0

ذكر خوش صلوات

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

ذكر خوش صلوات

عنوان : ذكر خوش صلوات
نوع اصطلاح :
آداب و رسوم
صلوات ، مكررترين، همه جايي ترين و همگاني ترين ذكري بود كه بعد از ياد و نام خدا در جبهه گفته و شنيده مي شد، در رنج و راحت، جمع و خلوت ، پيشروي و عقب نشيني، عيد و عزا، سفرو حضرو پنهان و آشكار؛درآن مقياس و ميزان پاي بندي كه شايد بتوان گفت كسي نديده و نشنيده كه اسم احمد بر زبان جاري شده به روان قدسي اش درود و تحيت فرستاده نشده باشد.
چنان كه جان نثارانش در لشكر 27 حضرت محمد رسول الله كه به نام حضرتش متبرك بود نام لشكر را به ضرورت "حضرت رسول " مي گفتند تا خود و شنونده احياناً از روي سهو و نسيان با نفرستادن صلوات به ساحت پيامبر اسائۀ ادب نكرده باشند.
ذكر خوش صلوات را بهانه اي مي بايست، چون وقتي كه بچه ها با اتوبوس عازم خط بودند و از ذوق در پوست خود نمي گنجيدند و پيوسته سر و صدامي كردند، مي گفتند: " بياييم در مسير جاده جابه جا صلوات بفرستيم" و شروع مي كردند از نقطه اي تا نقطۀ ديگر همه با هم صلوات فرستادن، از آن جا تا نقطۀ بعد و همين طور تا مقصد يا جايي كه معلوم بشود ديگر خسته شده اند. حتي افتادن و شكستن ليوان و استكاني براي يك صلوات محمدي پسند دسته جمعي كافي بود.
گاهي جوابي واقع مي شد براي بي جوابي و فيصله دادن به بحث ، حالت ديگر ، به مزايده گذاشتن لباس و خوراكي و امثال آن بود؛ از اين قرار كه موقع پخش ميوه كه نوعاً درهم بود و ريزو درشت، پخش كننده مي گفت: " انار بزرگ به دويست صلوات" يكي مي آمد جلو كه : " من سيصد صلوات مي فرستم" و ديگري رقم بالاتري مي گفت، تا آخر و بالاخره صلواتهاي كه درمنبرها و حسينيۀ لشكر موقع سخنراني روحاني گردان باب مي شد ، تا جايي كه گاه اصل صحبت را تحت تأثير قرار مي داد.
راستي و درستي در سخن
سادگي ، صداقت صميميت كه در رگ حيات و زندگي در جبهه و جنگ جريان داشت، بش از هر چيز موجب پاكيزگي زبان و صفاي سخن بود و آن همه حكمت و رحمتي كه جايي براي لغو و از آن جمله حرف ناراست و ناصواب باقي
نمي گذاشت مزيد بر حدي از هوشياري كه هر قول راستي را نيز نقل نكنند،از حيث اخلاقي ، اطلاعاتي و موقع شناسي چنان كه مجروحان به اخلاص و اندكي مزاح در پاسخ احوال پرسي دوستان مي گفتند:
"ضرب خورده"يا "به آهن خورده" به جاي توضيح تير و تركش و نوع آسيب ديدگي و جزئيات حادثه: و نحوه اي رد گم كردن و در عين حال، متوسل به دروغ نشدن، چون تكيه كلام "گفتند نگويد" كه درست تر و راست تر آن "نگفتند بگوييد" بود، كنايه از اين كه :گويندۀ خبر به من نگفته است كه مطلب را براي شما بازگو كنم ، به اين ترتيب ، طفره رفتن از بيان آنچه نبايد به زبان مي آمد.
صداقت كه غايت راستي و درستي بود و انطباق قول و عمل و اجتناب از زبان دراز داشتن و دست كوتاه ، در آن اندازه از رقّت كه حتي در نوحه و شعارهاي دسته جمعي تنها عباراتي را با تقيه هم خواني مي كردندكه مصداق و شاهد صادق آن بودند و سخت هراس داشتند كه مبادا مخاطب آيۀ شريفۀ " لم تقولون ما لا تفعلون" باشند، چنان كه در اوج همت و صلابت و پايداري در مبارزه بعضي از دادن شعار " جنگ ، جنگ تا پيروزي" يا شعار " من مرد جنگم" طفره مي رفتند و به ندرت آنها را تكرار مي كردند، همان هاي كه اگر مرد جنگي هم بود جز خودشان نبود.

چهارشنبه 13 بهمن 1389  3:53 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها