چشمایی كه هنوز نگران امت است
مرور میکنی خاطرات هزار ساله نوح را، تنهایی آدم را، زخمهای ایوب را و امتحان ابراهیم را. با آمدن آدم علیهالسلام آمدهای و بعد از عیسی علیهالسلام به پیامبری رسیدهای.
فرشتهها صدایت میکنند؛ اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستی.
هرچند اتمام حجت کردهای، هرچند عادلترین نگهبان را بر آنان گماردهای، اما دلشوره اینکه پس از تو چه خواهد شد، رهایت نمیکند.
پیامبری تو...
سبکبار بال میزنی، تا دورتر از دسترس همه پرندهها و فرشتهها. اما چه بهارها و اردیبهشتها در حسرت دیدن تو از راه خواهند آمد، ای بهشتیترین!
پیامبریات باران مهربانی بود که تا دورترین نقطه تشنگی خاک رسید. عطر رسالتت، هوایی بود که همه خاکیان را به هوای نفس کشیدن در دامنه اسلام کشاند.
پس از تو، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجرهای صیقل نداد.
به یمن پیامبری تو، زیتونها و انجیرها در برابر نخلها، قرآن تلاوت میکنند و نخلها به رسالت جهانی تو سوگند میخورند.
همه پرندههای جهان، اذان میگویند تا کوهها به امامت تو نماز کنند.
پس از تو
چه میتوان گفت از آن همه کلمهای که در صدای سکوت علی علیهالسلام ، پس از تو خاموش ماندند؟ پس از تو، غیر از نفسهای غمگین علی علیهالسلام و اشکهای ناتمام فاطمه علیهاالسلام ، هیچ نفسی به تو نرسید و هیچ اشکی از نام تو سرچشمه نگرفت.
بعد از تو، جز لبخندهای اندوهگین علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام ، همه لبخندها به کیسههای زر ختم شد.
چه شبها که فاطمه علیهاالسلام به یاد تو در ماه، با گریه مینگریست و علی علیهالسلام ، با بغض، ستارههای ایوان تاریک مدینه را میشمرد. آه، چه فرصتهای عزیزی که پس از تو، بین غربت برادرت علی علیهالسلام و مسلمانان نامسلمان گم شد!
کاش سلمانها و ابوذرها و... در باران تکثیر میشدند تا خطبههای علی علیهالسلام را عملی کنند! کاش... !
کاش چیزی نپرسی!
لب به سخن گشودی و فرمودی: «نورانیترین شما در روز قیامت، کسی است که آل محمد صلیاللهعلیهوآله را بیشتر دوست بدارد.» اما باور نمیکنی که امت تو چگونه به وصیت تو عمل کردند. کاش از دستهای گرمی نپرسی که هیچگاه پس از تو، دستهای تنهای علی علیهالسلام را در صبحگاهان غربت نفشرد و هیچ جوابی، پرندههای سلامش را نرسید! کاش از شانه امنی نپرسی که پس از تو هیچ شانهای هق هق گریههای دختر دردانهات را نداشت! کاش از دوستداشتن مپرسی که هیچ خانهای همسایه دوستی مهربانانه آل تو نشد! کاش... !
منبع:
عباس محمدی،مجله اشارات، شماره 94