تلاش برخی عناصر فراری وابسته به فتنه سبز برای تحت الشعاع قرار دادن سفر موفقیت آمیز رییس جمهور به لبنان، نه تنها نافرجام ماند، بلکه همچون نامه موسوم به 67 نفر، به عاملی برای تشدید اختلافات دورنی این طیف و حتی مایه تمسخر آنان شد.
به گزارش بولتن، با گذشت چند هفته از ماجرای نامه موسوم به 67 نفر روزنامه نگار که بعدها معلوم شد، جز چند نفر از امضا کنندگان نامه، هیچ کدام سابقه مطبوعاتی نداشتند، عوامل فراری فتنه سبز دست گلی جدید به آب داده اند.
ماجرا از این قرار است که متعاقب سفر دکتر محمود احمدی نژاد به بیروت، برخی از عناصر فراری با نگارش نامه ای "خطاب به ملت لبنان" ضن تکرار ادعاهای نخ نما شده، رییس جمهور منتخب ایران را نماینده ایران ندانسته و از مردم لبنان خواسته بودند که به استقبال ایشان نروند. این نامه، که به امضای 27 نفر از عوامل فراری رسیده بود، هر چند با بی توجهی افکار عمومی و حتی رسانه های لبنانی مواجه شد، اما واکنش تند طیف دیگری از فراریان را برانگیخت. دلیل اصلی نارضایتی این طیف، بی توجهی به آنان و عدم ذکر نامشان ذیل نامه مذکور بود. نتیجه آنکه گروه اخیر علاوه بر بایکوت نامه مزبور، خود به صرافت افتاده تا نامه ای دیگر البته خطاب به سعد حریری بنویسند، بدون آنکه از امضا کنندگان نامه اول اسمی ببرند. نا مه ای که به قول رضا ولی زاده، از عناصر فراری فتنه سیز، حتی توسط امضا کنندگان هم جدی گرفته نشد.
نامه دوم نیز مثل مانند نامه اول با بی اعتنایی افکار عمومی لبنان مواجه شد، طوری که حتی رسانه های مخالف حزب الله هم آن را منعکس نکردند. سرنوشت تلخ این دونامه برای فتنه گران سبب شد محمد رضا خاتمی، هم راستا با همکاران فراری خود، دست به کار شود و در آخرین روز اقامت دکتر احمدی نژاد در لبنان نامه ای خطاب به سید حسن نصرالله بنویسد. البته این نامه نیز فرجامی مشابه دو نامه پیشن داشت، طوری که جز یکی دو سایت لبنانی، در رسانه ای دیگر انعکاس نیافت.
با این وجود نامه های مذکور باعث درگیری داخلی میان دو طیف رقیب فرارای ها شد. نگاهی به واکنش هایی که این ماجرا در میان عناصر فراری ایجاد کرد، بسیار خواندنی است. این واکنش ها که از منابع مختلف اینترنتی جمع آوری شده است، به راحتی اوج اختلافات درونی میان عوامل فتنه را نشان می دهد:
ما را قال گذاشتند
رضا ولی زاده:دو نامه ی اخیر هیچ کدام بازتاب رسانه ای چندانی نیافتند. نامه ی دوم تنها در حد بضاعت رسانه ای امضا کنندگانش و یکی دوحلقه فراتر از روابطشان منتشر و نامه ی سوم اصلا دیده نشد. حتی امضاکنندگانش هم آن را در فیس بوک به اشتراک نگذاشتند و خودشان هم آن را جدی نگرفتند (که البته بنده هم یکی از همان کسانی هستم که به اشتراک نگذاشتم. ....امروز از چند دوست روزنامهنگار شنیدم که میگفتند با این وضع دیگر حاضر نیستند هیچ نامهای امضا کنند.
از شما چه پنهان بنده هم از این پس تنها نامه هایی را امضا خواهم کرد که برای گروههای مختلف و افراد متفاوت با سلیقهها و عقاید متفاوت ارسال شود و مادامی که نام کسانی که با آن ها اختلاف سلیقه دارم و خارج از کلونی روابط من هستند وجود نداشته باشد، از امضای نامهها محروم خواهم بود. ...جمعی از کسانی که روابط دوستانه و خوبی با هم دارند و یکدیگر را بیشتر میپسندند تصمیم گرفتهاند نامهای به مردم لبنان بنویسند و دل باقی روشنفکران و دانشگاهیان و روزنامهنگاران را هم بسوزانند و قالشان بگذارند و آنها را در دوایر روشنفکریگری و دانشگاهیگری و روزنامهنگاریگری به رسمیت نشناسند
عبداللطیف عبادی: ستون ویژهء روزنامه کیهان را بنده درست می کنم یا شما؟ بنده یک شیاد و کلاش هستم که اسم خودم را روزنامه نگاری تبعیدی گذاشته ام یا دوستان شما و آن عزیزانی که زیر نامهء رسوایی 67 نفره را امضا کردند؟ بنده سناریویی را که برای خراب کردن کروبی بیچاره و تحت عنوان "شهادت ترانهء موسوی! " ساخته بودند تبدیل به تله ای برای آن پیرمرد نگون بخت کردم و سپس با استناد به همان داستان به ترکیه آمدم و سه سوته پناهندگی گرفتم و سر از بلاد فرنگ درآوردم یا رضا ولی زاده و لیلا ملک محمدی؟
شما تصور کرده اید واقعا" میشود به سادگی جمجمهء هر انسان پرسشگری را با مشتی آهنین خورد کرد و مغزش را در دهانش ریخت؟ یکچنین تصوری واقعا" اشتباه است . حقیقت را نمی شود با چهارتا تهمت و برچسب " اطلاعاتی ، کیهانی ، مزدور " و این قبیل کلمات پوشاند و پنهان کرد . در ماجرای افتضاح موسوم به نامه 67 نفر هم همین شد . همان نامهء دوم و سومی که به آنها اشاره کرده را هم در زمان مناسب روی میز می گذارم تا مشخص شود چه کسانی میخواهند خودشان را تبدیل به نماد آزادیخواهان و سخنگویان ملت ایران کنند
شما این مطلب را علاوه بر انتشارش در وبلاگتان بطور "نت" هم در فیس بوکتان نوشته اید و سرشناس ترین افراد شیاد و کلاش و لات و لمپن و بدنامی را هم که در جریان افتضاح نامهء 67 نفره معرف حضور همگان شدند را هم در آن تگ کرده اید تا زیر مطلبتان شمع و گل و پروانه و بلبل همگی تشریف بیاورند و جمع شوند . بعد هم اسم کارتان را می گذارید تلاش برای " پاگرفتن یک جریان اعتراضی منسجم و قدرتمند! " . شما واقعا" برای این جریان قدرتمند و منسجمی که می خواهید راه بیندازید آدمی خوشنامتر ازآیدا سعادت ، پروانه وحید منش ، علی رضا رضایی و امثال اینها پیدا نکردید؟
براندازی نرم با شیر کاکائو!
علی مهتدی: نامه سوم، از نظر شخص من، مخاطب اشتباهی داشت(سعد حریری) و نمیدانست که کجا باید منتشر شود. مخاطب اشتباه برای اینکه دعوت احمدینژاد از طرف رییسجمهور صورت گرفته بود و سعد حریری اصولا کارهای نبود و دوم هم اینکه آیا امضاکنندگان نامه فکر کرده بودند که این متن را کجا قرار است منتشر کنند؟ در فیس بوک؟ برای دلخوشی خودمان؟ براندازی نرم در فیسبوک با شیرکاکائو؟
مخاطب نامه لبنانی بود. ممکنه همهی دوستانی که اون نامه رو امضا کردن با من مخالف باشن ولی فکر میکنم بازنشرش در جرس و سایتهای فارسیزبان مثل روغن... ریخته رو نذر امامزاده کردن، بود. در غیر این صورت، کار بیشتر شکل کمدی به خودش میگرفت. یعنی یک عده حالا بیست نفر یا دویست نفر نشستن یک نامه امضا کردن و تو فیسبوکها و سایتهای فارسی منتشر کردن و خودشون برای خودشون کف زدن. قرار بود مخاطب لبنانی یه تلنگری بخوره، که متاسفانه نشد.
لازم به ذکر است رضا ولی زاده، تا چند سال پیش به عنوان تایپیست در یکی از روزنامه های چاپ تهران فعالیت می کرد. او بعدها با راه اندازی چند وبلاگ فعالیت های مخفی خود علیه نظام را آغاز کرد. ولی زاده همان فردی است که داستان دروغ کشته شدن ترانه موسوی را به شیخ ساده لوح گفته بود و به وسیله آن توانست از کشور فرار کرده و در فرانسه پناهنده شود.
عبداللطیف عبادی، نویسنده مطلب "این شیادها کجا روزنامه نگار بوده اند" می باشد. او 10 سالی است مقیم انگلیس است.
علی مهتدی نیز که نویسنده نامه دوم است، مدتی خبرنگار بخش فارسی رادیو دویچهوله بود. وی پیش تر در برخی روزنامه های زنجیره ای فعالیت داشت.
منبع :پایگاه اطلاع رسانی رجا نیوز