0

بعثت انبیاء چه نقشی در جهت شناخت بهتر «عالَم» دارد؟/ پاسخ حضرت آیت الله مکارم

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 22670
محل سکونت : کرمانشاه

بعثت انبیاء چه نقشی در جهت شناخت بهتر «عالَم» دارد؟/ پاسخ حضرت آیت الله مکارم

 

بعثت انبیاء چه نقشی در جهت شناخت بهتر «عالَم» دارد؟/ پاسخ حضرت آیت الله مکارم

بعثت انبیاء چه نقشی در جهت شناخت بهتر «عالَم» دارد؟/ پاسخ حضرت آیت الله مکارم

شفقنا-حضرت آیت الله العظمی مکارم به پرسشی درباره بعثت انبیاء(ع) پاسخ گفته است.

به گزارش شفقنا متن پرسش وپاسخ مطرح شده بدین شرح است:

 

پرسش : بعثت انبیاء چه نقشی در تعلیم و آموزش مردم در جهت شناخت بهتر «عالَم» دارد؟

پاسخ اجمالی:

 

می دانیم که آسمان ها و زمین و موجودات بى هدف آفریده نشده است و از طرف دیگر می دانیم که هدف آفرینش نه به ذات مقدس خدا که به ما مخلوقات بازگشت مى کند. حال ما چگونه مى توانیم در پیمودن این راه، تنها به علم و دانش بشر تکیه کنیم؛ در حالى که هنوز بعد از آن همه پیشرفت هاى شگرف علمى، بسیارى از مسائل ابتدایى بر ما مجهول است؟ اینجاست که باید صریحاً گفت: براى رسیدن به هدف آفرینش (پرورش و تکاملِ وجود ما در جهات مختلف) نیازمند وحى و تعلیم پیامبران الهى هستیم.

 

پاسخ تفصیلی:

 

هیچ آدم با شعورى نمى تواند باور کند که براى سیر و حرکت در گوشه اى از این جهانِ وسیع و پهناور به هزاران برابرِ عمرِ نوح(علیه السلام) و تندروترین مَرکبِ خیال (امواجِ سرسام آور نور که ۳۰۰ هزار کیلومتر در ثانیه است) احتیاجى نیست و آن همه کهکشان ها و سحابى ها، آن همه اتم ها با آن ساختمان حیرت انگیز و با آن همه اَشکال مختلفِ حیات و زندگى، بى هدف آفریده شده است. این موضوع با علم و حکمت خدا، حتى با علم و دانشى که میلیون ها مرتبه از آن کمتر باشد سازگار نیست. بنابراین باید اعتراف کنیم که حتماً هدفِ بزرگى در ساختمان این جهانِ پهناور وجود داشته است. از طرفى در بحث هاى خداشناسى(۱) این نکته را به خوبى آموخته ایم که هدف آفرینش چیزى نیست که به ذات مقدس خدا بازگشت کند؛ زیرا او از هر جهت، وجودى است بى نهایت (بى نهایت در بى نهایت!) بنابراین چیزى کم ندارد و کمالى را فاقد نیست که بخواهد با آفرینش این جهان براى خود فراهم سازد و خود را تکمیل کند(۲) او سرچشمه و منبع هر کمال است و کمالى در خارج از وجود او نیست که از غیر خود آن را تحصیل کند. از این بیان چنین نتیجه مى گیریم که حتماً هدف آفرینش چیزى بوده که به ما مخلوقات بازگشت مى کند و به عبارت ساده تر منظور از آفرینش، همان تکاملِ وجود ماست.

اکنون که از هدف آفرینش به طور مختصر آگاه شدیم، این سؤال پیش مى آید که آیا راه رسیدن به این هدف (تکامل و پرورشِ وجود ما در تمام جنبه هاى علمى و عملى) آن قدر روشن و واضح است که احتیاجى به هیچ گونه علم و دانشى نباشد؟ یا اینکه براى رسیدن به این هدف، محتاج به علوم زیادى هستیم که در پرتو آن در بی راهه ها و سنگلاخ ها سرگردان نشویم، از خرافات و انحرافات مصون بمانیم، آنچه ما را در این راه طولانى و پر پیچ و خم تقویت و یا تضعیف مى کند به خوبى بشناسیم و خلاصه اینکه: به تمام معنى از عوامل سعادت و نیک بختى با خبر باشیم؟ آیا با این علم و دانشِ محدود بشرى که پس از آن همه تلاش و کوششِ دانشمندان، اسرار این جهان و بلکه وجود خود ما، هم چنان به صورت معمّایى باقى مانده و در کنار هر فصلى از علوم، هزاران نقطه ابهام و علامت استفهام به چشم مى خورد کسى را مى توان پیدا کرد که با توسّل به همین معلومات از تمامِ اسرار و رموز و عوامل سعادتِ بشر با خبر باشد و راه صحیحِ وصول آن را با تمام مشخّصات به او نشان دهد؟ ما چگونه مى توانیم در پیمودن این راه، تنها به علم و دانش بشر، تکیه کنیم، در حالى که هنوز بعد از آن همه پیشرفت هاى شگرف علمى، بسیارى از مسائل ابتدایى بر ما مجهول است؟ ما همه چیز را با عقل خود تشخیص مى دهیم؛ ولى آیا مى توانید دانشمندى را در جهان پیدا کنید که به راستى بداند حقیقت این عقل چیست؟! ما قبل از هر چیز یک موجود زنده و جاندار هستیم؛ ولى آیا بزرگ ترین زیست شناسان دنیا مى توانند بگویند که حقیقت زندگى و جان چیست؟! تحت چه عواملى پیدا شده و چه قوانینى بر آن حکومت مى کند؟ این از نظر شناسایى روح و جسمِ خود.

اما از نظر اجتماعى: دنیاى امروز از نظر اجتماعى و بلکه سیاسى و اقتصادى به چند قطب کاملا متضادّ تقسیم شده، این چند دسته براى خود، دانشمندان و متفکرانى دارند و براى اثبات درستى عقیده و مرام خود و نادرستى عقیده و مرام طرف مقابل، هزاران کتاب، رساله و مقاله نوشته و میلیون ها سخنرانى کرده اند. هر کدام روش خود را تنها راه ترقّى و سعادت مى داند و راه دیگرى را مایه بدبختى، و عقب افتادگى و هرج و مرج! و هر چند یک بار، این کشمکش به صورت جنگِ گرم و سرد ظهور پیدا مى کند. در حقیقت دنیاى امروز در تشخیص الفباى زندگى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى خود تا این اندازه سرگردان و حیران است و مرجعى براى حل اختلاف عقیده ندارند، و با این حال باز مى توان گفت: بشر تنها با پاى عقل و دانشِ خود مى تواند این راه را طى کند و به سر منزل سعادت برسد؟ چرا چنین است؟؛ زیرا معلومات ما در برابر انبوه مجهولات به قدرى ناچیز است که اصلا به حساب نمى آید.

از طرفى ما مسلّماً در معلومات خود دچار اشتباهاتى مى شویم. واضح ترین دلیل این است که: همواره متفکران بزرگ بشر ـ به غیر از مسائل کاملا روشن و بدیهى ـ(۳) در مسائل زیادى با هم اختلاف نظر دارند و کمتر مسئله اى را مى توان پیدا کرد که از طرف دانشمندان و متفکّرانِ بزرگ، نظرهاى متناقضى درباره آنها اظهار نشده باشد. بدیهى است که همه این نظراتِ ضد و نقیض نمى تواند درست باشد و حتماً گروهى از این دانشمندان بزرگ در اشتباه هستند. بنابراین معلوماتى که ممکن است این قدر آمیخته به اشتباهات باشد تا چه اندازه قابل اطمینان خواهد بود؟ و در راه رسیدن به آن هدفِ عالى چه اندازه کمک خواهد کرد؟ آیا ما نیازمند به کسى نیستیم که اشتباهات ما را در تشخیص راه درستِ سعادت اصلاح کند؟ و خود دچار اشتباه و خطا نشود؟

البته نمى توان انکار کرد که در میان معلومات ما واقعیّات صحیح و درستى وجود دارد، این دسته از معلومات، گرچه نسبت به مجهولات ما بسیار کم و ناچیز است؛ ولى در حدِّ خود کم نیست؛ اما عیب کار اینجاست که بر اثر اشتباهاتى که در غیر مسائل بدیهى، دامنگیر ما و بلکه بزرگ ترین متفکّران و دانشمندان مى شود، نمى توانیم با اطمینانِ کامل روى اینها تکیه کنیم و از وسوسه و تزلزلِ خاطر در امان باشیم. آیا ضرورت ندارد کسى که داراى تشخیصِ صحیح و خالى از هر گونه اشتباه است، ما را نیز در این قسمت تأیید کند و بر معلومات صحیح ما صحّه بگذارد تا با اطمینان خاطر در راه آن هدف مقدس از آن استفاده کنیم؟ اینجاست که باید صریحاً بگوییم: براى رسیدن به هدف آفرینش (پرورش و تکاملِ وجود ما در جهات مختلف) قبل از هر چیز یک سلسله تعلیماتِ جامع و صحیح که خالى از هر گونه اشتباه و متّکى به واقعیات زندگى است ضرورت دارد و این جز از طریق وحى و تعلیم پیامبران الهى ـ که مستقیماً با مبدأ جهان آفرینش ارتباط دارند ـ ممکن نیست. آرى تنها در سایه تعلیمات پیامبرانِ خداست که مى توانیم از یک طرف نقایص معلومات خود را برطرف سازیم و از طرف دیگر، اشتباهات خود را اصلاح نماییم، و به معلومات صحیح خود با تأیید آنها اطمینان خاطر پیدا کنیم.(۴)

 

پی نوشت:

 

(۱). به کتاب آفریدگار جهان‏، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم‏، ۱۳۷۹ شمسی، ‏چاپ: سوم‏ مراجعه شود.

 

(۲). این حقیقت نیز ـ که خداوند کامل است و بى نیاز و جهان را از روى احتیاج نیافریده ـ در سخنان پیشوایان یزرگ اسلام دیده مى شود. امیر مؤمنان علی(ع) در خطبه اى ـ هنگام تحریص مردم بر جنگ با معاویه ایراد فرمود ـ چنین مى فرماید: «… لَمْ یُکَوِّنْهَا لِتَشْدِیدِ سُلْطَانٍ وَ لَا خَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَ لَا نُقْصَانٍ وَ لَا اسْتِعَانَهٍ عَلَى ضِدٍّ مُنَاوٍ وَ لَا نِدٍّ مُکَاثِرٍ وَ لَا شَرِیکٍ مُکَابِرٍ لَکِنْ خَلَائِقُ مَرْبُوبُونَ وَ عِبَادٌ دَاخِرُون …»؛ (… جهان را به وجود نیاورده تا سلطنت خود را محکم کند و یا ترس او نیستى و نقصان داشته باشد و یا در برابر حریف ستیزه جو و رقیب توسعه طلب و شریک لجوج از آن کمک بگیرد! بلکه همگى آفریده ها و بندگان، محتاج او هستند و سر بر آستان او مى سایند …). (الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ‏۱۴۰۷ هـ ق، چاپ چهارم، ج ۱، ص ۳۳۲).

 

(۳). عدّه اى به نام سوفیست ها مسائل بدیهى را هم مورد تردید قرار داده اند! اینان که پیرو مکتب سیتى سیسم هستند، آخرین فلاسفه یونان باستان بودند که در زمان خود کم و بیش، شهرت و نفوذ به دست آوردند. بزرگترین فیلسوف و در عین حال پایه گذار این مکتب، شخصى به نام پیرهون pyrrhon بود. شکاکان و سرفیس ها معتقد بودند که حقیقتِ وجود، شناختنى نیست و انسان به حقایق دسترسى ندارد. آنان امکان حصول بر حقیقت عینى را امرى غیر ممکن مى دانستند و بر این عقیده بودند که انسان توانایى ادراک امور و فهم حقایق را ندارد؛ زیرا معرفت انسان در هر امرى نسبى است و حواسِّ بشرى ـ که یگانه وسیله سنجش امور و کسب اطلاعات خارجى است ـ دچار اشتباه مى شود و همچنین وسعت معلومات بشر محدود است. ما براى اثبات صحّتِ عقیده خود، مجبور به قبول مباحثه و محاوره اى هستیم که مى توان آن را تا زمان نامحدود ادامه داد! پیرهون معتقد بود که: هیچ کدام از راهنمایى هاى حواس و دلایل عقلى ما معتبر نیستند و تنها طریقى که براى تماس با جهان مادّى موجود مى باشد این است که از اظهار نظر مثبت یا منفى درباره اشیاء و پدیده ها خوددارى کنیم! ولى نباید این آقایان را ـ که حتى بدیهیان را قابل تردید مى دانند ـ به حساب فلاسفه و دانشمندان گذارد؛ بلکه آنها به بیمارانِ روانى شبیه ترند و به قول صدر المتألّهین در «اسفار» اینها را باید به آتش نزدیک ساخت و وقتى ناله آنها از سوزشِ آتش بلند شد به آنها گفته شود که: خیال مى کنید که آتش شما را مى سوزاند!!!

 

(۴). برگرفته از کتاب: رهبران بزرگ، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم‏، ۱۳۷۳ هـ ش، چاپ: اول‏، ص ۱۵ الی ۲۰

یک شنبه 3 فروردین 1399  11:52 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها