ولایت فقیه
شما نسل جوان حوزههاى روحانيت بايد زنده باشيد، و امر خدا را زنده نگهداريد.
شما نسل جوانيد؛ فكرتان را رشد و تكامل دهيد. افكارى را كه همه در اطراف حقايق و دقايق علوم دور مىزند كنار بگذاريد؛ چون اين ريزبينيها بسيارى از ما را از انجام مسئوليتهاى خطيرمان دور نگهداشته است. به داد اسلام برسيد، و مسلمانان را از خطر نجات دهيد. اسلام را دارند از بين مىبرند. به اسم احكام اسلام به اسم رسول اكرم (ص) اسلام را نابود مىكنند. مبلغين همه جوره داخلى و خارجى، چه آنهايى كه تبعه استعمارند و چه مبلغين داخلى و بومى آنها، به تمام دهات و بخشهاى ايران رفتهاند؛ و بچهها و نوجوانان ما را، آنهايى را كه به درد اسلام مىخورند، منحرف مىكنند. به داد آنها برسيد.
شما موظفيد آنچه را تفقه كردهايد بين مردم منتشر كنيد؛ و مردم را با مسائلى كه ياد گرفتهايد آشنا سازيد. آن همه تعريف و تمجيدى كه در اخبار از اهل علم و فقيه آمده «1» براى همين است كه احكام و عقايد و نظامات اسلام را معرفى مىكند و سنت رسول اكرم (ص) را به مردم مىآموزد. شما بايد به تبليغات و تعليمات در جهت معرفى و بسط اسلام همت بگماريد.
ما موظفيم ابهامى را كه نسبت به اسلام به وجود آوردهاند برطرف سازيم. تا اين ابهام را از اذهان نزداييم، هيچ كارى نمىتوانيم انجام بدهيم. ما بايد خود و نسل آينده را وادار كنيم؛ و به آنها سفارش كنيم كه نسل آتيه خويش را نيز مأمور كنند اين ابهامى را كه بر اثر تبليغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتى بسيارى از تحصيلكردههاى ما، پيدا شده رفع كنند؛ جهانبينى و نظامات اجتماعى اسلام را معرفى كنند. حكومت اسلامى را معرفى نمايند تا مردم بدانند اسلام چيست و قوانين آن چگونه است. امروز حوزه قم، حوزه مشهد، و حوزههاى ديگر موظفند كه اسلام را ارائه بدهند و اين مكتب را عرضه كنند. مردم اسلام را نمىشناسند. شما بايد خودتان را، اسلامتان را، نمونههاى رهبرى و حكومت اسلامى را، به مردم دنيا معرفى كنيد. مخصوصاً به گروه دانشگاهى و طبقه تحصيلكرده. دانشجويان چشمشان باز است. شما مطمئن باشيد اگر اين مكتب را عرضه نماييد و حكومت اسلامى را چنانكه هست به دانشگاهها معرفى كنيد، دانشجويان از آن استقبال خواهند كرد. دانشجويان با استبداد مخالفند؛ با حكومتهاى دست نشانده و استعمارى مخالفند؛ با قلدرى و غارت اموال عمومى مخالفند؛ با حرامخورى و دروغپردازى مخالفند. با اسلامى كه طرز حكومت اجتماعى و تعاليم دارد، هيچ دانشگاه و دانشجويى مخالفت ندارد. اينها دستشان به طرف حوزه نجف دراز است كه براى ما فكرى بكنيد. آيا بايد بنشينيم تا آنها ما را امر به معروف كنند و به انجام وظيفه دعوت نمايند؟ جوانان از اروپا ما را امر به معروف كنند كه ما حوزه اسلامى تشكيل دادهايم شما به ما كمك كنيد!
وظيفه ماست كه اين مطالب را تذكر بدهيم؛ طرز حكومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بيان كنيم؛ بگوييم كه دار الإماره و دكة القضاى (وزارت دادگسترى) او [حضرت على (ع)] در گوشه مسجد قرار داشت، و دامنه حكومتش تا انتهاى ايران و مصر و حجاز و يمن گسترش داشت. متأسفانه وقتى حكومت به طبقات بعدى رسيد، طرز حكومت تبديل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد. بايد اين مطالب را به مردم رسانيد و آنان را رشد فكرى و سياسى داد. بايد گفت كه چگونه حكومتى مىخواهيم؛ و زمامدار و متصديان امور حكومتى ما بايد چگونه باشند، و چه رفتار و سياستى را پيش گيرند. زمامدار جامعه اسلامى كسى است كه با برادرش، عقيل، چنان رفتار مىكند «1» تا هر گز درخواست تبعيض اقتصادى و اضافه كمك از بيت المال نكند. دخترش را كه از بيت المال عاريه مضمونه گرفته، بازخواست مىكند، و مىفرمايد اگر عاريه مضمونه نبود، تو اولين هاشميهاى بودى كه دستت قطع مىشد «2»! ما چنين حاكم و زمامدارى مىخواهيم. زمامدارى كه مجرى قانون باشد؛ نه مجرى هوسها و تمايلات خويش؛ افراد مردم را در برابر قانون مساوى بداند، و آنها را داراى وظايف و حقوق اساسى متساوى؛ بين افراد امتياز و تبعيض قائل نشود؛ خاندان خود و ديگرى را به يك نظر نگاه كند؛ اگر پسرش دزدى كرد، دستش را قطع كند؛ برادر و خواهرش هروئين فروشى كردند، آنها را اعدام كند؛ نه اينكه عدهاى را براى ده گرم هروئين بكشند، و كسان آنها باند هروئين داشته باشند و خروارها هروئين وارد كنند!
اجتماعات در خدمت تبليغات و تعليمات
بسيارى از احكام عبادى اسلام منشأ خدمات اجتماعى و سياسى است. عبادتهاى اسلامى اصولًا توأم با سياست و تدبير جامعه است. مثلًا نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عين معنويت و آثار اخلاقى و اعتقادى، حائز آثار سياسى است. اسلام اين گونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آنها استفاده دينى بشود؛ عواطف برادرى و همكارى افراد تقويت شود؛ رشد فكرى بيشترى پيدا كنند؛ براى مشكلات سياسى و اجتماعى خود راهحلهايى بيابند؛ و به دنبال آن به جهاد و كوشش دسته جمعى بپردازند. در كشورهاى غير اسلامى، يا حكومتهاى غير اسلامى در كشورهاى اسلامى، هرگاه بخواهند چنين اجتماعاتى فراهم آورند، مجبورند ميليونها از ثروت و بودجه مملكت را صرف كنند.
تازه اجتماعات آنها بىصفا و ظاهرى و عارى از آثار خير است. اسلام ترتيباتى داده كه هر كس خودش آرزو مىكند به حج برود، و راه افتاده به حج مىرود. خودش با اشتياق به نماز جماعت مىرود. بايد از اين اجتماعات به منظور تبليغات و تعليمات دينى و توسعه نهضت اعتقادى و سياسى اسلامى استفاده كنيم. بعضى به اين فكرها نيستند، و بيش از اينكه «و لا الضالين» را خوب ادا كنند فكرى ندارند. حج كه مىروند، به جاى اينكه با برادران مسلمان خود تفاهم كنند، عقايد و احكام اسلام را نشر دهند و براى مصايب و مشكلات عمومى مسلمانان چارهاى بينديشند، و مثلًا براى آزاد كردن فلسطين كه وطن اسلام است اشتراك مساعى كنند، به اختلافات دامنمىزنند! در حالى كه مسلمين صدر اسلام با اجتماع حج و با جماعت جمعه كارهاى مهم انجام مىدادند.
در خطبه روز «جمعه» اين طور نبود كه فقط يك سوره و دعايى بخوانند و چند كلمهاى بگويند؛ با خطبههاى جمعه بسيج سپاه مىشد، و از مسجد به ميدان جنگ مىرفتند. و كسى كه از مسجد به ميدان جنگ برود، فقط از خدا مىترسد و بس؛ و از كشته شدن و فقر و آوارگى نمىترسد. و چنين سپاهى سپاه فاتح و پيروز است. هرگاه خطبههايى را كه راجع به جمعه است و خطبههاى حضرت امير (ع) را ملاحظه كنيد «1»، مىبينيد كه بنا بر اين بوده كه مردم را به راه بيندازند و به حركت درآورند و به مبارزه برانگيزند؛ براى اسلام فدايى و مجاهد بسازند؛ و گرفتاريهاى مردم دنيا را برطرف كنند. اگر هر روز جمعه مجتمع مىشدند، و مشكلات عمومى مسلمانان را به ياد مىآوردند و رفع مىكردند، يا تصميم به رفع آن مىگرفتند، كار به اينجا نمىكشيد. امروز بايد با جديت اين اجتماعات را ترتيب دهيم، و از آن براى تبليغات و تعليمات استفاده كنيم. به اين ترتيب، نهضت اعتقادى و سياسى اسلام وسعت پيدا مىكند و اوج مىگيرد.
عاشورايى به وجود آوريد
اسلام را عرضه بداريد. و در عرضه آن به مردم نظير عاشورا به وجود بياوريد. چطور عاشورا را محكم نگهداشته و نگذاشتهايم از دست برود، چگونه هنوز مردم براى عاشورا سينه مىزنند و اجتماع مىكنند. (سلام بر مؤسس آن) شما هم امروز كارى كنيد كه راجع به حكومت موجى به وجود آيد؛ اجتماعات برپا گردد؛ روضه خوان و منبرى پيدا كند؛ و در ذهن مردم مطرح بماند. اگر اسلام را معرفى نماييد و جهانبينى (عقايد) و اصول و احكام و نظام اجتماعى اسلام را به مردم بشناسانيد، با اشتياق كامل از آن استقبال مىكنند. خدا مىداند كه خواستاران آن بسيارند. من تجربه كردهام، وقتى كلمهاى القا مىشد، موجى در مردم ايجاد مىگرديد. براى اينكه مردم همگى از اين وضع ناراحت و ناراضى هستند. زير سرنيزه و خفقان نمىتوانند حرفى بزنند. كسى را مىخواهند كه بايستد و با شجاعت صحبت كند. اينك شما فرزندان دلير اسلام مردانه بايستيد و براى مردم نطق كنيد. حقايق را به زبان ساده براى تودههاى مردم بيان كنيد؛ و آنان را به شور و حركت درآوريد. از مردم كوچه و بازار، از همين كارگران و دهقانان پاكدل و دانشجويان بيدار مجاهد بسازيد. همه مردم مجاهد خواهند شد. از همه اصناف جامعه آمادهاند كه براى آزادى و استقلال و سعادت ملت مبارزه كنند. مبارزه براى آزادى و سعادت احتياج به دين دارد. اسلام را كه مكتب جهاد و دين مبارزه است در اختيار مردم قرار دهيد تا عقايد و اخلاق خودشان را از روى آن تصحيح كنند، و به صورت يك نيروى مجاهد، دستگاه سياسى جائر و استعمارى را سرنگون كرده، حكومت اسلامى را برقرار سازند.
فقهايى «حصن اسلام» هستند كه معرف عقايد و نظامات اسلام و مدافع و حافظ آن باشند؛ و اين تعريف و دفاع و حفاظت را با نطقهاى پر شور و بيداركننده و رهبرى مردم ثابت كنند. در اين صورت است كه اگر بعد از 120 سال درگذشتند، مردم احساس خواهند كرد كه مصيبتى بر اسلام وارد و خلئى ايجاد شده است، و به تعبير روايت ثُلِمَ فِى الْاسْلامِ ثُلْمة لا يسدُّها شَيْءٌ. اينكه مىفرمايد فقيه مؤمن اگر بميرد، ثُلِمَ فىِ الْاسْلام، خلئى جبران ناپذير در جامعه اسلام به وجود مىآيد، مردن بنده است كه در خانه نشستهام و كارى جز مطالعه ندارم؟ از رفتن من چه خلئى در جامعه اسلام ايجاد مىشود؟ اسلام وقتى امام حسين (ع) را از دست مىدهد، ثُلم فيه ثلمة، خلئى جبران ناپذير در آن به وجود مىآيد.
كسانى كه حافظ عقايد و قوانين و نظام اجتماعى اسلام هستند، مانند «خواجه نصير» «1» و «علامه» «2» كه خدمت شايان و نمايانى كردهاند، اگر بميرند خلئى به وجود مىآيد. اما من و جنابعالى براى اسلام چه كردهايم كه اگر مرديم مصداق اين روايت باشد؟ هزار نفر از ما بميرد، هيچ خبرى نمىشود! ما يا فقيه نيستيم حق فقه، يعنى آن طور كه بايد بود؛ و يا مؤمن نيستيم حق ايمان.
مقاومت در مبارزهاى طولانى
هيچ عاقلى انتظار ندارد كه تبليغات و تعليمات ما بزودى به تشكيل حكومت اسلامى منتهى شود. براى توفيق يافتن در استقرار حكومت اسلامى احتياج به فعاليتهاى متنوع و مستمرى داريم. اين هدفى است كه احتياج به زمان دارد. عقلاى عالم يك سنگ اينجا مىگذارند تا بعد از دويست سال، ديگرى پايهاى بر آن بنا كند و نتيجهاى از آن به دست آيد. خليفه به پيرمردى كه نهال گردو مىكاشت گفت: پيرمرد، گردو مىكارى كه پنجاه سال ديگر و بعد از مردنت ثمر مىدهد؟ در جوابش گفت: ديگران كاشتند ما خورديم؛ ما مىكاريم تا ديگران بخورند.
فعاليتهاى ما اگر هم براى نسل آينده نتيجه بدهد، بايد دنبال شود. چون خدمت به اسلام است و در راه سعادت انسانهاست؛ و امر شخصى نيست كه بگوييم چون حالا به نتيجه نمىرسد و ديگران بعدها نتيجه آن را مىگيرند، به ما چه ربطى دارد.
سيد الشهداء (ع) كه تمام جهات مادى خود را به معرض خطر درآورد و فدا كرد، اگر چنين تفكرى داشت و كارها را براى شخص خود و استفاده شخصى مىكرد، از اول سازش مىنمود و قضيه تمام مىشد. هيأت حاكمه اموى از خدا مىخواستند كه امام حسين (ع) دست بيعت بدهد و با حكومت آنها موافقت نمايد، از اين بهتر براى آنها چه بود كه پسر پيغمبر (ص) و امام وقت به آنها «امير المؤمنين» بگويد و حكومتشان را به رسميت بشناسد؛ ولى آن حضرت در فكر آينده اسلام و مسلمين بود. به خاطر اينكه اسلام در آينده و در نتيجه جهاد مقدس و فداكارى او در ميان انسانها نشر پيدا كند و نظام سياسى و نظام اجتماعى آن در جامعهها برقرار شود، مخالفت نمود؛ مبارزه كرد؛ و فداكارى كرد.
در روايتى كه قبلًا آوردم دقت كنيد. مىبينيد حضرت امام صادق (ع) در شرايطى كه تحت فشار حكام ستمكار قرار دارد و در حال تقيه به سر مىبرد و قدرت اجرايى ندارد و بسيارى اوقات تحت مراقبت و محاصره به سر مىبرد، براى مسلمانان تكليف معين مىكند، و حاكم و قاضى نصب مىفرمايد. آيا اين كار آن حضرت چه معنا دارد؟ و اصولًا بر اين نصب و عزل چه فايدهاى مترتب است؟ مردان بزرگ، كه داراى سطح فكر وسيعى مىباشند، هيچ گاه مأيوس نگرديده و به وضع فعلى خود- كه در زندان و اسارت به سر مىبرند و معلوم نيست آزاد مىشوند يا نه- نمىانديشند؛ و براى پيشبرد هدف خويش در هر شرايطى كه باشند طرح نقشه مىكنند تا بعداً اگر توانستند شخصاً آن طرح را به مرحله اجرا درآورند؛ و اگر خودشان فرصت نيافتند، ديگران- هر چند بعد از دويست يا سيصد سال- دنبال اين طرح بروند و اجرا نمايند. اساس بسيارى از نهضتهاى بزرگ به همين صورتها بوده است. رئيس جمهور سابق اندونزى، سوكارنو «1»، در زندان داراى اين افكار بوده، و نقشهها كشيده و طرحها داده كه بعداً به اجرا درآمده است.
امام صادق (ع) علاوه بر دادن طرح، نصب هم فرمودهاند. اين نصب امام (ع) اگر براى آن روز بود، البته كار لغوى محسوب مىشد؛ ولى آن حضرت به فكر آينده بودند. مثل ما نبودند كه فقط به فكر خودش باشد و وضع خود را بنگرد. فكر امت بوده؛ فكر بشر بوده؛ فكر همه عالم بوده است. مىخواسته بشر را اصلاح كند؛ و قانون عدل را اجرا نمايد. او بايد در هزار و چند صد سال پيش طرح بدهد، نصب نمايد تا آن روز كه ملتها بيدار شدند، ملت اسلام آگاه گرديد و قيام كرد، ديگر تحيرى نباشد وضع حكومت اسلامى و رئيس اسلام معلوم باشد.
اصولًا دين اسلام و مذهب شيعه و ساير مذاهب و اديان به همين نحو پيشرفت كرده است؛ يعنى ابتدا جز طرح چيزى نبوده؛ و سپس بر اثر ايستادگى و جديت رهبران و پيامبران به ثمر رسيده است. موسى شبانى بيش نبود و سالها شبانى مىكرد؛ آن روز كه براى مبارزه با فرعون مأمور شد، ياور و پشتيبانى نداشت؛ ولى بر اثر لياقت ذاتى و ايستادگى خود با يك عصا اساس حكومت فرعون را برچيد. شما خيال مىكنيد اگر عصاى موسى دست من و جنابعالى بود، اين كار از ما مىآمد؟ همت و جديت و تدبير موسى مىخواهد تا با آن عصا بساط فرعون را به هم بريزد. و اين كار از هر كسى ساخته نيست. پيغمبر اكرم (ص) وقتى كه به رسالت مبعوث شد، و شروع به تبليغ كرد، يك طفل هشت ساله (حضرت امير (ع)) و يك زن چهل ساله (حضرت خديجه) به او ايمان آوردند. جز اين دو نفر كسى را نداشت. و همه مىدانند كه چقدر آن حضرت را اذيت كردند و كارشكنيها و مخالفتها نمودند. ليكن مأيوس نشد، و نفرمود كسى ندارم.
ايستادگى كرد؛ و با قدرت روحى و عزمى قوى از «هيچْ» رسالت را به اينجا رسانيد كه امروز هفتصد ميليون جمعيت تحت لواى او هستند.
مذهب شيعه هم از صفر شروع شد. روزى كه پيغمبر اكرم (ص) اساس آن را پايه گذارى كرد با استهزا مواجه گرديد! وقتى كه مردم را جمع و مهمان نمود و فرمود كسى كه چنين و چنان باشد وزير من است، و جز حضرت امير (ع) كه در آن وقت هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ولى داراى روحى بزرگ بود، بزرگتر از همه دنيا، كسى از جا برنخاست، شخصى رو كرد به حضرت ابي طالب و با استهزا گفت اكنون بايد زير پرچم پسرت بروى «1»!
آن روز هم كه ولايت و حكومت امير المؤمنين (ع) را به مردم عرضه داشت، با «بخ بخ» (مبارك باد) ظاهرى مواجه گرديد «1»؛ ليكن مخالفتها از همان جا شروع شد، و تا آخر هم ادامه داشت. اگر حضرت رسول (ص) ايشان را فقط مرجع مسائل شرعيه قرار مىداد، هيچ گونه مخالفتى نمىشد؛ ولى چون منصب جانشينى را به حضرت داد و فرمود ايشان بايد حاكم بر مسلمين بوده و سرنوشت ملت اسلام را در دست داشته باشد، موجب آن ناراحتيها و مخالفتها شد. شما هم اگر امروز در خانه بنشينيد و در امور مملكتى دخالت نكنيد، كسى به شما كارى ندارد. آن روز به شما كار دارند كه بخواهيد در مقدرات كشور دخالت كنيد. حضرت امير (ع) و شيعه چون در امور حكومتى و كشورى دخالت مىكردند، آن همه مورد اذيت و مصيبت قرار گرفتند. اما دست از جهاد و فعاليت نكشيدند تا بر اثر تبليغات و مجاهدات آنان امروز تقريباً دويست ميليون شيعى در دنيا وجود دارد.
منبع:ولایت فقیه امام خمینی ره