پاسخ به:مشاعره فجرآفرینان
در وسعت و عمق و شور و يکپارچگی زيباتر از اين نمیتوان پيدا کرد
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق در چن هر گوشهای را صد هزار آورده بود
در چاه بیم،امید به ماه ندیده داشت
واینک ز مهر دیده خبر می دهد سحر
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت میآید
دیگر هراسی از هجوم شب نداریم در آسمان جان ما،خورشید گل کرد
در افسانه ای قلعه ی شیطان بزرگ
چو علی فاتح خیبر شکن تن شکنیم
راه ما راه حسین است که با تیشه ی خون
همه بت های زمین در شب روشن شکنیم
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
زنده تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود منکران گفتند با یک گل نمیگردد بهار لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
در مزا رآباد شـهر نیستی
اسـتخوان زندگی پوسـیده بود
مرگ وحشت با دهان اسـلحه
اسکلت ها را دهان بوسـیده بود
دیـو در تاریکی آن سـالـها
از تن آلاله ها ، جان می گـرفت
تیغ مردان خورشید در مشت
کور سوی شب تیره را کشت
یک زبان زندگی،یک زبان مرگ
ذوالفقاری سخن گوی در مشت
قومی از زخم و خون،نسل در نسل
از تبار جنون پشت در پشت
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
مردمانـش گشـته با هم متحد
نـور ایمـان در دل آنها دمـید
مردم بیدار گشـته می شـدند
هـمصـدا با رهـبر بیـدارگر
با غریو مشــتهای لالــه ها
دیـو شـد از کاخهایش در بـدر
دیگر اهریمن من ها نفریبد دل ما
همگی ما بشویم و شبح من شکنیم
مشت ها بر دهن یاوه سرایان کوبیم
زورمندان جهان را همه گردن شکنیم