ليست شهداي دفاع مقدس (خ)

عباس خمّر در سال 1348 در يكي از روستاهاي بخش شيب‌آب شهرستان زابل در يك خانواده‌ي مذهبي چشم به جهان گشود. تحصيلاتش را تا اخذ مدرك سيكل ادامه داد. از سجاياي اخلاقي برجسته‌اي برخوردار بود. همواره بر لبانش خنده و تبسّم نقش مي‌بست. مقيّد به خواندن نماز در مسجد بود.
بر اثر علاقه‌ي شديدي كه به حضور در جبهه داشت، در سال 1363 به خيل انصارالحسين (ع)‌پيوست و از اين طريق موفق شد به صفوف لشكريان اسلام در كربلاي خوزستان بپيوندد. سرانجام پس از ابراز رشادت‌ها و دلاوري‌هاي فراوان در مصاف با بعثيون عراقي در تاريخ 4/3/1367 در منطقه‌ي شلمچه در سنّ 19 سالگي به فيض شهادت نايل آمد.
پيكر مطهرش پس از هفت سال از شلمچه به زادگاهش انتقال يافت.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستاي بيرجند جلد2   -  صفحه: 208

محمدرضا خمسه در آذرماه سال 1346 در روستاي حاجيكلا بهنمير چشم به جهان گشود.
در خانواده‌اي مذهبي و در دامن پرمهر بزرگان، دوران كودكي و نوجواني را سپري كرد. تحصيل خود را ادامه داد تا سال دوم راهنمايي كه احساس كرد ديگر نمي‌تواند درس بخواند و درس خواندن او را به هدفش نمي‌رساند.
پس از امتحان سال سوم تصميم جدي بر رفتن به جبهه گرفت. با آن كه 16 سال بيشتر نداشت، رفتار و اخلاق بسيار عالي و پسنديده‌اي داشت.
وقتي مشغول عبادت و نماز مي‌شد، حضور قلب و توجه او را مي‌شد حس كرد. از نظر خداشناسي، حالت خاصي داشت. بر عبادت و نماز شب مداومت مي‌كرد. در امانتداري كوتاهي نمي‌ورزيد و اگر چيزي را پيدا مي‌كرد، تا صاحب آن را پيدا نمي‌كرد، آرام نمي‌شد. در احترام به پدر و مادر و كمك كردن به ايشان مقيد بود.
وقتي تصميم جدي گرفت براي رفتن، به هر دري زد تا هر چه زودتر به كاروان ابي‌عبدالله ( عليه‌السلام ) ملحق شود و مي‌خواست با شتافتن به سوي معشوق، دنيا را درنوردد. لحظه‌اي از عمرش را به بطالت نمي‌گذراند؛ در بسيج و انجمن اسلامي محل فعاليت مي‌كرد.
مادرش مي‌گويد: زماني كه در جبهه بود، درس مي‌خواند، امتحان داد و قبول شد. وقتي گفتيم برادرانت در جبهه هستند شما نرو، گفت: « هر كسي براي خودش مي‌رود. »
سال 1362در عمليات والفجر 4 مرحله‌ي اول شركت كرد و در همين عمليات در نزديكي شهر پنجوين ،در سنّ 16 سالگي شربت شهادت را نوشيد.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1380/6/10

ابراهيم خمک در سال 1344 در روستاي اسلام‌آباد از توابع شهرستان علي‌آباد در استان مازندران ديده به جهان هستي گشود. در دو سالگي پدر بزرگوارش را از دست داد و در دامان مادرش پرورش يافت. تحصيلاتش را تا مقطع دوم راهنمايي ادامه داد. ولي به خاطر مشکلات مالي، مجبور به ترک تحصيل شد و در يکي از کارگاه‌هاي مرغداري مشغول به کار شد. در سن هفده سالگي تشکيل خانواده داد که حاصل آن يک پسر است. براي گذراندن دوران سربازي به ارتش جمهوري اسلامي پيوست. دوران آموزشي را در بيرجند به پايان رساند و از طريق لشکر 77 خراسان به ميادين نبرد حق عليه باطل رهسپار شد. سرانجام پس از نه ماه حضور مستمر در جبهه‌ها در تاريخ 28/12/1363 در عمليات بدر در در سن 19 سالگي به فيض عظيم شهادت نايل آمد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 4

محمد در روز بيست و پنجم دي‌ماه سال 1341 در محله‌ي مهرآباد شهرستان مشهد ديده به جهان هستي گشود. در چهار ماهگي به بيماري سختي دچار شد که پس از طي يک دوره‌ي هفت ماهه سلامتي خويش را باز يافت. دوران ابتدايي را با موفقيت پشت‌سر گذاشت. از همان دوران به شرکت در جلسه‌ي قرآن اهتمام مي‌ورزيد و توانست پيشرفت‌هايي در اين زمينه حاصل کند. سال اول راهنمايي را در حالي آغاز کرد که خانواده دچار مشکلات اقتصادي زيادي بودند به همين خاطر در کنار درس به کار کشاورزي به طور جدي مشغول گشت.
خستگي کار رمقي براي درس خواندن برايش باقي نگذاشته بود اما چاره‌اي نبود؛ از همين رو درس و مدرسه را رها کرد و به شغل گچ‌کاري روي آورد. براي شرکت در مجالس مذهبي اهميت ويژه‌اي قايل بود. در زمان قيام عليه رژيم پهلوي با شرکت در تظاهرات و پخش اعلاميه نهضت را ياري رساند. با صدور فرمان امام مبني بر تشکيل بسيج در تاريخ 16/3/1361 به عضويت اين نهاد درآمد. به هنگام درگيري‌هاي خياباني گروهک‌هاي ملحد به پيکار با آنان برخاست و در اين راه از هيچ کوششي سرباز نزد.
سال 1362 براي طي خدمت سربازي وارد سپاه پاسداران شد. يک سال از خدمت خود را در بندر لنگه گذراند و سپس به مشهد منتقل شد. در همان زمان خدمت سربازي به عضويت رسمي سپاه درآمد و در همان سال با دوشيزه‌اي پارسا ازدواج نمود. چندي بعد راهي ميدان جنگ شد و در عمليات بدر با سمت بي سيم چي شرکت کرد و پس از آن به سلامت به آغوش خانواده‌اش بازگشت. با آغاز عمليات والفجر 8 با اصرار زياد به جبهه اعزام شد و در تاريخ 24/11/1364 فرماندهي يک گروهان از واحدهاي نيروي دريايي سپاه را بر عهده گرفت. در منطقه بر اثر اصابت ترکش‌هاي متعدد به سر و بدنش دچار جراحت شد و به بيمارستان فاطمه‌الزهرا (س) منتقل گرديد. اما بعد از پانسمان محل جراحت با وجود توصيه‌ي پزشکان چون موقعيت را حساس ديده بود، دوباره عازم منطقه شد.
مدتي در اثر بمباران شيميايي با گاز خردل مسموم گرديد و به بيمارستان اهواز و سپس به تهران منتقل شد. سرانجام در غروب روز يکشنبه نهم شهريورماه سال 1365 در سنّ 24 سالگي به شهادت رسيد. از او 1 فرزند به يادگار ماند.

منبع:كتاب بوي بهشت_ كنگره خراسان   -  صفحه: 71

نادر خندان باراني در سال 1345 در روستاي اماميه زابل در خانواده‌اي مذهبي و کشاورز پا به عرصه وجود نهاد. دوره‌ي ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان رساند. او در زمينه علم و دانش، استعدادي در خور تحسين داشت. ليکن بنا به ضرورت کمک و مساعدت به والدين، دست از تحصيل کشيد و با پدرش به کشاورزي پرداخت.
نادر جواني مؤمن و دوست‌داشتني و عاشق انقلاب و امام (ره) بود. هنگامي که به سن قانوني رسيد، سپاه پاسداران را براي خدمت مقدس سربازي انتخاب کرد. پس از آموزش، به جبهه اعزام شد و بعد از حضور مستمر در جبهه سرانجام پس از نبردي جانانه و به يادماندني در عمليات «والفجرهشت» در اسفند سال 64 در منطقه عملياتي فاو در سن 19 سالگي به فيض بزرگ شهادت نايل گشت.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 1 صفحه 219

علي‌اصغر در يکي از روزهعاي زيباي سال 1341 در خانواده‌اي مذهبي و در کلاگر محله قائم‌شهر از توابع استان مازندران چشم به جهان گشود ،کودکي را در کنار خانواده گذراند و با احکام و معارف الهي دين اسلام آشنا شد. 7 ساله بود که راهي سنگر علم و دانش شد و تحصيلات خود را تا پايان دوره متوسطه و اخذ مدرک ديپلم با موفقيت به پايان رساند. علي‌اصغر در جريان مبارزات حق‌طلبانه مردمي بر عليه رژيم منحوس پهلوي به صف مبارزان راه حق پيوست و در فعاليت‌هاي انقلابي حضوري فعال و پرشور داشت .
با شروع جنگ تحميلي عاشقانه به سوي سنگرهاي جهاد و شهادت بال گشود و به عنوان يک بسيجي ساده در سال 1359 عازم جبهه‌هاي نور شد . در همين اولين اعزام بود که زخمي از گلوله بر جان خريد اما شوق حضورش دوچندان شد و او پس از بهبودي نسبي دوباره عازم جبهه‌ها شد .سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد و در مبارزه با منافقين کوردل در جنگل‌هاي سرسبز شمال و دلاوريهاي فراوان از خود نشان داد ،سردار خنکدار در طول سالها حضور پربار در جبهه‌هاي نبرد مسئوليتهاي مختلف و پرخطري همچون فرمانده گردان جنگل، جانشين گردان پياده، فرمانده گردان پياده ،جانشين تيپ يکم لشگر 25 کربلا را بر عهده گرفت و سرانجام اين فرمانده 23 ساله پس از حضوري پربار در تمام عرصه‌هاي جنگ در روز بيست و دوم بهمن ماه سال 1364 در حين عمليات والفجر8 و در جبهه فاو عاشقانه آخرين غزل هستي را خواند و به سوي حضرت عشق پر گشود.

منبع:ويژه‌نامه سبزسرخ

يوسف در تاريخ 28/4/1347 در آغوش پر مهر مادر جاي گرفت و از او فرامين دين مبين اسلام را آموخت. هنوز کودکي بيش نبود، که عشق اهل بيت (ع) در جانش ريشه کرد و او را با فرهنگ ايثار آشنا ساخت.
غواص خوئيني کم‌کم به خيل کثير ياوران امام (ره) پيوست و سلاح بر دوش به جنگ با متجاوزان عراقي پرداخت.
وي سرانجام در تاريخ 30/10/1365 در حالي‌که 18 سال داشت از خاک اروند رود و در عمليات کربلاي 5 به ملکوت آسمان پر کشيد.
مزار پاکش در گلزار شهداي بالا واقع در زنجان است.

منبع:ويژه نامه يادواره غواصان دريادل اسفند 75 صفحه 21

سال 1344 به دنيا آمد؛ نامش را "‌حميدرضا " گذاشتند و از خداوند سلامت و سعادت او را خواستار شدند. حميدرضا در شهرستان گناباد پرورش يافت و فرامين دين مبين اسلام را نزد خانواده آموخت.
آغاز جنگ تحميلي، آزمون ارادت ياران امام (ره) بود؛ خواجه لبيگ‌گويان نداي رهبر انقلاب را لبيك گفت و بعد از نبردي مردانه در تاريخ 20/11/1360 چزابه به آرزويش رسيد و در 16 سالگي آسماني شد.

منبع:روزنامه قدس