنان، عليه السلام، در جنگ صفين به شهادت رسيده بود. (41)

قول نخست از نظر تاريخي به ثبوت نرسيده است.

ولي قوم دوم قولي است معتبر، زيرا از نظر تاريخي ترديدي نيست که رئيس شهرباني مختار شخصي بوده به نام «کيسان » مشهور به «ابوعمره » از قبيله «بجيله » (42) از تيره «عرينه » که يکي از شاخه هاي بجيله است. (43)

اين بود اشاره اي کوتاه به تاريخچه و معتقدات کيسانيه، که بعد از سال 60 هجري پيدا شدند و در قرن سوم هجري از بين رفتند و نام و نشاني از خود برجاي نگذاشتند.

سيد مرتضي علم الهدي در کتاب گرانسنگ «الفصول المختاره » که گزيده اي از کتاب «العيون المحاسن » شيخ مفيد است، تاکيد فراوان دارد بر اينکه حتي يک نفر از فرقه کيسانيه در روي زمين باقي نمانده است. (44)

قبل از ايشان، اشعري و نوبختي نيز در اواخر قرن دوم هجري تصريح کرده اند که از فرقه هاي کيسانيه جز افراد انگشت شماري باقي نمانده است. (45)

اما ارتباط «محمد حنفيه » با کوه «رضوي » اين است که «عبدالله بن زبير» هنگامي که احساس ضعف و زبوني در برابر بني هاشم نمود، «عبدالله بن عباس » را به «طائف » و «محمد حنفيه » را به ناحيه «رضوي » تبعيد کرد. (46)

روي اين بيان «محمد حنفيه » قسمتي از عمر خود را در اين ناحيه سپري کرده است. برخي از مورخان گفته اند که او در همان ناحيه درگذشته است. (47)

ولي اکثر مورخان معتقدند که محمد حنفيه در مدينه درگذشته و در بقيع مدفون شده است. (48)

«عبدالله بن عطا» از امام محمد باقر، عليه السلام، روايت کرده که فرمود: من عمويم محمد حنفيه را با دست خود به خاک سپردم. (49)

از بررسي مطالب ياد شده به اين نتيجه مي رسيم که فرقه کيسانيه در نيمه دوم قرن اول هجري پيدا شدند و به امامت جناب محمد حنفيه گرويدند و در اواخر قرن دوم بکلي منقرض شدند.

نظر به اينکه «رضوي » تبعيدگاه محمد حنفيه بود، گروهي از کيسانيه آنجا را مخفيگاه ايشان دانسته، در انتظار بودند که روزي وي از کوه رضوي ظاهر شده، از سرزمين مکه قيام کند و جهان را پر از عدل و داد نمايد.

روي اين بيان کوه «رضوي » هيچ ارتباطي با «مهدي موعود» و اعتقاد شيعه اثناعشري در مورد حضرت بقية الله، ارواحنافداه، ندارد.

پس چگونه است که در فرازي از «دعاي ندبه » واژه «رضوي » به کار رفته و با محل اقامت حضرت ولي عصر، ارواحنافداه، گره خورده است؟!

و اينک متن دعاي ندبه: ليت شعري اين استقرت بک النوي؟ بل اي ارض تقلک او ثري؟ ابرضوي او غيرها ام ذي طوي؟ عزيز علي ان اري الخلق و لاتري...

اي کاش مي دانستم که در کجا مسکن گزيده اي؟ يا کدامين سرزمين تو را در آغوش کشيده؟ آيا در کوه رضوي هستي؟ يا در ذي طوي؟ يا جاي ديگر؟ بر من سخت گران است که همگان را ببينم ولي تو ديده نشوي... (50)

براي اينکه پاسخ اين پرسش براي همگان روشن شود، جايگاه «رضوي » و «ذي طوي » را در کلمات معصومين، عليهم السلام، بررسي مي کنيم تا پيوند اين دو نقطه با وجود اقدس حضرت بقية الله، ارواحنافداه، و عدم ارتباط آنها با جناب محمد حنفيه آشکار گردد.



پي نوشتها:

1. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، چاپ قاهره، ج 1،ص 245.

2. الشيخ الطوسي، اختيار معرفة الرجال، چاپ دانشگاه، ص 70.

3. المامقاني، تنقيح المقال، چاپ نجف، ج 3، ص 111.

4. الشريف الرضي، نهج البلاغة، صبحي صالح، خطبه 11، ص 55.

5. ابن ابي الحديد، همان.

6. ابن خلکان، وفيات الاعيان، ج 4، ص 172.

7. ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 103.

8. الذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 121.

9. الشيخ الطوسي، همان، ص 121 ابن شهراشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 121.

10. ابن بابويه، الامامة والتبصرة، ص 195 الکليني، اصول الکافي، ج 1، ص 348 الشيخ

الطوسي، کتاب الغيبة، چاپ قم، ص 18.

11. الطبرسي، امين الاسلام، اعلام الوري، ج 1، ص 486.

12. وداد القاضي، الکيسانية في التاريخ و الادب، ص 91.

13. البلاذري، انساب الاشراف، ج 5، ص 218.

14. الشهرستاني، الملل و النخل، ج 1، ص 149.

15. ابن خلدون، المقدمة، ص 198.

16. ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 99.

17. ابن الجوزي، تذکرة الخواص، ص 263.

18. وداد القاضي، همان، ص 123.

19. ابن سعد الکاتب، الطبقات الکبري، ج 5، ص 97.

20. الذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 122.

21. ابن سعد، همان، ص 110.

22. الشهرستاني، همان.

23. الذهبي، همان، ص 128.

24. ابن الجوزي، همان، ص 268.

25. المامقاني، همان، ص 112.

26. الياقوت الحموي، معجم البلدان، ج 3، ص 51.

27. المقدسي، البدء و التاريخ، چاپ شالون سورمارن فرانسه، ج 5، ص 129.

28. همان، ص 128.

29. وداد القاضي، همان، ص 172.

30. الشهرستاني، همان، ج 1، ص 150.

31. الاشعري، المقالات و الفرق، ص 26-40.

32. همان، ص 31.

33. النوبختي، فرق الشيعه، ص 29.

34. المسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 96.

35. الکثير، الديوان، ج 2، ص 186.

36. السيد الحميري، الديوان، ص 295 ابن المعتز، طبقات الشعراء، ص 33 الشريف المرتضي، الفصول المختارة، ج 2، ص 299.

37. الاصفهاني، الاغاني، ج 11، ص 46.

38. المقدسي، همان، ص 131.

39. الاشعري، همان، ص 21.

40. الشهرستاني، همان، ص 147.

41. ابن الاثير، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 299.

42. البلاذري، همان، ص 229.

43. ابن حزم الاندلسي، جمهرة انساب العرب، ص 387.

44. الشريف المرتضي، همان، ج 2، ص 305.

45. الاشعري، همان، ص 36 النوبختي، همان.

46. اليعقوبي، التاريخ، ج 3، ص 9.

47. ابن الجزري، غاية النهاية، ج 2، ص 204.

48. ابن سعد، همان، ج 5، ص 116.

49. الشريف المرتضي، همان، ج 2، ص 298.

50. ابن الطاووس، السيد علي بن موسي، مصباح الزائر، ص 451.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  3:01 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


با دعاي ندبه در پگاه جمعه-2



در قسمت اول اين مقاله اشاره اي کوتاه داشتم به سيره پيشوايان دين و مرزبانان آيين در زمينه ندبه و زاري در فراق آخرين حجت حق. در آنجا روشن شد که گذشته از پيامبران پيشين، شخص رسول اکرم، صلي الله عليه وآله، امير مؤمنان و ديگر امامان معصوم، از قرنها پيش از طلوع خورشيد امامت، عشقي سوزان در دل نهفته داشتند، در فراق آن حضرت مي سوختند و گاهي چون مادر داغ جوان ديده اشک مي ريختند، با ياد او عشقبازي مي کردند، به ديدارش عشق مي ورزيدند و به حال کساني که توفيق ديدار جمال آراي حضرتش را پيدا کنند، غبطه مي خوردند.



پيشوايان دين نه تنها خود در آتش فراق آن حضرت مي سوختند، بلکه به شيعيان و شيفتگان محضرشان دستور مي دادند که آنها نيز همواره به ياد آن عزيز سفر کرده باشند و در فراقش اشک بريزند و ناله سر کنند و خود دعاهاي فراواني را به آنها تعليم مي فرمودند که در اوقات خاصي بخوانند و به نسلهاي بعدي بسپارند که آن دعاها را در عصر غيبت بخوانند.



اين دعاها در منابع حديثي و مجامع فقهي، در طول قرون و اعصار ثبت شده و همه شيعيان شيفته و دلباخته، در مشاهد مشرفه، اماکن متبرکه و اوقات شريفه، به هنگام عرض ارادت به پيشگاه حضرت بقية الله، ارواحنافداه، با اين دعاها با مولاي خود راز دل گفته، از طول غيبت شکوه ها کرده، براي ديدار جمال باهرالنورش اظهار اشتياق نموده، در فراق کعبه مقصود ناله ها سر داده اند.



مرحوم سيد محمد تقي موسوي اصفهاني (م 1348 ق.) که يکي از مفاخر عصر و حسنات دهر بود، با تلاشي طاقت فرسا به گردآوري اين دعاها پرداخته، بيش از يکصد فقره از دعاهاي ماثور از امامان نور، عليهم السلام، را در اين رابطه گرد آورده و در کتاب گرانسنگ «مکيال المکارم » در اختيار شيعيان دلسوخته و دردآشنا قرارداده است. (1)



مؤلف در مقدمه کتاب شرح مي دهد که شبي در عالم رؤيا به محضر مقدس حضرت بقية الله، ارواحنافداه، رسيده، حضرتش فرموده:



اين کتاب را بنويس، عربي هم بنويس، و نام آن را «مکيال المکارم في فوائدالدعاء للقائم » بگذار. (2)



اين کتاب خوشبختانه به فارسي نيز ترجمه شده و در اختيار همگان قرار دارد. (3)



جالبترين، جاذبترين، جامعترين و پرسوزترين اين دعاها، «دعاي ندبه » است که دلسوختگان و شيفتگان حضرتش در بامدادان هر جمعه، در هر شهر و روستا، دور هم گرد آمده با سوز و گداز خاصي اين دعا را مي خوانند و با محبوب دلشان راز دل مي گويند و با نغمه هاي خوش الحان «يابن الحسن » که در فضايي بسيار روحاني و نوراني طنين مي اندازد، فرشتگان هفت آسمان را گواه مي گيرند که از درازي شب ظلماني غيبت به ستوه آمده اند و در اشتياق فرا رسيدن صبح اميد ثانيه شماري مي کنند.



امام باقر، عليه السلام، در تفسير آيه شريفه:



و الليل اذا يغشي و النهار اذا تجلي



سوگند به شب هنگامي که فرا گيرد و سوگند به روز هنگامي که تجلي کند (4)



فرمود:



منظور از «شب فرا گيرنده » دولتهاي باطل است که در برابر ولايت کبراي مولاي متقيان امير مؤمنان، عليه السلام، قيام نموده، عرصه گيتي را جولانگاه خود قرار داده اند، و منظور از «روز جلوه گر» روز ظهور قائم اهل بيت، عليه السلام، است که به هنگام طلوع دولتش، دولتهاي باطل از صفحه هستي ريشه کن مي شوند. (5)



دعاي ندبه در پگاه هر جمعه، اعلام بيزاري از مستکبران جهان و تجديد بيعت با ويرانگر کاخهاي ظلم و استبداد و بيانگر حکومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي است.



دعاي ندبه را پيشواي به حق ناطق، حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، به دوستان و شيعيانش تعليم داده و به آنها امر فرموده که اين دعا را در «اعياد اربعه » يعني روزهاي، عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير و عيد جمعه بخوانند و به ما امر فرموده که در عصر غيبت با اين دعا با امام، پيشوا، محبوب، مولي و مقتداي خود راز دل گوييم و تجديد ميثاق کنيم.



سند دعاي ندبه

معارف والا، حقايق درخشان، معاني روشن و مطالب ژرفي که با اسلوبي بديع، بياني شيوا، منطقي گيرا، و عباراتي بسيار بلند و فصيح در اين دعاي شريف آمده، ما را از ارايه هرگونه سند و منبع بي نياز مي کند، که چنين حقايق تابناک و دقايق درخشان، هرگز از هيچ منبعي، جز سرچشمه زلال ولايت، خاندان عصمت و طهارت، حضرات ائمه معصومين، عليهم السلام، سرچشمه نمي گيرد، ولي براي نورانيت دلهاي مشتاقان و خيل شيفتگان جلسات نوراني دعاي ندبه در صبحگاهان روزهاي جمعه، منابع محکم و مستحکم دعاي ندبه را با تسلسل زماني در اينجا مي آوريم:



1. ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري



نخستين فرد موثق و مورد اعتماد و استنادي که دعاي شريف ندبه را دراثر مکتوب خود از پيشواي به حق ناطق امام جعفرصادق، عليه السلام، روايت کرده، ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري است.



«بزوفري » منسوب به روستاي «بزوفر» از توابع «قوسان » در نزديکي «بغداد» در کرانه نهر «موفقي » در غرب دجله است. (6)



«بزوفري » از استادان شيخ مفيداست و شيخ مفيد به کثرت از او روايت کرده است.



محدث نوري به هنگام شمارش استادان شيخ مفيد از او نام برده، مي فرمايد:



ابو علي، پسر شيخ طوسي، در امالي، مکرر از پدرش شيخ طوسي، از شيخ مفيد، از او روايت کرده و براي او طلب مغفرت نموده است. (7)



حاج آقا بزرگ تهراني مي فرمايد:



وثاقت او، از نقل فراوان شيخ مفيد از او، طلب مغفرت بر او، آشکار مي باشد (8) .



شيخ طوسي در مشيخه «تهذيب الاحکام » و «الاستبصار» از او نام برده مي فرمايد:



من هر روايتي که از احمد بن ادريس نقل کرده ام، از شيخ مفيد و «حسين بن عبيدالله غضائري » است، که هر دو از ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري روايت کرده اند. (9)



حجت تاريخ، محقق بي نظير، حاج آقا بزرگ تهراني به هنگام بحث از کتاب ايشان مي فرمايد:



«کتاب الدعاء» از ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري، از استادان شيخ مفيد، که شيخ مفيد احاديثي از او روايت کرده،اين احاديث در امالي شيخ طوسي، از طريق شيخ مفيد از او روايت شده است.



سپس مي فرمايد:



وي در اين کتاب دعاي ندبه را آورده، و محمد بن ابي قره از آن روايت کرده و محمد بن مشهدي در مزارش از او روايت کرده است. (10)



2. ابوالفرج محمد بن علي بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قره قنائي



دومين فرد مورد اعتماد و استنادي که دعاي ندبه را در کتاب خود آورده، محمد بن علي بن ابي قره است، که در کتاب «الدعاء» آن را از کتاب «بزوفري » نقل کرده است.



علامه تهراني مي فرمايد:



محمد بن مشهدي در مزار و سيد بن طاووس در اقبال و ديگر آثارش به کثرت از کتاب او نقل کرده اند. (11)



محمد بن ابي قره از مشايخ اجازه نجاشي بود. (12)



مقدم رجاليون مرحوم نجاشي در کتاب رجال مي فرمايد:



ابوالفرج، محمد بن علي بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قره قنائي موثق بود، روايات زيادي استماع کرده، و کتب زيادي تاليف کرده... که از آن جمله است: عمل يوم الجمعه، عمل الشهور، معجم رجال ابي مفضل و کتاب تهجد، که همه آنها را به من خبر داده و به من اجازه روايت آنها را داده است. (13)



نجاشي لقب او را «قنائي » آورده، ولي علامه حلي يکبار از او «قنائي » و يکبار ديگر «قنابي »تعبير کرده (14) و توثيق نموده است. (15) و مرحوم نمازي فرموده:



به اتفاق همه رجاليون مورد وثوق است. (16)



3. محمد بن جعفر بن علي بن جعفر مشهدي حائري



ابن مشهدي يکي از علماي جليل القدر قرن ششم بود که در حدود 510 ق. متولد شده و قبل از 580 ق. ديده از جهان فرو بسته است.



تعدادي از استادانش را صاحب معالم در «اجازه کبيره » برشمرده، که از آن جمله است: ورام (صاحب مجموعه ورام)، شاذان بن جبرئيل، ابن زهره، ابن شهر آشوب و... (17)



از او کتاب ارزشمندي بر جاي مانده که به «مزار کبير» و «مزار ابن مشهدي » مشهور است و خوشبختانه نسخه هاي خطي فراواني از آن تا زمان ما محفوظ مانده است:



1. نسخه اي در کتابخانه شيخ علي کاشف الغطاء در نجف اشرف.



2. نسخه اي در کتابخانه مرحوم حاج ميرزا محمدعلي اردوبادي در نجف.



3. نسخه اي در کتابخانه مرحوم محدث نوري، که در کتاب مستدرک به کثرت از آن نقل کرده است. (18)



4. نسخه اي در کتابخانه مرحوم علامه اميني در نجف، که تاريخ کتابت آن سوم شوال 956 ق. است. (19)



5. نسخه ديگري در کتابخانه مرحوم آية الله مرعشي در قم، به شماره 4903 موجود است، که در 482 ورق مي باشد و تاريخ کتابت آن به قرن يازدهم مربوط مي شود. (20)



و نسخه عکسي آن در کتابخانه مؤسسه «آل البيت » قم به شماره 5209 (قفسه 29، رديف 176، ش 19) موجود است.



اين کتاب به «مزار کبير» معروف شده و جامعترين کتاب مزاري است که در طول قرون و اعصار از حوادث روزگار جان سالم به در برده و تازمان ما محفوظ مانده است.



در طول هشت قرني که از تاريخ تاليف آن مي گذرد، اين کتاب همواره مورد اعتماد و استناد بزرگان شيعه بود و هر کتابي که در اين هشت قرن پيرامون دعا و زيارت نوشته شده، با واسطه يا بي واسطه از اين کتاب استفاده کرده است.



ابن مشهدي در مقدمه کتاب خود مي نويسد:



من در اين کتاب، از زيارات مشاهد مشرفه، اعمال و اماکن مقدسه، دعاهاي برگزيده و تعقيبات نمازهاي فريضه، آن را گرد آوردم که با سند متصل، توسط راويان مورد وثوق به دستم رسيده است.



حاج آقا بزرگ تهراني در مجموع پانزده تن از مشايخ روايتي او را استخراج نموده، و بر ثقه بودن آنها صحه گذاشته است. (21)



ابن مشهدي در اين کتاب، دعاي ندبه را به عنوان: «دعا براي حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، که شايسته است، در اعياد اربعه: عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير و عيد جمعه خوانده شود» آورده است.



وي در اين کتاب، دعاي ندبه را توسط محمد بن علي بن يعقوب بن ابي قره، از کتاب بزوفري نقل کرده است.



دعاي ندبه در نسخه کتابخانه آية الله مرعشي، صفحه 821 تا837 و در نسخه آل البيت، صفحه 831 تا847 آمده است. (22)



4. صاحب کتاب مزار قديم



مزار قديم نيز کتاب بسيار بزرگ و با ارزشي است که مؤلف آن نيز معاصر ابن مشهدي بوده است.



در اين کتاب دعاها و زيارتهاي فراواني هست که در هيچ منبع ديگري يافت نمي شود و مؤلف آن توسط استادش: «مهدي بن ابي حرب حسيني » از شيخ ابوعلي (پسر شيخ طوسي) روايت مي کند.



طبق اين بيان او با مرحوم طبرسي صاحب احتجاج معاصر مي باشد. (23)



يک نسخه خطي از اين کتاب در کتابخانه مرحوم آية الله مرعشي به شماره 462 در 181 ورق موجود است. (24)



مؤلف مزار قديم، در اين اثر جاويد و ارزشمند خود، دعاي ندبه را توسط محمد بن علي بن ابي قره، از کتاب ابو جعفر محمد بن حسين بزوفري روايت کرده و فرموده است:



اين دعا براي حضرت صاحب الزمان، صلوات الله عليه وآله و عجل الله فرجه و فرجنا معه، مي باشد و مستحب است که در چهار عيد بزرگ، شب و روز جمعه خوانده شود.



در اين نسخه دعاي شريف ندبه از ورق 173 شروع شده، در ورق 176 پايان مي يابد.



با توجه به اينکه مؤلف کتاب «مزار قديم » ناشناخته است، نمي توان به عنوان يک منبع موثق به آن اعتماد کرد، فقط مي توان آن را مؤيدي بر نقل ابن مشهدي، از ابن ابي قره، از بزوفري قرار داد.



5. رضي الدين علي بن موسي بن طاووس حلي



سيدابن طاووس در کتاب گرانقدر «مصباح الزائر» در بخش زيارتهاي حضرت ولي عصر، ارواحنافداه، شش زيارت نقل کرده، آنگاه دعاي ندبه را به عنوان هفتمين زيارت، به نقل از «محمد بن علي بن ابي قره » از «محمد بن حسين بن سنان بزوفري » روايت کرده و فرموده است:



اين دعا براي حضرت صاحب الزمان، صلوات الله عليه، مي باشد و مستحب است که در اعياد چهارگانه خوانده شود. (25)



وي همچنين در کتاب شريف «اقبال » نيز تعدادي از دعاهاي اعياد اسلامي را مي شمارد، آنگاه مي فرمايد:



دعاي ديگري است که بعد از نماز عيد و در هر يک از اعياد چهارگانه خوانده مي شود. (26)



آنگاه دعاي ندبه را نقل مي کند و در پايان مي افزايد:



هنگامي که از دعا فارغ شدي، مهياي سجده در برابر پروردگار باش و بگو آنچه را که ما با سندهاي خود از امام صادق، عليه السلام، روايت کرديم، که فرمود:پس از اين دعا گونه راست خود را بر زمين بگذار و بگو: «سيدي سيدي... کم من عتيق لک... اي عزيز اي جميل. (27)



از اين تعبيراستفاده مي شود که سيد بن طاووس علاوه بر مزار کبير طريق ديگري براي دعاي ندبه داشته است، زيرا در مزار کبير و مزار قديم اين قسمت اخير وجود ندارد و سيد تصريح کرده که آنرا با سندهاي خود از امام صادق، عليه السلام، روايت کرده است.



6. مولي محمد باقر مجلسي



علامه مجلسي دعاي ندبه را در کتاب گرانسنگ «بحارالانوار» به نقل از «مصباح الزائر» سيد بن طاووس نقل کرده (28) و در پايان فرموده:



محمد بن مشهدي در مزار کبير فرموده است: محمد بن علي بن ابي قره گفته: من دعاي ندبه را از کتاب ابوجعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري نقل کرده ام. (29)



علامه مجلسي در کتاب «زاد المعاد» نيز دعاي شريف ندبه را نقل کرده و در سرآغاز مي فرمايد:



و اما دعاي ندبه که مشتمل است بر عقايد حقه و تاسف بر غيبت حضرت قائم، عليه السلام، به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، منقول است، که سنت است اين دعاي ندبه را در چهار عيد بخواند، يعني: جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير. (30)



علامه مجلسي همچنين در کتاب «تحفة الزائر» به دنبال اعمال سرداب مقدس مي فرمايد:



سيد و شيخ محمد بن مشهدي نقل کرده است از محمد بن علي بن [ابي] قره، که او نقل کرده است از کتاب محمد بن حسين بن سفيان بزوفري، «دعاي ندبه » از براي صاحب الزمان، عليه السلام، را و مستحب است که در عيدهاي چهارگانه بخواند و آن دعا اين است.



آنگاه دعاي ندبه را نقل فرموده است. (31)



به طوري که خوانندگان گرامي ملاحظه فرمودند، علامه مجلسي، قدس سره، در کتاب «زادالمعاد» تصريح فرموده بر اين که دعاي ندبه با سند معتبر از امام جعفر صادق، عليه السلام، روايت شده است، و در مقدمه کتاب «تحفة الزائر» ملتزم شده است که در اين کتاب تنها زيارات، ادعيه و آدابي را ذکر نمايد که با سندهاي معتبر از ائمه دين، صلوات الله عليهم اجمعين، نقل گرديده است. (32)



7. سيد محمد طباطبايي يزدي



علامه جليل القدر، صدر الدين سيد محمد طباطبايي يزدي، (م 1154 ق.) در آغاز کتاب گرانقدر خود: «شرح دعاي ندبه » متن دعاي ندبه را با استناد به روايت رسيده از امام جعفر صادق، عليه السلام، روايت کرده است. (33)



8. سيد حيدر کاظمي



علامه بزرگوار سيد حيدر حسني کاظمي، (م 1365 ق.) در کتاب ارزشمند «عمدة الزائر» دعاي ندبه را به نقل از سيد بن طاووس و ديگران روايت کرده است. (34)



9. محدث نوري



محدث بزرگوار مرحوم حاج ميرزا حسين نوري، (م 1320 ق.) در کتاب گرانسنگ «تحية الزائر» دعاي ندبه را به نقل از مزار کبير، مزار قديم، و مصباح الزائر سيد بن طاووس روايت کرده است. (35)



10. صدرالاسلام همداني



دبير الدين، صدرالاسلام، علي اکبر همداني، (م 1325 ق.) در کتاب ارزشمند «تکاليف الانام » تحت عنوان تکليف سي و چهارم مي نويسد:



اين دعاي مبارک از کثرت اشتهار کالشمس في رابعة النهار است. خوب است در هر جمعه دوستان آن حضرت، ارواحنا فداه، از مرد و زن، در مسجدي از مساجد، يا معبدي از معابد، اجتماع نموده، اين دعاي مبارک را با کمال تضرع و زاري و ناله و سوگواري و با نهايت حزن و اندوه و بي قراري، بخوانند و گريه کنند و بر غيبت آن شمس تابان و فقدان آن جان جهانيان توجه کنند و ضجه و آه سرد از دل پر درد کشند. و چنين مصيبت عظمي را سهل نشمارند و چنين داهيه کبري را آسان نپندارند، که از غيبتش اسلام بکلي از ميان رفته و تنها اسمي از آن باقي مانده، «ظهر الفساد في البر و البحر بما کسبت ايدينا».



کفر و فسق و فجور و ناسپاسي تمام کره ارض را فرا گرفته، آنچه پيدا نيست آثار مسلماني است و آنچه پيدا و ظاهر است آثار شيطاني. همه در وادي غفلت، حيران و در تپه ضلالت و جهالت، سرگردان و تابع جنود شيطان و عاصي بر حضرت صاحب العصر و الزمان.الله م عجل فرجه و سهل مخرجه بمحمد و آله الطاهرين. (36)



آنگاه متن دعاي ندبه را (از صفحه 190 تا صفحه 169) آورده، از استاد خود (مرحوم حاج ميرزا حسين نوري) نقل فرموده که استاد اعظم، فرموده اند:



مستحب است در روز و شب جمعه خواندن دعاي ندبه معروفه، که متعلق است به آن حضرت. و في الحقيقه، مضامين آن سوزنده دلها و شکافنده جگرها و ريزنده خون از ديدگان کساني است که اندکي از شربت محبت آن جناب نوشيده اند و تلخي زهر فراقش به کامشان رسيده است. در روز جمعه، بلکه در شب آن نيز - چنانکه در يکي از مزارات قديمه، که مؤلف آن معاصر شيخ طبرسي صاحب احتجاج است، مروي است - بايد خوانده شود. (37)



سپس افزوده است:



مؤلف گويد: از جمله خواص خواندن اين دعاي مبارک آن است که در هر مکاني و موضعي که خوانده شودبا حضور قلب و اخلاص کامل، و ملتفت مضامين عاليه فائقه، و عبارات و اشارات ناميه رائقه آن بودن، توجه و التفات مخصوص حضرت صاحب العصر و الزمان، ارواحنافداه، در آن مکان و محل، بلکه حضور به هم رسانيدن ان حضرت است در آن مجلس. چنانکه در بعض موارد و موارد اتفاق افتاده است.



آنگاه داستاني را از مرحوم ملا زين العابدين سلماسي نقل فرموده است. (38)



11. ابراهيم بن محسن کاشاني



عالم رباني شيخ ابراهيم بن محسن کاشاني، (م 1345 ق.) در کتاب ارزشمند «الصحيفة الهادية و التحفة المهديه » که با تقريظي از مرحوم آية الله حاج سيد اسماعيل صدر، بيش از يک قرن پيش منتشر شده، متن دعاي ندبه را به نقل از باب مزار کتاب بحارالانوار نقل کرده است. (39)



12. ميرزا محمدتقي موسوي اصفهاني



نادره زمان، عاشق صاحب الزمان، حاج ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني (م 1348 ه ق.) در کتاب شريف «مکيال المکارم » بيش از يکصد دعاي ماثور از امامان نور، براي دوران غيبت آن خورشيد جهان افروز نقل کرده، از جمله دعاي مبارک ندبه را به نقل از علامه مجلسي و محدث نوري آورده است. (40)



صاحب مکيال علاوه بر کتاب ياد شده، در کتاب «وظيفه مردم در غيبت امام زمان، عليه السلام » نيز به عنوان وظيفه پنجاه و دوم مي فرمايد:



در روزهاي جمعه، عيد غدير، عيد فطر و عيد قربان، دعاي ندبه را که متعلق به آن جناب است و در زادالمعاد مسطور است، با حالت خوش و توجه بخواند. (41 )



13. محدث قمي



خاتم المحدثين مرحوم حاج شيخ عباس قمي، (م 1359 ق.) در کتاب شريف «مفاتيح الجنان » که در اثر اخلاص مؤلف بزرگوارش در شرق و غرب جهان منتشر است و در خانه هر يک از شيعيان اهل بيت، يک يا چند نسخه از آن يافت مي شود، در ضمن اعمال سرداب مقدس و زيارتهاي حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، دعاي شريف ندبه را به نقل از «مصباح الزائر» سيد بن طاووس، قدس سره، روايت کرده است.



14. شيخ محمدباقر فقيه ايماني



عاشق پاکباخته حضرت ولي عصر، ارواحنا فداه، مرحوم حاج شيخ محمد باقر فقيه ايماني، (م 1370ق.) که از77 اثر تاليفي خود،27 مجلد آن را به کعبه مقصود، قبله موعود، حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، اختصاص داده، در کتاب پر ارج «فوز اکبر» متن دعاي ندبه را (از صفحه 115 تا 125) آورده، بر خواندن آن تاکيد فراوان نموده، و انگيزه آن را در سه عنوان بيان فرموده است:



1. براي روشني چشم انسان با مشاهده جمال آن حضرت.



2. براي رفع هم و غم آن حضرت.



3. به قصد تعجيل در امر فرج. (42)



15. سيد محسن امين



مورخ کبير، سيدمحسن امين عاملي، مؤلف اعيان الشيعه. (م 1371ق.) متن دعاي ندبه را در کتاب «مفتاح الجنات » آورده است. (43)



اگر بخواهيم از همه کتب ادعيه و زياراتي که دعاي ندبه را نقل کرده اند ياد کنيم، دامنه سخن طولاني و از حوصله يک مقاله خارج مي شود، از اين رهگذر دامن سخن فرا مي چينيم و بحث گسترده را به فرصتي ديگر موکول مي کنيم و علاقه مندان را به آثاري که مستقلا در اين رابطه به رشته تحرير در آمده، ارجاع مي دهيم. (44)



به تجربه ثابت شده که وجود اقدس حضرت ولي عصر، ارواحنا و ارواح العالمين فداه، به مجالس و محافلي که دعاي ندبه در آن خوانده مي شود، عنايت خاصي دارند، و در برخي از آثار مکتوب به برخي از اين عنايتها اشاره شده است و اگر خداوند توفيق دهد تعدادي از آنها را در فرصتي گرد آورده به مشتاقان تقديم مي کنيم، در اينجا فقط اشاره اي کوتاه به فهرست آنها داريم:



1. داستان ملا زين العابدين سلماسي در سرداب مقدس، که صدرالاسلام همداني آن را نقل کرده است. (45)



2. داستان مرحوم آية الله حاج ميرزا مهدي شيرازي که مرحوم علامه قزويني براي نگارنده نقل فرموده است.



3. داستان مرحوم آية الله ميرجهاني، که نگارنده مکرر از زبان خودشان استماع نموده است.



4. داستان تعدادي از نيکبختان، که مرحوم نهاوندي بدون واسطه از خود آنها نقل کرده است. (46)



5. داستان گروه ديگري که مرحوم محدث نوري با سند متصل نقل کرده است. (47)



پي نوشتها:

1. الموسوي الاصفهاني، السيد محمدتقي، مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم، ج 2،

ص 102 -103.

2. همان، ج 1، ص 4.

3. حائري، سيد مهدي، ترجمه مکيال المکارم، چاپ تهران.

4. سوره ليل (92)، آيه 1 و 2.

5. القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج 2، ص 425.

6. الحموي البغدادي، ياقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج 1، ص 412.

7. النوري الطبرسي، حسين بن محمدتقي، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 21،

ص 244.

8. الطهراني، آغا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 1، ص 194.

9. الشيخ الطوسي، تهذيب الاحکام، ج 10، ص 35 الاستبصار، ج 4، ص 304 (المشيخه).

10. الطهراني، آغا بزرگ، همان، ص 184.

11. همان.

12. همان، طبقات اعلام الشيعة، قرن پنجم، ص 182.

13. نجاشي، رجال، ص 398.

14. الحلي، حسن بن يوسف [علامه]، ايضاح الاشتباه، ص 266 و287.

15. همان، رجال، ص 164، خلاصه.

16. نمازي، شيخ علي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج 7، ص 251.

17. الطهراني، آغا بزرگ، طبقات اعلام الشيعة، قرن ششم، ص 252.

18. همان، الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 20، ص 324.

19. همان، طبقات اعلام الشيعة، قرن ششم، ص 253.

20. اشکوري، فهرست کتابخانه آية الله مرعشي، ج 13، ص 83.

21. الطهراني، آغا بزرگ، الذريعة، ج 20، ص 324.

22. اين اختلاف صفحات مربوط به شماره گذاري است وگرنه نسخه آل البيت تصويري از نسخه

مرحوم مرعشي است.

23. الطهراني، آغا بزرگ، الذريعة، ج 20، ص 322.

24. اشکوري، همان، ج 2، ص 68.

25. ابن طاووس، السيد علي، مصباح الزائر، ص 446 -453.

26. همان، اقبال الاعمال، ص 295.

27. همان، ص 299.

28. المجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج 102، ص 104 - 110.

29. همان، ج 102، ص 110.

30. المجلسي، محمدباقر، زادالمعاد، ص 486، چاپ سنگي.

31. همان، تحفة الزائر، بدون شماره صفحه، چاپ سنگي.

32. همان، ص 2.

33. صافي گلپايگاني، لطف الله، فروغ ولايت، ص 33.

34. الکاظمي، سيد حيدر، عمدة الزائر، ص 352-359.

35. النوري، حسين بن محمدتقي، تحية الزائر، ص 248.

36. همداني، علي اکبر [صدرالاسلام]، تکاليف الانام، ص 188.

37. همان، ص 197.

38. همان

39. الفيض الکاشاني، محمدمحسن، الصحيفة الهادية، ص 75 -89، چاپ سنگي.

40. الموسوي الاصفهاني، السيد محمدتقي، همان، ج 2، ص 93 - 100.

41. همان، وظيفه مردم در غيبت امام زمان، ص 79.

42. فقيه ايماني، محمدباقر، فوز کبير، ص 118.

43. امين العاملي، السيد محسن، مفتاح الجنات، ج 2، ص 260.

44. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک:

1- پاسخ ما به گفته ها، مهدوي مرتضوي، سيدمحمد، چاپ 1351ش. قم، 120 صفحه رقعي.

2- تحقيقي درباره دعاي ندبه، استادي، رضا، چاپ 1351 ش. قم، 72 صفحه رقعي.

3- فروغ ولايت در دعاي ندبه، صافي گلپايگاني، لطف الله، چاپ جديد 1375ش. قم، 148

صفحه رقعي.

4- مدارک دعاي شريف ندبه، صبوري قمي، جعفر، چاپ 1977 م. تهران، 40 صفحه.

5- نشرية ينتشر بها انوار دعاء الندبة، رشاد زنجاني، شيخ محمدباقر، چاپ 1351 ش.

تهران،56 صفحه رقعي.

6- نصرة المؤمنين، در حمايت از دعاي ندبه، عبدالرضا ابراهيمي، چاپ 1352 ش. کرمان،

181 صفحه رقعي.

کتابشناسي توصيفي عناوين بالارا در «کتابنامه حضرت مهدي »، ج 1، ص 196 و 224، ج 2،

ص 554 و637، 750 و 751 ملاحظه فرماييد.

مرحوم آية الله حاج شيخ محمدباقر صديقين، متوفاي 1414 ه. هفت جزوه، تحت عنوان:

«درسهايي از ولايت » منتشر نموده، که يکي از آنها را به دفاع از دعاي ندبه اختصاص

داد.

در مجله وزين و علمي «مکتب اسلام » نيز مقالاتي در اين رابطه انتشار يافت. (سال

سيزدهم، شماره هاي 6،7، 8 و9)

در اين زمينه آثار ديگري نيز چاپ و منتشر شده، که عناوين آنها در «کتابنامه حضرت

مهدي، عليه السلام » آمده است. (ج 1، ص 346 - 348)

45. همداني، علي اکبر [صدرالاسلام]، همان، ص 197.

46. نهاوندي، العبقري الحسان، ج 2، ص 101 و 198.

47. النوري، حسين بن محمدتقي، دارالسلام، ج 2، ص 224.

 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  3:05 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


با دعاي ندبه در پگاه جمعه-2



در قسمت اول اين مقاله اشاره اي کوتاه داشتم به سيره پيشوايان دين و مرزبانان آيين در زمينه ندبه و زاري در فراق آخرين حجت حق. در آنجا روشن شد که گذشته از پيامبران پيشين، شخص رسول اکرم، صلي الله عليه وآله، امير مؤمنان و ديگر امامان معصوم، از قرنها پيش از طلوع خورشيد امامت، عشقي سوزان در دل نهفته داشتند، در فراق آن حضرت مي سوختند و گاهي چون مادر داغ جوان ديده اشک مي ريختند، با ياد او عشقبازي مي کردند، به ديدارش عشق مي ورزيدند و به حال کساني که توفيق ديدار جمال آراي حضرتش را پيدا کنند، غبطه مي خوردند.



پيشوايان دين نه تنها خود در آتش فراق آن حضرت مي سوختند، بلکه به شيعيان و شيفتگان محضرشان دستور مي دادند که آنها نيز همواره به ياد آن عزيز سفر کرده باشند و در فراقش اشک بريزند و ناله سر کنند و خود دعاهاي فراواني را به آنها تعليم مي فرمودند که در اوقات خاصي بخوانند و به نسلهاي بعدي بسپارند که آن دعاها را در عصر غيبت بخوانند.



اين دعاها در منابع حديثي و مجامع فقهي، در طول قرون و اعصار ثبت شده و همه شيعيان شيفته و دلباخته، در مشاهد مشرفه، اماکن متبرکه و اوقات شريفه، به هنگام عرض ارادت به پيشگاه حضرت بقية الله، ارواحنافداه، با اين دعاها با مولاي خود راز دل گفته، از طول غيبت شکوه ها کرده، براي ديدار جمال باهرالنورش اظهار اشتياق نموده، در فراق کعبه مقصود ناله ها سر داده اند.



مرحوم سيد محمد تقي موسوي اصفهاني (م 1348 ق.) که يکي از مفاخر عصر و حسنات دهر بود، با تلاشي طاقت فرسا به گردآوري اين دعاها پرداخته، بيش از يکصد فقره از دعاهاي ماثور از امامان نور، عليهم السلام، را در اين رابطه گرد آورده و در کتاب گرانسنگ «مکيال المکارم » در اختيار شيعيان دلسوخته و دردآشنا قرارداده است. (1)



مؤلف در مقدمه کتاب شرح مي دهد که شبي در عالم رؤيا به محضر مقدس حضرت بقية الله، ارواحنافداه، رسيده، حضرتش فرموده:



اين کتاب را بنويس، عربي هم بنويس، و نام آن را «مکيال المکارم في فوائدالدعاء للقائم » بگذار. (2)



اين کتاب خوشبختانه به فارسي نيز ترجمه شده و در اختيار همگان قرار دارد. (3)



جالبترين، جاذبترين، جامعترين و پرسوزترين اين دعاها، «دعاي ندبه » است که دلسوختگان و شيفتگان حضرتش در بامدادان هر جمعه، در هر شهر و روستا، دور هم گرد آمده با سوز و گداز خاصي اين دعا را مي خوانند و با محبوب دلشان راز دل مي گويند و با نغمه هاي خوش الحان «يابن الحسن » که در فضايي بسيار روحاني و نوراني طنين مي اندازد، فرشتگان هفت آسمان را گواه مي گيرند که از درازي شب ظلماني غيبت به ستوه آمده اند و در اشتياق فرا رسيدن صبح اميد ثانيه شماري مي کنند.



امام باقر، عليه السلام، در تفسير آيه شريفه:



و الليل اذا يغشي و النهار اذا تجلي



سوگند به شب هنگامي که فرا گيرد و سوگند به روز هنگامي که تجلي کند (4)



فرمود:



منظور از «شب فرا گيرنده » دولتهاي باطل است که در برابر ولايت کبراي مولاي متقيان امير مؤمنان، عليه السلام، قيام نموده، عرصه گيتي را جولانگاه خود قرار داده اند، و منظور از «روز جلوه گر» روز ظهور قائم اهل بيت، عليه السلام، است که به هنگام طلوع دولتش، دولتهاي باطل از صفحه هستي ريشه کن مي شوند. (5)



دعاي ندبه در پگاه هر جمعه، اعلام بيزاري از مستکبران جهان و تجديد بيعت با ويرانگر کاخهاي ظلم و استبداد و بيانگر حکومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي است.



دعاي ندبه را پيشواي به حق ناطق، حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، به دوستان و شيعيانش تعليم داده و به آنها امر فرموده که اين دعا را در «اعياد اربعه » يعني روزهاي، عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير و عيد جمعه بخوانند و به ما امر فرموده که در عصر غيبت با اين دعا با امام، پيشوا، محبوب، مولي و مقتداي خود راز دل گوييم و تجديد ميثاق کنيم.



سند دعاي ندبه

معارف والا، حقايق درخشان، معاني روشن و مطالب ژرفي که با اسلوبي بديع، بياني شيوا، منطقي گيرا، و عباراتي بسيار بلند و فصيح در اين دعاي شريف آمده، ما را از ارايه هرگونه سند و منبع بي نياز مي کند، که چنين حقايق تابناک و دقايق درخشان، هرگز از هيچ منبعي، جز سرچشمه زلال ولايت، خاندان عصمت و طهارت، حضرات ائمه معصومين، عليهم السلام، سرچشمه نمي گيرد، ولي براي نورانيت دلهاي مشتاقان و خيل شيفتگان جلسات نوراني دعاي ندبه در صبحگاهان روزهاي جمعه، منابع محکم و مستحکم دعاي ندبه را با تسلسل زماني در اينجا مي آوريم:



1. ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري



نخستين فرد موثق و مورد اعتماد و استنادي که دعاي شريف ندبه را دراثر مکتوب خود از پيشواي به حق ناطق امام جعفرصادق، عليه السلام، روايت کرده، ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري است.



«بزوفري » منسوب به روستاي «بزوفر» از توابع «قوسان » در نزديکي «بغداد» در کرانه نهر «موفقي » در غرب دجله است. (6)



«بزوفري » از استادان شيخ مفيداست و شيخ مفيد به کثرت از او روايت کرده است.



محدث نوري به هنگام شمارش استادان شيخ مفيد از او نام برده، مي فرمايد:



ابو علي، پسر شيخ طوسي، در امالي، مکرر از پدرش شيخ طوسي، از شيخ مفيد، از او روايت کرده و براي او طلب مغفرت نموده است. (7)



حاج آقا بزرگ تهراني مي فرمايد:



وثاقت او، از نقل فراوان شيخ مفيد از او، طلب مغفرت بر او، آشکار مي باشد (8) .



شيخ طوسي در مشيخه «تهذيب الاحکام » و «الاستبصار» از او نام برده مي فرمايد:



من هر روايتي که از احمد بن ادريس نقل کرده ام، از شيخ مفيد و «حسين بن عبيدالله غضائري » است، که هر دو از ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري روايت کرده اند. (9)



حجت تاريخ، محقق بي نظير، حاج آقا بزرگ تهراني به هنگام بحث از کتاب ايشان مي فرمايد:



«کتاب الدعاء» از ابو جعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري، از استادان شيخ مفيد، که شيخ مفيد احاديثي از او روايت کرده،اين احاديث در امالي شيخ طوسي، از طريق شيخ مفيد از او روايت شده است.



سپس مي فرمايد:



وي در اين کتاب دعاي ندبه را آورده، و محمد بن ابي قره از آن روايت کرده و محمد بن مشهدي در مزارش از او روايت کرده است. (10)



2. ابوالفرج محمد بن علي بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قره قنائي



دومين فرد مورد اعتماد و استنادي که دعاي ندبه را در کتاب خود آورده، محمد بن علي بن ابي قره است، که در کتاب «الدعاء» آن را از کتاب «بزوفري » نقل کرده است.



علامه تهراني مي فرمايد:



محمد بن مشهدي در مزار و سيد بن طاووس در اقبال و ديگر آثارش به کثرت از کتاب او نقل کرده اند. (11)



محمد بن ابي قره از مشايخ اجازه نجاشي بود. (12)



مقدم رجاليون مرحوم نجاشي در کتاب رجال مي فرمايد:



ابوالفرج، محمد بن علي بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قره قنائي موثق بود، روايات زيادي استماع کرده، و کتب زيادي تاليف کرده... که از آن جمله است: عمل يوم الجمعه، عمل الشهور، معجم رجال ابي مفضل و کتاب تهجد، که همه آنها را به من خبر داده و به من اجازه روايت آنها را داده است. (13)



نجاشي لقب او را «قنائي » آورده، ولي علامه حلي يکبار از او «قنائي » و يکبار ديگر «قنابي »تعبير کرده (14) و توثيق نموده است. (15) و مرحوم نمازي فرموده:



به اتفاق همه رجاليون مورد وثوق است. (16)



3. محمد بن جعفر بن علي بن جعفر مشهدي حائري



ابن مشهدي يکي از علماي جليل القدر قرن ششم بود که در حدود 510 ق. متولد شده و قبل از 580 ق. ديده از جهان فرو بسته است.



تعدادي از استادانش را صاحب معالم در «اجازه کبيره » برشمرده، که از آن جمله است: ورام (صاحب مجموعه ورام)، شاذان بن جبرئيل، ابن زهره، ابن شهر آشوب و... (17)



از او کتاب ارزشمندي بر جاي مانده که به «مزار کبير» و «مزار ابن مشهدي » مشهور است و خوشبختانه نسخه هاي خطي فراواني از آن تا زمان ما محفوظ مانده است:



1. نسخه اي در کتابخانه شيخ علي کاشف الغطاء در نجف اشرف.



2. نسخه اي در کتابخانه مرحوم حاج ميرزا محمدعلي اردوبادي در نجف.



3. نسخه اي در کتابخانه مرحوم محدث نوري، که در کتاب مستدرک به کثرت از آن نقل کرده است. (18)



4. نسخه اي در کتابخانه مرحوم علامه اميني در نجف، که تاريخ کتابت آن سوم شوال 956 ق. است. (19)



5. نسخه ديگري در کتابخانه مرحوم آية الله مرعشي در قم، به شماره 4903 موجود است، که در 482 ورق مي باشد و تاريخ کتابت آن به قرن يازدهم مربوط مي شود. (20)



و نسخه عکسي آن در کتابخانه مؤسسه «آل البيت » قم به شماره 5209 (قفسه 29، رديف 176، ش 19) موجود است.



اين کتاب به «مزار کبير» معروف شده و جامعترين کتاب مزاري است که در طول قرون و اعصار از حوادث روزگار جان سالم به در برده و تازمان ما محفوظ مانده است.



در طول هشت قرني که از تاريخ تاليف آن مي گذرد، اين کتاب همواره مورد اعتماد و استناد بزرگان شيعه بود و هر کتابي که در اين هشت قرن پيرامون دعا و زيارت نوشته شده، با واسطه يا بي واسطه از اين کتاب استفاده کرده است.



ابن مشهدي در مقدمه کتاب خود مي نويسد:



من در اين کتاب، از زيارات مشاهد مشرفه، اعمال و اماکن مقدسه، دعاهاي برگزيده و تعقيبات نمازهاي فريضه، آن را گرد آوردم که با سند متصل، توسط راويان مورد وثوق به دستم رسيده است.



حاج آقا بزرگ تهراني در مجموع پانزده تن از مشايخ روايتي او را استخراج نموده، و بر ثقه بودن آنها صحه گذاشته است. (21)



ابن مشهدي در اين کتاب، دعاي ندبه را به عنوان: «دعا براي حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، که شايسته است، در اعياد اربعه: عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير و عيد جمعه خوانده شود» آورده است.



وي در اين کتاب، دعاي ندبه را توسط محمد بن علي بن يعقوب بن ابي قره، از کتاب بزوفري نقل کرده است.



دعاي ندبه در نسخه کتابخانه آية الله مرعشي، صفحه 821 تا837 و در نسخه آل البيت، صفحه 831 تا847 آمده است. (22)



4. صاحب کتاب مزار قديم



مزار قديم نيز کتاب بسيار بزرگ و با ارزشي است که مؤلف آن نيز معاصر ابن مشهدي بوده است.



در اين کتاب دعاها و زيارتهاي فراواني هست که در هيچ منبع ديگري يافت نمي شود و مؤلف آن توسط استادش: «مهدي بن ابي حرب حسيني » از شيخ ابوعلي (پسر شيخ طوسي) روايت مي کند.



طبق اين بيان او با مرحوم طبرسي صاحب احتجاج معاصر مي باشد. (23)



يک نسخه خطي از اين کتاب در کتابخانه مرحوم آية الله مرعشي به شماره 462 در 181 ورق موجود است. (24)



مؤلف مزار قديم، در اين اثر جاويد و ارزشمند خود، دعاي ندبه را توسط محمد بن علي بن ابي قره، از کتاب ابو جعفر محمد بن حسين بزوفري روايت کرده و فرموده است:



اين دعا براي حضرت صاحب الزمان، صلوات الله عليه وآله و عجل الله فرجه و فرجنا معه، مي باشد و مستحب است که در چهار عيد بزرگ، شب و روز جمعه خوانده شود.



در اين نسخه دعاي شريف ندبه از ورق 173 شروع شده، در ورق 176 پايان مي يابد.



با توجه به اينکه مؤلف کتاب «مزار قديم » ناشناخته است، نمي توان به عنوان يک منبع موثق به آن اعتماد کرد، فقط مي توان آن را مؤيدي بر نقل ابن مشهدي، از ابن ابي قره، از بزوفري قرار داد.



5. رضي الدين علي بن موسي بن طاووس حلي



سيدابن طاووس در کتاب گرانقدر «مصباح الزائر» در بخش زيارتهاي حضرت ولي عصر، ارواحنافداه، شش زيارت نقل کرده، آنگاه دعاي ندبه را به عنوان هفتمين زيارت، به نقل از «محمد بن علي بن ابي قره » از «محمد بن حسين بن سنان بزوفري » روايت کرده و فرموده است:



اين دعا براي حضرت صاحب الزمان، صلوات الله عليه، مي باشد و مستحب است که در اعياد چهارگانه خوانده شود. (25)



وي همچنين در کتاب شريف «اقبال » نيز تعدادي از دعاهاي اعياد اسلامي را مي شمارد، آنگاه مي فرمايد:



دعاي ديگري است که بعد از نماز عيد و در هر يک از اعياد چهارگانه خوانده مي شود. (26)



آنگاه دعاي ندبه را نقل مي کند و در پايان مي افزايد:



هنگامي که از دعا فارغ شدي، مهياي سجده در برابر پروردگار باش و بگو آنچه را که ما با سندهاي خود از امام صادق، عليه السلام، روايت کرديم، که فرمود:پس از اين دعا گونه راست خود را بر زمين بگذار و بگو: «سيدي سيدي... کم من عتيق لک... اي عزيز اي جميل. (27)



از اين تعبيراستفاده مي شود که سيد بن طاووس علاوه بر مزار کبير طريق ديگري براي دعاي ندبه داشته است، زيرا در مزار کبير و مزار قديم اين قسمت اخير وجود ندارد و سيد تصريح کرده که آنرا با سندهاي خود از امام صادق، عليه السلام، روايت کرده است.



6. مولي محمد باقر مجلسي



علامه مجلسي دعاي ندبه را در کتاب گرانسنگ «بحارالانوار» به نقل از «مصباح الزائر» سيد بن طاووس نقل کرده (28) و در پايان فرموده:



محمد بن مشهدي در مزار کبير فرموده است: محمد بن علي بن ابي قره گفته: من دعاي ندبه را از کتاب ابوجعفر محمد بن حسين بن سفيان بزوفري نقل کرده ام. (29)



علامه مجلسي در کتاب «زاد المعاد» نيز دعاي شريف ندبه را نقل کرده و در سرآغاز مي فرمايد:



و اما دعاي ندبه که مشتمل است بر عقايد حقه و تاسف بر غيبت حضرت قائم، عليه السلام، به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، منقول است، که سنت است اين دعاي ندبه را در چهار عيد بخواند، يعني: جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير. (30)



علامه مجلسي همچنين در کتاب «تحفة الزائر» به دنبال اعمال سرداب مقدس مي فرمايد:



سيد و شيخ محمد بن مشهدي نقل کرده است از محمد بن علي بن [ابي] قره، که او نقل کرده است از کتاب محمد بن حسين بن سفيان بزوفري، «دعاي ندبه » از براي صاحب الزمان، عليه السلام، را و مستحب است که در عيدهاي چهارگانه بخواند و آن دعا اين است.



آنگاه دعاي ندبه را نقل فرموده است. (31)



به طوري که خوانندگان گرامي ملاحظه فرمودند، علامه مجلسي، قدس سره، در کتاب «زادالمعاد» تصريح فرموده بر اين که دعاي ندبه با سند معتبر از امام جعفر صادق، عليه السلام، روايت شده است، و در مقدمه کتاب «تحفة الزائر» ملتزم شده است که در اين کتاب تنها زيارات، ادعيه و آدابي را ذکر نمايد که با سندهاي معتبر از ائمه دين، صلوات الله عليهم اجمعين، نقل گرديده است. (32)



7. سيد محمد طباطبايي يزدي



علامه جليل القدر، صدر الدين سيد محمد طباطبايي يزدي، (م 1154 ق.) در آغاز کتاب گرانقدر خود: «شرح دعاي ندبه » متن دعاي ندبه را با استناد به روايت رسيده از امام جعفر صادق، عليه السلام، روايت کرده است. (33)



8. سيد حيدر کاظمي



علامه بزرگوار سيد حيدر حسني کاظمي، (م 1365 ق.) در کتاب ارزشمند «عمدة الزائر» دعاي ندبه را به نقل از سيد بن طاووس و ديگران روايت کرده است. (34)



9. محدث نوري



محدث بزرگوار مرحوم حاج ميرزا حسين نوري، (م 1320 ق.) در کتاب گرانسنگ «تحية الزائر» دعاي ندبه را به نقل از مزار کبير، مزار قديم، و مصباح الزائر سيد بن طاووس روايت کرده است. (35)



10. صدرالاسلام همداني



دبير الدين، صدرالاسلام، علي اکبر همداني، (م 1325 ق.) در کتاب ارزشمند «تکاليف الانام » تحت عنوان تکليف سي و چهارم مي نويسد:



اين دعاي مبارک از کثرت اشتهار کالشمس في رابعة النهار است. خوب است در هر جمعه دوستان آن حضرت، ارواحنا فداه، از مرد و زن، در مسجدي از مساجد، يا معبدي از معابد، اجتماع نموده، اين دعاي مبارک را با کمال تضرع و زاري و ناله و سوگواري و با نهايت حزن و اندوه و بي قراري، بخوانند و گريه کنند و بر غيبت آن شمس تابان و فقدان آن جان جهانيان توجه کنند و ضجه و آه سرد از دل پر درد کشند. و چنين مصيبت عظمي را سهل نشمارند و چنين داهيه کبري را آسان نپندارند، که از غيبتش اسلام بکلي از ميان رفته و تنها اسمي از آن باقي مانده، «ظهر الفساد في البر و البحر بما کسبت ايدينا».



کفر و فسق و فجور و ناسپاسي تمام کره ارض را فرا گرفته، آنچه پيدا نيست آثار مسلماني است و آنچه پيدا و ظاهر است آثار شيطاني. همه در وادي غفلت، حيران و در تپه ضلالت و جهالت، سرگردان و تابع جنود شيطان و عاصي بر حضرت صاحب العصر و الزمان.الله م عجل فرجه و سهل مخرجه بمحمد و آله الطاهرين. (36)



آنگاه متن دعاي ندبه را (از صفحه 190 تا صفحه 169) آورده، از استاد خود (مرحوم حاج ميرزا حسين نوري) نقل فرموده که استاد اعظم، فرموده اند:



مستحب است در روز و شب جمعه خواندن دعاي ندبه معروفه، که متعلق است به آن حضرت. و في الحقيقه، مضامين آن سوزنده دلها و شکافنده جگرها و ريزنده خون از ديدگان کساني است که اندکي از شربت محبت آن جناب نوشيده اند و تلخي زهر فراقش به کامشان رسيده است. در روز جمعه، بلکه در شب آن نيز - چنانکه در يکي از مزارات قديمه، که مؤلف آن معاصر شيخ طبرسي صاحب احتجاج است، مروي است - بايد خوانده شود. (37)



سپس افزوده است:



مؤلف گويد: از جمله خواص خواندن اين دعاي مبارک آن است که در هر مکاني و موضعي که خوانده شودبا حضور قلب و اخلاص کامل، و ملتفت مضامين عاليه فائقه، و عبارات و اشارات ناميه رائقه آن بودن، توجه و التفات مخصوص حضرت صاحب العصر و الزمان، ارواحنافداه، در آن مکان و محل، بلکه حضور به هم رسانيدن ان حضرت است در آن مجلس. چنانکه در بعض موارد و موارد اتفاق افتاده است.



آنگاه داستاني را از مرحوم ملا زين العابدين سلماسي نقل فرموده است. (38)



11. ابراهيم بن محسن کاشاني



عالم رباني شيخ ابراهيم بن محسن کاشاني، (م 1345 ق.) در کتاب ارزشمند «الصحيفة الهادية و التحفة المهديه » که با تقريظي از مرحوم آية الله حاج سيد اسماعيل صدر، بيش از يک قرن پيش منتشر شده، متن دعاي ندبه را به نقل از باب مزار کتاب بحارالانوار نقل کرده است. (39)



12. ميرزا محمدتقي موسوي اصفهاني



نادره زمان، عاشق صاحب الزمان، حاج ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني (م 1348 ه ق.) در کتاب شريف «مکيال المکارم » بيش از يکصد دعاي ماثور از امامان نور، براي دوران غيبت آن خورشيد جهان افروز نقل کرده، از جمله دعاي مبارک ندبه را به نقل از علامه مجلسي و محدث نوري آورده است. (40)



صاحب مکيال علاوه بر کتاب ياد شده، در کتاب «وظيفه مردم در غيبت امام زمان، عليه السلام » نيز به عنوان وظيفه پنجاه و دوم مي فرمايد:



در روزهاي جمعه، عيد غدير، عيد فطر و عيد قربان، دعاي ندبه را که متعلق به آن جناب است و در زادالمعاد مسطور است، با حالت خوش و توجه بخواند. (41 )



13. محدث قمي



خاتم المحدثين مرحوم حاج شيخ عباس قمي، (م 1359 ق.) در کتاب شريف «مفاتيح الجنان » که در اثر اخلاص مؤلف بزرگوارش در شرق و غرب جهان منتشر است و در خانه هر يک از شيعيان اهل بيت، يک يا چند نسخه از آن يافت مي شود، در ضمن اعمال سرداب مقدس و زيارتهاي حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، دعاي شريف ندبه را به نقل از «مصباح الزائر» سيد بن طاووس، قدس سره، روايت کرده است.



14. شيخ محمدباقر فقيه ايماني



عاشق پاکباخته حضرت ولي عصر، ارواحنا فداه، مرحوم حاج شيخ محمد باقر فقيه ايماني، (م 1370ق.) که از77 اثر تاليفي خود،27 مجلد آن را به کعبه مقصود، قبله موعود، حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، اختصاص داده، در کتاب پر ارج «فوز اکبر» متن دعاي ندبه را (از صفحه 115 تا 125) آورده، بر خواندن آن تاکيد فراوان نموده، و انگيزه آن را در سه عنوان بيان فرموده است:



1. براي روشني چشم انسان با مشاهده جمال آن حضرت.



2. براي رفع هم و غم آن حضرت.



3. به قصد تعجيل در امر فرج. (42)



15. سيد محسن امين



مورخ کبير، سيدمحسن امين عاملي، مؤلف اعيان الشيعه. (م 1371ق.) متن دعاي ندبه را در کتاب «مفتاح الجنات » آورده است. (43)



اگر بخواهيم از همه کتب ادعيه و زياراتي که دعاي ندبه را نقل کرده اند ياد کنيم، دامنه سخن طولاني و از حوصله يک مقاله خارج مي شود، از اين رهگذر دامن سخن فرا مي چينيم و بحث گسترده را به فرصتي ديگر موکول مي کنيم و علاقه مندان را به آثاري که مستقلا در اين رابطه به رشته تحرير در آمده، ارجاع مي دهيم. (44)



به تجربه ثابت شده که وجود اقدس حضرت ولي عصر، ارواحنا و ارواح العالمين فداه، به مجالس و محافلي که دعاي ندبه در آن خوانده مي شود، عنايت خاصي دارند، و در برخي از آثار مکتوب به برخي از اين عنايتها اشاره شده است و اگر خداوند توفيق دهد تعدادي از آنها را در فرصتي گرد آورده به مشتاقان تقديم مي کنيم، در اينجا فقط اشاره اي کوتاه به فهرست آنها داريم:



1. داستان ملا زين العابدين سلماسي در سرداب مقدس، که صدرالاسلام همداني آن را نقل کرده است. (45)



2. داستان مرحوم آية الله حاج ميرزا مهدي شيرازي که مرحوم علامه قزويني براي نگارنده نقل فرموده است.



3. داستان مرحوم آية الله ميرجهاني، که نگارنده مکرر از زبان خودشان استماع نموده است.



4. داستان تعدادي از نيکبختان، که مرحوم نهاوندي بدون واسطه از خود آنها نقل کرده است. (46)



5. داستان گروه ديگري که مرحوم محدث نوري با سند متصل نقل کرده است. (47)



پي نوشتها:

1. الموسوي الاصفهاني، السيد محمدتقي، مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم، ج 2،

ص 102 -103.

2. همان، ج 1، ص 4.

3. حائري، سيد مهدي، ترجمه مکيال المکارم، چاپ تهران.

4. سوره ليل (92)، آيه 1 و 2.

5. القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج 2، ص 425.

6. الحموي البغدادي، ياقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج 1، ص 412.

7. النوري الطبرسي، حسين بن محمدتقي، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 21،

ص 244.

8. الطهراني، آغا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 1، ص 194.

9. الشيخ الطوسي، تهذيب الاحکام، ج 10، ص 35 الاستبصار، ج 4، ص 304 (المشيخه).

10. الطهراني، آغا بزرگ، همان، ص 184.

11. همان.

12. همان، طبقات اعلام الشيعة، قرن پنجم، ص 182.

13. نجاشي، رجال، ص 398.

14. الحلي، حسن بن يوسف [علامه]، ايضاح الاشتباه، ص 266 و287.

15. همان، رجال، ص 164، خلاصه.

16. نمازي، شيخ علي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج 7، ص 251.

17. الطهراني، آغا بزرگ، طبقات اعلام الشيعة، قرن ششم، ص 252.

18. همان، الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 20، ص 324.

19. همان، طبقات اعلام الشيعة، قرن ششم، ص 253.

20. اشکوري، فهرست کتابخانه آية الله مرعشي، ج 13، ص 83.

21. الطهراني، آغا بزرگ، الذريعة، ج 20، ص 324.

22. اين اختلاف صفحات مربوط به شماره گذاري است وگرنه نسخه آل البيت تصويري از نسخه

مرحوم مرعشي است.

23. الطهراني، آغا بزرگ، الذريعة، ج 20، ص 322.

24. اشکوري، همان، ج 2، ص 68.

25. ابن طاووس، السيد علي، مصباح الزائر، ص 446 -453.

26. همان، اقبال الاعمال، ص 295.

27. همان، ص 299.

28. المجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج 102، ص 104 - 110.

29. همان، ج 102، ص 110.

30. المجلسي، محمدباقر، زادالمعاد، ص 486، چاپ سنگي.

31. همان، تحفة الزائر، بدون شماره صفحه، چاپ سنگي.

32. همان، ص 2.

33. صافي گلپايگاني، لطف الله، فروغ ولايت، ص 33.

34. الکاظمي، سيد حيدر، عمدة الزائر، ص 352-359.

35. النوري، حسين بن محمدتقي، تحية الزائر، ص 248.

36. همداني، علي اکبر [صدرالاسلام]، تکاليف الانام، ص 188.

37. همان، ص 197.

38. همان

39. الفيض الکاشاني، محمدمحسن، الصحيفة الهادية، ص 75 -89، چاپ سنگي.

40. الموسوي الاصفهاني، السيد محمدتقي، همان، ج 2، ص 93 - 100.

41. همان، وظيفه مردم در غيبت امام زمان، ص 79.

42. فقيه ايماني، محمدباقر، فوز کبير، ص 118.

43. امين العاملي، السيد محسن، مفتاح الجنات، ج 2، ص 260.

44. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک:

1- پاسخ ما به گفته ها، مهدوي مرتضوي، سيدمحمد، چاپ 1351ش. قم، 120 صفحه رقعي.

2- تحقيقي درباره دعاي ندبه، استادي، رضا، چاپ 1351 ش. قم، 72 صفحه رقعي.

3- فروغ ولايت در دعاي ندبه، صافي گلپايگاني، لطف الله، چاپ جديد 1375ش. قم، 148

صفحه رقعي.

4- مدارک دعاي شريف ندبه، صبوري قمي، جعفر، چاپ 1977 م. تهران، 40 صفحه.

5- نشرية ينتشر بها انوار دعاء الندبة، رشاد زنجاني، شيخ محمدباقر، چاپ 1351 ش.

تهران،56 صفحه رقعي.

6- نصرة المؤمنين، در حمايت از دعاي ندبه، عبدالرضا ابراهيمي، چاپ 1352 ش. کرمان،

181 صفحه رقعي.

کتابشناسي توصيفي عناوين بالارا در «کتابنامه حضرت مهدي »، ج 1، ص 196 و 224، ج 2،

ص 554 و637، 750 و 751 ملاحظه فرماييد.

مرحوم آية الله حاج شيخ محمدباقر صديقين، متوفاي 1414 ه. هفت جزوه، تحت عنوان:

«درسهايي از ولايت » منتشر نموده، که يکي از آنها را به دفاع از دعاي ندبه اختصاص

داد.

در مجله وزين و علمي «مکتب اسلام » نيز مقالاتي در اين رابطه انتشار يافت. (سال

سيزدهم، شماره هاي 6،7، 8 و9)

در اين زمينه آثار ديگري نيز چاپ و منتشر شده، که عناوين آنها در «کتابنامه حضرت

مهدي، عليه السلام » آمده است. (ج 1، ص 346 - 348)

45. همداني، علي اکبر [صدرالاسلام]، همان، ص 197.

46. نهاوندي، العبقري الحسان، ج 2، ص 101 و 198.

47. النوري، حسين بن محمدتقي، دارالسلام، ج 2، ص 224.

 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  3:06 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

برخي از دعاها و زيارات مربوط به امام عصر



دعاء فرج



دعاء سمات



اِلهي عَظُمَ البَلاءُ



روز جمعه



صلوات ابوالحسن ضرّاب



دعاء عهد



اَللّهُمَّ ارزُقنا تَوفيقَ الطّاعَة



اِلهي بِحَقِّ مَن ناجاکَ



استغاثه به حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه



نيمه شعبان



دعاء سمات



معروف به دعاء شبّور که مستحب است خواندن آن در ساعت آخر روز جمعه و مخفي نماند که اين دعا از ادعيه مشهوره است و اکثر علماء سلف بر اين دعا مواظبت مي نموده اند و در مصباح شيخ طوسي و جمال الاسبوع سيّدبن طاوس و کتب کفعمي به سندهاي معتبر از جناب محمدبن عثمان عمروي رضوان الله عليه که از نوّاب حضرت صاحب الامر عليه السلام است و از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام روايت شده و علاّمه مجلسي ره آن را با شرح در بحار ذکر کرده و آن دعا موافق مصباح شيخ اين است:





اَللّهُمَّ اِنّي اَسئَلُکَ بِاسمِکَ العَظيمِ الاَعظَمِ الاَعَزِّ الاَجَلِّ الاَکرَمِ الَّذي اِذا دُعيتَ بِهِ عَلي مَغالِقِ اَبوابِ السَّمآءِ لِلفَتحِ بِالرَّحمَةِ انفَتَحَت وَ اِذا دُعيتَ بِهِ عَلي مَضآئِقِ اَبوابِ الاَرضِ لِلفَرَجِ انفَرَجَت وَ اِذا دُعيتَ بِهِ عَلَي العُسرِ لِليُسرِ تَيَسَّرَت وَ اِذا دُعيتَ بِهِ عَلَي الاَمواتِ لِلنُّشُورِ انتَشَرَت وَ اِذا دُعيتَ بِهِ عَلي کَشفِ بَأسآءِ وَ الضَّرّآءِ انکَشَفَت وَ بِجَلالِ وَجهِکَ الکَريمِ اَکرَمِ الوُجُوهِ وَ اَعَزِّ الوُجُوهِ الَّذي عَنَت لَهُ الوُجُوهُ وَ خَضَعَت لَهُ الرِّقابُ وَ خَشَعَت لهُ الاَصواتُ وَ وَجِلَت لَهُ القُلُوبُ مِن مَخافَتِکَ وَ بِقُوَّتِکَ الَّتي بِها تُمسِکُ السَّمآءَ اَن تَقَعَ عَلَي الاَرضِ اِلاّ بِاِذنِکَ وَ تُمسِکُ السَّماواتِ وَ الاَرضَ اَن تَزُولا وَ بِمَشِيَّتِکَ الَّتي دانَ لَهَا العالَمُونَ وَ بِکَلِمَتِکَ الَّتي خَلَقتَ بِهَا السَّماواتُ وَ الاَرَضَ وَ بِحِکمَتِکَ الَّتي صَنَعتَ بِهَا العَجآئِبَ وَ خَلَقتَ بِهَا الظُّلمَةَ وَ جَعَلتَها لَيلا وَ جَعَلتَ اللَّيلَ سَکَنًا وَ خَلَقتَ بِهَا النُّورَ وَ جَعَلتَهُ نَهارًا وَ جَعَلتَ النَّهارَ نُشُورًا مُبصِرًا وَ خَلَقتَ بِهَا الشَّمسَ وَ جَعَلتَ الشَّمسَ ضِيآءً وَ خَلَقتَ بِهَا القَمَرَ وَ جَعَلتَ القَمَرَ نُورًا وَ خَلَقتَ بِهَا الکَواکِبَ وَ جَعَلتَها نُجُومًا وَ بُرُوجًا وَ مَصابيحَ وَ زينَةً وَ رُجُومًا وَ جَعَلتَ لَها مَشارِقَ وَ مَغارِبَ وَ جَعَلتَ لَها مَطالِعَ وَ مَجارِيَ وَ جَعَلتَ لَها فَلَکًا وَ مَسابِحَ وَ قَدَّرتَها فِي السَّمآءِ مَنازِلَ فَاَحسَنتَ تَقديرَها وَ صَوَّرتَها فَاَحسَنتَ تَصويرَها وَ اَحصَيتَها بِاَسمآئِکَ اِحصآءً وَ دَبَّرتَها بِحِکمَتِکَ تَدبيرًا وَ اَحسَنتَ تَدبيرَها وَ سَخَّرتَها بِسُلطانِ اللَّيلِ وَ سُلطانِ النَّهارِ وَ السّاعاتِ وَ عَدَدَ السِّنينَ وَ الحِسابِ وَ جَعَلتَ رُؤيَتَها لِجَميعِ النّاسِ مَريءً واحِدًا وَ اَسئَلُکَ اللّهُمَّ بِمَجدِکَ الَّذي کَلَّمتَ بِهِ عَبدَکَ وَ رَسُولَکَ مُوسَي بنَ عِمرانَ عَلَيهِ السَّلامُ فِي المُقَدَّسينَ فَوقَ اِحساسِ الکَرُوبينَ فَوقَ غَمآئِمِ النُّورِ فَوقَ تابُوتِ الشَّهادَةِ في عَمُودِ النّارِ وَ في طُورِ سَينآءَ وَ في جَبَلِ حُوريثَ فِي الوادِ المُقَدَّسِ فِي البُقعَةِ المُبارَکَةِ مِن جانِبِ الطُّورِ الاَيمَنِ مِنَ الشَّجَرَةِ وَ في اَرضِ مِصرَ بِتِسعِ ايات بَيِّنات وَ يَومَ فَرَقتَ لِبَني اِسرآئيلَ البَحرَ وَ فِي المُنبَجِساتِ الَّتي صَنَعتَ بِهَا العَجآئِبَ في بَحرِ سُوف وَ عَقَدتَ مآءَ البَحرِ في قَلبِ الغَمرِ کَالحِجارَةِ وَ جاوَزتَ بِبَني اِسرآئيلَ البَحرَ وَ تَمَّت کَلِمَتُکَ الحُسني عَلَيهِم بِما صَبَرُوا وَ اَورَثتَهُم مَشارِقَ الاَرضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَکتَ فيها لِلعالَمينَ وَ اَغرَقتَ فِرعَونَ وَ جُنُودَهُ وَ مَراکِبَهُ فِي اليَمِّ وَ بِاسمِکَ العَظيمِ الاَعظَمِ الاَعَزِّ الاَجَلِّ الاَکرَمِ وَ بِمَجدِکَ الَّذي تَجَلَّيتَ بِهِ لِمُوسي کَليمِکَ عَلَيهِ السَّلامُ في طُورِ سَينآءِ وَ لاِِبراهيمَ عَلَيهِ السَّلامُ خَليلِکَ مِن قَبلُ في مَسجِدِ الخَيفِ وَ لاِِسحاقَ صَفِيِّکَ عَلَيهِ السَّلامُ في بِئرِ شِيَع وَ لِيَعقُوبَ نَبِيِّکَ عَلَيهِ السَّلامُ في بَيتِ اِيل وَ اَوفَيتَ لاِِبراهيمَ عَلَيهِ السَّلامُ بِميثاقِکَ و لاِِسحاقَ بِحَلفِکَ وَ لِيَعقُوبَ بِشَهادَتِکَ وَ لِلمُؤمِنينَ بِوَعدِکَ وَ لِلدّاعينَ بِاَسمآئِکَ فَاَجَبتَ وَ بِمَجدِکَ الَّذي ظَهَرَ لِمُوسَي بنِ عِمرانَ عَلَيهِ السَّلامُ عَلي قُبَّةِ الرُّمّانِ وَ بِاياتِکَ الَّتي وَقَعَت عَلَي اَرضِ مِصرَ بِمَجدِ العِزَّةِ وَ الغَلَبَةِ بِايات عَزيزَة وَ بِسُلطانِ القُوَّةِ وَ بِعِزِّةِ القُدرَةِ وَ بِشَأنِ الکَلِمَةِ التّامَّةِ وَ بِکَلِماتِکَ الَّتي تَفَضَّلتَ بِها عَلي اَهلِ السَّماواتِ وَ الاَرضِ وَ اَهلِ الدُّنيا وَ اَهلِ الاخِرَةِ وَ بِرَحمَتِکَ الَّتي مَنَنتَ بِها عَلي جَميعِ خَلقِکَ وَ بِاستِطاعَتِکَ الَّتي اَقَمتَ بِها عَلي العالَمينَ وَ بِنُورِکَ الَّذي قَد خَرَّ مِن فَزَعِهِ طُورُ سَينآءَ وَ بِعِلمِکَ وَ جَلالِکَ وَ کِبرِيآئِکَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَبَرُوتِکَ الَّتي لَم تَستَقِلَّهَا الاَرضُ وَ انخَفَضَت لَهَا السَّماواتُ وَ انزَجَرَ لَهَا العُمقُ الاَکبَرُ وَ رَکَدَت لَهَا البِحارُ وَ الاَنهارُ وَ خَضَعَت لَهَا الجِبالُ وَ سَکَنَت لَهَا الاَرضُ بِمَناکِبِها وَ استَسلَمَت لَهَا الخَلائِقُ کُلُّها وَ خَفَقَت لَهَا الرِّياحُ في جَرَيانِها وَ خَمَدَت لَهَا النِّيرانُ في اَوطانِها وَ بِسُلطانِکَ الَّذي عُرِفَت لَکَ بِهِ الغَلَبَةُ دَهرَ الدُّهُورِ وَ حُمِدتَ بِهِ فِي السِّماواتِ وَ الاَرَضينَ وَ بِکَلِمَتِکَ کَلِمَةِ الصِّدقِ الَّتي سَبَقَت لاَِبينا ادَمَ عَلَيهِ السَّلامُ وَ ذُرِّيَّتِهِ بِالرَّحمَةِ وَ اَسئَلُکَ بِکَلِمَتِکَ الَّتي غَلَبَت کُلَّ شَيء وَ بِنُورِ وَجهِکَ الَّذي تَجَلَّيتَ بِهِ لِلجَبَلِ فَجَعَلتَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسي صَعِقًا وَ بِمَجدِکَ الَّذي ظَهَرَ عَلي طُورِ سَينآءِ فَکَلَّمتَ بِهِ عَبدَکَ وَ رَسُولَکَ مُوسَي بنَ عِمرانَ وَ بِطَلعَتِکَ في ساعيرَ وَ ظُهُورِکَ في جَبَلِ فارانَ بِرَبَواتِ المُقَدَّسينَ وَ جُنُودِ المَلائِکَةِ الصّافّينَ وَ خُشُوعِ المَلائِکَةِ المُسَبِّحينَ وَ بِبَرَکاتِکَ الَّتي بارَکتَ فيها عَلي اِبراهيمَ خَليلِکَ عَلَيهِ السَّلامُ في اُمَّةِ مُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وَ الِهِ وَ بارَکتَ لاِِسحاقَ صَفِيِّکَ في اُمَّةِ عِيسي عَلَيهِمَا السَّلامُ وَ بارَکتَ لِيَعقُوبَ اِسرآئيلِکَ في اُمَّةِ مُوسي عَلَيهِمَاالسَّلامُ وَ بارَکتَ لِحَبيبِکَ مُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وَ الِهِ في عِترَتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ اُمَّتِهِ اَللّهُمَّ وَ کَما غِبنا عَن ذلِکَ وَ لَم نَشهَدهُ وَ امَنّا بِهِ وَ لَم نَرَهُ صِدقًا وَ عَدلا اَن تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ اَن تُبارِکَ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ تَرَحَّمَ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد کَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ وَ بارَکتَ وَ تَرَحَّمتَ عَلي اِبراهيمَ وَ الِ اِبراهيمَ اِنَّکَ حمَيدٌ مَجيدٌ فَعّالٌ لِما تُريدُ وَ اَنتَ عَلي کُلِّ شَيء قَديرٌ پس حاجت خود را ذکر ميکني و مي گوئي اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الدُّعآءِبِحَقِّ هذِهِ الاَسمآءِ الَّتي لا يَعلَمُ تَفسيرَها وَ لا يَعلَمُ باطِنَها غَيرُکَ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ افعَل بي ما اَنتَ اَهلُهُ وَ لا تَفعَل بي ما اَنَا اَهلُهُ وَ اغفِر لي مِن ذُنُوبي ما تَقَدَّمَ مِنها وَ ما تَأخَّرَ وَ وَسِّع عَلَيَّ مِن حَلالِ رِزقِکَ وَ اکفِني مَؤُونَةَ اِنسانِ سَوء وَ جارِ سَوء وَ قَرينِ سَوء وَ سُلطانِ سَوء اِنَّکَ عَلي ما تَشآءُ قَديرٌ وَ بِکُلِّ شَيء عَليمٌ امينَ رَبَّ العالَمينَ اَنتَ عَلي کُلِّ شَيء قَديرٌ که هر حاجت داري ذکرکن و بگو يا اَللّهُ يا حَنّانُ يا مَنّانُ يا بَديعَ السَّماواتِ وَ الاَرضِ يا ذَا الجَلالِ وَ الاِکرامِ يا اَرحَمَ الرّاحِمينَ اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الدُّعآءِ و علامه مجلسي از مصباح سيد بن باقي نقل کرده که بعد از دعاي سمات اين دعا بخواند اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الدُّعآءِ وَ بِحَقِّ هذِهِ الاَسمآءِ الَّتي لا يَعلَمُ تَفسيرَها وَ لا تأويلَها وَ لا باطِنَها وَ لا ظاهِرَها غَيرُکَ اَن تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ اَن تَرزُقَني خَيرَ الدُّنيا وَ الاخِرَةِ پس حاجات خود را بطلبد و بگويد :وَ افعَل بي ما اَنتَ اَهلُهُ وَ لا تَفعَلُ بي ما اَنَا اَهلُهُ وَ انتَقِم لي مِن فُلانِ بنِ فُلان نام دشمن را بگويد وَ اغفِر لي مِن ذُنُوبي ما تَقَدَّمَ مِنها وَ ما تَاَخَّرَ وَ لِوالِدَيَّ وَ لِجَميعِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ وَ وَسِّع عَلَيَّ مِن حَلالِ رِزقِکَ وَ اکفِني مَؤُنَةَ اِنسانِ سَوء وَ جارِ سَوء وَ سُلطانِ سَوء وَ قَرينِ سَوء وَ يَومِ سَوء وَ ساعَةِ سَوء وَ انتَقِم لي مِمَّن يَکيدُني وَ مِمَّن يَبغي عَلَيَّ وَ يُريدُبي وَ بِاَهلي وَ اَولادي وَ اِخواني وَ جيراني وَ قَراباتي مِنَ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ ظُلمًا اِنَّکَ عَلي ما تَشآءُ قَدير ٌ وَ بِکُلِّ شَيء عَليمٌ امينَ رَبَّ العالَمين





َ پس بگويد :اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الدُّعآءِ تَفَضَّل عَلي فُقَرآءِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالغَني وَ الثَّروَةِ وَ عَلي مَرضَي المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالشِّفآءِ وَ الصِّحَةِ وَ عَلي اَحيآءِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِاللُّطفِ وَ الکَرامَةِ وَ عَلي اَمواتِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالمَغفِرَةِ وَ الرَّحمَةِ وَ عَلي مُسافِرِي المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالرَّدِّ اِلي اَوطانِهِم سالِمينَ غانِمينَ بِرَحمَتِکَ يا اَرحَمَ الرّاحِمينَ وَ صَلَّي اللّهُ عَلي سَيِّدِنا مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ عِترَتِهِ الطّاهِرينَ وَ سَلَّمَ تَسليمًا کَثيرًا و شيخ ابن فهد گفته که مستحب است بعد از دعاء سمات بگوئي: اَللّهُمَّ اِنّي اَسئَلُکَ بِحُرمَةِ هذَا الدُّعآءِ وَ بِما فاتَ مِنهُ مِنَ الاَسمآءِ وَ بِما يَشتَمِلُ عَلَيهِ مِنَ التَّفسيرِ وَ التَّدبيرِ الَّذي لا يُحيطُ بِهِ اِلاّ اَنتَ اَن تَفعَلَ بي کَذا وَ کَذا و به جاي کذا و کذا حاجت خود را بخواهد.





دعاء عهد



(اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ العَظيمِ وَرَبَّ الکُرسِيّ الرَّفِيعِ وَرَبَّ البَحرِ المَسجُورِ ومُنزِلَ التَّوريةِ وَالأنجِيلِ وَالزَّبُورِ وَرَبَّ الظِّلِّ وَالحَروُرِ وَمُنزِلَ القُرآنِ العَظيمِ وَرَبَّ المَلائِکَةِ المُقَرَّبِينَ وَالأنبياءِ وَالمُرسَلِينَ اَللّهُمَّ إِنّي اسأَلُکَ بِوَجهِکَ الکَرِيمِ وَبِنُورِ وَجهِکَ المُنِيرِ وَمُلکِکَ القَديمِ ياحَيُّ ياقَيُّومُ أَسأَلُکَ بِاسمِکَ الَّذي اَشرَقَت بِهِ السَّمواتُ وَالأرضُونَ وَبِإسمِکَ الَّذي يَصلَحُ بِهِ الأَوّلوُنَ والآخِروُنَ ياحَيّاً قَبلَ کُلَّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعدَ کُلِّ حَيٍّ وَياحيّاً حينَ لاحَيَّ يامُحيِيَ المَوتي وَمُميتَ الأَحياءِ ياحَيُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ اَللّهُمَّ بَلِّغ مَولانا اَلإمامَ الهادِيَ المَهدِيَّ القائِمَ بِأمرِکَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وَعَلي آبائِهِ الطّاهِريِنَ عَن جَمِيعِ المُؤمِنِينَ وَالمُؤمِناتِ في مَشارقِ الأرضِ وَمَغارِبها سَهلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحرِها وَعَنّي وَعَن وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرشِ اللّهِ وَمِدادَ کَلِماتِهِ وَما اَحصاهُ عِلمُهُ وَأَحاطَ بِهِ کِتابُهُ اَللّهُمَّ إنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبِيحَةِ يَومي هذا وَما عِشتُ مِن اَيّامي عَهداً وَعقداً وَبَيعةً لَهُ في عُنُقي لا اَحُولُ عَنها وَلا أَزُولُ أبَداً اَللّهُمَّ اجعَلني مِن اَنصارِهِ وَاَعوانِهِ وَالذَّابّينَ عَنهُ وَالمُسارِعينَ إِلَيهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ والمُمتَثِلينَ لأوامِرِهِ وَالمُحامِينَ عَنهُ وَالسّابِقينَ اِلي إِرادَتِهِ وَالمُستَشهَدينَ بَينَ يَدَيهِ اللّهُمَّ إن حالَ بَيني وبَينَهُ المَوتُ الَّذي جَعَلتَهُ عَلي عِبادِکَ حَتماً مَقضِيّاً فَأَخرِجني مِن قَبري مُؤتَزِراً کَفَني شاهِراً سَيفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعوَةَ الدّاعي في الحاضِرِ وَالبادي اَللّهُمَّ اَرِنِي الطَّلعَةَ الرَّشيدَةَ والغُرَّةَ الحَمِيدَةَ واکحُل ناظِري بِنظرَةٍ مِنّي إلَيهِ وَعَجِّل فَرَجَهُ وَسَهِّل مَخرَجَهُ وَاَوُسِع مَنهَجهُ وَاسلُک بي مَحَجَّتَهُ وَاَنفِذ اَمرَهُ وَاشدُد اَزرَهُ واعمُرِ اللّهُمَّ بهِ بِلادَکَ وَاَحي بِهِ عبادَکَ فَإنَّکَ قُلتَ وَقَولُکَ الحَقُّ ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ وَالبَحرِ بِما کَسَبَت أَيدِي النّاسِ فَاظهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّکَ وَاَبنَ بِنتِ نَبِيِّکَ المُسَمّي بِاسمِ رَسولِکَ صَلّي اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلّمَ حَتّي لايَظفَرَ بِشي ءٍ مِنَ الباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ وَيُحِقَّ الحَقَّ ويُحَقّقَهُ وَاجعَلهُ اللّهُمَّ مَفزَعاً لِمَظلوُمِ عِبادِکَ وَنَاصِراً لِمَن لايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيرکَ وَمُجدِّداً لِما عُطِّلَ مِن أَحکامِ کِتابِکَ وَمُشَيّداً لِما وَرَدَ مِن أَعلامِ دِينِکَ وَسُنَنِ نَبِيّکَ صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَاجعَلهُ اللّهُمَّ مِمِّن حَصَّنتَهُ مِن بَأسِ المُعتَدينَ اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِيّک مُحَمَّداً صَلّي اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ بِرُؤيَتِهِ وَمَن تَبِعَهُ عَلي دَعوَتِهِ وَارحَمِ استِکانَتَنا بَعدَهُ الَلّهُمَّ اکشِف هذِهِ الغُمَّةَ عَن هِذهِ الاُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَعجِّل لَنا ظُهُورَهُ إِنَّهُم يَرَونَهُ بَعيداً وَنَراهُ قريباً بِرَحمَتِکَ يا اَرحَمَ الرّاحِمين).





* * *



دعاء فرج



(اَللّهُمَّ کُن لِوَلِيِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيهِ وَعَلي آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي کُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيناً حَتّي تُسکِنَهُ أَرضَکَ طَوعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً).





روز جمعه



روز حضرت صاحب الزّمان عليه السلام و بنام آن جناب است و همان روزي است که در آن روز ظهور خواهد فرمود بگو در زيارت آن حضرت:





اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا حُجَّةَ اللّهِ في اَرضِهِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا عَينَ اللّهِ في خَلقِهِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا نُورَ اللّهِ الَّذي يَهتَدي بِهِ المُهتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَن المُؤمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ اَيُّهَا المُهَذَّبُ الخآئِفُ اَلسَّلامُ عَلَيکَ اَيُّهَا الوَلِيُّ النّاصِحُ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا عَينَ الحَيوةِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ صَلَّي اللّهُ عَلَيکَ وَ عَلي الِ بَيتِکَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ عَجَّلَ اللّهُ لَکَ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصرِ وَ ظُهُورِ الاَمرِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مَولايَ اَنَا مَولاکَ عارِفٌ بِاُولاکَ وَ اُخراکَ اَتَقَرَّبُ اِلَي اللّهِ تَعالي بِکَ وَ بِالِ بَيتِکَ وَ اَنتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الحَقِّ عَلي يَدَيکَ وَ اَسئَلُ اللّهَ اَن يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ اَن يَجعَلَني مِن المُنتَظِرينَ لَکَ وَ التّابِعينَ وَ النّاصِرينَ لَکَ عَلي اَعدآئِکَ وَ المُستَشهَدينَ بَينَ يَدَيکَ في جُملَةِ اَولِيآئِکَ يا مَولايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيکَ وَ عَلي الِ بَيتِکَ هذا يُومُ الجُمُعَةِ وَ هُوَ يَومُکَ المُتُوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُکَ وَ الفَرَجُ فيهِ لِلمُؤمِنينَ عَلي يَدَيکَ وَ قَتلُ الکافِرينَ بِسَيفِکَ وَ اَنَا يا مَولايَ فيهِ ضَيفُکَ وَ جارُکَ وَ اَنتَ يا مَولايَ کَريمٌ مِن اَولادِ الکِرامِ وَ مَأمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الاِجارَةِ فَاَضِفني وَ اَجِرني صَلَواتُ اللّهِ عَلَيکَ وَ عَلي اَهلِ بَيتِکَ الطّاهِرينَ.





سيد بن طاوس گفته که من بعد از اين زيارت متمثّل مي شوم به اين شعر و اشاره مي کنم به آن حضرت و مي گويم:





نَزيلُکَ حَيثُ مَا اتَّجَهَت رِکابي * * * وَ ضَيفُکَ حَيث ُ کُنتُ مِنَ البِلادِ



يعني من بر تو نازل مي شوم هر کجا که راحله ام روي آورد و مرا وادار نمايد و مهمان تو هستم در هر کجا که باشم از شهرها.





مفاتيح الجنان



و بدانکه روز جمعه از چند جهت اختصاص و تعلّق به امام عصر عجّل الله فرجه دارد: يکي آنکه ولادت با سعادت آن حضرت در آن روز بوده ،





ديگر آنکه ظهور موفور السرور آن جناب در روز جمعه خواهد بود و ترقّب و انتظار فرج در آن روز بيشتر از روزهاي ديگر است ، و بيايد در زيارت مختصّه به آن حضرت در آن روز هذا يَومُ الجُمُعَةِ وَ هَوُ يَومُکَ المُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُکَ وَ الفَرَجُ فيهِ لِلمُؤمِنينَ عَلي يَدِکَ بلکه عيد بودن روز جمعه و شمردن آن را يکي از عيدهاي چهار گانه حقيقتاً به جهت آن روز شريف است که زمين را از لوث شرک و کفر و قذارات معاصي و از وجود جبّارين و ملحدين و کافرين و منافقين پاک و پاکيزه مي فرمايد و به اظهار کلمه حقّ و اعلاء دين و شرايع ايمان چشم و دل مؤمنين مخصوصين را در آن روز روشن و منوّر و مسرور و خورسند خواهد فرمود وَ اَشرَقَتِ الاَرضُ بِنُورِ رَبِّها پس شايسته است که در اين روز صلوات کبير را بخواني و بخواني دعائي را که حضرت امام رضا عليه السلام امر فرموده به خواندن آن براي صاحب الامر عليه السلام: اَللّهُمَّ ادفَع عَن وَلِيِّکَ وَ خَليفَتِکَ الدعاء ،





و بيايد ذکر آن در آخر اعمال سرداب در باب زيارات.





و نيز بخواني دعائي را که شيخ ابو عمرو عمروي قدّس الله روحه به ابو علي بن همام املاء کرده و فرموده که آن را بخوانند در زمان غيبت قائم آل محمّد عليه و عليهم السلام و چون آن صلوات و اين دعا طولاني است و اين مختصرگنجايش ندارد ما ذکر ننموديم ، طالبين رجوع کنند به مصباح المتهجد وجمال الاسبوع ،





بلي شايسته است در اينجا ذکر کنيم صلوات منسوبه به ابوالحسن ضرّاب اصفهاني که شيخ و سيّد در اعمال عصر روز جمعه آن را ذکر نموده اند وسيد فرموده که اين صلوات مروي از مولاي ما حضرت مهدي صلوات الله عليه است ، و اگر ترک کردي تعقيب عصر روز جمعه رابه جهت عذري پس ترک مکن اين صلوات راهرگز به جهت امري که مطّلع کرده ما را خداوند جلّ جلاله به آن ، پس سند آن را با نسخه صلوات نقل کرده ، ليکن شيخ در مصباح فرموده که اين صلوات مرويّ از حضرت صاحب الزّمان عليه السلام است که بيرون آمده به سوي ابوالحسن ضرّاب اصفهاني به مکّه و ما سند آن را ذکر نکرديم به جهت اختصار ، نسخه آن اين است.







صلوات ابوالحسن ضرّاب



اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ المُرسَلينَ وَ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ المُنتَجَبِ فِي الميثاقِ المُصطَفي فِي الظَّلالِ المُطَهَّرِ مِن کُلِّ افَة البَريءِ مِن کُلِّ عَيب المُؤَمَّلِ لِلنَّجاةِ المُرتَجي لِلشَّفاعَةِ المُفَوَّضِ اِلَيهِ دينُ اللّهِ ، اَللّهُمَّ شَرِّف بُنيانَهُ وَ عَظِّم بُرهانَهُ وَ اَفلِج حُجَّتَهُ وَ ارفَع دَرَجَتَهُ وَ اَضِيء نُورَهُ وَ بَيِّض وَجهَهُ وَ اَعطِهِ الفَضلَ وَ الفَضيلَةَ وَ المَنزِلَةَ وَ الوَسيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفيعَةَ وَ ابعَثهُ مَقامًا مَحمُودًا يَغبِطُهُ بِهِ الاَوَّلُونَ وَ الاَخِرُونَ وَ صَلِّ عَلي اَميرِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلينَ وَ سَيِّدِ الوَصيّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلَي الحَسَنِ بنِ عَلِيّ اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلَي الحُسَينِ بنِ عَلِيّ اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلي عَليِّ بنِ الحُسَينِ اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدِ بنِ عَلِيّ اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلي جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلي مُوسَي بنِ جَعفَر اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلي عَليِّ بنِ مُوسي اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدِ بنِ عَلِيّ اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلي عَليِّ بنِ مُحَمَّد اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلَي الحَسَنِ بنِ عَلِيّ اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، وَ صَلِّ عَلَي الخَلَفِ الهادِي المَهدِيّ اِمامِ المُؤمِنينَ وَ وارِثِ المُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ اَهلِ بَيتِهِ الاَئِمَةِ الهادينَ العُلمآءِ الصّادِقينَ الاَبرارِ المُتَّقينَ دَعآئِمِ دينِکَ وَ اَرکانِ تَوحيدِکَ وَ تَراجِمَةِ وَحيِکَ وَ حُجَجِکَ عَلي خَلقِکَ وَ خُلَفآئِکَ في اَرضِکَ الَّذينَ اختَرتَهُم لِنَفسِکَ وَ اصطَفَيتَهُم عَلي عِبادِکَ وَ ارتَضَيتَهُم لِدينِکَ وَ خَصَصتَهُم بِمَعرِفَتِک وَ جَلَّلتَهُم بِکَرامَتِکَ وَ غَشَّيتَهُم بِرَحمَتِکَ وَ رَبَّيتَهُم بِنِعمَتِکَ وَ غَذَّيتَهُم بِحِکمَتِکَ وَ اَلبَستَهُم نُورَکَ وَ رَفَعتَهُم في مَلَکُوتِکَ وَ حَفَفتَهُم بِمَلائِکَتِکَ وَ شَرَّفتَهُم بِنَبِيِّکَ صَلَواتُکَ عَلَيهِ وَ الِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ عَلَيهِم صَلوةً زاکِيَةً نامِيَةً کَثيرَةً دآئِمَةً طَيِّبَةً لا يُحيطُ بِها اِلاّ اَنتَ وَ لا يَسَعُها اِلاّ عِلمُکَ وَ لا يُحصيها اَحَدٌ غَيرُکَ اَللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلي وَلِيِّکَ المُحيي سُنَّتَکَ القآئِمِ بِاَمرِکَ الدّاعي اِلَيکَ الدَّليلِ عَلَيکَ حُجَّتِکَ عَلي خَلقِکَ وَ خَليفَتِکَ في اَرضِکَ وَ شاهِدِکَ عَلي عِبادِکَ اَللّهُمَّ اَعِزَّ نَصرَهُ وَ مُدَّ في عُمرِهِ وَ زَيِّنِ الاَرضَ بِطُولِ بَقآئِهِ اَللّهُمَّ اکفِهِ بَغيَ الحاسِدينَ وَ اَعِذهُ مِن شَرِّ الکآئِدينَ وَ ازجُر عَنهُ اِرادَةَ الظّالِمينَ وَ خَلِّصهُ مِن اَيدِي الجَبّارينَ اَللّهُمَّ اَعطِهِ في نَفسِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ شيعَتِهِ وَ رَعِيَّتِهِ وَ خآصَّتِهِ وَ عآمَّتِهِ وَ عَدُوِّهِ وَ جَميعِ اَهلِ الدُّنيا ما تُقِرُّ بِهِ عَينَهُ وَ تَسُرُّ بِهِ نَفسَهُ وَ بَلِّغهُ اَفضَلَ ما اَمَّلَهُ فِي الدُّنيا وَ الاخِرَةِ اِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيء قَديرٌ اَللّهُمَّ جَدِّد بِهِ مَا امتَحي مِنَ دينِکَ وَ اَحيِ بِهِ ما بُدِّلَ مِن کِتابِکَ وَ اَظهِر بِهِ ما غُيِّرَ مِن حُکمِکَ حَتّي يَعُودَ دينُکَ بِهِ وَ عَلي يَدَيهِ غَضًّا جَديدًا خالِصًا مُخلَصًا لا شَکَّ فيهِ وَ لا شُبهَةَ مَعَهُ وَ لا باطِلَ عِندَهُ وَ لا بِدعَةَ لَدَيهِ اَللّهُمَّ نَوِّر بِنُورِهِ کُلَّ ظُلمَة وَ هُدَّ بِرُکنِهِ کُلَّ بِدعَة وَ اهدِم بِعِزِّهِ کُلَّ ضَلالَة وَ اقصِم بِهِ کُلَّ جَبّار وَ اَخمِد بِسَيفِهِ کُلَّ نار وَ اَهلِک بِعَدلِهِ جَورَ کُلِّ جآئِر وَ اَجرِ حُکمَهُ عَلي کُلِّ حُکم وَ اَذِلَّ بِسُلطانِهِ کُلَّ سُلطان اَللّهُمَّ اَذِلَّ کُلَّ مَن ناواهُ وَ اَهلِک کُلَّ مَن عاداهُ وَ امکُر بِمَن کادَهُ وَ استَأصِل مَن جَحَدَهُ حَقَّهُ وَ استَهانَ بِاَمرِهِ وَ سَعي في اِطفآءِ نُورِهِ وَ اَرادَ اِخمادَ ذِکرِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد المُصطَفي وَ عَلِيّ المُرتَضي وَ فاطِمَةَ الزَّهرآءِ وَ الحَسَنِ الرِّضا وَ الحُسَينِ المُصَفّي وَ جَميعِ الاَوصِيآءِ مَصابيحِ الدُّجي وَ اَعلامِ الهُدي وَ مَنارِ التُّقي وَ العُروَةِ الوُثقي وَ الحَبلِ المَتينَ وَ الصِّراطِ المُستَقيمِ وَ صَلِّ عَلي وَلِيّکَ وَ وُلاةِ عَهدِکَ وَ الاَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ وَ مُدَّ في اَعمارِهِم وَ زِد في اجالِهِم وَ بَلِّغهُم اَقصي امالِهِم دينًا وَ دُنيا وَ اخِرَةً إنَّکَ عَلي کُلِّ شَيء قَديرٌ.





که موافق روايت شب شنيه حکم شب جمعه را دارد و شايسته است آنچه در شب جمعه خوانده مي شد در آن شب نيز خوانده شود.





مفاتيح الجنان





اِلهي عَظُمَ البَلاءُ



کفعمي در بلد الامين فرموده : اين دعاء حضرت صاحب الامر عَلَيهِ السَّلام است که تعليم فرمود آن را به شخصي که محبوس بود ، پس خلاص شد : اِلهي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفآءُ وَ انکَشَفَ الغِطآءُ وَ انقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنتَ المُستَعانُ وَ اِلَيکَ المُشتَکي وَ عَلَيکَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِي الاَمرِ الَّذينَ فَرَضتَ عَلَينا طاعَتَهُم وَ عَرَّفتَنا بِذلِکَ مَنزِلَتَهُم فَفَرِّج عَنّا بِحَقِّهِم فَرَجاً عاجِلا قَريباً کَلَمحِ البَصَرِ اَو هُوَ اَقرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِکفِياني فَاِنَّکُما کافِيانِ وَ انصُراني فَاِنَّکُما ناصِرانِ يا مَولانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ اَدرِکني اَدرِکني اَدرِکني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ يا اَرحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ . ------------------





اَللّهُمَّ ارزُقنا تَوفيقَ الطّاعَةِ





و نيز کفعمي در مصباح فرموده : اين دعاي حضرت مهدي صلوات اللّه عليه است : اَللّهُمَّ ارزُقنا تَوفيقَ الطّاعَةِ وَ بُعدَ المَعصِيَةِ وَ صِدقَ النِّيَّةِ وَ عِرفانَ الحُرمَةِ وَ اَکرِمنا بِالهُدي وَ الاِستِقامَةِ وَ سَدِّد اَلسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَ الحِکمَةِ وَ املاَ قُلُوبَنا بِالعِلمِ وَ المَعرِفَةِ وَ طَهِّر بُطُونَنا مِنَ الحَرامِ وَ الشُّبهَةِ وَ اکفُف اَيدِيَنا عَنِ الظُّلمِ وَ السَّرِقَةِ وَ اغضُض اَبصارَنا عَنِ الفُجُورِ وَ الخِيانَةِ وَ اسدُد اَسماعَنا عَنِ اللَّغوِ وَ الغيبَةِ وَ عَلَي المُتَعَلِّمينَ بِالجُهدِ وَ الرَّغبَةِ وَ عَلَي المُستَمِعينَ بِالاِتِّباعِ وَ المَوعِظَةِ وَ عَلي مَرضَي المُسلِمينَ بِالشِّفآءِ وَ الرّاحَةِ وَ عَلي مَوتاهُم بِالرَّأفَةِ وَ الرَّحمَةِ وَ عَلي مَشايِخِنا بِالوَقارِ وَ السَّکينَةِ وَ عَلَي الشَّبابِ بِالاِنابَةِ وَ التَّوبَةِ وَ عَلَي النِّسآءِ بِالحَيآءِ وَ العِفَّةِ وَ عَلَي الاَغنِيآءِ بِالتَّواضُعِ وَ السَّعَةِ وَ عَلَي الفُقَرآءِ بِالصَّبرِ وَ القَناعَةِ وَ عَلَي الغُزاةِ بِالنَّصرِ وَ الغَلَبَةِ وَ عَلَي الاُسَراءِ بِالخَلاصِ وَ الرّاحَةِ وَ عَلَي الاُمَرآءِ بِالعَدلِ وَ الشَّفَقَةِ وَ عَلَي الرَّعِيَّةِ بِالاِنصافِ وَ حُسنِ السّيرَةِ وَ بارِک لِلحُجّاجِ وَ الزُّوّارِ فِي الزّادِ وَ النَّفَقَةِ وَ اقضِ ما اَوجَبتَ عَلَيهِم مِنَ الحَجِّ وَ العُمرَةِ بِفَضلِکَ وَ رَحمَتِکَ يا اَرحَمَ الرّاحِمينَ .





------------------------------



اِلهي بِحَقِّ مَن ناجاکَ





در مهج ذکر شده که اين دعاي حضرت حجّت عليه السلام است : اِلهي بِحَقِّ مَن ناجاکَ وَ بِحَقِّ مَن دَعاکَ فِي البَرِّ وَ البَحرِ ] صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِهِ وَ [تَفَضَّل عَلي فُقَرآءِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالغَناءِ وَ الثَّروَةِ وَ عَلي مَرضَي المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالشِّفاءِ و الصِّحَّةِ وَ عَلي اَحيآءِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِاللُّطفِ وَ الکَرَمِ ] الکَرامَةِ [وَ عَلي اَمواتِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالمَغفِرَةِ وَ الرَّحمَةِ وَ عَلي غُرَبآءِ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ بِالرَّدِّ اِلي اَوطانِهِم سالِمينَ غانِمينَ بِمُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ .



--------------------------





استغاثه به حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه





سيد عليخان در کلم طيّب فرموده : اين استغاثه اي است به حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه ، هرجا که باشي دو رکعت نماز به حمد و هرسوره که خواهي بگذار ، پس رو به قبله زير آسمان بايست و بگو : سَلامُ اللّهِ الکامِلُ التّامُّ الشّامِلُ العامُّ وَ صَلَواتُهُ الدّآئِمَةُ وَ بَرَکاتُهُ القآئِمَةُ التّامَّةُ عَلي حُجَّةِ اللّهِ وَ وَلِيِّهِ في اَرضِهِ وَ بِلادِهِ وَ خَليفَتِهِ عَلي خَلقِهِ وَ عِبادِهِ وَ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ وَ بَقِيَّةِ العِترَةِ وَ الصَّفوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَ مُظهِرِ الاِيمانِ وَ مُلَقِّنِ ] مُعلِنِ [اَحکامِ القُرانِ وَ مُطَهِّرِ الاَرضِ وَ ناشِرِ العَدلِ فِي الطُّولِ وَ العَرضِ وَ الحُجَّةِ القآئِمِ المَهدِيِّ الاِمامِ المُنتَظَرِ المَرضِيِّ ] المُرتَضي [وَ ابنِ الاَئِمَّةِ الطّاهِرينَ الوَصِيِّ بنِ الاَوصِيآءِ المَرضِيّينَ الهادِي المَعصُومِ ابنِ الاَئِمَّةِ الهُداةِ المَعصُومينَ السَّلامُ عَلَيکَ يا مُعِزَّ المُؤمِنينَ المُستَضعَفينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مُذِلَّ الکافِرينَ المُتَکَبِّرينَ الظّالِمينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مَولايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يَا بنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يَا بنَ اَميرِ المُؤمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يَا بنَ فاطِمَةَ الزَّهرآءِ سَيِّدَةِ نِسآءِ العالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يَا بنَ الاَئِمَّةِ الحُجَجِ المَعصُومينَ وَ الاِمامِ عَلَي الخَلقِ اَجمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مَولايَ سَلامَ مُخلِص لَکَ فِي الوِلايَةِ اَشهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ المَهدِيُّ قَولا وَ فِعلا وَ اَنتَ الَّذي تَملاَُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلا بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَکَ وَ سَهَّلَ مَخرَجَکَ وَ قَرَّبَ زَمانَکَ وَ کَثَّرَ اَنصارَکَ وَ اَعوانَکَ وَ اَنجَزَ لَکَ ما وَعَدَکَ فَهُوَ اَصدَقُ القآئِلينَ وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ استُضعِفُوا فِي الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثينَ يا مَولايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ يَا بنَ رَسُولِ اللّهِ حاجَتي کَذا وَ کَذا ( و به جاي « کذا و کذا » حاجت خود را ذکر کند ) فَاشفَع لي في نَجاحِها فَقَد تَوَجَّهتُ اِلَيکَ بِحاجَتي لِعِلمي اَنَّ لَکَ عِندَ اللّهِ شَفاعَةً مَقبُولَةً وَ مَقاماً مَحمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اختَصَّکُم بِاَمرِهِ وَ ارتَضاکُم لِسِرِّهِ وَ بِالشَّأنِ الَّذي لَکُم عِندَ اللّهِ بَينَکُم وَ بَينَهُ سَلِ اللّهَ تَعالي في نُجحِ طَلِبَتي وَ اِجابَةِ دَعوَتي وَ کَشفِ کُربَتي وبخواه هرچه خواهي که برآورده مي شوداِن شاءاللّه تعالي .





مؤلف گويد که بهتر آن است که در رکعت اوّل نماز اين استغاثه ، بعد از حمد ، سوره انّا فتحنا بخواند و در رکعت دوّم اذا جاء نصر اللّه .



---------------------------------



نيمه شعبان





خواندن اين دعاء که شيخ و سيد نقل کرده اند و به منزله زيارت امام زمان صلوات اللّه عليه است : اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَيلَتِنا وَ مَولُودِها وَ حُجَّتِکَ وَ مَوعُودِهَا الَّتي قَرَنتَ اِلي فَضلِها فَضلا فَتَمَّت کَلِمَتُکَ صِدقاً وَ عَدلا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِکَ وَ لا مُعَقِّبَ لاِياتِکَ نُورُکَ المُتَاَلِّقُ وَ ضِيآؤُکَ المَشرِقُ وَ العَلَمُ النُّورُ في طَخيآءِ الدَّيجُورِ الغآئِبُ المَستُورُ جَلَّ مَولِدُهُ وَ کَرُمَ مَحتِدُهُ وَ المَلائِکَةُ شُهَّدُهُ وَ اللّهُ ناصِرُهُ وَ مُؤَيِّدُهُ اِذا انَ ميعادُهُ وَ المَلائِکَةُ اَمدادُهُ سَيفُ اللّهِ الَّذي لا يَنبُووَ نُورُهُ الَّذي لا يَخبُووَ ذُو الحِلمِ الَّذي لا يَصبُو مَدارُ الذَّهرِ وَ نَواميسُ العَصرِ وَ وُلاةُ الاَمرِ وَ المُنَزَّلُ عَلَيهِم ما يَتَنَزَّلُ ] يَنزِلُ [في لَيلَةِ القَدرِ وَ اَصحابُ الحَشرِ وَ النَّشرِ تَراجِمَةُ وَحيِهِ وَ وُلاةُ اَمرِهِ وَ نَهيِهِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلي خاتِمِهِم وَ قآئِمِهِمُ المَستُورِ عَن عَوالِمِهِم اَللّهُمَّ وَ اَدرِک بِنا اَيّامَهُ وَ ظُهُورَهُ وَ قِيامَهُ وَ اجعَلنا مِن اَنصارِهِ وَ اقرِن ثارَنا بِثارِهِ وَ اکتُبنا في اَعوانِهِ وَ خُلَصآئِهِ وَ اَحيِنا في دَولَتِهِ ناعِمينَ وَ بِصُحبَتِهِ غانِمينَ وَ بِحَقِّهِ قآئِمينَ وَ مِنَ السُّوءِ سالِمينَ يآ اَرحَمَ الرّاحِمينَ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ صَلَواتُهُ عَلي ] صَلَّي اللّهُ عَلي [سَيِّدِنا مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ المُرسَلينَ وَ عَلي اَهلِ بَيتِهِ الصّادِقينَ وَ عِترَتِهِ النّاطِقينَ وَ العَن جَميعِ الظّالِمينَ وَ احکُم بَينَنا وَ بَينَهُم يا اَحکَمَ الحاکِمينَ .





روز نيمه شعبان : عيد مولود شريف امام دوازدهم ، مولانا و امامنا المهدي حضرت حجّة بن الحسن صاحب الزمان صلوات اللّه عليه و علي آبائه است ، وَ يُستَحَبُّ زِيارَتُهُ عَلَيهِ السَّلامُ في کُلِّ زَمان وَ مَکان وَ الدُّعآءُ بِتَعجيلِ الفَرَجِ عِندَ زِيارَتِهِ وَ تَتَاَکَّدُ زِيارَتُهُ فِي السِّردابِ بِسُرَّ مَن رَاي وَ هُوَ المُتَيَقَّنُ ظُهُورُهُ وَ تَمَلُّکُهُ وَ اَنَّهُ يَملاَُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلا کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً .



----------------------------------



مفاتيح الجنان



دعا براي فرج



« و أکثروا الدّعا بتعجيل الفرج فإنّ ذلک فرجکم » .





يعني براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد ، پس بدرستيکه اين دعاء موجب فرج شما است .



----------------------------------



توفيق زيارت حضرت





l لو ان اشياعنا وفقهم الله لطاعته علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بشاهدتنا علي حق المعرفة و صدقها منهم بنا بحارالانوار، ج 51





اگر شيعيان ما که خداي آنان را طاعتشان توفيق دهد ـ با دلهايي يکپارچه بر عهد خويش وفادار بودند به يمن لقاي ما نائل مي شدند و سعادت ديدار ما به آنها روي مي آورد، ديداري که با شناخت حقيقي و درست ايشان نسبت به ما، همراه بود.



-----------------------------------



بهره مندي از امام غائب





l اما وجه الانتفاع بي في غيبتي فکالانتفاع بالشمس اذا غيبتها من الابصار السحاب الاحتجاج، ج 2، ص 602





و اما نحوه بهره گيري از من در دوران غيبتم، همچون بهره گيري از خورشيدي است که ابرها آن را از ديدگان پنهان داشته باشند.



l و اني لامان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء غيبة الطوسي، ص 292 و 293



من امان اهل زمين هستم همانطور که ستارگان امان اهل آسمانند.



l«و بي يدفع الله البلاء عن اهلي و شيعتي» اکمال الدين، بحارالانوار، ج 52، ص 30



و پروردگار به سبب من بلا را از خاندان و شيعيانم دور مي گرداند.





توجه امام زمان به شيعيان



l انا غير مهملين لمراعاتکم ولا ناسين لذکر کم و لولا ذلک، لنزل بکم اللاوا و اصطلمکم الاعداء غيبة الطوسي، ص 292



ما در رسيدگي به شما کوتاهي نکنيم و ياد شما را از خاطر نبريم، و اگر چنين بود سختي شديد بر شما وارد مي شد و دشمنان شما را ريشه کن مي ساختند.





آگاهي از احول مردم



l«فانا يحيط علمنا بانبائکم ولا يعزب عنا شيء من اخبارکم». مجالس المفيد، بحارالانوار، ج 53، ص 175



براستي که علم ما بر اوضاع شما، احاطه دارد و هيچ چيز از احوال شما بر ما پوشيده نيست.





وظيفه شيعيان



l «فليعمل کل امرء منکم ما يقرب به من محبتنا» بحارالانوار، ج 53، ص 176



پس هر يک از شما بايد به جا آورد، آنچه را که به سبب آن به محبت ما نزديک مي شود.





راه رسيدن به معارف الهي



l «طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا» منقول از دين و فطرت، ج 1



جستجوي معارف، جز از راه ما خاندان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) برابر با انکار ماست.





دعاي حضرت



lاللهم انا نرغب اليک في دولة کريمة تعزبها الاسلام واهله و تذل بها النفاق و اهله ...



خداوندا! ما از تو اميد داريم که دولت بزرگواري را که به اسلام و پيروانش عزت بخشد و نفاق و حاميانش را خوار گرداند، برقرار سازي.





راويان احاديث



(وَأَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعُوا فيها إِلي رُواةِ حَديثِنا، فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيکُم وَأَنَا حُجَّةُ اللّه).



و اما در مورد مسائل و حوادث جديدي که براي شما پيدا مي شود، به کساني که احاديث ما را روايت مي کنند رجوع کنيد. (به کساني که سخنان ما خاندان رسالت را براي شما مي گويند مراجعه کنيدو نه به کساني که از خودشان در مي آورند.) و اين دسته حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا بر همه شما هستم.»





معرفي امام زمان



(أَنَا بَقِيَّةُّ اللّهِ في أَرضِهِ وَالمُنتَقِمُ مِن أَعدائِهِ، أَنَا خاتَمُ الأوصِياءِ وَبي يَرفَعُ اللّهُ البلاءَ عَن أَهلي وَشيعَتي).



من باقيمانده خدا در زمين او و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم ، من پايان بخش سلسله جانشينان پيامبرم و بسبب من است که خداوند بلاها را از خاندان و شيعيان من درو مينمايد



الامام المهدي(عليه السلام)، بيروت، مؤسسة الوفاء، ص 543 - 542نقلاً عن الزام الناصب، ج 1ص 352 _ 353





اداء حق اللّه



(وَنَحنُ نَعهَدُ إلَيکَ أَيُّهَا الوَليُّ المُخلِصُ المُجاهِدُ فِينا الظّالِمِينَ أَيَّدَکَ اللّهُ بِنَصرِهِ الّذي أَيَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِن أَولِيائِنَا الصّالِحِينَ: أَنّهُ مَنِ اتَّقي رَبّهُ مِن إخوانِکَ فِي الدِّينِ، وَأَخرَجَ مِمّا عَلَيهِ إِلي مُستحقِّيهِ، کان آمِناً مِنَ الفِتنَةِ المُبطِلَةِ، وَمِحَنِها المُظلِمَةِ المُضِلَّةِ ومَن بَخِلَ مِنهُم بِما اَعادَهُ اللّهُ مِن نِعمَتِهِ عَلي مَن أمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإنّهُ يَکُونُ خاسِراً بِذلِکَ لأُولاهُ و اخريه).



ما با شما عهد مي کنيم که هرکسي از برادران ديني شما (شيعيان) که تقوي را سرمايه خويش قرار دهد از فتنه هاي گمراه کننده ظلمت خيز در امان خواهد بود و اگر کسي بر خلاف وظيفه رفتار کرده، از آنچه بايد عمل کند بخل ورزد، مسلماً خسران و زيان دو جهان نصيبش خواهد شد.





(الاحتجاج، ج 2ص 499 بحار الانوار، ج 53ص 177 (م. خ)، (نقلاً عن الاحتجاج).





-----------------------



... أللّهُمَّ فَقَرِّب ما قَد قَرُبَ وَ أورِد ما قَد دَني، و حَقِّق ظُنُونَ المُوقِنينَ و بَلِّغ المُؤمِنينَ تأمِيلَهُم مِن إقامَة حَقِّکَ و نَصرِ دِينِکَ و إظهارِ حُجَّتِکَ وَالاءنتِقامِ مِن أعداءِکَ 1 .



مهربان پروردگارم!



] در روزگار غربت و انتظار [ دست کوتاه ما را به بلنداي وصالت برسان.



قدمهاي دور شده از راه را به نزديکي آستانت هدايت کن و جاري دلهامان را که به يقين پيوسته، به درياي لطفت روانه ساز.



پروردگارا!



منتظريم تا اقامه حق را به نظاره بنشينيم.



مهيا شدهايم تا شيريني نصرت دين تو را بچشيم.



چشم به راهيم تا از لذت ظهور حجتت سرشار شويم. باشد که اينگونه دشمنان تو، خوارتر از خوار گردند.


کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  3:06 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها