0

اشعار هلال ماه محرم

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

اشعار هلال ماه محرم

 

سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ماه عزای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکران و شاعران اهل بیت (ع) منتشر می کند:

اشعار هلال ماه محرم

حسین دارند:
هر سال، ماجرای تو و سوگواری‎ات
عهدی‌ست با خدای تو و خون جاری‌ات

هر سال، نه!... که روز به روز از زبان عشق
گل می‌کند حدیث تو و سربه‌داری‌ات

در ما، یزید کشته نمی‌شد، اگر نبود
این راه را بلاغت آیینه‌داری‌ات...

خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر
آن روز، پیش صبر تو و پایداری‌ات!

می‌سوخت، می‌گداخت، در آن وسعت کبود
بر کوه می‌رسید، اگر زخم کاری‌ات

پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو
آلاله‌های رنگ به رنگ بهاری‌ات!...

اینک، زمین به عشق تو همواره می‌تپد
این است، رمز خون تو و ماندگاری‌ات

یعنی که سربلند، هنوز ایستاده‌ایم
در انتظار منتقم خون جاری‌ات...

 

 

سید رضا جعفری :
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست

مگو چقدر زیادند سائلان حرم
که هرچقدر بیایند باز هم کم اوست

هوای انس عزیزی به سینه دارم که
ثواب ما کرم او، گناه ما غم اوست

همیشه سینه‌زن کشتۀ عطشناکم
سیاه‌پوش شهیدی که گریه مرهم اوست

هر آن چه بود گذشت از فضیلت شب قدر
نگاه ما به شب اوّل محرّم اوست

 

 

مهدی مردانی:

این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید

ما مثل ابر وارث دریا شدیم و حیف
از بی‌کران عشق به ما چشم تر رسید

هر کس به قدر وسع خود از عشق سهم برد
دریادلی به آب و... به آتش شرر رسید

در آب و آتشیم که از داغ تو به ما
چشمی شبیه رود و دلی شعله‌ور رسید

این چشم‌ها لیاقت باران نداشتند
از برکت حسین به ما این هنر رسید

آغاز کربلا دل و انجام آن سر است
شاید که با تو قصۀ ما هم به سر رسید...

ای مهربان‌ترین کم ما را قبول کن
شاید بلای عشق به ما بیشتر رسید

 

 

علی انسانی:

روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد
دل‌ربا، نرگس این باغ به شبنم باشد

تا بدانند کجا بزم عزای تو به پاست
دودِ آهِ دلِ عشّاقِ تو پرچم باشد

دل حسینیه؛ نَفَس نوحه؛ تپش سینه‌زنی‌ست
دم بگیریم که عمر همه این دم باشد

به خدای حرم و کعبه قسم، ای حُجّاج!
هر که مُحرِم به مُحَرّم شده، مَحرَم باشد

آن که دارد غم عشق تو ندارد غمِ هیچ
که نشاط دل عالم، همه زین غم باشد

خانۀ تنگِ دلم نیست شبی بی‌مهمان
لحظه‌ای نیست که دل بی غم و ماتم باشد

مطلع «صائب تبریز» به یادم آمد
آن که در شیوه‌اش استاد مسلَّم باشد:

«گر صفای حرم کعبه به زمزم باشد
زمزم اهل صفا دیدۀ پُر نم باشد»

 

 

حسین طاهری:
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که می‌رسد به مشامم

قسم به تک‌تک این واژه‌های دست به سینه
که رنگ و بوی خدا را گرفته است سلامم

سلام من به دو تا ماهِ تا همیشه فروزان
سلام من به محرم، سلام من به امامم...

سلام من به کسی که فقط به خاطر اشکم
مرا رسانده به جایی که دوزخ است حرامم...

چه اسم‌های بزرگی گرفته دور و برش را
به حیرتم که در این بین خویش را چه بنامم

چگونه پیش «حبیب» ادعا کنم که حبیبم؟
چگونه پیش «غلام» ادعا کنم که غلامم؟

پیام من غزل است و به لطف گوشۀ چشمش
رسیده است به گوش تمام خلق پیامم

بدون شک غزل من به لطف او شده گیرا
قسم به مطلعِ نابم، قسم به حُسن ختامم...

 

 

 

پنج شنبه 30 مرداد 1399  2:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها