نجواي كودك
كودك نجوا كرد: خدايا با من حرف بزن
مرغ دريايي آواز خواند، كودك نشنيد
سپس كودك فرياد زد: خدايا با من حرف بزن
رعد در آسمان پيچيد٫ اما كودك گوش نداد
كودك نگاهي به اطرافش انداخت و گفت: خدايا بگذار ببينمت
ستاره اي درخشيد ولي كودك توجه نكرد
كودك فرياد زد: خدايا به من معجزه اي نشان بده
و يك زندگي متولد شد، اما كودك نفهميد.
كودك با ناميدي گريست
خدايا با من در ارتباط باش. بگذار بدانم اينجايي
بنابر اين خدا پايين امد و كودك را لمس كرد
ليك كودك، پروانه را كنار زد و رفت.