0

سخاوتمندي و نيكوكارى[1]

 
mosaferakherat
mosaferakherat
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 2182
محل سکونت : گیلان

سخاوتمندي و نيكوكارى[1]

 

سخاوتمندي و نيكوكارى[1]


سخاوتمندي و نيكوكارى[1]

اشاره

در اسلام، به سخاوت‌و انفاق مال بسیار سفارش شده است، عالمان مسلمان نیز بر آن تأكید كرده‌اند. سخاوت، دوری از بخل، انفاق كردن، صدقه دادن و جود و بخشش، روحیه نیكوكاری را در جامعه تقویت و روابط انسانی را بر پایه احسان و خیرخواهی تنظیم می‌كند. در این نوشتار، مطالبی از متون كهن درباره سخاوت و جود و احسان گردآوری شده است تا مشوقی باشد برای ترویج این روحیه نوع‌دوستانه. 

بذل مال و جاه‌

«مال و جاه چندان‏كه تواني بذل كن و به قدر آنكه تو بذل كنى، بر تو بذل كنند كه اگر بذل كنى، بر خود بذل كني و اگر دريغ دارى، از خود دریغ داری».[2] 
«و نیز رسم خلق آن است كه دنیا جمع كنند و از خلق منع كنند؛ و بزرگان آنچه دارند ایثار كنند، و آنچه ندارند طلب نكنند».[3] 
«تو باری بندگان او را از مالی كه تو را داده است، و از جاه، بی‏نصیب مكن! از هرچه تو را داد و غیری را نداد، نصیب ده! كور را از ديده‏ بينايِ خود نصیب ده... و گنگ را از زبان گويايِ خود نصیب ده! كه چون او را حاجتی بُوَد كه نتواند گفت، تو قیام كن بدان حاجت. بيمار را از صحتِ خود نصیب ده! و بي‏مال را از مالِ خود نصیب ده! بي‏علم را از علمِ خود نصیب ده! بيچاره را از چاره خود نصیب ده!».[4] 
«چندان‏كه توانى، طاعت می‏كن! و افضل طاعاتِ تو صدقه بُوَد. تو را مال و جاه است، و دست و قلم و زبان هست. آنچه داری بذل می‏كن، تا آنچه نداری بر تو بذل كنند».[5] 

انفاق تمام مال خود به دیگران

«و شبلی را گفتند: زكات از چند چند باید دادن. گفت: به مذهب فقها یا به مذهب عرفا؟ گفتند: این چگونه باشد؟ گفت: به مذهب فقها از دویست درم پنج درم، و بر مذهب ما هر دویست. او را گفتند: این را اصلی هست در شریعت؟ گفت: هست كه یكی از صحابه همه مال خویش بداد. مصطفی(ص) گفت: خود را و عيالان را چه بگذاشتى؟ گفت: ما را خدای ماند و رسول و بس. 
و چون مصطفی(ص) خلق را بر صدقه دادن حث كرد،[6] امیرالمؤمنین علی(ع) سه شبان روز روزه نگشاد با فاطمه و با حسن و حسین و با خادم. شبي به درويش دادند آن قرصك‏هاى[7] خویش را، و شبی به یتیم، و شبی به كافری اسیر. تا حق ـ تعالی ـ سوره هَل اَتی در حق ایشان بفرستاد و گفت: وَ یُطْعِمُونَ الطّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا، إِنّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ».[8] 

باطن زكات

«و حقیقت زكات، گزاردِ شكر نعمت بُوَد، هم از آن جنس نعمت. و تندرستى، نعمتی عظیم است، و هر عضوی را زكاتی است، و آن، آن است كه كل اعضای خود را مستغرق خدمت و مشغول عبادت دارد و به هیچ لهو و لعب نگراید تا حقّ زكات نعمت، گزارده باشد».[9] 

نحوه‏ صدقه دادن

«چيزي كه به صدقه دهى، آنچه اضطرارى[10] بُوَد در حساب نگیر، چه آنكه به سؤال از تو چيزي خواهند و تو از شرم چيزي به ايشان بدهى، آن به كار نیاید. نیتْ صادق باید. هرچند آنچه بيرون كنى[11] عزیزتر بوده، راه تو گشاده‏تر گردد. اینكه نوشتم، اگر به ]آن[ عادت كنى، عظیم دولتی بُوَد، و تو قدر آن ندانى. هر روز بر خود واجب دار،‌كه از مال چیزی جدا كنی و به كس رسانی كه سؤال نكند».[12] 

صدقه دادن به كسی كه چشم بر مال فرد دارد

«[مؤمن باید] صدقه جایی دهد كه مال آنجا بُوَد، ]چرا[ كه درویشان ]در آنجا[ چشم بر مال وی دارند. اگر به شهری دیگر بدهد، درست آن است كه [پرداخت] زكات از وی نیفتد».[13] 

مخفیانه صدقه دادن

«[مؤمن باید] زكات اندر سِرّ[14] دهد، و برمَلا‌ء[15] ندهد تا از ریا دورتر باشد و به اخلاص نزدیك‏تر بُوَد. و اندر خبر است كه صدقة سِرّ، خشم خدای ـ تعالی ـ را بنشاند».[16] 

منّت ننهادن بر ‌صدقه‌گیرنده و منّت‌پذیر او بودن

«دیگر آنكه رسول(ص) می‌گوید: «صدقه، اول اندر دست لطف حق ـ ‌تعالی ـ افتد، آن‏گاه، در دست درویش.» و چون به خدای ـ تعالی ـ می‌دهد و درویش، نايب خداي ـ تعالي ـ است اندر حقّ وى، باید كه از درویش منّت دارد نه منّت نهد. و چون از آن سه سرّ از اسرار زكات بررسد[17] و براندیشد، داند كه منّت نهادن جهل است. و برای حذر كردن از منّت، سلف[18]، مبالغت كرده‌اند و برپای ایستاده‌اند پیش درویش و متواضع‏وار پیش وی نهاده‏اند، آن‏گاه سؤال كرد[19] كه این از من قبول كن. 
و گروهی دست فرا پیش داشته‌اند تا درویش، از دست، سیم برگیرد و دست درویش بر بالا بُوَد».[20] 

بازنگرفتن مال بخشیده‌شده‌

«[مؤمنان] به آنچه در دست ایشان است، از همه خلق سخی‏تر باشند؛ یعنی آنچه دارند بدهند و بازنگیرند. و بازگرفتن، از دو بیرون نیست: یا اعتماد است بریافته، و بر غیرحق اعتماد شرك است؛ یا متهم داشتن است دهنده را كه نیز ندهد. و متهم داشتن حق‌تعالی كفر است».[21] 

با صدقة مال به مردم، باعث غفلت آنان نشدن

حكایت: «و از شبلی می‌آید كه چهار هزار دینار به یك جمله به دجله انداخت. 
گفتند: چه مي‌كنى؟ 
گفت: سنگ به آب اولی‏تر. 
گفتند: چرا به خلق ندهى؟ 
گفت: ای سبحان‌الله! من به خدای چه حجت آرم كه حجاب از دل خود برگیرم و بر دل برادر مسلمان بنهم؟ شرط نباشد در دین كه برادر مسلمان را از خود بَتَرخواهی».[22] 

صدقه دادن حتی به كافران

«و اندر اخبار صحيح است كه ابراهيم خليل ـ صلوات‌الله‌عليه ـ چيزي نخوردي تا مهماني نيامدى. وقتى، سه روز بود تا كسی نیامده بود. گبرى[23] بر در سرای وی آمد. وی را گفت: تو چه مردى؟ گفتا: گبرى. گفت: برو كه مهمانيِ مرا نشايى. تا از حق ـ تعالی ـ بدو عتاب آمد كه كسی را كه من هفتاد سال بپروردم، چرا تو قرصی نان به وی ندادی»[24] 

نیكی به حیوانات

حكایت: «و گویند: عبدالله بن جعفر به گروهی برگذشت. غلامی را دید حبشی كه گوسفندان را رعایت می‌كرد،[25] و سگی آمده بود و اندر پیش وی نشسته. وی قرصی بیرون كرد و فرا سگ داد، و ديگري و سه ديگرى. عبدالله پیش رفت و گفت: ای غلام، قوت تو هر روز چند است؟ گفت: اینچه دادم. گفت: پس چرا همه به سگ دادى؟ گفت: از آنكه وی از راه دور به امیدی آمده است، و این جای سگان نیست. از خود نپسندم كه رنج وی ضایع گردانم. عبدالله را آن خوش آمد. مر آن غلام را با آن گوسفندان بخرید و آزاد كرد و گفت: این گوسفندان، تو را بخشیدم».[26] 

آداب جود و بخشش

حكایت: «مردی به در سرای حسن بن علی ـ رضی‌الله‌عنه ـ آمد و گفت: ای پسر پیغامبر! مرا چهارصد درم وام است. حسن فرمود تا چهارصد دینار بدو دادند و گریان اندر خانه شد. گفتند: چرا مي‌گريى، ای فرزند پیغمبر؟ گفت: از آنچه اندر تفحص حال این مرد تقصیر كردم، تا وی را به ذُلّ سؤال[27] آوردم».[28] 
حكایت: «ابوسهل صُعلوكي هرگز صدقه بر دست درويش ننهادي و چيزي كه ببخشيدي هرگز به دست كس ندادى، بر زمين بنهادي تا برداشتندى. تا از وی بپرسیدند، گفت: دنیا را آن ارزش نیست كه اندر دست مسلمانی باید داد، تا دست من بالا باشد و از آنِ وی پایین».[29] 
حكایت: «و از اَنَس بن مالك می‌آید كه مردی به نزدیك پیغمبر(ص) آمد و پیغمبر وی را یك وادی ـ میان دو كوه ـ پر گوسفند بخشید. چون وی به قوم خود بازگشت، گفت: ای قوم من! مسلمان شوید كه محمد مانند كسی می‌بخشد كه وی از درویشی نمی‌ترسد».[30] 

تفاوت سخاوت و اسراف و تبذیر‌

جوانمردا! سخاوت دیگر است و تبذیر[31] دیگر و امساك[32] به شرط دیگر است و بخل دیگر. و چون مال نه در وجوه خود خرج كنى، تبذیر است و چون از وجوه خود بازگيرى، بخل است. و چون بذل و امساك به جای خود بود، سخاوت است و چون از حاجت خود واگیری برای حاجت دوستان و درویشان، این را ایثار خوانند».[33] 

معنی بخل

«سید ابوالقاسم حكیم گوید كه بخیل آن است كه چون مؤمنان را به وی حاجتی افتد و تواند كه روا كند و نكند؛ بُخلِ عام آن است كه حقِّ واجب گشته نگزارد. و بُخلِ خاص آن است كه نَفْع از خلق بازدارد. و بُخلِ خاصُّ‌الخاص آن است كه مَنِ خود را از خالق بازدارد. 
گفتا: هركه دنیا را تنها خورد، بخیل است و در هركه نفعی است و از خلق بازدارد، لئیم است».[34] 

بدون اجازه در مال مردم دست نبردن

حكایت: «ابوعثمان می‌گوید: در نزدیك ابوحفص بودم و پیش او مَویز[35] نهاده بود. یكی برداشتم و در دهان نهادم. دست دراز كرد و حلق من بگرفت و مرا گفت: یاخائن، مویز من مي‌خورى؟ گفتم از بهر آنكه من در دنيا زهد تو دانسته‏ام و نيز دانسته‏ام كه تو به همه دنيا بخل نكني و هرچه داري بر اغيار ايثار كنى، به این گستاخی این مویز برداشتم. مرا گفت: یا جاهل! بر دل اعتماد چرا می‌كنی كه اهل دل را نیز بر دل خود پادشاهی نیست. 
در اين حكایت فايده‏هاي بسيار است: یكی آن است كه نشاید دست به مال دراز كردن، و اگرچه اندك است، كه در قیامت به ذره‏ای شمار خواهد بود. 
و آنكه ابوحفص حلق او بگرفت، نه از بُخل گرفت كه همه دنیا را به نزدیك ابوحفص قدر نَبوَد، به مویزي او را كي خصومت افتادى؟! لكن از اين شفقت و تأديب مي‌خواست تا شاگرد خویش را راستي و ادب بياموزد. در كودكی با او چنین كرد تا به بزرگی گستاخی نكند. و این چنان است كه خدا پدر و مادر را حرام گردانید اُف كردن تا فرزند بداند كه این‌قدر آزار مادر و پدر بر من، خدا حرام كرده است، پس بیشتر چگونه باشد؟! و این بر معنی تنبیه باشد و این درشتی كردن و خائن خواندن هم از این معنی بُوَد، تا آن تنبیه یاد دارد و دیگر باره چنین بی‏ادبی نكند».[36] 
حكایت: «آورده‌اند كه روزی عیسی ـ علیه‌السلام ـ به گوری بگذشت. مرده‌ای را دید كه عذابش می‌كردند. از سبب عذاب كردن او بپرسید. از خدا درخواست تا آن مرده را با او به آواز آورد؛ و گفت: یاروح‌الله، روزی طعام خورده بودم و چیزی از آن در دندان من مانده بود، حَمّالی بگذشت با پشته‌ای هیزم. خلالكی از هیزم او بگرفتم و دندان خویش به آن پاك كردم. هشت سال است تا بمرده‏ام هنوز در آن عذابم. 
عیسی ـ علیه‌السلام ـ گریان گشت و گفت: چون خداوندانِ خَلال را حال چنین است، خداوندان درخت‏ها و ستون‏ها را حال چگونه خواهد بودن؟!»[37] 

طمع نداشتن به مال مردم

«از همه‏ خلق، عارفان زاهدتر باشند از آنچه اندر دست خلق است. از بهر آنكه هركسی را كه مشغول بینند به چیزی به‌جز حق، بر وی رحم كنند. محال باشد كه خود را به صفتی آرند كه بر دیگران بدان صفت رحمت كنند... هركسی كه رغبت كند به چیزی كه اندر دست خلق است، از دو بیرون نیست: ‌یا قَسّام را به قسمت متهم می‌دارد یا مر آن‏كس را غنی‏تر و كریم‏تر از حق همی‌داند».[38] 

پی نوشتها:

[1]. این مطلب به مناسبت روز احسان و نیكوكاری (14 اسفند)، فراهم آمده است. 
[2]. نامه‏هاي عين القضات همدانى، به اهتمام: علي‌نقي منزوى، تهران، اساطیر، 1377، ج 1، ص 66. 
[3]. اسماعيل بن ‌محمد مستملي بخارى، شرح التعرف، تصحیح: محمد روشن، تهران، اساطیر، 1363، ج 1، ص 48. 
[4]. نامه‏هاي عين القضات همدانى،‌ج 2، صص 94 و 95. 
[5]. همان،‌ص 211. 
[6]. حث‌كردن: ترغیب كردن. 
[7] . قرصك: قرص‌ نان كوچك. 
[8]. شرح التعرف، ج 1، صص 137 و 138. 
[9]. ابوالحسن علي بن عثمان هجويرى، كشف المحجوب، تصحیح: محمود عابدى، تهران، سروش، 1383، صص 459 و 460. 
[10]. آنچه اضطرارى بود: آنچه از روی ناچاری بود. 
[11]. آنچه بيرون كنى: آنچه صدقه دهى. 
[12]. نامه‏هاي عين القضات همدانى، ج 1، ص 87. 
[13]. محمد غزالى، كیمیای سعادت،‌ تصحیح: حسین خدیوجم، تهران، علمي و فرهنگى، 1381، ج 1، ص 190. 
[14]. سِرّ: خفا، پنهانى. 
[15]. مَلاء: آشكارا. 
[16]. همان، ص 196. 
[17]. بررسد: بررسی كند. 
[18]. سلف: گذشتگان. 
[19]. سؤال كرد: خواهش كرد، درخواست كرد. 
[20]. همان، ص 199. 
[21]. شرح التعرف، ج 2، ص 656. 
[22]. كشف المحجوب،‌ص338. 
[23]. گبر: زرتشت. 
[24]. كشف‌المحجوب، صص463 و 464. 
[25]. گوسفندان را رعایت می‌كرد: از گوسفندان مراقبت می‌كرد. 
[26]. كشف المحجوب، صص 465 و 466. 
[27]. ذُلّ سؤال: ذلّت درخواست كردن. 
[28]. كشف المحجوب، صص 465 و 466. 
[29]. همان. 
[30]. همان. 
[31]. تبذیر: ولخرجى. 
[32]. امساك: كم خرج كردن. 
[33]. نامه‏هاي عين القضات همدانى، ج 1، ص 218. 
[34]. این برگ‏های پیر(مرتع‌الصالحین)، به كوشش: نجيب مايل هروى، تهران، نشر نى، 1381، ص152. 
[35]. مویز: نوعی كشمش. 
[36]. شرح التعرف، ج 4، صص 1744 ـ 1746. 
[37]. همان، ص 1745. 
[38]. همان،‌ج 2، ص 656.

 http://noorportal.net

 

 
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا«16»  وَالْآخِرَةُ خَیرٌ وَأَبْقَى«17» 
 
ولی شما زندگی دنیا را مقدم می‌دارید،  در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است!
 
الأعلی (16 -17)
 
 
 
 

 

پنج شنبه 14 بهمن 1389  6:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها