عمليات كربلاي 5
محور اول از نظر ما براي فرماندهان عالي جنگ و مهمترين مسأله در انتخاب يك منطقه عمليات، ارزش و اهميت هدف بود. يك هدف را چگونه انتخاب ميكرديم؟ اهميت سياسي، نظامي و اقتصادي آن هدف، بررسي توان نظامي نيروهاي جمهوري اسلامي ايران و توان نظامي دشمن و اين كه آن هدف را كه تصرف ميكنيم، قابل تثبيت شدن هست يا نه را درنظر ميگرفتيم. به طور مثال از نظر اقتصادي شش ميليارد بشكه نفت ذخائر جزاير مجنون است - كه هم اكنون هم همينطور است - اين جزاير از زير زمين با منطقه ايران (طلائيه) يك حوضچه مشترك نفت مجنون را تشكيل ميدادند. اين يك هدف بود. تصرف يك منطقهاي كه شش ميليارد بشكه نفت از مجموع حدود 115 ميليارد بشكه نفتي كه عراق داشت يك هدف اقتصادي مهم بود. جزاير مجنون به يك سه راهي كه هم تقاطع رودخانههاي فرات و دجله بود و به آن القرنه ميگفتند متصل ميشد كه يك مسير بصره را به بغداد وصل ميكرد و يك مسير ديگر بصره را به سماوه و سماوه به كوفه و نجف، يك جاده استراتژيك بود و يا نزديك شدن به رودخانه دجله شرق دجله يك اهميت نظامي فوقالعاده داشت.
كربلاي5 چه ارزشي داشت: 1- براي ما كه منطقه كربلاي5 را براي عمليات انتخاب كرديم، اولين اهميت و ارزش هدف از نظر سياسي اين بود كه بصره دومين شهر مهم عراق بعد از بغداد محسوب ميشد؛ يعني متر به متر يا كيلومتر به كيلومتر نزديك شدن به بصره ارزشش از دهها كيلومتر پيشروي در كناطق عملياتي ديگر بالاتر بود. چرا كه هر ده كيلومتر كه ما نزديك به بصره ميشديم در واقع به رگ حياتي عراق نزديك ميشديم. 2- فاصله بصره تا شلمچه، - شلمچه مرز مشترك ما با عراق است - از نقطه آغاز كه ما عمليات را شروع ميكرديم حدوداً 25 كيلومتر بود. شلمچه تا خرمشهر 15 كيلومتر فاصله دارد و شلمچه تا بصره هم حدود 25 حداكثر يا 30 كيلومتر. بنابراين نزديك شدن به دروازههاي بصره و پيشروي به سمت بصره از نظر سياسي براي عراقيها و حاميان عراق شكننده بود. 3- بعد از فتح خرمشهر، عمليات رمضان را شروع كرديم.
اين عمليات به عنوان اولين عمليات برون مرزي بود كه طي آن از مرز عبور كرديم. بعد از فتح خرمشهر در سال 61 بود كه امام هم پيام مهمي به مردم عراق و به خصوص بصره دادند كه بيايند از رزمندگان اسلام استقبال بكنند. لكن در آن عمليات ما شكست خورديم و جناح راستمان را نتوانستيم پوشش بدهيم. چون واحدهاي زرهي نداشتيم كه جناح راستمان را حدود بيست كيلومتر - تا آخر كانال پرورش ماهي نزديكي هاي تنومه پيشروي كرديم - پوشش دهد. كانال پرورش ماهي در حقيقت يك خط دفاعي در مقابل بصره است. فلسفه وجودي اين كانال پرورش ماهي هم جالب است؛ عراقيها واقعاً اين را براي ماهيگيري ايجاد نكردند. اين دقيقاً يك هدف نظامي است. تا انتهاي كانال ماهيگيري يك نهري هست حدود تنومه. در عمليات رمضان تا اين جا پيشروي كرديم ولي جناح راستمان را در اين قسمت نتوانستيم پوشش دهيم. يا بايستي حداقل براي پوشش جناح راستمان يك تيپ زرهي مي¬داشتيم يا بايد خاكريز ميزديم كه نتوانستيم اين كار را انجام بدهيم.
عراقيها با تيپ گارد جمهوري شان ما را عقب زدند. ولي با شكستن خط شلمچه در سال 61 عراقيها ضعف خودشان را فهميدند و نقاط ضعف خودشان را رفع كردند. از سال 61 تا 65 - كه ما عمليات كربلاي5 را شروع كرديم - تقريباً چهار سال و نيم عراقيها مستحكمترين مواضع دفاعي را در طول مرز 1600 كيلومتري از نظر مهندسي، مينگذاري، سيم خاردار به شكلهاي نوني شكل و يك كار مهندسي جالبي را با تدبير عمل كرده بودند. 4- امنيت بصره براي عراق مثل اهميت اهواز براي ايران بود. 5- تنها راه ارتباطي عراق با شمال خليج فارس از مسير بندر بصره و منطقه سرزميني بصره به امالقصر و خور عبدالله و اسكلههاي نفتي الاُميه و البكر بود. ضعف ژئوپوليتيكي عراقيها اين است كه يك ساحل مناسبي در خليج فارس ندارند. اين ضعف ژئوپولوتيكي از زمان استقلال عراق از 1932 بود. تنها راه ارتباطي عراق به خليج فارس 1. از راه اروندرود بود كه از طريق بندر بصره؛ اروندرود هم بين ما و عراقيها بر اساس قرارداد 1975 در خط تالوگ (خطالقعر) نصف ميشد2. در منطقه خور زبير بندري به نام امالقصر است. اين كانال ميآيد ميرسد به كانال خور عبدالله. اسكله نفتي عراقيها در الاميه و البكرشان در عمق است، ولي هيچ ساحل مناسب ندارد. عراقي ها براي اين كه اين ضعف ژئوپوليتيكي را برطرف بكنند همواره يا به كويت چشم دوخته بودند كه كويت را اشغال نظامي بكنند يا جزيره آبادان را تصرف كنند كه به شمال خليج فارس دسترسي پيدا كنند و بتوانند ترانزيت نفتشان از اين طريق انجام دهند. از طرفي ساحل مناسب اينجا باتلاقي است. تمامش باتلاق است.
كشتيها با تناژ بزرگ اصلاً نميتوانند بيايند در خورعبدالله و حتي اروندرود؛ در حالي كه ما اينجا در مقابلشان خور موسي را داريم. بندر امام و بندر ماهشهر ما كشتيهايي با تناژ 100هزار تن ميتوانند بيايند و ما در اين بندرمان راهآهن هم داريم. يعني كشتيهايي كه ميآيند بارشان را خالي ميكنند و ما با راهآهن به مركز كشور ميآوريم. عراق اين شرايط را نداشت و از اين وضع هم رنج ميبرد. 6- منطقه بصره از نظر اقتصادي اهميت داشت. چرا كه چاههاي نفت عراق در منطقهاي به نام رميله كه يكي از بزرگترين مخازن نفت عراق در منطقه است قرار دارند. در مرز مشترك كويت و عراق هم چاههاي نفت است كه كويتيها از آن برداشت ميكردند؛ ولي يك مقدار سهم عراق را ميدادند كه عراقي ها بعدها همين موضوع را بهانه اي براي حمله به كويت قرار دادند. در سال 1990 از نظر سياسي و نظامي تسلط كامل بر اروندرود به عنوان يكي از نقاط اختلاف ايران و عراق براي عراقيها شكننده بود كه ما بياييم اين طرف را بگيريم تصرف بكنيم كما اين كه در فاو گرفته بوديم. 7- عراقيها نگران بودند شيعيان بصره و در امتداد آن شيعيان كربلا و نجف به امام و انقلاب علاقهمند هستند پيوستگي با ايران پيدا كنند؛ پس از اين نظر هم داراي اهميت بود.
و اما چند نكته درباره ضرورت عمليات كربلاي 5؛ اصلا چه ضرورتي داشت؟ اولين ضرورت شرايط نامطلوب سياسي نظامي ما به خاطر عدم موفقيت در كربلاي4 بود كه امكانات كشور و نيروهاي داوطلب بسيجي در سال65 براي يك عمليات گسترده همه بسيج شده بودند؛ عدم موفقيت ما در كربلاي4 بر روحيه مردم و مسئولان سياسي و فرماندهي عالي جنگ (آقاي هاشمي رفسنجاني) تاثير بدي داشت. البته در روحيه فرماندهان ما هم اثر بد گذاشته بود و ما بايد اين شرايط سياسي را عوض ميكرديم. دوم احتمال حمله دشمن براي بازپسگيري فاو وجود داشت. با آن استعدادي كه دشمن داشت، اگر به او حمله نميكرديم، استعدادش براي بازپس گيري فاو كه در سال 64 آن را تصرف كرده بوديم باقي مي ماند. سوم آمادگي يگانهاي سپاه براي ادامه عملياتبود. براي كربلاي 4، 300 گردان عملياتي آماده شده بود. كربلاي4، حدود 60 گردان وارد عمل شدند و 260 گردان ديگر آماده عمليات بودند. اين 260 گردان در حقيقت 260 گردان با 24 تيپ و لشكر آماده عمليات بودند.
وجود گردانهاي آماده هجوم و فرماندهان مصمم و شجاع لشكرها و تيپهاي نيروي زميني از عوامل مؤثر و تصميمگيري فرماندهي جنگ بود. براي ما مهم بود كه امثال اسماعيل دقايقي، حسين خرازي و همة فرماندهان اعلام آمادگي ميكنند. چهارم استقرار عقبهها و توپخانههاي ما در آنجا بود و ما نميخواستيم جا به جا كنيم. اين استقرار عقبهها و تناسب وسعت منطقه با استعداد يگانها كمك ميكرد به اين كه ما دشمن را غافلگير بكنيم. ما منطقه را طوري طرحريزي و انتخاب كرده بوديم كه با سازمان و استعداد نيروهاي ما تناسب داشت. از نظر تعداد نفرات ما چيزي حدود 30 هزار پاسدار داشتيم، حدود 60 هزار بسيجي و مجموعاً 200 هزار نيرو براي عمليات آماده كرده بوديم.
اين سوال مطرح است كه اين مقدار تلاش و زحمات و تلفات را اگر در شمال براي بغداد ميگذاشتيم بهتر نبود؟ چرا، هدف قاطع براي سقوط نظام عراق، بغداد بود؛ يعني همين كاري كه امريكاييها كردند. اما توان رزم مان و استعدادمان براي تصرف بغداد يا نزديك شدن به بغداد كافي نبود. حداقل 500 تا 700 گردان عملياتي آن هم با واحدهاي زرهي و مكانيزه لازم بود. حداكثر توان ما 300گردان پياده بود. سپاه لشكرهاي زرهي لشكرهاي مكانيزه نداشت اگر استعداد توان رزمي ما ميرسيد، حتماً به بغداد حمله ميكرديم. اما حمله به بغداد فقط 500 تا 700 گردان نيرو نميخواهد. پوشش هوايي هم ميخواهد. ما حداقل بايد 1000 فروند هواپيما كه پوشش هوايي آن منطقه را برقرار كند در اختيار مي¬داشتيم. ما احتياج مبرم به پدافند هوايي داشتيم. اما استعداد يگان هاي رزمي مان آنقدر نبود كه به سمت بغداد برويم. توان ما در همين حد بود كه در زمين هاي محدود جنوب بجنگيم.
در پايان اين را هم اضافه كنم كه جنگها توسط رهبران سياسي شروع مي شود و توسط رهبران سياسي ختم ميشود. فرماندهان نظامي تابع رهبران سياسي هستند. ما تا روز آخري كه امام ميفرمودند بجنگيد، جنگيديم. و كاري هم به حرفهاي پايينتر از امام نداشتيم و وقتي امام قطعنامه را پذيرفتند گفتم هيچ پاسدار و هيچ ارتشي و هيچ بسيجي شليك نكند. اين يعني تبعيت از ولايت فقيه و رهبري سياسي و اين را سپاه نشان داد، و افتخار سپاه و نيروهاي مسلح هم در اين است كه از رهبري نظام ولايت فقيه و شخص فقيه تبعيت دارند.
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.