0

ولایت فقیه

 
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

ولایت فقیه

ولایت فقیه

 

شما نسل جوان حوزه‏هاى روحانيت بايد زنده باشيد، و امر خدا را زنده نگهداريد.

 

شما نسل جوانيد؛ فكرتان را رشد و تكامل دهيد. افكارى را كه همه در اطراف حقايق و دقايق علوم دور مى‏زند كنار بگذاريد؛ چون اين ريزبينيها بسيارى از ما را از انجام مسئوليتهاى خطيرمان دور نگهداشته است. به داد اسلام برسيد، و مسلمانان را از خطر نجات دهيد. اسلام را دارند از بين مى‏برند. به اسم احكام اسلام به اسم رسول اكرم (ص) اسلام را نابود مى‏كنند. مبلغين همه جوره داخلى و خارجى، چه آنهايى كه تبعه استعمارند و چه مبلغين داخلى و بومى آنها، به تمام دهات و بخشهاى ايران رفته‏اند؛ و بچه‏ها و نوجوانان ما را، آنهايى را كه به درد اسلام مى‏خورند، منحرف مى‏كنند. به داد آنها برسيد.

 

شما موظفيد آنچه را تفقه كرده‏ايد بين مردم منتشر كنيد؛ و مردم را با مسائلى كه ياد گرفته‏ايد آشنا سازيد. آن همه تعريف و تمجيدى كه در اخبار از اهل علم و فقيه آمده «1» براى همين است كه احكام و عقايد و نظامات اسلام را معرفى مى‏كند و سنت رسول اكرم (ص) را به مردم مى‏آموزد. شما بايد به تبليغات و تعليمات در جهت معرفى و بسط اسلام همت بگماريد.

 

ما موظفيم ابهامى را كه نسبت به اسلام به وجود آورده‏اند برطرف سازيم. تا اين ابهام را از اذهان نزداييم، هيچ كارى نمى‏توانيم انجام بدهيم. ما بايد خود و نسل آينده را وادار كنيم؛ و به آنها سفارش كنيم كه نسل آتيه خويش را نيز مأمور كنند اين ابهامى را كه بر اثر تبليغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتى بسيارى از تحصيلكرده‏هاى ما، پيدا شده رفع كنند؛ جهان‏بينى و نظامات اجتماعى اسلام را معرفى كنند. حكومت اسلامى را معرفى نمايند تا مردم بدانند اسلام چيست و قوانين آن چگونه است. امروز حوزه قم، حوزه مشهد، و حوزه‏هاى ديگر موظفند كه اسلام را ارائه بدهند و اين مكتب را عرضه كنند. مردم اسلام را نمى‏شناسند. شما بايد خودتان را، اسلامتان را، نمونه‏هاى رهبرى و حكومت اسلامى را، به مردم دنيا معرفى كنيد. مخصوصاً به گروه دانشگاهى و طبقه تحصيلكرده. دانشجويان چشمشان باز است. شما مطمئن باشيد اگر اين مكتب را عرضه نماييد و حكومت اسلامى را چنانكه هست به دانشگاهها معرفى كنيد، دانشجويان از آن استقبال خواهند كرد. دانشجويان با استبداد مخالفند؛ با حكومتهاى دست نشانده و استعمارى مخالفند؛ با قلدرى و غارت اموال عمومى مخالفند؛ با حرامخورى و دروغپردازى مخالفند. با اسلامى كه طرز حكومت اجتماعى و تعاليم دارد، هيچ دانشگاه و دانشجويى مخالفت ندارد. اينها دستشان به طرف حوزه نجف دراز است كه براى ما فكرى بكنيد. آيا بايد بنشينيم تا آنها ما را امر به معروف كنند و به انجام وظيفه دعوت نمايند؟ جوانان از اروپا ما را امر به معروف كنند كه ما حوزه اسلامى تشكيل داده‏ايم شما به ما كمك كنيد!

 

وظيفه ماست كه اين مطالب را تذكر بدهيم؛ طرز حكومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بيان كنيم؛ بگوييم كه دار الإماره و دكة القضاى (وزارت دادگسترى) او [حضرت على (ع)] در گوشه مسجد قرار داشت، و دامنه حكومتش تا انتهاى ايران و مصر و حجاز و يمن گسترش داشت. متأسفانه وقتى حكومت به طبقات بعدى رسيد، طرز حكومت تبديل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد. بايد اين مطالب را به مردم رسانيد و آنان را رشد فكرى و سياسى داد. بايد گفت كه چگونه حكومتى مى‏خواهيم؛ و زمامدار و متصديان امور حكومتى ما بايد چگونه باشند، و چه رفتار و سياستى را پيش گيرند. زمامدار جامعه اسلامى كسى است كه با برادرش، عقيل، چنان رفتار مى‏كند «1» تا هر گز درخواست تبعيض اقتصادى و اضافه كمك از بيت المال نكند. دخترش را كه از بيت المال عاريه مضمونه گرفته، بازخواست مى‏كند، و مى‏فرمايد اگر عاريه مضمونه نبود، تو اولين هاشميه‏اى بودى كه دستت قطع مى‏شد «2»! ما چنين حاكم و زمامدارى مى‏خواهيم. زمامدارى كه مجرى قانون باشد؛ نه مجرى هوسها و تمايلات خويش؛ افراد مردم را در برابر قانون مساوى بداند، و آنها را داراى وظايف و حقوق اساسى متساوى؛ بين افراد امتياز و تبعيض قائل نشود؛ خاندان خود و ديگرى را به يك نظر نگاه كند؛ اگر پسرش دزدى كرد، دستش را قطع كند؛ برادر و خواهرش هروئين فروشى كردند، آنها را اعدام كند؛ نه اينكه عده‏اى را براى ده گرم هروئين بكشند، و كسان آنها باند هروئين داشته باشند و خروارها هروئين وارد كنند!

 

اجتماعات در خدمت تبليغات و تعليمات‏

 

بسيارى از احكام عبادى اسلام منشأ خدمات اجتماعى و سياسى است. عبادتهاى اسلامى اصولًا توأم با سياست و تدبير جامعه است. مثلًا نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عين معنويت و آثار اخلاقى و اعتقادى، حائز آثار سياسى است. اسلام اين گونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آنها استفاده دينى بشود؛ عواطف برادرى و همكارى افراد تقويت شود؛ رشد فكرى بيشترى پيدا كنند؛ براى مشكلات سياسى و اجتماعى خود راه‏حلهايى بيابند؛ و به دنبال آن به جهاد و كوشش دسته جمعى بپردازند. در كشورهاى غير اسلامى، يا حكومتهاى غير اسلامى در كشورهاى اسلامى، هرگاه بخواهند چنين اجتماعاتى فراهم آورند، مجبورند ميليونها از ثروت و بودجه مملكت را صرف كنند.

 

تازه اجتماعات آنها بى‏صفا و ظاهرى و عارى از آثار خير است. اسلام ترتيباتى داده كه هر كس خودش آرزو مى‏كند به حج برود، و راه افتاده به حج مى‏رود. خودش با اشتياق به نماز جماعت مى‏رود. بايد از اين اجتماعات به منظور تبليغات و تعليمات دينى و توسعه نهضت اعتقادى و سياسى اسلامى استفاده كنيم. بعضى به اين فكرها نيستند، و بيش از اينكه «و لا الضالين» را خوب ادا كنند فكرى ندارند. حج كه مى‏روند، به جاى اينكه با برادران مسلمان خود تفاهم كنند، عقايد و احكام اسلام را نشر دهند و براى مصايب و مشكلات عمومى مسلمانان چاره‏اى بينديشند، و مثلًا براى آزاد كردن فلسطين كه وطن اسلام است اشتراك مساعى كنند، به اختلافات دامن‏مى‏زنند! در حالى كه مسلمين صدر اسلام با اجتماع حج و با جماعت جمعه كارهاى مهم انجام مى‏دادند.

 

در خطبه روز «جمعه» اين طور نبود كه فقط يك سوره و دعايى بخوانند و چند كلمه‏اى بگويند؛ با خطبه‏هاى جمعه بسيج سپاه مى‏شد، و از مسجد به ميدان جنگ مى‏رفتند. و كسى كه از مسجد به ميدان جنگ برود، فقط از خدا مى‏ترسد و بس؛ و از كشته شدن و فقر و آوارگى نمى‏ترسد. و چنين سپاهى سپاه فاتح و پيروز است. هرگاه خطبه‏هايى را كه راجع به جمعه است و خطبه‏هاى حضرت امير (ع) را ملاحظه كنيد «1»، مى‏بينيد كه بنا بر اين بوده كه مردم را به راه بيندازند و به حركت درآورند و به مبارزه برانگيزند؛ براى اسلام فدايى و مجاهد بسازند؛ و گرفتاريهاى مردم دنيا را برطرف كنند. اگر هر روز جمعه مجتمع مى‏شدند، و مشكلات عمومى مسلمانان را به ياد مى‏آوردند و رفع مى‏كردند، يا تصميم به رفع آن مى‏گرفتند، كار به اينجا نمى‏كشيد. امروز بايد با جديت اين اجتماعات را ترتيب دهيم، و از آن براى تبليغات و تعليمات استفاده كنيم. به اين ترتيب، نهضت اعتقادى و سياسى اسلام وسعت پيدا مى‏كند و اوج مى‏گيرد.

 

عاشورايى به وجود آوريد

 

اسلام را عرضه بداريد. و در عرضه آن به مردم نظير عاشورا به وجود بياوريد. چطور عاشورا را محكم نگهداشته و نگذاشته‏ايم از دست برود، چگونه هنوز مردم براى عاشورا سينه مى‏زنند و اجتماع مى‏كنند. (سلام بر مؤسس آن) شما هم امروز كارى كنيد كه راجع به حكومت موجى به وجود آيد؛ اجتماعات برپا گردد؛ روضه خوان و منبرى پيدا كند؛ و در ذهن مردم مطرح بماند. اگر اسلام را معرفى نماييد و جهان‏بينى (عقايد) و اصول و احكام و نظام اجتماعى اسلام را به مردم بشناسانيد، با اشتياق كامل از آن استقبال مى‏كنند. خدا مى‏داند كه خواستاران آن بسيارند. من تجربه كرده‏ام، وقتى كلمه‏اى القا مى‏شد، موجى در مردم ايجاد مى‏گرديد. براى اينكه مردم همگى از اين وضع ناراحت و ناراضى هستند. زير سرنيزه و خفقان نمى‏توانند حرفى بزنند. كسى را مى‏خواهند كه بايستد و با شجاعت صحبت كند. اينك شما فرزندان دلير اسلام مردانه بايستيد و براى مردم نطق كنيد. حقايق را به زبان ساده براى توده‏هاى مردم بيان كنيد؛ و آنان را به شور و حركت درآوريد. از مردم كوچه و بازار، از همين كارگران و دهقانان پاكدل و دانشجويان بيدار مجاهد بسازيد. همه مردم مجاهد خواهند شد. از همه اصناف جامعه آماده‏اند كه براى آزادى و استقلال و سعادت ملت مبارزه كنند. مبارزه براى آزادى و سعادت احتياج به دين دارد. اسلام را كه مكتب جهاد و دين مبارزه است در اختيار مردم قرار دهيد تا عقايد و اخلاق خودشان را از روى آن تصحيح كنند، و به صورت يك نيروى مجاهد، دستگاه سياسى جائر و استعمارى را سرنگون كرده، حكومت اسلامى را برقرار سازند.

 

فقهايى «حصن اسلام» هستند كه معرف عقايد و نظامات اسلام و مدافع و حافظ آن باشند؛ و اين تعريف و دفاع و حفاظت را با نطقهاى پر شور و بيداركننده و رهبرى مردم ثابت كنند. در اين صورت است كه اگر بعد از 120 سال درگذشتند، مردم احساس خواهند كرد كه مصيبتى بر اسلام وارد و خلئى ايجاد شده است، و به تعبير روايت ثُلِمَ فِى الْاسْلامِ ثُلْمة لا يسدُّها شَيْ‏ءٌ. اينكه مى‏فرمايد فقيه مؤمن اگر بميرد، ثُلِمَ فىِ الْاسْلام، خلئى جبران ناپذير در جامعه اسلام به وجود مى‏آيد، مردن بنده است كه در خانه نشسته‏ام و كارى جز مطالعه ندارم؟ از رفتن من چه خلئى در جامعه اسلام ايجاد مى‏شود؟ اسلام وقتى امام حسين (ع) را از دست مى‏دهد، ثُلم فيه ثلمة، خلئى جبران ناپذير در آن به وجود مى‏آيد.

 

كسانى كه حافظ عقايد و قوانين و نظام اجتماعى اسلام هستند، مانند «خواجه نصير» «1» و «علامه» «2» كه خدمت شايان و نمايانى كرده‏اند، اگر بميرند خلئى به وجود مى‏آيد. اما من و جنابعالى براى اسلام چه كرده‏ايم كه اگر مرديم مصداق اين روايت باشد؟ هزار نفر از ما بميرد، هيچ خبرى نمى‏شود! ما يا فقيه نيستيم حق فقه، يعنى آن طور كه بايد بود؛ و يا مؤمن نيستيم حق ايمان.

 

مقاومت در مبارزه‏اى طولانى‏

 

هيچ عاقلى انتظار ندارد كه تبليغات و تعليمات ما بزودى به تشكيل حكومت اسلامى منتهى شود. براى توفيق يافتن در استقرار حكومت اسلامى احتياج به فعاليتهاى متنوع و مستمرى داريم. اين هدفى است كه احتياج به زمان دارد. عقلاى عالم يك سنگ اينجا مى‏گذارند تا بعد از دويست سال، ديگرى پايه‏اى بر آن بنا كند و نتيجه‏اى از آن به دست آيد. خليفه به پيرمردى كه نهال گردو مى‏كاشت گفت: پيرمرد، گردو مى‏كارى كه پنجاه سال ديگر و بعد از مردنت ثمر مى‏دهد؟ در جوابش گفت: ديگران كاشتند ما خورديم؛ ما مى‏كاريم تا ديگران بخورند.

 

فعاليتهاى ما اگر هم براى نسل آينده نتيجه بدهد، بايد دنبال شود. چون خدمت به اسلام است و در راه سعادت انسانهاست؛ و امر شخصى نيست كه بگوييم چون حالا به نتيجه نمى‏رسد و ديگران بعدها نتيجه آن را مى‏گيرند، به ما چه ربطى دارد.

 

سيد الشهداء (ع)  كه تمام جهات مادى خود را به معرض خطر درآورد و فدا كرد، اگر چنين تفكرى داشت و كارها را براى شخص خود و استفاده شخصى مى‏كرد، از اول سازش مى‏نمود و قضيه تمام مى‏شد. هيأت حاكمه اموى از خدا مى‏خواستند كه امام حسين (ع) دست بيعت بدهد و با حكومت آنها موافقت نمايد، از اين بهتر براى آنها چه بود كه پسر پيغمبر (ص) و امام وقت به آنها «امير المؤمنين» بگويد و حكومتشان را به رسميت بشناسد؛ ولى آن حضرت در فكر آينده اسلام و مسلمين بود. به خاطر اينكه اسلام در آينده و در نتيجه جهاد مقدس و فداكارى او در ميان انسانها نشر پيدا كند و نظام سياسى و نظام اجتماعى آن در جامعه‏ها برقرار شود، مخالفت نمود؛ مبارزه كرد؛ و فداكارى كرد.

 

در روايتى كه قبلًا آوردم دقت كنيد. مى‏بينيد حضرت امام صادق (ع) در شرايطى كه تحت فشار حكام ستمكار قرار دارد و در حال تقيه به سر مى‏برد و قدرت اجرايى ندارد و بسيارى اوقات تحت مراقبت و محاصره به سر مى‏برد، براى مسلمانان تكليف معين مى‏كند، و حاكم و قاضى نصب مى‏فرمايد. آيا اين كار آن حضرت چه معنا دارد؟ و اصولًا بر اين نصب و عزل چه فايده‏اى مترتب است؟ مردان بزرگ، كه داراى سطح فكر وسيعى مى‏باشند، هيچ گاه مأيوس نگرديده و به وضع فعلى خود- كه در زندان و اسارت به سر مى‏برند و معلوم نيست آزاد مى‏شوند يا نه- نمى‏انديشند؛ و براى پيشبرد هدف خويش در هر شرايطى كه باشند طرح نقشه مى‏كنند تا بعداً اگر توانستند شخصاً آن طرح را به مرحله اجرا درآورند؛ و اگر خودشان فرصت نيافتند، ديگران- هر چند بعد از دويست يا سيصد سال- دنبال اين طرح بروند و اجرا نمايند. اساس بسيارى از نهضتهاى بزرگ به همين صورتها بوده است. رئيس جمهور سابق اندونزى، سوكارنو «1»، در زندان داراى اين افكار بوده، و نقشه‏ها كشيده و طرحها داده كه بعداً به اجرا درآمده است.

 

امام صادق (ع) علاوه بر دادن طرح، نصب هم فرموده‏اند. اين نصب امام (ع) اگر براى آن روز بود، البته كار لغوى محسوب مى‏شد؛ ولى آن حضرت به فكر آينده بودند. مثل ما نبودند كه فقط به فكر خودش باشد و وضع خود را بنگرد. فكر امت بوده؛ فكر بشر بوده؛ فكر همه عالم بوده است. مى‏خواسته بشر را اصلاح كند؛ و قانون عدل را اجرا نمايد. او بايد در هزار و چند صد سال پيش طرح بدهد، نصب نمايد تا آن روز كه ملتها بيدار شدند، ملت اسلام آگاه گرديد و قيام كرد، ديگر تحيرى نباشد وضع حكومت اسلامى و رئيس اسلام معلوم باشد.

 

اصولًا دين اسلام و مذهب شيعه و ساير مذاهب و اديان به همين نحو پيشرفت كرده است؛ يعنى ابتدا جز طرح چيزى نبوده؛ و سپس بر اثر ايستادگى و جديت رهبران و پيامبران به ثمر رسيده است. موسى شبانى بيش نبود و سالها شبانى مى‏كرد؛ آن روز كه براى مبارزه با فرعون مأمور شد، ياور و پشتيبانى نداشت؛ ولى بر اثر لياقت ذاتى و ايستادگى خود با يك عصا اساس حكومت فرعون را برچيد. شما خيال مى‏كنيد اگر عصاى موسى دست من و جنابعالى بود، اين كار از ما مى‏آمد؟ همت و جديت و تدبير موسى مى‏خواهد تا با آن عصا بساط فرعون را به هم بريزد. و اين كار از هر كسى ساخته نيست. پيغمبر اكرم (ص) وقتى كه به رسالت مبعوث شد، و شروع به تبليغ كرد، يك طفل هشت ساله (حضرت امير (ع)) و يك زن چهل ساله (حضرت خديجه) به او ايمان آوردند. جز اين دو نفر كسى را نداشت. و همه مى‏دانند كه چقدر آن حضرت را اذيت كردند و كارشكنيها و مخالفتها نمودند. ليكن مأيوس نشد، و نفرمود كسى ندارم.

 

ايستادگى كرد؛ و با قدرت روحى و عزمى قوى از «هيچْ» رسالت را به اينجا رسانيد كه امروز هفتصد ميليون جمعيت تحت لواى او هستند.

 

مذهب شيعه هم از صفر شروع شد. روزى كه پيغمبر اكرم (ص) اساس آن را پايه گذارى كرد با استهزا مواجه گرديد! وقتى كه مردم را جمع و مهمان نمود و فرمود كسى كه چنين و چنان باشد وزير من است، و جز حضرت امير (ع) كه در آن وقت هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ولى داراى روحى بزرگ بود، بزرگتر از همه دنيا، كسى از جا برنخاست، شخصى رو كرد به حضرت ابي طالب و با استهزا گفت اكنون بايد زير پرچم پسرت بروى «1»!

آن روز هم كه ولايت و حكومت امير المؤمنين (ع) را به مردم عرضه داشت، با «بخ بخ» (مبارك باد) ظاهرى مواجه گرديد «1»؛ ليكن مخالفتها از همان جا شروع شد، و تا آخر هم ادامه داشت. اگر حضرت رسول (ص) ايشان را فقط مرجع مسائل شرعيه قرار مى‏داد، هيچ گونه مخالفتى نمى‏شد؛ ولى چون منصب جانشينى را به حضرت داد و فرمود ايشان بايد حاكم بر مسلمين بوده و سرنوشت ملت اسلام را در دست داشته باشد، موجب آن ناراحتيها و مخالفتها شد. شما هم اگر امروز در خانه بنشينيد و در امور مملكتى دخالت نكنيد، كسى به شما كارى ندارد. آن روز به شما كار دارند كه بخواهيد در مقدرات كشور دخالت كنيد. حضرت امير (ع) و شيعه چون در امور حكومتى و كشورى دخالت مى‏كردند، آن همه مورد اذيت و مصيبت قرار گرفتند. اما دست از جهاد و فعاليت نكشيدند تا بر اثر تبليغات و مجاهدات آنان امروز تقريباً دويست ميليون شيعى در دنيا وجود دارد.
 
 منبع:ولایت فقیه امام خمینی ره

دوشنبه 4 بهمن 1389  9:28 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها