ليست شهداي دفاع مقدس (ز)

در يکي از روزهاي زيباي سال 1343 خانواده زارعي در روستاي کوچک و با صفاي مبارک آباد جهرم از توابع استان فارس تولد نوزادي را جشن گرفتند که بعدها به صف سربازان روح‌الله پيوست. مشهدي علي پدر متدين وپرهيزکار خانواده نام پسرش را عبدالجليل نهاد و او را در دامان پر مهر خود، با احکام و معارف دين اسلام آشنا نمود. عبدالجليل پس از گذراندن دوران پر نشاط کودکي به همراه پدر به کار کشاورزي مشغول شد با اوج‌گرفتن قيام مردمي او نيز همچون ساير جوانان متعهد و پرشور اين آب و خاک به صف مبارزان حق طلب پيوست و در تمام راهپيمائي‌ها و تظاهرات عليه رژيم فعالانه شرکت مي‌نمود. وي معقتد بود که جوانان بايد کمر همت در راه اعتلاي اهداف بلند انقلاب ببندند و خود نيز در مبارزه عليه ستم پيشگان به خصوص خوانين مزدور آمريکائي ديارش نقش به سزايي داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي چه با شروع جنگ عبدالمجيد که خود را وقف انقلاب و مردم کرده بود مشتاقانه و به طور داوطلب به سنگرهاي نبرد حق عليه باطل شتافت و در چندين عمليات از جمله حصر آبادان و فتح‌المبين شرکت کرد در عمليات شکست حصر آبادان از ناحيه پا مجروح شد اما پس از بهبودي نسبي با اشتياق بيشتر زادگاه خويش را ترک گفت و براي شرکت در حمله فتح‌المبين آماده شد. اين بار نيز پس از بازگشتي پيروزمندانه از جبهه‌هاي نور دوباره جهت شرکت در عمليات رمضان عازم سنگرهاي نبرد شد. عبدالجليل 18 ساله در سال 1361 در محور شلمچه پس از نبردي خونين و به درک واصل کردن چند تن از کفار بعثي خود شهد شيرين وصال را از دست دوست سر کشيد و عاشقانه به سوي اعلي عليين پرواز کرد.

منبع:كتاب شهداي جنگ شهرستان جهرم

سال 1334 بود، مرد با شوق فراوان کودکش را در آغوش گرفت و نام اسماعيل را بر او نهاد.اسماعيل دوران کودکي را در شهر آبادان پشت سر نهاد و در سن 6 سالگي به دبستان رفت و آموختن علم را تجربه نمود.در سن 18 سالگي با تلاش بسيار مدرک ديپلم خود را دريافت کرد.و براي ادامه تحصيل دانشگاه افسري را برگزيد.با پايان دوره دانشگاه به درجه ستوان دوم و اخذ ليسانس علوم اجتماعي مفتخر گرديد.پس براي آموختن دوره مقدماتي (فرماندهي) يک سال در شيراز فعاليت کرد.بعد از مدتي به خوزستان منتقل شد و فرماندهي گردان 2 از گردان دژ خرمشهر را وابسته به لشگر 92 زرهي بود، بر عهده گرفت.اسماعيل دو ماه در مرز شلمچه و 2 ماه در پادگان دژ خرمشهر از مرزهاي ايران اسلامي حفاظت نمود، زمانيکه ارتش رژيم بعث به مرزهاي کشور يورش آورد.اسماعيل در شلمچه بود و در زمان حمله سربازان عراقي به خرمشهر در يک درگيري تن به تن از ناحيه بازو مجروح گشت.اما باز هم در مقابل دشمنان به مدت 45 روز ايستاد.تا اينکه بار ديگر از ناحيه پا مجروح شد و به مدت 6 ماه در بيمارستان ارتش شيراز ماند.در هنگام آزادي شوش بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پا مدت 7 روز در بيمارستان اهواز به معالجه پرداخت و حضور در عمليات بيت‌المقدس و آزادي خرمشهر از ديگر افتخارات او بود و سرانجام در عمليات رمضان در سال 1361 بر اثر اصابت ترکش به ناحيه کتف عاشقانه به ديدار حق شتافت.پيکر جوان 27 ساله ايران اسلامي بر خاک خون‌رنگ شلمچه بر زمين افتاد تا خون سرخش براي هميشه حافظ ايران اسلامي باشد.

منبع:كتاب شهداي جنگ تحميلي شهرستان جهرم

رستم در روز نهم فروردين‌ماه سال 1350 در آغوش پرمهر مادر جاي گرفت.
آن روزها پدرش در جزيره‌ي خارك فعاليت داشت و براي تأمين معاش خانواده كار مي‌كرد. لذا خبر تولّد فرزند را از دوستان و آشنايان شنيد. سال‌هاي كودكي او با فراگيري قرآن و آداب اسلامي گذشت و در 7 سالگي به مدرسه رفت.
در زمان قيام امام امت (ره) به صفوف مبارزان پيوست و نسبت به عملكرد رژيم بيزاري جست.
دوره‌ي ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند و در مدرسه‌ي راهنمايي خيام ثبت‌نام كرد. زال در زمان پيروزي انقلاب به عضويت پايگاه بسيج شهيد رجايي درآمد؛ به ورزش فوتبال نيز علاقه داشت.
رستم در سال اول دبيرستان درس و مدرسه را رها كرد و در روز بيست و هفتم فروردين‌ماه سال 1367عازم جبهه شد و در روز چهارم تيرماه سال 1367 در جزيره‌ي مجنون در سنّ 17 سالگي توسط بعثيان به شهادت رسيد.
پيكر پاكش را 7 سال بعد در گلزار شهداي وحدتيه بوشهر به خاك سپردند.

منبع:كتاب در كوي نيكنامي جلد 2   -  صفحه: 179

حبيب در روز چهاردهم شهريور ماه سال 1340در قلعه حاج محمد از توابع شهرستان لامرد در خانواده‌اي مذهبي به دنيا آمد و در دامن مادري با ايمان تربيت يافت در کودکي به فراگيري مسائل ديني و خواندن قرآن و ادعيه‌ي اسلامي پرداخت و تحصيلاتش را تا پايان دوره‌ي ابتدايي ادامه داد سپس به کشور ابوضبي رفت و مشغول به کار شد در آنجا به خاطر فعاليت‌هاي انقلابي و طرفداري از جمهوري اسلامي با پليس ابوظبي درگير شد و بعد از 24 ساعت زندان به کشور بازگشت.با شروع جنگ تحميلي ،لباس مقدس سربازس پوشيد و با عزمي استوار به پيکار با دشمن رفت پس از رزمي بي امان با متجاوزان در شامگاه سيزدهم ارديبهشت ماه سال 1362 در سن 22 سالگي دعوت حق را لبيک گفت و به کوي جانان سفر کرد.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 246

سال 1327 سال آغاز زندگي علي در روستاي «زيارت ساحلي» شهرستان دشتي بود،‌ پدرش کرم، دامدار و کشاورز بود و با کسب روزي حلال فرزند را تربيت کرد. از کودکي او را به مکتب خانه فرستاد تا قرائت آيات کلام الله مجيد را فرا گيرد. کم‌کم با قرآن خو گرفت و شيفته مکتب اهل‌بيت عصمت و طهارت شد.
زالي اغلب اوقات خود را کشاورزي و صيادي مي‌کرد تا صيدي حاصل کند و دست پر به خانه بازگردد. در اوج جواني تصميم گرفت همراه و همنفسي براي خويش برگزيند و چندي بعد زندگي ساده خود را به همراه دخترخاله‌اش در خانه‌اي کوچک آغاز کرد.آن روزها علي هزينه زندگي خود را به وسيله رانندگي تأمين مي‌کرد. ولي بعدها به کشورهاي عربي خليج فارس سفر کرد.
بعد از پيروزي انقلاب در اداره‌ي شيلات استان بوشهر به خدمت پرداخت و با شنيدن صداي هل من ناصر ينصرني امام (ره)‌ لبيک‌گويان قدم به ميدان جنگ گذارد و همراه بسيجيان دلير زادگاهش در مصاف با دشمن بعثي حماسه آفريد.
وي در جبهه تک تيرانداز مناطق عملياتي خيبر و جزير‌ه‌ي مجنون بود و سرانجام در جزيره‌ي مجنون در سال 1362 در سن 35 سالگي به آرزويش که لقاء حق بود دست يافت.
پيکر مطهرش را 15 سال بعد در تاريخ 11/4/1376 در زادگاهش به خاک سپردند.

منبع:كتاب سروقامتان سبز صفحه 100

محمدحسين زاهد فرزند محمدرضا در سال 1338 در خانواده‌اي متدين و باصفا در روستاي نوغابچيک از توابع شهرستان بيرجند متولد شد. دوران کودکي را در آغوش پدر و مادري مهربان و پرهيزگار گذراند. سپس براي کسب علم و دانش راهي دبستان ساقدر شد و تحصيلات ابتدايي را در اين روستا سپري کرد. پس از آن براي ادامه‌ي تحصيل به شهر آمد و با پشتکار چند سالي درس خواند. در اوقات فراغت به کمک پدر و مادرش مي‌شتافت و در کار کشاورزي به آنها کمک مي‌نمود.
در دوران انقلاب شکوهمند اسلامي با عشق و شور در تظاهرات مردمي شرکت مي‌کرد و فعالانه در جلسات سياسي در مسجد آيت‌الله آيتي بيرجند حضور داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي انجام خدمت مقدس سربازي به زاهدان رفت ولي از خدمت نظام وظيفه معاف شد و براي خدمت به نظام جمهوري اسلامي ايران به استخدام نيروي انتظامي (ژاندارمري) درآمد. دوران آموزشي را در چالوس گذراند. سپس به بهبهان انتقال يافت و پس از مدتي داوطلبانه عازم جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل شد. او سرانجام در عمليات کربلاي 5 در منطقه‌ي شلمچه در تاريخ هفتم مهرماه سال 1361 در سن 23 سالگي به درجه ي رفيع شهادت نايل گشت. پيکر پاک او باشکوه خاصي بر دوش مردم شهيدپرور شهرستان بيرجند تشييع گرديد و سپس براي تدفين به زادگاهش انتقال يافت و در آغوش خاک به امانت گذاشته شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجندجلد1

علي‌رضا دلاوري صبور و عاشق بود. انساني پاک و وارسته که دل به سوداي شهادت سپرده بود و براي رسيدن به لقاء حق روزشماري مي‌کرد.
علي‌رضا در عنفوان جواني فرمان امام (ره) را لبيک گفت و عاشقانه راهي خطوط مقدم رزم گشت، زاهدان در جبهه مردانه رزميد و سرانجام در هنگام عمليات والفجر 8 در روز بيست و چهارم بهمن ماه سال 1364 به آرزويش دست يافت و خون سرخش اروندرود را مزين ساخت.

منبع:مطالب ارسالي از دانشگاه تهران  

يدالله زاهدي در سال 1349 در خانواده‌اي زحمتكش، اما متديّن در روستاي جهان‌قلعه از توابع شهرستان خمين ديده به دنيا گشود.
دوران كودكي را در دامان خانواده پرورش يافت و وارد مدرسه شد. درس را تا كلاس پنجم ابتدايي ادامه داد اما به دليل مشكلات اقتصادي و نبود امكانات نتوانست به درس خواندن ادامه دهد و به كار كشاورزي پرداخت.
با شروع جنگ تحميلي با اين‌كه سنّ كمي داشت، عشق و علاقه او را به سوي جهاد در راه خدا كشاند و پس از چندي با اعزام به جبهه سرانجام در عمليات كربلاي 5 در منطقه‌ي شلمچه در سال 1365 در سنّ 16 سالگي به آرزويش يعني شهادت رسيد.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1379/9/7 -  صفحه: 13