جبر و اختیار در مثنوی
در بین مسائل مختلف فلسفی، موضوع مجبور بودن یا مختار بودن انسان، از موضوعاتی است که بر روی خط مرزی دو قلمرو طبیعت و ماورای طبیعت قرار دارد. امّا روی طبیعی آن آشکارتر است. بهخصوص که در این جنبه، فیلسوف و غیرفیلسوف شریکند که آیا کارهایی که از آدمی سر میزند، یا آنچه بر سرش میآید، همه در قدرت و اختیار اوست، یا تحت تأثیر عوامل نهان یا آشکار دیگری است بیرون از توان و فهم وی. واضح است که اعتقاد به یکی از این دو نظریه، تا چه حد در بینش اجتماع ما و تحلیلی که از حوادث تاریخی میکنیم، و همچنین در رفتار شخصی ما، مؤثر میباشد. از فرط اهمیت موضوع است که در اشعار پارسی برای خود جایی وسیع باز کرده، به طوری که همهی شاعران، کمابیش در این باب اظهار نظر کردهاند و بخشی مهم از آثار ذوقی و فکری ما را بحث جبر و اختیار و تقدیر تشکیل میدهد. آقای علینقی منزوی در این باره مینویسد: «کمتر کتاب فلسفی نگاشتهاند که برگی چند از آن را به این مسأله اختصاص نداده باشند. و اضافه بر آن، هماکنون فهرستهای کتابشناسی ایران در پیرامو موضوع قضا و قدر و جبر و اختیار در دوران اسلامی یکصد و پنجاه رسالهی مستقل را نشان میدهند.»