شعر درباره فصل پاییز برای کودکان
شعر کودکانه پاییز خانوم:
از تو کتاب فصلها پاییز خانوم بیدار شد
چارقدشو سرش کرد مشغول کار و بار شد
دوید میون باغ و گرما رو جا به جا کرد
باد سرد شیطونو راهی کوچهها کرد
با دستای جادوییش درختا رو جادو کرد
همه برگهای باغو با حوصله جارو کرد
کلاغا رو خبر کرد قارو قار و قار بخونن
اومدن سرما رو همه دیگه بدونن
ابرا رو زود فرستاد تا که بباره بارون
اونوقت صدای پاییز پیچید تو گوش ناودون