ليست شهداي دفاع مقدس (م)

محمد مرادقلي پاک در سال 1348 درخانواده‌اي محروم و مذهبي در شهرستان زاهدان ديده به جهان گشود. به دليل فقر مالي از نوجواني براي تأمين معاش خانواده وارد بازار کار شد و تحصيلاتش را تا مقطع راهنمايي ادامه داد. وي ضمن تلاش و کوشش براي تأمين مايحتاج زندگي، هيچ‌گاه از حضور در ميادين نور عليه ظلمت غافل نشد.
از طريق ستاد پشتيباني جنگ و جهاد براي گذراندن دوره‌ي 45 روزه رانندگي لودر به شهر مشهد عازم گرديد و بعد از آن به جبهه عزيمت نمود و به جمع سنگرسازان بي‌سنگر پيوست. سرانجام در تاريخ 17/5/66 در حالي که مشغول زدن خاکريز بود، بر اثر اصابت ترکش در سن 18 سالگي به فيض عظماي شهادت نايل گرديد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 3 صفحه 100

سال 1357 بود، سال خون و قيام، سال به ثمر رسيدن حماسه ملّتي بزرگ، سالي که منيره پا به عرصه هستي نهاد تا ميراث‌دار فخرآفريني هموطنانش باشد.
او پا به دنيا گذارد و از همان نخستين روزهاي حيات با واژه‌هاي شجاعت، قيام، شهادت و حق‌طلبي مأنوس شد. سال 1359 از راه رسيد و منيره‌ي 2 ساله، سايه شوم جغد جنگ را بر فراز آسمان کشور حس کرد و اين بار با قاموس بي‌رحم جنگ و تجاوز آشنا گرديد. چند سال بعد در هشتمين روز از اسفندماه سال 1366 دشمن متجاوز تهران را مورد تجاوز قرار داد و بمب‌ها سفيرکشان آسمان شهر را در نورديدند.
منيره مرادي به همراه مادر و خواهر و عموي خود آسماني شدند؛ گرچه او نه سال بيشتر در دنيا زندگي نکرد اما نامش در دفتر شهيدان مظلوم جاودانه شد.

منبع:كتاب آئينه و شقايق جلد 1 صفحه 137

عباس مرادي در سال 1347 در روستاي کيخارسول از توابع شهرستان زابل در خانواده‌اي مستضعف چشم به جهان گشود. دوران ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش و دور‌ه‌ي دبيرستان را در روستاي محمدآباد پشت‌سر گذاشت. عباس در دوران تحصيل همواره با تلاش و کوشش در شمار شاگردان ممتاز به حساب مي‌آمد.
وي پس از اخذ مدرک ديپلم و شرکت در کنکور سراسري، در دانشگاه تربيت معلم زاهدان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از پايان تحصيلات عازم جبهه شد و سرانجام در عمليات «کربلاي پنج» در منطقه شلمچه در سال 1365 در سن 18 سالگي به فيض شهادت نايل آمد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 3 صفحه 102

محمود در يکي از روزهاي زيباي سال 1335 در آغوش گرم و صميمي خانواده‌اي مهربان و مذهبي در شهر جهرم (استان فارس) پا به عرصه جهاني هستي نهاد. روزهاي زيباي کودکي را در کنار پدر و مادري مهربان و زحمتکش گذراند اما هفت بهار از عمرش نگذشته بود که داغ بي‌پدري بر روي شانه‌هاي کوچکش سنگيني کرد.محمود خردسال با عزمي مردانه تحصيلاتش را در کنار تلاش براي امرار معاش خانواده ادامه داد، پس از اتمام دوره راهنمايي و ورود به دبيرستان را نيمه کاره رها کرد و به تأمين معاش خانواده از طريق کارهايي مانند دستفروشي، رانندگي تاکسي و ... پرداخت.پس از مدتي خانواده محمود از جهرم به شيراز نقل مکان کردند و محمود با شوق بيشتري به کار پرداخت.
سالهاي نوجواني او مصادف با روزهاي پر التهاب انقلاب بود. او نيز مانند جوانهاي پر شور اين مرز و بوم به صف قيام مردمي پيوست و در فعاليت‌هايي مانند توزيع و تکثير کتاب و نوارهاي سخنراني امام (ره) در شهرهاي شيراز، تهران، قم و جهرم، راه انداختن تظاهرات‌ها نقش فعالي داشت.محمود چندين بار به عنوان سخنران در بين نمازهاي جماعت شيراز و جهرم ماهيت ساواک را برملا ساخت و امام خميني را هرچه بيشتر به مردم معرفي کرد. حتي يک بار هم توسط مأموران امنيتي ساواک دستگير و زنداني شد، اما پس از مدت کوتاهي شجاعانه موفق به فرار گرديد.او که قبل از پيروزي انقلاب به ماهيت حقيقي گروهکهاي منافقين پي برده و همواره با آنان در ستيز بود و حتي مسئوليت چاپ و توزيع يک نشريه فکاهي را براي ضربه زدن به اين گروهکها را بر عهده گرفت ،پس از شروع جنگ مشتاقانه به سوي جبهه‌هاي نبرد شتافت و مسئوليتهاي مختلفي را در جبهه بر عهده گرفت. علاوه بر مسئوليتهاي خطيري که در جبهه داشت مدتي هم به عنوان محافظ آيت‌الله دستغيب در شيراز انجام وظيفه کرد، اما دوباره در تاريخ 12/10/1360 به جبهه‌هاي نبرد بازگشت و سرانجام در سن 25 سالگي در حاليکه فرماندهي گردان در جبهه چزابه را بر عهده داشت روز بيست و سوم بهمن 1360 سفر عاشقانه خويش را به سوي معبود آغاز کرد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان (1)

در سال 1335 چشم به جهان گشود. او دوران كودكي را در كنار صفا و محبت خانواده سپري كرد. از همان آغاز ميان دوستان و آشنايان به دليل داشتن هوش و ذكاوت مشهور شد. او پس از اخذ مدرك ديپلم تحصيلاتش را در رشته هنرهاي زيبا دانشگاه اصفهان ادامه داد، بهروز در همين زمان شغل معلمي را براي خويش برگزيد. با آغاز جنگ تحميلي مرادي به همراه پدر و برادرش عازم جبهه هاي نبرد شد، اما خيلي زود پدر بزرگوارش به شهادت رسيد. او در 45 روز آغاز جنگ رشادت‌هاي فراواني از خود بر جاي گذاشت، زمانيكه در روز 4 آبان سال 1359 به علت خيانت بني‌صدر خرمشهر سقوط كرد، آخرين نفري كه تا پاي جان ايستاد و پس از همه از شهر خارج شد بهروز مرادي بود، تمام هنرمندان حاضر در جنگ با نام او آشنا بودند، مرادي در عمليات ثامن‌الائمه برادر عزيزش را از دست داد، اما باز مقاوم و سربلند در برابر رژيم بعثي ايستادگي نمود، اوج دلاوري هاي بهروز در زمان آزادي خرمشهر بود،‌ مرادي علاوه بر جهاد در امور فرهنگي و هنري نيز فعاليت داشت، او درطول هشت سال دفاع مقدس جوانمردانه جنگيد، تا اينكه در آخرين روزهاي جنگ با حمله ديگر عراق به جبهه‌هاي حق عليه باطل شتافت و در روز چهارم خردادماه سال 1367 پس از انهدام هشت تانك دشمن، شلمچه، ميعادگاه عاشقان را به خون خويش زينت داد. پيكر پاك بهروز مرادي در گلزار شهداي خرمشهر به خاك سپرده شد تا مزارش زيارتگاه عاشقان شهادت باشد.

منبع:لوح فشرده كنگره شهداي خوزستان  

ابراهیم مرادی در سال 1334 در روستاي گرگه‌اي سروآباد از توابع شهرستان مريوان استان کردستان پا به عرصه گيتي نهاد، به علت فقر خانواده و عدم وجود مدرسه نتوانست در روستا به آموختن علم بپردازد، چندي بعد در مکتب‌خانه نزد امام جماعت قرائت قرآن و کتب ديني را فرا گرفت،‌ در سال 1353 به خدمت سربازي رفت،‌ با اتمام دوره خدمت‌ نظام‌وظيفه به روستا بازگشت و به افشاي چهره واقعي رژيم پهلوي پرداخت، وي چند مرتبه به علت فعاليت‌هاي سياسي توسط مأموران دستگير شد، پس از پيروزي انقلاب و حضور نيروهاي ضدانقلاب مخفيانه از کردستان به تهران مهاجرت نمود، اما بعد از ديدار با امام خميني به عضويت سپاه پاسداران درآمد و براي فراگيري آموزش‌هاي نظامي به کرمانشاه رفت، او در اين مدت تحصيلاتش را به صوريت متفرقه تا پايان دوره دبستان ادامه داد، مرادي به وسيله هلي‌کوپتر به مريوان رفت و در پادگان موسک فعاليتش را آغاز نمود، او چهار مرتبه در طول سالهاي حضورش در دفاع مقدس مجروح شد، و مسئوليت‌هاي بي‌شماري همچون :«فرماندهي گردان‌هاي نبي‌اکرم، شهيد بهشتي و سروآباد مريوان» را بر عهده گرفت تا اينکه در تاريخ 2/3/1366 مصادف با نوزدهم ماه مبارک رمضان يکي از گردان‌هاي سپاه مريوان با نيروهاي ضدانقلاب در روستاي «چوروننه» درگير شدند با شنيدن خبر فرار منافقين ابراهيم به طرف روستاي چورننه رفت، اما در ميان راه منافقين به طرف آنها حمله کردند سرانجام سردار دلاور کردستان در سن 32 سالگي با زبان روزه توسط اشرار به شهادت رسيد، پيکر پاک او را در زادگاهش به خاک سپردند، از او دو فرزند به يادگار ماند، مردم روستا بعد از شهادت او نام روستاي گرگه‌اي را به ابراهيم‌آباد تغيير دادند.

منبع:كتاب اسوه‌هاي مقاومت

عزيزمراد مرادي در سومين روز از شهريور ماه 1347 در دامان خانواده‌اي معطر از رايحه‌ي دل‌انگيز بوستان امامت و ولايت در روستاي ويهج از توابع شهرستان قروه ديده به جهان گشود و با صفايي که داشت کانون خانه را گرمي و صفاي تازه‌اي بخشيد. مرادي وقتي که به سن 6 سالگي رسيد براي فراگيري علم و دانش به مدرسه رفت و مقطع ابتدايي را به پايان رسانيد و بعد براي تأمين امرا معاش زندگي به شغل شريف کارگري پرداخت تا اينکه به خدمت مقدس سربازي اعزام گرديد و از طريق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه به عنوان مشمولي در جمعي گردان يا زهرا (س) بانه به مبارزه و مجاهدت با دشمنان اسلام و قرآن اشتغال يافت. آن انسان وارسته در بيست و هفتم فروردين ماه 1367 طي يک درگيري مستقيم با ايادي استکبار در منطقه بانه بر اثر اصابت تير در سن 20 سالگي به درجه‌ي رفيع شهادت مفتخر گرديد و مدال افتخار عند ربهم يرزقون را به گردن آويخت.

منبع:كتاب روايت لاله هاي بهار