تماس با اسرائيل خواسته رسمي من در دهه 70 ميلادي بود
گروه بين الملل / حوزه خاورميانه
89/11/14 - 00:06
شماره:8911070461
يادداشتهاي شخصي محمود عباس از روند سازش-6
تماس با اسرائيل خواسته رسمي من در دهه 70 ميلادي بود
خبرگزاري فارس: تلاش در جهت برقراري تماس با مقامات اسرائيلي براي گفتگو با آنها و به منظور دستيابي به صلح شعار من بود كه با حمله شديد و سخت محافل مختلف رسمي و مردمي فلسطيني و عربي مواجه گرديد.
به گزارش خبرگزاري فارس، كتاب خاطرات محمود عباس از جمله اسنادي است كه مي تواند براي محققين روند سازش و علاقمندان حوزه فلسطين مفيد باشد چراكه عباس از جمله كليدي ترين مهره هاي روند سازش بوده است.
اگرچه اين خاطرات بيشتر حول محور مذاكرات اسلو و قبل از آن دور مي زند ولي اطلاعات ناب آن درباره نوع نگاه مبارزان فسطيني با گرايشات غير اسلامي و غير جهادي، نحوه ارتباط آنها با گروههاي صهيونيست از ابتدا تا كنون و روند سازش مي تواند براي مخاطبان آن جالب باشد. ضمن اينكه قاعدتا نبايد از اين كتاب انتظار داشت تا با نگاه جهادي و اصيل مقاومت به موضوع بنگرد.
خبرگزاري فارس نيز به جهت اهميت اين موضوع، كتاب خاطرات محمود عباس را به طور كامل و به شكل سلسله وار منتشر مي كند.
قسمت ششم اين مطلب به خوانندگان محترم ارائه ميشود:
* اينكه يك فلسطيني اخبار جامعه اسرائيل را دنبال كند و آن را بشناسد براي عده اي خندهدار بود
اين كار خنده داري بود كه يك فلسطيني يا عرب اخبار جامعه اسرائيل را دنبال كند يا كتابي درباره اسرائيل بخواند تا اسرار اين جامعه و نكات پنهان آنرا دريابد تا بتوانند بافت اين جامعه را بشناسد و در نتيجه به نقاط ضعف و دلايل نقاط قوت آن آگاه شود و حقيقت و اسلوب زندگي اين جامعه را واكاوي نمايد.
اولين اصل براي يك عمليات نظامي موفقيت آميز اين است كه فرمانده پيش از يورش به دشمن، عمليات شناسايي خود را انجام دهد تا قدرت دشمن و انواع سلاح هايي را كه در اختيار دشمن است، برآورد كند و بداند كه شمار سربازان دشمن و مكان هاي تجمع آنان و ساختارهاي اداري و لجستيك آنان و ... كجا و چگونه است. اين كار موجب مي شود فرمانده بتواند وضعيت را به خوبي برآورد نمايد و نتايج مورد انتظار را استنباط نمايد. همچنانكه در اين صورت است كه فرمانده توان خود براي تحقق پيروزي را در مي يابد.
* در جهان عرب، تلاش براي شناختن دشمن موجب تشكيك در عِرق ملي ما مي شود
در عرصه سياسي نيز، كشورها فرستادگان و جاسوس هاي خود را به كشورهاي ديگر مي فرستند تا از نزديك با نوع مردم و بافت اجتماعي آنان آگاه شوند و نيز مظاهر قدرت و ضعف آن جامعه و نيز كاستي ها و تناقض هاي اجتماعي آن جامعه را بشناسند. چنين كشورهايي مي توانند با ارائه اطلاعات لازم از اين دشمن، روحيه مردم خود را بالا ببرند و چنان فرهنگ سازي كنند كه جامعه دشمن زير ذره بين قرار گيرد و بتوانند اين كشورها در پرتو چنين وضعيتي به اهداف مطلوب خود دست يابند.
اما در جهان عرب، همين شناختن ديگران يا اينكه اراده كني تا ديگران را بشناسي، موجب تشكيك و ترديد در عِرق ملي و وطن پرستي تو مي شود. ما گمان مي كرديم اين شناخت و آگاهي در انحصار حاكمان، مسئولان، مقامات امنيتي و اطلاعاتي و كارمندان وزارت خارجه و ديگر دولتمردان عرب قرار دارد. اما نه تنها ما، بلكه ديگران نيز از شنيدن اين واقعيت شگفت زده شدند كه حتي مقامات عرب نيز از امور و وضعيت حكومتي كه در برابر آنها قرار گرفته و حتي با آن حكومت چهار جنگ را انجام داده اند، آگاهي ندارند.
* مأموريت بسيج و سازماندهي در جنبش فتح
در آغاز سال 1970 ميلادي، مأموريت بسيج و سازماندهي در جنبش فتح به من واگذار شد. من براي بسيج كردن نيروهاي اين جنبش جز برخي از تجربه هاي انقلابي ديگران مانند ويتنام، چين، الجزاير و كتاب هاي گيفارا ، چيزي در اختيار نداشتم. اما در رابطه با تجربه صهيونيستي از هرتصل تا زمان برپايي حكومت اسرائيل و از زمان برپايي آن تا به امروز، ما بيش از عناوين ساده، چيزي از آن نمي دانستيم و هيچ اطلاعاتي از آن نداشتيم.
در يكي از روزها، در يك روزنامه داخلي، خبري خواندم مبني بر اينكه يهوديان كشورهاي عربي بيش از نيمي از ساكنان اسرائيل را تشكيل مي دهند. اين خبر مرا كنجكاو كرد و سوال هايي براي من مطرح شد. چگونه كشورهاي عربي نيمي از ساكنان اسرائيل را تأمين كرده اند؟ چگونه در آن زندگي مي كنند؟ روابط آنان با يهوديان غربي چگونه است؟ و شماري از پرسش هايي كه برايم بي پاسخ مانندند. بايد مرحله اي جديد از بازخواني و اطلاع آغاز مي شد تا زواياي پنهان اسرائيل بررسي و روشن شوند.
* برقراري تماس با اسرائيليها براي صلح خواسته من در دهه 70 ميلادي
از سال 1970 تا 1977 ميلادي، دو كتاب منتشر كردم كه در آنها درباره مهاجرت يهوديان از كشورهاي عربي و غربي، روابط اسرائيل با آمريكا، هواداران صلح در داخل اين جامعه و ديگر اطلاعات اوليه ارائه شده بودند. اين اطلاعات فقط يك ذهنيت اوليه و ابتدايي از اسرائيل را در ذهن انسان شكل مي دادند.
در اين بازه زماني دو شعار را مطرح كردم؛ اول: درخواست از كشورهاي عربي براي تلاش به منظور بازگرداندن يهودياني كه به آنجا مهاجرت كرده و يا از آنجا كوچيده اند. مصر، عراق، ليبي، تونس، مغرب و يمن كشورهايي بودند كه اين درخواست را پذيرفتند و هريك از آنها بيانيه و يا بخشنامه اي را صادر كردند كه به يهوديان اجازه مي دادند به كشورشان بازگردند. دوم: تلاش در جهت برقراري تماس با مقامات اسرائيلي براي گفتگو با آنها و به منظور دستيابي به صلح. شعار اول با مخالفت برخي از سياستمداران و فرهيختگان فلسطيني روبرو شد. اما خواسته دوم من با حمله شديد و سخت محافل مختلف رسمي و مردمي فلسطيني و عربي مواجه گرديد.
* ليست كساني كه جان خود را در راه ايده ارتباط با اسراييلها از دست دادند
از كساني كه اين ايده را پذيرفتند و جان خود را در اين راستا قرباني كردند، شهيد سعيد حمامي، نماينده فلسطين در انگليس، شهيد عزالدين قلق، نماينده فلسطين در فرانسه، شهيد نعيم خضر، نماينده فلسطين در بلژيك و شهيد عصام سرطاوي را مي توان نام برد. شهيد سرطاوي از سوي من مأمور برقرار تماس با مقامات صلح طلب اسرائيلي بود.
دور سيزدهم مجلس ملي فلسطين در تاريخ 12 تا 22 مارس 1977 برگزار شد. پيش از اين اجلاس، شهيد عصام سرطاوي ديدارهايي را با شماري از اسرائيلي ها انجام داد. [در اين اجلاس] همه گروههاي فلسطيني، بدون استثنا، به سرطاوي [به دليل اين اقدام] به شدت اعتراض و حمله كردند. از كساني كه در اين يورش مشاركت داشتند، شماري از رهبران و نيروهاي جنبش فتح بودند. جنبشي كه سرطاوي نيز عضوي از آن بود.
پنج شنبه 14 بهمن 1389 8:36 AM
تشکرات از این پست