
به بچه فرصت اظهار نظر بدهید! بگذارید یک حرف پرت بزند؛ بگذارید یک استدلال غلط بکند، یک نتیجه غلط هم بگیرد، و حتی تا آنجا که خسارتِ شکننده ندارد دنبال این نتیجه غلط برود و خودش یک تجربه به دست بیآورد.
تجربههای تلخی که این بچهها خودشان با اِعمال حق اختیار به دست میآورند از یک کتاب نصیحت سعدی و فردوسی و لقمان بالاتر است، از یک مجموعه حدیث امامان و پیامبران بالاتر است و حتی میتواند از همه قرآن برای او ارزندهتر باشد.
قرآن میگوید من کتاب نصیحت و هدایت هستم؛ اما برای چه کسانی؟ برای انسان انتخابگر. تو با این کار (ندادن حق انتخاب به کودک) زمینه نقش قرآن را از بین میبری. زمینه نقش حدیث را از بین میبری.
مبادا پدر و مادر یا معلمی با بچه خطاکار یا تنبل و بی حرکتی در شکل تنبیه روبرو شود بی آنکه بچه تنبیه شده همان وقت احساس کند که تنبیه کننده، دلسوز اوست!
بچهی آزاد تربیت کردن دردسر و زحمت دارد و کاری دشوار است. اینکه آدم بچه را طوری بار بیاورد که با یک تشر، با یک «گمشو!» حساب خودش را بکند، خیلی مشکل نیست؛ ولی اینکه انسان بخواهد بچه را طوری بار بیاورد که «گمشو» در او خیلی اثر نکند اما محاسبه النفس در او اثر بکند و از بچگی شروع به حسابکشی از خویشتن کند، خیلی دشوار است.
ممکن است کسانی بگویند «کو وقت این حرفها؟ کو حوصلهی این حرفها؟» درست میفرمایید. ولی اگر چنین نکنیم بعد باید بپرسیم «کو آن جوانان رشید آزاد و آزاده که بتوانند پاسدار حق و حقیقت باشند؟»

اگر به بچه غذا ندهید ستمی به او رفته، اما نه ستمی بزرگ! اما اگر فضای آزاد زیستن را از او گرفتید، بزرگترین ستم را به او کردهاید، چرا که انسانیت او را در معرض خطر قرار دادهاید! عرض کردم، بزرگترین ویژگی انسان از دیدگاه اسلام این است که جانداری است آگاه، اندیشمند و انتخابگر.
مبادا پدر و مادر یا معلمی با بچه خطاکار یا تنبل و بی حرکتی در شکل تنبیه روبرو شود بی آنکه بچه تنبیه شده همان وقت احساس کند که تنبیه کننده، دلسوز اوست! یعنی باید نوع تنبیه و شکل تنبیه و مقدمات و مؤخرات آن حتماً طوری آماده شود که همان وقت بچه احساس کند مشمول لطف شماست. اگر این احساس را نکند اصلاً تنبیهتان تنبیه نیست، بلکه طغیانآور است. با این تنبیه او را بیدار نمیکنید بلکه او را یاغی و طاغی میکنید.
پدر و مادر، میخواهی بچهات را مجبور کنی که مؤمن باشد؟ و تو معلم و مربی میخواهی این بچه را مجبور کنی مؤمن و خوشرفتار باشد؟ قیمت این آدمکهای مصنوعی ظریف زیبای دلربا از قیمت یک مجسمه قشنگ بیشتر نخواهد بود بیایید همه با هم تصمیم بگیریم بچههایمان آدم باشند آدم باشند یعنی چه؟ یعنی مختار باشند آگاه و مختار نقش ما و شما نسبت به این بچهها باید نقش کمک باشد؛ نقش فراهم آورنده زمینههای بیشتر برای رشد سریعتر و سالمتر و سرراستتر باشد، نه نقش استاد کار قالب سازی که میخواهد این استعداد نرم و لطیف کودک را در یک قالب خشن بریزد و از او یک موجود قالبی بسازد!
دوستان میپرسند، فلانی! یعنی میگویی که بچهها را آزاد بگذاریم هر جا دلشان خواست زندگی کنند؟ خیر! بنده چنین چیزی عرض نمیکنم بنده میگویم سایه لطف و مرحمتتان را بر سر بچهها طوری بگسترید که بچه آدم باقی بماند؛ همین! نمیگویم سایه خود را از سر آنها کم کنید خدا نکند! میگویم به بچهها میدان عمل آزادانه بدهید آخر این هم شد زندگی؟! حالا که زندگیها قدری ابزار و آلات زیاد هم پیدا کرده وامصیبتا!
بچههای عقدهای که از هر فرصتی برای انتقام گیری از محیط ناسازگار استفاده میکنند
بچههای آن روز اقلاً در حیاط میتوانستند یک جفتک چارتکی بازی کنند، ولی به بچههای حالا، بر طبق آن روش اول، باید دائماً گفت، بچه نکن! بچه توپ نزن میشکند! بچه به سر این گل بخورد! این نوگل دارد افسرده و پژمرده میشود تازه این مال حیاط است به ساختمان که میآید، های بچه! تکان نخور! صندلی را میشکنی، تابلو مقابل توست، میشکند؛ بچهها میشوند یک موجود کز کرده واقعی، در معرض انحرافهای سهمگین؛ بچههای عقدهای که از هر فرصتی برای انتقام گیری از محیط ناسازگار استفاده میکنند منتها گاهی انتقامگیریها خشن است و من و شما را بیدار میکند؛ گاهی انتقام گیریها خشن نیست؛ سر به تو دارد؛ سر و صدا ندارد؛ ولی یکی روزی من و شما را از پا در میآورد که دیگر راه چاره به رویمان بسته است.