|
زنها یک بار میزایند اما مردها روزی چندبار
این بار دومی است که روبروی سامان ارسطو مینشینم، بار اول همین روزهای سال 88 و او منتظر آخرین عملش بود تا بتواند شناسنامه اش را بگیرد و نامش را از فرزانه به سامان تغییر دهد. از آن زمان به بعد او شد چهره اول خیلی از محافل، بازیگر عجیب و غریب و بد اخلاقی که همیشه نقش دایههای خشن سریالها را بر عهده داشت حالا مرد خانواده است و اجاره خانه ماهی ششصد هزار تومان با حقوق ماهی پانصد هزار تومانی اش نمیخواند، تئاتر کار میکند، سریال «سرزمین کهن» را در نوبت پخش دارد، فیلم «آناهیتا» از او روی اکران است و همچنان میخندد و در جمعه بازار غرفه دارد، حتی اگر درد همجنسش باشد و دلش نگران ترنسکچوالهایی باشد که مثل او نتوانند به راحتی تغییر جنسیت دهند....
خب سامان ارسطو از خودت در موقعیت فعلی بگو؟
از چی؟
از سامان ارسطوی فعلی؟
سامان ارسطوی فعلی...تئاتر کار میکنم و...زندگی تکراری و(خنده) گرفتاریها و خوبیها و معضلات.
ببین من و تو پارسال همین موفعها با هم یک گفتگو داشتیم، از پارسال تا الان چه فرقهایی در زندگیت داشته ای؟
خیلی فرق کردم.حس میکنم بزرگتر شدم، حس میکنم حالا نگاهم به زندگی عوض شده، حس میکنم من یک معضلی داشتم که حالا باید حل میشد و حالا حل شده، حالا به خودم میگویم سامان ارسطو معضلت حل شد حالا چه کاره ای؟ دوست داشتم بروم جمعه بازار غرفه داشته باشم، غرفه گرفتم...
خب چه میفروشی؟
نمد و چرم میفروشم. خیلی هم راضی هستم، مشتریهای خوبی هم دارم، مینشینم برای خودم قصه مینویسم، از آدمهایی که هستند و ماجراهایی که پیش میآید. طبقه دوم غرفه 740 حتما بیایید، خوشحال میشوم. این ارتباط با مردم مدلی که همیشه خودم دوست داشتم داشته باشم برایم خیلی جذاب است. بعد از آن هم میروم جنس میخرم از بازار. بعد یک جایی فروشنده از صدا یا کلیت صورت من میگوید شما بازیگرید یا یک فامیل ندارید که بازیگر باشد، من خیلی راحت میگویم که بازیگرم و آن فامیل هم خواهرم است، چون من نمیتوانم به یک فروشنده ماجرایم توضیح بدهم. خیلیها هم میآیند و میگویند تو بازیگر فیلم «حکم» هستی و من خیلی راحت میپذیرم، حتی اگر متلک هم اسم قبلی من را بگوید برایم مهم نیست، مینشینیم و کلی با هم گپ میزنیم. یک جوری پاتوق من است آنجا روزهای جمعه. الان با مجید جعفری کار میکنم، کار «ساحره سوزان» آرتور میلر که بسیار عالی است را در سینما قیام تمرین میکنیم و همان جا هم روی صحنه میرود. پولهایمان را نمیدهند، اجاره خانه ام بالارفته که معضل بزرگ همه است، یک جوری حالا حس میکنم که من حالا وارد یک سری مشکلات شده ام، که واقعا مال من بوده و من به خاطر شرایطی که داشتم این مشکلات به من واگذار نمیشد ولی حالا دو برابر آن به من میدهند. من حالا رابط مرکز و سنگلج شده ام. اصطلاح عوامی آن نامه بر است که هیچ اشکالی ندارد، لااقل از بیکاری در سنگلج راحت ترم. ولی واقعا میگویم ک طی تمام این مسیر من در همکارانم هیچ جسارتی ندیدم اما در فامیلم چرا.
تو هنوز مشکلات سابقت را با فامیلت داری؟
هنوز جسته گریخته دارم. مخصوصا که من ازدواج کردم، قباله خانمم را کمی بالا برده ام، حالا آنها دوست داشتند نظر بدهند و البته من لذت میبرم که آنها دوست داشتند نظر بدهند ولی نظراتشان خیلی آسیب میدهد تا بخواهد حسن داشته باشد.
از لجت تا به حال شده فرزانه صدایت کنند؟
آره. من خواهرم یک بار زنگ زد، من دو تا مهمان غریبه داشتم، من انسرینگ تلفن را چک کردم و دیدم خواهرم میگوید فرزانه چرا نمیآیی تکلیف این خانه پدری را روشن کنی؟ حالا شناسنامه ات آمد آمد، نیامد بیا حالا یک سهم ببر. من و همسرم همینطور به هم نگاه کردیم...
الان سهمت هم بیشتر شده؟
از نظر قانونی میگویند چون بعد از فوت پدر عمل کردی یک سهم میگیری، اما از نظر فقهی و شرعی وکیلم میگوید کمکم میکند چون فقه میگوید این مرد باید خرجی زن و بچه بدهد. الان دوستان جدید پیدا کردم...
دوستان سابق چی؟
دوستان سابق هستند. یک عده شان افتادند در یک چالشهای دیگر که آقا تو عوض شدی. تو خاص شدی. تو چرا دیگر به کسی نمیپری و من میگویم من همیشه خونسرد بودم .من همیشه کودکم کودکی من همیشه غالب بر بزرگی من بوده. درون من یک سینای پنج ساله است فرزند سامان است.
تو زمانی که قاب فرزانه را داشتی چرا انقدر خشن بودی؟
میدانی مثل چیست؟ مثل این است که تو را بگذارند توی این اتاق بی دلیل. و تو مدام برایشان مدرک بیاوری من بچه بودم اینطور شده، بعد کم کم این توضیح دادن تبدیل به فریاد زدن میشود که آقا من این نیستم، این که تو میبینی درست نیست و این عصبی بودن و خشن بودن روتین میشود.
روی نقشهایت هم تاثیر داشت؟
به من میدادند. ولی در کار فریدون حسن پور من نقش یک پرستار مهربان را گرفتم. مثلا در کار کمال تبریزی که کار میکنم کار «سرزمین کهن» نقش یک استوار مشنگ را دارم که رفته یک سری توده ای را بیاورد.
از مشکلات مرد شدن بگو؟
چه بگویم؟ فقط اینکه خانمها اگر دلشان بخواهد ده سال یک بار میزایند، مردها روزی هزار بار میزایند. من روزی هزار بار زاییدن را زیر بار مشکلات تجربه میکنم. با حقوق ماهی پانصد هزار تومان و کرایه ماهی ششصد هزار تومان
از لباسهای زنانه چیزی را به یادگار داری؟
یادگاری؟..نه. آها تا چند وقت پیش که من با مانتو روسری برای حقوق پدرم به بانک میرفتم..
سخت نبود؟
خیلی. من تا سه چهار روز قرص خواب میخوردم که بخوابم انقدر که حالم بد میشد. آخر دیگر وکالتم را به هدی دادم و دیگر نمیروم.
پس دیگر لباس زنانه نمیپوشی؟
نه دیگر.
الان که لباس میخری چه حسی داری؟
حس خوبی دارم. نه اینکه چون حجاب ندارم حس خوبی است. اکثر خانمهایی که درست به منطق قضیه فکر میکنند حرف من را میفهمند. تو به جایی رسیدی که خودت را ثبت میکنی. درست است که سه سال است و چهل سال آن رفته است، اما این سه سال به قدری دل انگیز است که جای آن چهل سال را میگیرد.
دوستان ترنس هم داری؟
بله. کلی به آنها کمک میکنم. معرفی شان میکنم به دکترهای خوب و بهزیستی.
چه سختیهایی داری؟
من سختیهای زیادی دارم. مثلا زنگ میزنم برای فیلمبردای و به من میگویند ببخشید به ما گفتهاند شما را برای کار انتخاب نکنیم. شما مشکل دارید. کات من کار «پدر مهربان» را برای جشنواره کودک کار کردم، و بعد کار رفت فستیوال و فارابی گفت این همه بازیگر چرا این؟ او مشکل دارد و خدا را شکر خیلی خوب جواب داد. من آنجا بهرنگ ملک مطیعی را دیدم و گفتم من فاسدم؟ گفت یعنی چی؟ گفتم من مورد حراستی دارم؟ مال کسی را خوردم؟ چه کار کردم؟ که شما مخ کارگردان و تهیه کننده را خوردید که چرا من؟ من بروم در خیابان گدایی کنم؟ من کار و حرفه و عشقم این است. میخواهید این را از من بگیرید؟ خب رسما بنویسید تا من برم...
پی یک کار دیگر؟
نه چرا یک کار دیگر؟ چقدر زود از صحنه خارج میشوید. بنویسید تا من بیایم بپرسم چرا باید بروم پی یک کار دیگر؟ من میدان را خیلی سخت خالی میکنم. گفت ما اینطور نگفتیم. ما فکر کردیم تو ممنوع الکاری.
حالا ممنوع الکاری؟
نه. سرزمین کهن را کار میکنم. اصلا سال 87 من جلوی دوربین سعید آقا خانی روی آنتن بودم. نقش یک سمسار را داشتم. من سر کار فرشته طائرپور امضا کردم 10 روز بعد زنگ زدم گفتند فیلمبرداری تمام شده. چرا تمام شده؟ گفتند ما همه جا تماس گرفتیم شبکه کد نداده.
|