حجتالاسلام شهاب در گفتوگوي تفصيلي با فارس:
توحيد، عدل و اخلاق محورهاي انقلاب محمدي هستند
خبرگزاري فارس: يك كارشناس علوم ديني گفت: تبيين كلمه توحيد، گسترش عدل و ترويج اخلاق، سه مؤلفه اصلي حضرت محمد (ص) براي صدور اسلام ناب بود.
به گزارش خبرنگار آيين و انديشه فارس، دارا بودن ويژگي هاي خاص كه خداوند به حضرت محمد (ص) كرده بود، سبب شد تا آخرين پيامبر الهي، گام در راهي بگذارد كه مقصدش رشد و تعالي جامعه بشريت بود. رسول گرامي اسلام (ص) انقلاب خود را بر مبناي وحدانيت خدا استوار كرد و با شعار دلنشين «توحيد» بيداري را به انسانها هديه داد كه بعد از گذشت 14 قرن، هنوز آثار آن مشاهده ميشود و جوشش اين درياي بيكران تا قيام مهدي صاحبالزمان (عج) ادامه خواهد داشت. تلاقي سالروز رحلت جانگداز محمد مصطفي (ص) با ايام سالروز پيروزي انقلاب اسلامي، ما را بر آن داشت تا در گفتوگويي مشروح با حجتالاسلام عبدالحميد شهاب، مؤلفههاي انقلاب محمدي را بررسي كنيم.
* «توحيد» مؤلفه نخست انقلاب محمدي
حجتالاسلام شهاب در ابتداي سخنان خود اظهار كرد: آنچه در ساختار انقلاب محمدي ديده ميشود و در ابتداي امر براي جامعه ناآگاه زمان رسولالله (ص) كاملاً مشهود بود، اين است كه وجود مبارك پيغمبر، اولين مؤلفه را قرار گرفتن تحت لواي توحيد بيان كرد. شايد بتوان گفت كه اين يك اصل كلي و تئوري كلي در نگاه تمام انبياء است و تمام پيغمبران سلف، مبين كلمةالتوحيد بودند؛ زيرا وقتي كه كلام توحيدي در يك جامعه چه به صورت فردي و چه اجتماعي، بيان شود، به تدريج، ديگر كسي نميتواند موازين توحيدي را رعايت نكند. موازيني را كه آن حقيقت توحيدي عنوان ميكند.
وي ادامه داد: شما در يكتاپرستي، گسترش ظلم را جزو هنجارها قرار نميدهيد يا آن را يك امر ارزشي به شمار نميآوريد. در يكتاپرستي تعدي به حقوق ديگران بيمعناست. ظلم به زنان و بچهها صورت نميگيرد و مورد تأييد نيست. بنابراين خود پيامآوران توحيد به نوعي اخلاق را به جامعه تزريق ميكنند و هنگايم كه اين جهانبيني بر مردم حاكم شود، نوع برخوردشان با قوانين الهي كه همان ايدئولوژيها و مجموعهاي از بايدها و نبايدها است، در رده تابعيت درميآيد.
اين كارشناس ديني ادامه داد: پس از تابعيت، انسان به مقام تابع و چيزي كه قرآن آن را عبد مينامد و جمعش را عباد ميگذارد، ميرسد. تلاشگران در اين مسير، عباد صالح و اگر خيلي بالاتر بيايند، متقين و اگر تلاش بيشتري كنند، مؤمنين ميشوند. اينها نامهايي است كه قرآن براي اين طايفه به كار ميبرد؛ ولي شاكلهاش همان تبعيت است. پس اولين مؤلفه انقلاب محمدي رعايت و پايبندي به موازين توحيدي بود.
* «عدل» دومين هديه انقلاب محمدي
وي براي تبيين دومين مؤلفه انقلاب محمدي ميگويد: در همه اديان، حركات انبياء يك نوع انقلاب بوده است اما انقلاب حضرت محمد (ص) بر آنها برتري دارد و بعد از 14 قرن هنوز اين «كلمه» [الله] در عالم غوغا ميكند و براي نمونه، در جريانهاي اخير سياسي تونس و مصر، «الله اكبر» بر زبان مردم معترض جاري است. همان حرفي كه پيامبر در روز اول زد. يعني «قولوا لا اله الا الله تفلحوا».
شهاب گفت: شاكله و بنيان انقلاب محمدي همان موازين توحيدي بود و راهكار دوم، گرايش پيامبر (ص) به عنوان يك دستورالعمل كلي از طرف پروردگارش است؛ چون قرآن ميگويد كه رسول من «ما ينطق عن الهوي» است. از روي هوي و هوس حرف نميزند. بنابراين تئوريهاي حكومتهاي باطل كه براي جاهطلبيهايشان از خودشان حرفي براي گفتن داشتند و يا گاهي اوقات به آنها ديكته ميشد و ميگفتند، كنار ميرفتند. اما پيامبر و رهبر انقلابي ما دنبال آن چيزي است كه تحت عنوان وحي از طرف پروردگار ميآيد. «ان هو وحي الا يوحا» سخنان او همان چيزي است كه از طرف پروردگار به او تزريق ميشود و اين مروج و مبين كلمةالله است. با اين توصيفات پيامبر (ص) دومين عنصري كه براي پيشبرد انقلاب الهي در دستش ميگيرد، اين است كه به رعايت اصل عدل و ترويج عدالت در ميان مردم قائل شود. قرآن هم به او دستور ميدهد كه تو وظيفهات است، آمدهاي، «ليقوم الناس بالقسط» بايد براي مردم قسط و عدل را هديه كني.
* اخلاق، راهكار سوم انقلاب محمدي
اين كارشناس ديني ادامه داد: سومين راهكاري كه براي پيامبر (ص) مفيد بود و پايهگذاري محكمي براي او قرار داد، تبليغ و ترويج و عادت دادن مردم به مباني اخلاق بود. ايشان وقتي به پيروانش فرمود كه من حُسن خلق دارم، اين حُسن خلق را در عمل به مردم نشان داد. اگر گفت كه بين حاكم اسلامي و مسلمين نبايد فاصلهاي باشد، اين گفته خود را با حضور ميان آحاد مردم نشان داد. اگر فرمود كه بايد به همسايه مثل اهل خانه رسيدگي كرد، خودشان اولين فردي بود كه رسيدگي به همسايه را در رفتار روزمره خود گنجاند.
وي تأكيد كرد: اين 3 اصل كلي، يعني رعايت و پايداري به موازين توحيدي، گسترش مفهوم عدالت و عدلگستري در جامعه و ترويج مؤلفههاي اخلاقي در جامعه اسلامي را ميتوان دلايل نتيجهبخش انقلاب محمدي عنوان كرد.
شهاب اظهار كرد: پيامبر (ص) از اين اصول سهگانه استفاده كرد و آن را ترويج هم داد. و اين نتيجه حاصل ميشود كه صدور انقلاب الهي منعي ندارد و اين برخلاف آن چيزي است كه در تئوريهاي وهابيت مطرح است. وهابيون ميگويند كه اسلام خوب است و مؤلفههايش مناسب است؛ ولي حق صدور آن را نداريد؛ زيرا اگر اين انقلاب به جايي ديگر صادر شود، تلألواش مثل خورشيد روشن ميماند و ديگر جلوي حاكم جاعل را ميگيرد.
وي ادامه داد: منطق امامت و اهل بيت (ع) پيامبر هم قايل به همين اصول است كه به نوعي اين محورهاي سهگانه به گوش عالم برسد؛ چون قرار است كه انقلاب الهي، جهاني شود و همه جا بايد «كلمةالتوحيد» باشد.
* جنگ و صلح پيامبر (ص) براي تعالي انسانها بود
اين محقق و پژوهشگر در ادامه سخنان خود با انتقاد از طرح برخي ديدگاهها درباره انجام جنگ به وسيله پيامبر اسلام (ص) براي ترويج دين، گفت: آنطور كه تاريخ اسلام بيان ميكند، پيامبر (ص) بر اساس نگاه شخصي به موضوع نگاه نميكند و حاكم الهي متصل به وحي است. بنابراين قطعاً در پاسخ به طايفهاي كه مدعي خشونت پيامبر (ص) هستند بايد اذعان كرد كه تصميمگيريهاي پيامبر (ص) براساس اراده پروردگار است.
وي افزود: پيامبر (ص) در مقطع زماني خودش بايد براي رسيدن به اهداف عاليه اسلام، شمشير جهاد برميداشت، و بر همين اصل بود كه جهاد كرد. البته آنجا كه نياز نبود و ميدانست از طريق صلح ميتواند موضوع را جلو بياورد، صلح كرد.
شهاب تأكيد كرد: در بين جامعهشناسان اروپا، «ژان بودن» فرانسوي و «گوستاو لوبون» و امثال آنها كه تئورسينهاي جامعهشناسي جنگ و صلح هستند، ظرافت عملي پيامبر (ص) در خصوص جنگ و صلح را تمجيد كردند و گفتند كه يك رهبر جامعه و فرماندهاي است كه با وجود آلوده و بيمار بودن جامعه و آگاه نبودن مخاطبانش، توانست جمع بين جنگ و صلح كند.
وي با بيان اينكه اسلام، حضرت محمد (ص) را اصولگرا معرفي ميكند، گفت: با توجه به مقتضيات زماني و رعايت موقعيت مكاني، اسلام دستور ميدهد كه هرگاه دين الهي در خطر افتاد، شمشير جهاد را بردارد؛ اما پيامبر (ص) «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» است و قطعاً در برخورد اوليه از نغمات رحماني خودش استفاده ميكند؛ ولي در جاييكه ببيند، شاكله دين خدا در حال ترك برداشتن است و خطر براي دين الهي است، از اصل جهاد استفاده ميكند.
وي تأكيد كرد: پيامبر (ص) خيلي اصولگرايانه به موضوعهاي مختلف نگاه ميكرد و انتخاب جنگ يا صلح از سوي ايشان در هر مقطعي، ميتواند با تشخيص حاكم الهي براي جامعه اسلامي مفيد باشد.
* صلحنامه امام حسن (ع) معاويه را تحقير كرد
حجتالاسلام شهاب در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به همزماني رحلت پيامبر گرامي اسلام (ص) و شهادت امام حسن (ع)، گفت: پيامبر (ص) با توجه به شرايط مختلف زماني و مكاني هم جهاد و هم صلح كرد. صلح امام حسن (ع) هم «حقيقت غالب بود بر فريب مغلوب». حضرت مجتبي (ع) تنها شخصي است كه در اين صلح، زانوي معاويه را به خاك ماليد.
وي گفت: اين بر خلاف نظر وهابيت است كه مدعياند؛ حسن بن علي (ع) صلحنامه را امضا كرد اما در اسناد مهتبر تاريخ به شكل ديگر و البته عقلانيتري بيان شده است.
اين محقق علوم اسلامي تصريح كرد: پذيرش صلح توسط امام حسن (ع) طبق آنچه در اسناد شيعه و سني آمده است، شكست معاويه بود. ربيع الاول يا ربيع الثاني سال 41 هجري، صلحنامه درخواستي معاويه در حاليكه تنها يك عبارت داشت و امضاي معاويه بر آن نقش بسته بود، به وسيله «عبدالله بن عامر» و «عبدالرحمن بن سمرة» تسليم امام حسن (ع) شد. عبارت از طرف معاويه اين است: «به آنچه كه تو شرط ميكني من متعهد خواهم بود.» كه اين موضوع نشاندهنده اوج قدرت امام حسن (ع) است.
وي در ادامه به تشريح بندهاي صلحنامهاي كه به وسيله امام حسن (ع) نگاشته شد، پرداخت و گفت: اولين بند اين بود؛ «حكومت را به معاويه واگذار ميكنم به شرط آنكه براساس كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و سيره روش خلفاي صالح عمل كند.» لازم است بدانيم كه «خلفاء الصالحين» لقب اميرالمؤمنين است كه حتي در آثار علماي عامه هم به آن تأكيد شده است. بر اساس روايات، قرآن خليفه صالح را بعد از پيغمبر (ص)، علي (ع) معرفي كرده است. و به اين ترتيب اعلام ميكند كه در شام، هر كاري كه تا كنون صورت گرفته خلاف دستور خدا و رسولش بوده است.
وي افزود: در بند دوم آمده بود؛ «خلافت بعد از معاويه از آن حسن بن علي است و چنانچه حادثهاي براي او پيش بيايد و موفق نشود، حكومت از آن حسين بن علي (ع) خواهد بود و معاويه حق ندارد پس از خود جانشين تعيين كند.» يعني اينكه حكومت معاويه موقتي است و شيعه و امامان در حال تجديد قوا هستند تا حكومت الهي را تشكيل دهند.
شهاب گفت: بند سوم صلحنامه هم اينچنين است؛ «دشنام و نفرين به اميرالمؤمنين در قنوت نماز ترك شود و كسي از آن حضرت جز نيكي ياد نكند.» كه اين اقدام، يك اقرار تلويحي به كينهتوزيهاي معاويه نسبت به علي بن ابيطالب (ع) بود. و در بند چهارم هم آمده است كه؛ «همه مردم از هر رنگ و نژادي كه هستند و در هر جا كه زندگي ميكند بايد از امنيت برخوردار باشند و به بهانههاي واهي، معاويه نبايد افراد را تعقيب كند و با مردم عراق به خشونت رفتار نكند.»
* «امنيت شيعيان» دغدغه امام حسن (ع)
وي حفظ امنيت شيعيان امام علي (ع) را از جمله دغدغههاي فكري امام حسن (ع) ذكر و اظهار كرد: بند پنجم صلحنامه به همين موضوع اختصاص دارد و در آن آمده كه؛ «ياران و شيعيان علي (ع) بايد در امان باشند. جان و مال و ناموسشان بايد در امان باشد. به آنان تعرض نشود و مورد تعقيب و سوء قصد قرار نگيرند، حقوق آنها را بپردازد.» يعني اعلام امنيت براي شيعيان. به طور كلي ميتوان گفت كه هر كسي با ولايت اهل بيت (ع) سر و كار دارد، نبايد نسبت به او تعدي شود. و حكومت حق برخورد با حجر بن عديها، عدي بن حاتمها، ميثم تمارها، شيبانيها، رشيد حجريها و ... را ندارد.
وي افزود: در بند ششم آمده است؛ «معاويه هرگز نسبت به امام حسن و برادرش حسين بن علي و هيچ يك از خاندان ايشان در آشكار و نهان توطئه نكند.» كه به معناي اعلام امنيت براي امام شيعه است. بنابراين وقتي كه به امام حسن (ع) توسط معاويه زهر خورانده شد، به نوعي طرف مقابل به مفاد عهدنامه عمل نكرد.
اين پژوهشگر ديني ادامه داد: در بند هفتم نيز آمده است؛ «در حضور معاويه اقامه شهادت نشود و معاويه خود را اميرالمؤمنين نداند.» اين يك مبناي فقهي است. در فقه اسلامي داريم، در مقابل كسي اقامه شهادت جايز است كه «عادل» باشد. «عدل» يعني عدم گناه كبيره و عدم اصرار يا عادت به گناهان صغيره. امام گفت كه معاويه فاعل گناهان كبيره و صغيره است و جاعل بودن در خلافت را بيان كرد.
وي تصريح كرد: در بند هشتم اين صلحنامه آمده است كه؛ «بايد يك ميليون درهم از درآمد سرزمين «دار ابجرد» ـ كه اشاره به داراب فارس دارد ـ به خانواده شهداي جنگ جمل و صفين كه در ركاب اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند، پرداخت شود.»
وي ادامه داد: امام حسن (ع) در اين 8 بند قراردادي كه ميبندد، واژه «اميرالمؤمنين» را براي پدرش، مكرر به كار ميبرد تا معاويه بفهمد كه هيچ امارت و حاكميتي نسبت به اهل ايمان ندارد.
وي در ادامه تأكيد ميكند: امام در اين بندها امكان هرگونه سوءاستفاده را از بين برد؛ به همين دليل معاويه عليه امام توطئه كرد. توطئه اولي كه براي امام به كار بردند، تخريب فرهنگي بود. ايادي معاويه در اين توطئه فرهنگي گفتند كه حسن بن علي (ع) كه اين همه دم از ايمان ميزند، كسي بوده كه 400 بار همسر اختيار كرده و كثيرالطلاق است. يا ميگفتند كه اگر علي (ع) زودتر ميآمد، نميگذاشتند تا عثمان كشته شود، پس آل علي، قاتل خليفه هستند.
حجتالاسلام شهاب در پايان سخنان خود اظهار كرد: به تدريج ذهن مردم را با اين تهمتها پر كردند تا اينكه منجر به اين شد كه وقتي امام حسن (ع) وارد مسجد ميشد، به جاي اين كه به عنوان نوه پيامبر (ص) و حاكم واقعي او را بپذيرند، در پاسخ به او ميگفتند كه «السلام عليك يا مذل المؤمنين» (اي كسي كه باعث ذلت اهل ايمان شدي). خيلي از مؤمنين و مقدس مآبان مدني، امام حسن (ع) را به خاطر صلحش حتي با اين مفاد قراردادي محكم به جهت تخريبهاي فرهنگي كه شده بود، باعث ذلت اهل ايمان ميدانستند. در نهايت، از امام حسن (ع) حمايت نشد و در ماجرا در پايان به شهادت حضرت منجر شد.
انتهاي پيام/ك/11